يوسف ٧٩
ترجمه
يوسف ٧٨ | آیه ٧٩ | يوسف ٨٠ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«مَعَاذَ اللهِ»: پناه بر خدا. واژه (مَعاذ) مصدر میمی و مفعول مطلق فعل محذوفی است و به مفعول خود اضافه شده است. تقدیر چنین میشود: نعُوذُ بِاللهِ مَعاذاً.
تفسیر
- آيات ۸۲ - ۶۳، سوره يوسف
- بازگشت برادران يوسف به سوى پدر و راضى كردن او به بردن بنيامين و...
- مراد يعقوب (عليه السلام ) از جمله : ((فالله خير حافظا و هو ارحم الراحمين ))
- معناى توسل به خدا، لغو و بى اثر دانستن اسباب و وسائط نيست
- سبب اينكه يعقوب (عليه السلام ) به پسران خود سفارش كرد از يك دروازه وارد نشوند
- سه نكته درباره توكل از آيه شريفه : ((و قال يا نبىّ...)) استفاده مى شود
- معناى جمله : ((ما كان يغنى عنهم من الله من شى ء...))
- علم موهبتى به يعقوب (عليه السلام ) اكتسابى نبوده و نتيجه اخلاص در توحيد است
- توجيه ديگر مفسرين در معناى آيات مورد بحث
- گفتار يوسف جز افتراهاى مذموم عقلى و حرام شرعى نيست !
- توجيه ديگر مفسرين در مراد از آيه شريفه
- پيمانه ملك گم شده است !
- كيفر سارق معين مى شود
- پيمانه از باروبنه بنيامين برادر ابوينى يوسف (عليه السلام ) يافته مى شود!
- مراد از اينكه يوسف (عليه السلام ) نمى توانستند بر مبناى كيش مصريان برادر را نزدخود نگاه بدارد
- معناى جمله ((فوق كل ذى علم ))
- گفتگوى يوسف (عليه السلام ) با برادران پس از آنكه پيمانه گمشده از باروبنه بنيامين يافته شد
- گفتگوى برادران : چگونه بدون بنيامين نزد پدر بازگرديم ؟
- يكى از برادران : نزد پدر بازگشته بگوييد پسرت دزدى كرد و ((ما شهدنا الّا بماعلمنا... و ما كنّا
تفسیر نور (محسن قرائتی)
قالَ مَعاذَ اللَّهِ أَنْ نَأْخُذَ إِلَّا مَنْ وَجَدْنا مَتاعَنا عِنْدَهُ إِنَّا إِذاً لَظالِمُونَ «79»
(يوسف) گفت: پناه به خدا از اينكه كسى را به جز آنكه متاعمان را نزد او يافتهايم، بگيريم. زيرا كه در اين صورت حتماً ستمگر خواهيم بود.
نکته ها
دقّت در كلمات يوسف عليه السلام، نشان از اين دارد كه نمىخواهد بنيامين را سارق معرّفى كند، لذا نمىگويد: «وجدناه سارقاً» بلكه مىگويد: «وَجَدْنا مَتاعَنا عِنْدَهُ» متاع در بار او بود، نه آنكه
جلد 4 - صفحه 260
قطعاً او سارق است.
اگر يوسف برادر ديگرى را به جاى بنيامين نگه مىداشت، طرح به هم مىخورد و برادران با او به عنوان يك دزد برخورد مىكردند و انواع آزار و اذيّتها را روا مىداشتند و آن كس كه به جاى بنيامين مىماند، احساس مىكرد به ناحقّ گرفتار شده است.
پیام ها
1- مراعات مقرّرات، بر هر كس لازم است و قانون شكنى حتّى براى عزيز مصر نيز ممنوع است. «مَعاذَ اللَّهِ»
2- نيكوكار قانون شكنى نمىكند. مِنَ الْمُحْسِنِينَ. قالَ مَعاذَ اللَّهِ ...*
3- قاضى نبايد تحت تأثير احساسات قرار گيرد. «قالَ مَعاذَ اللَّهِ»*
4- قضاوت كار حساسى است كه بايد در آن به خدا پناه برد. «مَعاذَ اللَّهِ»*
5- يوسف عليه السلام در دو مكان به خدا پناه برد: يكى در خلوت زليخا و يكى به هنگام قضاوت و حكم. «قالَ مَعاذَ اللَّهِ»*
6- قانون شكنى، ظلم است. (نبايد به درخواست اين و آن مقرّرات را شكست.)
«مَعاذَ اللَّهِ أَنْ نَأْخُذَ»
7- بىگناه نبايد به جاى گناهكار كيفر ببيند، هر چند خودش به اينكار رضايت داشته باشد. «مَعاذَ اللَّهِ»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
قالَ مَعاذَ اللَّهِ أَنْ نَأْخُذَ إِلاَّ مَنْ وَجَدْنا مَتاعَنا عِنْدَهُ إِنَّا إِذاً لَظالِمُونَ (79)
قالَ مَعاذَ اللَّهِ: يوسف گفت پناه به خدا مىبرم. أَنْ نَأْخُذَ إِلَّا مَنْ وَجَدْنا مَتاعَنا عِنْدَهُ: اينكه اخذ كنيم و نگهداريم كسى را مگر آنكه يافتيم متاع خود را نزد او، و برىء را به جرم سقيم اخذ ننمائيم.
نكته: اينكه يوسف فرمود: هر كه را يابيم متاع خود را نزد او، و نگفت كسى كه دزديده است به جهت تحرز از كذب باشد، چه در واقع مىدانست او چيزى را ندزديده.
إِنَّا إِذاً لَظالِمُونَ: بدرستى كه ما در آن هنگام كه ديگرى اخذ كنيم، هر آينه از جمله ستمكاران باشيم.
جلد 6 - صفحه 270
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
قالُوا إِنْ يَسْرِقْ فَقَدْ سَرَقَ أَخٌ لَهُ مِنْ قَبْلُ فَأَسَرَّها يُوسُفُ فِي نَفْسِهِ وَ لَمْ يُبْدِها لَهُمْ قالَ أَنْتُمْ شَرٌّ مَكاناً وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما تَصِفُونَ (77) قالُوا يا أَيُّهَا الْعَزِيزُ إِنَّ لَهُ أَباً شَيْخاً كَبِيراً فَخُذْ أَحَدَنا مَكانَهُ إِنَّا نَراكَ مِنَ الْمُحْسِنِينَ (78) قالَ مَعاذَ اللَّهِ أَنْ نَأْخُذَ إِلاَّ مَنْ وَجَدْنا مَتاعَنا عِنْدَهُ إِنَّا إِذاً لَظالِمُونَ (79) فَلَمَّا اسْتَيْأَسُوا مِنْهُ خَلَصُوا نَجِيًّا قالَ كَبِيرُهُمْ أَ لَمْ تَعْلَمُوا أَنَّ أَباكُمْ قَدْ أَخَذَ عَلَيْكُمْ مَوْثِقاً مِنَ اللَّهِ وَ مِنْ قَبْلُ ما فَرَّطْتُمْ فِي يُوسُفَ فَلَنْ أَبْرَحَ الْأَرْضَ حَتَّى يَأْذَنَ لِي أَبِي أَوْ يَحْكُمَ اللَّهُ لِي وَ هُوَ خَيْرُ الْحاكِمِينَ (80)
ترجمه
گفتند اگر دزدى كند پس بتحقيق دزدى كرد برادرى كه داشت از
جلد 3 صفحه 167
پيش پس پنهان داشت آنرا يوسف در ضمير خود و ظاهر نساخت آنرا براى ايشان گفت شما بدتريد از راه منزلت و خدا داناتر است بآنچه وصف ميكنيد
گفتند اى عزيز همانا مر او را است پدرى پير مرد بزرگوار پس بگير يكى از ما را بجاى او همانا ما مىبينيم تو را از نيكوكاران
گفت پناه بخدا از آنكه بگيريم مگر كسى را كه يافتيم مال خودمان را نزد او همانا ما آن هنگام باشيم ستمكاران
پس چون نااميد شدند از او بر كنارى رفتند رازگويان گفت بزرگترشان آيا نميدانيد كه پدرتان بتحقيق گرفت از شما پيمان مؤكّد بنام خدا را و از پيش آنچه تقصير كرديد در باره يوسف پس هرگز خارج نشوم از اين زمين تا دستورى دهد مرا پدرم يا حكم كند خدا براى من و او است بهترين حكم كنندگان.
تفسير
عيّاشى ره از حضرت رضا عليه السّلام نقل نموده كه حضرت اسحق عليه السّلام كمربندى داشت كه به پيغمبران و بزرگترين اولاد آنها ارث ميرسيد و آن نزد عمّه حضرت يوسف بود كه بعد از مادرش حضانت او را عهدهدار شد و بسيار دوست داشت او را روزى حضرت يعقوب فرستاد نزد خواهر خود براى آنكه يوسف عليه السّلام را از او بگيرد او يك شب مهلت خواست و چون صبح شد پيراهنى بر او پوشانيد و كمربند را زير پيراهن بكمر او بست و روانهاش نمود و ادّعاء كرد كه كمربند موروث من گم شده و چون تجسس نمودند آنرا بكمر يوسف عليه السّلام زير پيراهن بسته ديدند و گفت يوسف دزديده و آئين آنزمان اين بود كه دزد را صاحب مال نزد خود نگاه ميداشت لذا يوسف عليه السّلام بعمّه مسترد شد و باين حيله موفق بمقصود گرديد و قريب باين مضمونرا در مجمع بائمه اطهار عليهم السلام نسبت داده و قمّى ره نيز نقل نموده و گفتهاند اين عمّه بزرگترين اولاد حضرت اسحق عليه السّلام بود برادران در اين موقع براى تبرئه خودشان از عمل منسوب بابن يامين گفتند تعجّبى ندارد اگر او مرتكب چنين عملى شده و چيز تازهاى نيست برادر بزرگترش هم اين سابقه را داشت و مقصودشان حضرت يوسف عليه السّلام بود كه با او از يك مادر بودند و او متوجّه شد بنقطه نظر آنها ولى چيزى در جوابشان نفرمود و ترتيب اثرى نداد بگفته آنها جز آنكه سرّا با خود حديث نفس فرمود كه شما بدتر از دزديد كه با برادران و پدرتان كرديد آنچه كرديد و در خاتمه كلام علنا فرمود خداوند داناتر است بصدق و كذب گفتار شما يعنى ميداند كه ساحت يوسف مبرّى از هر
جلد 3 صفحه 168
تهمتى است پس از اين برادران از راه التماس پيش آمده عرضه داشتند كه اين شخص يعنى بن يامين پدر پير عظيم الشأنى دارد كه او را بما سپرده و از ما ميخواهد و بعد از برادر مادريش باو انس گرفته خوب است شما يكى از ما را بجاى او حبس و توقيف يا استخدام فرمائيد و او را اجازه دهيد كه ما با خود ببريم تا در خدمت پدر شرمنده نباشيم و ما ميدانيم كه تو از احسان در باره خلق مضايقه ندارى و اميدواريم كه ملتمس ما را اجابت فرمائى حضرت در جواب فرمود معاذ اللّه كه ما غير از آنكس كه متاع خود را نزد او يافتيم بگيريم چون اگر خواسته باشيم غير او را در عوض بگيريم ستمكار بشمار خواهيم رفت در نزد شما و ساير مردم و مورد ملامت ميشويم و اينكه فرمود كسيكه متاع خودمان را نزد او يافتيم و نفرمود كسيكه دزدى كرده براى آن بود كه دروغ نگفته باشد و اگر ميخواست بجاى بن يامين يكى از آنها را توقيف فرمايد اگر چه واقعا ظلم بغير نبود چون آنها راضى بودند ولى تعدّى از حق بود چون بر خلاف صلاح و امر الهى بود و اطلاق ظلم بر ظلم بنفس و تجاوز از حدّ در كلام الهى بسيار و چون برادران از حضرت يوسف و اجابت او بكلّى مأيوس شدند بكنارى رفته راجع بتكليف خودشان كه بمانند يا بروند به كنعان محرمانه با يكديگر گفتگو كردند و اينكه استيأسوا فرموده و يأسوا نفرموده براى دلالت سين و تاء بر مبالغه است در اين حال برادر بزرگتر آنها كه يهودا بود بر حسب نقل عيّاشى از امام صادق عليه السّلام بآنها فرمود آيا عهد و ميثاق پدر را فراموش كرديد در باره بن يامين با آنكه قبلا تقصير كرديد در حق يوسف و مقصّر شديد نزد پدر من كه روى مراجعت بكنعان را ندارم اينجا مىمانم تا پدرم امر بمراجعت فرمايد يا خدا فرجى عنايت كند و موفق بگرفتن برادر شوم هر چه خدا مقدّر فرموده خوب است چون او بهترين حكم كنندگان است و او در مصر ماند و خدمت حضرت يوسف ميرسيد و راجع بخلاص ابن يامين صحبت ميكرد تا از شواهدى كشف كرد كه در خانه يوسف عليه السّلام از اولاد يعقوب عليه السّلام كسانى وجود دارند و در مجمع برادر بزرگتر بر حسب سنّ را از جمعى نقل نموده كه روبيل بوده و قمّى ره فرموده لاوى گفت سخن مرقوم را و گفتهاند بزرگى او از جهت عقل بوده و بعضى شمعون را اعقل و اعلم دانستهاند و اللّه اعلم.
جلد 3 صفحه 169
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
قالَ مَعاذَ اللّهِ أَن نَأخُذَ إِلاّ مَن وَجَدنا مَتاعَنا عِندَهُ إِنّا إِذاً لَظالِمُونَ (79)
حضرت يوسف فرمود پناه ميبرم بخدا از اينکه ظلم که يك بيگناهي را بگيرم بجرم ديگري فقط آنكه متاع را نزد او يافتيم او مأخوذ است اگر چنين كنم من در زمره ظالمين محسوب ميشوم.
قالَ مَعاذَ اللّهِ بايد در هر امري که بر خلاف حكم عقل و شرع باشد پناه برد بخداوند که نگهبان بنده است و او را حفظ ميفرمايد چنانچه خداوند هم فرداي قيامت احدي را بجاي احدي نخواهد جزاء داد نه پدر را بجاي پسر و نه برادر را بجاي برادر وَ لا تَكسِبُ كُلُّ نَفسٍ إِلّا عَلَيها وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزرَ أُخري انعام آيه 164.
أَن نَأخُذَ إِلّا مَن وَجَدنا مَتاعَنا عِندَهُ محال است ما بگيريم مگر آنكه متاع ما نزد او پيدا كرديم، نفرمود مگر سارق را يا مجرم را چون إبن يامين نه سارق بود و نه مجرم فقط متاع در رحل او پيدا شده انّا اذا يعني اگر ديگري را بجاي او بگيريم لظالمون هر آينه باو ظلم كردهايم.
اشكال- در اخبار معتبره دارد فرداي قيامت بسياري از نواصب و عامه
جلد 11 - صفحه 250
عميا را بازاء گناه شيعيان ميگيرند و عذاب آنها را بر آنها بار ميكنند بنام فدي که آنها فداي اينها ميشوند و اينکه با صريح آيه و حكم عقل سازش ندارد جواب- در اخبار زيادي داريم در باب ظلم و غيبت و غصب مال و امثال اينها از ذوي الحقوق که فرداي قيامت پس از آنكه ظالم و مظلوم، غيبت كننده و غيبت شده، غاصب و مغصوب عنه را حاضر ميكنند اولا اگر ظالم عبادتي دارد باندازه ظلمش بمظلوم ميدهند تا حقش ادا شود و اگر عبادت نداشته باشد يا بمقدار كافي نباشد از گناهان مظلوم بر او بار ميكنند تا اداء حق او بشود و اگر مظلوم گناهي ندارد يا بمقدار اداء حقش نيست بمظلوم ميگويند که هر که از مؤمنين از ارحام و دوستان خود گناهي دارند بياور تا بر ظالم بار كنيم تا اداء حق تو بشود زيرا خداوند قسم ياد فرموده در حديث قدسي
و عزتي و جلالي لا يجوزني ظلم ظالم
و ما از اينکه حديث يك استفادهاي كردهايم و آن اينست که ظالمين بآل عصمت و مخصوصا ظالمبن بفاطمه (ع) را موقعي که بياورند اگر بگويند عبادات خود را بدهيد بآل عصمت آنها عبادت ندارند زيرا شرط صحت کل عبادات ايمان است که آنها فاقد هستند و اگر با آل عصمت بگويند معاصي خود را بر آنها بار كنيد اينها معصيت نداشتند زيرا معصوم بودند ناچار قسم سوم عملي ميشود که بآنها بگويند برويد گناهان شيعيان و دوستان و ذراري خود را بياوريد و بر آنها بار كنيد تا اداء حق شما بشود و اگر گناهان تمام شيعه و دوستان اينکه خاندان را بر آنها بار كنند باز هم اداء حق نميشود و اينکه معناي فدي است و هيچ منافي با آيه شريفه وَ لا تَكسِبُ كُلُّ نَفسٍ إِلّا عَلَيها وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزرَ أُخري ندارد و منافي با حكم عقل نيست و ابدا سر سوزني ظلم نشده بلكه بمقتضاي عدل و داد عمل شده و حلّ اشكال شد بحمد اللّه.
251
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 79)- یوسف این پیشنهاد را شدیدا نفی کرد و «گفت: پناه بر خدا (چگونه ممکن است) ما کسی را جز آن کس که متاع خود را نزد او یافتهایم بگیریم» هرگز شنیدهاید آدم با انصافی، بیگناهی را به جرم دیگری مجازات کند؟ (قالَ مَعاذَ اللَّهِ أَنْ نَأْخُذَ إِلَّا مَنْ وَجَدْنا مَتاعَنا عِنْدَهُ).
«اگر چنین کنیم مسلما ظالم خواهیم بود» (إِنَّا إِذاً لَظالِمُونَ).
قابل توجه این که یوسف در این گفتار خود هیچ گونه نسبت سرقت به برادر نمیدهد بلکه از او تعبیر میکند به کسی که متاع خود را نزد او یافتهایم، و این دلیل بر آن است که او دقیقا توجه داشت که در زندگی هرگز خلاف نگوید.
نکات آیه
۱- یوسف(ع) پیشنهاد فرزندان یعقوب (بازداشت یکى از آنان به جاى بنیامین) را نپذیرفت. (فخذ أحدنا مکانه ... قال معاذ الله أن نأخذ إلاّ من وجدنا) «معاذ» مصدر میمى و مفعول مطلق براى فعل محذوف است (نعوذ بالله معاذاً). عبارت «أن نأخذ» به تقدیر «من» و متعلق به «معاذ الله» مى باشد. بنابراین جمله «معاذ الله أن نأخذ ...» ; یعنى، به خدا پناه مى بریم پناه آوردنى از اینکه بگیریم (بازداشت کنیم) مگر کسى را که متاع خویش را نزد او یافتیم.
۲- داوطلب شدن بى گناهان براى مجازات شدن به جاى مجرمان ، مجوز کیفر دادن آنان نیست. (فخذ أحدنا مکانه ... معاذ الله أن نأخذ إلاّ من وجدنا متعنا عنده)
۳- قوانین جزایى مصر در زمان یوسف ، کیفر بى گناهان را به جاى مجرمان هر چند داوطلبانه باشد ، مجاز نمى شمرد.* (معاذ الله أن نأخذ إلاّ من وجدنا متعنا عنده) برداشت فوق را مى توان از به کارگیرى ضمیرهاى متکلم مع الغیر به جاى ضمیر متکلم وحده استفاده کرد ; یعنى، یوسف(ع) با جمله «بازداشت نمى کنیم» به جاى «بازداشت نمى کنم» اشاره به این معنا مى کند که قوانین مصر چنین اجازه اى به من نمى دهد که بى گناه را به جاى گنهکار بازداشت کنم، هر چند او خود داوطلب باشد.
۴- لزوم پرهیز حاکمان از مجازات بى گناهان به جاى گنه کاران (قال معاذ الله أن نأخذ إلاّ من وجدنا متعنا عنده)
۵- اجتناب یوسف(ع) از نسبت دادن دزدى به بنیامین (أن نأخذ إلاّ من وجدنا متعنا عنده) آوردن عبارت «إلاّ من وجدنا متعنا عنده» (مگر کسى که متاع خویش را نزد او یافتیم) به جاى «إلاّ من سرق متعنا» (مگر کسى که متاع ما را سرقت کرده باشد) گویاى اجتناب یوسف از نسبت دادن سرقت به بنیامین است.
۶- لزوم پرهیز از دروغ حتى مصلحت آمیز آن ، در صورتى که توریه امکان پذیر است. (معاذ الله أن نأخذ إلاّ من وجدنا متعنا عنده) یوسف(ع) با اینکه مى دانست متهم کردن بنیامین به دزدى داراى مصالحى است ; ولى در بیان آن از دروغ گفتن امتناع کرد و با توریه آن مصلحت را تدارک نمود.
۷- بیان حقیقت و واقعیت به گونه اى که مخاطب خلاف آن را بفهمد (توریه) ، امرى مجاز و مشروع است. (أن نأخذ إلاّ من وجدنا متعنا عنده) وجود جام شاهى در اثاثیه بنیامین واقعیت داشت و مطلبى درست بود ; ولى یوسف(ع) آن را در شرایطى و به گونه اى بیان کرد که فرزندان یعقوب از آن سرقت بنیامین را نتیجه مى گرفتند. این گونه بیان را توریه مى نامند.
۸- استعاذه یوسف(ع) به خداوند از روا داشتن ظلم و ستم (قال معاذ الله ... إنا إذًا لظلمون)
۹- لزوم پناه بردن به خداوند ، براى دور ماندن از گناه و ستمگرى (قال معاذ الله ... إنا إذًا لظلمون)
۱۰- یوسف(ع) و کارگزارانش به هنگام اقتدار و حکومت در مصر ، از هر گونه ظلم و ستم اجتناب مى کردند. (قال معاذ الله ان ... إنا إذًا لظلمون) مقصود یوسف از ضمیرهاى متکلم مع الغیر «نا» و «نحن» در حقایقى که مطرح کرد (أن نأخذ ... إنا إذًا لظالمون) خود او و کارگزارانش مى باشد.
۱۱- ضرورت پرهیز حاکمان از ظلم و ستم (قال معاذ الله ... إنا إذًا لظلمون)
۱۲- مجازات بى گناهان به جاى مجرمان ، گناه و از مصادیق ظلم است. (قال معاذ الله ... إنا إذًا لظلمون)
موضوعات مرتبط
- احکام: ۷ احکام کیفرى ۲
- استعاذه: استعاذه از ظلم ۸، ۹; استعاذه از گناه ۹; اهمیت استعاذه به خدا ۹
- برادران یوسف: برادران یوسف و نجات بنیامین ۱
- بى گناهان: اجتناب از کیفر بى گناهان ۴; ظلم کیفر بى گناهان ۱۲; کیفر بى گناهان ۲، ۳; گناه کیفر بى گناهان ۱۲
- توریه: احکام توریه ۷; جواز توریه ۷; موارد توریه ۶
- حاکمان: حاکمان و ظلم ۱۱; مسؤولیت حاکمان ۴، ۱۱
- دروغ: اهمیت اجتناب از دروغ ۶; دروغ مصلحتى ۶
- ظلم: اهمیت اجتناب از ظلم ۱۱; موارد ظلم ۱۲
- گناه: موارد گناه ۱۲
- مجازات: شخصى بودن مجازات ۲، ۳، ۴، ۱۲; ویژگیهاى مجازات ۲، ۳، ۴، ۱۲
- مصر باستان: اقتدار حکومت مصر باستان ۱۰; قوانین کیفرى در مصر باستان ۳
- نظام جزایى: ۲
- یوسف(ع): استعاذه یوسف(ع) ۸; قصه یوسف(ع) ۱، ۵، ۱۰; کارگزاران یوسف(ع) و ظلم ۱۰; یوسف(ع) و اتهام به بنیامین ۵; یوسف(ع) و پیشنهاد برادران ۱; یوسف(ع) و ظلم ۸، ۱۰