روایت:الکافی جلد ۱ ش ۱۲۹۹

از الکتاب
نسخهٔ تاریخ ‏۲۷ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۰۱:۱۷ توسط Move page script (بحث | مشارکت‌ها) (Move page script صفحهٔ الکافی جلد ۱ ش ۱۲۹۹ را بدون برجای‌گذاشتن تغییرمسیر به روایت:الکافی جلد ۱ ش ۱۲۹۹ منتقل کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)


آدرس: الكافي، جلد ۱، كِتَابُ الْحُجَّة

علي بن محمد عن سهل بن زياد عن علي بن محمد القاساني قال اخبرني بعض اصحابنا :


الکافی جلد ۱ ش ۱۲۹۸ حدیث الکافی جلد ۱ ش ۱۳۰۰
روایت شده از : امام رضا عليه السلام
کتاب : الکافی (ط - الاسلامیه) - جلد ۱
بخش : كتاب الحجة
عنوان : حدیث امام رضا (ع) در کتاب الكافي جلد ۱ كِتَابُ الْحُجَّة‏ بَابُ مَوْلِدِ أَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا ع‏
موضوعات :

ترجمه

کمره ای, اصول کافی ترجمه کمره ای جلد ۳, ۴۳۹

على بن محمد كاشانى گويد: يكى از اصحاب به من خبر داد كه: مال بسيارى براى امام رضا بردم و آن حضرت از دريافت آن شاد نشد، غمنده شدم و با خود گفتم، اين همه پول براى او آوردم و او شاد نشد. آن حضرت فرمود: اى غلام يك طشت با آب براى من بياور، روى كرسى نشست و دست فراداشت و به غلام گفت: آب‏ بريز، گويد: از انگشتانش طلا ميان طشت روان شد، و سپس به من رو كرد و فرمود: كسى كه چنين است اعتنائى به پولى كه تو آوردى ندارد

مصطفوى‏, اصول کافی ترجمه مصطفوی جلد ۲, ۴۱۲

يكى از اصحاب گويد: پول بسيارى نزد امام رضا آوردم، ولى حضرت از آن شادمان نگشت من اندوهگين شدم و با خود گفتم: چنين پولى برايش مى‏آورند و او خوشحال نميشود!!. امام فرمود: اى غلام! آفتابه لگن بياور، سپس روى تختى نشست و دستش را گرفت و بغلام فرمود: آب بريز، راوى گويد: همين طور طلا بود كه از ميان انگشتانش در طشت ميريخت، سپس متوجه من شد و فرمود: كسى كه چنين است بپولى كه تو برايش آورده‏ئى اعتنائى ندارد.

محمدعلى اردكانى, تحفة الأولياء( ترجمه أصول كافى) - جلد ۲, ۶۸۵

على بن محمد، از سهل بن زياد، از على بن محمد قاسانى روايت كرده است كه گفت: خبر داد مرا بعضى از اصحاب ما كه مالى را به خدمت ابوالحسن حضرت امام رضا عليه السلام برد و گفت كه: آن مال را قدرى بود. پس آن حضرت را نديدم كه به آن مال شاد و خوشحال شده باشد. راوى مى‏گويد كه: من به جهت اين غمناك شدم و با خود گفتم كه: اين مال عظيم را به خدمتش آوردم و به آن شاد و خوشحال نشد. پس فرمود كه: «اى غلام، طشت و آب را بياور». راوى مى‏گويد كه: آن حضرت بر بالاى كرسى نشست و دست خود را پيش داشت، و به غلام فرمود كه: «آب را بر دست من بريز». راوى مى‏گويد كه: پس شروع كرد كه طلا از ميانه انگشتان آن حضرت روان مى‏شد و در طشت مى‏ريخت، بعد از آن رو به سوى من كرد و فرمود: «كسى كه همچنين باشد، به آنچه تو آن را به سوى او آورده‏اى، پروا نمى‏كند».


شرح

آیات مرتبط (بر اساس موضوع)

احادیث مرتبط (بر اساس موضوع)