يس ٦٨
کپی متن آیه |
---|
وَ مَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَکِّسْهُ فِي الْخَلْقِ أَ فَلاَ يَعْقِلُونَ |
ترجمه
يس ٦٧ | آیه ٦٨ | يس ٦٩ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«نُنَکِّسْهُ»: او را واژگونه و وارونه میکنیم. مراد عقبگرد قوای جسمانی و روحانی انسان است، تا بدانجا که بازگشت کامل انسان به حالات طفولیّت انجام میپذیرد، و حرکات و روحیّات کودکان در پیران پدیدار میگردد. به عبارت دیگر: پیران، کودکان میشوند (نگا: حجّ / روم / ). «الْخَلْقِ»: خلقت. آفرینش. مراد وضع جسمی و روحی است.
آیات مرتبط (تعداد ریشههای مشترک)
تفسیر
- آيات ۶۶ - ۸۳ سوره يس
- تهديد كفار به گرفتن چشمان و دگرگون ساختن خلقتشان
- توضيح اينكه فرمود: ما به پيامبر شعر نياموختيم و شاعرى شايسته او نيست و ما علمناهالشعر و ما ينبغى له
- مقصود از اينكه فرمود: انسان مالك چهارپايان است
- معناى جمله : وهم لهم جند محضرون كه درباره احضار مشركين و آلهه شان در قيامت است
- استبعاد معاد توسط مشركين و جواب خداى تعالى به اين استبعاد
- اقوال مختلف درباره خلقت مثل در آيه : اوليس الذى خلق السموات والارض بقادر على انيخلق مثلهم ...
- توضيحى در مورد تغير و تبدل متوالى بدن و عدم تغير وتبدل نفس و روح
- توضيح مفاد آيه شريفه : انما امره اذا اراد شيئا انيقول له كن فيكون ... و بيان مراد از امر و قول در آن
- رد گفتار بعضى كه كن را از مقوله لفظ دانسته اند
- معناى ملكوت و اينكه ملكوت هر چيزى به دست خدا است
- رواياتى درباره بيگانه بودن پيامبر صلى الله عليه و آله از شعر و شاعرى
- اعاده و احياء اموات
- و اراده قول خداوند
تفسیر نور (محسن قرائتی)
وَ مَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَكِّسْهُ فِي الْخَلْقِ أَ فَلا يَعْقِلُونَ «68»
و هر كه را طول عمر دهيم، او را در آفرينش واژگونه مىكنيم. (حافظهاش به فراموشى سپرده مىشود، قدرتش به ضعف مىگرايد و قامتش خم مىگردد) آيا تعقّل نمىكنند؟
نکته ها
در آيات قبل خداوند فرمود: اگر بخواهيم چشم را نابينا و قيافهها را دگرگون مىكنيم؛ اين آيه نمونهاى از اين دگرگونى را در مورد سالمندان بيان مىكند.
«نُنَكِّسْهُ» از «تنكيس» به معناى واژگون كردن و مراد از آن بازگشت انسان به حالت كودكى است. علمش به جهل و فراموشى تبديل مىشود، قدرتش رو به ضعف مىرود و سعهى صدرش به زود رنجى مىرسد، حسّاسيتش زياد و اشكش روان مىشود.
پیام ها
1- عمر به دست خداست. «نُعَمِّرْهُ»
2- سنّت خداوند بر آن است كه پيرى همراه با شكستگى باشد. «نُعَمِّرْهُ نُنَكِّسْهُ» گرچه آثار عمر طولانى به دست خداست. آن جا كه خداوند اراده كند، افرادى مثل نوح و مهدى عليهما السلام عمر طولانى مىكنند و شكسته هم نمىشوند.
4- انسان هم بايد به فكر از دست رفتن نعمتها باشد. «لَطَمَسْنا، مسخنا» و هم به فكر ضعيف شدن آنها. «نُنَكِّسْهُ فِي الْخَلْقِ أَ فَلا يَعْقِلُونَ»
تفسير نور(10جلدى)، ج7، ص: 555
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
وَ مَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَكِّسْهُ فِي الْخَلْقِ أَ فَلا يَعْقِلُونَ (68)
وَ مَنْ نُعَمِّرْهُ: و هر كه را عمر داديم و زندگانى او را دراز كنيم، نُنَكِّسْهُ فِي الْخَلْقِ: برگردانيم او را در آفرينش، يعنى زيادتى جسم او را به نقص بدل كنيم و قوت او را به ضعف و جوانى او را به پيرى و طراوت او را به پژمردگى و زيركى و دانائى او را به خرفتى و نادانى؛ أَ فَلا يَعْقِلُونَ: آيا پس چرا تعقل نمىكنيد و در نمىيابيد كه هر كه بر تنكيس خلق قادر باشد، بر طمس و مسخ نيز قادر خواهد بود.
شأن نزول:
كفار مكه چون قرآن را بر اسلوبى غريب و تركيبى بديع ديدند، گفتند: پيغمبر شاعر است؛ حق تعالى رد آنها فرمود كه:
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
وَ مَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَكِّسْهُ فِي الْخَلْقِ أَ فَلا يَعْقِلُونَ (68) وَ ما عَلَّمْناهُ الشِّعْرَ وَ ما يَنْبَغِي لَهُ إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِكْرٌ وَ قُرْآنٌ مُبِينٌ (69) لِيُنْذِرَ مَنْ كانَ حَيًّا وَ يَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَى الْكافِرِينَ (70) أَ وَ لَمْ يَرَوْا أَنَّا خَلَقْنا لَهُمْ مِمَّا عَمِلَتْ أَيْدِينا أَنْعاماً فَهُمْ لَها مالِكُونَ (71) وَ ذَلَّلْناها لَهُمْ فَمِنْها رَكُوبُهُمْ وَ مِنْها يَأْكُلُونَ (72)
وَ لَهُمْ فِيها مَنافِعُ وَ مَشارِبُ أَ فَلا يَشْكُرُونَ (73) وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لَعَلَّهُمْ يُنْصَرُونَ (74) لا يَسْتَطِيعُونَ نَصْرَهُمْ وَ هُمْ لَهُمْ جُنْدٌ مُحْضَرُونَ (75) فَلا يَحْزُنْكَ قَوْلُهُمْ إِنَّا نَعْلَمُ ما يُسِرُّونَ وَ ما يُعْلِنُونَ (76)
ترجمه
و كسى كه عمر دراز ميدهيم او را نگونسار ميگردانيمش در آفرينش آيا پس در نمىيابند بعقل
و نياموختيم او را شعر و نسزد مر او را نيست آن مگر پندى و قرآنى واضح
تا بيم دهد كسيرا كه باشد زنده و ثابت شود گفتار عذاب بر كافران
آيا و نديدند كه ما آفريديم براى آنها از آنچه ساخت دستهاى ما چهارپايانى پس آنان انها را مالكانند
و رام گردانيديم آنها را براى آنان پس از آنها است سواريشان و از آنها ميخورند
و براى آنان در آنها بهرهها و
جلد 4 صفحه 417
آشاميدنيها است آيا پس شكر نميكنند
و گرفتند از غير خداوند خدايانى كه شايد آنها يارى كرده شوند
قدرت ندارند بر يارى كردن آنها و آنها براى آنخدايان سپاهى حاضر كرده شدگانند
پس نبايد اندوهگين سازد تو را سخنشان همانا ما ميدانيم آنچه را مخفى ميدارند و آنچه را آشكار ميكنند.
تفسير
خداوند متعال براى تنبّه كفّار بقدرت خود بر آنچه در آيات سابقه ذكر شد از كور نمودن و مسخ كردن آنها ميفرمايد و كسيكه ما عمر طولانى باو ميدهيم برميگردانيمش بتدريج بحال اوّل خود در ضعف جسم و قواء آن بطوريكه ديده آنها از كار مىافتد و شكل آنها تغيير ميكند و قادر بر حركت از جاى خودشان نميشوند و اين نمونهئى است از محو چشم و مسخ و اقعاد و غيرها كه آنها در مردان سالخورده خود مشاهده مينمايند پس چگونه تعقّل نميكنند كه خدا قادر بر اين امور ميباشد و قمّى ره نقل فرموده كه قريش ميگفتند آنچه محمد ميگويد و نسبت بخدا ميدهد شعر است و خدا آنها را ردّ فرموده ميفرمايد پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم شعر نگفته هرگز و ظاهرا مراد از شعر كلامى است كه مبنى بر تخيّلات و تمويهات و تشبيهات مرغّبه و منفّره باشد بدون اصل مسلّم معقولى مثلا در تكذيب عسل گفته شود فضله حيوان و مهوّع انسان است و در توصيف شراب گويد ياقوتى رنگ مقوّى و مشهّى و امثال اينها خواه آن كلام منظوم باشد خواه نباشد ولى چون اين قبيل معانى غالبا در كلام منظوم وجود پيدا ميكند كلّيه كلام منظوم را شعر گفتهاند و آن بدنام اكثريّت افراد خود شده ولى اگر شعر مبنى بر معانى محكمه و مواعظ حكيمانه يا مدح و قدح بجا باشد بسيار خوب است و بنابراين مراد از قول خداوند و ما علّمناه الشّعر تا آخر آيه آنستكه ما به پيغمبر خود كلاميكه مبنى بر وهميّات و خياليّات باشد ياد نداديم تا قرآن را مؤلّف از آنها نموده باشد و سزاوار نيست براى او كه مرشد كلّ و هادى سبل است كه چنين كلامى از او صادر شود نيست آنچه ما باو تعليم نموديم مگر موجب تذكّر و موعظه و ارشاد و كتاب آسمانى كه نامش قرآن يعنى لايق خواندن و عمل نمودن و مجموعه معانى حقّه حقيقيّه است و وصفش بيان كننده صلاح دنيا و آخرت بندگان است و اينكه گفتهاند پيغمبر صلى اللّه عليه و اله شعر نميخواند و اگر احيانا بر زبانش جارى ميشد
جلد 4 صفحه 418
صورت آنرا تغيير ميداد كه از شعريّت خارج شود ظاهرا براى رفع توهّم شاعريّت نسبت بآنحضرت باشد و الّا ديوان اشعار امير المؤمنين عليه السّلام معروف و ترغيب پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله حسّان بن ثابت را بشعر كه فرمود هميشه اى حسّان مؤيّد باشى بروح القدس ماداميكه يارى كنى ما را بزبان خود مشهور است و غرض از نازل نمودن قرآن بر پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم آنستكه بترساند از عذاب خدا و روز جزا كسانيرا كه دلشان زنده است بروح ايمان و واجب شود كلمه عذاب باتمام حجّت بر كفّار كه مصرّند در انكار و در مجمع از امير المؤمنين نقل نموده كه حيّا را به عاقلا تفسير فرموده است و بعدا اشاره فرموده بقدرت و نعمت خود باين بيان كه آيا نديدند مردم كه ما بدست قدرت خود خلق نموديم براى آنها شتر و گاو و گوسفند را كه دست بشر در آفرينش آنها بهيچ وجه بكار نرفته و بحكم ما مالك و مسلّط و متصرّف واقعى در آن حيوانات آنانند كه ميتوانند آنها را بيع و شرى نمايند و ما مسخّر و رام نموديم آنها را براى آنان كه ميتوانند سوارشان شوند و بكشند و گوشت آنها را بخورند و همه قسم بهرهبردارى از آنها نمايند از پوست و پشم و كرك آنها لباس و فرش تهيّه نمايند و از شيرشان بياشامند و نكته قابل توجه آنستكه بيشتر استفاده آنها از انعام در سوارى و باركشى چون از شتر است آنحيوان با قوّه و عظمت را چنان رام فرموده براى بشر كه طفلى مهار قطار آنها را گرفته و بخاطر خواه خود ميبرد و ميكشد آيا اين نعمتها قابل شكرگزارى و قدردانى نيست و تخصيص اين حيوانات بذكر ظاهرا براى كثرت منافع وجوديّه آنها در عالم خصوصا در عربستان باشد كه مورد نزول آيات الهى است و باو صف همه اينها مردم آن سامان قبل از اسلام غالبا مشرك بودند به اين معنى كه هر قبيلهاى بتى براى خود اتّخاذ نموده بودند و عبادت مينمودند آنرا و مىگفتند اين براى تقرّب بخدا است و اميد داشتند كه آن بتها بتوانند حوائجشان را برآورند و شفاعت از آنها نمايند و عذاب خدا را از آنها دفع كنند و خدا ميفرمايد بتها كه نميتوانند بهيچ وجه يارى از آنها نمايند ولى آنها براى بتها لشگرى حاضر كرده شدهاند كه در برابر آنها بخاك مىافتند و از آنها نگهدارى و دفاع ميكنند در دنيا و در آخرت در دنبال آنها بجهنّم ميروند چون خداوند فرموده آنها با آنچه ميپرستند جز خدا
جلد 4 صفحه 419
آتشگيرانه جهنّم ميباشند و معلوم است هر تابعى پيرو متبوع خود خواهد بود و نبايد پيغمبر اكرم از اقوال و عقايد آنها راجع بخدا و خودش ملول و محزون باشد چون خدا از باطن و ظاهر آنها كاملا آگاه و مطّلع است و آنها را بجزاى كردار و گفتار ناهنجار خودشان در دنيا و آخرت خواهد رسانيد.
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
وَ مَن نُعَمِّرهُ نُنَكِّسهُ فِي الخَلقِ أَ فَلا يَعقِلُونَ (68)
و كسي را که ما باو عمر دهيم پس نكس در خلقت او ميدهيم آيا تعقل نميكنيد و درك نمينمائيد.
مقتضاي طبيعت در موجودات مادي مثل انسان و حيوان و نبات و غير اينها اينست که که در ابتداء امر رو به رشد ميگذارد تا حد معيني از عمر پس از آن رو بنكس ميگذارد تا موقع موت اما انسان حد رشدش غالبا تا چهل سالگي است پس از آن حد وقوفش تا شصت ساله پس از آن رو بنكس ميگذارد عقلش كم ميشود فراموشي پيدا ميكند قوه سامعه و باصره و شامه و ذائقه نقصان پيدا ميكند بدنش ضعيف ميشود كمرش خميده ميشود قوايش كاسته ميشود تا اجلش برسد لكن اينکه بر حسب نوع است و الا خداوند قدرت دارد تمام قواي او را حفظ كند و لو عمر دنيا باو دهد چنانچه خضر و الياس و ادريس و عيسي و حضرت بقيه- اللّه را حفظ فرمود و همچنين اصحاب كهف را و اما حيوانات هم هر كدام حدي براي رشد آنها معين فرموده و حدي براي وقوف پس از آن رو بنكس ميروند تا تلف شوند و همين قاعده در اشجار و نباتات جاريست هر كدام بر حسب استعداد
جلد 15 - صفحه 103
آنها لكن اينکه معني در روحانيات مثل ملائكه و عالم ارواح و عالم انوار نيست و همچنين در كواكب و كرات جويه و منظومههاي شمسيه نيست نه زياد رشد پيدا ميكنند و نه نقصان و ضعف تا موقعي که براي آنها معين شده بلكه بعضي الي الابد وَ مَن نُعَمِّرهُ من از براي ذوي العقول است لكن مراد انسان است.
نُنَكِّسهُ فِي الخَلقِ و بنظر ميآيد که اشاره بمسئله معاد باشد که همين نحوي که از ضعف بقوه و از قوه بضعف ميرسانيم قدرت داريم از خاك انسان قوي رشيد كنيم همين نحو قدرت داريم از بدن خاك شده پوسيده شده دو مرتبه برگردانيم و انسانش كنيم.
أَ فَلا يَعقِلُونَ که خداوند بر همه چيز قادر است.
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 68)- در این آیه به وضع انسان در پایان عمر از نظر ضعف و ناتوانی عقل و جسم اشاره میکند تا هم هشداری باشد به آنها که برای انتخاب راه هدایت امروز و فردا میکنند، و هم پاسخی باشد به کسانی که تقصیرات خود را به گردن کمی عمر میافکنند، و هم دلیلی باشد بر قدرت خداوند که او همان گونه که میتواند یک انسان نیرومند را به ضعف و ناتوانی یک نوزاد بازگرداند، قادر است بر مسأله معاد، و همچنین نابینا ساختن مجرمان و از حرکت بازداشتن آنها.
میفرماید: «هر کس را که طول عمر دهیم در آفرینش واژگونه میکنیم، آیا اندیشه نمیکنند»؟ (وَ مَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَکِّسْهُ فِی الْخَلْقِ أَ فَلا یَعْقِلُونَ).
به راستی روزهایی فرا میرسد بسیار دردناک که عمق ناراحتی آن را به زحمت میتوان تصور کرد.
نکات آیه
۱ - بازگشت انسان به حالت طفولیت پس از عمر طولانى و دوران پیرى از نظر قواى جسمى و عقلى (و من نعمّره ننکّسه فى الخلق) «تعمیر» (مصدر «نعمّر» و از ماده «عمر») به معناى طولانى کردن عمر و «تنکیس» (مصدر «ننکّسه») به معناى واژگون ساختن است. مقصود از جمله «و من نعمّره ننکّسه فى الخلق» واژگون شدن و بازگشت انسان از نظر قواى جسمى و عقلى در دوران پیرى، به دوران ضعف و سستى طفولیت خویش است.
۲ - قواى انسان - هرچند نیرومند باشد - زوال پذیر و در معرض سستى است. (و من نعمّره ننکّسه فى الخلق)
۳ - انسان، در جلوگیرى از تحلیل و سستى قواى خویش به هنگام پیرى، ناتوان است. (و من نعمّره ننکّسه فى الخلق)
۴ - آغاز جوانى، شروع تکامل و رشد قواى جسمى و عقلى، و آغاز پیرى، اول سستى و سیر نزولى آن قوا است. (و من نعمّره ننکّسه فى الخلق) برداشت یاد شده از آن جا است که آیه شریفه، دوران پیرى را از نظر قواى جسمى و عقلى، مانند دوران طفولیت دانسته است. بنابراین لازمه این سخن، مطلبى است که در برداشت بالا آمده است.
۵ - جوانى، بهترین و مفیدترین دوران زندگى براى تربیت و رشد جسمى و عقلى انسان (و من نعمّره ننکّسه فى الخلق)
۶ - بازگشت انسان به حالت طفولیت - پس از دوران پیرى - از نظر قواى جسمى و عقلى، نشانگر توانایى خداوند بر عذاب کافران و بازگرداندن آنان به روز رستاخیز است. (و لو نشاء لطمسنا على أعینهم ... و من نعمّره ننکّسه فى الخلق) برداشت یاد شده براین اساس استوار است که عبارت «من نعمّره ...» عطف بر «و لو نشاء لطمسنا...» - از باب عطف علت بر معلول - باشد; یعنى، آیه شریفه درصدد ارئه شاهدى بر توانایى خداوند بر مسخ و زمین گیر کردن انسان و بازگرداندن وى به روز رستاخیز براى محاکمه است.
۷ - سرزنش خداوند بر عدم تعقل و اندیشه، در مراحل تکاملى قواى انسان و سیر نزولى آن (و من نعمّره ننکّسه فى الخلق أفلایعقلون)
۸ - تعقل و اندیشیدن در آفرینش، از راه هاى خداشناسى است. (و من نعمّره ننکّسه فى الخلق أفلایعقلون)
۹ - لزوم بهره گیرى از استعدادها و قواى جسمى و عقلى، به هنگام شکوفایى آن و در دوران پیرى (و من نعمّره ننکّسه فى الخلق أفلایعقلون)
موضوعات مرتبط
- ادراک: استفاده از قواى ادراکى ۹
- انسان: زوال قدرت انسان ۲; عجز انسان ۳; محدودیت قدرت انسان ۲
- پیرى: آثار پیرى ۴; سستى در پیرى ۳; ضعف در پیرى ۱; ویژگیهاى پیرى ۱، ۳
- تربیت: زمینه تربیت ۵
- تعقل: آثار تعقل ۸; تعقل در آفرینش ۸; تعقل در تکامل انسان ۷
- جوانى: آثار جوانى ۴; تربیت در جوانى ۵; ویژگیهاى جوانى ۵
- خدا: روش خدا شناسى ۸; سرزنشهاى خدا ۷; نشانه هاى قدرت خدا ۶
- رشد: آغاز رشد جسمانى ۴
- عمر: دورانهاى عمر ۴، ۵، ۶
- ضعف جسمانى: آغاز ضعف جسمانى ۴
- قدرت: استفاده از قدرت جسمانى ۹
- کافران: عذاب کافران ۶
- کودکى: بازگشت به کودکى ۱، ۶
- معاد: دلایل معاد ۶
منابع