الكهف ٨٧
کپی متن آیه |
---|
قَالَ أَمَّا مَنْ ظَلَمَ فَسَوْفَ نُعَذِّبُهُ ثُمَ يُرَدُّ إِلَى رَبِّهِ فَيُعَذِّبُهُ عَذَاباً نُکْراً |
ترجمه
الكهف ٨٦ | آیه ٨٧ | الكهف ٨٨ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«ظَلَمَ»: کفر ورزید (نگا: بقره / . ستم کرد. «نُکْراً»: زشت. ناشناخته و غیر معروف برای مردمان. «عَذَاباً نُکْراً»: عذاب سختی که همانند آن دیده نشده باشد.
آیات مرتبط (تعداد ریشههای مشترک)
تفسیر
- آيات ۸۳ -۱۰۲ سوره كهف
- معناى «عين حَمِئَة» و بيان موقعيت جغرافيایى آن
- ظالمان را عذاب مى كنيم و برای مؤمنان نیکوکار، جزاى حُسنى است
- ساختن سدّ، به وسيله ذوالقرنين
- وجوهى كه در بيان مراد آيه شريفه: «أفَحَسِبَ الَّذِينَ كَفَرُوا...» گفته شده
- بحث روايتى
- اختلافات متعدد، در روايات مربوط به ذوالقرنين
- دو روايت از اميرمؤمنان «ع»، درباره ذوالقرنين
- حديثى از امام صادق «ع»، درباره آفتاب و طلوع و غروب آن
- رواياتى در ذيل برخى آيات راجع به ذوالقرنين
- بحثى قرآنى و تاريخى، پيرامون داستان ذوالقرنين، در چند فصل
- ۱ - داستان ذوالقرنين در قرآن
- ۲ - داستان ذوالقرنين و سدّ و يأجوج و مأجوج، از نظر تاريخ
- ۳- ذوالقرنين كيست و سدّش كجاست؟
- ردّ نظر بعضى كه ذوالقرنين را، همان اسكندر مقدونى دانسته اند
- نظر جمعى از مورخان، كه ذوالقرنين را مردى از ملوك يمن دانسته اند
- سخن بعضى که ذوالقرنین را، كورش، پادشاه هخامنشى، و يأجوج و مأجوج را ، اقوام مغول دانسته اند
- نظر مفسران و مورخان، پيرامون قوم يأجوج و مأجوج
تفسیر نور (محسن قرائتی)
قالَ أَمَّا مَنْ ظَلَمَ فَسَوْفَ نُعَذِّبُهُ ثُمَّ يُرَدُّ إِلى رَبِّهِ فَيُعَذِّبُهُ عَذاباً نُكْراً «87»
(ذوالقرنين) گفت: امّا هر كس ستم كند، او را عذاب خواهيم كرد، سپس به سوى پروردگارش باز گردانده مىشود، او هم وى را به سختى عذاب مىكند.
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
قالَ أَمَّا مَنْ ظَلَمَ فَسَوْفَ نُعَذِّبُهُ ثُمَّ يُرَدُّ إِلى رَبِّهِ فَيُعَذِّبُهُ عَذاباً نُكْراً (87)
قالَ أَمَّا مَنْ ظَلَمَ: گفت اسكندر: اما كسى كه ستم كند بر نفس خود.
يعنى بر كفر خود مصر باشد. فَسَوْفَ نُعَذِّبُهُ: پس زود باشد كه عذاب كنيم او را، يعنى من و آنانكه با منند بكشيم او را، و اين عذاب دنياى اوست. ثُمَّ يُرَدُّ إِلى رَبِّهِ: پس بازگشته شود به سوى جزاى پروردگارش در قيامت.
فَيُعَذِّبُهُ عَذاباً نُكْراً: پس عذاب فرمايد خداى تعالى او را عذاب سخت و قبيح و منكر كه مثل آن معهود نباشد و شناخته نشود، زيرا مثل عذاب جهنم در دنيا نديده باشند تا بشناسند آن را.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
وَ يَسْئَلُونَكَ عَنْ ذِي الْقَرْنَيْنِ قُلْ سَأَتْلُوا عَلَيْكُمْ مِنْهُ ذِكْراً (83) إِنَّا مَكَّنَّا لَهُ فِي الْأَرْضِ وَ آتَيْناهُ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ سَبَباً (84) فَأَتْبَعَ سَبَباً (85) حَتَّى إِذا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ وَجَدَها تَغْرُبُ فِي عَيْنٍ حَمِئَةٍ وَ وَجَدَ عِنْدَها قَوْماً قُلْنا يا ذَا الْقَرْنَيْنِ إِمَّا أَنْ تُعَذِّبَ وَ إِمَّا أَنْ تَتَّخِذَ فِيهِمْ حُسْناً (86) قالَ أَمَّا مَنْ ظَلَمَ فَسَوْفَ نُعَذِّبُهُ ثُمَّ يُرَدُّ إِلى رَبِّهِ فَيُعَذِّبُهُ عَذاباً نُكْراً (87)
وَ أَمَّا مَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلَهُ جَزاءً الْحُسْنى وَ سَنَقُولُ لَهُ مِنْ أَمْرِنا يُسْراً (88)
ترجمه
و مىپرسند تو را از ذو القرنين بگو بزودى بخوانم بر شما از او حكايتى
همانا ما تمكّن داديم او را در زمين و داديم او را از هر چيزى وسيلهاى
پس توسل جست بوسيلهاى
تا وقتى كه رسيد بجاى غروب نمودن آفتاب يافت آنرا كه غروب ميكند در چشمه لاى دارى و يافت نزد آن گروهى را گفتيم اى ذو القرنين يا عذاب ميكنى ايشانرا و يا آنكه ميگيرى در آنها راه نيكوئى را
گفت امّا آنكه ستم نمود پس زود باشد كه عذاب كنيم او را پس بر گردانده شود بسوى پروردگارش و عذاب كند او را عذاب سخت بىمانندى
و امّا آنكه ايمان آورد و بجا آورد كار شايسته را پس از براى او است بپاداش، خوبى و زود باشد كه بفرمائيم او را از فرمانمان چيز آسانى.
تفسير
- در قرب الاسناد از امام كاظم عليه السّلام نقل نموده كه جمعى از يهود خواستند خدمت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم برسند بامير المؤمنين عليه السّلام عرضه داشتند و اجازه
جلد 3 صفحه 447
گرفتند و شرفياب شدند حضرت فرمود شما از من سؤال ميكنيد يا من بگويم گفتند شما بفرمائيد فرمود آمديد بپرسيد از ذو القرنين گفتند بلى فرمود پسرى از اهل روم بود پس پادشاه شد و در مشرق و مغرب عالم سير نمود و سدّ را بنا كرد آنها هم تصديق نمودند و قمّى ره فرموده كه چون پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم قصّه حضرت موسى و خضر عليه السّلام را بپايان رسانيد از او پرسيدند آنكس كه از مشرق تا مغرب را گردش كرد كه بود و حكايتش چه بود پس اين آيات نازل شد و عيّاشى ره از امير المؤمنين عليه السّلام نقل نموده كه پرسيدند از آنحضرت از ذو القرنين فرمود بنده صالحى بود و نامش عيّاش بود اختيار فرمود او را خدا و مبعوث كرد بر جمعى از جماعت پيشينيان در ناحيه مغرب بعد از طوفان نوح پس ضربتى بسمت راست سرش زدند و مرد و بعد از صد سال خداوند او را زنده كرد و مبعوث فرمود او را بر جمعى از جماعت پيشينيان در ناحيه مشرق پس تكذيب نمودند او را و ضربتى بسمت چپ سرش زدند و مرد و بعد از صد سال خداوند او را زنده كرد و عوض آندو ضربت كه بدو طرف سرش رسيده بود خداوند دو شاخ ميان تهى در جاى آندو ضربت باو عطا فرمود كه قوّت سلطنت و علامت نبوّت او در آن دو بود پس او را بآسمان دنيا برد و تمام روى زمين و پستيها و بلنديها و راههاى آنرا براى او آشكار كرد و از مشرق تا مغرب عالم را ديد و از هر چيزى باو داد و بسبب آن حقّ و باطل را شناخت و مؤيّد فرمود او را بآن دو شاخ كه بوسيله آن كشف مينمود از آسمان و در آن بود ظلمات و رعد و برق و صاعقه براى هلاكت دشمنان و متمرّدان او پس او را بزمين فرود آورد و باو وحى فرمود كه مغرب و مشرق عالم را بگرد كه من زمين را براى تو بهم پيچيدم و مردم را ذليل تو كردم و ترس تو را در دلها انداختم و او اطاعت كرد و مشرق و مغرب عالم را مسخّر نمود و اين است معناى قول خداوند انّا مكّنّا له فى الارض تا آخر آيه و گفتهاند او اوّل كسى بود كه بملاحظه مستور شدن دو شاخش عمامه بسر گذارد و تصوّر نشود كه شاخ عيب است و بايد پيغمبر از عيب مبرّى باشد چون ممكن است در دو جانب سرش ارتفاع مختصرى بوده كه از آن تعبير بشاخ شده چون دو جانب سر را هم قرن ميگويند بعلاوه نبوّت او هم مسلّم نيست بلكه در چند روايت معتبره از ائمه اطهار تصريح شده كه پيغمبر نبوده و شايد آنكه در بعضى از روايات ذكرى از نبوّت
جلد 3 صفحه 448
او شده است بملاحظه آن باشد كه باو وحى ميشد چنانچه بمادر حضرت موسى وحى شد ولى آنچه مسلّم است آنستكه مرد صالح محبوب خدا و مؤيّد بتأييدات الهى بوده و بعضى او را يكى از اوصياء شمردهاند و در بعضى از روايات ائمه اطهار تصريح شده كه او را ذو القرنين خواندند براى همان دو ضربتى بود كه بدو طرف سرش زدند و بعضى گفتهاند براى آن بود كه بر مشرق و مغرب عالم مسلّط شد و دو جانب آفتاب را دو قرن آن خوانند و بعضى گفتهاند براى آن بود كه دو قرن زندگى كرد و مردم دو دوره در زمان حيات او مردند در هر حال گفتهاند اسم او اسكندر بود و شهر اسكندريّه را در مصر او بنا نموده ولى در روايات ائمه عليهم السلام بنام عيّاش و عبد اللّه بن ضحّاك معرّفى شده است و از ابن عباس نقل شده كه او بمكّه آمد وقتى كه حضرت ابراهيم عليه السّلام در مكّه بود و چون شنيد حضرت آنجا است پياده شد و گفت در شهرى كه حضرت ابراهيم باشد سزاوار نيست من سوار باشم و بخدمت او شتافت و حضرت باو سلام كرد و او با حضرت دست بگردن شد و معانقه نمود و اين سنّت از او باقى مانده و براى اين احتراميكه او از حضرت ابراهيم كرد خداوند ابر را در فرمان او قرار داد و اين مسخّر بودن ابر براى او در روايات ائمه اطهار هم ذكر شده است چنانچه در خرائج از امير المؤمنين عليه السّلام نقل نموده كه خداوند ابر را مسخّر او نمود و اسباب پيشرفت كار را براى او آماده فرمود و نور را براى او منبسط كرد و شب و روز براى او يكسان بود و در خواب ديد كه نزديك بآفتاب شد تا حدّى كه دو قرن شرقى و غربى او را بدست گرفت و بيدار شد و براى قومش نقل نمود و آنها او را براى اين ذو القرنين ناميدند پس دعوتشان نمود بخدا و آنها اجابت كردند و بنابر آنچه تا كنون بيان شد معلوم ميشود مراد از تمكّنى كه خدا فرموده باو دادم در زمين همان سلطنت عالمگير او است كه در بعضى روايات بآن تصريح شده و فرمودهاند چهار نفر بودند كه تمام روى زمين را متصرّف شدند دو مؤمن و دو كافر امّا دو مؤمن حضرت سليمان بود و جناب ذو القرنين و امّا دو كافر نمرود بود و بخت النّصر و مراد از آنكه فرموده داديم باو از هر چيزى سببى همان آماده نمودن وسائل و اسباب پيشرفت كار و اراده او است يعنى باو داديم از هر چيزيكه مراد و مقصود او بود وسيله و سبب پيشرفتى از علم و قدرت و شوكت و سطوت و عزّت و ثروت و آلت و
جلد 3 صفحه 449
اسباب كار از هر باب و قمّى ره از امير المؤمنين عليه السّلام نقل نموده كه سبب بمعناى دليل است يعنى از هر قبيل و هر نوع راهنمائى باو داديم پس پيروى و متابعت و اتّخاذ نمود براى نيل بمقصود خود كه وصول بمغرب بود از ميان آن وسائل و اسباب وسيله و سببى را فاتّبع بهمزه وصل و تشديد تاء از باب افتعال نيز قرائت نمودهاند تا وقتى كه رسيد بمنتهاى آبادى زمين از جانب مغرب كه ساحل درياى محيط باشد و اخيرا معروف باقيانوس اطلس شده بنظرش آمد كه آفتاب غروب ميكند در چشمهاى كه بواسطه داشتن گل سياه رنگش تار شده چون در مدّ نظرش جز آب متراكم نبود و در چنين موردى هر كس نظر كند بقرص آفتاب در حال غروب اين تصوّر برايش حاصل ميشود و در نظرش اينمعنى جلوه ميكند ولى حقيقت ندارد لذا خدا فرمود يافت آفتابرا چنين و نفرمود بود آفتاب چنين و اداء مطلب باين تعبير براى تأكيد رسيدن او بمنتهاى اراضى غرب است چون اگر بخواهند اينمعنى را ممثّل و مصوّر نمايند بغير اين تقريب و بيان ممكن نيست و بعضى بجاى حمئة حامية قرائت نمودهاند كه بمعناى گرم است آنهم شايد بملاحظه مجرّد تصوّرى است كه براى مشاهده كننده حاصل ميشود از رفتن آفتاب در آب كه گمان ميكند آن آب براى مجاورت با آفتاب گرم است و يافت ذو القرنين در نزد آن چشمه آب جماعتى را كه كافر بودند و خطاب از جانب رب الارباب باو شد كه آنها را دو قسمت نمايد يك قسمت كه اصرار بر كفر و ضلالت دارند بكشد و يك قسمت كه قابل ارشاد و هدايتند ارشاد و هدايت فرمايد و طريقه عفو و اغماض و نيكى و احسانرا براى خود در باره آنها اتّخاذ نمايد ذو القرنين هم اطاعت نمود و عرضه داشت ما ايمان را بآنها عرضه ميداريم اگر قبول ننمودند و براى اصرار بر كفر بخودشان ستم كردند بعد از اين آنها را ميكشيم و بعذاب دنيويشان ميرسانيم پس در قيامت كه بپيشگاه الهى حاضر شوند خداوند آنها را معذّب بعذاب شديدى خواهد فرمود كه مثل و مانند نداشته باشد و آن بنقل قمّى ره از امام صادق عليه السّلام آتش جهنّم است و اگر قبول كردند و ايمان آوردند و كار خوب كردند خوب بآنها جزا داده شود و بنابراين كلمه جزاء حال يا تميز است براى الحسنى كه مبتداء موخر است و بعضى جزاء الحسنى برفع جزاء بدون تنوين قرائت نمودهاند و بنابراين
جلد 3 صفحه 450
جزاء اضافه بحسنى شده و مراد آنستكه جزاء كارهاى خوب آنها داده خواهد شد و بعد از اين هم بآنها او امرى ميكنيم كه اطاعتش آسان و ميسور باشد در هر حال معلوم است كه آنها دو دسته بودند و ذو القرنين موظف بود در باره هر دستهاى بوظيفه مخصوصى عمل نمايد نه آنكه از ابتدا مخيّر بود در آنكه همه آنها را بكشد يا با آنها خوش رفتارى نمايد كه بعضى تصوّر نمودهاند و تعجّب از مفسّر معاصر است كه ضمير در عندها را بآفتاب رجوع داده و استدلال نموده است بر آنكه آفتاب حقيقى نبوده بلكه تصوّرى بوده بآنكه نزد آفتاب حقيقى نميشود قومى زندگى كنند با آنكه كلمه عين نزديك بضمير است و شمس دور و با وجود اقرب ارجاع ضمير به ابعد نميشود و معنى واضح است رحمة اللّه عليه ..
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
قالَ أَمّا مَن ظَلَمَ فَسَوفَ نُعَذِّبُهُ ثُمَّ يُرَدُّ إِلي رَبِّهِ فَيُعَذِّبُهُ عَذاباً نُكراً (87)
جلد 12 - صفحه 396
ذو القرنين گفت اما كسي که ظلم كرد پس بزودي عذاب ميكنيم او را پس او را رد ميكنيم بسوي پروردگارش پس عذاب ميفرمايد او را عذاب منكري قالَ أَمّا مَن ظَلَمَ ظلم سه قسم است شرك که ظلم عظيم است و ظلم بنفس که قبول ايمان نكردند و ظلم بغير تعدي و تجاوز بر مال و جان ديگران فَسَوفَ نُعَذِّبُهُ بقتل او و شكنجه او عذاب ميكنيم.
ثُمَّ يُرَدُّ إِلي رَبِّهِ پس از رفتن از اينکه عالم بعالم آخرت فَيُعَذِّبُهُ عَذاباً نُكراً عذاب كفر و شرك و ارتكاب قبائح و تعديات و تجاوزات.
برگزیده تفسیر نمونه
(آیه 87)- ذو القرنین «گفت: اما کسانی که ستم کردهاند به زودی آنها را مجازات خواهیم کرد» (قالَ أَمَّا مَنْ ظَلَمَ فَسَوْفَ نُعَذِّبُهُ).
«سپس به سوی پروردگارش باز میگردد و خداوند او را عذاب شدیدی خواهد نمود» (ثُمَّ یُرَدُّ إِلی رَبِّهِ فَیُعَذِّبُهُ عَذاباً نُکْراً).
این ظالمان و ستمگران هم مجازات این دنیا را میچشند و هم عذاب آخرت را.
نکات آیه
۱- ذوالقرنین، از کیفر ساحل نشینان غرب، چشم پوشى کرد و تنها کسانى را که بر ستم کارى خود باقى بمانند، به مجازات تهدید کرد. (قال أمّا من ظلم فسوف نعذّبه)
۲- گریز از ایمان و عمل صالح، ظلم است. (قال أمّا من ظلم) مراد از ظلم در این آیه - به قرینه آیه بعد که مؤمنان داراى عمل صالح را در برابر ستم گران قرار داده است - بى ایمانى و ترک کردار نیک است.
۳- ذوالقرنین، بر قوم ساحل دریا، سلطه کامل یافته بود. (قال أمّا من ظلم فسوف نعذّبه)
۴- ذوالقرنین، به ایمان آوردن ظالمان ساحل دریا و دست برداشتن آنان از ظلم و فساد، امیدوار بود و در مجازات آنان شتابى نداشت. (قال أمّا من ظلم فسوف نعذّبه) حرف «سوف» براى آینده است و فعل هاى شرط («آمن» و «عمل») در آیه بعد، قرینه این است که ذى القرنین، به احتمال ایمان آوردن ظالمان، در مجازات آنان تعجیل نکرده است.
۵- ستم کاران، در قیامت، به عذابى سخت گرفتار خواهند شد. (فیعذّبه عذابًا نکرًا)
۶- حاکمیّت ذوالقرنین، در جهت ظلم زدایى و کفرستیزى بود. (قال أمّا من ظلم فسوف نعذّبه)
۷- ذوالقرنین، به معاد و وجود کیفر سخت اخروى براى ظالمان، معتقد بود. (قال أمّا من ظلم فسوف نعذّبه ثمّ یردّ إلى ربّه فیعذّبه عذابًا نکرًا)
۸- ذوالقرنین، ظالمان ساحل دریا را علاوه بر تهدید به مجازات و کیفرهاى خویش، از عذاب سخت آخرت، بیم داد. (قال أمّا من ظلم فسوف نعذّبه ثمّ یردّ إلى ربّه فیعذّبه)
۹- آخرت، زمان بازگردانده شدن ستم گران و کافران و افراد ناصالح به پیش گاه خداوند و حساب رسى کردار آن ها است. ثمّ یردّ إلى ربّه فیعذّبه
۱۰- ذوالقرنین عذاب اخروى ظالمان را، از کیفر دنیوى آنان، شدیدتر و سنگین تر دانست. (قال ...ثمّ یردّ إلى ربّه فیعذّبه عذابًا نکرًا) «نکر» به معناى «منکَر» صفت مشبهه و توصیفِ عذاب جهنم است; یعنى، عذاب آخرت، بسیار ناگوار و میزان دشوارى آن ناشناخته است.
۱۱- کیفر اخروى ستم کاران، جلوه اى از ربوبیّت الهى است. (یردّ إلى ربّه فیعذّبه عذابًا نکرًا)
۱۲- حکومت ذوالقرنین، حکومتى دینى و الهى بود. (قال ...ثمّ یردّ إلى ربّه فیعذّبه عذابًا نکرًا) ذوالقرنین، مجازات ستم پیشگان را به دست خود، در طول مجازات و عذاب خداوند در آخرت دانسته است،بنابراین، حکومت ذوالقرنین، برپایه موازین الهى تأسیس شده و با آن منطبق بود.
۱۳- عذاب جهنم، عذابى بسیار سخت و ناگوار است. (ثمّ یردّ إلى ربّه فیعذّبه عذابًا نکرًا) «عذاباً» مفعول مطلقِ تأکیدى براى «یعذبه» است که دالِ بر شدّت عذاب الهى است «نکراً» نیز که صفت براى «عذاباً» است، تأکیدى فزون تر بر ناگوارى عذاب است.
روایات و احادیث
۱۴- «عن أمیرالمؤمنین(ع):... «أمّا من ظلم» و لم یؤمن بربّه «فسوف نعذّبه» فى الدنیا بعذاب الدنیا «ثمّ یردّ إلى ربّه» فى مرجعه «فیعذّبه عذاباً نکراً» ; از امیرالمؤمنین(ع) روایت شده که (مقصود آیه این است) «اما کسى که ستم کرده» و به پروردگارش ایمان نیاورده است «به زودى» در دنیا، به عذاب دنیوى «او را عذاب خواهیم کرد، سپس در معاد خویش به سوى پروردگارش بازگشت داده مى شود و خدا، او را به عذابى سخت گرفتار خواهد کرد».[۱]
موضوعات مرتبط
- بازگشت به خدا ۹، ۱۴:
- جهنم: شدت عذاب جهنم ۱۳
- حکومت: حکومت دینى ۱۲
- خدا: نشانه هاى ربوبیت خدا ۱۱
- ذوالقرنین: امیدوارى ذوالقرنین ۴; بینش ذوالقرنین ۱۰; تهدید ظالمان دوران ذوالقرنین ۱، ۸; تهدیدهاى ذوالقرنین ۱، ۸; حاکمیت ذوالقرنین۳; ذوالقرنین و کیفر ظالمان ۱، ۴; ظلم ستیزى ذوالقرنین ۶; عفوهاى ذوالقرنین ۱; عقیده ذوالقرنین ۷; قدرت ذوالقرنین ۳; قصه ذوالقرنین۱، ۳، ۴; کفرستیزى ذوالقرنین ۶; کیفر ظالمان دوران ذوالقرنین ۴; نظام حکومتى ذوالقرنین ۱۲; ویژگیهاى حکومت ذوالقرنین ۶
- سرزمینها: ایمان ظالمان مغرب سرزمین ذوالقرنین ۴; عفو مردم مغرب سرزمین ذوالقرنین ۱; مردم مغرب سرزمین ذوالقرنین ۳
- ظالمان: حسابرسى اخروى ظالمان ۹; ظالمان در قیامت ۹; عذاب اخروى ظالمان ۵، ۱۰، ۱۴; عذاب دنیوى ظالمان ۱۰، ۱۴; کیفر اخروى ظالمان ۷ ، ۱۱
- ظلم: موارد ظلم ۲
- عذاب: اهل عذاب ۵; تهدید به عذاب اخروى ۸; شدت عذاب اخروى ۱۰; عذاب سخت ۵; مراتب عذاب ۱۳; مراتب عذاب اخروى ۵
- عقیده: عقیده به معاد ۷
- عمل صالح: ترک عمل صالح ۲
- فاسدان: حسابرسى اخروى فاسدان ۹; فاسدان در قیامت ۹
- کافران: حسابرسى اخروى کافران ۹; کافران در قیامت ۹
- کیفر: صبر در کیفر ۴
منابع
- ↑ تفسیر عیاشى، ج ۲، ص ۳۴۲، ح ۷۹; نورالثقلین، ج ۳، ص ۲۹۸، ح ۲۱۵.