الحجر ٣٢

از الکتاب
نسخهٔ تاریخ ‏۷ مرداد ۱۴۰۳، ساعت ۰۹:۱۸ توسط Adel (بحث | مشارکت‌ها) (←‏تفسیر)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
کپی متن آیه
قَالَ‌ يَا إِبْلِيسُ‌ مَا لَکَ‌ أَلاَّ تَکُونَ‌ مَعَ‌ السَّاجِدِينَ‌

ترجمه

(خداوند) فرمود: «ای ابلیس! چرا با سجده‌کنندگان نیستی؟!»

|گفت: اى ابليس! تو را چه شده است كه با سجده كنندگان نباشى
فرمود: «اى ابليس، تو را چه شده است كه با سجده‌كنندگان نيستى؟»
خدا فرمود که ای شیطان، برای چه تو با ساجدان عالم سر فرود نیاوردی؟
[خدا] گفت: ای ابلیس! تو را چه شده که با سجده کنان نیستی؟
گفت: اى ابليس، چرا تو از سجده‌كنندگان نبودى؟
فرمود ای ابلیس تو را چه می‌شود که از سجده‌کنندگان نیستی؟
[خداى‌] گفت: اى ابليس، تو را چيست كه با سجده‌كنان نباشى؟
(خداوند بدو) گفت: ای اهریمن! تو را چه شده است که همراه سجده‌کنندگان سجده نبردی؟
فرمود: «ابلیس! تو را چه شده که با سجده‌کنندگان نیستی‌؟»
گفت ای ابلیس چه شُدت که نبودی با سجده‌کنندگان‌

He said, “O Satan, what kept you from being among those who prostrated themselves?”
ترتیل:
ترجمه:
الحجر ٣١ آیه ٣٢ الحجر ٣٣
سوره : سوره الحجر
نزول : ٤ بعثت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ٩
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«مَا لَکَ»: چرا؟ تو را چه شده است؟ تو را چه رسد؟


تفسیر


تفسیر نور (محسن قرائتی)


قالَ يا إِبْلِيسُ ما لَكَ أَلَّا تَكُونَ مَعَ السَّاجِدِينَ «32»

(خداوند) فرمود: اى ابليس! چه شد تو را كه همراه (فرشتگان) سجده‌كنان نيستى؟

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



قالَ يا إِبْلِيسُ ما لَكَ أَلاَّ تَكُونَ مَعَ السَّاجِدِينَ (32)

قالَ يا إِبْلِيسُ‌: حق سبحانه و تعالى خطاب فرمود بر وجه اهانت و توبيخ اى ابليس، ما لَكَ أَلَّا تَكُونَ مَعَ السَّاجِدِينَ‌: چرا نبودى با سجده كنندگان پس سجده كنى، چنانچه ايشان سجده نمودند، يا چه چيز واقع شد براى تو در اين كه نباشى با سجده‌كنندگان.


«1» سوره كهف آيه 51.

«2» سوره تحريم آيه 6.

«3» سوره كهف آيه 50.

«4» تفسير عيّاشى، جلد اوّل، صفحه 34، حديث 16-

«5» بحار الانوار، جلد 63، صفحه 218، حديث 55.

جلد 7 - صفحه 105


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ «26» وَ الْجَانَّ خَلَقْناهُ مِنْ قَبْلُ مِنْ نارِ السَّمُومِ «27» وَ إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي خالِقٌ بَشَراً مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ «28» فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ ساجِدِينَ «29» فَسَجَدَ الْمَلائِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ (30)

إِلاَّ إِبْلِيسَ أَبى‌ أَنْ يَكُونَ مَعَ السَّاجِدِينَ (31) قالَ يا إِبْلِيسُ ما لَكَ أَلاَّ تَكُونَ مَعَ السَّاجِدِينَ (32) قالَ لَمْ أَكُنْ لِأَسْجُدَ لِبَشَرٍ خَلَقْتَهُ مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ (33) قالَ فَاخْرُجْ مِنْها فَإِنَّكَ رَجِيمٌ (34) وَ إِنَّ عَلَيْكَ اللَّعْنَةَ إِلى‌ يَوْمِ الدِّينِ (35)

ترجمه‌

و بتحقيق آفريديم آدم را از گل خشكى از لاى ريخته شده‌

و جن را آفريديمش پيش از آن از آتش سوزان‌

و هنگاميكه گفت پروردگار تو مر فرشتگان را كه من آفريننده‌ام آدمى را از گل خشكى از لاى ريخته شده‌

پس چون درست كردم آنرا و دميدم در آن از روحم پس بيفتيد مر او را سجده كنندگان‌

پس سجده كردند فرشتگان همگى بتمامى‌

مگر شيطان كه ابا نمود از آنكه باشد با سجده كنندگان‌

گفت اى شيطان چيست مر تو را كه نميباشى با سجده كنندگان‌

گفت نباشم كه سجده كنم مر آدمى را كه آفريدى او را از گل خشك از لاى ريخته شده‌

گفت پس بيرون رو از آن پس همانا توئى رانده شده‌

و بدرستيكه بر تو است دورى از رحمت تا روز جزا.

تفسير

خداوند حضرت آدم را خلق فرمود از گل خشك شده‌اى ميان تهى كه‌


جلد 3 صفحه 251

اگر چيزى يا باد بآن ميخورد صدا ميكرد و باين مناسبت از آن بصلصال كه مأخوذ از صلصله بمعناى قعقعه سلاح است تعبير شده و بعضى گفته‌اند چهل سال اين قالب بى‌روح در آفتاب بود و ملائكه چنين صورتى را نديده بودند و نميدانستند خداوند از آن چه اراده فرموده و اين كالبد ساخته شده بود از لاى ريخته شده بصورت آدمى يا لجن بد بو چون حمأ بمعناى لاى و لجن است و مسنون بمعناى مصوّر يا ريخته شده يا بوى بد گرفته است و در اين باب حديثى در سوره بقره ذيل آيه و علّم آدم الاسماء ذكر شد و جانّ پدر اجنّه را كه قمّى فرموده او پدر ابليس است خداوند قبلا خلق فرموده بود از آتش سوزان نافذ در مسامّ ابدان و بعضى گفته‌اند جانّ همان ابليس، شيطان معروف است ولى از بعضى روايات استفاده ميشود كه اجنّه و شياطين دو نوعند اجنّه مؤمن و كافر دارند و شياطين همگى كفّارند از نسل ابليس و زاد و ولد ندارند تخم ميگذارند مانند پرندگان و اولادشان تمامى ذكورند اناث ندارند در هر حال خداوند قبلا بملائكه فرمود من ميخواهم آدمى را از چنين مادّه‌اى خلق كنم و چون اعضاء و جوارح آنرا راست و درست نمودم و از روح خود در آن دميدم در برابر آن سجده كنيد و ظاهرا مراد آنست كه او را قبله خود قرار دهيد و براى خدا سجده كنيد و اين نهايت خضوع و احترام ملائكه بود از او چون سجده براى غير خدا جائز نيست و از چند روايت معتبره استفاده ميشود كه آن روح مطهر و مقدّس و برگزيده‌اى بود كه خداوند خلق فرموده بود آنرا بيد قدرت خود و نسبت داد آنرا بخود تشريفا مانند خانه كعبه كه آنرا خانه خود خوانده و مأخوذ از ريح بمعناى باد است چون شبيه بآنست در لطافت و در علم حكمت ثابت شده كه روح انسانى از عالم امر و مجرّد است از مادّه و تعلّق ميگيرد از عالم غيب اولا به بخار لطيف منبعث از قلب و افاضه ميكند بآن قوّه حيات را پس سرايت ميكند با آن قوّه در شرائين و اعماق بدن ولى تعلّق آن تدبيرى است نه حلولى يعنى حاكم در آن است نه ممزوج بآن و بر اين معنى شواهدى هم در اخبار ائمه اطهار موجود است و بنابراين تعبير بنفخ كه بمعناى دميدن است از باب تمثيل و تشبيه معقول بمحسوس است نه بطور حقيقت مگر آنكه گفته شود نفخ هر چيزى بحسب حال آنچيز است نفخ موجود مجرد، عبارت از تعلّق دادن آنست چون حكما گفته‌اند الفاظ موضوع است براى معانى عامّه نه‌


جلد 3 صفحه 252

معانى متبادره و در اين باب اخبارى در سوره بقره ذيل آيات راجع بقصه حضرت آدم گذشت و پس از امر الهى بسجده در مقابل حضرت آدم كليّه و تمام ملائكه كه اصناف متعدده بودند و هر صنفى بعبادت مخصوصى اشتغال داشتند در پيشگاه او خاضع و ساجد شدند جز ابليس عليه اللعنة كه تكبر و خود سرى نمود و اباء و امتناع كرد كه با ملائكه سجده نمايد چون از جنس آنها نبود و از بنى جانّ بود نهايت آنكه چندى با آنها در آسمان مشغول بعبادت بود و مأمور بسجود شد و باين مناسبت بكلمه الا استثناء از آنها شده است مانند آنكه پادشاه حكم كند اهل تهران بيرون روند از شهر و همه بروند جز يكنفر كه از اهل تهران نباشد و مقصر شود كه معلوم ميشود مراد ساكنان در تهران بوده اينجا هم معلوم ميشود مراد از ملائكه ساكنان ملأ اعلى بودند كه اشتغال بعبادت خدا داشتند و محتمل است استثناء منقطع باشد كه در كلام عرب و قرآن رائج است و بعضى گفته‌اند ابليس هم از ملائكه بوده ولى خلاف تحقيق است در هر حال خداوند باو فرمود چه موجب شد تو را كه با ملائكه سجده نكردى آن ملعون با كمال تكبّر و غرور جواب داد نباشد و نشايد مرا كه مخلوقم از نار كه جسم لطيف نورانى است كه سجده كنم در برابر آدمى كه آفريدى آنرا از گل و لاى كه جسم كثيف ظلمانى است و افتخار نمود باصل و نسب و غفلت كرد از علم و ادب لذا خطاب پر عتاب از مصدر جلال باو صادر گرديد كه بيرون شو از منزلت و مكانت خود در آسمان و خارج شو از زمره ملائكه همانا توئى مطرود و مردود و محروم از هر خير و كرامت و رحمت و سعادت تا روز قيامت كه روز جزاى متمردان و متكبّران و گنه‌كاران است و اين دليل است بر آنكه آن ملعون هيچگاه مشمول رحمت نخواهد شد ..

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


قال‌َ يا إِبلِيس‌ُ ما لَك‌َ أَلاّ تَكُون‌َ مَع‌َ السّاجِدِين‌َ (32)

فرمود خداوند تبارك‌ و ‌تعالي‌ خطاب‌ بابليس‌ اي‌ ابليس‌ چه‌ باعث‌ شد و سبب‌ شد ‌که‌ نبودي‌ ‌با‌ ملائكه‌ ‌که‌ سجده‌ كردند ‌اينکه‌ پرسش‌ الهي‌ نه‌ ‌از‌ باب‌ جهل‌ ‌بود‌ ‌که‌ خداوند نميدانسته‌ ‌که‌ باعث‌ ترك‌ سجده‌ شيطان‌ چه‌ ‌بود‌ بلكه‌ ‌براي‌ اقرار شيطان‌ ‌بود‌ ‌که‌ ‌بر‌ ‌خود‌ شيطان‌ و ‌بر‌ ملائكه‌ بلكه‌ ‌بر‌ اهل‌ عالم‌ ‌از‌ جن‌ و انس‌ معلوم‌ شود خباثت‌ و ملعنت‌ و صفات‌ خبيثه‌ ‌او‌ ‌از‌ كبر و حسد و عداوت‌ و قساوت‌ و ساير ملكات‌ قبيحه‌ و بعلاوه‌ بدانند ‌که‌ ‌اينکه‌ صفات‌ چه‌ عواقب‌ وخيمه‌ دارد.

اما كبر ‌در‌ جامع‌ السعادات‌ ‌از‌ پيغمبر اكرم‌ صلّي‌ اللّه‌ ‌عليه‌ و اله‌ روايت‌ كرده‌ ‌که‌ فرمود

‌لا‌ يدخل‌ الجنة ‌من‌ ‌کان‌ ‌في‌ قلبه‌ حبة خردل‌ ‌من‌ الكبر

و ‌در‌ قرآن‌ مجيد ميفرمايد:

فَادخُلُوا أَبواب‌َ جَهَنَّم‌َ خالِدِين‌َ فِيها فَلَبِئس‌َ مَثوَي‌ المُتَكَبِّرِين‌َ نحل‌ ‌آيه‌ 31.

و اما حسد ‌در‌ خبر دارد

الحسد يأكل‌ الايمان‌ ‌کما‌ يأكل‌ النار الحطب‌

حسد آتشي‌ ميشود ‌که‌ ريشه‌ ايمان‌ ‌را‌ ميسوزاند و خاكستر ميكند زيرا حسود ‌خدا‌ ‌را‌ عادل‌ نميداند و عدل‌ يكي‌ ‌از‌ اصول‌ ايمان‌ ‌است‌ و اما عداوت‌ ‌با‌ اولياء ‌خدا‌ عداوت‌ ‌با‌ ‌خدا‌ ‌است‌ ‌در‌ زيارت‌ جامعه‌ دارد

‌من‌ عاداكم‌ فقد عاد اللّه‌ و ‌من‌ أحبّكم‌ فقد احب‌ّ اللّه‌ و ‌من‌ ابغضكم‌ فقد ابغض‌ اللّه‌.

و اما قساوت‌ قلب‌ و سياهي‌ دل‌ باعث‌ ‌اينکه‌ ميشود ‌که‌ نور ايمان‌ ‌در‌ ‌او‌ تابش‌ نميكند و موعظه‌ ‌در‌ ‌او‌ اثر نميگذارد و شاهد ‌بر‌ ‌اينکه‌ دعوي‌ ‌در‌ حق‌ شيطان‌ ميفرمايد: وَ كان‌َ مِن‌َ الكافِرِين‌َ قال‌َ: يا إِبلِيس‌ُ بمجرد ترك‌ سجده‌ و تمرّد ترك‌ سجده‌ و تمرّد ‌از‌ امر الهي‌ خطاب‌ ابدي‌ باو شد ‌که‌ ديگر مأيوس‌ باش‌ ‌از‌ رحمت‌ حق‌ ‌که‌ هرگز شامل‌ حال‌ تو نميشود، چنانچه‌ بسياري‌ ‌از‌ معاصي‌ داريم‌ ‌که‌ توبه‌ پذير نيست‌ و بكلي‌ ‌از‌ قابليت‌ رحمت‌ مياندازد مخصوصا طرفيت‌ و اذيت‌ و قتل‌ ‌با‌ اولياء الهي‌ ‌حتي‌ دارد ‌که‌ حضرت‌ ابا ‌عبد‌ اللّه‌ ‌پس‌ ‌از‌ آنكه‌ تمام‌ اصحابش‌ شهيد ‌شده‌ بودند بلشكر خطاب‌ فرمود ‌که‌ هنوز ‌در‌ توبه‌

جلد 12 - صفحه 33

بشما بسته‌ نشده‌ ‌اگر‌ دست‌ ‌از‌ ‌من‌ غريب‌ برداريد و اما ‌پس‌ ‌از‌ كشتن‌ ‌من‌ ديگر باب‌ توبه‌ بسته‌ ميشود أ ترجو امة قتلت‌ حسينا شفاعة جدّه‌ يوم الحساب‌ ‌فلا‌ و اللّه‌ ليس‌ ‌لهم‌ شفيع‌ و ‌هم‌ يوم القيامة ‌في‌ العذاب‌ (مالك‌) چه‌ نفعي‌ ‌براي‌ ‌خود‌ تصور كردي‌ (ألّا تكون‌) اينكه‌ نبودي‌ (‌مع‌ الساجدين‌) ساجدين‌ ملائكه‌ بودند كلّهم‌ اجمعين‌ و معيت‌ ‌با‌ ‌آنها‌ موافقت‌ ‌در‌ سجده‌ ‌بر‌ آدم‌ ‌بود‌ ‌که‌ چرا موافقت‌ نكردي‌!.

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 32)- اینجا بود که ابلیس مورد بازپرسی قرار گرفت و خداوند «فرمود:

ای ابلیس! چرا تو با سجده کنندگان نیستی»؟ (قالَ یا إِبْلِیسُ ما لَکَ أَلَّا تَکُونَ مَعَ السَّاجِدِینَ).

نکات آیه

۱- خداوند، به خاطر تمرد ابلیس از سجده بر آدم(ع)، او را مورد سرزنش قرار داد. (قال یإبلیس ما لک ألاّ تکون مع السجدین)

۲- خداوند، در پى سرپیچى ابلیس از فرمان سجده بر آدم(ع)، از انگیزه نافرمانى او جویا شد و وى را مورد بازخواست قرار داد. (قال یإبلیس ما لک ألاّ تکون مع السجدین)

۳- گفت و گوى مستقیم و بدون واسطه خداوند با ابلیس، در پى تمرد وى از فرمان سجده بر آدم(ع) (قال یإبلیس ما لک ألاّ تکون مع السجدین)

۴- جویا شدن از انگیزه و علل عصیان و قانون شکنى، امرى شایسته است. (قال یإبلیس ما لک ألاّ تکون مع السجدین) از اینکه خداوند، از ابلیس جویاى انگیزه وى براى تمردش شد - با اینکه بدون آن هم مى توانست او را کیفر بدهد - مى تواند مشعر به نکته فوق باشد.

موضوعات مرتبط

  • آدم(ع): ترک سجده بر آدم(ع) ۱
  • ابلیس: انگیزه ترک سجده ابلیس ۲; انگیزه عصیان ابلیس ۲; ترک سجده ابلیس ۳; سرزنش ابلیس ۱; عصیان ابلیس ۱، ۳; گفتگوی ابلیس با خدا ۳; مؤاخذه ابلیس ۲
  • خدا: سرزنشهاى خدا ۱
  • عصیان: پرسش از انگیزه عصیان ۴; عصیان از خدا ۱، ۳
  • عمل: عمل پسندیده ۴
  • قانون: اهمیت رعایت قانون ۴
  • قانون شکنى: پرسش از قانون شکنى ۴

منابع