تفسیر:نمونه جلد۱۴ بخش۷۰
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |
نكته ها:
ازدواج يك سنت الهى است
گر چه امروز مساءله ازدواج آنقدر در ميان آداب و رسوم غلط و حتى خرافات پيچيده شده كه به صورت يك جاده صعب العبور يا غير قابل عبور براى جوانان در آمده است ، ولى قطع نظر از اين پيرايه ها، ازدواج يك حكم فطرى و هماهنگ قانون آفرينش است كه انسان براى بقاء نسل و آرامش جسم و روح و حل مشكلات زندگى احتياج به ازدواج سالم دارد. اسلام كه هماهنگ با آفرينش گام بر مى دارد نيز در اين زمينه تعبيرات جالب و مؤ ثرى دارد، از جمله حديث معروف پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) است : «تناكحوا، و تناسلوا تكثروا فانى اباهى بكم الامم يوم القيامه و لو بالسقط»: «ازدواج كنيد تا نسل شما فزونى گيرد كه من با فزونى جمعيت شما حتى با فرزندان سقط شده در قيامت به ديگر امتها مباهات مى كنم ! و در حديث ديگر از آن حضرت مى خوانيم : ((من تزوج فقد احرز نصف دينه فليتق الله فى النصف الباقى »: «كسى كه همسر اختيار كند نيمى از دين خود را محفوظ داشته ، و بايد مراقب نيم ديگر باشد». چرا كه غريزه جنسى نيرومندترين و سركشترين غرائز انسان است كه به تنهائى با ديگر غرائز برابرى مى كند، و انحراف آن نيمى از دين و ايمان انسان
را به خاطر خواهد انداخت . باز در حديث ديگرى از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) «مى خوانيم شراركم عزابكم »: «بدترين شما مجردانند». به همين دليل در آيات مورد بحث و همچنين روايات متعددى مسلمانان تشويق به همكارى در امر ازدواج مجردان و هر گونه كمك ممكن به اين امر شده اند مخصوصا اسلام در مورد فرزندان مسئوليت سنگينى بر دوش پدران افكنده ، و پدرانى را كه در اين مسئله حياتى بى تفاوت هستند شريك جرم انحراف فرزندانشان شمرده است چنانكه در حديثى از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى خوانيم : من ادرك له ولد و عنده ما يزوجه فلم يزوجه ، فاحدث فالاثم بينهما!: «كسى كه فرزندش به حد رشد رسد و امكانات تزويج او را داشته باشد و اقدام نكند، و در نتيجه فرزند مرتكب گناهى شود، اين گناه بر هر دو نوشته مى شود»! و باز به همين دليل دستور مؤ كد داده شده است كه هزينه هاى ازدواج را اعم از مهر و ساير قسمتها سبك و آسان بگيرند، تا مانعى بر سر راه ازدواج مجردان پيدا نشود، از جمله در مورد مهريه سنگين كه غالبا سنگ راه ازدواج افراد كم در آمد است . در حديثى از پيامبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى خوانيم : شوم المرئه غلاء مهرها «زن بد قدم زنى است كه مهرش سنگين باشد». و باز در حديث ديگرى كه در ذيل حديث فوق وارد شده مى خوانيم «من شومها شدة مؤ نتها»: يكى از نشانه هاى شوم بودن زن آن است كه هزينه زندگى (يا هزينه ازدواجش ) سنگين باشد.
و از آنجا كه بسيارى از مردان و زنان براى فرار از زير بار اين مسؤ ليت الهى و انسانى متعذر به عذرهائى از جمله نداشتن امكانات مالى مى شوند در آيات فوق صريحا گفته شده است كه «فقر» نمى تواند مانع راه ازدواج گردد، بلكه چه بسا ازدواج سبب غنا و بى نيازى مى شود. دليل آن هم با دقت روشن مى شود، زيرا انسان تا مجرد است احساس مسؤ ليت نمى كند نه ابتكار و نيرو و استعداد خود را به اندازه كافى براى كسب در آمد مشروع بسيج مى كند، و نه به هنگامى كه در آمدى پيدا كرد در حفظ و بارور ساختن آن مى كوشد و به همين دليل مجردان غالبا خانه به دوش و تهى دستند! اما بعد از ازدواج شخصيت انسان تبديل به يك شخصيت اجتماعى مى شود و خود را شديدا مسئول حفظ همسر و آبروى خانواده و تاءمين وسائل زندگى فرزندان آينده مى بيند، به همين دليل تمام هوش و ابتكار و استعداد خود را به كار مى گيريد و در حفظ در آمده اى خود و صرفه جوئى ، تلاش مى كند و در مدت كوتاهى مى تواند بر فقر چيره شود. بى جهت نيست كه در حديثى از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم الرزق مع النساء و العيال : «روزى همراه همسر و فرزند است ». و در حديث ديگرى از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى خوانيم : ((مردى خدمت حضرتش رسيد و از تهيدستى و نيازمندى شكايت كرد پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) فرمود: تزوج ، فتزوج فوسع له ازدواج كن ، او هم ازدواج كرد و گشايش در كار او پيدا شد))!. بدون شك امدادهاى الهى و نيروهاى مرموز معنوى نيز به كمك چنين افراد مى آيد كه براى انجام وظيفه انسانى و حفظ پاكى خود اقدام به ازدواج مى كنند. هر فرد با ايمان مى تواند به اين وعده الهى دلگرم و مؤ من باشد، در حديثى
از پيامبر گرامى اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نقل شده : «من ترك التزويج مخافة العيلة فقد ساء ظنه بالله ان الله عز و جل يقول ان يكونوا فقراء يغنهم الله من فضله ». «كسى كه ازدواج را از ترس فقر ترك كند گمان بد به خدا برده است ، زيرا خداوند متعال مى فرمايد: ((اگر آنها فقير باشند خداوند آنها را از فضل خود بى نياز مى سازد». البته روايات در منابع اسلامى در اين زمينه فراوان است كه اگر بخواهيم به نقل همه آنها بپردازيم از بحث تفسيرى خارج مى شويم .
منظور از جمله و الصالحين من عبادكم و امائكم چيست ؟
قابل توجه اينكه در آيات مورد بحث به هنگامى كه سخن از ازدواج مردان و زنان بى همسر به ميان مى آيد به طور كلى دستور مى دهد براى ازدواج آنان اقدام كنيد، اما هنگامى كه نوبت بردگان مى رسد آن را مقيد به «صالح بودن » مى كند. جمعى از مفسران (مانند نويسنده عاليقدر تفسير الميزان و همچنين تفسير صافى ) آن را به معنى صلاحيت براى ازدواج تفسير كرده اند، در حالى كه اگر چنين باشد اين قيد در زنان و مردان آزاد نيز لازم است . بعضى ديگر گفته اند كه منظور صالح بودن از نظر اخلاق و اعتقاد است چرا كه صالحان از اهميت ويژه اى در اين امر برخوردارند، ولى باز جاى اين سئوال باقى است كه چرا در غير بردگان اين قيد نيامده است ؟ احتمال مى دهيم منظور چيز ديگرى باشد و آن اينكه : در شرائط زندگى آن روز بسيارى از بردگان در سطح پائينى از فرهنگ و اخلاق قرار داشتند
بطورى كه هيچگونه مسئوليتى در زندگى مشترك احساس نمى كردند، اگر با اين حال اقدام به تزويج آنها مى شد همسر خود را به آسانى رها نموده و او را بدبخت مى كردند، لذا دستور داده شده است در مورد آنها كه صلاحيت اخلاقى دارند اقدام به ازدواج كنيد، و مفهومش اين است كه در مورد بقيه نخست كوشش براى صلاحيت اخلاقيشان شود تا آماده زندگى زناشوئى شوند، سپس اقدام به ازدواجشان گردد.
عقد مكاتبه ؟
گفتيم اسلام برنامه «آزادى تدريجى بردگان » را طرح كرده ، و به همين دليل از هر فرصتى براى آزاد ساختن آنان استفاده كرده است ، يكى از مواد اين برنامه مساءله «مكاتبه » است كه به عنوان يك دستور در آيات مورد بحث به آن اشاره شده است . «مكاتبه » از ماده «كتابت » و «كتابت » در اصل از ماده «كتب » (بر وزن كسب ) به معنى «جمع » است ، و اينكه نوشتن را كتابت مى گويند به خاطر آن است كه حروف و كلمات را در يك عبارت جمع مى كند، و چون در مكاتبه قرار دادى ميان «مولا» و «عبد» نوشته مى شود آن را مكاتبه ناميده اند. عقد مكاتبه يكنوع قرار داد است كه ميان اين دو نفر بسته مى شود، و عبد موظف مى گردد كه از طريق كسب آزاد، مالى تهيه كرده و به اقساطى كه براى او قابل تحمل باشد به «مولا» بپردازد و آزادى خود را باز يابد، و دستور داده شده است كه مجموع اين اقساط بيش از قيمت عبد نباشد. و نيز اگر به عللى عبد از پرداختن اقساط عاجز شد بايد از بيت المال و سهم زكات اقساط او پرداخته و آزاد گردد، حتى بعضى از فقهاء تصريح كرده اند كه اگر زكاتى به مولا تعلق گيرد خود او بايد اقساط بدهى عبد را از باب زكات
حساب كند. اين عقد يك عقد لازم است و هيچيك از طرفين حق فسخ آن را ندارد. روشن است كه با اين طرح هم بسيارى از بردگان آزادى خود را باز مى يابند و هم توانائى زندگى مستقل را در اين مدت كه ملزم به كار كردن و پرداخت اقساط هستند پيدا مى كنند، و هم صاحبان آنها به ضرر و زيان نمى افتند و عكس العمل منفى به زيان بردگان نشان نخواهند داد. «مكاتبه » احكام و فروع فراوانى دارد كه در كتب فقهى كتاب المكاتبه آمده است .
آيه ۳۵ - ۳۸
آيه و ترجمه
اللَّهُ نُورُ السمَوَتِ وَ الاَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشكَوةٍ فِيهَا مِصبَاحٌ الْمِصبَاحُ فى زُجَاجَةٍ الزُّجَاجَةُ كَأَنهَا كَوْكَبٌ دُرِّىُّ يُوقَدُ مِن شجَرَةٍ مُّبَرَكةٍ زَيْتُونَةٍ لا شرْقِيَّةٍ وَ لا غَرْبِيَّةٍ يَكادُ زَيْتهَا يُضى ءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسسهُ نَارٌ نُّورٌ عَلى نُورٍ يهْدِى اللَّهُ لِنُورِهِ مَن يَشاءُ وَ يَضرِب اللَّهُ الاَمْثَلَ لِلنَّاسِ وَ اللَّهُ بِكلِّ شىْءٍ عَلِيمٌ(۳۵) فى بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ وَ يُذْكرَ فِيهَا اسمُهُ يُسبِّحُ لَهُ فِيهَا بِالْغُدُوِّ وَ الاَصالِ(۳۶) رِجَالٌ لا تُلْهِيهِمْ تجَرَةٌ وَ لا بَيْعٌ عَن ذِكْرِ اللَّهِ وَ إِقَامِ الصلَوةِ وَ إِيتَاءِ الزَّكَوةِ يخَافُونَ يَوْماً تَتَقَلَّب فِيهِ الْقُلُوب وَ الاَبْصرُ(۳۷) لِيَجْزِيهُمُ اللَّهُ أَحْسنَ مَا عَمِلُوا وَ يَزِيدَهُم مِّن فَضلِهِ وَ اللَّهُ يَرْزُقُ مَن يَشاءُ بِغَيرِ حِسابٍ(۳۸)
و الله يرزق من يشاء بغير ترجمه : ۳۵ - خداوند نور آسمانها و زمين است ، مثل نور خداوند همانند چراغدانى است كه در آن چراغى (پر فروغ ) باشد، آن چراغ در حبابى قرار گيرد، حبابى شفاف و درخشنده همچون يك ستاره فروزان ، اين چراغ با روغنى افروخته مى شود كه از درخت پر بركت زيتونى گرفته شده كه نه شرقى است و نه غربى (آنچنان روغنش صاف و خالص است كه ) نزديك است بدون تماس با آتش شعله ور شود، نورى است بر فراز نور، و خدا هر كس را بخواهد به نور خود هدايت مى كند و خداوند به هر چيزى آگاه است . ۳۶ - (اين چراغ پر فروغ ) در خانه هائى قرار دارد كه خداوند اذن فرموده ديوارهاى آن را بالا برند (تا از دستبرد شياطين و هوسبازان در امان باشد) خانه هائى كه نام خدا در آن برده شود و صبح و شام در آن تسبيح گويند. ۳۷ - مردانى كه نه تجارت و نه معامله ، آنها را از ياد خدا و بر پا داشتن نماز و اداى زكات غافل نمى كند، آنها از روزى مى ترسند كه دلها و چشمها در آن زير و رو مى شود! ۳۸ - هدف اين است كه خداوند آنها را به بهترين اعمالى كه انجام داده اند پاداش دهد و از فضلش بر پاداش آنها بيفزايد، و خداوند هر كس را بخواهد بى حساب روزى مى دهد (و از مواهب بى انتهاى خويش بهره مند مى سازد). تفسير: آيه نور! در تفسير آيات فوق سخن بسيار گفته شده است ، و مفسران و فلاسفه و عرفاى اسلامى هر كدام بحثهاى فراوانى دارند، پيوند ارتباط اين آيات با آيات گذشته از اين نظر است كه در آيات پيشين سخن از مساءله عفت و مبارزه با فحشاء با استفاده از طرق و وسائل گوناگون بود، و از آنجا كه ضامن اجراى همه احكام الهى ، مخصوصا كنترل كردن غرائز سركش ، بخصوص غريزه جنسى كه نيرومندترين آنها است
بدون استفاده از پشتوانه ايمان ممكن نيست ، سر انجام بحث را به ايمان و اثر نيرومند آن كشانيده و از آن سخن مى گويد. نخست مى فرمايد: «خداوند نور آسمانها و زمين است » (الله نور السموات و الارض ). چه جمله زيبا و جالب و پر ارزشى ؟ آرى خدا نور آسمانها و زمين است ، روشنى و روشنى بخش همه آنها. گروهى از مفسران كلمه «نور» را در اينجا به معنى «هدايت كننده ». و بعضى به معنى «روشن كننده ». و بعضى به معنى زينت بخش تفسير كرده اند. همه اين معانى صحيح است ولى مفهوم آيه باز هم از اين گسترده تر مى باشد. توضيح اينكه : در قرآن مجيد و روايات اسلامى از چند چيز به عنوان «نور» ياد شده است : ۱ - قرآن مجيد - چنانكه در آيه ۱۵ سوره مائده مى خوانيم : قد جائكم من الله نور و كتاب مبين : «از سوى خداوند نور و كتاب آشكارى براى شما آمد» و در آيه ۱۵۷ سوره اعراف نيز مى خوانيم : و اتبعوا النور الذى انزل معه اولئك هم المفلحون : «كسانى كه پيروى از نورى مى كنند كه با پيامبر نازل شده است آنها رستگارانند». ۲ - «ايمان » - چنانكه در آيه ۲۵۷ بقره آمده است : الله ولى الذين آمنوا يخرجهم من الظلمات الى النور: ((خداوند ولى كسانى است كه ايمان آورده اند، آنها را از ظلمتهاى (شرك و كفر) به سوى نور (ايمان ) رهبرى مى كند)). ۳ - «هدايت الهى » و روشن بينى - چنانكه در آيه ۱۲۲ سوره انعام آمده : او من كان ميتا فاحيينا و جعلنا له نورا يمشى به فى الناس كمن مثله فى الظلمات
ليس بخارج منها: «آيا كسى كه مرده بوده است و ما او را زنده كرديم و نور هدايتى براى او قرار داديم كه در پرتو آن بتواند در ميان مردم راه برود همانند كسى است كه در تاريكى باشد و هرگز از آن خارج نگردد»؟! ۴ - «آئين اسلام » - چنانكه در آيه ۳۲ سوره توبه مى خوانيم : و يابى الله الا ان يتم نوره و لو كره الكافرون : ((خداوند ابا دارد جز از اينكه نور (اسلام ) را كامل كند هر چند كافران نخواهند)). ۵ - شخص پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) - در آيه ۴۶ سوره احزاب درباره پيامبر مى خوانيم : و داعيا الى الله باذنه و سراجا منيرا: «ما تو را دعوت كننده به سوى خدا به اذن و فرمان او قرار داديم و چراغى نور بخش ». ۶ - امامان و پيشوايان معصوم - چنانكه در زيارت جامعه آمده : خلقكم الله انوارا فجعلكم بعرشه محدقين : «خداوند شما را نورهائى آفريد كه گرد عرش او حلقه زده بوديد و نيز در همان زيارتنامه آمده است : و انتم نور الاخيار و هداة الابرار: ((شما نور خوبان و هدايت كننده نيكوكاران هستيد». ۷ - و بالاخره از «علم و دانش » نيز به عنوان نور ياد شده چنانكه در حديث مشهور است : العلم نور يقذفه الله فى قلب من يشاء: «علم نورى است كه خدا در قلب هر كس كه بخواهد مى افكند»... اينها همه از يكسو. و از سوى ديگر: بايد در اينجا خواص و ويژگيهاى نور را دقيقا بررسى كنيم ، با مطالعه اجمالى روشن مى شود كه نور داراى خواص و ويژگيهاى زير است : ۱ - نور زيباترين و لطيفترين موجودات در جهان ماده است و سرچشمه همه زيبائيها و لطافتها است ! ۲ - نور بالاترين سرعت را طبق آنچه در ميان دانشمندان معروف است در جهان ماده دارد نور با سرعت سيصد هزار كيلومتر در ثانيه مى تواند كره زمين را در يك چشم بر هم زدن (كمتر از يك ثانيه ) هفت بار دور بزند، به همين دليل
مسافتهاى فوق العاده عظيم و سرسام آور نجومى را فقط با سرعت سير نور مى سنجند و واحد سنجش در آنها سال نورى است ، يعنى مسافتى را كه نور در يكسال با آن سرعت سرسام آورش مى پيمايد. ۳ - نور وسيله تبيين اجسام و مشاهده موجودات مختلف اين جهان است ، و بدون آن چيزى را نمى توان ديد، بنابراين هم «ظاهر» است و هم «مظهر» (ظاهر كننده غير). ۴ - نور آفتاب كه مهمترين نور در دنياى ما است پرورش دهنده گلها و گياهان بلكه رمز بقاى همه موجودات زنده است و ممكن نيست موجودى بدون استفاده از نور (به طور مستقيم يا غير مستقيم ) زنده بماند. ۵ - امروز ثابت شده كه تمام رنگهائى را كه ما مى بينيم نتيجه تابش نور آفتاب يا نورهاى مشابه آن است و گر نه موجودات در تاريكى مطلق رنگى ندارند!. ۶ - تمام انرژيهاى موجود در محيط ما (بجز انرژى اتمى ) همه از نور آفتاب سرچشمه مى گيريد، حركت بادها، ريزش باران و حركت نهرها و سيلها و آبشارها و بالاخره حركت همه موجودات زنده با كمى دقت به نور آفتاب منتهى مى شود. سر چشمه گرما و حرارت و آنچه بستر موجودات را گرم نگه مى دارد همان نور آفتاب است حتى گرمى آتش كه از چوب درختان و يا ذغال سنگ و يا نفت و مشتقات آن به دست مى آيد نيز از گرمى آفتاب است چرا كه همه اينها طبق تحقيقات علمى به گياهان و حيواناتى باز مى گردند كه حرارت را از خورشيد گرفته و در خود ذخيره كرده اند، بنابراين حركت موتورها نيز از بركت آن است . ۷ - نور آفتاب نابود كننده انواع ميكربها و موجودات موذى است و اگر تابش اشعه اين نور پر بركت نبود كره زمين ، تبديل به بيمارستان بزرگى مى شد كه همه ساكنانش با مرگ دست به گريبان بودند!
خلاصه هر چه در اين پديده عجيب عالم خلقت (نور) بيشتر مى نگريم و دقيقتر مى شويم آثار گرانبها و بركات عظيم آن آشكارتر مى شود. حال با در نظر گرفتن اين دو مقدمه اگر بخواهيم براى ذات پاك خدا تشبيه و تمثيلى از موجودات حسى اين جهان انتخاب كنيم (گر چه مقام با عظمت او از هر شبيه و نظير برتر است ) آيا جز از واژه نور مى توان استفاده كرد؟! همان خدائى كه پديد آورنده تمام جهان هستى است ، روشنى بخش عالم آفرينش است ، همه موجودات زنده به بركت فرمان او زنده اند، و همه مخلوقات بر سر خوان نعمت او هستند كه اگر لحظه اى چشم لطف خود را از آنها باز گيرد همگى در ظلمت فنا و نيستى فرو مى روند. و جالب اينكه هر موجودى به هر نسبت با او ارتباط دارد به همان اندازه نورانيت و روشنائى كسب مى كند: قرآن نور است چون كلام اوست . آئين اسلام نور است چون آئين او است . پيامبران نورند چون فرستادگان اويند. امامان معصوم انوار الهى هستند چون حافظان آئين او بعد از پيامبرانند. «ايمان » نور است چون رمز پيوند با او است . علم نور است چون سبب آشنائى با او است . بنابراين الله نور السموات و الارض . بلكه اگر نور را به معنى وسيع كلمه به كار بريم يعنى «هر چيزى كه ذاتش ظاهر و آشكار باشد و ظاهر كننده غير» در اينصورت به كار بردن كلمه «نور» در ذات پاك او جنبه تشبيه هم نخواهد داشت ، چرا كه چيزى در عالم خلقت از او آشكارتر نيست ، و تمام آنچه غير او است از بركت وجود او آشكار است . در كتاب «توحيد» از «امام على بن موسى الرضا» (عليهماالسلام ) چنين آمده :
از آنحضرت تفسير آيه الله نور السموات و الارض را خواستند فرمود: هاد لاهل السموات و هاد لاهل الارض : «او هدايت كننده اهل آسمانها و هدايت كننده اهل زمين است ». در حقيقت اين يكى از خواص نور الهى است ، اما مسلما منحصر به آن نمى باشد، و به اين ترتيب تمام تفسيرهائى را كه در زمينه اين آيه گفته اند مى توان در آنچه ذكر كرديم جمع نمود كه هر كدام اشاره به يكى از ابعاد اين نور بى نظير و اين روشنائى بى مانند است . جالب اينكه در فراز چهل و هفتم از دعاى «جوشن كبير» كه مجموعه اى از صفات خداوند متعال است مى خوانيم : يا نور النور، يا منور النور، يا خالق النور، يا مدبر النور، يا مقدر النور، يا نور كل نور، نورا قبل كل نور، يا نورا بعد كل نور، يا نورا فوق كل نور، يا نورا ليس كمثله نور!: «اى نور نورها، و اى روشنى بخش روشنائيها، اى آفريننده نور، اى تدبير كننده نور، اى تقدير كننده نور، اى نور همه نورها، اى نور قبل از هر نور، اى نور بعد از هر نور، اى نورى كه برتر از هر نورى ، و اى نورى كه همانندش نورى نيست »! و به اين ترتيب همه انوار هستى از نور او مايه مى گيريد، و به نور ذات پاك او منتهى مى شود. قرآن بعد از بيان حقيقت فوق با ذكر يك مثال زيبا و دقيق چگونگى نور الهى را در اينجا مشخص مى كند و مى فرمايد: «مثل نور خداوند همانند چراغدانى است كه در آن چراغى باشد و آن چراغ در حبابى قرار گيرد، حبابى شفاف و درخشنده همچون يك ستاره فروزان » (مثل نوره كمشكوة فيها مصباح المصباح فى زجاجة الزجاجة كانها كوكب درى ).
و «اين چراغ با روغنى افروخته مى شود كه از درخت پر بركت زيتونى گرفته شده كه نه شرقى است و نه غربى » (يوقد من شجرة مباركة زيتونة لا شرقية و لا غربية ). «آنچنان روغنش صاف و خالص است كه گوئى بدون تماس با آتش مى خواهد شعله ور شود»! (يكاد زيتها يضى ء و لو لم تمسسه نار). «نورى است بر فراز نور» (نور على نور). و «خدا هر كس را بخواهد به نور خود هدايت مى كند» (يهدى الله لنوره من يشاء). و براى مردم مثلها مى زند (و يضرب الله الامثال للناس ). و خداوند به هر چيزى آگاه است (و الله بكل شى ء عليم ). براى تشريح اين مثال توجه به چند امر ضرورى است : مشكاة در اصل به معنى روزنه و محل كوچكى است كه در ديوار ايجاد مى كردند و چراغهاى معمول قديم را براى محفوظ ماندن از مزاحمت باد و طوفان در آن مى نهادند، و گاه از داخل اطاق طاقچه كوچكى درست مى كردند و طرفى را كه در بيرون اطاق و مشرف به حياط منزل بود با شيشه اى مى پوشاندند، تا هم داخل اطاق روشن شود و هم صحن حياط، و در ضمن از باد و طوفان نيز مصون بماند، و نيز به محفظه هاى شيشه اى كه به صورت مكعب مستطيلى مى ساختند و درى داشت و در بالاى آن روزنه اى براى خروج هوا، و چراغ را در آن مى نهادند گفته شده است . كوتاه سخن اينكه : مشكاة محفظه اى براى چراغ در مقابل حمله باد و طوفان بود، و از آنجا كه غالبا در ديوار ايجاد مى شد نور چراغ را نيز متمركز ساخته و منعكس مى نمود. «زجاجه » يعنى شيشه ، و در اصل به سنگهاى شفاف مى گويند، و از آنجا كه شيشه نيز از مواد سنگى ساخته مى شود و شفاف است به آن «زجاجه »
گفته شده . و در اينجا به معنى حبابى است كه روى چراغ مى گذاشتند تا هم شعله را محافظت كند و هم گردش هوا را، از طرف پائين به بالا، تنظيم كرده ، بر نور و روشنائى شعله بيفزايد. «مصباح » به معنى خود «چراغ » است كه معمولا با فتيله و يك ماده روغنى قابل اشتعال افروخته مى شده است . جمله يوقد من شجرة مباركة زيتونة لا شرقية و لا غربية اشاره به ماده انرژيزاى فوق العاده مستعد براى اين چراغ است ، چرا كه «روغن زيتون » كه از درخت پر بار و پر بركتى گرفته شود يكى از بهترين روغنها براى اشتعال است آنهم درختى كه تمام جوانب آن به طور مساوى در معرض تابش نور آفتاب باشد، نه در جانب شرق باغ و كنار ديوارى قرار گرفته باشد و نه در جانب غرب كه تنها يك سمت آن آفتاب ببيند، و در نتيجه ميوه آن نيمى رسيده و نيمى نارس و روغن آن ناصاف گردد. و با اين توضيح به اينجا مى رسيم كه براى استفاده از نور كامل چنين چراغى با درخشش و تابش بيشتر نياز به چهار عامل داريم : چراغدانى كه آن را از هر سو محافظت كند بى آنكه از نورش بكاهد، بلكه نور آن را متمركزتر سازد. و حبابى كه گردش هوا را بر گرد شعله تنظيم كند، اما آن قدر شفاف باشد كه به هيچوجه مانع تابش نور نگردد. و چراغى كه مركز پيدايش نور بر فتيله آن است . و بالاخره ماده انرژى زاى صاف و خالص و زلالى كه آن قدر آماده اشتعال باشد كه گوئى بدون تماس با شعله آتش مى خواهد شعله ور گردد. اينها همه از يكسو، در حقيقت بيانگر جسم و ظاهرشان است .
از سوى ديگر مفسران بزرگ اسلامى در اينكه محتواى اين تشبيه چيست و به اصطلاح «مشبه » كدام نور الهى است تفسيرهاى گوناگونى دارند: بعضى گفته اند منظور همان نور هدايتى است كه خداوند در دلهاى مؤ منان بر افروخته ، و به تعبير ديگر منظور ايمان است كه در سراچه قلوب مؤ منان جايگزين شده است . بعضى ديگر آن را به معنى قرآن كه در درون قلب آدمى نورافكن مى گردد دانسته اند. بعضى ديگر تشبيه را اشاره به شخص پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ). و بعضى اشاره به دلائل توحيد و عدل پروردگار. و بعضى به روح اطاعت و تقوا كه مايه هر خير و سعادت است تفسير كرده اند. در واقع تمام مصاديقى كه براى نور معنوى در قرآن و روايات اسلامى آمده در اينجا به عنوان تفسير ذكر شده است ، و روح همه آنها در واقع يك چيز است و آن همان نور هدايت است كه از قرآن و وحى و وجود پيامبران سرچشمه مى گيريد، و با دلائل توحيد آبيارى مى شود، و نتيجه آن تسليم در برابر فرمان خدا و تقوا است . توضيح اينكه : نور ايمان كه در قلب مؤ منان است داراى همان چهار عاملى است كه در يك چراغ پر فروغ موجود است : «مصباح » همان شعله هاى ايمان است كه در قلب مؤ من آشكار مى گردد و فروغ هدايت از آن منتشر مى شود. «زجاجه » و حباب قلب مؤ من است كه ايمان را در وجودش تنظيم مى كند. و «مشكاة » سينه مؤ من و يا به تعبير ديگر مجموعه شخصيت و آگاهى و علوم و افكار او است كه ايمان وى را از گزند طوفان حوادث مصون مى دارد. و شجره مباركه زيتونه همان وحى الهى است كه عصاره آن در نهايت صفا
و پاكى مى باشد و ايمان مؤ منان به وسيله آن شعله ور و پر بار مى گردد. در حقيقت اين نور خدا است همان نورى است كه آسمانها و زمين را روشن ساخته و از كانون قلب مؤ منان سر بر آورده و تمام وجود و هستى آنها را روشن و نورانى مى كند. دلائلى را كه از عقل و خرد دريافته اند با نور وحى آميخته مى شود و مصداق نور على نور مى گردد. و هم در اينجا است كه دلهاى آماده و مستعد به اين نور الهى هدايت مى شوند و مضمون يهدى الله لنوره من يشاء در مورد آنان پياده مى گردد. بنابراين براى حفظ اين نور الهى (نور هدايت و ايمان ) مجموعه اى از معارف و آگاهيها و خودسازيها و اخلاق لازم است كه همچون مشكاتى اين مصباح را حفظ كند. و نيز قلب مستعد و آماده اى مى خواهد كه همچون زجاجه برنامه آن را تنظيم نمايد. و امدادى از ناحيه وحى لازم دارد كه همچون شجره مباركه زيتونه به آن انرژى بخشد. و اين نور وحى بايد از آلودگى به گرايشهاى مادى و انحرافى شرقى و غربى كه موجب پوسيدگى و كدورت آن مى شود بر كنار باشد. آنچنان صاف و زلال و خالى از هر گونه التقاط و انحراف كه بدون نياز به هيچ چيز ديگر تمام نيروهاى وجود انسان را بسيج كند، و مصداق «يكاد زيتها يضى ء و لو لم تمسسه نار» گردد. هر گونه تفسير به راى و پيشداوريهاى نادرست و سليقه هاى شخصى و عقيده هاى تحميلى و تمايل به چپ و راست و هر گونه خرافات كه محصول اين شجره مباركه را آلوده كند از فروغ اين چراغ مى كاهد و گاه آن را خاموش مى سازد.
اين است مثالى كه خداوند در اين آيه براى نور خود بيان كرده و او از همه چيز آگاه است . از آنچه در بالا گفتيم اين نكته روشن مى شود كه اگر در روايات ائمه معصومين (عليهمالسلام ) كه در تفسير اين آيه رسيده است مشكاة گاهى به قلب پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و «مصباح » نور علم ، و «زجاجة » وصى او على (عليه السلام ) و «شجره مباركه » به ابراهيم خليل كه ريشه اين خاندان از او است ، و جمله «لا شرقيه و لا غربيه » به نفى گرايشهاى يهود و نصارا تفسير شده است ، در حقيقت چهره ديگرى از همان نور هدايت و ايمان ، و بيان مصداق روشنى از آن است ، نه اينكه منحصر به همين مصداق باشد. و نيز اگر بعضى از مفسران اين نور الهى را به قرآن يا دلائل عقلى يا شخص پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) تفسير كرده اند آن نيز ريشه مشتركى با تفسير فوق دارد. تا به اينجا ويژگيها و مشخصات اين نور الهى ، نور هدايت و ايمان را در لابلاى تشبيه به يك چراغ پر فروغ مشاهده كرديم ، اكنون بايد ديد اين چراغ پر نور در كجا است ؟ و محل آن چگونه است ؟ تا همه آنچه در اين زمينه لازم بوده است با ذكر اين محل روشن گردد. لذا در آيه بعد مى فرمايد: «اين مشكاة در خانه هائى قرار دارد كه خداوند اذن فرموده كه ديوارهاى آن را بالا برند و مرتفع سازند» (تا از دستبرد دشمنان و شياطين و هوسبازان در امان باشد) (فى بيوت اذن الله ان ترفع ). «خانه هائى كه ذكر نام خدا در آن شود» (و آيات قرآن و حقائق وحى را در آن بخوانند) (و يذكر فيها اسمه ). بسيارى از مفسران آيه فوق را همانگونه كه در بالا تفسير كرده ايم مربوط
به آيه قبل دانسته اند ولى بعضى آن را مرتبط به جمله بعد مى دانند كه چندان صحيح به نظر نمى رسد. اما اينكه بعضى گفته اند وجود اين چراغ پر فروغ در خانه هائى كه ويژگيهايش در اين آيه بيان شده چه اثرى دارد پاسخش روشن است زيرا خانه اى با اين مشخصات كه ديوارهاى آن برافراشته شده و مردانى مصمم و بيدار و هشيار در آن به پاسدارى مشغولند ضامن حفاظت اين چراغ پر فروغ است بعلاوه آنها كه در جستجوى چنين منبع نور و روشنائى هستند از محل آن با خبر مى شوند و به دنبال آن مى شتابند. اما اينكه منظور از اين «بيوت » (خانه ها) چيست ؟ پاسخ آن از ويژگيهائى كه در ذيل آيه براى آن ذكر شده است روشن مى شود، آنجا كه مى گويد: «در اين خانه ها هر صبح و شام تسبيح خدا مى گويند» (يسبح له فيها بالغدو و الاصال )
«مردانى كه نه تجارت آنها را از ياد خدا و بر پاداشتن نماز و اداى زكات باز مى دارد و نه خريد و فروش » (رجال لا تلهيهم تجارة و لا بيع عن ذكر الله و اقام الصلوة و ايتاء الزكاة ). «آنها از روزى مى ترسند كه دلها و ديده ها در آن دگرگون و زير و رو مى شود» (يخافون يوما تتقلب فيه القلوب و الابصار). اين ويژگيها نشان مى دهد كه اين بيوت همان مراكزى است كه : به فرمان پروردگار استحكام يافته و مركز ياد خدا است و حقائق اسلام و احكام خدا از آن نشر مى يابد، و در اين معنى وسيع و گسترده ، مساجد، خانه هاى انبياء و اوليا، مخصوصا خانه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و خانه على (عليه السلام ) جمع است . و اينكه بعضى از مفسران آن را منحصرا به مساجد و يا بيوت انبياء و مانند آن تفسير كرده اند دليلى بر اين انحصار نيست ، و اگر مشاهده مى كنيم در بعضى از روايات مانند روايتى كه از امام باقر (عليه السلام ) نقل شده كه فرمود: «هى بيوت الانبياء و بيت على منها»: «اين آيه اشاره به خانه پيامبران است و خانه على نيز از اين زمره محسوب مى شود». يا در حديث ديگرى از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى خوانيم كه به هنگام تلاوت اين آيه از آن حضرت پرسيدند منظور چه بيوتى است ؟ فرمود «بيوت الانبياء» است ابوبكر پرسيد اين خانه (اشاره به خانه فاطمه و على كرد) نيز از آن جمله است ؟ پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) فرمود: «نعم من افاضلها»: «آرى اين از برترين آنها است ». همه اينها اشاره به مصداقهاى روشن است ، زيرا مى دانيم معمول روايات اين است كه به هنگام تفسير، مصاديق روشن را بيان مى كند. آرى هر كانونى كه به فرمان خدا بر پا شده ، و نام خدا در آن برده مى شود، و هر
صبح و شام مردان با ايمانى كه زندگى مادى آنها را به خود مشغول و از ياد خدا غافل نمى كند به تسبيح و تقديس در آن مشغولند، چنين خانه هائى مركز مشكات انوار الهى و ايمان و هدايت است . در واقع اين خانه ها چند ويژگى دارد: نخست اينكه به فرمان خدا بنياد شده . ديگر اينكه پايه ها و ديوارهايش آنچنان محكم و مرتفع است كه آن را از نفوذ شياطين حفظ مى كند. و ديگر اينكه مركز ياد خدا است . و سرانجام اينكه مردانى از آن پاسدارى مى كنند كه صبح و شام به تسبيح خدا مشغولند، و جاذبه هاى دنياى فريبنده آنها را از حق غافل نمى سازد. اين خانه ها با اين ويژگيها سر چشمه هدايت و ايمان است . ذكر اين نكته نيز لازم است كه در اين آيه هم «تجارت » آمده است و هم «بيع » با اينكه به نظر مى رسد هر دو يك معنى داشته باشد، ولى ممكن است تفاوت اين دو از اين نظر باشد كه تجارت اشاره به يك كار مستمر و مداوم است ، ولى بيع براى يك مرحله و به صورت گذرا است . توجه به اين امر نيز ضرورى است كه نمى فرمايد آنها مردانى هستند كه به سوى تجارت و بيع نمى روند بلكه مى گويد تجارت و بيع آنها را از ياد خدا و بر پاداشتن نماز و اداى زكات غافل نمى كند. آنها پيوسته از روز قيامت و دادگاه عدل پروردگار كه از شدت وحشتش دلها و چشمها در آن دگرگون مى شود بيمناكند (توجه داشته باشيد جمله «يخافون » به مقتضاى اينكه فعل مضارع است دلالت بر استمرار خوف و ترس آنها از قيامت دارد خوف و ترسى كه آنان را به انجام مسئوليتها و رسالتها وادار مى كند).
در آخرين آيه مورد بحث به پاداش بزرگ اين پاسداران نور هدايت و عاشقان حق و حقيقت اشاره كرده ، چنين مى گويد: «اين بخاطر آن است كه خداوند آنها را به بهترين اعمالى كه انجام داده اند پاداش دهد و از فضلش بر پاداش آنها بيفزايد» (ليجزيهم الله احسن ما عملوا و يزيدهم من فضله ). و اين جاى تعجب نيست ، زيرا فيض خداوند براى آنها كه شايسته فيض اويند محدود نيست و خداوند هر كس را بخواهد بى حساب روزى مى دهد و از مواهب بى انتهاى خويش بهره مند مى سازد)) (و الله يرزق من يشاء بغير حساب ). در اينكه منظور از «احسن ما عملوا» در اين آيه چيست ؟ بعضى گفته اند اشاره به همه اعمال نيك است اعم از واجبات و مستحبات ، كوچك و بزرگ . بعضى ديگر معتقدند كه اشاره به اين است كه خداوند كار خير را ده برابر و گاه هفتصد برابر يا بيشتر، پاداش مى دهد، چنانكه در آيه ۱۶۰ انعام مى خوانيم : من جاء بالحسنة فله عشر امثالها: «كسى كه كار نيك كند ده برابر پاداش مى گيرد» و در آيه ۲۶۱ سوره بقره در مورد انفاق كنندگان پاداشى معادل هفتصد برابر و يا مضاعف آن ذكر شده است . اين احتمال نيز در تفسير جمله فوق وجود دارد كه منظور اين است خداوند تمام اعمال آنها را بر معيار و مقياس بهترين اعمالشان پاداش مى دهد، حتى اعمال كم اهميت و متوسطشان همرديف بهترين اعمالشان در پاداش خواهد بود! و اين از فضل خداوند دور نيست ، چرا كه در مقام عدالت و مجازات برابرى ضرورى است ، اما هنگامى كه به مقام فضل و كرم مى رسد مواهب و بخششها بيحساب است ، چرا كه ذات پاكش نامحدود است ، و «نعمتش نامتناهى كرمش بى پايان ».
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |