تفسیر:المیزان جلد۹ بخش۴۴
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |
پس در حقيقت در اسلام جامعه از افراد خود غير از مال خودش و سهمى كه در غنيمت و عوائد دارد آن هم جز در اول پيدايش و به دست آمدن ، چيز ديگرى نمى گيرد و تنها در همانها كه گفتيم و بطور مشروح در فقه اسلامى بيان شده با افراد شريك است، و اما بعد از آنكه سهم او از سهم مالك معلوم و جدا شد و ملك مالك معلوم گرديد، ديگر احدى حق ندارد متعرض وى شود، و در هيچ حالى و در هيچ شرايطى نمى تواند دست او را كوتاه و حريتش را زايل سازد.
دوم اينكه اسلام حال افراد را در اموال خصوصى نسبت به اجتماع در نظر گرفته ، همچنانكه گفتيم حال اجتماع را در نظر گرفته ، بلكه نظرى كه به افراد دارد بيشتر از نظرى است كه به حال اجتماع دارد.
چون مى بينيم كه زكات را به هشت سهم تقسيم نموده، و از آن سهام هشتگانه تنها يك سهم را به «سبيل الله» اختصاص داده و بقيه را براى فقراء و مساكين، و كارمندان جمع آورى صدقات ، و مؤلفة قلوبهم ، و ديگران تعيين نموده، و همچنين خمس را شش سهم كرده و از آن سهام ششگانه بيش از يك سهم را براى خدا نگذاشته، و باقى را براى رسول ، ذى القرباى رسول ، يتامى ، مساكين و ابن سبيل تعيين نموده است.
و اين بدان جهت است كه فرد، يگانه عنصرى است كه اجتماع را تشكيل مى دهد و جز با اصلاح حال افراد، اجتماع نيرومند پديد نمى آيد.
آرى ، رفع اختلاف طبقاتى كه خود از اصول برنامه اسلام است و ايجاد تعادل و توازن در بين نيروهاى مختلف اجتماع و تثبيت اعتدال در سير اجتماع با اركان و اجزايش ، صورت نمى گيرد مگر با اصلاح حال افراد و نزديك ساختن زندگى آنان به هم.
اگر وضع افراد اجتماع سر و صورت بخود نگيرد و زندگيها بهم نزديك نشود و تفاوت فاحش طبقاتى از ميان نرود، هر قدر هم براى اجتماع پول خرج شود، و بر شوكت و تزيينات مملكتى افزوده گردد و كاخ هاى سر به فلك كشيده بالا رود، مع ذلك روز بروز وضع جامعه وخيمتر مى گردد، و تجربه هاى طولانى و قطعى نشان داده كه كوچكترين اثر نيكى نمى بخشد.
سوم اينكه به خود اشخاصى كه به اجتماع بدهكار شده اند اجازه داده تا مثلا زكات خود را به پارهاى از مصارف از قبيل فقراء و مساكين برسانند، و محدودشان نكرده به اينكه حتما بدهى خود را به حكومت و زمامدار مسلمين و يا ماءمورين جمع آورى زكات بدهند و اين خود نوعى احترام و استقلالى است كه شارع اسلام نسبت به افراد مجتمع خود رعايت نموده ، نظير احترامى كه براى امان دادن يك مسلمان به يك محارب قائل ميشود و هيچ فردى از افراد مسلمين نمى تواند آن ذمه و آن امان را نقض نمايد، و با اينكه از كفار محارب است همه مجبورند و حتى خود زمامدار نيز محكوم است به اينكه آن ذمه را محترم بشمارد.
بلى ، اگر ولى امر و زمامدار مسلمين ، در مورد خاصى مصلحت اسلام و مسلمين را در اين ديد كه از دادن چنين ذمه اى جلوگيرى كند، مى تواند در اين صورت نهى كند و بر مسلمين واجب مى شود كه از آن كار خوددارى كنند، چون اطاعت ولى امر واجب است.
آيات ۱۰۷ - ۱۱۰ سوره توبه
وَ الَّذِينَ اتخَذُوا مَسجِداً ضِرَاراً وَ كفْراً وَ تَفْرِيقَا بَينَ الْمُؤْمِنِينَ وَ إِرْصاداً لِّمَنْ حَارَب اللَّهَ وَ رَسولَهُ مِن قَبْلُ وَ لَيَحْلِفُنَّ إِنْ أَرَدْنَا إِلا الْحُسنى وَ اللَّهُ يَشهَدُ إِنهُمْ لَكَاذِبُونَ(۱۰۷)
لا تَقُمْ فِيهِ أَبَداً لَّمَسجِدٌ أُسس عَلى التَّقْوَى مِنْ أَوَّلِ يَوْمٍ أَحَقُّ أَن تَقُومَ فِيهِ فِيهِ رِجَالٌ يحِبُّونَ أَن يَتَطهَّرُوا وَ اللَّهُ يحِب الْمُطهِّرِينَ(۱۰۸)
أَ فَمَنْ أَسس بُنْيَانَهُ عَلى تَقْوَى مِنَ اللَّهِ وَ رِضوَنٍ خَيرٌ أَم مَّنْ أَسس بُنْيَنَهُ عَلى شفَا جُرُفٍ هَارٍ فَانهَارَ بِهِ فى نَارِ جَهَنَّمَ وَ اللَّهُ لا يهْدِى الْقَوْمَ الظالِمِينَ(۱۰۹)
لا يَزَالُ بُنْيَانُهُمُ الَّذِى بَنَوْا رِيبَةً فى قُلُوبِهِمْ إِلا أَن تَقَطعَ قُلُوبُهُمْ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ(۱۱۰)
و كسانى كه مسجدى براى ضرر زدن و (تقويت ) كفر و تفرقه ميان مؤ منان و به انتظار كسى كه از پيش با خدا و رسولش ستيزه كرده ساخته اند، و قسم مى خورند كه جز نيكى منظورى نداريم ، و حال آنكه خدا گواهى مى دهد كه دروغ گويند (۱۰۷)
هرگز در آن مايست ، مسجدى كه از نخستين روز، بنيان آن بر اساس پرهيزكارى نهاده شده ، سزاوارتر است كه در آن بايستى ، در آنجا مردانى هستند كه دوست دارند پاكيزه خوئى كنند، و خدا پاكيزه خويان را دوست دارد (۱۰۸)
آيا آنكه بناى خويش بر پرهيزكارى خدا و رضاى او پايه نهاده بهتر است ، يا آن كسى كه بناى خويش بر لب سيلگاهى نهاده كه فرو ريختنى است ، كه با وى در آتش جهنم سقوط كند، و خدا قوم ستمكار را هدايت نمى كند (۱۰۹)
بنيانى كه ساخته اند همواره مايه اضطراب دلهاى ايشان است ، تا وقتى كه دلهايشان پاره پاره شود و خدا داناى شايسته كار است (۱۱۰)
اين آيات عده ديگرى از منافقين را يادآور ميشود كه مسجد ضرار را ساخته بودند، و وضع ايشان را با وضع مؤمنين كه مسجد قبا را ساخته بودند مقايسه مى كند.
داستان بناى مسجد ضرار توسط منافقان و نهى خداوند از نمازگزاردن در آن
«وَ الَّذِينَ اتخَذُوا مَسجِداً ضِرَاراً وَ كفْراً ...»:
كلمه «ضرار» به معناى ضرر رساندن است، و «ارصاد» به معناى كمين گرفتن و در انتظار حمله نشستن است.
اگر اين آيه با آيات قبل كه راجع به منافقين بود نازل شده باشد، قهرا عطف بر همانها و مربوط به همان منافقينى خواهد بود كه در آن آيات مكرر مى فرمود: «و منهم، و منهم» و تقدير اين آيه نيز چنين مى شود: «و منهم الذين اتخذوا مسجدا ضرارا: و بعضى از ايشان كسانى اند كه مسجد ضرار را ساختند».
و اگر جداى از آن آيات نازل شده باشد قهرا «واوى» كه در صدر آن است واو استينافيه ، و جمله «الذين اتخذوا» مبتداء و خبر آن جمله «لا تقم فيه ابدا» خواهد بود، هر چند بنا بر تقدير قبلى هم اين وجه را جارى كنيم . البته ساير مفسرين در اعراب آيه و اين كه آيا جملات مذكور مبتداء و خبرند يا خير وجوه ديگرى ذكر كرده اند، كه چون دلچسب و خالى از تكلف نيست لذا از نقل آن خوددارى شد.
خداوند در اين آيه غرضى را كه اين طائفه از منافقين از ساختن مسجد داشتند بيان داشته و فرموده كه مقصودشان از اين عمل اين بوده كه به ديگران ضرر بزنند و كفر را ترويج نموده، ميان مؤمنين تفرقه بيندازند و پايگاهى داشته باشند، تا در آنجا عليه خدا و رسولش كمين گرفته، از هر راهى كه ممكن شود دشمنى كنند، و به طور مسلم اغراض مذكور مربوط به اشخاص معينى بوده ، و آيه راجع به يك داستان و واقعه اى خارجى نازل شده ، و آن داستان به طورى كه از روايات مورد اتفاق برمى آيد اين بوده كه جماعتى از بنى عمرو بن عوف مسجد قبا را ساخته، از رسول خدا (صلى الله و عليه و آله ) خواستند تا در آنجا نماز بخواند.
رسول خدا (صلى الله و عليه و آله) هم مسجد را افتتاح نموده ، در آنجا به نماز ايستاد. بعد از اين جريان، عده اى از منافقين بنى غنم بن عوف حسد برده در كنار مسجد قبا مسجد ديگرى ساختند تا براى نقشه چينى عليه مسلمين پايگاهى داشته باشند، و مؤ منين را از مسجد قبا متفرق سازند و نيز در آنجا متشكل شده، در انتظار ابى عامر راهب كه قول داده بود با لشكرى از روم به سوى آنها بيايد بنشينند، و رسول خدا (صلى الله و عليه و آله) را از مدينه بيرون كنند.
پس از آنكه مسجد را بنا كردند نزد رسول خدا (صلى الله و عليه و آله ) آمده ، درخواست كردند كه آن جناب به آن مسجد آمده و آن را با خواندن نماز افتتاح فرمايد و آنها را به خير و بركت دعا كند، رسول خدا (صلى الله و عليه و آله) كه در آن روز عازم جنگ تبوك بود وعده داد كه پس از مراجعت به مدينه به آن مسجد خواهد آمد، پس اين آيات نازل گرديد.
و چون مسجد آنها به منظور ضرر زدن به مسجد قبا و ترويج كفر به خدا و رسول و تفرقه ميان مؤ منينى كه در مسجد قبا جمع مى شدند و محل كمين براى رسيدن ابى عامر راهب (محارب خدا و رسول ) ساخته شده بود، لذا خداى تعالى از ايشان خبر داد كه قسم خواهند خورد بر اينكه ما مقصودى از ساختن اين مسجد نداريم مگر اينكه كار نيكى كرده باشيم ؛ يعنى با زياد كردن مساجد تسهيلاتى براى مؤمنين فراهم آورده باشيم، و مؤمنين همه جا به مسجد دسترسى داشته باشند.
آنگاه خداى تعالى گواهى داده بر اينكه دروغ مى گويند و فرموده: «و ليحلفن ان اردنا الا الحسنى و الله يشهد انهم لكاذبون».
«لا تَقُمْ فِيهِ أَبَداً ...»:
ابتداء نهى مى كند رسول خود را از اينكه در آن مسجد به نماز بايستد، و سپس مسجد قبا را اسم برده ، بعد از مدح و ثناى آن مسجد، نماز خواندن در آنجا را ترجيح داده و فرموده: «هر آينه ، آن مسجدى كه از روز اول بر اساس تقوا باشد سزاوارتر است به اينكه در آن به نماز بايستى» و با اين بيان به مدح نيت بانيان آن از نخستين روز پرداخته ، و بدان جهت نماز گزاردن در آن را بر نماز در مسجد ضرار ترجيح داده است.
هر چند در جمله بالا نفرموده : متعينا بايد در مسجد قبا نماز بخوانى ، بلكه فرموده: «آن جا بخوانى سزاوارتر است» ليكن همينكه نهى كرد از اينكه در مسجد ضرار نماز بخواند قهرا نماز در مسجد قبا را متعين كرده است.
و جمله «فيه رجال يحبون ان يتطهروا» بيان علت رجحان است ، و جمله «و الله يحب المطهرين» متمم آن تعليل است ، و همين تعليل دليل بر اين است كه مقصود از مسجد نامبرده در آيه، مسجد قبا است ، نه مسجد النبى و يا غير آن.
و معناى آيه اين است كه: تا ابد در مسجد ضرار براى نماز نايست ، كه من سوگند مى خورم مسجد قبا كه بر اساس تقوا و پرهيز از خدا از روز اول بنا نهاده شده ، سزاوارتر است به اينكه در آن به نماز بايستى ، زيرا در آن مسجد رجالى هستند كه دوست مى دارند خود را از گناهان پاك سازند - يا از پليديها و آلودگيها طاهر نمايند، و خداوند كسانى را كه در صدد پاك كردن خود باشند دوست مى دارد، و تو بايد در ميان چنين مردمى به نماز بايستى.
از همين جا معلوم ميشود كه جمله «لمسجد اسس...» به منزله تعليلى است براى رجحان آن مسجد بر آن مسجد ديگر، و جمله «فيه رجال ...» به منزله تعليل براى رجحان اهل آن مسجد بر اهل اين مسجد است، و جمله «افمن اسس بنيانه» رجحان و مزيت ديگرى را بيان مى كند.
بيان تفاوت در اساس و پايه زندگى مؤمنان و منافقان در قالب مثل
«أَ فَمَنْ أَسس بُنْيَانَهُ عَلى تَقْوَى مِنَ اللَّهِ وَ رِضوَانٍ خَيرٌ ...»:
كلمه «شفا» به معناى لبه هر چيز است ، مثلا «شفا البئر» به معناى لب چاه است ، و كلمه «جرف» به معناى آب روفته و آن محلى است كه سيل زير آن را شسته باشد، بطورى كه بالاى آن هر لحظه در شرف ريختن باشد، و كلمه «هار» اصلش «هائر» بوده و با قلب بدين صورت در آمده ، و «انهار، ينهار، انهيارا» به معنى به آرامى افتاده است.
پس اين كه فرمود: «على شفا جرف هار فانهار به فى نار جهنم» استعاره اى است تخييلى كه حال منافقين مورد نظر را تشبيه مى كند به حال كسى كه بنائى بسازد كه اساس و بنيانش بر لب آب روفته اى باشد كه هيچ اطمينانى بر ثبات و استوارى آن نباشد، و در نتيجه خودش و بنايش در آن وادى فرو ريزد، و ته وادى، جهنم باشد، و او و بنايش در قعر جهنم بيفتد. بخلاف كسى كه بناى خود را بر اساس پرهيز از خدا و اميد بخشنودى او بنا كند يعنى زندگيش بر روى دو پايه و اساس استوار باشد، يكى ترس از عذاب خدا و يكى اميد به خشنودى او.
و از ظاهر سياق برمى آيد كه جمله «افمن اسس بنيانه على تقوى...» و جمله «ام من اسس بنيانه على شفا جرف هار...» هر يك مثلى است كه يكى اساس زندگى مؤمنين ، و ديگرى پايه زندگى منافقين را مجسم ميسازد، و آن اساس و پايه همان دين و روشى است كه دنبال مى كنند؛ دين مؤمن تقوا و پرهيز از خدا و طلب خشنودى اوست با يقين و ايمان به او، و دين منافق مبنى بر شك و تزلزل است.
و بهمين جهت دنبال اين دو مثال براى مزيد توضيح و بيان مى فرمايد: «لا يزال بنيانهم» يعنى منافقين «الذى بنوا ريبة». يعنى همواره آن بنائى كه بنا نهاده اند شك و تزلزل است «فى قلوبهم» در دلهايشان ، و هيچ وقت مبدل به يقين و آرامش نمى شود «الا ان تقطع قلوبهم» و از بين نمى رود مگر آنكه دل هايشان متلاشى شود، و با متلاشى شدن آن ، تزلزل و ترديدشان هم متلاشى گردد، «و الله عليم حكيم» و به همين جهت كه او عليم و حكيم است آن طائفه را رفعت مى دهد و اين طائفه را پست مى گرداند.
بحث روایتی: (رواياتى در مورد بناى مسجد ضرار و...)
در مجمع البيان مى گويد: مفسرين نقل كرده اند كه بنى عمرو بن عوف مسجد قبا را ساخته ، به نزد رسول خدا (صلى الله و عليه و آله) فرستادند تا تشريف آورده ، در آن نماز بگزارد؛ رسول خدا (صلى الله و عليه و آله) آن مسجد را افتتاح فرمود، جماعتى از منافقين از بنى غنم بن عوف برايشان حسد برده ، با خود گفتند: ما نيز مسجدى مى سازيم و در آن نماز مى گزاريم ، و ديگر به جماعت محمد (صلى الله و عليه و آله ) حاضر نمى شويم.
و آنها دوازده نفر بودند، بعضى گفته اند پانزده نفر بودند، كه از جمله ايشان بود ثعلبه بن حاطب ، معتب بن قشير، و نبتل بن حارث ، پس مسجدى پهلوى مسجد قبا ساختند.
پس از آن كه از كار آن فارغ شدند نزد رسول خدا (صلى الله عليه و آله) آمده ، در حالى كه آن جناب آماده سفر به تبوك مى شد، به عرضش رساندند:
يا رسول الله ! ما براى افراد مريض و كسانى كه كارشان زياد است و نمى توانند راه دورى طى نموده تا مسجد شما بيايند، و نيز براى شبهاى بارانى و شبهاى زمستان مسجدى ساخته ايم و ميل داريم بدانجا تشريف آورده، در آن نماز بگزارى، و براى ما به بركت دعا فرمائى.
حضرت فرمود: من الان سر راه سفرم ، اگر ان شاء الله برگشتم به محله شما مى آيم و در مسجد شما نماز مى گزارم ؛ ولى وقتى از سفر تبوك برگشت اين آيات نازل شد، و وضع آن مسجد را روشن نمود.
رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) عاصم بن عوف عجلانى و مالك بن دخشم را كه از قبيله بنى عمرو بن عوف بود فرستاد و به ايشان فرمود: به اين مسجدى كه مردمى ظالم آنجا را ساختهاند برويد، و خرابش نموده آن را آتش بزنيد. و در روايت ديگرى آمده كه عمار ياسر و وحشى را فرستاد و آندو آن مسجد را آتش زدند، و دستور داد تا جاى آن را خاكروبه دان نموده ، كثافات محل را در آنجا بريزند.
مؤلف : و در روايت قمى آمده كه : آن جناب مالك بن دخشم خزاعى ، و عامر بن عدى از قبيله بنى عمرو بن عوف را فرستاد، و مالك بدانجا شده به عامر گفت : صبر كن تا من از منزل آتشى بياورم.
پس به درون خانه خويش شده آتشى بياورد و به سقف مسجد كه از شاخ و برگ خرما پوشيده بود افكند، همچنين سوختنيهاى داخل مسجد را آتش بزد و مردم آن مسجد متفرق شدند، و زيد بن حارثه همچنان نشست تا مسجد به كلى بسوخت ، آنگاه دستور داد تا چهار ديوارش را خراب كردند.
و اين قصه به طرق بسيارى از طرق اهل سنت وارد شده ، و روايات همه ، مضمونشان قريب به هم نقل شده ، جز اينكه در اسامى افرادى كه ماءمور به تخريب مسجد شدهاند اختلاف دارند.
و در الدر المنثور است كه ابن منذر و ابن ابى حاتم از ابن اسحاق روايت كرده اند كه گفت : اشخاصى كه مسجد ضرار را ساختند دوازده نفر بودند به نام هاى: ۱ - خذام بن خالد بن عبيد بن زيد. ۲ - ثعلبة بن حاطب. ۳ - هلال بن اميه. ۴ - معتب بن قشير. ۵ - ابوحبيبة بن ازعر. ۶ - عباد بن حنيف. ۷ - جارية بن عامر. ۸ و ۹ - و دو پسرانش مجمع و زيد. ۱۰ - نبتل بن حارث. ۱۱- بخدج بن عثمان. ۱۲ - وديعة بن ثابت.
و در مجمع البيان در تفسير جمله «و ارصادا لمن حارب الله و رسوله» گفته است:
اين جمله در شان ابوعامر راهب است، و از جمله داستانش اين بوده كه وى در ايام جاهليت به رهبانيت درآمده ، لباس خشن به تن مى كرد، و چون در مدينه خدمت رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) رسيد نسبت به وضع آن جناب حسد برد و شروع كرد عليه آن حضرت تحريك كردن ، و آنگاه بعد از فتح مكه به سوى طائف گريخت و پس از آنكه اهل طائف مسلمان شدند به شام گريخت و از آنجا به روم رفت و به كيش نصرانيت درآمد، و اين مرد پدر حنظله غسيل الملائكه است ، كه در جنگ احد در حالى كه جنب بود در ركاب رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) شهيد شد و ملائكه او را غسل دادند.
رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) ابو عامر را فاسق ناميد، او از شام به منافقين پيغام فرستاده بود كه خود را آماده كنند، و مسجدى بسازند كه من نزد قيصر ميروم و از او لشكرى گرفته به سوى شما خواهم آمد و محمد را از مدينه بيرون خواهيم كرد، به همين جهت اين عده از منافقين منتظر آمدن ابو عامر بودند، ولى او قبل از رفتن نزد قيصر مرد.
مؤلف : در اين معنا چند روايت آمده است.
در كافى به سند خود از حلبى از امام صادق (عليه السلام ) روايت كرده كه گفت : من از آنحضرت پرسيدم آن مسجدى كه بر اساس تقوى بنا نهاده شده كدام مسجد بود، حضرت فرمود: مسجد قبا بود.
مؤلف : اين روايت را عياشى در تفسير خود آورده ، و نيز در كافى به سند خود از معاوية بن عمار از امام صادق (عليه السلام ) در اين معنا روايتى آمده است . و در الدر المنثور به چند طريق از رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) روايت كرده كه فرموده:
«مقصود از آن مسجد اين مسجد من است» وليكن اين حرف مخالف با ظاهر آيه و مخصوصا با جمله «فيه رجال...» است ؛ براى اينكه گفتار در اين آيه در مقايسه ميان دو مسجد قبا و ضرار، و قياس ميان اهالى آن دو است ، وقتى زمينه كلام اين باشد، آيه چه ربطى مى تواند با مسجد الرسول داشته باشد.
و در تفسير عياشى از حلبى از امام صادق (عليه السلام) روايت كرده كه گفت : من از قول خداى تعالى كه فرموده : «فيه رجال يحبون ان يتطهروا» پرسش نمودم كه آنها چه كسانى هستند؟ فرمود كسانيند كه با آب استنجاء مى كنند، آنگاه فرمود: اين آيه درباره اهل قبا نازل شده است.
و در مجمع البيان در تفسير آيه مورد بحث گفته است : دوست مى دارند كه مخرج بول و غائط خود را با آب شستشو كنند، و اين معنا از دو سيد بزرگوار امام باقر و امام صادق (عليه السلام ) روايت شده.
و از رسول خدا (صلى الله عليه و آله) روايت شده كه آنحضرت از مردم محله قبا پرسيدند مگر شما در طهارت خود چه مى كنيد كه خداى تعالى طهارت شما را ستوده ؟ گفتند: ما اثر غائط را با آب شستشو مى دهيم . فرمود: خداوند درباره شما فرموده: «و الله يحب المطهرين».
و نيز در مجمع البيان درباره قرائت جمله «الا ان تقطع قلوبهم» گفته است : يعقوب و سهل «الى ان» قرائت كرده اند كه در اين صورت «الى» را حرف جر دانسته اند، و اين قرائت حسن ، قتاده ، جحدرى و جماعتى ديگر است ، و برقى اين قرائت را از امام صادق (عليه السلام ) روايت كرده است.
آيات ۱۱۱ - ۱۲۳ سوره توبه
إِنَّ اللَّهَ اشترَى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنفُسهُمْ وَ أَمْوَالهَُم بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ يُقَاتِلُونَ فى سبِيلِ اللَّهِ فَيَقْتُلُونَ وَ يُقْتَلُونَ وَعْداً عَلَيْهِ حَقًّا فى التَّوْرَاةِ وَ الانجِيلِ وَ الْقُرْءَانِ وَ مَنْ أَوْفى بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ فَاستَبْشِرُوا بِبَيْعِكُمُ الَّذِى بَايَعْتُم بِهِ وَ ذَلِك هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ(۱۱۱)
التَّائبُونَ الْعَابِدُونَ الحَْامِدُونَ السائحُونَ الرَّاكعُونَ الساجِدُونَ الاَمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّاهُونَ عَنِ الْمُنكرِ وَ الحَْافِظونَ لحُِدُودِ اللَّهِ وَ بَشرِ الْمُؤْمِنِينَ(۱۱۲)
مَا كانَ لِلنَّبىِّ وَ الَّذِينَ ءَامَنُوا أَن يَستَغْفِرُوا لِلْمُشرِكينَ وَ لَوْ كانُوا أُولى قُرْبى مِن بَعْدِ مَا تَبَينَ لهَُمْ أَنهُمْ أَصحَاب الجَْحِيمِ(۱۱۳)
وَ مَا كانَ استِغْفَارُ إِبْرَاهِيمَ لاَبِيهِ إِلا عَن مَّوْعِدَةٍ وَعَدَهَا إِيَّاهُ فَلَمَّا تَبَينَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوُّ لِّلَّهِ تَبرَّأَ مِنْهُ إِنَّ إِبْرَهِيمَ لاَوَّاهٌ حَلِيمٌ(۱۱۴)
وَ مَا كانَ اللَّهُ لِيُضِلَّ قَوْمَا بَعْدَ إِذْ هَدَاهُمْ حَتى يُبَينَ لَهُم مَّا يَتَّقُونَ إِنَّ اللَّهَ بِكلِّ شىْءٍ عَلِيمٌ(۱۱۵)
إِنَّ اللَّهَ لَهُ مُلْك السمَاوَاتِ وَ الاَرْضِ يُحْىِ وَ يُمِيت وَ مَا لَكم مِّن دُونِ اللَّهِ مِن وَلىٍّ وَ لا نَصِيرٍ(۱۱۶)
لَّقَد تَّاب اللَّهُ عَلى النَّبىِّ وَ الْمُهَاجِرِينَ وَ الاَنصارِ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُ فى ساعَةِ الْعُسرَةِ مِن بَعْدِ مَا كادَ يَزِيغُ قُلُوب فَرِيقٍ مِّنْهُمْ ثُمَّ تَاب عَلَيْهِمْ إِنَّهُ بِهِمْ رَءُوفٌ رَّحِيمٌ(۱۱۷)
وَ عَلى الثَّلَاثَةِ الَّذِينَ خُلِّفُوا حَتى إِذَا ضاقَت عَلَيهِمُ الاَرْض بِمَا رَحُبَت وَ ضاقَت عَلَيْهِمْ أَنفُسهُمْ وَ ظنُّوا أَن لا مَلْجَأَ مِنَ اللَّهِ إِلا إِلَيْهِ ثُمَّ تَاب عَلَيْهِمْ لِيَتُوبُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوَّاب الرَّحِيمُ(۱۱۸)
يَا أَيهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ كُونُوا مَعَ الصادِقِينَ(۱۱۹)
مَا كانَ لاَهْلِ الْمَدِينَةِ وَ مَنْ حَوْلهَُم مِّنَ الاَعْرَابِ أَن يَتَخَلَّفُوا عَن رَّسولِ اللَّهِ وَ لا يَرْغَبُوا بِأَنفُسِهِمْ عَن نَّفْسِهِ ذَلِك بِأَنَّهُمْ لا يُصِيبُهُمْ ظمَأٌ وَ لا نَصبٌ وَ لا مخْمَصةٌ فى سبِيلِ اللَّهِ وَ لا يَطئُونَ مَوْطِئاً يَغِيظ الْكفَّارَ وَ لا يَنَالُونَ مِنْ عَدُوٍّ نَّيْلاً إِلا كُتِب لَهُم بِهِ عَمَلٌ صالِحٌ إِنَّ اللَّهَ لا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ(۱۲۰)
وَ لا يُنفِقُونَ نَفَقَةً صغِيرَةً وَ لا كبِيرَةً وَ لا يَقْطعُونَ وَادِياً إِلا كتِب لهَُمْ لِيَجْزِيَهُمُ اللَّهُ أَحْسنَ مَا كانُوا يَعْمَلُونَ(۱۲۱)
وَ مَا كانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنفِرُوا كافَّةً فَلَوْ لا نَفَرَ مِن كلِّ فِرْقَةٍ مِّنهُمْ طائفَةٌ لِّيَتَفَقَّهُوا فى الدِّينِ وَ لِيُنذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَيهِمْ لَعَلَّهُمْ يحْذَرُونَ(۱۲۲)
يَا أَيهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا قَاتِلُوا الَّذِينَ يَلُونَكُم مِّنَ الْكفَّارِ وَ لْيَجِدُوا فِيكُمْ غِلْظةً وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِينَ(۱۲۳)
خدا از مؤ منان جانها و مالهايشان را خريده به اين (بهاء) كه بهشت از آن آنها باشد (در عوض ) در راه خدا كارزار كنند، بكشند و كشته شوند، اين وعده حقى است بر او كه در تورات و انجيل و قرآن ذكر فرموده، و كيست كه به پيمان خويش از خدا وفادارتر باشد؟ به معامله پر سود خويش كه انجام داده ايد شادمان باشيد، كه اين كاميابى بزرگ است (۱۱۱)
(مؤمنان كسانى هستند كه ) توبه كنندگان و عبادتكاران و سپاسگويان و سياحت كنندگان و ركوع كنندگان و سجده آوران و آمران به معروف و نهى كنندگان از منكر و حافظان حدود الهى و بشارت ده (به اين چنين ) مؤمنان (۱۱۲)
پيغمبر و كسانى كه ايمان آورده اند نبايد براى مشركين پس از آنكه معلومشان شد كه اهل جهنمند آمرزش بخواهند، اگر چه خويشاوند باشند (۱۱۳)
و آمرزش خواستن ابراهيم براى پدرش نبود مگر به اقتضاى وعده اى كه به وى داده بود، و چون برايش آشكار شد كه پدرش دشمن خداست از او بيزارى جست ، آرى ، ابراهيم خدا ترس و بردبار بود (۱۱۴)
چنين نبوده كه خداوند، گروهى را پس از هدايتشان گمراه كند، مگر آنكه چيزهائى را كه بايد از آن بترسند براى ايشان بيان كنند، كه خدا به همه چيز داناست (۱۱۵)
خدا، ملك آسمانها و زمين خاص اوست ، زنده مى كند و مى ميراند، و شما را جز خدا سرپرست و ياورى نيست (۱۱۶)
خدا پيغمبر و مهاجران و انصار را بخشيد، همان كسانى كه در موقع سختى از او پيروى كردند، پس از آنكه نزديك بود دلهاى گروهى از ايشان از حق منحرف گردد سپس آنها را ببخشيد كه خدا با آنان مهربان و رحيم است (۱۱۷)
و نيز آن سه تن را كه بازماندند، تا وقتى كه زمين با همه فراخى بر آنان تنگ شد، و از خويش به تنگ آمدند و بدانستند كه از خدا جز به سوى او پناهى نيست ببخشيد و به آنها توفيق توبه بداد تا توبه كنند كه خدا توبه پذير و رحيم است (۱۱۸)
اى كسانى كه ايمان آورده ايد از خدا بترسيد و قرين راستگويان باشيد (۱۱۹)
مردم مدينه و باديه نشينان اطرافشان نمى بايست از پيغمبر خدا تخلف كنند، و نه جان خويش از جان وى عزيزتر دارند، اين بخاطر آن است كه در راه خدا تشنگى و رنج و گرسنگى به آنان نميرسد، و در جائى كه كافران را به خشم آورد قدم نمى گذارند، و ضربه اى از دشمن نمى خورند، مگر آنكه به عوض آن براى ايشان عمل صالحى نويسند، كه خدا پاداش نيكوكاران را تباه نمى كند (۱۲۰)
هيچ خرجى كم و زياد نكنند، و هيچ دره اى نپيمايند، مگر براى آنان نوشته شود، تا خدا بهتر از آنچه عمل مى كردند به آنان پاداش دهد (۱۲۱)
مؤمنان همگى نتوانند سفر كنند، چرا از هر گروه از ايشان دسته اى سفر نكنند تا در كار دين ، دانش اندوزند، و چون بازگشتند قوم خويش را بيم دهند، شايد آنان بترسند (۱۲۲)
اى كسانى كه ايمان آورده ايد با آن كسانى كه از كفار مجاور شمايند كارزار كنيد، و بايد در شما خشونتى ببينند، و بدانيد كه خدا يار پرهيزكاران است (۱۲۳)
اين آيات در باره مطالب گوناگونى است كه يك غرض واحدى ، همه را به هم مرتبط و به آن غرضى كه آيات قبلى در مقام بيان آن بود مربوط مى سازد، زيرا اين آيات در پيرامون جنگ و جهاد است.
بعضى از آنها مؤمنين مجاهد را مدح نموده و وعده جميل داده است . و بعضى از آنها از محبت و دوستى با مشركين و طلب مغفرت جهت ايشان نهى مى كند.
بعضى ديگر از آنها دلالت بر گذشت خداى تعالى از آن سه نفرى دارد كه در جنگ تبوك تخلف ورزيدند، بعضى ديگر اهل مدينه و اطراف آن را ماءمور مى كند به اينكه با رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) هر جا كه خواست براى قتال بيرون رود بيرون روند، و از آنجناب تخلف نكنند.
بعضى ديگر مردم را دستور مى دهد كه از هر طائفه عده اى بكار تفقه در دين و آموختن معارف آن پرداخته ، پس از مراجعت به سوى قوم خود در ميان آنان به تبليغ دين بپردازند. و بعضى از آنها حكم ميكند به اينكه بايد با كفار همجوار كارزار كنند.
وعده قطعى بهشت به كسانى كه در راه خدا با جان و مال خود جهاد مى كنند
«إِنَّ اللَّهَ اشترَى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنفُسهُمْ وَ أَمْوَالهَُم بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ ...»:
كلمه «اشتراء» به معناى قبول آن جنسى است كه در خريد و فروش در برابر پرداخت قيمت به انسان منتقل مى شود.
خداى سبحان در اين آيه به كسانى كه در راه خدا با جان و مال خود جهاد مى كنند وعده قطعى بهشت مى دهد و مى فرمايد كه اين وعده را در تورات و انجيل هم داده ، همانطور كه در قرآن مى دهد.
خداوند اين وعده را در قالب تمثيل بيان نموده و آن را به خريد و فروش تشبيه كرده است ، يعنى خود را خريدار و مؤمنين را فروشنده و جان و مال ايشان را كالاى مورد معامله و بهشت را قيمت و بهاء و تورات و انجيل و قرآن را سند آن خوانده است ، و چه تمثيل لطيفى بكار برده است ؛ و در آخر مؤمنين را به اين معامله بشارت داده و به رستگارى عظيمى تهنيت گفته است.
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |