فاطر ١٧
کپی متن آیه |
---|
وَ مَا ذٰلِکَ عَلَى اللَّهِ بِعَزِيزٍ |
ترجمه
فاطر ١٦ | آیه ١٧ | فاطر ١٨ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«عَزِیزٍ»: صعب و سخت. مشکل و پرمشقّت (نگا: توبه / هود / ، ابراهیم / ).
آیات مرتبط (تعداد ریشههای مشترک)
تفسیر
تفسیر نور (محسن قرائتی)
وَ ما ذلِكَ عَلَى اللَّهِ بِعَزِيزٍ «17»
و اين كار بر خداوند سخت نيست.
نکته ها
در آيه 133 سورهى انعام مشابه آيه 16 را خوانديم كه مىفرمود: «وَ رَبُّكَ الْغَنِيُّ ذُو الرَّحْمَةِ إِنْ يَشَأْ يُذْهِبْكُمْ وَ يَسْتَخْلِفْ مِنْ بَعْدِكُمْ ما يَشاءُ كَما أَنْشَأَكُمْ مِنْ ذُرِّيَّةِ قَوْمٍ آخَرِينَ» پروردگار تو بى نياز و صاحب رحمت است، اگر بخواهد شما را مىبرد و بعد از شما هر كه را بخواهد جايگزين مىكند، همان گونه كه شما را جايگزين پيشينيان قرار داد.
پیام ها
1- اگر انسان زير پاى خود را سست و خطرناك بداند، آرامتر مىرود. «إِنْ يَشَأْ يُذْهِبْكُمْ»
2- از نشانههاى فقر انسان، امكان نابود شدن اوست. أَنْتُمُ الْفُقَراءُ ... يُذْهِبْكُمْ
3- بيان قدرت الهى، راهى براى دعوت مردم و تهديدى براى سركشان است. «إِنْ يَشَأْ يُذْهِبْكُمْ»
4- قدرت الهى در بردن و آوردن مخلوقات يكسان است. «يُذْهِبْكُمْ- يَأْتِ»
5- دست خداوند در آفرينش باز است و قدرت او بن بست ندارد. «يُذْهِبْكُمْ وَ يَأْتِ بِخَلْقٍ جَدِيدٍ»
6- مدير بايد جلو غرور و انحصارطلبى زيردستان خود را بگيرد. «يُذْهِبْكُمْ وَ يَأْتِ بِخَلْقٍ جَدِيدٍ»
7- قدرت الهى را جدّى بگيريم. «وَ ما ذلِكَ عَلَى اللَّهِ بِعَزِيزٍ»
تفسير نور(10جلدى)، ج7، ص: 488
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
وَ ما ذلِكَ عَلَى اللَّهِ بِعَزِيزٍ «17»
وَ ما ذلِكَ عَلَى اللَّهِ بِعَزِيزٍ: و نيست بردن شما و آوردن ديگران بر خدا دشوار و متعسر بلكه در نهايت سهولت و كمال آسانى است.
تبصره:
آيه شريفه دال است بر غضب سبحانى بر اهل كفر و طغيان و شرك و عصيان، و تحذير و تشديد عظيمى است نسبت به آنان كه از مخالفت بپرهيزند زيرا عاقبتش وخيم است.
«1» تفسير منهج الصادقين (چ سوم- تهران) ج 7 ص 439.
جلد 11 - صفحه 26
در كافى- از حضرت صادق عليه السلام فرمود: تعوّدوا باللّه من سطوات اللّه باللّيل و النّهار. قال: قلت: و ما سطوات اللّه؟ قال: الاخذ على المعاصى «1»: پناه بريد به خدا از سطوات الهى به شب و روز، راوى گويد گفتم چيست سطوات خدا؟ فرمود: گرفتن به عقوبت شديده است بر ارتكاب معاصى.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
يا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ «15» إِنْ يَشَأْ يُذْهِبْكُمْ وَ يَأْتِ بِخَلْقٍ جَدِيدٍ «16» وَ ما ذلِكَ عَلَى اللَّهِ بِعَزِيزٍ «17» وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى وَ إِنْ تَدْعُ مُثْقَلَةٌ إِلى حِمْلِها لا يُحْمَلْ مِنْهُ شَيْءٌ وَ لَوْ كانَ ذا قُرْبى إِنَّما تُنْذِرُ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَيْبِ وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ مَنْ تَزَكَّى فَإِنَّما يَتَزَكَّى لِنَفْسِهِ وَ إِلَى اللَّهِ الْمَصِيرُ «18» وَ ما يَسْتَوِي الْأَعْمى وَ الْبَصِيرُ «19»
وَ لا الظُّلُماتُ وَ لا النُّورُ «20» وَ لا الظِّلُّ وَ لا الْحَرُورُ «21» وَ ما يَسْتَوِي الْأَحْياءُ وَ لا الْأَمْواتُ إِنَّ اللَّهَ يُسْمِعُ مَنْ يَشاءُ وَ ما أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِي الْقُبُورِ «22» إِنْ أَنْتَ إِلاَّ نَذِيرٌ «23» إِنَّا أَرْسَلْناكَ بِالْحَقِّ بَشِيراً وَ نَذِيراً وَ إِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلاَّ خَلا فِيها نَذِيرٌ «24»
وَ إِنْ يُكَذِّبُوكَ فَقَدْ كَذَّبَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّناتِ وَ بِالزُّبُرِ وَ بِالْكِتابِ الْمُنِيرِ «25» ثُمَّ أَخَذْتُ الَّذِينَ كَفَرُوا فَكَيْفَ كانَ نَكِيرِ «26»
ترجمه
اى مردمان شما محتاجان بسوى خدائيد و خداوند او بىنياز ستوده است
اگر بخواهد ميبرد شما را و ميآورد خلقى نو پديد
و نيست اين بر خدا دشوار
و برنميدارد شخص گناهكارى گناه ديگرى را و اگر بخواند شخص گرانبار براى برداشتن بارش برداشته نشود از آن چيزى اگر چه باشد صاحب قرابت جز اين نيست كه بيم ميدهى آنانرا كه ميترسند از پروردگارشان با پنهان بودن و برپا دارند نماز را و هر كه پاكيزه شد پس جز اين نيست كه پاكيزه ميشود براى خودش و بسوى خدا است بازگشت
و يكسان نيستند نابينا و بينا
و نه تاريكيها و نه روشنائى
و نه سايه خنك و نه باد بسيار گرم
و يكسان نيستند زندگان و نه مردگان همانا خدا مىشنواند آنانرا كه ميخواهد و نيستى تو شنواننده آنها را كه در قبرهايند
نيستى تو مگر بيمدهنده
همانا ما فرستاديم تو را بدين حقّ با آنكه مژده دهنده و بيم دهندهاى و نيست هيچ جماعتى مگر آنكه گذشت در ميان آنها بيمدهندهئى
اگر تكذيب ميكنند تو را پس بتحقيق تكذيب كردند آنانكه بودند پيش از آنها آمد آنها را پيغمبرانشان با دليلهاى روشن و با صحف آسمانى و با كتاب روشنكننده
پس گرفتم آنانرا كه كافر شدند پس چگونه بود ناپسند داشتن من.
تفسير
خداوند متعال بعد از بيان بىفائده بودن عبادت بتها بيان فرموده احتياج مردم را در وجود و بقاء و خوراك و پوشاك و سعادت در دنيا و آخرت و همه
جلد 4 صفحه 383
چيز بخدا و بىنياز بودن خود را از هر جهت از آنها و استحقاق او براى ستايش و پرستش تا كسى تصوّر نكند كه منع او از عبادت بتها و بعث آنها بر عبادت و اطاعت خود براى نفعى است كه از اعمال آنها باو ميرسد و بدانند براى مصلحت خودشان است و اگر خدا بخواهد ميتواند همه مردم را در يك آن نيست و نابود كند و مردم ديگرى را بوجود آورد كه فقط عبادت و اطاعت او را نمايند و اين براى خدا مشكل نيست بلكه خيلى آسان است و پس از آن بيان فرموده است عدالت خود را باين تقريب كه برنميدارد هيچ نفس گناهكارى گناه ديگرى را اگرچه موجب گمراهى او شده باشد چون در اينصورت خودش گناه كرده كه موجب گمراهى غير شده مربوط بگناه غير نيست آن بجاى خود محفوظ است و اگر بخواند نفسيكه سنگين شده از بار گناه كسيرا براى برداشتن قدرى از بار گناه خود بعنوان كمك نمودن برداشته نشود بوسيله آنكس از أنبار چيزى اگرچه آنكس از اقارب و ارحام خواننده باشد و خطاب فرموده به پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم كه از ايمان نياوردن اينقوم عنود ملول مباش چون انذار و تخويف تو از معاصى فقط در كسانى مؤثّر است كه از خداى پنهان از انظار ميترسند و نمازى كه اهمّ عبادات است بجا ميآورند نه كسانيكه اصلا اعتقاد بمبدء و معاد ندارند و كسيكه عبادت و اطاعت خدا را كه موجب تزكيه و تطهير نفس از پليديهاى معاصى است بنمايد بر نفع خود كار كرده و بازگشت همه بمحضر عدل الهى است و جزاى اعمال بد و خوب را كاملا بصاحبانش ميرساند و مساوى نيست كافر كه كور است با مؤمن كه بينا است و باطل كه ظلمات عقائد فاسده و آراء گوناگون كاسده است با حق كه يكى است و نور و روشنائى است و بهشت كه مانند سايه معتدل است با جهنّم كه مانند باد گرم سوزان است و كلمه لا فيضى ره فرموده براى تأكيد نفى استواء است و تكرار آن در دو طرف براى زيادتى تأكيد است و بنظر حقير كلمه لا در صدر دو جمله اخيره براى نفى استواء است كه معمولا در كلام عرب بعد از حرف عطف آورده ميشود و ميگويند براى تأكيد معناى نفى است و تكرار آن در وسط براى اشاره ببودن حق و بهشت از لوازم و توابع ايمان و بودن باطل و جهنم از لوازم و توابع كفر است چون گوينده چنانچه دو جمله اخيره را بر اولى عطف نموده مفردات آندو را هم عطف بما سبق
جلد 4 صفحه 384
كرده است و اين نكته دقيقى است كه بايد بذوق ادراك شود و براى اين است كه لا در وسط جمله اولى آورده نشده اگر چه محتمل است براى قرب بنفى محتاج بتأكيد نشده باشد و بعدا فعل را مكرّر فرموده براى عدول بمثال ديگرى براى مؤمن و كافر و فرموده و مساوى نيستند اهل ايمان كه زنده دلانند بعلم و معرفت با كفاريكه مانند مردگانند در بىادراكى و بىحسّى و براى تأكيد اينمعنى فرموده كه تو نميتوانى بحول و قوّه خودت مطلب حقّى را بمردگانى كه در قبرستان جاى دارند بفهمانى مگر آنكه خدا بخواهد و خدا نخواسته جز آنكه ابلاغ نمائى تو بآنها وعده عذاب الهى را براى اتمام حجّت چون اگر خدا خواسته بود زنگ غفلت را از دل آنها ميزدود و توفيق تحصيل علم و معرفت بآنها عطا ميفرمود كه اصرار بر كفر نداشته باشند و براى دفع توهّم اختصاص منصب نبوّت بانذار و تصريح بآنكه حصر اضافى بوده در مقابل اسماع كه بمعناى افهام ميباشد فرموده است ما تو را فرستاديم براى نشر دين حقّ اسلام كه بشارت دهى مردم را ببهشت در صورت ايمان و بترسانى از جهنّم در صورت كفر و هيچ يك از امم سابقه و اهل اعصار گذشته نبودند مگر آنكه آمد و گذشت در ميان آنها پيغمبرى يا امامى كه بيم ميداد آنها را از خدا و اين دليل است بر آنكه در هيچ عصر و زمان زمين خالى از حجّت نبوده و نخواهد بود چنانچه اماميّه قائلند و قمّى ره نقل فرموده و در كافى از امام باقر عليه السّلام نقل نموده كه پيغمبر صلى اللّه عليه و اله از دنيا نرفت مگر آنكه مبعوث فرمود براى مردم نذيرى و كسيكه منكر اين معنى شود لازمهاش آنستكه پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم تضييع نموده باشد امّت خود را كه در اصلاب مردانند گفته شد قرآن كفايت آنها را نميكند فرمود چرا اگر يافت شود براى آن مفسّرى گفته شد پيغمبر صلى اللّه عليه و اله تفسير نفرموده است آنرا فرمود چرا تفسير فرمود آنرا براى يكمرد و تفسير فرمود شأن او را براى امّت و او على ابن ابى طالب عليه السّلام بود و از اينجا معلوم ميشود كه تفسير قرآن مخصوص بخاندان عصمت و طهارت است و هر چه از غير ايشان صادر شود خالى از اعتبار بلكه باطل است چنانچه در روايات معتبره تصريح بآن شده و در خاتمه براى تسليت خاطر پيغمبر صلى اللّه عليه و اله فرموده كه تكذيب كفّار اختصاص بتو ندارد اگر اينها تو را تكذيب ميكنند ملول مباش پيشينيان اينها هم پيغمبران خودشان را كه با معجزات
جلد 4 صفحه 385
و نوشتههاى آسمانى در الواح و كتاب مبيّن حلال و حرام آمدند نزد آنها تكذيب نمودند و من آنها را بجرمشان گرفتم و بعذابهاى گوناگون نابود نمودم و براى تو نقل كردم شرح حالشانرا پس آيا چگونه بود نمايش خشم و انكار من گفتار و كردار آنها را و در مجمع فرموده زبور ثابتتر است در كتابت از كتاب چون آن كنده شده است مانند كندن سنگ و محتمل است زبر بر دفاتر كوچكتر از كتاب اطلاق شود لذا بعد از آن كتاب منير كه بمعناى مبيّن و مفصّل حقايق است ذكر شده و ممكن است زبر اشاره بصحف ابراهيم و زبور داود عليهما السلام باشد و كتاب منير اشاره بتورية و انجيل و اللّه اعلم
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
وَ ما ذلِكَ عَلَي اللّهِ بِعَزِيزٍ «17»
و نيست اينکه بردن شما و آوردن ديگران براي خدا امر مشكلي.
چنانچه هميشه از اول دنيا چنين بوده و تا آخر دنيا هم چنين است دنيا دروازه است و كاروان سري بايد از اينکه در وارد شده و از آن در خارج شود که گفتند سه قافله دائما در سير هستند از اصلاب آباء برحم امهات و از رحم امهات بدنيا و از دنيا بقبر كار مشكلي نيست وَ ما ذلِكَ عَلَي اللّهِ بِعَزِيزٍ.
برگزیده تفسیر نمونه
(آیه 17)- و در این آیه باز به عنوان تأکید مجدد میفرماید: «و این کار برای خدا ناممکن نیست» (وَ ما ذلِکَ عَلَی اللَّهِ بِعَزِیزٍ).
ج4، ص66
آری! او هر چه را اراده کند به آن فرمان میدهد موجود باش آن نیز بلافاصله موجود میشود.
نکات آیه
۱ - نابودى کامل ملت ها و جایگزین کردن موجودات جدید به جاى آنان، کارى آسان براى خداوند (و یأت بخلق جدید . و ما ذلک على اللّه بعزیز)
۲ - هشدار خداوند به مشرکان و کافران لجوج صدراسلام، مبنى بر به نابودى کامل آنان و جایگزین کردن مردمى دیگر به جاى آنها (إن یشاء یذهبکم ... ما ذلک على اللّه بعزیز)
موضوعات مرتبط
- اقوام: جایگزینى اقوام ۲; سهولت جایگزینى اقوام ۱
- خدا: تهدیدهاى خدا ۲; قدرت خدا ۱
- کافران: هلاکت کافران صدراسلام ۲
- مشرکان: هلاکت مشرکان صدراسلام ۲
منابع