الحاقة ٣٣
ترجمه
الحاقة ٣٢ | آیه ٣٣ | الحاقة ٣٤ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«کَانَ لا یُؤْمِنُ»: در سراسر زندگی دنیویش، ایمان و باور نداشت.
تفسیر
- آيات ۱۳ - ۳۷، سوره الحاقه
- پاره اى از نشانه ه ، مقدمات و وقايع قيامت : نفخ در صور، كوبيده شدن زمين ، كوه ها،انشقاق آسمان ، و....
- حاملين عرش خدا در قيامت و تعداد آنها
- مقصود از اينكه فرمود در قيامت عرضه مى شود، بروز و افشاى حقايق است در آن روزوصف حال آن كسى كه در آن روز كتابش به دست راستش داده مى شود
- وصف حال كسى در آنروز كتابش به دست راستش داده مى شود ونقل آنچه مى گويد
- آنكه كتابش به دست چپش داده مى شود، و نقل آنچه مى گويند
- (رواياتى راجع به حمله عرش در قيامت ، كسانى كه كتابشان به دست راست يا چپ داه مىشود،....)
تفسیر نور (محسن قرائتی)
وَ أَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتابَهُ بِشِمالِهِ فَيَقُولُ يا لَيْتَنِي لَمْ أُوتَ كِتابِيَهْ «25» وَ لَمْ أَدْرِ ما حِسابِيَهْ «26» يا لَيْتَها كانَتِ الْقاضِيَةَ «27» ما أَغْنى عَنِّي مالِيَهْ «28» هَلَكَ عَنِّي سُلْطانِيَهْ «29» خُذُوهُ فَغُلُّوهُ «30» ثُمَّ الْجَحِيمَ صَلُّوهُ «31» ثُمَّ فِي سِلْسِلَةٍ ذَرْعُها سَبْعُونَ ذِراعاً فَاسْلُكُوهُ «32» إِنَّهُ كانَ لا يُؤْمِنُ بِاللَّهِ الْعَظِيمِ «33» وَ لا يَحُضُّ عَلى طَعامِ الْمِسْكِينِ «34»
جلد 10 - صفحه 202
و امّا كسى كه نامه عملش به دست چپش داده شود، مىگويد: اى كاش نامهام به من داده نشده بود. و نمىدانستم حسابم چيست؟ اى كاش مرگ پايان كارم بود (و ديگر زنده نمىشدم). دارائى من رفع نيازى از من نكرد. قدرتم از دستم برفت.
(گفته مىشود:) او را بگيريد و در غل بكشيد. سپس او را در آتش شعلهور وارد بيندازيد. سپس در زنجيرى كه هفتاد ذراع باشد درآوريد. همانا او به خداى بزرگ ايمان نمىآورد و بر طعام دادن به نيازمندان ترغيب نمىكرد.
نکته ها
«ذراع» فاصله آرنج تا نوك انگشتان است و در قديم معيارى براى اندازهگيرى بوده است و كلمه «هفتاد» يا به معناى حقيقى است و يا كنايه از زنجير طولانى مىباشد.
«جحيم» از «جحمة»، به آتش شعله ور گويند.
امام صادق عليه السلام فرمود: اگر يك حلقه از آن زنجيرى كه دوزخيان را با آن به بند مىكشند، بر دنيا نهاده شود، دنيا از شدّت حرارت، ذوب مىشود. «1»
در اين آيه، كفر و بخل و بىتفاوتى نسبت به محرومان در كنارهم آمده است. لا يُؤْمِنُ بِاللَّهِ ... لا يَحُضُ
گرفتن و بستن و كشاندن و به دوزخ پرتاب كردن، بيانگر نهايت حقارت و ذلت دوزخيان است. خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ... صَلُّوهُ ... فَاسْلُكُوهُ
پیام ها
1- مقايسه ميان عاقبت خوبان و بدان، شيوهاى قرآنى براى شناخت بهتر حقايق است. أُوتِيَ كِتابَهُ بِيَمِينِهِ ... أُوتِيَ كِتابَهُ بِشِمالِهِ
2- در تربيت و هدايت، بشارت و هشدار در كنار هم لازم است. أُوتِيَ كِتابَهُ بِيَمِينِهِ ... أُوتِيَ كِتابَهُ بِشِمالِهِ
3- آگاهى از آينده، گامى براى تصميمگيرى صحيح امروز است. «فَيَقُولُ يا لَيْتَنِي»
«1». تفسير نورالثقلين.
جلد 10 - صفحه 203
4- روزنه اميد براى خلافكاران در آخرت بسته مىشود. تا قبل از ديدن نامه عمل اميدى داشت ولى بعد از آن فقط حسرت مىخورد. يا لَيْتَنِي ... يا لَيْتَها
5- ثروت و قدرت، در قيامت كارآيى ندارد. «ما أَغْنى عَنِّي مالِيَهْ هَلَكَ عَنِّي سُلْطانِيَهْ»
6- ثروتاندوزى در دنيا، سبب حسرت در قيامت است. «ما أَغْنى عَنِّي مالِيَهْ»
7- كيفر دستهايى كه در دنيا براى هرگونه فساد و ستم باز بود، غل و زنجير قيامت است. «فَغُلُّوهُ»
8- انسانى كه در قلبش نور معرفت خدا و در عملش، خدمت به مردم نباشد، بهتر كه بسوزد. لا يُؤْمِنُ ... وَ لا يَحُضُ
9- توجه به گرسنگان، در كنار ايمان به خدا مطرح است. لا يُؤْمِنُ ... وَ لا يَحُضُ
10- بر فرض كه خود، توان كمك نداشته باشيم، بايد ديگران را براى كمك به گرسنگان تشويق كنيم. «وَ لا يَحُضُّ عَلى طَعامِ الْمِسْكِينِ»
11- رسيدگى به فقرا شرط ندارد كه فقير، مؤمن باشد. «وَ لا يَحُضُّ عَلى طَعامِ الْمِسْكِينِ»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
إِنَّهُ كانَ لا يُؤْمِنُ بِاللَّهِ الْعَظِيمِ (33)
بعد از آن علت عذاب را فرمايد:
«1»- نور الثقلين، جلد 5، صفحه 409؛ از امام صادق عليه السّلام.
جلد 13 - صفحه 298
إِنَّهُ كانَ لا يُؤْمِنُ: بدرستى كه بود اين شخص در دنيا ايمان نمىآورد، بِاللَّهِ الْعَظِيمِ: به خداى بزرگ. ذكر عظيم جهت اشعار است بر آنكه سزاوار عظمت و بزرگوارى، ذات احديت اوست نه غير او، و كسى كه تعظيم نكند او را، مستحق اين عقوبت خواهد بود.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
وَ أَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتابَهُ بِشِمالِهِ فَيَقُولُ يا لَيْتَنِي لَمْ أُوتَ كِتابِيَهْ «25» وَ لَمْ أَدْرِ ما حِسابِيَهْ «26» يا لَيْتَها كانَتِ الْقاضِيَةَ «27» ما أَغْنى عَنِّي مالِيَهْ «28» هَلَكَ عَنِّي سُلْطانِيَهْ «29»
خُذُوهُ فَغُلُّوهُ (30) ثُمَّ الْجَحِيمَ صَلُّوهُ (31) ثُمَّ فِي سِلْسِلَةٍ ذَرْعُها سَبْعُونَ ذِراعاً فَاسْلُكُوهُ (32) إِنَّهُ كانَ لا يُؤْمِنُ بِاللَّهِ الْعَظِيمِ (33) وَ لا يَحُضُّ عَلى طَعامِ الْمِسْكِينِ (34)
فَلَيْسَ لَهُ الْيَوْمَ هاهُنا حَمِيمٌ (35) وَ لا طَعامٌ إِلاَّ مِنْ غِسْلِينٍ (36) لا يَأْكُلُهُ إِلاَّ الْخاطِؤُنَ (37)
ترجمه
و اما كسيكه داده شد نامهاش بدست چپش پس ميگويد اى كاش من داده نميشدم نامهام را
و نميدانستم كه چيست حساب من
اى كاش مرگ بود حكم كننده بفناء ابدى من
بىنياز نكرد مرا مال من
زائل شد از من تسلّط من
بگيريد او را پس غل كنيدش
پس در دوزخ اندازيدش
پس در زنجيرى كه درازاى آن هفتاد گز است درآوريد او را
همانا او بود كه ايمان نميآورد بخداى بزرگ
و ترغيب نميكرد بر طعام دادن به فقير
پس نيست براى او امروز اينجا خويش و ياورى
و نه طعامى مگر از چرك و خون دوزخيان
نميخورند آنرا مگر گناهكاران.
تفسير
خداوند سبحان بعد از ذكر احوال كسانيكه نامه اعمالشان بدست راستشان داده ميشود متعرّض احوال كسانيكه نامه اعمالشان بدست چپشان داده ميشود شده ميفرمايد چنين كس ميگويد از روى تأسف بر حال خود اى كاش نامه اعمال من بدستم نميرسيد و نميدانستم حساب من چيست اى كاش مرگ قاطع امر و حاكم بفناء ابدى من بود و ديگر زنده نميشدم كه چنين روزى را بهبينم هر چه در دنيا از اموال و اتباع تهيّه نمودم ابدا بحال من نفعى نداشت و كمترين بدبختى و عذابى را از من دفع ننموداى افسوس كه تسلّط و زورگوئى و حكمفرمائى من هم از دستم رفت و قمّى ره فرموده مراد زوال حجّت او است و بعد از اين خطاب مستطاب از جانب ربّ الارباب بملائكه غلاظ و شداد صادر ميشود كه بگيريد و
جلد 5 صفحه 264
غل بگردن و دست و پايش اندازيد پس در آتش عظيم جهنّم درآوريد او را پس در زنجيرى كه بحسب گز درازاى آن هفتاد گز است بكشيد او را چون او در دنيا ايمان بخداوند عظيم الشّأن نداشت و كسيرا ترغيب و تحريص باطعام فقراء و مساكين و اداء حقوق واجبه الهيّه نمىنمود چه رسد بآنكه خودش ادا نمايد و قمّى ره از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه اگر يك حلقه از حلقههاى آنزنجير كه هفتاد گز است نهاده شود بر دنيا تمام آن از حرارت آنحلقه آب شود و در كافى از آنحضرت نقل نموده است كه صاحب آن زنجير كه خدا فرموده هفتاد گز است معاويه ميباشد كه فرعون اين امّت است و در روايات ديگرى از ائمه اطهار اينمعنى تأييد شده و نيز خدا ميفرمايد كه پس نيست براى او در امروز و اينجا ياورى از خويشان و اصدقاء و نه خوراكى كه خوراك معمولى انسان باشد ولى چرك و خونى كه از جراحت زخمهاى اهل جهنّم ميآيد و آب جوشى كه بفرقشان ريخته ميشود و با كثافت بدنشان مخلوط ميگردد خوراك آنها است و نميخورند آنرا مگر كفّاريكه ميدانستند حقّ را و ميشناختند آنرا و با وجود اين منكر و معارض بودند و همچنين كسانيكه عمدا مرتكب معصيت خدا شدند چون خاطى بر چنين كسى اطلاق ميشود و معاويه با آن عمر دراز و سلطنت ممتدّ و خوردن و آشاميدن بىحدّ كه معروف است خيلى مناسبت با آن زنجير و اين خوراك دارد و شايد هفتاد كه در لغت عرب بمعناى زياد استعمال ميشود و زنجير كنايه از سلسله ساعات عمر طويل گناهكاران باشد و غلّ اشاره بپاى بندهاى غرور و تعصّبات جاهلانه كه گردنگير آنها ميشود باشد و قمّى ره نقل فرموده كه مراد از سلسله هفتاد ذراعى در باطن هفتاد جبّارند و آنكه غسلين عرق كفّار است و بتقريبى كه ذكر شد چون استثناء غسلين از طعام منقطع است كلام مفهوم ندارد تا اشكال شود كه خدا در جاى ديگر فرموده ليس لهم طعام الّا من ضريع و نيز فرموده انّ شجرة الزّقوم طعام الاثيم و جواب داده شود كه هر كدام مخصوص به اهل طبقهاى از طبقات جهنّم است يا آنكه بعضى طعام است و بعضى شراب و جوابهاى ديگرى كه حاجت بذكر آنها نيست و اللّه اعلم.
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
إِنَّهُ كانَ لا يُؤمِنُ بِاللّهِ العَظِيمِ (33)
محققا او بود که ايمان نياورد بخداي عظيم. عدم ايمان بخدا مجرد انكار وجود او نيست مثل طبيعي دهري لا مذهب بلكه انكار بتوحيد و دعوي شرك را هم شامل ميشود بجميع اقسام شرك ذاتي صفاتي افعالي عبادتي نظري و انكار عدل الهي و انكار صفات كماليه و جماليه و جلاليه و انكار معجزات پيغمبران او و كتابهاي او و احكام او تمام اينها عدم ايمان.
بِاللّهِ العَظِيمِ است. اينکه از حيث اعتقاد و البته كسي که ايمان باللّه نداشته باشد بهيچ امور دينيه معتقد نيست نه بنبوت و امامت و معاد و ضروريات دين و ساير اموري که مدخليت در ايمان دارد، و ملحق باينها است كساني که ببعض از اينکه امور معتقد نباشند حتي بانكار يك ضروري دينيه يا مذهبيه يا يك بدعتي در دين بگذارد که باعث سلب ايمان شود و مصداق آيه شريفه: أَ فَتُؤمِنُونَ بِبَعضِ الكِتابِ وَ تَكفُرُونَ بِبَعضٍ- الي قوله تعالي- يُرَدُّونَ إِلي أَشَدِّ العَذابِ بقره آيه 79، و اما از حيث عمل ميفرمايد:
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 33)- در این آیه و آیه بعد به علت اصلی این عذاب سخت پرداخته، میفرماید: «چرا که او هرگز به خداوند بزرگ ایمان نمیآورد» (انه کان لا یؤمن بالله العظیم).
و هر قدر انبیا و اولیا و رسولان پروردگار او را به سوی خدا دعوت میکردند نمیپذیرفت، و به این ترتیب پیوند او با «خالق» بکلی قطع شده بود.
نکات آیه
۱ - ایمان نیاوردن کافران صاحب زر و زور (اصحاب الشمال) به خداى بزرگ، سبب عذاب شدن آنان در قیامت (إنّه کان لایؤمن باللّه العظیم) آیه شریفه، در مقام تعلیل عذاب کافران داراى زروزور است که در آیات پیشین از آنان یاد شده است.
۲ - ایمان نیاوردن به خداى بزرگ، از موجبات عذاب سخت الهى (إنّه کان لایؤمن باللّه العظیم)
۳ - انسان، در برابر عقاید و باورهاى خویش، مسؤول بوده و همه آنها در نامه اعمال او ثبت است. (من أُوتى کتبه ... و لم أدر ما حسابیه... خذوه... فاسلکوه . إنّه کان لایؤمن باللّه العظیم) خداوند علت سرنوشت بد و عذاب کافران را، ایمان نیاوردن به خداى بزرگ دانسته است. از این نکته مى توان استفاده کرد که انسان در برابر مجموعه عقاید و اندیشه هاى خویش، مسؤول است و باید در برابر خداى بزرگ پاسخگو باشد.
۴ - خداوند، «عظیم» (بزرگ قدر) است. (باللّه العظیم)
موضوعات مرتبط
- اسماء و صفات: عظیم ۴
- اصحاب شمال: آثار کفر اصحاب شمال ۱
- انسان: مسؤولیت انسان ها ۳
- عذاب: عذاب سخت ۲; موجبات عذاب ۲; موجبات عذاب اخروى ۱
- عقیده: مسؤولیت در برابر عقیده ۳
- عمل: ثبت عمل ۳
- کافران: آثار کفر کافران ۱
- کفر: آثار کفر به خدا ۲; کفر به خدا ۱
- نامه عمل: جامعیت نامه عمل ۳