التوبة ٧٤
ترجمه
التوبة ٧٣ | آیه ٧٤ | التوبة ٧٥ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«هَمُّوا»: قصد کردند. «مَا نَقَمُوا»: خشم نگرفتهاند. عیبجوئی نکردهاند (نگا: مائده / ). «مِن فَضْلِهِ»: از مرحمت خدا و اعطای پیغمبر از غنائم بدیشان (نگا: توبه / ). در اینجا سخن از فضل خدا و پیغمبر است ولی ضمیر مفرد به جای ضمیر تثنیه به کار رفته است و بلامانع است (نگا: توبه / ). «یَکُ»: مخفّف (یَکُنْ) است که در اصل (یَکُونُ) و از افعال ناقصه است.
آیات مرتبط (تعداد ریشههای مشترک)
نزول
«شیخ طوسى» گوید: اختلاف است از این که این آیه درباره چه کسى نازل گردیده است: اول، ابن اسحق و عروة و مجاهد گویند: درباره جلاس بن سوید بن الصّامت نازل شده که گفته بود اگر آنچه براى محمد آمده راست و حق باشد ما از خر کمتریم (یا) بدتریم سپس سوگند یاد کرد که اگر این خبر به رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم برسد، تکذیب نماید.
دوم، قتاده گوید: درباره عبدالله بن ابىسلول نازل گردیده که گفته بود اگر به مدینه برگردیم. عزیزترین ما ذلیلترین افراد خواهد گشت.
سوم، حسن بصرى گوید: درباره جماعتى از منافقین نازل گردیده.
چهارم، واقدى و زجاج گویند: درباره اهل عقبه نازل گردیده که با یکدیگر مشورت کردند که ناگهانى در میان راه هنگام بازگشت پیامبر از جنگ تبوک به او حملهور شوند و میخواستند. قطع راه و راحله رسول خدا صلی الله علیه و آله بنمایند. خداوند به رسول خود خبر داد و این خود از معجزات پیامبر بود زیرا اطلاع از این جریان مخفى جز از راه وحى میسر نبود و پیامبر در عقبه به تنهائى طى طریق مینمود و به لشکریان دستور داده بود که هر یک در فکر راه خویش باشند و دوازده نفر یا پانزده نفر از منافقین به چنین تصمیم شومى دست زده بودند پس از چندى رسول خدا صلى الله علیه و آله یکایک آنها را شناسانید و معرفى فرمود.
و عمار یاسر ناقه پیامبر را داشت و حذیفه آن را مى برد، خبر و روایت مزبور در کتاب واقدى مشروحا ذکر شده است. امام باقر|امام محمدباقر علیهالسلام فرمود: آنان دوازده نفر بودند که هشت تن از قریش و چهار تن از عرب بوده اند.[۱][۲]
تفسیر
- آيات ۷۴ - ۶۴، سوره توبه
- بيان اين دسته از آيات مربوط به منافقين و توطئه آنها براى قتل پيامبر (ص ) در راه تبوك
- نگرانى منافقين از جهت افشاء توطئه پليدشان توسط رسول الله (ص )
- اشكالاتي كه بر أيه : يحذر المنافقون ... ايراد شده و جواب أنها
- اشكال دوم در ارتباط با آيه (يحذر المنافقون ...) و پاسخ هايى كه به آن داده شده است
- جواب منافقين به سؤ ال از رفتار توطئه گرانه شان
- معناى كلمه (طائفة )
- مراد از ايمان منافقين در جمله : (( لقد كفرتم بعد ايمانكم ))
- اشكالى به آيه در مورد عفو بعضى منافقين و عذاب بعضى ديگر و پاسخ به آن
- اوصاف عمومى و جامع منافقين
- بيان حال عامه مؤ منين
- رضوان خدا، حقيقت رستگارى است و حتى در بهشت رضاى خدا نباشد بهشت هم عذاب خواهد بود
- مراد از جهاد با منافقين مقاومت و خشونت در برابر آنها است
- روايات مختلفى كه در ذيل آيه : (( يحذر المنافقون ... )) و شاءن نزول آن نقل شده اند
- كداميك از روايات با آيات مورد بحث تطبيق مى كند؟
- چند روايت در بيان مقصود از جمله : (( نسواالله فنسيهم ))
- رواياتى در مورد خشنودى و رضاى الهى در ذيل جمله : (( و رضوان من الله اكبر ))
تفسیر نور (محسن قرائتی)
يَحْلِفُونَ بِاللَّهِ ما قالُوا وَ لَقَدْ قالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ وَ كَفَرُوا بَعْدَ إِسْلامِهِمْ وَ هَمُّوا بِما لَمْ يَنالُوا وَ ما نَقَمُوا إِلَّا أَنْ أَغْناهُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ مِنْ فَضْلِهِ فَإِنْ يَتُوبُوا يَكُ خَيْراً لَهُمْ وَ إِنْ يَتَوَلَّوْا يُعَذِّبْهُمُ اللَّهُ عَذاباً أَلِيماً فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ ما لَهُمْ فِي الْأَرْضِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لا نَصِيرٍ «74»
(منافقان) به خدا سوگند مىخورند كه (سخنى كفرآميز) نگفتهاند، در حالى كه قطعاً سخن كفر (آميز) گفتهاند و پس از اسلام آوردنشان كافر شدند و تصميم به كارى (كشتن پيامبر) گرفتند كه به آن دست نيافتند. و جز اينكه خداوند و پيامبرش آنان را از لطف خويش بىنياز كرده، عيبى (براى پيامبر و مؤمنان) نيافتند (با اينحال) اگر توبه كنند، برايشان بهتر است واگر روى بگردانند، خداوند آنان را در دنيا و آخرت به عذابى دردناك گرفتار مىكند ودر روى زمين هيچ دوست و ياورى برايشان نخواهد بود.
نکته ها
در آيهى 66، از قول پيامبر به منافقان چنين آمده بود: «كَفَرْتُمْ بَعْدَ إِيمانِكُمْ»، در اين آيه خداوند مىفرمايد: «كَفَرُوا بَعْدَ إِسْلامِهِمْ»؛ پيامبر صلى الله عليه و آله تعبير «ايمان» داشت و خداوند تعبير «اسلام»، زيرا پيامبر طبق ظاهر، آنان را مؤمن مىدانست، امّا خداوندِ آگاه از اسرار، آنان را مسلمان مىداند، نه مؤمن. «1»
آيه، شامل همهى توطئههايى مىشود كه منافقان بر ضدّ پيامبر و اسلام داشتند، ولى اغلب تفاسير شيعه و سنّى به توطئهى «ليلة العقبه» اشاره كردهاند كه منافقان براى كشتن پيامبر در گردنهاى كمين كردند تا شترِ پيامبر را رَم دهند، امّا توطئهى آنها كشف شد و به مقصود خود نرسيدند. «هَمُّوا بِما لَمْ يَنالُوا»
نقل شده است كه هنگام سخنرانى پيامبر صلى الله عليه و آله در تبوك، منافقى به نام حلّاس گفت: اگر
«1». تفسير الميزان.
جلد 3 - صفحه 468
پيامبر راست بگويد، ما از الاغ بدتريم. يكى از اصحاب (عامربن قيس) اين جسارت را به پيامبر خبر داد. رسول خدا صلى الله عليه و آله احضارش كرد. او انكار مىكرد و عامر مىگفت كه دروغ مىگويد و او چنين گفته است. به دستور پيامبر، هر دو نزديك منبر سوگند ياد كردند، امّا با نزول اين آيه، منافق رسوا شد. «1»
پیام ها
1- دروغگويى وسوگند دروغ، از نشانههاى منافق است. «يَحْلِفُونَ بِاللَّهِ»
2- منافقان ناسپاسند، آنان در سايهى اسلام به جايى رسيدهاند، امّا دست از عيبجويى و بدگويى بر نمىدارند. وَ ما نَقَمُوا إِلَّا أَنْ أَغْناهُمُ اللَّهُ ...
3- آوردن نام رسولاللَّه در كنار نام خدا و نسبت دادن كارى به هر دو، شرك نيست. «أَغْناهُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ»
4- سرچشمهى فضل، تنها خداست. «مِنْ فَضْلِهِ»، ونفرمود: «من فضلهما» «2»
5- اسلام، علاوه بر تربيت فكرى و اخلاقى، وضع مادّى زندگى را نيز بهتر كرد.
«أَغْناهُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ»
6- راه توبه حتّى براى آنان كه نقشه قتل پيامبر را كشيدند، باز است. «فَإِنْ يَتُوبُوا»
7- منافقان، در دنيا نيز عذاب مىشوند، چون نظام علل و اسباب جهان بر پايهى صدق است. يُعَذِّبْهُمُ ... فِي الدُّنْيا (گندم از گندم برويد، جو ز جو)
8- عذاب منافقان در دنيا؛ بىپناهى، سرگردانى و وحشت درونى است كه همواره مضطربند. «3» يُعَذِّبْهُمُ ... فِي الدُّنْيا
9- منافقان سرانجام بىياورند، تشكيلاتشان فرو مىريزد، منزوى و تحقير مىشوند، نه از حمايت مردم برخوردارند و نه از حمايت حكومتها. «ما لَهُمْ فِي الْأَرْضِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لا نَصِيرٍ»
«1». تفسير الميزان.
«2». نظير آيه 62 همين سوره: «اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَحَقُّ أَنْ يُرْضُوهُ» و نفرمود: «يرضوهما».
«3». «يَحْسَبُونَ كُلَّ صَيْحَةٍ عَلَيْهِمْ» منافقون، 4.
تفسير نور(10جلدى)، ج3، ص: 469
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
يَحْلِفُونَ بِاللَّهِ ما قالُوا وَ لَقَدْ قالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ وَ كَفَرُوا بَعْدَ إِسْلامِهِمْ وَ هَمُّوا بِما لَمْ يَنالُوا وَ ما نَقَمُوا إِلاَّ أَنْ أَغْناهُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ مِنْ فَضْلِهِ فَإِنْ يَتُوبُوا يَكُ خَيْراً لَهُمْ وَ إِنْ يَتَوَلَّوْا يُعَذِّبْهُمُ اللَّهُ عَذاباً أَلِيماً فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ ما لَهُمْ فِي الْأَرْضِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لا نَصِيرٍ (74)
شأن نزول- ابن عباس نقل نموده كه حضرت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله در سايه حجرهاى نشسته، اصحاب را فرمود: همين ساعت مردى آيد به چشم شيطان بر شما نگرد، وقتى آمد با او هيچ تكلم نكنيد. فورا مردى آمد ازرق چشم، حضرت او را بخواند، فرمود: چرا مرا دشنام دادى؟ او انكار، و تمام اصحاب خود را نزد پيغمبر آورد، همه قسم خوردند كه ما دشنام ندادهايم، آيه شريفه نازل
ج5، ص 150
شد:
يَحْلِفُونَ بِاللَّهِ ما قالُوا: قسم مىخورند به خدا كه نگفتهاند دشنام به پيغمبر را. وَ لَقَدْ قالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ: و هر آينه بتحقيق به خدا قسم كه گفتهاند كلمه كفر را كه سبّ و دشنام پيغمبر باشد. قول مشهور آنست كه در باره «جلاس بن سويدا» نازل شد كه در وقت غزوه تبوك مردم را منع از حركت، و جسارت به پيغمبر مىنمود. بعد انكار و قسم هم خورد. زن مصعب كه واقعه را به سمع حضرت رسانيده بود، چون انكار و قسم او را ديد، از خدا طلب نمود كه صدق او معلوم گردد؛ آيه شريفه نازل شد.
وَ كَفَرُوا بَعْدَ إِسْلامِهِمْ: و كافر شدند بعد از اظهار اسلام ايشان. وَ هَمُّوا بِما لَمْ يَنالُوا: و قصد نمودند به آنچه نيافتند، و مقصود ايشان اخراج پيغمبر و اجلاى مهاجران از مدينه بود تا آنكه تاج سلطنت بر سر ابن ابى نهند و عاقبت نائل شدند. نزد بعضى مراد اصحاب عقبهاند كه قصد كشتن پيغمبر نمودند و رسوا شدند. و به روايت حضرت باقر عليه السّلام دوازده نفر: هشت نفر از قريش، و چهار نفر از اعراب. قول سوم: نزد جبائى همت نمودند به افساد بين اصحاب پيغمبر قدرت نيافتند.
وَ ما نَقَمُوا: و كينه نداشتند با پيغمبر و مؤمنان. إِلَّا أَنْ أَغْناهُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ:
مگر آنكه غنى گردانيد ايشان را خداى تعالى و پيغمبر او. مِنْ فَضْلِهِ: از تفضل و تكرم خود، يعنى اهل مدينه محتاج و فقير بودند، چون قدم ميمنت اثر حضرت بدانجا رسيد، به بركت آن سرور، غنايم بسيار به دست آمده غنى شدند، پس موجب عداوت نيافتند مگر آنكه مستغنى شدند. و در مثل گويد: «اتق من شر من احسنت اليه» بپرهيز از شر كسى كه احسان به او نمودى. طبرسى (رحمه الله) در مجمع فرمايد: معنى آيه آنكه: ايشان عمل به ضد واجب، و به مقابل شكران، كفران نمودند، زيرا منافقين كينه ورزيدند نسبت به مؤمنين، و حال آنكه مؤمنين گناهى نداشتند الا آنكه خداى تعالى مباح فرموده براى آنها غنايم را و غنى گردانيد ايشان را به آن، پس منافقين در مقابل اعطاى اين نعمت به مؤمنين، كفران و نقمت و كينه را منظور داشتند.
ج5، ص 151
نكته- افراد ضمير و عدم اتيان به تثنيه، به جهت تعظيم الهى است، و لذا پيغمبر چون از خطيبى شنيد كه مىگفت: من اطاع اللّه و رسوله فقد هدى و يعصيهما فقد غوى، فرمود: بئس خطيب القوم انت. گفت: چگونه يا رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله؟ فرمود: چرا نگفتى و من يعص اللّه و رسوله، و با آنكه فضل رسول از جانب خدا است، پس حقيقت فضل مخصوص ذات احديت الهى باشد.
فَإِنْ يَتُوبُوا: پس اگر توبه كنند اين جماعت منافقين از نفاق، و بازگشت به حق نمايند. يَكُ خَيْراً لَهُمْ: باشد آن بازگشت بهتر براى ايشان در دنيا و آخرت، به سبب آنكه بواسطه تو به نائل شوند رضاى خدا و پيغمبر و بهشت را.
وَ إِنْ يَتَوَلَّوْا: و اگر اعراض كنند از رجوع به حق و سلوك هدايت و صراط مستقيم. يُعَذِّبْهُمُ اللَّهُ: عذاب فرمايد ايشان را حق تعالى. عَذاباً أَلِيماً: عذابى دردناك. فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ: در دنيا از حسرت و ندامت و غم و بدنامى، و در آخرت به عذاب آتش جهنم ابدى. وَ ما لَهُمْ فِي الْأَرْضِ: و نيست ايشان را در زمين. مِنْ وَلِيٍّ وَ لا نَصِيرٍ: هيچ دوستى و متولى امرى و نه يارى و مددكارى كه عذاب را از ايشان بردارد. مروى است كه «جلاس» بعد از نزول اين آيه توبه نمود، و از جمله مخلصان امت شد.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
يَحْلِفُونَ بِاللَّهِ ما قالُوا وَ لَقَدْ قالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ وَ كَفَرُوا بَعْدَ إِسْلامِهِمْ وَ هَمُّوا بِما لَمْ يَنالُوا وَ ما نَقَمُوا إِلاَّ أَنْ أَغْناهُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ مِنْ فَضْلِهِ فَإِنْ يَتُوبُوا يَكُ خَيْراً لَهُمْ وَ إِنْ يَتَوَلَّوْا يُعَذِّبْهُمُ اللَّهُ عَذاباً أَلِيماً فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ ما لَهُمْ فِي الْأَرْضِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لا نَصِيرٍ (74)
ترجمه
قسم ميخورند بخدا كه نگفتند و بتحقيق گفتند سخن كفر را و كافر شدند بعد از اسلامشان و اهتمام نمودند بچيزيكه نائل نشدند و ناپسند نداشتند مگر آنكه بىنياز كرد آنها را خدا و پيغمبرش از فضل خود پس اگر توبه كنند باشد بهتر براى آنها و اگر رو گردانند عذاب ميكند آنها را خدا عذابى دردناك در دنيا و آخرت و نباشد براى آنها در زمين هيچ دوستى و نه ياورى.
تفسير
قمى ره فرموده نازل شد در باره كسانيكه همقسم شده بودند در كعبه معظمه كه نگذارند امر خلافت در بنى هاشم مستقر شود و اين كفر بود پس از اين نشستند سر راه پيغمبر (ص) و در فقيه است كه اهتمام نمودند بقتل آن حضرت و نائل بمقصود نشدند و چون خداوند پيغمبر خود را آگاه فرمود قسم خوردند كه سخنى نگفتند و قصد سوئى نداشتند تا آنكه اين آيه نازل شد و در مجمع همان شأن نزوليرا كه در ذيل آيه يحذر المنافقون از امام باقر (ع) نقل نموده بود و ذكر شد با مختصر اختلافى در ذيل اين آيه نقل نموده و از امام صادق (ع) روايت شده است كه چون پيغمبر (ص) امير المؤمنين (ع) را روز غدير خم بر پا داشت در مقابل آنحضرت هفت نفر از منافقان بودند و آنها أبو بكر و عمر و عبد الرحمن بن عوف و سعد بن ابى وقّاص و ابو عبيده و سالم مولى ابى حذيفه و مغيرة بن شعبه بودند و عمر گفت آيا نمىبينيد دو چشم او مانند دو چشم ديوانه است و مقصودش پيغمبر (ص) بود السّاعه مىايستد و مىگويد خدا فرموده بمن پس چون پيغمبر (ص)
جلد 2 صفحه 603
ايستاد فرمود اى مردم چه كسى اولى است بشما از خودتان گفتند خدا و پيغمبرش فرمود خدايا شاهد باش پس فرمود آگاه باشيد هر كس من مولاى اويم اين على مولاى اوست و مردم سلام نمودند بآن حضرت بعنوان امارت مؤمنان پس جبرئيل نازل شد و پيغمبر را از گفتار آنها مطلع نمود و آن حضرت آنها را طلبيد و از اين امر سؤال فرمود پس منكر شدند و قسم خوردند و اين آيه نازل شد و عياشى ره نيز از آنحضرت قريب باين معانى را نقل نموده و اجمالا معلوم ميشود از ذيل روايت كه قضيّه سوء قصد نسبت به پيغمبر (ص) و نشستن شب در گردنه كوه و نائل نشدن بمقصود هم در بين بوده و قول خداوند و همّوا بما لم ينالوا اشاره بآنست و فرموده كه قبلا يكى از آنها كلّه فروش و ديگرى پاچه فروش و كشنده شتر بود پس خداوند بىنياز فرمود آنها را به پيغمبرش پس دلاورى و اسلحه خود را در باره او بكار زدند و بجاى شكر نعمت كفران نعمت ورزيدند و منكر فضل او و اهل بيتش شدند و عيبگيرى كردند و اگر توبه ميكردند بهتر بود براى آنها ولى ننمودند و بنفاق مردند و كشته شدند و در دنيا مغلوب شدند بتزلزل و جهالت و اسارت شهوات و در آخرت بدرك اسفل مخصوص گشتند و كسى نتوانست با آنها كمكى نمايد كه تخفيفى در عذاب دنيا و آخرت آنها داده شود اللّهم العنهم جميعا.
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
يَحلِفُونَ بِاللّهِ ما قالُوا وَ لَقَد قالُوا كَلِمَةَ الكُفرِ وَ كَفَرُوا بَعدَ إِسلامِهِم وَ هَمُّوا بِما لَم يَنالُوا وَ ما نَقَمُوا إِلاّ أَن أَغناهُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ مِن فَضلِهِ فَإِن يَتُوبُوا يَكُ خَيراً لَهُم وَ إِن يَتَوَلَّوا يُعَذِّبهُمُ اللّهُ عَذاباً أَلِيماً فِي الدُّنيا وَ الآخِرَةِ وَ ما لَهُم فِي الأَرضِ مِن وَلِيٍّ وَ لا نَصِيرٍ (74)
قسم ميخورند بخداوند متعال که ما همچه كلامي نگفتهايم و هر آينه محققا گفتند كلمه كفر را و كافر شدند بعد از اسلام آوردن و قصد سويي كردند بچيزي که بآن نائل نشدند و كينه نورزيدند يعني باعث بر كينه ورزيدن آنها نبود مگر آنكه خداوند آنها را بينياز فرمود و رسول خدا از فضل الهي پس اگر پشيمان شوند و توبه كنند براي آنها بهتر است و اگر اعراض كنند خداوند آنها را عذاب ميكند بعذاب دردناك هم در دنيا و هم در آخرت و نيست از براي آنها در روي زمين كسي که دوست آنها باشد و نه كسي که آنها را ياري كند که از عذاب الهي نجات يابند.
شأن نزول اينکه آيه بمقتضاي اخبار بسياري از حضرت باقر و حضرت صادق عليهما السلام و از حذيفه (رض) و از إبن جريح و از إبن بابويه و از زمخشري
جلد 8 - صفحه 271
و از علي بن ابراهيم که اينکه اخبار را در مجمع و برهان ضبط كرده در حق منافقين است که جسارت زباني بحضرت رسالت صلّي اللّه عليه و آله و سلّم كردند در موضوع نصب آن حضرت در غدير خم علي عليه السّلام را و در عقبه قصد رم دادن ناقه حضرت را كردند و قتل آن بزرگوار و تصميم گرفتند که در مراجعت در مدينه با ياران خود مسلمين و اتباع آن حضرت را اخراج كنند و دستگاه اسلام را برچينند و آنها دوازده نفر بودند هشت نفر آنها از قريش بودند و چهار نفر از عرب، و در خبر حذيفه چهارده نفر ابو الشرور و ابو الدواهي و ابو المغارف و ابوه و طلحه و سعد بن ابي وقاص و ابو عبيدة و ابو الاعور و المغيرة و سالم مولي ابي حذيفه و خالد بن وليد و عمرو بن عاص و ابو موسي الاشعري و عبد الرحمن بن عوف و چون خبر بحضرت رسالت رسيد آنها را خواست و از آنها پرسيد شما چنين گفتيد يَحلِفُونَ بِاللّهِ ما قالُوا اينها قسم بخدا ياد كردند که ما همچه كلامي نگفتيم خداوند خبر ميدهد وَ لَقَد قالُوا محققا بتحقيق گفتند كلمة الكفر توهين و جسارت بحضرت كردند که احمق است و مجنون است و امثال اينکه جسارتها که باعث كفر آنها شد وَ كَفَرُوا بَعدَ إِسلامِهِم اسلام ظاهري که معني منافق است.
وَ هَمُّوا بِما لَم يَنالُوا که ميخواستند و هم آنها بر اينکه بود که حضرت را بكشند برم دادن ناقه در عقبه و لكن بمقصد نرسيدند و باين همّ نائل نشدند وَ ما نَقَمُوا و باعث بر دشمني و كينهورزي آنها چيزي نبود جز اينكه تفضل بآنها نمود و جز نجات از فقر نسبت بآنها عملي نفرمود إِلّا أَن أَغناهُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ که چه اندازه از غنائم و غير آنها بآنها عنايت فرمود و از ذلت و مسكنت و فقر نجات داد من فضله اشاره به اينكه هيچ نوع استحقاقي نداشتند فقط تفضل خداوند بود فَإِن يَتُوبُوا يَكُ خَيراً لَهُم زيرا توبه مرتد قبول است و لكن هيهات که اينها موفق بتوبه شوند وَ إِن يَتَوَلَّوا و اگر اعراض كردند و بهمان عداوت
جلد 8 - صفحه 272
و كينه و بيايماني باقي ماندند يُعَذِّبهُمُ اللّهُ عَذاباً أَلِيماً عذاب دردناك فِي الدُّنيا و لو قبل از موت در معاينه که جايگاه آنها را بآنها نشان دهند و سخت قبض روح كنند و ملائكه عذاب بر آنها نازل شوند و بگويند أَخرِجُوا أَنفُسَكُمُ اليَومَ تُجزَونَ عَذابَ الهُونِ بِما كُنتُم تَقُولُونَ عَلَي اللّهِ غَيرَ الحَقِّ وَ كُنتُم عَن آياتِهِ تَستَكبِرُونَ انعام آيه 93 وَ الآخِرَةِ که إِنَّ المُنافِقِينَ فِي الدَّركِ الأَسفَلِ مِنَ النّارِ نساء آيه 144 وَ ما لَهُم فِي الأَرضِ مِن وَلِيٍّ وَ لا نَصِيرٍ اينکه اتباع و اصحاب نميتوانند آنها را حفظ كنند و نه ياري كنند وَ لَقَد جِئتُمُونا فُرادي انعام آيه 94.
برگزیده تفسیر نمونه
]
اشاره
(آیه 74)
شأن نزول:
در باره شأن نزول این آیه روایات مختلفی نقل شده که همه آنها نشان میدهد بعضی از منافقان، مطالب زنندهای در باره اسلام و پیامبر صلّی اللّه علیه و آله گفته بودند و پس از فاش شدن اسرارشان سوگند دروغ یاد کردند که چیزی نگفتهاند و همچنین توطئهای بر ضد پیامبر صلّی اللّه علیه و آله چیده بودند که خنثی گردید.
تفسیر:
توطئه خطرناک! در این آیه پرده از روی یکی دیگر از اعمال منافقان برداشته شده و آن این که: هنگامی که میبینند اسرارشان فاش شده واقعیات را انکار میکنند و حتی برای اثبات گفتار خود به قسمهای دروغین متوسل میشوند.
نخست میگوید: «منافقان سوگند یاد میکنند که چنان مطالبی را در باره پیامبر نگفتهاند» (یَحْلِفُونَ بِاللَّهِ ما قالُوا).
در حالی که: «اینها بطور مسلم سخنان کفرآمیزی گفتهاند» (وَ لَقَدْ قالُوا کَلِمَةَ الْکُفْرِ). و به این جهت «پس از قبول و اظهار اسلام راه کفر را پیش گرفتهاند» (وَ کَفَرُوا بَعْدَ إِسْلامِهِمْ).
البته آنان از آغاز مسلمان نبودند که کافر شوند بلکه تنها اظهار اسلام میکردند، بنابراین همین اسلام ظاهری و صوری را نیز با اظهار کفر درهم شکستند.
و از آن بالاتر «آنها تصمیم خطرناکی داشتند که به آن نرسیدند» (وَ هَمُّوا بِما لَمْ یَنالُوا).
و آن توطئه برای نابودی پیامبر و یا فعالیتهایی است که برای به هم ریختن سازمان جامعه اسلامی، و تولید فساد و نفاق و شکاف، انجام میدادند، که هرگز به هدف نهایی منتهی نشد.
در جمله بعد برای این که زشتی و وقاحت فعالیتهای منافقان و نمک نشناسی آنها کاملا آشکار شود اضافه میکند: آنها در واقع خلافی از پیامبر ندیده بودند و هیچ لطمهای از ناحیه اسلام بر آنان وارد نشده بود، بلکه به عکس در پرتو
ج2، ص231
حکومت اسلام به انواع نعمتهای مادی و معنوی رسیده بودند، بنابراین «آنها در حقیقت انتقام نعمتهایی را میگرفتند خداوند و پیامبر با فضل و کرم خود تا سر حد استغنا به آنها داده بودند» (وَ ما نَقَمُوا إِلَّا أَنْ أَغْناهُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ مِنْ فَضْلِهِ).
سپس آنچنان که سیره قرآن است راه بازگشت را به روی آنان گشوده، میگوید: «اگر آنان توبه کنند برای آنها بهتر است» (فَإِنْ یَتُوبُوا یَکُ خَیْراً لَهُمْ).
و این نشانه واقع بینی اسلام و اهتمام به امر تربیت، و مبارزه با هرگونه سختگیری و شدت عمل نابجاست، که حتی راه آشتی و توبه را به روی منافقانی که توطئه برای نابودی پیامبر کردند و سخنان کفرآمیز و توهینهای زننده داشتند بازگذارده.
در عین حال برای این که آنها این نرمش را دلیل بر ضعف نگیرند، به آنها هشدار میدهد که: «اگر به روش خود ادامه دهند، و از توبه روی برگردانند، خداوند در دنیا و آخرت آنان را به مجازات دردناکی کیفر خواهد داد» (وَ إِنْ یَتَوَلَّوْا یُعَذِّبْهُمُ اللَّهُ عَذاباً أَلِیماً فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ).
و اگر میپندارند کسی در برابر مجازات الهی ممکن است به کمک آنان بشتابد سخت در اشتباهند، زیرا «آنها در سراسر روی زمین نه ولی و سرپرستی خواهند داشت و نه یار و یاوری» (وَ ما لَهُمْ فِی الْأَرْضِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا نَصِیرٍ).
نکات آیه
۱ - روى آوردن منافقان به سوگند دروغ، براى انکار سخنان کفرآمیزى که در نهان گفته بودند. (یحلفون باللّه ما قالوا و لقد قالوا کلمة الکفر)
۲ - سوء استفاده منافقان از ارزشهاى مکتبى و باورهاى جامعه اسلامى (یحلفون باللّه ما قالوا)
۳ - رسمیت یافتن کفر فرد در جامعه اسلامى، با سخنان و اقرارهاى زبانى وى (یحلفون باللّه ما قالوا و لقد قالوا کلمة الکفر و کفروا بعد إسلمهم) برداشت فوق بر این اساس است که منافقان با نفى سخنان کفرآمیز از خویش، مى خواهند خود را مسلمان نشان دهند و خداوند، براى بى اساس نشان دادن اقرار آنان، بر صدور سخنان کفرآمیز از ناحیه آنان، تأکید کرده است.
۴ - ثبوت کفر منافقان صدر اسلام، با اظهار کردن کلمات کفرآمیز (و لقد قالوا کلمة الکفر و کفروا بعد إسلمهم)
۵ - ممنوعیتِ بر زبان راندن کلمات کفرآمیز (و لقد قالوا کلمة الکفر و کفروا)
۶ - بر زبان جارى ساختن کلمات کفرآمیز، موجب کفر مى شود. (یحلفون باللّه ما قالوا و لقد قالوا کلمة الکفر و کفروا)
۷ - تلاش پنهانى منافقان و اهتمام آنان در توطئه علیه پیامبر (ص) و اسلام (و هموا بما لم ینالوا)
۸ - شکست منافقان در توطئه علیه اسلام و پیامبر (ص) و عدم دستیابى آنان به هدفهاى شومشان (و هموا بما لم ینالوا)
۹ - توبیخ منافقان، به خاطر حرکتهاى خیانت آمیز علیه اسلام و پیامبر (ص) با وجود برخوردارى از تفضلات خدا و رسولش (و ما نقموا إلا أن أغنیهم اللّه و رسوله من فضله)
۱۰ - برخوردارى منافقان صدر اسلام از امکانات و رفاه مادى (و ما نقموا إلا أن أغنیهم اللّه و رسوله)
۱۱ - برکتهاى حاکمیت اسلام، شامل همه مردم حتى ناباوران و غیر متعهدان به اسلام (و ما نقموا إلا أن أغنیهم اللّه و رسوله من فضله)
۱۲ - خیانت در برابر خدمت، از خصلتهاى منافقان است. (و ما نقموا إلا أن أغنیهم اللّه و رسوله)
۱۳ - توطئه هاى منافقان علیه اسلام و پیامبر (ص)، انتقام جویى آنان از مسلمانان دست یافته به امکانات مادى، در پرتو تفضلات خدا و رسول (و ما نقموا إلا أن أغنیهم اللّه و رسوله من فضله) برداشت فوق بر این اساس است که ضمیر در «أغناهم» به مسلمانان برگردد.
۱۴ - رفاه و امکانات مادى مسلمانان، غیر قابل تحمل براى منافقان صدر اسلام و برانگیزنده آنان به ستیزه جویى و کینه ورزى (و ما نقموا إلا أن أغنیهم اللّه و رسوله من فضله)
۱۵ - بى نیازى و رفاه، زمینه ساز طغیان و ستیزه جویى با حق (و ما نقموا إلا أن أغنیهم اللّه و رسوله من فضله)
۱۶ - پیامبر اکرم (ص) واسطه رسیدن فیض الهى به جامعه اسلامى (أن أغنیهم اللّه و رسوله من فضله) ذکر «رسوله» بعد از «اللّه» و ارجاع ضمیر «من فضله» تنها به خدا، بیانگر این نکته مى تواند باشد که: فضل و فیض از آن خداست و رسولش، واسطه رساندن فیض خدا به خلق اوست.
۱۷ - خداوند، یگانه منبع و منشأ فیض، رحمت و غنا (أن أغنیهم اللّه و رسوله من فضله) گرچه خداوند نام پیامبر (ص) را در کنار نام خود آورده است، اما فضل را تنها به خود نسبت داده است.
۱۸ - باز بودن راه توبه و بازگشت حتى براى منافقان توطئه گر (فإن یتوبوا یک خیراً لهم)
۱۹ - خداوند، فراخوان منافقان مرتد و توطئه گر، به توبه و بازگشت به دامن اسلام (فإن یتوبوا یک خیراً لهم)
۲۰ - اهتمام اسلام به هدایت و رهنمون ساختن هر چه بیشتر انسانها به حق (فإن یتوبوا یک خیراً لهم)
۲۱ - توبه مرتدان، مورد پذیرش خداوند (و کفروا بعد إسلمهم ... فإن یتوبوا یک خیراً لهم)
۲۲ - دعوت به توبه و رهنمودهاى خداوند به انسانها، در جهت مصالح و منافع خود آنان است. (فإن یتوبوا یک خیراً لهم)
۲۳ - تهدید أکید خداوند بر کیفر سخت دنیوى و اخروى منافقان صدر اسلام، در صورت امتناع آنان از توبه و پافشارى بر مواضع کفرآمیز توطئه گرانه خود (فإن یتوبوا ... و إن یتولوا یعذبهم اللّه عذاباً ألیماً فى الدنیا و الأخرة)
۲۴ - توبه مرتد و اهانت کننده به ارزشهاى الهى، مایه رفع عذاب الهى از اوست. (فإن یتوبوا یک خیراً لهم و إن یتولوا یعذبهم اللّه)
۲۵ - روى گردانى از حق و اصرار بر کفر و ارتداد، مستلزم کیفر شدید دنیوى و اخروى است. (و إن یتولوا یعذبهم اللّه عذاباً ألیماً فى الدنیا و الأخرة)
۲۶ - لزوم برخورد شدید با مرتد و گوینده کلمات کفرآمیز (و إن یتولوا یعذبهم اللّه عذاباً ألیماً فى الدنیا)
۲۷ - سبقت رحمت الهى بر کیفر و غضبش (فإن یتوبوا یک خیراً لهم و إن یتولوا یعذبهم اللّه)
۲۸ - هیچ کس توانایى ندارد که به منافقان، هنگام گرفتار آمدنشان به عذاب دنیوى و اخروى، یارى رساند. (یعذبهم اللّه ... و ما لهم فى الأرض من ولىّ و لانصیر)
۲۹ - اتکا و دلبستگى منافقان به حامیان و هواداران خود، در مواضع کفرآمیز و توطئه علیه اسلام و مسلمانان (و ما لهم فى الأرض من ولىّ و لانصیر) تهدید خداوند به اینکه منافقان، هیچ یاور و حامیى نخواهند داشت، نشانگر ذهنیت غلط آنان در اتکا به حامیان خویش است که خداوند این ذهنیت را مردود شمرده است.
۳۰ - إخبار خداوند، از رسوایى و فضاحت نهایى منافقان صدر اسلام در جامعه و منزوى شدن آنان (و ما لهم فى الأرض من ولىّ و لانصیر) با توجّه به اینکه آیه، إخبار از آینده است و نیز واژه «فى الأرض» مى تواند به همین زندگى دنیوى اشاره داشته باشد، این برداشت به دست مى آید.
۳۱ - هیچ چیز مانع تحقق اراده الهى نخواهد بود. (یعذبهم اللّه ... و ما لهم فى الأرض من ولىّ و لانصیر)
موضوعات مرتبط
- احکام: ۵، ۲۱
- ارتداد: آثار ارتداد ۲۵; جرم ارتداد ۲۵
- ارزشها: سوء استفاده از ارزشها ۲
- اسلام: آثار حاکمیت اسلام ۱۱; برکات اسلام ۱۱; تاریخ صدر اسلام ۷، ۸، ۱۳; توطئه علیه اسلام ۷، ۸، ۱۳; خائنان به اسلام ۹; دشمنان اسلام ۷
- اقرار: آثار اقرار به کفر ۳; اقرار به کفر ۴
- انسان: اهمیّت مصالح انسان ها ۲۲; اهمیّت هدایت انسان ها ۲۰
- انگیزش: عوامل انگیزش ۱۴
- بىنیازى: آثار بىنیازى ۱۵; منشأ بىنیازى ۱۷
- توبه: دعوت به توبه ۱۹; فلسفه توبه ۲۲; کیفر ترک توبه ۲۳
- توحید: توحید افعالى ۱۷
- حق: آثار اعراض از حق ۲۵; زمینه حق ستیزى ۱۵
- خدا: اختصاصات خدا ۷; تقدم رحمت خدا ۲۷; تهدیدهاى خدا ۲۳; حتمیت اراده خدا ۳۱; دعوتهاى خدا ۱۹; علم غیب خدا ۳۰; غضب خدا ۲۷; فضل خدا ۹، ۱۳; واسطه فیض خدا ۱۶
- دین: توبه اهانت کنندگان به دین ۲۴; سوء استفاده از دین ۲
- رحمت: منشأ رحمت ۱۷
- رفاه: آثار رفاه ۱۵
- طغیان: زمینه طغیان ۱۵
- عذاب: عوامل رفع عذاب ۲۴
- فیض: منشأ فیض ۱۷
- قرآن: پیشگوییهاى قرآن ۳۰
- کافران: سختگیرى بر کافران ۲۶
- کفر: آثار اصرار بر کفر ۲۵; کفر زبانى ۴، ۶; کیفر اخروى اصرار بر کفر ۲۳; کیفر دنیوى اصرار بر کفر ۲۳; ممنوعیت کفر زبانى ۵; موجبات کفر ۶
- کیفر: مراتب کیفر ۲۳، ۲۵; موجبات کیفر ۲۳; موجبات کیفر اخروى ۲۵; موجبات کیفر دنیوى ۲۵
- مجازات: عوامل تشدید مجازات ۲۳، ۲۵
- محمّد (ص): تفضل محمّد (ص) ۱۳; توطئه علیه محمّد (ص) ۷، ۸، ۱۳; خائنان به محمّد (ص) ۹; دشمنان محمّد (ص) ۷; مقامات محمّد (ص) ۱۶; نقش محمّد (ص) ۱۶
- مرتد: آثار توبه مرتد ۲۴; احکام مرتد ۲۱; سختگیرى با مرتد ۲۶; قبول توبه مرتد ۲۱
- مسلمانان: امکانات مادى مسلمانان صدر اسلام ۱۴; تفضل به مسلمانان ۱۳; رفاه مسلمانان صدر اسلام ۱۴
- منافقان: اتکاى منافقان ۲۹; امکانات مادى منافقان صدر اسلام ۱۰; انتقام جویى منافقان ۱۳; انزواى اجتماعى منافقان صدر اسلام ۳۰; بىپناهى منافقان ۲۸; تفضل به منافقان ۹; توبه منافقان ۱۸; توطئه منافقان ۷، ۱۳; تهدید منافقان صدر اسلام ۲۳; حامیان منافقان ۲۹; حسد منافقان ۱۴; خیانت منافقان ۹، ۱۲; دعوت از منافقان توطئه گر ۱۹; دعوت از منافقان مرتد ۱۹; رسوایى منافقان صدر اسلام ۳۰ ; رفاه منافقان صدر اسلام ۱۰; سرزنش منافقان صدر اسلام ۹; سوء استفاده منافقان ۲; سوگند دروغ منافقان ۱; شکست توطئه منافقان ۸; صفات منافقان ۱۲; عذاب اخروى منافقان ۲۸; عذاب دنیوى منافقان ۲۸; فرجام منافقان صدر اسلام ۳۰; فلسفه دروغگویى منافقان ۱; کفر منافقان صدر اسلام ۴; کفر منافقان ۱; منافقان صدر اسلام ۷، ۸; منافقان و مسلمانان ۱۳، ۱۴; منشأ کینه منافقان صدر اسلام ۱۴
منابع
- ↑ صاحبان جامع البیان و مجمع البیان گویند: پیامبر در سایه درختى نشسته بود، فرمود: مردى بزودى مى آید و با دو چشم شیطان به شما مى نگرد چندى نگذشت که مردى ازرق چشم وارد شد. رسول خدا صلی الله علیه و آله او را خواند و فرمود: چرا تو و یاران تو به من ناسزا مى گوئید؟ این مرد رفت و یاران خود را آورد همه آنها سوگند یاد کردند که چنین مطالبى نگفته اند سپس این آیه نازل شد چنان که ابن عباس گوید و نیز گویند منافقین با رسول خدا صلی الله علیه و آله به طرف جنگ تبوک رفتند وقتى که با یکدیگر در خلوت مى بودند به پیامبر و اصحاب او دشنام میدادند و در دین طعنه میزدند. حذیفه جریان امر را به رسول خدا صلی الله علیه و آله خبر داد پیامبر آنان را احضار فرمود و گفت چرا درباره من و اصحاب من این چنین سخن میرانید. آنها قسم خوردند که چنین چیزهائى نگفته اند چنانکه ضحاک گوید و همچنین گویند: درباره جلاس بن سوید بن الصامت نازل شد موقعى که پیامبر در یکى از روزهاى جنگ تبوک براى مردم خطبه خواند و در آن خطبه منافقین را نجس خطاب کرد و از روش آنها مذمت فرمود. جلاس گفت: به خدا سوگند اگر محمد در سخنانى که مى گوید راست باشد ما از خر بدتریم. عامر بن قیس این سخنان را شنید و گفت: آرى به خدا قسم محمد راست مى گوید و شما از خر بدتر هستید وقتى که پیامبر به مدینه بازگشت. عامر بن قیس نزد او آمد و قضیه جلاس را خبر داد. جلاس گفت: یا رسول اللَه عامر دروغ مى گوید. پیامبر دستور داد هر دو نزدیک منبر سوگند یاد کنند جلاس نزدیک منبر قسم خورد عامر هم قسم خورد و گفت: خدایا جریان راست بودن ما را بر رسول خود نازل فرماى رسول خدا صلی الله علیه و آله و مؤمنین آمین گفتند قبل از آن که مردم از آن مجلس متفرق شوند. جبرئیل آمد و این آیه را نازل کرد جلاس از جا برخاست و گفت: یا رسول الله کلمات توبه را به من تلقین فرماى تا توبه کنم زیرا عامر راست گفته بود. رسول خدا صلی الله علیه و آله توبه او را پذیرفت چنان که کلبى گفته است، طبرانى از ابن عباس روایت کند که مردى بنام اسود در صدد بر آمد که رسول خدا صلی الله علیه و آله را به قتل برساند سپس این قسمت از آیه «وَ هَمُّوا بِما لَمْ ینالُوا» نازل گردید.
- ↑ صاحب تفسیر برهان از ابن شهر آشوب نقل کند که رسول خدا صلی الله علیه و آله وقتى که امام على بن ابىطالب علیهالسلام را در غدیر خم به ولایت نصب فرمود: عده اى از قریش اجتماع کردند و گفتند: اى کاش پیامبر غیر از على مردى دیگر را به این سمت برمى گزید و از ولایت على اظهار تأسف کردند. این موضوع را ابوذر شنید و به رسول خدا صلی الله علیه و آله خبر داد. پیامبر آنان را احضار فرمود و جریان قضیه را پرسید، آنان منکر شدند و سوگند یاد کردند که چنین موضوعى را درباره على نگفته اند سپس این آیه نازل گردید. پیامبر فرمود: ما اظلت الخضراء ولا اقلت الغبراء اصدق لهجة من ابىذر.