طه ١١١
کپی متن آیه |
---|
وَ عَنَتِ الْوُجُوهُ لِلْحَيِ الْقَيُّومِ وَ قَدْ خَابَ مَنْ حَمَلَ ظُلْماً |
ترجمه
طه ١١٠ | آیه ١١١ | طه ١١٢ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«عَنَتْ»: خشوع و خضوع کرد. مثل اسیران کرنش برد. از این ماده واژه (عانی) به معنی اسیر است که جمع آن (عُناة) است. «الْوُجُوهُ»: چهرهها. ذکر چهرهها در میان سایر اعضاء، بدان خاطر است که اشرف اندامها بوده و اثر فروتنی و خواری در آن نمایان میگردد. و یا این که تسمیه کلّ به اسم جزء است و مراد خودِ انسانها است. «الْحَیِّ الْقَیُّومِ»: (نگا: بقره / . «خَابَ»: ناامید گردید و به آرزو نرسید. زیانمند شد. از دست داد. «ظُلْماً»: کفر.
آیات مرتبط (تعداد ریشههای مشترک)
تفسیر
- آيات ۹۹ - ۱۱۴ سوره طه
- اشاره به تجسم اعمال در قیامت، در آيه شریفه
- معناى جمله: «مجرمان در قیامت، با چشمان کبود محشور می شوند»
- بيان وضع كوه ها، در روز قيامت
- حال آدميان در روز قيامت: خشوع اصوات و سود نبخشيدن شفاعت
- ذلت تمام موجودات در قیامت، در برابر خداوند
- معناى آيه: «قبل از تمام شدن وحی، در قرائت قرآن شتاب مکن»
- بحث روايتى: (رواياتى در ذيل آيات گذشته)
- روايتى در نفى رؤيت خداى تعالى
تفسیر نور (محسن قرائتی)
وَ عَنَتِ الْوُجُوهُ لِلْحَيِّ الْقَيُّومِ وَ قَدْ خابَ مَنْ حَمَلَ ظُلْماً «111»
و (در آن روز) همهى چهرهها در برابر خداوندِ زندهى پاينده، خوار و فروتن مىشود و البتّه هر كس كه بار ستم برداشت، مأيوس و زيان كار است.
نکته ها
كلمه «عَنَتِ» از «عنوة» به معناى ذلّت در برابر قهر و سلطه است، و «قيوم» به كسى گفته
«1». تأويل الايات، 304.
جلد 5 - صفحه 392
مىشود كه قائم به ذات خود و حافظ همه چيز است و مايهى قوام هر چيز را به آن عطا كرده باشد، و كلمهى «خابَ» از «خيبة» به معناى از دست دادن مطلوب است.
پیام ها
1- در قيامت، حسابرسى بسيار دقيق است، زيرا حسابگر همه چيز را به خوبى مىداند و راهى براى سوء استفاده از شفاعت نيست. يَعْلَمُ ما بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ ...
2- احاطهى علمى خداوند نسبت به همه كارهاى گذشته و آينده مردم يكسان است. «يَعْلَمُ ما بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ»
3- محدود هرگز نمىتواند بر بىنهايت احاطه پيدا كند. «لا يُحِيطُونَ بِهِ» نه بر ذات او، نه بر صفات او، نه بر آفريدههاى او و نه بر قدرت و كارهاى او.
4- حالاتروحى انسان، قبل از هرچيز در صورت او جلوه مىكند. «عَنَتِ الْوُجُوهُ»
5- سرانجام ظلم، محروميت از رحمت الهى است. «وَ قَدْ خابَ مَنْ حَمَلَ ظُلْماً»
6- بسيارى از ظلمها را مىتوان در دنيا با توبه وعذرخواهى از مردم، جبران و محو كرد، بدبخت آن كه ظلم خود را تا قيامت حمل كند. «خابَ مَنْ حَمَلَ ظُلْماً»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
وَ عَنَتِ الْوُجُوهُ لِلْحَيِّ الْقَيُّومِ وَ قَدْ خابَ مَنْ حَمَلَ ظُلْماً (111)
وَ عَنَتِ الْوُجُوهُ لِلْحَيِّ الْقَيُّومِ: و صفت ديگر آنكه: و ذليل و خوار باشند اصحاب رويها براى ذات زندهاى پاينده، يعنى تمامى مردمان خاضع باشند خداوند سبحان را مانند ذات اسيران در دولت پادشاه قهار و تسليمند فرمان خداوند حى قيوم را. وَ قَدْ خابَ مَنْ حَمَلَ ظُلْماً: و بتحقيق بىبهره و نااميد گشت از رحمت واسعه الهيه هر كه برداشت بار ستم را، كه كفر و شرك و ظلم به مردمان باشد و به محضر برد بدون تدارك و توبه در دنيا.
تنبيه: در معنى «حى و قيوم» اختلاف است: ابن بابويه در توحيد فرموده:
حى، معنى آن فعال مدبرى است كه زنده است لذاته، و جايز نباشد بر ذات
«1» تفسير برهان، ج 3، ص 45.
«2» سوره شورى، آيه 11.
«3» توحيد صدوق، ص 263 و 264 باب رد بر ثنويت و زنادقه.
جلد 8 - صفحه 332
او موت و فنا، و محتاج نيست به حياتى كه زنده باشد به آن.
قيوم، معنى آن قائم دائم بدون زوال و تغير است.
حاصل آنكه ذات زنده و پايندهاى كه حيات و قيام تمامى موجودات منوط به او و ذات سبحانى حى و قائم است بالذات.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
يَوْمَئِذٍ يَتَّبِعُونَ الدَّاعِيَ لا عِوَجَ لَهُ وَ خَشَعَتِ الْأَصْواتُ لِلرَّحْمنِ فَلا تَسْمَعُ إِلاَّ هَمْساً (108) يَوْمَئِذٍ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ إِلاَّ مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ رَضِيَ لَهُ قَوْلاً (109) يَعْلَمُ ما بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ لا يُحِيطُونَ بِهِ عِلْماً (110) وَ عَنَتِ الْوُجُوهُ لِلْحَيِّ الْقَيُّومِ وَ قَدْ خابَ مَنْ حَمَلَ ظُلْماً (111) وَ مَنْ يَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحاتِ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلا يَخافُ ظُلْماً وَ لا هَضْماً (112)
وَ كَذلِكَ أَنْزَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِيًّا وَ صَرَّفْنا فِيهِ مِنَ الْوَعِيدِ لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ أَوْ يُحْدِثُ لَهُمْ ذِكْراً (113) فَتَعالَى اللَّهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ وَ لا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ يُقْضى إِلَيْكَ وَحْيُهُ وَ قُلْ رَبِّ زِدْنِي عِلْماً (114) وَ لَقَدْ عَهِدْنا إِلى آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِيَ وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً (115)
ترجمه
چنين روزى پيروى كنند خواننده خود را نيست انحرافى از براى او و پست شود آوازها براى خداى بخشنده پس نشنوى مگر آواز آهسته
چنين روزى سود ندهد شفاعت مگر از كسيكه دستور دهد براى او خداوند بخشنده و بپسندد براى او گفتار را
ميداند آنچه باشد در برابرشان و آنچه باشد در پشت سرشان و احاطه نميكنند باواز راه دانش
و خوار شود رويها مر خداوند زنده پاينده را و بتحقيق بىبهره و نوميد گردد كسيكه برداشت بار جور و ستم را
و كسيكه بجا آورد از كارهاى شايسته با آنكه او اهل ايمان باشد پس نميترسد از ستمى و نه از شكستى
و اين چنين فرود آورديم آنرا قرآنى عربى و مكرّر نموديم در آن از وعده بيمناك، باشد كه آنها بپرهيزند يا پديد آرد براى ايشان پندى
پس برتر آمد خداوندى كه پادشاه حقّ است و شتاب مكن در باب قرآن پيش از آنكه به اتمام رسانده شود بسوى تو وحى آن و بگو پروردگار من زياد كن دانش مرا
و هر آينه بتحقيق فرمان داديم به آدم پيش از اين پس وا گذاشت و نيافتيم براى او تصميمى.
جلد 3 صفحه 527
تفسير
خداوند متعال بعد از نقل بهم خوردن اوضاع دنيا بيان احوال قيامت را فرموده باين تقريب كه در چنين روز بزرگى داعى الهى كه گفتهاند اسرافيل است بر سنگى كه در بيت المقدس است مىايستد و بوسيله صور يا غير آن مردم را دعوت بحضور در صحراى محشر مينمايد و نه در دعوت او اعوجاج و عدول از امر حقّ است كه كسى را احضار ننمايد و نه در باز گشت و اجابت خلق انحراف و تجاوز از خط مستقيم و ميل بجانب راست و چپ است بلكه از سوراخهاى صور كه بعدد ارواح خلق است روح هر كس بكالبدش دميده شود و بپاى خود مستقيما در پيشگاه الهى حاضر گردد و از مهابت موقف، تمام اصوات خاموش گردد و پست شود بطوريكه صداى كسى شنيده نشود مگر آهسته از نهايت خضوع و خشوع قمّى ره از امام باقر عليه السّلام نقل نموده كه چون روز قيامت شود خداوند خلق را در زمينى جمع نمايد پا برهنه و لخت پس توقيف شوند در محشر تا عرق نمايند عرق شديدى و بزحمت نفس كشند پس درنگ نمايند در آنجا پنجاه سال و آنوقت است كه خدا فرموده صداها براى او پست شود پس نميشنوى صوتى را مگر آهسته پس منادى از جانب عرش ندا كند كجا است پيغمبر امّى مردم گويند اسمش را بگو گويد كجا است پيغمبر رحمت كجا است محمد بن عبد اللّه امّى پس رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله در جلو تمام مردم بيايد تا كنار حوضى كه در ازاى آن بقدر مسافت ميان ايله و صنعاء باشد و آنجا توقف نمايد و امير المؤمنين عليه السّلام را طلب فرمايد و آنحضرت حاضر شود و مقدّم بر تمام خلق در كنار پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بايستد پس بمردم اجازه داده شود كه از مقابل آن دو بگذرند بعضى در كنار حوض آيند و بعضى از نزديك شدن بحوض ممنوع شوند و چون پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بعضى از دوستان ما را مشاهده فرمايد كه ممنوع شدند بگريه در آيد و بگويد پروردگارا شيعيان على را مىبينم كه بطرف اهل آتش مىبرند و از ورود بحوض منع ميكنند و خداوند ملكى را مأمور ميفرمايد كه ميآيد و از پيغمبر سبب گريه او را سؤال ميكند و آنحضرت ميفرمايد براى بعضى از شيعيان على عليه السّلام ميگريم پس ملك عرضه ميدارد خداوند ميفرمايد شيعيان على را بتو بخشيدم و براى دوستى تو و عترتت از گناهان ايشان گذشتم و ملحق نمودم آنها را بتو و بساير شيعيان و قرار دادم ايشان را در زمره تو و وارد نمودمشان بر حوض تو پس
جلد 3 صفحه 528
امام باقر عليه السّلام فرمود كه چه بسيار گريه كنندگان باشند آنروز كه چون اين رحمت را نسبت به پيغمبر و دوستان او و عترتش مشاهده كنند فرياد باستغاثه از آنحضرت بلند نمايند و هيچيك از شيعيان و دوستان ما كه بيزارى ميجويند از دشمنان ما در آنروز باقى نمىماند مگر آنكه داخل ميشود در حزب ما و وارد ميگردد بر حوض ما رزقنا اللّه تعالى و در آنروز نفع نميدهد و قبول نميشود شفاعت احدى مگر شفاعت كسيكه اذن شفاعت باو داده است خداوند بخشنده و پسنديده است گفتار او را در باره خلق براى منزلت و مقام او در نزد خداوند يا نفع نميدهد شفاعت مگر در باره كسيكه خداوند اذن شفاعت براى او داده و راضى شده كه در باره او شفاعت نمايند شافعان و ميداند خداوند احوال سابقه و لاحقه بندگان را از گذشته و آينده و قمّى ره نقل نموده كه مراد علم خداوند است باخبار انبياء گذشته و اخبار امام زمان كه آينده است و كسى نميتواند بذات و صفات خداوند احاطه علميّه پيدا كند و بندگان نبايد وصف نمايند خداوند را مگر بهمان اوصافى كه او براى خود اثبات فرموده نيست در اشياء مانند او شىء و او است خالق و مصوّر و اوّل و آخر و باطن و ظاهر و بر هر چيز قادر تبارك و تعالى عمّا يصفون چنانچه در توحيد از امير المؤمنين عليه السّلام به اين معنى تصريح شده و خوار و ذليل باشند صاحبان وجوه و اعتبار در آنروز مانند اسير گرفتار در دست پادشاه قهّار در برابر خداوند زنده پاينده و خائب و خاسر و بىبهره و نااميد است كسيكه با بار گناه و ظلم بنفس و جور بغير وارد محشر شود از رحمت رحيميّه خداوند ولى كسيكه بعضى اعمال صالحه در دنيا از او بروز نموده با آنكه ايمان داشته بخدا و روز جزا و وسائط فيض اميدوار برحمت حقّ است و نميترسد از آنكه جزاى عمل او داده نشود يا كمتر از آنچه مستحق است داده شود چنانچه قمّى ره از امام باقر عليه السّلام نقل نموده و خداوند با اين مزايا و محسّنات فوق العاده قرآن را تمامى بلغت عرب نازل فرمود با انواع و اقسام مواعيد و تهديدات مكرّره تا آنها پرهيزكار شوند يا آنكه قرآن و قصص آن موجب اتّعاظ و اعتبار يا موجد شهرت و افتخار آنان گردد پس او است برتر و بالاتر در ذات و صفات خود از مجانست و مماثلت با خلق و او است داراى سلطنت حقه حقيقيّه و نافذ است امر و نهى او باستقلال و استحقاق بر تمام بندگان و قمّى ره نقل نموده كه چون قرآن
جلد 3 صفحه 529
بر پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نازل ميشد مبادرت مينمود بقرائت آن پيش از تمام شدن نزول آيه و گفتهاند اين براى اشتياق كامل آنحضرت بود بتعلّم قرآن و آنكه مبادا حرفى يا كلمهاى از آن سقط شود لذا خداوند خاطر مبارك را باين آيه اطمينان داد و نهى فرمود از تعجيل كه لازمه آن امر بتأمّل و تأنّى است و دستور فرمود كه مسئلت نمايد ازدياد علم را بجاى استعجال در امرى كه محقّق خواهد شد چنانچه فرموده لا تحرّك به لسانك لتعجل به و بعضى گفتهاند مراد نهى از تعجيل در قرائت قرآن است براى اصحاب پيش از بيان معانى و مرادات آن از جانب خداوند براى آنحضرت و محتمل است مراد نهى از سؤال نزول قرآن باشد چون گاهى آنحضرت منتظر نزول وحى بود و بلسان حال يا مقال تقاضاى تعيين تكليف داشت در صورتى كه مصلحت در تأخير بود لذا در تعقيب آن فرموده كه سؤال از ازدياد علم كن چون ممكن است در كشف حقيقت و تعيين تكليف براى آنحضرت مصلحت باشد ولى در نزول قرآن و اعلام بخلق نباشد در مجمع از پيغمبر روايت نموده است كه هر روز كه بيايد و علم من در آنروز زياد نشود خداوند بر من مبارك نفرموده و در خصال از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه از امير المؤمنين عليه السّلام پرسيدند كه داناترين مردم كست فرمود كسيكه افزوده است دانش مردم را بدانش خود و نيز از آنحضرت روايت شده كه پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرموده فضيلت علم محبوبتر است نزد من از فضيلت عبادت و شايد براى اثبات آنكه انسان بهر مرتبه و درجهاى كه از علم و دانش رسيده باشد باز محتاج بمزيد علم است خداوند در اينمقام اشاره بقصّه حضرت آدم فرموده كه گول شيطان را خورد و واگذاشت عهد يعنى امر و وصيّت الهى را مانند فراموش شده و نيافت خداوند براى او عزم ثابت و رأى راسخ و تصميم لازمى چون نداشت و نميدانست كه كسى نميتواند بدون توسل بذيل عنايت محمد و آل اطهار او خود را از وساوس شيطان و نفس امّاره محفوظ و در مقام عبوديّت و فرمان بردارى از معبود حقيقى ثابت قدم بدارد تا لغزش و فتور و خللى برايش روى ندهد و اگر پيغمبر باشد اولو العزم شود مانند حضرات نوح و ابراهيم و موسى و عيسى عليهم السلام كه بآن وسيله باين مقام رسيدند با آنكه خداوند باو دستور داده بود كه در شدائد متوسل بآنذوات مقدسه شود و بنابراين مراد از عهد در عهدنا امر الهى است بتوسل
جلد 3 صفحه 530
آدم عليه السّلام بآن ذوات مقدسه و مراد از نسيان ترك او است و بعضى مراد از عهد را نهى از نزديك شدن بشجره دانستهاند و مراد از نسيان را فراموشى بعضى از خصوصيّات آن نهى از قبيل تعلّق بجنس و الزامى بودن و امثال اينها ولى اصل نهى را فراموش نكرده بود و الا محلّى براى وسوسه شيطان باقى نمىماند كه بگويد خدا شما را نهى نمود از اين شجره براى آنكه مخلّد در بهشت نشويد و روايات و اقوال در اين باب مختلف است و شمّهاى از آن با وجه جمع در اوائل سوره بقره گذشت و در هر حال چون ترك اولى يا صغيره و قبل از بعثت بوده منافاتى با ادلّه عصمت انبياء عظام ندارد و اللّه اعلم ..
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
وَ عَنَتِ الوُجُوهُ لِلحَيِّ القَيُّومِ وَ قَد خابَ مَن حَمَلَ ظُلماً (111)
و خاضع و خاشع ميشود تمام وجوه در پيشگاه خداوند حيّ قيّوم و بتحقيق مأيوس و نااميد ميشود كسي که بار ظلم بر گردن خود بار كرده.
(وَ عَنَتِ الوُجُوهُ) عني خضوع و ذلّت است و كلمه الوجوه جمع محلي بالف و لام افاده عموم ميكند تمام وجوه ممكنات در پيشگاه احديت خاضع و خاشع و و ذليل و حقير هستند.
(سيه رويي ز ممكن در دو عالمبرگزیده تفسیر نمونه
(آیه 111)- «و در آن روز همه مردم در برابر خداوند حیّ قیّوم، کاملا خاضع میشوند» (وَ عَنَتِ الْوُجُوهُ لِلْحَیِّ الْقَیُّومِ).
انتخاب صفت «حی و قیوم» از میان صفات خدا در اینجا به خاطر تناسبی است که این دو صفت با مسأله رستاخیز که روز حیات و قیام همگان است دارد.
و در پایان آیه، اضافه میکند: «و مأیوس (و زیانکار) است آن که بار ستمی بر دوش دارد»! (وَ قَدْ خابَ مَنْ حَمَلَ ظُلْماً).
گویی ظلم و ستم همچون بار عظیمی است که بر دوش انسان سنگینی میکند و از پیشرفت او به سوی نعمتهای جاویدان الهی باز میدارد.
نکات آیه
۱ - نشانه هاى خضوع و تسلیم در برابر خداوند، بر چهره تمامى انسان ها (در قیامت) نقش خواهد بست. ( و عنت الوجوه للحىّ القیّوم ) «عناء» به معناى خاضع شدن و مطیع گشتن است (لسان العرب). «وجه» به معناى صورت است و از آن جهت که آثار خضوع و ذلت، بیش از همه جا در چهره آشکار مى گردد، این واژه استفاده شده است. «ال» در «الوجوه» نیز محتمل است معناى استغراق داشته باشد و یا آن که عوض مضاف الیه بوده و مراد از آن «وجوه المجرمین» باشد. برداشت یاد شده مبتنى بر اولین احتمال است.
۲ - مجرمان و گردن فرازان، با چهره هایى ذلت بار و خاضع در برابر خداوند، در صحنه قیامت حضور خواهند یافت. (و عنت الوجوه للحىّ القیّوم ) از معانى «عناء» ذلیل گشتن است (مصباح). حرف «ال» در «الوجوه» جایگزین مضاف الیه است; یعنى، «وجوههم» و مراد چهره مجرمانى است که در آیات پیشین از آنان سخن گفته شده است. فعل «عنت» مى رساند که فروتنى آنان نوظهور است و پیش از این در دنیا، در برابر خداوند خضوع نداشته اند.
۳ - خداوند، حىّ و قیّوم (زنده و قوام بخش هستى) است. (و عنت الوجوه للحىّ القیّوم ) «قیّوم» به کسى گفته مى شود که قائم به ذات خود و حافظ همه چیز بوده و مایه قوام هر چیز را به آن عطا کرده است (مفردات راغب).
۴ - خداوند، مدیر و مدبر جهان هستى بوده و برپایى و دوام آن متکى به او است. (للحىّ القیّوم ) «قیّوم» - چنان که برخى از اهل لغت گفته اند - کسى است که به امور خلق قیام کرده و تدبیر عالم در تمامى حالاتِ آن را، به عهده گرفته باشد (لسان العرب).
۵ - بى نیازى مطلق خداوند از غیر خود (القیّوم ) «قیّوم» به کسى گفته مى شود که قائم به ذات بوده و در وجود، متکى به غیر نباشد (لسان العرب).
۶ - ظهور حیات حقیقى و فنا ناپذیر خداوند و قیومیت او بر هستى در قیامت، مایه خضوع و ذلت عمیق آدمیان در برابر او خواهد شد. (و عنت الوجوه للحىّ القیّوم)
۷ - هرگونه ظلم و ستم در دنیا، در روز قیامت بارى گران بر دوش ظالمان خواهد بود. (من حمل ظلمًا)
۸ - ظلم، موجب زیان کارى و محرومیت انسان، در قیامت خواهد شد. (و قد خاب من حمل ظلمًا ) «خیبة»; یعنى، از کف دادن مطلوب (مفردات راغب).
۹ - اعراض از قرآن، ظلم است. (و قد خاب من حمل ظلمًا ) مراد از ظلم به قرینه آیات پیشین، روى گردانى از قرآن است که از آن به «وزر» تعبیر شده بود.
۱۰ - لزوم پرهیز از هرگونه ظلم و ستم در حق خود و یا دیگران (و قد خاب من حمل ظلمًا )
۱۱ - ستم گران (در قیامت) از اذن خداوند براى شفاعت شدن و شفاعت کردن، محروم خواهند بود. (یومئذ لاتنفع الشفعة ... و قد خاب من حمل ظلمًا )
۱۲ - در قیامت، تنها مجرمانى ناکام و محروم خواهند بود که بهره اى از ایمان و عمل صالح ندارند. (من حمل ظلمًا ) جمله «و من یعمل من الصالحات...» در آیه بعد، مى تواند قرینه براین باشد که «من حمل ظلماً» مطلق نیست; بلکه تنها کسانى مورد نظر هستند که نه مؤمن اند و نه نیکوکار.
موضوعات مرتبط
- آفرینش: تدبیر آفرینش ۴; منشأ بقاى آفرینش ۴
- اسماء و صفات:
- حى۳; صفات جلال ۵; قیوم :۳
- انسان: انسان هادر قیامت ۱; خضوع اخروى انسان ها ۱، ۶; ذلت اخروى انسان ها ۶; سیماى اخروى انسان ها۱
- خدا: آثار جاودانگى خدا ۶; آثار قیومیت خدا ۶; بى نیازى خدا ۵; تدبیر خدا ۴; خضوع بر خدا ۶;نشانه ها خضوع بر خدا ۱
- زیان: عوامل زیان اخروى ۸
- شفاعت: محرومان از شفاعت ۱۱
- طغیانگران: خضوع اخروى طغیانگران ۲; ذلت اخروى طغیانگران ۲; سیماى اخروى طغیانگران ۲
- ظالمان: محرومیت اخروى ظالمان ۱۱
- ظلم: آثار ظلم ۸; اهمیت اجتناب از ظلم ۱۰; سنگینى اخروى ظلم ۷
- قرآن: ظلم اعراض از قرآن ۹
- قیامت: خضوع در قیامت ۶; شفاعت در قیامت ۱۱
- کافران: محرومیت اخروى کافران ۱۲
- گناهکاران: خضوع اخروى گناهکاران ۲; ذلت اخروى گناهکاران ۲; سیماى اخروى گناهکاران ۲; محرومیت اخروى گناهکاران ۱۲
منابع