التوبة ١١٣
ترجمه
التوبة ١١٢ | آیه ١١٣ | التوبة ١١٤ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«مَا کَانَ لِلنَّبِیِّ وَ الَّذِینَ آمَنُوا»: برای پیغمبر و مؤمنان شایسته و درست نیست که. «أُوْلِی قُرْبَی»: خویشاوندان. نزدیکان.
آیات مرتبط (تعداد ریشههای مشترک)
نزول
از طریق سعید بن مسیب او از پدرش چنین روایت شده که این آیه درباره ابوطالب عموى پیامبر اسلام مى باشد زیرا هنگام وفات وى رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم نزد وى آمد در حالتى که ابوجهل و ابنامیة در کنار او بودند.
پیامبر به عموى خود فرمود: بگو لا اله الّا اللّه ولى ابوجهل و ابنامیه به او مى گفتند اى ابوطالب مبادا از کیش عبدالمطلب برگردى و بالاخره ابوطالب از ملت عبدالمطلب متابعت و پیروى نمود و از گفتن کلمه لا اله الّا اللَّه امتناع ورزید.[۱]
ولى چنان که میدانیم بنا به عقیده ما امامیه چنین موضوعى درباره ابوطالب درست نیست و مطابق روایات وارده از طریق خاصه ابوطالب به برادرزاده خود ایمان آورد و آخرالامر اگر چه به خاطر محافظت و نگهدارى و کفالت از او تظاهر به ایمان نمى نمود ولى با دین و آئین اسلام و پیروى از رسول خدا صلى الله علیه و آله و با اعتقاد به یکتائى پروردگار از دنیا رحلت نمود.
علاوه بر آن، این سوره و آیه در اواخر عمر رسول خدا صلى الله علیه و آله نازل گردیده در صورتى که ابوطالب هنگام نزول این سوره وفات یافته بود و اگر هم درست باشد که ابوطالب بر دین عبدالمطلب بوده این خود دلیل بر اسلام و ایمان ابوطالب به خدا و رسول اوست زیرا عبدالمطلب نیز بنا به عقیده ما مسلمان بوده است.[۲]
و نیز از امام على بن ابىطالب علیهالسلام درباره نزول این آیه نقل شده که فرمود: از مردى که براى پدر و مادر مشرک خود استغفار و طلب آمرزش میکرد، پرسیدم: آیا براى پدر و مادرت که مشرک و بتپرست بوده اند، استغفار مینمائى؟ آن مرد در جواب گفت: بلى، زیرا ابراهیم نیز براى پدرش که مشرک بود، استغفار میکرد. امام على علیهالسلام گفت: این موضوع را به رسول خدا صلی الله علیه و آله گفتم، این آیه نازل گردید.[۳]
و نیز از ابن مسعود و دیگران روایت کنند که رسول خدا صلى الله علیه و آله بعد از غزوه تبوک روزى از قبرستان گذشت به قبرى رسید و توقف فرمود و بر سر قبر مزبور مناجات طویلى ابراز نمود سپس به گریه افتاد. ابن مسعود گوید: از گریه پیامبر من نیز به گریه افتادم سپس به ابن مسعود فرمود: این قبر مادر من آمنه است از خدا خواسته ام که به من اجازه بدهد از براى او استغفار و طلب آمرزش کنم ولى خداوند به من اجازه نداد و این آیه نازل گردید.[۴]
این موضوع نیز از نظر ما امامیه درست نیست زیرا پدر و مادر پیامبر اسلام علاوه بر آن که مشرک و بتپرست نبوده اند بلکه بر دین و کیش اجداد خویش حضرت ابراهیم|ابراهیم خلیل بوده اند و روایات خاصه دلیل بر این حقیقت مى باشد.
تفسیر
- آيات ۱۲۳ - ۱۱۱، سوره توبه
- وعده قطعى بهشت به كسانى كه در راه خدا با جان و مال خود جهاد مى كنند (ان الله اشترى )
- وضع و وصف فردى و اجتماعى مؤ منين
- سبب عدم جواز استغفار براى مشركين لغو بودن استغفار براى آنان است
- علت وجوب تبرى از دشمنان خدا، و اشاره به عموميت اين حكم
- وجه اينكه توبه (بازگشت ) خدا به پيامبر (ص ) و مهاجرين انصار ،قبل از ذكر توبه خدا به سه نفرى كه از جنگ تبوك تخلف كردند در آيه وارد شده وبيان مراد از توبه خدا در اين موارد
- بيان مقصود از توبه در هر يك از مواردى كه در آيات مورد بحث تكرار شده
- معناى اينكه فرمود: با صادقين باشيد (...و كونوا مع الصادقين )
- پاداش مجاهدان ، و مراد از جمله : (( ليجزيهم الله احسن ما كانوا يعملون ))
- توضيح آيه نفر (فلولا نفر من كل فرقة منهم طائفة ... )) و بيان آنچه كه از آن استنباط مى شود
- (رواياتى در ذيل برخى آيات گذشته )
- روايتى درباره مشقات و سختى هايى كه مسلمانان در راه تبوك تحمل نمودند
تفسیر نور (محسن قرائتی)
ما كانَ لِلنَّبِيِّ وَ الَّذِينَ آمَنُوا أَنْ يَسْتَغْفِرُوا لِلْمُشْرِكِينَ وَ لَوْ كانُوا أُولِي قُرْبى مِنْ بَعْدِ ما تَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُمْ أَصْحابُ الْجَحِيمِ «113»
براى پيامبر و كسانىكه ايمان آوردهاند، سزاوار نيست كه براى مشركان، پس از آنكه برايشان آشكار گرديد كه آنان اهل دوزخند، طلب آمرزش كنند، هر چند خويشاوند آنان باشند.
نکته ها
برخى مفسّران به بعضى رواياتِ جعلى از راويانِ ناسالم استناد كرده و اين آيه را دربارهى ابوطالب دانستهاند! در حالى كه دهها دليل و روايت بر ايمان ابوطالب داريم. سعيدبن مسيّب كه راوىِ اين روايت است، دشمن علىبن ابىطالب عليهما السلام است و گناهِ ابوطالب هم اين است كه پدر على عليه السلام است!
پیام ها
1- پيامبر و ديگر مسلمانان، در برابر قانون يكساناند. «ما كانَ لِلنَّبِيِّ وَ الَّذِينَ آمَنُوا»
2- شرك، گناهى نابخشودنى است و حتّى استغفار پيامبر براى مشركان بىاثر است. ما كانَ ... أَنْ يَسْتَغْفِرُوا لِلْمُشْرِكِينَ
3- پيوندهاى مكتبى، مهمتر از پيوندهاى عاطفى است. نبايد عواطف فاميلى بر مكتب غالب شود. ما كانَ ... وَ لَوْ كانُوا أُولِي قُرْبى
4- خويشاوندى با پيامبر، مانع دوزخ نيست. «وَ لَوْ كانُوا أُولِي قُرْبى»
تفسير نور(10جلدى)، ج3، ص: 512
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
ما كانَ لِلنَّبِيِّ وَ الَّذِينَ آمَنُوا أَنْ يَسْتَغْفِرُوا لِلْمُشْرِكِينَ وَ لَوْ كانُوا أُولِي قُرْبى مِنْ بَعْدِ ما تَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُمْ أَصْحابُ الْجَحِيمِ (113)
شأن نزول «1»- در تفسير حسن بصرى نقل شده كه مسلمانان از حضرت رسالت صلّى اللّه عليه و آله التماس نمودند كه براى پدران ما كه در جاهليت مردهاند استغفار فرما، آيه شريفه را حق تعالى نازل فرمود:
ما كانَ لِلنَّبِيِ: سزاوار و شايسته نباشد مر پيغمبر را. وَ الَّذِينَ آمَنُوا: و آن كسانى كه ايمان آوردند به خدا و پيغمبر. أَنْ يَسْتَغْفِرُوا لِلْمُشْرِكِينَ: اينكه طلب آمرزش كنند براى شرك آورندگان به خدا. وَ لَوْ كانُوا أُولِي قُرْبى: و اگرچه باشند آن مشركان صاحبان قرابت و خويشى. مِنْ بَعْدِ ما تَبَيَّنَ لَهُمْ: بعد از آنكه روشن و آشكار شد مر ايشان را كه، أَنَّهُمْ أَصْحابُ الْجَحِيمِ: بتحقيق ايشان يعنى مشركان ملازمان جهنمند.
تبصره: بعضى از مفسرين نقل نموده «2» كه در وقت وفات ابو طالب، حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله به بالين او آمد و فرمود: حق تو بر من اعظم و دوستى تو در دل من هيچ كسى را نيست؛ و حق تو از پدرم بيشتر است، مرا به كلمه
«1» مجمع ج 3 ص 77.
«2» منهج ج 4 ص 332.
ج5، ص 215
شهادت يارى ده. ابو جهل و عبد اللّه اميه حاضر بودند، گفتند: آيا اعراض مىكنى از ملت عبد المطلب. به روايت ديگر از ملت ابراهيم گفت من بر دين عبد المطلب و دين ابراهيم هستم. پيغمبر فرمود: من براى تو استغفار مىكنم، آيه شريفه نازل شد بر نهى از استغفار. اين مطلب قولى است باطل و سخنى است غير واقع به جهاتى چند:
1- اين سوره به اتفاق مفسرين نزديك وفات پيغمبر نازل شد، و ابو طالب ابتداى اسلام وفات يافت.
2- بر فرض صحت، اين نقل دلالت بر ايمان ابو طالب نمايد نه كفرش، زيرا اقوال او كه من بر دين عبد المطلب هستم دلالت واضحى است بر آنچه به اتفاق خاصه و عامه عبد المطلب مسلمان بوده، و ايضا قول او كه من بر دين ابراهيم مىباشم، و اين بديهى است هر كه بر ملت ابراهيم عليه السّلام بود البته مسلمان باشد و اسناد كفر باو موجب كفر مكفر خواهد بود.
3- به اجماع اماميه و فرقه حقه، او مسلمان بوده، چگونه آيه در حق او نازل شده.
4- پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: براى تو استغفار مىكنم و استغفار نمود؛ اگر صحيح باشد، استغفار رسول صلّى اللّه عليه و آله براى ابو طالب ادل دلائل است بر اسلامش، زيرا پيغمبرى كه قدوه و قبله تمام عالميان است در علم و عمل و مخزن علوم ربانى و مهبط وحى سبحانى باشد، چگونه اين مطلب را نداند كه براى مشركان مصر بر كفر، استغفار را نشايد، حاشا و كلا، پستترين عوام اين نسبت را شايسته نداند.
خامسا: اين قول مناقض با اخبار متقنه مىباشد از جمله:
1- در مرآت العقول- مردى از شيعيان ابان بن ابى محمود خدمت حضرت رضا عليه السّلام نوشت: پدر و مادرم فدايت، من شك نمودم در اسلام ابو طالب.
حضرت در جواب كتابت فرمود آيه شريفه «وَ مَنْ يُشاقِقِ الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ ما تَبَيَّنَ لَهُ
ج5، ص 216
الْهُدى وَ يَتَّبِعْ غَيْرَ سَبِيلِ الْمُؤْمِنِينَ ...» «1» بعد نوشت: اگر اقرار نكنى به ايمان ابى طالب، بازگشت تو بسوى آتش است.
2- بسندهاى بسيار بعضى از عباس بن عبد المطلب و عدهاى از ابو بكر بن ابى قحافه نقل شده كه: ابو طالب نمرد مگر اينكه گفت (لا اله الّا اللّه محمّد رسول اللّه) 3- خبر مشهور كه ابو طالب در وقت نزع، كلام خفى گفت، برادرش عباس آن را شنيد، سر بلند نمود به طرف حضرت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله گفت: اى برادر، قسم به خدا عموى تو شهادت را گفت، لكن ضعف دارد از آنكه صداى خود را به تو رساند.
4- شيخ طوسى در امالى به اسناد خود روايت نموده از مفضل بن عمر از حضرت صادق عليه السّلام از آباء گرام خود كه روزى امير المؤمنين عليه السّلام نشسته و مردم به اطرافش جمع، شخصى برخاست گفت: يا امير المؤمنين، تو به مقام منزله از جانب خداى تعالى، و حال آنكه پدرت معذب به آتش. حضرت فرمود: خدا دهانت را بشكند، قسم به آن ذاتى كه مبعوث فرمود به حق حضرت محمد صلّى اللّه عليه و آله، اگر شفاعت كند پدرم تمام گناهكاران روى زمين را، هر آينه حق تعالى شفاعتش را قبول فرمايد؛ پدرم معذب در نار و حال آنكه پسرش «قسيم الجنّة و النّار» است! بعد فرمود: قسم به ذاتى كه مبعوث فرمود به حق حضرت محمد صلّى اللّه عليه و آله را به نبوت، كه روز قيامت نور پدرم خاموش گرداند انوار خلايق را مگر پنج نور را: نور حضرت محمّد صلّى اللّه عليه و آله و نور من و نور فاطمه عليها السلام و نور حسن عليه السّلام و حسين عليه السّلام و نور نه نفر اولاد حسين عليهم السلام به جهت آنكه نور پدرم از نور ما باشد كه دو هزار سال قبل از خلق آدم خلق فرمود. و ساير اخبارى كه در اين باب وارد شده. در اين صورت محل شكى در مطلب مذكور باقى نخواهد ماند.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
ما كانَ لِلنَّبِيِّ وَ الَّذِينَ آمَنُوا أَنْ يَسْتَغْفِرُوا لِلْمُشْرِكِينَ وَ لَوْ كانُوا أُولِي قُرْبى مِنْ بَعْدِ ما تَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُمْ أَصْحابُ الْجَحِيمِ (113) وَ ما كانَ اسْتِغْفارُ إِبْراهِيمَ لِأَبِيهِ إِلاَّ عَنْ مَوْعِدَةٍ وَعَدَها إِيَّاهُ فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلَّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ إِنَّ إِبْراهِيمَ لَأَوَّاهٌ حَلِيمٌ (114)
ترجمه
نباشد از براى پيغمبر و آنانكه ايمان آوردند كه استغفار نمايند براى مشركان و اگر چه باشند صاحبان قرابت بعد از آنكه ظاهر شود براى ايشان كه آنانند اهل آتش
و نبود استغفار ابراهيم براى پدرش مگر از جهت وعده كه داده بود آنرا باو پس چون واضح شد از براى او كه او دشمن است مر خدا را بيزارى جست از او همانا ابرهيم بود غم خور بردبار.
تفسير
گفته شده است مسلمانان از پيغمبر (ص) خواهش نمودند كه از براى پدر هاى آنها كه بحال كفر مردند استغفار نمايد اين آيه نازل شد كه دلالت دارد بر آنكه جائز نيست براى پيغمبر (ص) و اهل ايمان كه استغفار نمايند براى اهل شرك و كفر اگر چه آنها از اقارب و خويشان نزديك مسلمانان باشند چون استغفار كاشف از مودّت است و نبايد از طرف مسلمانان بكفار ابراز مودّتى شود با آنكه اين عمل لغو است چون خداوند
جلد 2 صفحه 627
مقدّر فرموده براى آنها خلود در آتش را و وعده داده و تخلّف از وعده خود نمىكند ولى اين در صورتى است كه كفر آنها ظاهر باشد يا بحال كفر مرده باشند بلى ميتوان گفت جائز است از خدا بخواهند آنانرا موفق بقبول اسلام فرمايد و از تقصيرشان بگذرد ماداميكه معلوم نشده است كه قابل هدايت نيستند و بنظر حقير استغفار حضرت ابراهيم براى آزر كه عمّ يا جد مادرى او بوده و باو پدر خطاب ميفرموده از اين قبيل بوده است كه او بحضرت ابراهيم وعده داده بوده است كه مسلمان شود و از پرستش بت صرف نظر نمايد و حضرت ابراهيم هم باو وعده داده بود كه در اين صورت براى او استغفار نمايد چنانچه در سوره ممتحنه در قول خداوند الّا قول ابرهيم لابيه لاستغفرن لك اشاره باين معنى شده است و محتمل است طلب مغفرت هم فرموده باشد بشرط قبول اسلام چنانچه گفتهاند ولى در عين حال از خداوند ميخواسته كه او را موفق بقبول اسلام فرمايد اگر قابل باشد و از تقصير او بگذرد و چون او قابل نبود و بحال كفر مرد و يا بوحى الهى بر حضرت ابراهيم مكشوف شد عدم قابلّيت او بيزارى جست از او و استغفار نفرمود و در ذيل آيه اشاره باين نظريه شده است باثبات دو صفت براى آنحضرت كه كاشف از عطوفت و مهربانى و دلسوزى و غمخوارى و رقّت قلب و بردبارى و صبر و بىآزارى است و اين صفات موجب آن ميشد كه هر قدر آنحضرت را اذيت مينمودند نفرين نميكرد بلكه دعا ميفرمود لذا از امام باقر (ع) در كافى و از حضرت صادق (ع) در مجمع نقل نموده كه مراد از اوّاه دعاگو است و قمى ره از امام باقر (ع) نقل نموده كه اوّاه بمعنى متضرّع در صلوات و خلوات است و بعضى گفتهاند اوّاه كسى است كه زياد آه ميكشد و گريه ميكند و دعا مينمايد و ياد خدا ميكند و عياشى ره از امام صادق (ع) نقل نموده كه فرمود مردم در باب استغفار ابراهيم براى پدرش چه ميگويند گفته شد ميگويند ابراهيم بپدرش وعده داد كه استغفار نمايد براى او فرمود اين نيست پدر ابراهيم وعده داد بآنحضرت كه اسلام بياورد پس استغفار نمود براى او و چون معلوم شد براى او كه باقى بر كفر است بيزارى جست از او و در روايت ديگرى است كه چون مرد ظاهر شد براى او كه دشمن خدا است پس استغفار نفرمود براى او و قمى ره روايت نموده كه ابراهيم بپدرش فرمود اگر ترك نمائى عبادت بتها را استغفار ميكنم براى تو و چون ترك نكرد بتپرستى را بيزارى جست از او و بنابر اين ممكن است وعده دهنده حضرت ابراهيم باشد و ضمير مستتر در وعده راجع بآنحضرت باشد و موافق اين احتمال قرائت اباه بجاى ايّاه است و محتمل است وعده
جلد 2 صفحه 628
دهنده پدرش باشد و ضمير مستتر راجع باو باشد و محتمل است مواعده از طرفين باشد چنانچه بيان شد و اللّه اعلم.
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
ما كانَ لِلنَّبِيِّ وَ الَّذِينَ آمَنُوا أَن يَستَغفِرُوا لِلمُشرِكِينَ وَ لَو كانُوا أُولِي قُربي مِن بَعدِ ما تَبَيَّنَ لَهُم أَنَّهُم أَصحابُ الجَحِيمِ (113)
نيست از براي نبيّ صلّي اللّه عليه و آله و سلّم و از براي مؤمنين اينكه طلب مغفرت كنند براي مشركين و لو خويشاوند باشند بعد از آني که بر آنها معلوم و مبين شد که اينها اهل جهنم هستند اينکه حكم اختصاص بخصوص استغفار نيست بلكه شامل جميع دعوات خيريه ميشود که هيچگونه دعاء خيري در حق آنها نكنيد و اختصاص بخصوص مشرك هم ندارد بلكه مطلق غير مؤمن از كافر و منافق و معاند و ارباب ضلال ميشود
جلد 8 - صفحه 321
بتنقيح مناط قطعي بلي اينکه حكم بعد از اينست که معلوم شود که قابل هدايت نيستند و اما مادامي که احتمال هدايت در آنها ميرود مانعي ندارد چنانچه حضرت صلّي اللّه عليه و آله و سلّم دعاء ميكرد
(اللّهم اهد قومي فانهم لا يعلمون)
ما كانَ لِلنَّبِيِّ حق ندارد حتي حضرت نوح عليه السّلام عرض كرد رَبِّ إِنَّ ابنِي مِن أَهلِي الاية خطاب رسيد إِنَّهُ لَيسَ مِن أَهلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيرُ صالِحٍ الاية هود آيه 48 وَ الَّذِينَ آمَنُوا احدي از مؤمنين هم حق ندارد أَن يَستَغفِرُوا لِلمُشرِكِينَ زيرا مشرك قابليت مغفرت ندارد إِنَّ اللّهَ لا يَغفِرُ أَن يُشرَكَ بِهِ نساء آيه 51، در صورتي که با شرك از دنيا برود و در حكم مشرك است كافر و معاند و مخالف و ضال
و من جحدكم كافر و من حاربكم مشرك و من ردّ عليكم فهو في اسفل درك من الجحيم
جامعه كبيرة، بلكه بايد آنها را لعن و طرد و نفرين و طلب عذاب كرد و از آنها بيزاري جست أَنَّ اللّهَ بَرِيءٌ مِنَ المُشرِكِينَ وَ رَسُولُهُ همين سوره آيه 3 وَ لَو كانُوا أُولِي قُربي پدر باشد يا مادر يا اولاد و اعمام و اخوال و برادر و خواهر و غير آنها از خويشاوندان زيرا قابل مغفرت نيستند و همچنين فرداي قيامت هم شفاعت شامل آنها نيست بهمين ملاك بلكه بايد مخاصمه كرد (ويل لمن شفعائه خصمائه) مِن بَعدِ ما تَبَيَّنَ لَهُم أَنَّهُم أَصحابُ الجَحِيمِ که با حال شرك از دنيا روند اما مؤمن و لو فاسق باشد بايد طلب مغفرت براي او كرد (اللهم اغفر للمؤمنين و المؤمنات الاحياء منهم و الاموات من سلف منهم و من غبر الي يوم القيمة)
برگزیده تفسیر نمونه
]
اشاره
(آیه 113)
شأن نزول:
در مورد نزول این آیه و آیه بعد نقل شده است که گروهی از مسلمانان به پیامبر اسلام میگفتند: آیا برای پدران ما که در عصر جاهلیت از دنیا رفتند طلب آمرزش نمیکنی؟ آیات مزبور نازل شد و به همه آنها اخطار کرد که هیچ کس حق ندارد برای مشرکان استغفار نماید.
تفسیر:
آیه، نخست با تعبیری رسا و قاطع پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و مؤمنان را از استغفار برای مشرکان نهی میکند و میگوید: «شایسته نیست که پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و افراد با ایمان برای مشرکان طلب آمرزش کنند» (ما کانَ لِلنَّبِیِّ وَ الَّذِینَ آمَنُوا أَنْ یَسْتَغْفِرُوا لِلْمُشْرِکِینَ).
سپس برای تأکید و تعمیم اضافه میکند: «حتی اگر از نزدیکانشان باشند» (وَ لَوْ کانُوا أُولِی قُرْبی).
بعدا دلیل این موضوع را ضمن جملهای چنین توضیح میدهد: «بعد از آن که برای مسلمانان روشن شد که مشرکان اهل دوزخند» طلب آمرزش برای آنها معنی ندارد (مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُمْ أَصْحابُ الْجَحِیمِ).
این کاری است بیهوده و آرزویی نابجا چرا که مشرک به هیچ وجه قابل آمرزش نیست.
نکات آیه
۱ - پیامبر(ص) و مؤمنان، حق استغفار کردن براى مشرکان را ندارند. (ما کان للنبى و الذین ءامنوا أن یستغفروا للمشرکین)
۲ - استغفار براى مشرک، هر چند از خویشاوندان باشد، ممنوع و حرام است. (ما کان للنبى ... أن یستغفروا للمشرکین و لو کانوا أولى قربى)
۳ - عواطف و احساسات فامیلى، باید تحت الشعاع روابط دینى و مکتبى باشد. (ما کان للنبى ... أن یستغفروا للمشرکین و لو کانوا أولى قربى)
۴ - پیوند خویشاوندى، پیوندى ارزشمند در بینش الهى (ما کان ... و لو کانوا أولى قربى)
۵ - دوزخى بودن مشرکان، امرى قطعى و غیر قابل تغییر (للمشرکین ... من بعد ما تبین لهم أنهم أصحب الجحیم)
۶ - شرک و دوزخى بودن، مانع تأثیر استغفار مؤمنان براى مشرکان و دوزخیان (ما کان للنبى و الذین ءامنوا أن یستغفروا للمشرکین ... أنهم أصحب الجحیم)
۷ - استغفار براى آنان که دوزخى بودنشان قطعى است، ممنوع مى باشد. (ما کان ... أن یستغفروا ... من بعد ما تبین لهم أنهم أصحب الجحیم)
۸ - جواز استغفار براى کسى که هدایت ناپذیرى و دوزخى بودنش، در نظر استغفارکننده قطعى نیست. (من بعد ما تبین لهم أنهم أصحب الجحیم) تعبیر «من بعد ما تبین» نشان مى دهد که قبل از تبین و قطعیت دوزخى بودن فردى، مى توان براى او استغفار کرد.
۹ - استغفار پیامبر(ص) و مؤمنان براى غیر مشرکان، داراى تأثیر است. (ما کان للنبى و الذین ءامنوا أن یستغفروا للمشرکین) نهى الهى از استغفار براى مشرکان، خود نشانه تأثیر اصل استغفار است ; چه اینکه اگراستغفار تأثیرى نداشت، نهى بى مورد بود.
۱۰ - هیچ کس حتى پیامبر (ص) قادر به تغییر سرنوشت شوم (دوزخى بودن) مشرکان نیست. (ما کان للنبى ... من بعد ما تبین لهم أنهم أصحب الجحیم) از اینکه نام پیامبر (ص) به خصوص ذکر شده است، استفاده مى شود که نه تنها دعاى سایر مؤمنان در حق مشرکان بى نتیجه است بلکه حتى پیامبر(ص) هم نمى تواند سرنوشت آنان را با استغفار تغییر دهد.
۱۱ - لزوم پرهیز محبّت و دلسوزى نسبت به مشرکانى که دوزخى بودنشان حتمى است. (ما کان للنبى ... أن یستغفروا للمشرکین ... أنهم أصحب الجحیم)
۱۲ - خویشاوندى با پیامبر(ص) مانع از عذاب و دوزخى شدن فرد مشرک نیست. (ما کان للنبى ... أن یستغفروا للمشرکین و لو کانوا أولى قربى ... أنهم أصحب الجحیم)
موضوعات مرتبط
- احکام: ۲
- استغفار: احکام استغفار ۸ ; استغفار جایز ۸ ; موانع تأثیر استغفار ۶
- تبرى: تبرى از جهنمیان ۱۱ ; تبرى از مشرکان ۱۱
- جهنمیان: ۵ استغفار براى جهنمیان۶ ; فرجام جهنمیان ۱۰; ممنوعیت استغفار براى جهنمیان ۷
- خویشاوندى: ارزش خویشاوندى ۴
- روابط دینى: اهمیّت روابط دینى ۳
- شرک: آثار شرک ۶
- عواطف: تعدیل عواطف ۳ ; عواطف خویشاوندى ۳
- مؤمنان: آثار استغفار مؤمنان ۹ ; تکلیف مؤمنان ۱ ; مؤمنان و استغفار براى مشرکان ۱
- محبّت: محبّت ممنوع ۱۱
- محرمات: ۲
- محمّد(ص): آثار استغفار محمّد(ص) ۹ ; آثار خویشاوندى با محمّد(ص) ۱۲ ; تکلیف محمّد(ص) ۱ ; محدوده اختیارات محمّد(ص) ۱۰ ; محمّد(ص) و استغفار براى مشرکان ۱
- مشرکان: استغفار براى مشرکان ۶ ; حتمیت عذاب مشرکان ۱۲ ; حرمت استغفار براى مشرکان ۲ ; فرجام مشرکان ۱۰ ; مشرکان در جهنم ۵ ; ممنوعیت استغفار براى مشرکان ۲ ; موانع عذاب مشرکان ۱۲