النور ٣٣
ترجمه
النور ٣٢ | آیه ٣٣ | النور ٣٤ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«لِیَسْتَعْفِفْ»: باید با سعی و رنج خواستار پاکدامنی شود. مثلاً با روزه گرفتن، سرگرم مطالعه و ورزش شدن، پرداختن به اعمال مفید طاقتفرسا، دوری از اماکن پر رفت و آمد زنان، و راههای حلال دیگر، خویشتن را از بند شهوت موقّتاً برهاند و منتظر لطف خدا بماند. «نِکاحاً»: امکانات ازدواج. مخارج ازدواج. اسم آلت است، یعنی چیزی که به وسیله آن ازدواج رو به راه میشود. مانند (رکاب) که وسیله سوار شدن بر اسب است (نگا: تفسیر قاسمی). «الْکِتَاب»: مکاتبه. عقد کتابت. قرارداد و سند آزادی. «خَیْراً»: مراد قدرت بر کسب و کار و صلاحیّت زندگی مستقلّ، و صداقت و امانت در پرداخت اقساط بهای خود است. «مَالِ اللهِ ...»: مراد پرداخت بهای آنان از محلّ زکات بیتالمال (نگا: توبه / )، یا صدقه و بخشش صاحب برده و دیگر مؤمنان است. «فَتَیَاتِکُمْ»: فَتَیات، جمع فَتاة، مراد کنیزان است. «الْبِغَآءِ»: زنا. میتواند مراد سبب آن باشد که جلوگیری از ازدواج است و آیه برابر این نظریّه معنی شده است. «تَحَصُّناً»: تعفّف. پاکدامنی. «عَرَضَ الْحَیَاةِ»: (نگا: نساء / ). یادآوری: معنی آیه به طریقی که بیان شد، تنها نظریّه عبدالکریم خطیب در «التفسیر القرآنی للقرآن» است. بقیّه تفاسیر مورد استفاده، آیه را تا اوّل «وَلا تُکْرِهُوا ...»: به همان شکل معنی، و از آن به بعد نظرشان بدین گونه است: کنیزان خود را به خاطر فراچنگ آوردن کالای زودگذر دنیا وادار به زنا و خودفروشی نکنید، اگر آنان خواستند پاک و پاکدامن بمانند، و هرکس آنان را بر این کار وادارد (سپس پشیمان گردد) خداوند آمرزگار و مهربان است (و از او درمیگذرد و مشمول مرحمت خود قرار میدهد). فقط برخی از مفسّران مغفرت و مرحمت را شامل صاحبان بردگان، و گروهی شامل کنیزان وادار شده به زنا، و دستهای هم شامل مالک و مملوک دانستهاند.
آیات مرتبط (تعداد ریشههای مشترک)
نزول
«شیخ طوسى» گویند: جابر گوید: این قسمت از آیه «وَلاتُکرِهُوا فَتَیاتِکمْ عَلَى الْبِغاءِ» درباره عبدالله بن ابى بن سلول نازل گردید، موقعى که کنیز خود را وادار به زنا میکرد و اسم کنیز مزبور مسیکه بوده است.[۱]
تفسیر
- آيات ۲۷ - ۳۴، سوره نور
- بيان آيات مربوط به دخولبه خانه ديگران .
- اذن عام براى دخول به اماكن عمومى .
- دستور غضّ بصر و حفظ عورات
- امر به حجاب دارى و آشكار نساختن مواضع زينت و...
- امر و تشويق به ازدواج و به عقد قرارداد جهت آزادى بردگان (مكاتبه )
- بحث روايتى
- رواياتى در ذيل آيات مربوط به استيناس و استيذان در هنگام ورود به خانه ديگران .
- رواياتى درباره چشم فرو بستن از نگاه به نامحرم و حفظ فروج و...
- رواياتى در ذيل آبات مربوط به امر تشويق به نكاح ، مكاتبه با بندگان و نهى اكراهكنيزان به زناكارى
تفسیر نور (محسن قرائتی)
وَ لْيَسْتَعْفِفِ الَّذِينَ لا يَجِدُونَ نِكاحاً حَتَّى يُغْنِيَهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ الَّذِينَ يَبْتَغُونَ الْكِتابَ مِمَّا مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ فَكاتِبُوهُمْ إِنْ عَلِمْتُمْ فِيهِمْ خَيْراً وَ آتُوهُمْ مِنْ مالِ اللَّهِ الَّذِي آتاكُمْ وَ لا تُكْرِهُوا فَتَياتِكُمْ عَلَى الْبِغاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّناً لِتَبْتَغُوا عَرَضَ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ مَنْ يُكْرِهْهُنَّ فَإِنَّ اللَّهَ مِنْ بَعْدِ إِكْراهِهِنَّ غَفُورٌ رَحِيمٌ «33»
و كسانى كه (وسيلهى) ازدواج نمىيابند، پاكدامنى و عفت پيشه كنند، تا آن كه خداوند از كرم خويش، آنان را بىنياز نمايد. و هر كدام از غلامان و كنيزان شما كه خواهان بازخريد و آزادى (تدريجى) خود باشند، اگر در آنان خير و شايستگى ديديد، تقاضاى آنان را بپذيريد و (براى كمك به آزاد شدن آنان) از مالى كه خدا به شما داده به آنان بدهيد، و كنيزان خود را كه تصميم بر پاكدامنى دارند، به خاطر رسيدن به مال دنيا به فحشا وادار نكنيد، و هر كس آنان را مجبور كند، همانا خداوند براى آنان كه به اكراه وادار گشتهاند، بخشندهى مهربان است.
نکته ها
ابتدا بايد به هركس كه مىتواند سفارش كرد ازدواج كند، سپس به غير متأهّلان سفارش عفت و پاكدامنى نمود. (آيه «وَ أَنْكِحُوا» قبل از آيه «وَ لْيَسْتَعْفِفِ» آمده است)
چنانكه در روايات آمده است: در جاهليّت، كنيزان را براى كسب درآمد به فحشا وادار مىكردند. لذا خداوند مىفرمايد: به جاى آنكه كنيزان را به گناه وادار كنيد، زمينه ازدواج آنان را فراهم سازيد.
در مورد رفتار با اسيران جنگى، يكى از اين چند راه را مىتوانيم پيش بگيريم:
الف: همهى اسيران را يكجا آزاد كنيم، كه در اين صورت، دوباره به جنگ باز مىگردند.
ب: همه را بكشيم، كه اين، امرى غير انسانى است.
ج: اسرا را در منطقهاى گرد آوريم و از بيتالمال مسلمانان، مخارج آنان را تأمين كنيم. (در
جلد 6 - صفحه 184
اين طرح، بايد بى گناهان هزينهى مجرمان را بپردازند).
د: آنها را ميان مسلمانان تقسيم كنيم تا سيرهى اسلام و مسلمانان را مشاهده كنند و به تدريج تحت تأثير قرار گيرند و مسلمان شوند، سپس از راههاى مختلف، آنها را آزاد كنيم، كه اين طرح، بهترين است، و طرح اسلام نيز همين است.
بگذريم كه نظام جنگ در آن زمان اين بود كه اسير جنگى را به عنوان برده مورد استفاده قرار مىدادند و اسلام نيز مقابله به مثل مىكرد، همان گونه كه امروز در دنيا اسيران را در اردوگاهها قرار مىدهند و ما نيز بايد قوانين بينالمللى جنگ را تا آنجا كه منافاتى با مذهب ما نداشته باشد بپذيريم.
پیام ها
1- دسترسى نداشتن به همسر، مجوّز گناه نيست، صبر و عفّت لازم است.
«وَ لْيَسْتَعْفِفِ»
2- هر كجا احساس خطر بيشتر باشد، سفارش مخصوص لازم است. «وَ لْيَسْتَعْفِفِ الَّذِينَ لا يَجِدُونَ نِكاحاً» (چون افراد غير متأهل بيشتر از ديگران در معرض فحشا و منكر هستند، خداوند در فرمان به عفّت، آنان را مخاطب قرار داده است)
3- جوانان بخاطر امكانات ازدواج، به سراغ تهيّهى مال از راه حرام نروند و عفّت و تقوا از خود نشان دهند. «حَتَّى يُغْنِيَهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ»
4- در حفظ عفّت و پاكدامنى عمومى، هم بايد جوانان خود را حفظ كنند، «وَ لْيَسْتَعْفِفِ»، هم خانواده و حكومت قيام كند «وَ أَنْكِحُوا الْأَيامى»، و هم ثروتمندان جامعه به پاخيزند. «وَ آتُوهُمْ مِنْ مالِ اللَّهِ»
5- در قرارداد با زيردستان خود، سند كتبى داشته باشيد. «مِمَّا مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ فَكاتِبُوهُمْ»
6- اسلام براى آزادى بردگان، طرحهاى مختلفى دارد. يكى از آنها قرارداد بازخريد است. «فَكاتِبُوهُمْ»
7- دارايى و اموال را از خود ندانيد بلكه از خداست كه چند روزى امانت به شما
جلد 6 - صفحه 185
داده است. «مالِ اللَّهِ»
8- ثروتمندان، در قبال ازدواج زيردستان خود، مسئوليّت دارند. «وَ آتُوهُمْ مِنْ مالِ اللَّهِ الَّذِي آتاكُمْ»
9- بكارگيرى زيردستان در امور حرام، ممنوع است. «وَ لا تُكْرِهُوا فَتَياتِكُمْ عَلَى الْبِغاءِ»
10- دنياطلبى، سرچشمهى گناهان است. لا تُكْرِهُوا ... لِتَبْتَغُوا عَرَضَ الْحَياةِ الدُّنْيا
11- ثروتاندوزى از راههاى نامشروع جايز نيست. «لِتَبْتَغُوا عَرَضَ الْحَياةِ الدُّنْيا»
12- دنيا زودگذر است. «عَرَضَ الْحَياةِ الدُّنْيا» (كلمه «عَرَضَ» به معناى عارضى و زودگذر است)
13- ارزشها نبايد فداى مال و ماديّات شود. لا تُكْرِهُوا ... لِتَبْتَغُوا
14- حريم كنيزان مانند دخترانِ آزاد است. «لا تُكْرِهُوا فَتَياتِكُمْ عَلَى الْبِغاءِ»
15- پاكدامنى و عفت براى زن بهترين ارزش است. «إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّناً»
16- سرچشمه بخشى از گناهان، بزرگترها هستند. لا تُكْرِهُوا ... أَرَدْنَ تَحَصُّناً
17- افراد مجبور شده به گناه، مورد عفو قرار مىگيرند. «فَإِنَّ اللَّهَ مِنْ بَعْدِ إِكْراهِهِنَّ غَفُورٌ رَحِيمٌ»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
وَ لْيَسْتَعْفِفِ الَّذِينَ لا يَجِدُونَ نِكاحاً حَتَّى يُغْنِيَهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ الَّذِينَ يَبْتَغُونَ الْكِتابَ مِمَّا مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ فَكاتِبُوهُمْ إِنْ عَلِمْتُمْ فِيهِمْ خَيْراً وَ آتُوهُمْ مِنْ مالِ اللَّهِ الَّذِي آتاكُمْ وَ لا تُكْرِهُوا فَتَياتِكُمْ عَلَى الْبِغاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّناً لِتَبْتَغُوا عَرَضَ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ مَنْ يُكْرِهْهُنَّ فَإِنَّ اللَّهَ مِنْ بَعْدِ إِكْراهِهِنَّ غَفُورٌ رَحِيمٌ (33)
وَ لْيَسْتَعْفِفِ الَّذِينَ لا يَجِدُونَ نِكاحاً: و بايد كه عفت ورزند آنانكه نمىيابند اسباب نكاح را از مهر و نفقه، يعنى بايد كوشش كنند در عفت و قمع شهوت، آنان كه نكاح براى آنها ميسر نيست، حَتَّى يُغْنِيَهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ: تا وقتى كه توانگر سازد خدا ايشان را از فضل و كرم خود، و بيابند آنچه به آن نكاح توان نمود، زيرا امور مرهون باشد به اوقات خود.
در كنز العرفان فرمايد: معنى آنكه اگر شخص فقير باشد و ترس زيادتى فقر
جلد 9 - صفحه 243
داشته باشد به نكاح، پس بايد كوشش كند در قمع شهوت و طلب عفت به رياضت. «1» در وسائل، فرمود حضرت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله: يا معشر الشّباب من استطاع منكم الباه فليتزوّج و من لم يستطع فعليه بالصّوم فانّه له وجاء.
اى گروه جوانان، هر كه توانائى نكاح را دارد از شما، پس تزويج نمايد؛ و هر كه توانائى ندارد، پس بر او باد به روزه گرفتن، چه روزه براى او خصى كردن است. «2» تنبيه: تصور نشود كه بين آيه «وَ أَنْكِحُوا الْأَيامى» و آيه «وَ لْيَسْتَعْفِفِ» تناقض باشد، زيرا آيه اولى وارد شده براى نهى مؤمن از قبول نكردن نكاح به جهت فقر و ترك تزويج زن به جهت فقر خودش؛ و آيه دوم وارد شده براى امر به صبر بر ترك نكاح به جهت حذر از سختى حالت ازدواج و خوف مزيت فقر، يا هر دو آيه قضييتين مهملتيناند.
در كشاف- گويد: ترتيب اوامر مذكوره بر وجه احسن واقع شده، زيرا اول امر است به آنچه نگاهدارنده مكلف باشد از فتنه و دور كننده او از مواقع معصيت و آن پوشانيدن چشم است؛ و بعد از آن امر به نكاح كه دين به آن محفوظ گردد و به آن استغناى به حلال از حرام حصول يابد، بعد امر واقع شده به تحمل نفس اماره صبر را نزد عجز از نكاح، تا حق تعالى توفيق قدرت دهد بر آن «3»، پس بيان چيزى فرموده كه موجب سهولت سبيل نكاح است.
وَ الَّذِينَ يَبْتَغُونَ الْكِتابَ: و آنانكه طلب مىكنند مكاتبه را، مِمَّا مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ: از آنچه مالك است دستهاى شما، يعنى از بندگان شما كه در تحت قدرت شما مىباشند از غلام و كنيز چون طلب مكاتبه نمايند، فَكاتِبُوهُمْ: پس مكاتب سازيد ايشان را. «مكاتبه» آنست كه مولى قرار داد نمايد با بنده خود به مال معين در مدت معين كه چون بنده آن مال را در آن مدت به مولى دهد، آزاد
«1». تفسير منهج الصادقين، ج 6، ص 304، چاپ كتابفروشى اسلاميّه به نقل از كنز العرفان.
«2». تفسير منهج الصادقين (چ اسلاميّه)، ج 6، ص 304.
«3». الكشّاف عن حقائق غوامض التنزيل، ج 3، ص 75.
جلد 9 - صفحه 244
شود. إِنْ عَلِمْتُمْ فِيهِمْ خَيْراً: اگر دانسته باشيد در ايشان نيكوئى را از صلاحيت امانت، يا قوت اكتساب و قدرت بر اداى مال تا آنكه مال كتابت را از مردم سؤال نكنند، زيرا مكروه است بنده به گدائى مال كتابت را بدهد.
ابو ليلى كندى نقل كند كه غلام سلمان رضوان اللّه عليه از او طلب مكاتبه نمود، فرمود: مالى دارى؟ گفت: نه. فرمود: قوه كسبى دارى؟ گفت: نه. فرمود: پس مىخواهى مرا از اوساخ و ادناس مردم بچشانى؟! من هرگز تو را مكاتب نسازم. «1» و چون اغلب غلام و كنيز، از دادن مال كتابت عاجزند، از اين جهت خداوند به همه بندگان با ثروت يا موالى مماليك امر فرموده: وَ آتُوهُمْ مِنْ مالِ اللَّهِ الَّذِي آتاكُمْ: و بدهيد بندگان مكاتب را بعض مال خدا كه عطا فرموده است آن را به شما.
مفسرين نقل نمودهاند كه عبد اللّه ابى منافق، شش كنيز داشت و آنها را به زنا اكراه مىكرد و بر سبيل مقاطعه چيزى مىگرفت. روزى دو نفر از آنان گفتند: اگر اين كار كه مىكنيم خير است، پس خير بسيار است؛ و اگر شر است، وقت آن شده كه ترك كنيم. پس خدمت حضرت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله آمده، صورت حال به عرض رسانيدند؛ آيه شريفه نازل شد كه: وَ لا تُكْرِهُوا فَتَياتِكُمْ عَلَى الْبِغاءِ: و اكراه و اجبار نكنيد كنيزان خود را به زنا و پليدكارى، إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّناً: اگر خواهند تعفف و پرهيزكارى را و اگر نخواهند. «2» تنبيه: ذكر اراده تحصن به مقتضاى حال باشد، و اكراه به همه حال ممنوع است. و اوجه آنست كه چون اكراه متصور نيست مگر نزد اراده تحصن، پس از اين جهت تحصن شرط اكراه واقع شده. نزد بعضى چون نهى از چيزى مشروط بود به شرطى، لازم نمىآيد كه حكم آن از غير مشروط بر خلاف آن باشد مگر به دليل
«1». تفسير منهج الصّادقين، ج 6، ص 306، چاپ كتابفروشى اسلاميّه.
«2». تفسير منهج الصّادقين، ج 6، ص 309 و 310- چاپ كتابفروشى اسلاميّه.
جلد 9 - صفحه 245
خطاب، و دليل خطاب نزد محققان صحيح نيست.
نكته: اختيار كلمه «ان» بر «اذا» به جهت آنست كه تا معلوم شود كه كنيزان، زنا را پيش از اين به رغبت و اراده كردندى، و اشعار به آنكه اراده تحصن از ايشان شاذ و نادر بوده.
حاصل آنكه: اجبار نكنيد كنيزان خود را به زنا، لِتَبْتَغُوا عَرَضَ الْحَياةِ الدُّنْيا: تا بطلبيد و فرا گيريد مال زندگانى دنيا را از كسب فرج ايشان و فروختن اولاد آنان. وَ مَنْ يُكْرِهْهُنَ: و هر كه اكراه كند كنيزان خود را به زنا، فَإِنَّ اللَّهَ مِنْ بَعْدِ إِكْراهِهِنَ: پس بدرستى كه خدا پس از اكراه موالى مر ايشان را، غَفُورٌ رَحِيمٌ: آمرزنده است گناهان كنيزان مكروهه را، مهربان بر ايشان، و وزر و وبال آن نيست مگر در گردن اكراه كنندگان. و ممكن است كه مراد، مغفرت و رحمت الهى باشد مر اكراه كنندگان را نيز بعد از توبه ايشان. و اول اوفق است به ظاهر آيه، پس مراد به غفران، مؤاخذه نكردن كنيزان مكرهه است به عذاب از حد و قتل و عقوبت آخرت.
تبصره: فقهاء به اين آيه شريفه استدلال نمودهاند بر اينكه اجرت زانيه حرام است كه عادت جاهليت بوده، و احاديث شريفه صريح است بر حرمت آن از جمله:
1- در وسائل- از حضرت صادق عليه السّلام كه فرمود: السحت انواع كثيرة منها كسب الحجام اذا سارط و اجر الزّانية و ثمن الخمر و اما الرّسا فى الحكم فهو الكفر باللّه العظيم، سحت (مال حرامى كه عقوبتش شديد است) انواع زيادى است از جمله، كسب حجام هرگاه شرط كند، و اجرت زانيه، و قيمت مسكر. و اما رشوه در حكم، پس آن كفر به خداى عظيم است. «1» 2- ايضا فرمود: سحت قيمت ميته، قيمت سگ، قيمت مسكر، مهر زنا، رشوه در حكم و اجرت كاهن است. «2»
«1». وسائل الشيعه (چاپ اسلاميّه) ج 12، ص 62، باب 5، روايت 2.
«2». همان مدرك، روايت 5.
جلد 9 - صفحه 246
3- در وصاياى حضرت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله به حضرت امير المؤمنين عليه السّلام فرمايد: يا على، از حرام است قيمت مردار، قيمت سگ، قيمت خمر، مهر زانيه، رشوه در حكم و اجرت كاهن. «1»
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
وَ أَنْكِحُوا الْأَيامى مِنْكُمْ وَ الصَّالِحِينَ مِنْ عِبادِكُمْ وَ إِمائِكُمْ إِنْ يَكُونُوا فُقَراءَ يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِيمٌ (32) وَ لْيَسْتَعْفِفِ الَّذِينَ لا يَجِدُونَ نِكاحاً حَتَّى يُغْنِيَهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ الَّذِينَ يَبْتَغُونَ الْكِتابَ مِمَّا مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ فَكاتِبُوهُمْ إِنْ عَلِمْتُمْ فِيهِمْ خَيْراً وَ آتُوهُمْ مِنْ مالِ اللَّهِ الَّذِي آتاكُمْ وَ لا تُكْرِهُوا فَتَياتِكُمْ عَلَى الْبِغاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّناً لِتَبْتَغُوا عَرَضَ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ مَنْ يُكْرِهْهُنَّ فَإِنَّ اللَّهَ مِنْ بَعْدِ إِكْراهِهِنَّ غَفُورٌ رَحِيمٌ (33) وَ لَقَدْ أَنْزَلْنا إِلَيْكُمْ آياتٍ مُبَيِّناتٍ وَ مَثَلاً مِنَ الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِكُمْ وَ مَوْعِظَةً لِلْمُتَّقِينَ (34)
ترجمه
و بنكاح در آوريد مردان بى زن و زنان بى شوهر از خودتان را و نيكان از بندگان و كنيزانتان را اگر باشند فقير، غنى ميسازد آنانرا خدا از فضلش و خدا وسعت دهنده دانا است
و بايد عفت ورزند آنانكه نمىيابند نكاحى تا آنكه غنى كند ايشانرا خدا از فضلش و آنانكه طلب ميكنند مكاتبه را از آنچه مالك شد دستهاتان پس مكاتبه كنيد با آنان اگر دانستيد در آنان خيرى و بدهيد بآنان از مال خدا كه داد بشما و اكراه نكنيد كنيزانتان را بر زنا اگر اراده داشته باشند عفت را تا بجوئيد متاع زندگانى دنيا را و كسيكه اكراه كند آنانرا پس همانا خدا از بعد اكراه آنان آمرزنده مهربان است
و هر آينه بتحقيق فرستاديم بسوى شما آيتهاى روشن و مثلى از آنانكه گذشتند پيش از شما و پندى براى پرهيزكاران.
تفسير
خداوند متعال امر فرموده است مسلمانانى را كه بر مسلمانانى ديگر مقام ولايت دارند كه زن دهند مردان بى زن و شوهر دهند زنان بى شوهر را و فرموده بصاحبان غلام و كنيز كه موجبات ازدواج آنها را فراهم نمايند اگر مسلمان و شايسته و قابل باشند و مبادا خوف فقر و عجز از نفقه و كسوه موجب شود كه مسلمانان در امر ازدواج كوتاهى نمايند و بايد بدانند كه اگر قبل از تزويج فقير باشند خداوند بعد از آن بى نياز ميكند ايشانرا از فضلش چون خزانه غيب خدا وسيع است و خداوند ميداند چه وقت و چه قدر بايد بهر كس
جلد 4 صفحه 26
روزى بدهد و بر طبق حكمت و مصلحت عمل خواهد فرمود چون ايامى مقلوب ايايم جمع ايّم است كه آن بمعناى عزب است خواه مرد باشد خواه زن و در كافى از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه آنحضرت از آباء گرام خود نقل فرمود كه پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم فرمود كسيكه ترك كند تزويج را از ترس فقر پس بتحقيق بد گمان شده است بخدا همانا خداوند عز و جل ميگويد اگر بوده باشند فقراء بى نياز ميكند آنها را خدا از فضلش و نيز از آنحضرت روايت نموده كه مردى آمد خدمت پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم و از احتياج خود شكايت نمود پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم فرمود برو زن بگير رفت گرفت و خدا باو وسعت داد ولى كسيكه اسباب ازدواج براى او موجود نيست و وسيله تهيه آنرا ندارد بايد عفت را شعار خود نمايد و صبر كند تا وقتى كه خدا او را متمكن سازد بفضل خود و بعضى گفتهاند بايد رياضت بكشد براى تسكين شهوتش چون پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم فرموده كسيكه استطاعت ندارد زن بگيرد بايد روزه بگيرد كه آن قاطع شهوت است و معلوم است كه اين آيه راجع بكسى است كه فعلا متمكن از ازدواج نيست و آيه قبل راجع بآنست كه فعلا با آنكه فقير است ميتواند زن بگيرد ولى از مخارج بعدش ميترسد چنانچه از حديث نبوى ظاهر شد و اخبار در فضيلت و استحباب مؤكد نكاح بقدرى است كه احصاء نميشود و خطاب در آيه شريفه اگر چه ظاهرا باولياء اعمّ از شرعى مانند پدر و جد و مالك و عرفى مانند عمو و برادر و مادر و كليه اختيار دارانى است كه ميتوانند اسباب تزويج كسى را فراهم نمايند ولى از مجموع ادلّه استفاده ميشود استحباب اين اقدام براى هر كس متمكن باشد از براى خود و غير خود چون از پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم روايت شده كه نكاح كنيد تا زياد شويد همانا من مباهات ميكنم بشما بر امتها روز قيامت حتى بسقط و نيز فرموده نكاح سنّت من است پس كسيكه از سنت من اعراض كند از من نيست و كسيكه تزويج كند نصف دين خود را احراز نموده پس بايد بترسد از خدا در نصف ديگر و بدترين شما عزبهاى شمايند و بدترين مردگان شما عز بهايند و هر كه فرزندى داشته باشد و چيزيكه بتواند بآن تزويج او نمايد و ننمايد و خلافى از آن فرزند بروز كند در گناه او شريك است و آنكه بنا نشده در اسلام هيچ بنائى كه محبوبتر باشد نزد خدا از تزويج و
جلد 4 صفحه 27
هر كس چيزى داشته باشد كه بآن نكاح كند و نكند از ما نيست و از امام صادق عليه السّلام روايت شده كه دو ركعت نماز كه مرد زن دار بگذارد افضل از هفتاد ركعت نماز عزب است و نيز از آنحضرت نقل شده كه از سعادت مرد آنستكه دخترش در خانهاش حيض نبيند و دخترها بمنزله ميوه بر درختند اگر رسيد و چيده نشد يا آفتاب فاسدش ميكند يا باد پراكندهاش مينمايد دخترها هم وقتى رسيدند بآنچه زنها بآن ميرسند دوائى جز شوهر كردن ندارند و از امير المؤمنين عليه السّلام نقل شده كه بهترين شفاعتها آنستكه شخص واسطه شود ميان دو نفر براى ازدواج تا جمع كند خدا ميان آن دو و از پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم روايت شده كه خدا بچنين كسى هزار حور العين ميدهد در هزار قصر و در هر گام و هر كلمهاى از كلام براى حصول اين مرام ثواب عبادت يك سال تمام است و تفصيل مراتب استحباب و تبديل آن در بعضى از موارد بغير آن از احكام موكول بكتب فقهيه و خارج از وظيفه اين مقام است و بمناسبت ذكر عبيد و اماء خداوند امر بمكاتبه با آنها فرموده و آن قراردادى است بين مولى و عبد كه مبلغى در مدتى بپردازد بتدريج تا آزاد شود لذا فرموده و آنكسانى كه طلب ميكنند مكاتبه را از جنس غلام و كنيزى كه در دست شما بملكيّت قرار گرفتهاند اگر دانستيد در آنها خير را يعنى براى آنها مالى را چنانچه در كافى و تهذيب از امام صادق عليه السّلام تفسير شده و در روايتى بدين و مال تعبير فرموده و در فقيه از آنحضرت نقل نموده كه خير شهادت ان لا اله الا اللّه و انّ محمدا رسول اللّه است و آنكه در دست او صنعتى باشد كه بآن كسب كند يا حرفهاى داشته باشد كه در اين صورت حاجت آنانرا به اجابت مقرون نمائيد و با آنها مكاتبه كنيد بعلاوه مقدارى از مال الكتابه را هم بآنها ببخشيد چنانچه از امام باقر عليه السّلام نقل شده كه سدس آنرا بمملوك خود بخشيد تا آقائى و گذشت شما معلوم شود و مكاتبه دو قسم است مطلقه و آن آنستكه هر قدر از مال الكتابه بدهد بهمان نسبت آزاد شود و مشروطه و آن تا تمام را ندهد آزاد نخواهد شد و ظاهرا مستحب است و احكام آن در فقه مفصلا ذكر شده. و گفتهاند چون بعضى از اهل نفاق مانند عبد اللّه بن ابى كنيزان جوانى داشتند كه آنها را وادار بزنا مينمودند براى تحصيل مال دنيا خداوند
جلد 4 صفحه 28
مسلمانان را نهى فرموده از اين عمل شنيع و ظاهرا شرط محقق موضوع است زيرا اكراه محقق نميشود مگر وقتى كه اراده عفّت داشته باشند مانند آنكه ميگويند اگر خدا پسرى بتو داد ختنهاش كن چون اگر پسرى نباشد ختنه محقق نميشود و بنابر اين نميشود گفت فائدهاى در شرط نيست چون اكراه بزنا در هر حال ممنوع است و بنظر حقير نكته ذكر شرط اظهريّت قبح و شناعت اين عمل است در اين حال كه بيشتر موجب انكار و ردع از آن ميشود و محتمل است از اكراه وادار نمودن اراده شده باشد كه ميسازد با اراده عفّت از آنها و عدم آن اگر چه اراده زنا هم نداشته باشند و بنابر اين مراد از اراده تحصّن عدم اراده زنا است كه محقّق عفّت است و مؤيّد اين معنى است كه قمّى ره فرموده معمول عرب و قريش آن بود كه كنيزانى را ميخريدند و مال سنگينى را در عهده آنها ميگذاردند و ميگفتند برويد و زنا بدهيد و كسب كنيد پس خداوند نهى فرمود آنها را از اين عمل و چون آنها باراده و اختيار خودشان اين عمل ناشايسته را ننموده بودند بلكه مكره و مجبور بودند خداوند آنها را ميآمرزد و ميبخشد چنانچه قمى ره فرموده و در مجمع از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه قرائت فرموده فأنّ اللّه من بعد اكراههنّ لهنّ غفور رحيم و شايد براى اشاره بآن باشد كه وعده مغفرت و رحمت براى مجبور شدگان است نه مجبور كنندگان و از امام باقر عليه السّلام روايت شده كه اين آيه منسوخ شده بآيه فأن اتين بفاحشة فعليهنّ نصف ما على المحصنات من العذاب و اينهم مؤيّد آنستكه مراد از اكراه وادار نمودن است نه اكراه حقيقى كه موجب رفع حدّ از مرتكب است و ظاهرا مراد از نسخ بيان باشد چون نسخ باين معنى در كلام ائمه اطهار استعمال ميشود و در اينجا امام عليه السّلام خواسته بفرمايد مغفرت و رحمت نسبت بعذاب اخروى است نه دنيوى كه در صورت وجود شرائط حدّ شرعى اماء كه نصف محصنات است جارى خواهد شد و خداوند مجيد در كتاب حميد خود آيات واضح الدّلالاتى براى تذكر و تنبّه بندگان فرستاده كه مشتمل بر اخبار شگفت آور پيشينيان است ولى اهل تقوى از آن بهرهمند خواهند شد و بحال غير آنها فائده ندارد.
جلد 4 صفحه 29
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
وَ ليَستَعفِفِ الَّذِينَ لا يَجِدُونَ نِكاحاً حَتّي يُغنِيَهُمُ اللّهُ مِن فَضلِهِ وَ الَّذِينَ يَبتَغُونَ الكِتابَ مِمّا مَلَكَت أَيمانُكُم فَكاتِبُوهُم إِن عَلِمتُم فِيهِم خَيراً وَ آتُوهُم مِن مالِ اللّهِ الَّذِي آتاكُم وَ لا تُكرِهُوا فَتَياتِكُم عَلَي البِغاءِ إِن أَرَدنَ تَحَصُّناً لِتَبتَغُوا عَرَضَ الحَياةِ الدُّنيا وَ مَن يُكرِههُنَّ فَإِنَّ اللّهَ مِن بَعدِ إِكراهِهِنَّ غَفُورٌ رَحِيمٌ (33)
و بايد و واجب است بر كساني که تمكن ازدواج ندارند يا از جهت مهر يا نفقه و كسوه و سكني اينكه عفت بورزند و خودداري كنند که مرتكب زنا نشوند تا آنكه خداوند بآنها مكنت دهد از فضل خود و بينياز كند آنها را و كساني که از غلامان و كنيزان خود تقاضاي مكاتبه ميكنند مكاتبه كنيد آنها را اگر خيري در آنها ميدانيد و به آنها بدهيد از مالي که خداوند به شما داده و وادار نكنيد و اكراه نكنيد كنيزان خود را بر زنا اگر آنها عفت دارند و خودداري ميكنند براي اينكه از مال زنا بدست آوريد و كسي که اكراه كند آنها را خداوند بر آنها که مكره شدند عقوبت نميفرمايد غفور و رحيم است.
(وَ ليَستَعفِفِ الَّذِينَ لا يَجِدُونَ نِكاحاً) شامل رجال و نساء ميشود اما رجال كساني که وسائل بر آنها فراهم نيست يا از جهت اداء مهر يا نفقه و كسوه يا از جهت سكني بايد خودداري كنند و به زنا و فحشاء نروند، و اما نساء كسي حاضر نشده با آنها ازدواج كند صبر كنند تا خداوند براي آنها اسباب ازدواج فراهم فرمايد.
(حَتّي يُغنِيَهُمُ اللّهُ مِن فَضلِهِ) لكن نه اينکه نحوي که امروز مرسوم شده که مردان دختران اعيان را طالب هستند يا مهر سنگين و آورد و برد بسيار از طلا و جواهرات و البسه يك دختر از فقراء بگيرند که مصارفش سبك باشد، و هم چنين زنها وسايل جهيزيه بسيار و تشريفات زياد براي آنها فراهم نباشد با كساني که
جلد 13 - صفحه 526
زحمت زياد و توقع بسياري نداشته باشند مواصلت كنند.
(وَ الَّذِينَ يَبتَغُونَ الكِتابَ) غلامها و كنيزان اگر تقاضاي مكاتبه كردند.
(مِمّا مَلَكَت أَيمانُكُم) از مواليان آنها که مالك آنها هستند.
(فَكاتِبُوهُم) مكاتبه اينست که قرارداد ميكنند که اينکه غلام يا كنيز در ظرف مدتي که قرارداد ميكنند به تدريج به دفعات معين مقداري وجه که مال- الكتابه ميگويند بدهند، به مواليان خود و آزار شوند و اينکه مكاتبه هم دو نحوه است يك نحوه مشروط است که شرط ميكنند که اگر تمام مال الكتابه را اداء نكرد آزاد نشود، و يك نحوه مطلق است که هر مقداري اداء كرد بهمان مقدار آزاد ميشود.
(إِن عَلِمتُم فِيهِم خَيراً) بعضي گفتند مراد از خير اينست که به نحو گدايي تحصيل مال الكتابه نكند كسبي، صنعتي، ميراثي، هدايايي داشته باشد اداء كند بعضي گفتند مراد از خير اينست که نخواهد آزاد شود، برود ملحق به كفار و مشركين شود، بعضي گفتند نرود مرتكب فحشاء و منكرات شود و بالجمله اگر صلاح او در آزادي هست دينا و دنيائا مكاتبه كنيد و الا فلا و اينکه امر هم امر استحبابي است، واجب نيست قبول مكاتبه.
(وَ آتُوهُم مِن مالِ اللّهِ الَّذِي آتاكُم) نه در مكاتبه شرط كنيد بلكه در نيت و قصد ضمير شما باشد که يك مقداري از مال الكتابه را به آنها بدهيد در بعض اخبار خمس آن را ميفرمايد، و در بعضي سدس آن را.
(وَ لا تُكرِهُوا فَتَياتِكُم عَلَي البِغاءِ إِن أَرَدنَ تَحَصُّناً) فتيات كنيزان را مي گويند و معني اينکه نيست که اگر اراده تحصن ندارند مانعي ندارد بلكه صدق اكراه نميكند پس
جلد 13 - صفحه 527
(إِن أَرَدنَ تَحَصُّناً) بيان موضوع اكراه است و در جاهليت مرسوم بود كنيزان خود را به زنا وادار ميكردند و از زاني وجه زنا ميگرفتند و اينکه نوع استفاده ميكردند.
(لِتَبتَغُوا عَرَضَ الحَياةِ الدُّنيا) مال دنيا براي زندگاني از راه اجرت زانيه طلب ميكردند.
(وَ مَن يُكرِههُنَّ فَإِنَّ اللّهَ مِن بَعدِ إِكراهِهِنَّ غَفُورٌ رَحِيمٌ) غلام و كنيز اگر زنا كرد يا زنا داد حد شرعي او نصف حد احرار است چنانچه ميفرمايد.
(فَإِن أَتَينَ بِفاحِشَةٍ فَعَلَيهِنَّ نِصفُ ما عَلَي المُحصَناتِ مِنَ العَذابِ) نساء آيه 30 لكن در صورتي که به جبر و اكراه با او زنا كردند معفوّ از حد است و در قيامت هم معذب نيست چون از روي اختيار نبوده و در حديث رفع از حضرت صادق عليه السلام است در كافي فرمود:
(قال رسول اللّه صلّي اللّه عليه و سلّم رفع عن امتي تسع خصال، الخطاء و النسيان و ما لا يعلمون و ما لا يطيقون و ما اضطروا اليه و ما استكرهوا عليه و الطيرة و الوسوسة في التفكر في الخلق و الحسد ما لم يظهر بلسان او يد)
و لكن در خبر ابي الجارود از حضرت باقر عليه السلام است که اينکه جمله منسوخ شده به آيه (فَعَلَيهِنَّ نِصفُ ما عَلَي المُحصَناتِ مِنَ العَذابِ) لكن با فرض اكراه سازش ندارد.
528
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 33)- ولی از آنجا که گاه با تمام تلاش و کوشش که خود انسان و دیگران میکنند وسیله ازدواج فراهم نمیگردد و خواه و ناخواه انسان مجبور است مدتی را با محرومیت بگذراند، مبادا کسانی که در این مرحله قرار دارند گمان کنند که آلودگی جنسی برای آنها مجاز است، و ضرورت چنین ایجاب میکند، لذا بلا فاصله در این آیه دستور پارسایی را هر چند مشکل باشد به آنها داده، میگوید: «و آنها که وسیله ازدواج ندارند باید عفت پیشه کنند، تا خداوند آنان را به فضلش بینیاز سازد» (وَ لْیَسْتَعْفِفِ الَّذِینَ لا یَجِدُونَ نِکاحاً حَتَّی یُغْنِیَهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ).
ج3، ص295
سپس از آنجا که اسلام به هر مناسبت سخن از بردگان به میان آید عنایت و توجه خاصی به آزادی آنها نشان میدهد، از بحث ازدواج، به بحث آزادی بردگان از طریق «مکاتبه»- بستن قرار داد برای کار کردن غلامان و پرداختن مبلغی به اقساط به مالک خود و آزاد شدن- پرداخته میگوید: «و بردگانی که از شما تقاضای مکاتبه (برای آزادی) میکنند با آنها قرار داد ببندید، اگر رشد و صلاح در آنان احساس میکنید» (وَ الَّذِینَ یَبْتَغُونَ الْکِتابَ مِمَّا مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ فَکاتِبُوهُمْ إِنْ عَلِمْتُمْ فِیهِمْ خَیْراً).
سپس برای این که بردگان به هنگام ادای این اقساط به زحمت نیفتند دستور میدهد که «چیزی از مال خداوند که به شما داده است به آنها بدهید» (وَ آتُوهُمْ مِنْ مالِ اللَّهِ الَّذِی آتاکُمْ).
هدف واقعی این است که مسلمانان این گروه مستضعف را تحت پوشش کمکهای خود قرار دهند تا هر چه زودتر خلاصی یابند.
در دنباله آیه به یکی از اعمال بسیار زشت بعضی از دنیا پرستان در مورد بردگان اشاره کرده، میفرماید: «کنیزان خود را به خاطر تحصیل متاع زود گذر دنیا مجبور به خود فروشی نکنید، اگر آنها میخواهند پاک بمانند»! (وَ لا تُکْرِهُوا فَتَیاتِکُمْ عَلَی الْبِغاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّناً لِتَبْتَغُوا عَرَضَ الْحَیاةِ الدُّنْیا).
این آیه نشان میدهد که تا چه حد در عصر جاهلیت مردم گرفتار انحطاط و سقوط اخلاقی بودند که حتی بعد از ظهور اسلام نیز بعضا به کار خود ادامه میدادند، تا این که آیه فوق نازل شد و به این وضع ننگین خاتمه داد، اما متأسفانه در عصر ما که بعضی آن را عصر جاهلیت قرن بیستم نام نهادهاند در بعضی از کشورها که دم از تمدن و حقوق بشر میزنند این عمل به شدت ادامه دارد.
در پایان آیه- چنانکه روش قرآن است- برای این که راه باز گشت را به روی گنهکاران نبندد بلکه آنها را تشویق به توبه و اصلاح کند میگوید: «و هر کس آنها را بر این کار اکراه کند (سپس پشیمان گردد) خداوند بعد از اکراه آنها آمرزنده و مهربان است» (وَ مَنْ یُکْرِهْهُنَّ فَإِنَّ اللَّهَ مِنْ بَعْدِ إِکْراهِهِنَّ غَفُورٌ رَحِیمٌ).
ج3، ص296
نکات آیه
۱ - لزوم عفت گزینى و پاکدامنى، بر کسانى که به همسر مناسب و امکانات لازم براى ازدواج، دستیابى ندارد. (و لیستعفف الذین لایجدون نکاحًا)
۲ - نیافتن همسر مناسب و امکانات ازدواج، مجوز آلودگى به فحشا و فساد جنسى نیست. (و لیستعفف الذین لایجدون نکاحًا)
۳ - زنان و مردان غیر متأهل، بیش از دیگران در معرض فحشا و آلودگى جنسى اند. (و لیستعفف الذین لایجدون نکاحًا) فرمان خداوند به عفت گزینى افراد غیر متأهل، مى تواند گویاى این نکته باشد که آنان بیش از افراد متأهل، در معرض فساد جنسى اند.
۴ - ضرورت اقدام عملى براى فراهم آوردن تسهیلات ازدواج در جهت حل مشکلات جنسى غیر متأهلان، قبل از توصیه آنان به عفت و پاکدامنى (و أنکحوا الأیمى منکم ... و لیستعفف الذین لایجدون نکاحًا) توصیه به فراهم ساختن امکانات ازدواج مجردان، پیش از توصیه به عفت گزینى، مى تواند گویاى برداشت یاد شده باشد.
۵ - لزوم خوددارى غیر متأهلان فاقد تسهیلات ازدواج، از دستیازى به اموال و امکانات حرام براى ازدواج خود (و لیستعفف الذین لایجدون نکاحًا حتّى یغنیهم اللّه من فضله) مقصود از نیافتن نکاح، مى تواند اسباب و امکانات مالى براى ازدواج باشد و عفت گزینى نیز، مربوط به همین امکانات باشد; یعنى، از اسباب و امکانات حرام نباید تسهیلات ازدواج را فراهم ساخت.
۶ - مردان و زنان غیر متأهل عفیف، از فضل و امداد خداوند در فراهم آمدن امکانات ازدواج، برخوردارند. (و لیستعفف الذین لایجدون نکاحًا حتّى یغنیهم اللّه من فضله)
۷ - نقش مؤثر مسائل اقتصادى (فقر و غنا) در آلودگى به فحشا و فساد جنسى و یا اجتناب از آنها (و لیستعفف الذین لایجدون نکاحًا حتّى یغنیهم اللّه من فضله)
۸ - وعده خداوند به برطرف ساختن نیازهاى غیر متأهلان فاقد امکانات ازدواج، در صورت رعایت عفت و پاکدامنى (و لیستعفف الذین لایجدون نکاحًا حتّى یغنیهم اللّه من فضله)
۹ - فضل خداوند، منشأ امداد او به زنان و مردان عفیف است. (و لیستعفف الذین لایجدون نکاحًا حتّى یغنیهم اللّه من فضله)
۱۰ - زنان و مردان غیر متأهل فقیر و فاقد امکانات ازدواج، بیش از دیگران در معرض آلودگى به فساد جنسى اند. (و لیستعفف الذین لایجدون نکاحًا حتّى یغنیهم اللّه من فضله) توصیه خداوند به افراد غیر متأهل فقیر و فاقد امکانات ازدواج مبنى بر عفت و پاکدامنى، مى تواند بیانگر نکته یاد شده باشد.
۱۱ - لزوم موافقت برده داران با تقاضاى بردگان خود در تنظیم سندِ بازخرید آنان (و الذین یبتغون الکتب ممّا ملکت أیمنکم فکاتبوهم)
۱۲ - صلاحیت براى آزادى، شرط لزوم تنظیم سند آزادى با بردگان از سوى مالکان آنان (الذین یبتغون الکتب ممّا ملکت أیمنکم فکاتبوهم إن علمتم فیهم خیرًا)
۱۳ - حمایت اسلام از آزادى بردگان (الذین یبتغون الکتب ممّا ملکت أیمنکم فکاتبوهم إن علمتم فیهم خیرًا)
۱۴ - بردگان، هم سنگ با مالکانشان در بستن قرارداد بازخرید خویش (الذین یبتغون الکتب ممّا ملکت أیمنکم فکاتبوهم) برداشت یاد شده به خاطر صیغه مفاعله بودن «کاتبوا» است که لازمه آن، مشارکت بردگان با مالکان خویش در عقد قرارداد بازخریدشان است.
۱۵ - بردگان، داراى شخصیت حقیقى (اصیل در قرارداد بازخرید خویش) در دیدگاه قرآن (الذین یبتغون الکتب ممّا ملکت أیمنکم فکاتبوهم)
۱۶ - قرارداد بردگان با مالکانشان جهت بازخرید خویش، یکى از راه هاى آزادى آنان است. (الذین یبتغون الکتب ممّا ملکت أیمنکم فکاتبوهم)
۱۷ - برده داران، وظیفه دار پرداخت مقدارى از مال خود به بردگان، به هنگام آزادى آنان با قرارداد بازخرید (مکاتبه) (فکاتبوهم ... و ءاتوهم من مال اللّه الذى ءاتیکم)
۱۸ - خداوند، مالک اصلى و حقیقى تمام اموال و ثروت ها است. (و ءاتوهم من مال اللّه الذى ءاتیکم) برداشت یاد شده از آن جا است که خداوند، اموال موجود در دست مالکان را، «مال اللّه» (مال خدا) شمرده است.
۱۹ - اموال مردم، داده خداوند است. (و ءاتوهم من مال اللّه الذى ءاتیکم)
۲۰ - برده دارانى که با کمک مالى خویش، به روند آزادگى بردگان تسریع بخشند، مورد تشویق و تحسین خدا هستند. (فکاتبوهم ... و ءاتوهم من مال اللّه الذى ءاتیکم)
۲۱ - واداشتن کنیزان عفیف، بر فحشا و فساد جنسى، حرام است. (و لاتکرهوا فتیتکم على البغاء إن أردن تحصّنًا)
۲۲ - سود و درآمد به دست آمده از راه واداشتن کنیزان به فحشا و خودفروشى، حرام است. (ولاتکرهوا فتیتکم على البغاء إن أردن تحصّنًا لتبتغوا عرض الحیوة الدنیا) نهى از واداشتن کنیزان به فحشا براى به دست آوردن سود و متاع دنیوى، دلیل حرمت چنین سودى است.
۲۳ - سود و درآمد به دست آمده از راه اشاعه فحشا و خودفروشى، حرام است. (و لاتکرهوا فتیتکم على البغاء إن أردن تحصّنًا لتبتغوا عرض الحیوة الدنیا) برداشت یاد شده از انتزاع از مورد آیه (کنیزان) به دست مى آید; زیرا از ظاهر آیه شریفه چنین به دست مى آید که مورد آن خصوصیتى ندارد.
۲۴ - واداشتن کنیزان به فحشا و خودفروشى جهت کسب در آمد و رفاه بیشتر، امرى رایج در جاهلیت (و لاتکرهوا فتیتکم على البغاء ... لتبتغوا عرض الحیوة الدنیا)
۲۵ - ارزش ها، نباید فداى رفاه و متاع دنیوى شود. (و لاتکرهوا فتیتکم على البغاء إن أردن تحصّنًا لتبتغوا عرض الحیوة الدنیا)
۲۶ - شخصیت و کرامت انسانى کنیزان، به منزله شخصیت و کرامت دختران آزاد است. (و لاتکرهوا فتیتکم على البغاء ... إن أردن تحصّنًا) «فتیات» (جمع «فتیة») به معناى دختران جوان است (لسان العرب). برداشت یاد شده از تعبیر «فتیاتکم»(دختران جوانتان) به جاى «إمائکم»(کنیزانتان) - با آن که مقصود از دختران جوان، همان کنیزان است - استفاده شده است.
۲۷ - دل بستگى به مادیات و دنیامدارى، زمینه رواج فحشا و فساد جنسى در یک جامعه است. (و لاتکرهوا فتیتکم على البغاء ... لتبتغوا عرض الحیوة الدنیا)
۲۸ - زندگى دنیایى، بى ثبات و ناپایدار است. (عرض الحیوة الدنیا) «عرض» به هر شىء ناپایدار و بى ثبات، گفته مى شود.
۲۹ - کنیزان پاکدامن و شخصیت انسانى آنان، مورد حمایت اسلام است. (و لاتکرهوا فتیتکم على البغاء إن أردن تحصّنًا لتبتغوا عرض الحیوة الدنیا)
۳۰ - عفت و پاکدامنى براى زنان، صفتى بس ارزشمند و پسندیده (و لاتکرهوا فتیتکم على البغاء إن أردن تحصّنًا)
۳۱ - اهتمام اسلام به رواج اخلاق سالم جنسى و ایجاد روابط سالم زناشویى در جامعه و برچیده شدن زمینه فساد جنسى (و لیستعفف الذین لایجدون نکاحًا ... و لاتکرهوا فتیتکم على البغاء إن أردن تحصّنًا لتبتغوا عرض الحیوة الدنیا)
۳۲ - کنیزان وادار شده به فحشا از سوى مالکان، مورد آمرزش و مشمول رحمت خدا هستند. (و من یکرههنّ فإنّ اللّه من بعد إکرههنّ غفور رحیم)
۳۳ - برده دارانِ وادار کننده کنیزان خویش به فحشا و فساد جنسى، محروم از آمرزش و رحمت خدا هستند. (و من یکرههنّ فإنّ اللّه من بعد إکرههنّ غفور رحیم) در آیه یاد شده متعلق «غفور» و «رحیم» ذکر نشده است. با توجه به این که بعید است خداوند به برده داران، به خاطر گناه اکراهشان و نیز مورد هشدار قرار گرفتن آنان وعده غفران و رحمت بدهد، به نظر مى رسد مقصود کنیزانى خواهد بود که مجبور به فحشا شده اند. بر این اساس اختصاص یافتن این وعده به کنیزان، حاکى از محرومیت برده داران از این موهبت است.
۳۴ - اکراه بر گناه، عذرى قابل قبول براى سلب مسؤولیت از اکراه شدگان (فإنّ اللّه من بعد إکرههنّ غفور رحیم)
۳۵ - خداوند، غفور (آمرزنده) و رحیم (مهربان) است. (فإنّ اللّه... غفور رحیم)
۳۶ - «عن أبى عبداللّه(ع) فى قول اللّه عزّوجلّ «فکاتبوهم إن علمتم فیهم خیراً» قال الخیر أن یشهد أن لا إله إلاّ اللّه و أنّ محمداً رسول اللّه، و یکون بیده عمل یکتسب به أو یکون له حرفة; از امام صادق(ع) درباره قول خداى - عزّوجل - «...إن علمتم فیهم خیراً» روایت شده است: خیر این است که به وحدانیت خدا و رسالت حضرت محمد(ص) شهادت دهد و در دست او کارى باشد که با آن کسب درآمد کند، یا حرفه اى داشته باشد». ۱- من لایحضره الفقیه، ج ۳، ص ۱۳۲، ح ۳۴۹۱; نورالثقلین، ج ۳، ص ۶۰۰، ح ۱۵۵.
۳۷ - «قاسم بن سلیمان عن أبى عبداللّه قال و سألته عن قول اللّه عزّوجلّ «و آتوهم من مال اللّه الذى آتاکم» قال سمعت أبى علیه السلام یقول: یضع عنه ممّا نوى أن یکاتبه علیه; قاسم بن سلیمان گوید از امام صادق(ع) درباره قول خداى - عزّوجل - «و آتوهم من مال اللّه الذى آتاکم» سؤال کردم؟ حضرت فرمود: از پدرم - علیه السلام - شنیدم که مى فرمود:... از قیمتى که قصد کرده در قبال آن با او مکاتبه کند چیزى بکاهد». ۱- من لایحضره الفقیه، ج ۳، ص ۷۸، ب ۵۰، ح ۲۵; نورالثقلین، ج ۳، ص ۶۰۱، ح ۱۶۳.
۳۸ - «قال ابن عباس: قال على بن أبى طالب [فى قول اللّه «و آتوهم من مال اللّه»] أمر اللّه السید أن یدع للمکاتب الربع من ثمنه و هذا تعلیم من اللّه لیس بفریضة و لکن فیه أجر; ابن عباس گوید: حضرت على بن أبى طالب(ع) [درباره قول خدا «وآتوهم من مال اللّه»] فرمود: خدا به مالک برده امر کرده است که یک چهارم از «مال المکاتبه» را از مکاتب نگیرد و این یک تعلیم اخلاقى از خداوند است که واجب نیست; ولى اجر دارد.» ۱- الدرالمنثور، ج ۶، ص ۱۹۱.
۳۹ - «عن على ابن أبى طالب(ع) فى قوله: «و لاتکرهوا فتیاتکم على البغاء» قال: کان أهل الجاهلیة یبغین إمائهم فنهوا عن ذلک فى الإسلام; حضرت على بن ابى طالب(ع) درباره سخن خدا «و لاتکرهوا فتیاتکم على البغاء» فرمود: اهل جاهلیت کنیزان خود را به زنا وادار مى کردند. سپس در اسلام از این کار نهى شدند». ۱- الدرالمنثور، ج ۶، ص ۱۹۲.
موضوعات مرتبط
- آمرزشهاى خدا: محرومان از آمرزشهاى خدا ۳۳; مشمولان آمرزشهاى خدا ۳۲
- احکام ۵، ۱۲، ۱۷، ۲۱، ۲۲، ۲۳:
- اخلاق : اهمیت سلامت اخلاق جنسى ۳۱
- ارزشها: اهمیت حفظ ارزشها ۲۵
- ازدواج: احکام ازدواج ۵; اهمیت ازدواج ۳۱; اهمیت زمینه سازى ازدواج ۴
- اسماء و صفات: رحیم ۳۵; غفور ۳۵
- اکراه: آثار اکراه ۳۴
- امدادهاى خدا: مشمولان امدادهاى خدا ۶
- انحراف جنسى: اهمیت ممانعت از انحراف جنسى ۳۱; زمینه انحراف جنسى ۲، ۳
- انسان: تساوى انسان ها ۱۴، ۲۶
- برده: احکام برده ۱۶; احکام برده مکاتب ۱۱، ۱۲، ۱۷; امداد به برده مکاتب ۲۰، ۳۷، ۳۸; اهمیت عتق برده ۱۳; پرداخت مال به برده ۱۷; روش عتق برده ۱۲، ۱۶; شخصیت برده ۱۴، ۱۵; شرایط برده مکاتب ۳۶; شرایط عتق برده ۱۲;عتق برده ۲۰; قبول درخواست برده مکاتب ۱۱; مکاتبه با برده ۱۶
- برده داران: مسؤولیت برده داران ۱۷
- بى همسران: امداد به بى همسران ۶; اهمیت عفت بى همسران ۱; تأمین نیاز بى همسران ۸; تفضل به بى همسران ۶; توصیه به بى همسران ۴; عفت بى همسران ۴; فضایل بى همسران عفیف ۶; لغزشگاههاى بى همسران ۳، ۱۰; مسؤولیت بى همسران ۵
- بى همسرى: آثار بى همسرى ۲، ۱۰
- ثروت: آثار ثروت ۷
- جامعه: آسیب شناسى اجتماعى ۲۷
- جاهلیت: اشاعه فحشا در جاهلیت ۲۴; راههاى کسب در جاهلیت ۲۴; رسوم جاهلیت ۲۴، ۳۹
- جهان بینى: توحیدى ۱۸
- خدا: آثار فضل خدا ۹; آمرزشهاى خدا ۳۳; تشویقهاى خدا ۲۰; عطایاى خدا ۱۹; مالکیت خدا ۱۸; محرومان از رحمت خدا ۳۳; وعده هاى خدا ۸
- خیر: مراد از خیر ۳۶
- دنیاطلبى: آثار دنیاطلبى ۲۷
- رحمت: مشمولان رحمت ۳۲
- زن : ارزش عفت زن ۳۰
- زنا: اکراه به زنا ۲۲، ۳۹
- زندگى: ناپایدارى زندگى دنیوى ۲۸
- صفات: پسندیده ۳۰
- عذر: عذر مقبول ۳۴
- عفت: آثار عفت ۸
- عفیفان: امداد به عفیفان ۶; تفصل به عفیفان ۶; حمایت از عفیفان ۲۹; منشأ امداد به عفیفان ۹
- فحشا: اکراه به فحشا ۲۱، ۲۲; زمینه فحشا ۲، ۳، ۱۰، ۲۷; عوامل فحشا ۷; موانع فحشا ۷
- فساد: زمینه فساد اجتماعى ۲۷
- فضل خدا: مشمولان فضل خدا۶
- فقر: آثار فقر ۷، ۱۰
- کسب: احکام کسب ۲۲، ۲۳; کسب با زنا ۲۳; کسب حرام ۲۲، ۲۳
- کنیز: آمرزش کنیز گناهکار ۳۲; اکراه کنیز ۲۱، ۲۲، ۳۹; حمایت از کنیز ۲۹; شخصیت کنیز ۲۶; محرومیت مالک کنیز گناهکار ۳۳
- گناه: اکراه بر گناه ۳۲، ۳۴
- مال: منشأ مال ۱۹
- محرمات ۲۱، ۲۲، ۲۳: اعراض از محرمات ۵
- مسؤولیت: عوامل رافع مسؤولیت ۳۴
منابع
- ↑ ابن السّکن در معرفة الصّحابة از عبدالله بن صبیح، او از پدرش نقل نماید و گوید: من برده خویطب بن عبدالعزى بودم. از او درخواست نمودم که خود را از او بخرم سپس این قسمت از آیه «وَالَّذِینَ یبْتَغُونَ الْکتابَ مِمَّا مَلَکتْ أَیمانُکمْ فَکاتِبُوهُمْ إِنْ عَلِمْتُمْ فِیهِمْ خَیراً وَ آتُوهُمْ مِنْ مالِ اللَّهِ الَّذِی آتاکمْ» نازل گردید. در صحیح مسلم از طریق ابوسفیان از جابر بن عبدالله نقل شده که عبدالله بن ابى داراى دو کنیز بود به نام مسیکه و لمیمة و آن دو نفر را وادار به زنا دادن مینمود. آنها شکایت نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله بردند، این قسمت از آیه «وَلا تُکرِهُوا فَتَیاتِکمْ عَلَى الْبِغاءِ» نازل گردید و نیز حاکم از طریق ابوالزبیر از جابر نقل نماید که مسیکه کنیز یکى از انصار بود به عنوان شکایت نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله آمد و گفت: یا رسول الله مولاى من مرا وادار به زنا دادن مینماید سپس این آیه نازل گردید و سعید بن منصور در سنن خود از شعبان او از عمرو بن دینار و او از عکرمة موضوع عبدالله بن ابى را نقل نموده و گوید که اسم کنیزان مزبور مسیکه و معاذه بوده است.