النساء ١٧١
ترجمه
النساء ١٧٠ | آیه ١٧١ | النساء ١٧٢ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«کَلِمَتُهُ»: آفریده خدا، که خداوند او را با واژه (کُنْ) و همانند آن پدید میآورد. جمع (کلمه)، کلمات است که به معنی مخلوقات است (نگا: کهف / و لقمان / ). در این آیه مراد عیسی - علیهالسلام - است (نگا: آلعمران / و ) و اطلاق سبب بر مسبّب شده است. امام محمّدغزالی میفرماید: برای پیدایش هر فرزندی دو سبب قریب و بعید لازم است. یکی منی و دومی فرمان (کُنْ). چون سبب نخستین در حق عیسی - علیهالسلام - منتفی است، خداوند او را به سبب دوم اضافه فرموده است. «رُوحٌ»: موجود ناشناختهای که قوام حیات تن بدان است (نگا: اسراء / ، حجر / ، ص / ، سجده / ...). «رُوحٌ مِّنْهُ»: روحی که آفریده او است (نگا: سجده / حجر / ، ص / ، تحریم / ). «مِنْهُ»: از آن او. ساخته او. واژه (مِنْ) در اینجا حرف ابتدائیّه است؛ نه تبعیض (نگا: جاثیه / ، و سورههای حجر، ص، سجده، و تحریم، آیات مذکور در فوق). «ثَلاثَة»: خبر مبتدای محذوف است و تقدیر چنین است: آلِهَتُنَا ثَلاثَة ... «وَکِیلاً»: حافظ. نگهبان (نگا: نساء / ، اسراء / فرقان / ، احزاب / ، مزّمّل / .
آیات مرتبط (تعداد ریشههای مشترک)
إِذْ قَالَتِ الْمَلاَئِکَةُ يَا... (۵) إِنَ مَثَلَ عِيسَى عِنْدَ اللَّهِ... (۳) لَقَدْ کَفَرَ الَّذِينَ قَالُوا إِنَ... (۵) لَقَدْ کَفَرَ الَّذِينَ قَالُوا إِنَ... (۶) مَا الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ إِلاَّ... (۴) وَ إِذْ قَالَ اللَّهُ يَا عِيسَى... (۷) بَدِيعُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ... (۴) اتَّخَذُوا أَحْبَارَهُمْ وَ... (۴) وَ قَالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمٰنُ وَلَداً (۳) لَقَدْ جِئْتُمْ شَيْئاً إِدّاً (۰) وَ مَا يَنْبَغِي لِلرَّحْمٰنِ أَنْ... (۱) وَ الَّتِي أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا... (۲) إِنْ هُوَ إِلاَّ عَبْدٌ أَنْعَمْنَا... (۱) وَ مَرْيَمَ ابْنَةَ عِمْرَانَ الَّتِي... (۵)
تَکَادُ السَّمَاوَاتُ يَتَفَطَّرْنَ... (۲) أَنْ دَعَوْا لِلرَّحْمٰنِ وَلَداً (۱) إِنْ کُلُ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ... (۲) لَقَدْ أَحْصَاهُمْ وَ عَدَّهُمْ عَدّاً (۰) وَ کُلُّهُمْ آتِيهِ يَوْمَ... (۰) وَ إِذْ بَوَّأْنَا لِإِبْرَاهِيمَ... (۱) وَ يَا قَوْمِ هٰذِهِ نَاقَةُ اللَّهِ... (۱) وَ مَا کُنْتَ تَرْجُو أَنْ يُلْقَى... (۳) وَ سَخَّرَ لَکُمْ مَا فِي... (۲)
تفسیر
تفسیر نور (محسن قرائتی)
يا أَهْلَ الْكِتابِ لا تَغْلُوا فِي دِينِكُمْ وَ لا تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ إِلَّا الْحَقَّ إِنَّمَا الْمَسِيحُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ رَسُولُ اللَّهِ وَ كَلِمَتُهُ أَلْقاها إِلى مَرْيَمَ وَ رُوحٌ مِنْهُ فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ لا تَقُولُوا ثَلاثَةٌ انْتَهُوا خَيْراً لَكُمْ إِنَّمَا اللَّهُ إِلهٌ واحِدٌ سُبْحانَهُ أَنْ يَكُونَ لَهُ وَلَدٌ لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ كَفى بِاللَّهِ وَكِيلًا «171»
اى اهل كتاب! در دين خود غلوّ نكنيد و جز حقّ، به خداوند نسبتى ندهيد. همانا مسيح، عيسى پسر مريم، فرستادهى خداوند و كلمهى اوست كه به مريم القا نمود و روحى است از جانب او. پس به خداوند و پيامبرانش ايمان آوريد، و به تثليث قائل نشويد. (از اين حرف) دست برداريد كه به نفع شماست. جز اين نيست كه اللّه خدايى است يكتا، و از اينكه فرزندى داشته باشد منزّه است. آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است از آن اوست و خدا براى تدبير و سرپرستى هستى كافى است.
نکته ها
«كَلِمَةُ اللَّهِ» به انبيا و اوليا گفته مىشود، چون همانطور كه كلمه، بيانگر مطالبى است كه در ذهن گوينده است، پيامبران و اوليا بيانگر كمالات پروردگارند. چنانكه در حديث آمده است:
«نحن كلمات اللّه التّامات» ما كلمات كامل الهى هستيم. «1»
شايد هم مراد از كلمه، همان جملهى «كُنْ فَيَكُونُ»* باشد كه قول خداوند است و مانند هر سخن ديگر، محصول آن كلمه است. «2» چنانكه در جاى ديگر، خداوند آفرينش عيسى عليه السلام
«1». تفسير اطيبالبيان.
«2». تفسير الميزان و فىظلالالقرآن.
جلد 2 - صفحه 218
را به آفرينش آدم عليه السلام تشبيه نموده و مىفرمايد: «إِنَّ مَثَلَ عِيسى عِنْدَ اللَّهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ قالَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ» «1»
از امام صادق عليه السلام دربارهى «رُوحٌ مِنْهُ» سؤال شد، حضرت پاسخ دادند: مقصود روح خداست كه خداوند آن را در آدم و عيسى عليهما السلام قرار داد. «2»
مسيحيان عقيده به تثليث دارند و اللّه را خداى پدر، مسيح را خداى پسر و جبرئيل را واسطهى اين دو خدا مىدانند، كه نوعى كفر است. قرآن هم مىفرمايد: «لَقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ ثالِثُ ثَلاثَةٍ» «3» آنانكه خدا را يكى از خدايان سهگانه مىدانند، كافرند. البتّه گروهى از آنان نيز حضرت مريم را به جاى جبرئيل، يكى از خدايان سهگانه مىدانند كه قرآن در اين باره مىفرمايد: «يا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ أَ أَنْتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِي وَ أُمِّي إِلهَيْنِ مِنْ دُونِ اللَّهِ» «4» اى عيسى! آيا تو به مردم گفتهاى كه مرا و مادرم را دو خدا قرار دهيد؟
در روايات، به غلوّ كنندگان نفرين شده و آنان از بدترين اقسام كفّار و مشركان به شمار آمدهاند. «5»
اگر نداشتن پدر، دليل بر الوهيّت باشد، حضرت آدم بايد به طريق اولى الوهيّت داشته باشد، چون نه پدر داشت و نه مادر.
در قرآن 17 بار، عيسى به مريم نسبت داده شده تا فرزند خدا بودن را نفى كند. در اناجيل هم از او به عنوان فرستاده خدا ياد شده، نه خدا. در اناجيل، حضرت عيسى عليه السلام 80 بار خود را بنده و رسول خدا معرّفى كرده است. «6»
پیام ها
1- غلوّ نشانهى تعصّب نابجا است و در همهى اديان ممنوع مىباشد. يهود، «عُزير» را فرزند خدا مىدانستند و مسيحيان «عيسى» را. «لا تَغْلُوا فِي دِينِكُمْ»
2- يكى از آفات اديان آسمانى، غلوّ درباره رهبران دينى است. «لا تَغْلُوا فِي دِينِكُمْ»
«1». آلعمران، 59.
«2». كافى، ج 1، ص 133.
«3». مائده، 73.
«4». مائده، 115.
«5». ميزان الحكمه.
«6». تفسير فرقان.
جلد 2 - صفحه 219
3- ميانه روى و اعتدال در همه جا لازم است و عشق به اولياى خدا نبايد سر از غلوّ درآورد. «لا تَغْلُوا فِي دِينِكُمْ»
4- غلوّ كردن دربارهى انسانها، گرچه پيامبر باشند، توهين به خداوند و نسبت ناروا دادن به اوست. «لا تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ إِلَّا الْحَقَّ»
5- در قرآن و انجيل واقعى، حضرت عيسى پيامبر خدا معرفى شده است، نه خدا يا فرزند خدا. «عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ رَسُولُ اللَّهِ»
6- آفرينش غير طبيعى عيسى، آيه و نشانهى خداست، آن گونه كه كلمه، تابلو و نشانهى معناست. «كَلِمَتُهُ أَلْقاها»
7- عيسى جزيى از خدا نيست، بلكه پرتوى از قدرت حيات بخش الهى است.
«رُوحٌ مِنْهُ»
8- قرآن، بيانگر عقيده صحيح ونافى عقايد باطل است. لا تَغْلُوا ... لا تَقُولُوا ثَلاثَةٌ ...
9- خداوند جسم نيست تا فرزند داشته باشد. «سُبْحانَهُ أَنْ يَكُونَ لَهُ وَلَدٌ» (تعبيراتى چون ثاراللّه، يداللّه، كلمةاللّه كه در متون دينى آمده، تعبيرات مجازى است)
10- خدايى كه آسمانها ملك اوست، چه نيازى به فرزند و شريك دارد؟
«سُبْحانَهُ أَنْ يَكُونَ لَهُ وَلَدٌ لَهُ ما فِي السَّماواتِ»
11- هر چيزى از خداست، پس بايد بندهى او بود و تنها به او توكّل كرد. «لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ كَفى بِاللَّهِ وَكِيلًا»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
يا أَهْلَ الْكِتابِ لا تَغْلُوا فِي دِينِكُمْ وَ لا تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ إِلاَّ الْحَقَّ إِنَّمَا الْمَسِيحُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ رَسُولُ اللَّهِ وَ كَلِمَتُهُ أَلْقاها إِلى مَرْيَمَ وَ رُوحٌ مِنْهُ فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ لا تَقُولُوا ثَلاثَةٌ انْتَهُوا خَيْراً لَكُمْ إِنَّمَا اللَّهُ إِلهٌ واحِدٌ سُبْحانَهُ أَنْ يَكُونَ لَهُ وَلَدٌ لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ كَفى بِاللَّهِ وَكِيلاً (171)
بعد از آن عود كلام به احتجاج اهل كتاب مىفرمايد:
يا أَهْلَ الْكِتابِ لا تَغْلُوا فِي دِينِكُمْ: اى يهود و نصارى غلو مكنيد در دين خود. يهود را فرمايد در طلب نكوهش عزير غلو منمائيد تا حدى كه او را ابن الفاعل گوئيد و نصارى را فرمايد در ستايش عيسى غالى نشويد بر وجهى كه او را اللّه يا ابن اللّه يا ثالث ثلثه دانيد، و حال آنكه ذات اقدس الهى منزّه از زن و فرزند و شريك و همسر مىباشد.
وَ لا تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ إِلَّا الْحَقَ: و هيچ كدام نگوئيد و نسبت ندهيد بر خدا، مگر آنچه حق و صدق باشد. و آن اينست كه عيسى و عزير، پسر او نيستند، بلكه بندگان شايسته و پيغمبران اويند. و نزد بعضى خطاب مخصوص نصارى
«1» نور الثقلين، جلد 1، صفحه 576، حديث 685.
تفسير اثنا عشرى، ج2، ص: 662
است، چه اين واقع باشد به نصارى، نظر به قوله تعالى. إِنَّمَا الْمَسِيحُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ: اينست و جز اين نيست كه مسيح، يعنى عيسى پسر مريم، رَسُولُ اللَّهِ وَ كَلِمَتُهُ: پيغمبر خدا و كلمه او سبحانه مىباشد كه به كلمه «كن» موجود گشته بدون واسطه پدرى. پس مشابه عالم امر است كه به محض امر، مخلوق شده بى سببى يا واسطهاى. يا آنكه مراد به آن كتاب خداست. و گويند مراد به كلمه بشارت مريم است بر وقوع ولدى از او بىمساس احدى. أَلْقاها إِلى مَرْيَمَ: رسانيد اين كلمه را خداى تعالى به سوى مريم، يعنى عيسى را در رحم او خلق فرمود. يا آن بشارت را به او رسانيد. و اصحّ آنست كه مراد به كلمه عيسى است. وَ رُوحٌ مِنْهُ: و نيز عيسى، روحى است صادر شده از حق تعالى، به واسطه اسباب. و گويند تسميه او به روح، جهت آنست كه احياى اموات يا احياى قلوب مىنمود به اعتقاد صحيح.
در مجمع فرمايد: در تسميه عيسى به روح چند وجه است: اول- آنكه حدوث او از نفخه جبرئيل بوده، در ذرع مريم به امر حق تعالى. و نسبت او به خدا به جهت آنست كه به امر او مخلوق گشته، بدون واسطه چيزى. يا اضافه او به ذات اقدس خود به جهت تفخيم و تشريف و تعظيم است، مثل «بيت اللّه» «كلام اللّه» و تسميه نفخ به روح، شايع است.
دوم- جبائى گفته: مراد به آن اينست كه احياى مردمان مىكرد در دين، چنانكه زنده مىشوند به ارواح. پس مراد به روح، هدايت باشد.
سوم- ابو عبيده گفته: مراد آنكه زنده گردانيده خدا او را به تكوين، بدون واسطه جماع و نطفه، چنانچه عادت به اين جارى است.
چهارم- ابو العاليه گفته: مراد به روح، رحمت است كما قال فى موضع اخر: و ايّده بروح منه اى رحمة منه، چه عيسى على نبينا و آله و عليه السلام رحمتى بود از جانب حق تعالى به خلقان، و اين قول از ابىّ بن كعب نقل شده.
پنجم- آنكه مراد به روح، جبرئيل عليه السّلام است و بنابراين معطوف باشد بر ضمير «أَلْقاها» اى القاها اللّه الى مريم روح من اللّه. يعنى جبرئيل القاها
تفسير اثنا عشرى، ج2، ص: 663
ايضا اليها.
فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ: پس ايمان آوريد به وحدانيت الهى و به پيغمبران او، وَ لا تَقُولُوا ثَلاثَةٌ: و مگوئيد خدايان سهاند؛ چه اعتقاد بعضى از نصارى آن بود كه الهه سهاند: اللّه، عيسى و مريم. و برخى اقانيم ثلاث، يعنى سه اصل قائل بودند: أب و ابن و روح القدس. به عبارت ديگر ذات و علم و حيات، و اين عين شرك و كفر است. انْتَهُوا خَيْراً لَكُمْ: منتهى شويد و باز ايستيد از تثليث، باز ايستادنى كه بهتر است مر شما را. يا اتيان نمائيد به امرى كه بهتر است از آنچه بر آنيد، و آن توحيد است در ذات و صفات و افعال و عبادات. يا باز ايستيد از تثليث تا باشد آن باز ايستادن، بهتر مر شما را. پس كلام در تقدير اينست كه: انتهاء خيرا لكم. يا: ائتوا امرا خيرا لكم. يا: انتهوا يكن الانتهاء خيرا لكم.
إِنَّمَا اللَّهُ إِلهٌ واحِدٌ: اينست و جز اين نيست كه ذات مقدس اللّه، خدائى است يكتا و يگانه در ذات و صفات و افعال كه به هيچ وجه تعدّد در او راه ندارد، زيرا كه عالم كبير، نظير عالم صغير انسانى است، و هر چه در عالم كبير موجود است، در عالم صغير نظير آن مىباشد؛ چنانچه مولا امير المؤمنين عليه السّلام فرمود:
أ تزعم انّك جرم صغير
و فيك انطوى العالم الاكبر
چنانچه در بدن انسان، دو نفس مدبّر محال است، همچنين بالبديهه حكم مىكند كه در عالم كبير، دو مدبر نخواهد بود.
سُبْحانَهُ أَنْ يَكُونَ لَهُ وَلَدٌ: منزه و مبرّا و مقدس است از آنكه او را فرزندى باشد، چه هر والدى را مثلى، و فنا و زوال به او راه خواهد يافت، لكن ذات احديّت الهى را مثلى و جزئى نيست، و از صفات ناقصه مبرّاست. لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ: مر ذات اقدس الهى است خاصه آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است، يعنى همه مخلوق اويند. و مخلوق، مماثل خالق نباشد، و فرزند، مماثل با پدر است. پس از اهل آسمان و زمين، او را فرزند نبود. وَ كَفى
تفسير اثنا عشرى، ج2، ص: 664
بِاللَّهِ وَكِيلًا: و كافى است خداى تعالى، كفايت كننده مهمات بندگان. اين تنبيه است بر استغناى حق تعالى از اتخاذ ولد، چه ولد براى كفايت مهمات والد باشد، و خداى عز و جل قائم است به حفظ اشياء، و كافى امور، و مستغنى از ناصر و مددكار.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
يا أَهْلَ الْكِتابِ لا تَغْلُوا فِي دِينِكُمْ وَ لا تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ إِلاَّ الْحَقَّ إِنَّمَا الْمَسِيحُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ رَسُولُ اللَّهِ وَ كَلِمَتُهُ أَلْقاها إِلى مَرْيَمَ وَ رُوحٌ مِنْهُ فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ لا تَقُولُوا ثَلاثَةٌ انْتَهُوا خَيْراً لَكُمْ إِنَّمَا اللَّهُ إِلهٌ واحِدٌ سُبْحانَهُ أَنْ يَكُونَ لَهُ وَلَدٌ لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ كَفى بِاللَّهِ وَكِيلاً (171)
ترجمه
اى اهل كتاب غلو نكنيد در دينتان و نگوئيد در باره خدا مگر حق جز
جلد 2 صفحه 162
اين نيست كه مسيح عيساى پسر مريم پيغمبر خدا و كلمه او است كه القا كرد آن را بمريم و روحى است از او پس بگرويد بخدا و پيغمبرانش و نگوئيد سه است باز ايستيد بهتر است براى شما جز اين نيست كه خدا خدائيست يكتا منزه است او از آنكه بوده باشد مر او را فرزندى مر او راست آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است و كافى است خدا كه كار گذار باشد..
تفسير
پس از ختم كلام با يهود خداوند روى سخن را بقسمت ديگرى از اهل كتاب فرمود كه آنها نصارى هستند و نهى فرمود آنانرا از غلو و مبالغه در شأن و مقام حضرت عيسى بن مريم كه ملقب بمسيح است و آنكه در باره خدا جز براستى سخنى نگويند و تصريح فرمود بشئون و مقامات آنحضرت كه نبود او مگر پيغمبر خدا و بكلمه كن وجوديّه خداوند كه و اصل فرمود آن را برحم مريم بدون پدر بوجود آمد و آن كلمه روحى بود صادر از خداوند كه خلق فرموده بود آن را در عيسى و آدم چنانچه در كافى از حضرت صادق عليه السلام در جواب سؤال از آن روح نقل فرموده و در توحيد از حضرت باقر (ع) روايت شده است پس از آن امر فرمود آنها را بايمان بخدا و پيغمبرانش و نهى فرمود ايشانرا از آنكه قائل شوند بسه خدا كه مريم و عيسى را نيز خدا بدانند يا قائل شوند باقانيم ثلثه يعنى ذات خدا و روح القدس و حضرت عيسى و تصريح فرمود بآنكه منتهى شدن بنهى خداوند خوب است براى آنها بنابر اين خيرا خبر يكون محذوف است و از معنى تفضيل تجريد شده است و تاكيد فرمود وحدانيت خود را بآنكه جز خداى يكتا خدائى نيست و يكتائى او حقيقى و از جميع جهات است و هيچ نحوى از انحاء كثرت و تعدد در او راه ندارد و منزه است از آنكه فرزند داشته باشد چون فرزند بايد از جنس و نوع پدر باشد پس بايد مثل او باشد چون دو فرد از يك نوع مثل يكديگرند و خداوند مثل و مانند ندارد علاوه بر آنكه جنس و نوع ندارد و اين مطالب در حكمت الهى ثابت شده است علاوه بر اينها آنكه تمام موجودات آنچه در آسمانها و زمين است ملك حقيقى خداوند است و فرزند ملك پدر نميشود اضافه بر همه آنكه كسى شخصى را بفرزندى قبول ميكند كه خود نتواند امور خود را اداره كند و محتاج بكار گذار باشد ولى خداوند كافى است براى كارگذارى امور خود و هر بندئى كه امر خود را باو واگذار كند.
جلد 2 صفحه 163
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
يا أَهلَ الكِتابِ لا تَغلُوا فِي دِينِكُم وَ لا تَقُولُوا عَلَي اللّهِ إِلاَّ الحَقَّ إِنَّمَا المَسِيحُ عِيسَي ابنُ مَريَمَ رَسُولُ اللّهِ وَ كَلِمَتُهُ أَلقاها إِلي مَريَمَ وَ رُوحٌ مِنهُ فَآمِنُوا بِاللّهِ وَ رُسُلِهِ وَ لا تَقُولُوا ثَلاثَةٌ انتَهُوا خَيراً لَكُم إِنَّمَا اللّهُ إِلهٌ واحِدٌ سُبحانَهُ أَن يَكُونَ لَهُ وَلَدٌ لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الأَرضِ وَ كَفي بِاللّهِ وَكِيلاً (171)
جلد 6 - صفحه 278
اي اهل كتاب غلوّ در دين خود نكنيد و نگوئيد بر خدا جز حق جز اينکه نيست که مسيح عيسي بن مريم رسول خدا است و كلمة اللّه است که او را القاء فرمود بسوي مريم و روح اللّه است که از جانب او افاضه شده پس ايمان بياوريد بخدا و پيغمبران او و قائل بسه خدا نشويد از اينکه عقيده دست كشيد براي شما بهتر است جز اينکه نيست که خدا يكي است و منزه است از اينكه براي او اولاد باشد از براي اوست آنچه در آسمانها و زمين است و خداوند كافي است براي تدبير آنها احتياج بكمك و معين و اسباب ندارد.
يا أَهلَ الكِتابِ مراد نصاري هستند لا تَغلُوا فِي دِينِكُم غلوّ تجاوز از حد است و حكماء گفتند کل شيئي جاوز عن حده انعكس الي ضده البته هر چيزي که محدود بحدي است اگر از آن حد خارج شد چيز ديگري ميشود يا بانقلاب يا باستحاله يا بتغيير و ضد او ميگردد، شراب سركه ميشود، هيزم خاكستر ميگردد، سگ در نمكزار نمك ميشود، علقه مضغه ميشود و هكذا، و اينکه اقسام ممكن است زيرا ماده مشتركه دارند خلع و لبس صورت ميكنند امّا بسائط که مركّب نيستند و ماده و صورت ندارند محال است تغيير پيدا كنند، كمّ محال است كيف شود، جوهر محال است عرض شود چون تباين ذاتي دارند، واجب الوجود محال است ممكن الوجود شود و بالعكس، بسيط محال است مركّب گردد و بالعكس، ذات مقدس واجب الوجود بسيط الحقيقية که صرف وجود است محال است انسان مركّب از اجزاء و عناصر و مواد که سر تا پا احتياج دارد و ممكن بالذات است شود.
وَ لا تَقُولُوا عَلَي اللّهِ إِلَّا الحَقَّ قادر متعال حيّ ذو الجلال واجب الوجود كامل فوق الكمال، منزه از جميع نواقص و عيوب، براي از احتياج، غني بالذات وحده لا شريك له بدانيد اللّه را و اعتراف كنيد.
جلد 6 - صفحه 279
إِنَّمَا المَسِيحُ عِيسَي ابنُ مَريَمَ رَسُولُ اللّهِ او است پيغمبر اولوا العزم صاحب كتاب و شريعت فرستاده خدا و كلمته گذشت که اطلاق كلمه بر انبياء و اوصياء ميشود زيرا كلمه منبئي ما في الضمير است و انبياء و اوصياء مظهر تام اتم كمالات ربوبي هستند
نحن كلمات اللّه التامات
بلكه (همه عالم كلام حق تعالي است) أَلقاها إِلي مَريَمَ القاء افاضه و عنايت است که خداوند عيسي را بمريم عنايت فرمود و اينکه موهبت نصيب او شد.
وَ رُوحٌ مِنهُ روح جوهر مجرد است که خداوند پيش از اجساد خلق فرمود و بعد از تماميت بدن دميده ميشود در آن چنانچه در حق حضرت آدم ميفرمايد وَ نَفَختُ فِيهِ مِن رُوحِي و در اينجا نفخ در مريم شد و لذا عيسي را روح اللّه گفتند فَآمِنُوا بِاللّهِ باقرار بوحدانية و يگانگي و ساير شئونات ربوبي و رسله از آدم تا خاتم به اينكه تمام فرستادگان خدا هستند و مقرّبان درگاه او و افضل از جميع مخلوقات او و مأمور بدعوت بندگان او هر كدام در حد خود.
وَ لا تَقُولُوا ثَلاثَةٌ نصاري در عين اينكه سه خدا قائلند و خدا را سومي ميدانند چنانچه ميفرمايد لَقَد كَفَرَ الَّذِينَ قالُوا إِنَّ اللّهَ ثالِثُ ثَلاثَةٍ مائده آيه 73، هر سه را هم يكي ميگويند و اينکه عين تناقض است و توجيهاتي که براي آنها كردند که ميگويند اله واحد و اقانيم ثلاثه مثل سراج که يك سراج است ولي مركب از دهن و فتيله و آتش است و مثل شمس يكي است لكن جسم است وضوء است و شعاع بسيار غلط است زيرا تركيب لازم ميآيد و احتياج بيكديگر و بمكان و بمركب بالكسر و ساير لوازمات امكان که منافي با وجوب وجود است بعلاوه اينكه هر يك جزو اله است و هر سه از الوهيت ميافتند.
انتَهُوا نهي بمعني طلب ترك است مقابل امر که طلب فعل است و انتهي بمعني قبول ترك است يعني بپرهيزيد ترك كنيد قول بتثليث را و دست بر داريد از شرك
جلد 6 - صفحه 280
و كفر خَيراً لَكُم انتهي و دست بر داشتن براي شما بهتر است از كفر و شرك و قول بتثليث.
إِنَّمَا اللّهُ إِلهٌ واحِدٌ خدا يكي است الوهيت مختص باو است معبودي جز او نيست و خالقيت و رازقيت و سائر صفات ربوبي خصيصه اوست.
سبحانه منزه است از تركيب و جسميت و حلول و ساير صفات امكاني که از جمله آنها است أَن يَكُونَ لَهُ وَلَدٌ زيرا توليد و تناسل از لوازم امكان است لَم يَلِد وَ لَم يُولَد.
لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الأَرضِ از ملائكه و انبياء و ساير مخلوقات تمام سر عبوديت در پيشگاه احديت فرود آورده و اقرار بعبوديت كرده همه مخلوق و مملوك او هستند.
وَ كَفي بِاللّهِ وَكِيلًا احتياج باحدي ندارد و بقدرت كامله خود تمام مخلوقات را نگهباني ميكند و ملك خود را اداره ميفرمايد.
برگزیده تفسیر نمونه
نکات آیه
۱- خداوند، اهل کتاب را از غلو در دینشان نهى کرده است. (یاهل الکتب لاتغلوا فى دینکم) «غلو» به معناى تجاوز است، و غلو در دین به معناى خارج شدن از حدود و معارفى است که در کتب آسمانى آمده و یا پیامبران الهى تعلیم داده اند.
۲- قرآن، فراخوان اهل کتاب به خوددارى از گفتار باطل درباره خداوند (یاهل الکتب ... لاتقولوا على اللّه الا الحق)
۳- یهود و نصارا مردمى آلوده به غلو و گزافه گویى در دین (یاهل الکتب لاتغلوا فى دینکم) با توجه به سیاق آیه معلوم مى شود، غلو و تجاوز تحقق پیدا کرده نه اینکه نهى از غلو تنها براى پیشگیرى باشد.
۴- حرمت غلو در دین، و لزوم کنترل احساسات مذهبى (یاهل الکتب لاتغلوا فى دینکم)
۵- پیروان ادیان الهى، در معرض خطر غلو و گزافه گویى در دین (یاهل الکتب لاتغلوا فى دینکم)
۶- ضرورت پرهیز از هرگونه سخن نابحق درباره خداوند (و لاتقولوا على اللّه الا الحق)
۷- لزوم محور قرار دادن حق، در عقاید و گفتار (و لاتقولوا على اللّه الا الحق)
۸- حضرت عیسى (ع)، فرزند مریم و پیامبر خداست. (انما المسیح عیسى ابن مریم رسول اللّه)
۹- پندار مسیحیان درباره مسیح، پندارى غلوآمیز (یاهل الکتب لاتغلوا فى دینکم ... انما المسیح عیسى ابن مریم)
۱۰- مسیح، لقب حضرت عیسى، و عیسى، اسم او* (انما المسیح عیسى ابن مریم) معمولا اسم را توصیف به «ابن» مى کنند بنابراین «عیسى» اسم آن حضرت و در نتیجه «مسیح» لقب او خواهد بود.
۱۱- عظمت حضرت مریم (ع) در پیشگاه الهى (انما المسیح عیسى ابن مریم رسول اللّه و کلمته القها إلى مریم)
۱۲- خلقت حضرت عیسى (ع)، خلقتى خارق العاده و بدون پدر (انما المسیح عیسى ابن مریم رسول اللّه و کلمته القها إلى مریم) انتساب مسیح (ع) به مادرش مریم (ع) دلالت بر خلقت او بدون واسطه پدر دارد.
۱۳- اراده خداوند حاکم بر قوانین تکوینى جهان (انما المسیح عیسى ابن مریم رسول اللّه و کلمته القها إلى مریم و روح منه)
۱۴- حضرت عیسى (ع)، مخلوق و مملوک خداست، نه خدا و فرزند خدا. (انما المسیح عیسى ابن مریم رسول اللّه و کلمته) برخى بر آنند که مراد از «کلمة اللّه» همان کلمه «کن» است که خداوند با آن مخلوقات را ایجاد مى کند و از جمله با این کلمه، حضرت مسیح (ع) را ایجاد کرد.
۱۵- حضرت عیسى (ع)، هدایتگر و احیاگر انسانها* (انما المسیح ... رسول اللّه و کلمته القها إلى مریم و روح منه) گفته شده مسیح را از آن جهت خداوند کلمه خویش خوانده که همانند کلامش مایه هدایت مردمان است. و از آن جهت او را روح نامید که عامل حیات معنوى و نیز حیات مادى انسانها مى شود.
۱۶- حضرت عیسى (ع)، روحى از ناحیه خداوند. (انما المسیح عیسى ابن مریم رسول اللّه ... و روح منه)
۱۷- حضرت عیسى (ع)، نفخه الهى است که در حضرت مریم دمیده شد.* (انما المسیح عیسى ابن مریم رسول اللّه و کلمته القها إلى مریم و روح منه) کلمه «روح» عطف بر «کلمته» است و به مقتضاى عطف، «روح منه» مى تواند به جمله «القها الى مریم» توصیف گردد ; یعنى «... و روح منه القها الى مریم» و در این صورت چنانچه برخى از مفسران گفته اند «روح» به معناى نفخه است.
۱۸- پاک بودن دامن حضرت مریم (ع) از تهمتهاى نارواى یهودیان (انما المسیح عیسى ابن مریم رسول اللّه و کلمته القها إلى مریم و روح منه) جملات «انما المسیح ... روح منه» علاوه بر اینکه رد عقیده غلوآمیز مسیحیان درباره حضرت عیسى (ع) است، مى تواند اشاره به ناروایى اتهام یهودیان نسبت به مریم (ع) نیز باشد.
۱۹- عظمت و ارزش والاى حضرت عیسى (ع) در پیشگاه خداوند (انما المسیح عیسى ابن مریم رسول اللّه و کلمته القها إلى مریم) از اینکه خداوند عیسى (ع) را به مسیح (مبارک) لقب داده، و نیز او را کلمه و روح خود شمرده، عظمت و قداست او نزد خداوند به دست مى آید.
۲۰- شخصیت فوق العاده حضرت عیسى (ع) زمینه غلو و گزافه گویى مسیحیان در مورد ایشان (یاهل الکتب لاتغلوا فى دینکم ... انما المسیح عیسى ابن مریم رسول اللّه)
۲۱- اهل کتاب، مأمور به ایمان به خدا و پیامبران و پرهیز از سه گانه پرستى (تثلیث) (یاهل الکتب ... فامنوا باللّه و رسله و لاتقولوا ثلثة)
۲۲- لزوم ایمان به تمامى پیامبران (فامنوا باللّه و رسله)
۲۳- مسیحیان معتقد به تثلیث، غلو کنندگان در دین هستند. (یاهل الکتب لاتغلوا فى دینکم ... و لاتقولوا ثلثة)
۲۴- اعتقاد به تثلیث، اعتقاد و سخنى نابحق درباره خداوند (و لاتقولوا على اللّه الا الحق ... و لاتقولوا ثلثة) جمله «و لاتقولوا ثلثة» مى تواند مصداق مورد نظر براى سخن نابحق بر خداوند باشد.
۲۵- ناسازگارى ایمان به پیامبران با عقیده تثلیث (یاهل الکتب ... فامنوا باللّه و رسله و لاتقولوا ثلثة) جمله «و لاتقولوا ثلثة» به منزله بیان و توضیحى است براى جمله «ءامنوا باللّه و رسله».
۲۶- خیر و سعادت مسیحیان در گرو پرهیز از تثلیث و سه گانه پرستى (یاهل الکتب ... و لاتقولوا ثلثة انتهوا خیراً لکم) در برداشت فوق کلمه «خیراً» خبر براى فعل محذوف (یکن) گرفته شده است و جمله با تقدیر آن چنین است: «انتهوا ان تنتهوا یکن خیراً لکم».
۲۷- پرهیز از شرک، زمینه خیر و سعادت انسان (و لاتقولوا ثلثة انتهوا خیراً لکم)
۲۸- بازگشت سودِ یگانه پرستى به خود انسان (و لاتقولوا ثلثة انتهوا خیراً لکم) کلمه «لکم» اشاره به این است که گرایش به توحید به سودِ خود آدمى است نه اینکه نفعى را براى خدا و یا رسولان وى داشته باشد.
۲۹- اللّه، تنها خداى یگانه و معبود حقیقى انسانها (انما اللّه اله وحد)
۳۰- ناسازگارى اعتقاد به تثلیث با اعتقاد به خدا و یگانگى او (توحید) (فامنوا باللّه و رسله و لاتقولوا ثلثة ... انما اللّه اله وحد)
۳۱- باور به یگانگى خداوند و اقرار به آن، اعتقاد و سخنى حق درباره خداوند (لاتقولوا على اللّه الا الحق ... انما اللّه اله وحد)
۳۲- اعتقاد به تثلیث، شرک است. (و لاتقولوا ثلثة ... انما اللّه اله وحد)
۳۳- مسیحیان، معتقد به فرزندى حضرت عیسى (ع) براى خداوند (یاهل الکتب ... انما المسیح عیسى ابن مریم رسول اللّه و کلمته القها إلى مریم و روح منه فامنوا باللّه و رسله و لاتقولوا ثلثة انتهوا خیراً لکم)
۳۴- اعتقاد به فرزند داشتن خداوند، پندارى نابحق درباره وى و هتک حرمت اوست. (لاتقولوا على اللّه الا الحق ... سبحنه ان یکون له ولد)
۳۵- آسمانها، متعدد هستند. (له ما فى السموت)
۳۶- مالکیت مطلق خداوند بر هستى، دلیل فرزند نداشتن او (سبحنه ان یکون له ولد له ما فى السموت و ما فى الأرض) جمله «له ما فى السموت ...» دلیل و برهانى است براى جمله «سبحنه ان یکون له ولد» یعنى آنچه غیر خداست و از جمله حضرت مسیح، مملوک و عبد اوست و کسى که مالک تمام هستى است، نیازى به داشتن فرزند ندارد.
۳۷- خداوند، تنها مالک و فرمانرواى تمامى هستى (له ما فى السموت و ما فى الارض)
۳۸- خداوند براى وکالت و سرپرستى و تدبیر جهان، کافى است. (و کفى باللّه وکیلا) وکیل به کسى گفته مى شود که کارى را به عهده بگیرد و تدبیر کند و چون سخن از جهان هستى بود، مراد از وکیل، سرپرست و مدبر جهان هستى است.
۳۹- کفایت خداوند براى تدبیر هستى، دلیل وحدانیت او و منزه بودنش از داشتن شریک و فرزند (انما اللّه اله وحد سبحنه ان یکون له ولد ... کفى باللّه وکیلا) جمله «کفى ...» دلیل دیگرى است براى مطالب گذشته.
۴۰- توجه به قدرت و مالکیت مطلق خداوند، زمینه ساز باور آدمى به کفایت خداوند در تدبیر هستى (له ما فى السموت و ما فى الارض و کفى باللّه وکیلا) جمله «له ما فى السموت ...» مى تواند اشاره به علت کفایت خداوند در وکالت و تدبیر هستى داشته باشد ; یعنى چون مالک و فرمانروایى مطلق است، براى وکالت و تدبیر هستى کافى است.
موضوعات مرتبط
- آسمان: تعدد آسمان ۳۵
- آفرینش: تدبیر آفرینش ۳۸، ۳۹، ۴۰ ; حاکم آفرینش ۱۳ ; قانونمندى آفرینش ۱۳ ; مالک آفرینش ۳۶، ۳۷
- احکام:۴
- اسماء و صفات: صفات جلال ۳۶، ۳۹
- اقرار: به توحید ۳۱
- انبیا: نقش انبیا ۱۵
- اهل کتاب: غلوّ اهل کتاب ۱ ; مسؤولیت اهل کتاب ۲۱
- ایمان: به انبیا ۲۱، ۲۲، ۲۵ ; ایمان به توحید ۳۱ ; ایمان به خدا ۲۱، ۳۰ ; ایمان و شرک ۳۰ ; زمینه ایمان ۴۰ ; متعلق ایمان ۲۱، ۲۲، ۲۵، ۳۰
- پیروان ادیان:۵
- تثلیث: اجتناب از تثلیث ۲۱، ۲۶ ; عقیده به تثلیث ۲۳، ۲۴، ۲۵، ۳۰، ۳۲
- تعصب دینى: کنترل تعصب دینى ۴
- توحید: آثار توحید ۳۰ ; آثار توحید عبادى ۲۸ ; توحید عبادى ۲۹ ; دلایل توحید ۳۹
- حق: اهمیّت حق ۷
- خدا: اختصاصات خدا ۳۷ ; اراده خدا ۱۳ ; افترا به خدا ۲، ۶ ; اهانت به خدا ۳۴ ; تدبیر خدا ۳۸ ; خدا و فرزند ۳۳، ۳۴، ۳۶، ۳۹ ; ربوبیّت خدا ۳۹ ; روح خدا ۱۶ ; قدرت خدا ۴۰ ; مالکیت خدا ۳۶، ۳۷، ۴۰ ; نفخه خدا ۱۷ ; نواهى خدا ۱ ; ولایت خدا ۳۸
- دین: حرمت غلو در دین ۴ ; غلو در دین ۱، ۳، ۵، ۲۳
- ذکر: آثار ذکر ۴۰
- سخن: اجتناب از سخن باطل ۲ ; اجتناب از سخن ناپسند ۶ ; ملاک سخن ۷
- سعادت: زمینه سعادت ۲۷ ; عوامل سعادت ۲۶
- شرک: اجتناب از شرک ۲۷ ; موارد شرک ۳۲
- عقیده: باطل ۲۳، ۲۴، ۲۵، ۳۲، ۳۴ ; عقیده پسندیده ۳۱ ; ملاک درستى عقیده ۷
- عیسى (ع): الوهیّت عیسى (ع) ۱۴ ; خلقت عیسى (ع) ۱۴، ۱۷ ; شخصیّت عیسى (ع) ۲۰ ; عظمت عیسى (ع) ۱۹ ; عیسى (ع) مسیح ۱۰ ; فضایل عیسى (ع) ۱۶، ۱۷، ۱۹ ; لقب عیسى (ع) ۱۰ ; مقامات عیسى (ع) ۲۰ ; نام عیسى (ع) ۱۰ ; نبوّت عیسى (ع) ۸ ; ویژگى خلقت عیسى (ع) ۱۲ ; هدایتگرى عیسى (ع) ۱۵
- غلو: خطر غلو ۵ ; زمینه غلو ۲۰
- قرآن: دعوت قرآن ۲
- محرمات:۴
- مریم (ع): پاکى مریم (ع) ۱۸ ; تهمت به مریم (ع) ۱۸ ; عظمت مریم (ع) ۱۱ ; فرزند مریم (ع) ۸ ; فضایل مریم (ع) ۱۱
- مسیحیان: سعادت مسیحیان ۲۶ ; شرک مسیحیان ۳۳ ; عقیده مسیحیان ۹، ۲۳، ۳۳ ; غلو مسیحیان ۳، ۹، ۲۰، ۲۳ ; مسیحیان و عیسى (ع) ۹
- معبود: حقیقى ۲۹
- مقربان:۱۱، ۱۹
- یهود: افتراهاى یهود ۱۸ ; غلو یهود ۳ ; یهود و مریم (ع) ۱۸