البقرة ٢٣٧
ترجمه
البقرة ٢٣٦ | آیه ٢٣٧ | البقرة ٢٣٨ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«نِصْفُ»: نیم. این واژه میتواند مبتدای خبر محذوف، و یا خبر مبتدای محذوف باشد، و تقدیر چنین است: فَعَلَیْکُمْ نِصْفُ مَا فَرَضْتُمْ؛ فَالْوَاجِبُ نِصْفُ مَا فَرَضْتُمْ. «یَعْفُونَ»: زنان گذشت کنند. «یَعْفُو»: او گذشت کند. در رسمالخطّ قرآنی، الف زائدی در آخر این فعل موجود است. «الَّذِی بِیَدِهِ عُقْدَةَ الْنِّکَاحِ»: شوهر است. «فَضْل»: بزرگواری و نیک رفتاری.
آیات مرتبط (تعداد ریشههای مشترک)
تفسیر
- آيات ۲۴۲ - ۲۲۸ ، سوره بقره
- اشاره به حكمت تشريع عده براى زن مطلقه
- توضيحى مبسوط پيرامون واژه (قرء) و معناى آن
- معناى كلمه (بعل ) و توضيح مرجع ضمير كلمه بعولتهن در آيه ت (و بعولتهن احق بردهن ...)
- سزاوارتر بودن شوهران به مردان مطلقه نسبت به مردان ديگر در صلاق رجعى
- تكرار كلمه ((معروف )) در آيات طلاق نشانه اهتمام شارع مقدس نسبت به انجام اين عمل به وجه سالم است
- ((معروف )) از نظر اسلام و روش صحيح رعايت تساوى در قانوگذارى اسلام
- معناى كلمه ((تسريح )) و مراد از ((تسريح زن بر احسان )) در آيه شريفه
- مراد از نگهدارى زن به وجه معروف يا طلاق دادن به او وجه نيكو
- وجه اينكه (امساك ) و (تسريح ) در آيه شريفه هم به قيد معروف و هم به قيد احسان مقيد شده اند
- وضعيتى كه طلاق جايز شمرده شده و شوهر مى تواند مهريه را پس گرفته طلاق دهد
- اكتفا به عمل به ظواهر دين و غفلت از روح آن و تفرقه بين احكام فقهى و معارف اخلاقى ، ابطال مصالح شريعت است
- نوع سوم طلاق و حكم آن
- لطائف و ظرائف دقيقى كه در آيات طلاق به كار رفته است
- اشاره به حكمت نهى از امساك به قصد ضرر در آيه (فمن يفعل ذالك فقد ظلم نفسه ...)
- مقصود از نعمت در ((و اذكرو نعمة الله عليكم ))
- نهى آيه شريفه از دخالت اوليا در امر ازدواج مجدد همسرانى كه عده شان تمام شده و مى خواهند دوباره با همسر قبلى خود ازواج كنند
- علت اينكه رجوع زنان به شوهران خود ازكى و اءطهر خوانده شده است
- وجه اينكه در آيه شريفه به جاى كلمه ((والد))، ((مولودله )) آورده شده است
- فرزند ملحق به پدر است يا مادر؟! و آيه قرآن كداميك را معتبر مى داند
- معناى كلمه ارضاع و حكم بچه شيرخواره پس از طلاق والدين او
- پيام احكامى چند در خصوص بچه شير خوار و وظايف والدين او پس از طلاق
- عقائد قبل از اسلام در باره زن شوهر مرده
- معنى تعريض و بيان فرق آن با كنايه
- معناى اكنان و مراد آيه (و لا جناح عليكم فيما عرضتم ...)
- معناى (عزم ) و وجه اينكه در آيه شريفه عقده نكاح به عزم وابسته شده است
- معناى (موسع ) و (مقتر) و آيه شريفه ((و متعوهن على الموسع قدره ...))
- موردى از طلاق كه مرد بايد نصف مهر زن را به او بدهد
- تشويق مردم به احسان و فضل نسبت به يكديگر در روابط بين خود
- نماز از واجباتى است كه در هيچ حالتى ساقط نمى شود
- معناى كلمه (عقل ) و بيان كلماتى كه در قرآن كريم درباره انواع ادركات انسانى آمده است ))
- معانى كلمات زن ، حسبان ، شعور، ذكر و عرفان و معرفت
- معانى كلمات فهم ، فقه ، درايت ، فكر و راءى
- معانى كلمات زعم ، علم ، حفظ، حكمت ، خبرت و شهادت
- تشويق مردم به احسان و فضل نسبت به يكديگر در روابط بين خود درباره عقل و خردمندى انسان
- در قرآن ، مراد از تعقل ادراك تواءم با سلامت فطرت است ، نه تعقل تحت تاءثير غرائز و اميال نفسانى
- بحث روايتى (در ذيل آيات طلاق )
- حكمت تحريم رجوع بعد از طلاق سوم
- درباره وقوع سه طلاق با يك لفظ يا در يك مجلس از نظر خاصه و عامة
- رواياتى در مورد طلاق خلع و مبارات
- معناى خلع از زبان امام باقر (ع ) و بيان اولين خلعى كه در اسلام واقع شده است
- معناى ((عسيله )) و روايت معروف به آن كه در زمان پيامبر اكرم (ص ) واقع شده است
- عقل متعه در محلل شدن كافى نيست
- دو روايت در شاءن نزول آيه ((فلا تعضلوهن ان ينكحن ازواجهن ).
- رواياتى در باره شير دادن به فرزند و احكام آن
- آنچه در اسلام حكم سلبى و يا عدم صحت و عدم اعتبار بر آن بار شده است
- رواياتى راجع به عده زن مطلقه و شوهر مرده
- رواياتى در باره آيه ((و لا حناح عليكم ان ...)) و موردى كه بر پرداخت نصف مهر بر مرد واجب مى شود
- مراد از ((صلوة وسطى )) در ((حافظوا على الصلوات و الصلوة الوسطى ))
- اقوال مفسرين در تفسير صلاة وسطى مختلف است
- رواياتى در ارتباط با آيه ((فرجالا او ركبانا...)) و نماز خوف
- بحث علمى (پيرامون زن ، حقوق و شخصيت و موقعيت اجتماعى او از نظر اسلام و ديگر ملل مذاهب ).
- زندگى زن در ملت هاى عقب مانده
- زندگى زن در ملت هاى متمدن قبل از اسلام
- موقعيت زن در بين كلدانيان ، آشوريان ، روميان و يونانيان قديم
- وضع زن در عرب و محيط زندگى اعراب
- نتايجى كه از آنچه گفته شد به دست مى آيد
- تحولى كه اسلام در امر زن پديد آورد
- هويت زن در اسلام
- از نظر اسلام مرد و زن از نظر خلقت برابرند
- ملاك برترى از نظر اسلام تقوى و پرهيزگارى است
- نكوهش عرب جاهليت در قرآن به جهت بى اعتنايى به امر زنان
- وزن و موقعيت اجتماعى زن در اسلام
- دو خصلت ويژه در آفرينش زن
- احكام مختص و احكام مشترك زن و مرد در اسلام
- حيات اجتماعى سعادتمندانه ، حيات منطبق با خلقت و فطرت است
- فطرت در مورد وظائف و حقوق اجتماعى افراد و عدالت بين آنان چه اقتضائى دارد؟
- معناى تساوى در مورد حقوق زن و مرد
- عدم اجراى صحيح قانون به معناى نقص در قانونگذارى نيست
- آزادى زن در تمدن غربى
- بحث علمى ديگر (درباره زناشوئى و منشاء طبيعى و فطرى آن )
تفسیر نور (محسن قرائتی)
«237» وَ إِنْ طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَمَسُّوهُنَّ وَ قَدْ فَرَضْتُمْ لَهُنَّ فَرِيضَةً فَنِصْفُ ما فَرَضْتُمْ إِلَّا أَنْ يَعْفُونَ أَوْ يَعْفُوَا الَّذِي بِيَدِهِ عُقْدَةُ النِّكاحِ وَ أَنْ تَعْفُوا أَقْرَبُ لِلتَّقْوى وَ لا تَنْسَوُا الْفَضْلَ بَيْنَكُمْ إِنَّ اللَّهَ بِما تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ
جلد 1 - صفحه 371
واگر زنان را قبل از آميزش طلاق دهيد، در حالى كه براى آنها مهريه تعيين كردهايد، نصف آنچه را تعيين كردهايد (به آنها بدهيد،) مگر اينكه آنها (حقّ خود را) ببخشند و يا كسى كه عقد ازدواج به دست اوست آنرا ببخشد، و اينكه شما گذشت كنيد، (و تمام مهر آنان را بپردازيد) به پرهيزگارى نزديكتر است. و گذشت و نيكوكارى در ميان خود را فراموش نكنيد كه همانا خداوند به آنچه انجام مىدهيد بيناست.
پیام ها
1- در گفتگو دربارهى مسائل زناشويى خانواده، عفت كلام را مراعات كنيد.
«تَمَسُّوهُنَّ»
2- تعيين و پرداخت مهريه، بر مرد واجب است. «فَرِيضَةً»
3- عفو و گذشت از سوى زن و مرد، هر دو پسنديده است. يا زن نصف مهريه را ببخشد، يا مرد تمام مهريه را بدهد. «يَعْفُونَ ... تَعْفُوا»
4- اجازه ازدواج زن، با ولىّ اوست. «بِيَدِهِ عُقْدَةُ النِّكاحِ»
5- كسانى كه بخشش دارند، به تقوا نزديكترند. «وَ أَنْ تَعْفُوا أَقْرَبُ لِلتَّقْوى»
6- طلاق بايد همراه با عفو و فضل باشد. «تَعْفُوا ... لا تَنْسَوُا الْفَضْلَ»
7- در طلاق نبايد مسائل اخلاقى و كرامتهاى انسانى را به فراموشى سپرد.
«وَ لا تَنْسَوُا الْفَضْلَ بَيْنَكُمْ»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
وَ إِنْ طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَمَسُّوهُنَّ وَ قَدْ فَرَضْتُمْ لَهُنَّ فَرِيضَةً فَنِصْفُ ما فَرَضْتُمْ إِلاَّ أَنْ يَعْفُونَ أَوْ يَعْفُوَا الَّذِي بِيَدِهِ عُقْدَةُ النِّكاحِ وَ أَنْ تَعْفُوا أَقْرَبُ لِلتَّقْوى وَ لا تَنْسَوُا الْفَضْلَ بَيْنَكُمْ إِنَّ اللَّهَ بِما تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ (237)
وَ إِنْ طَلَّقْتُمُوهُنَ: و اگر طلاق دهيد زنان را، مِنْ قَبْلِ أَنْ تَمَسُّوهُنَ:
پيش از دخول، وَ قَدْ فَرَضْتُمْ لَهُنَّ فَرِيضَةً: و حال آنكه مقرر كرده باشيد براى آنها مهرى، فَنِصْفُ ما فَرَضْتُمْ: پس بر شما است اداى نصف مهر.
قبل از نزول اين آيه هر كه زنى را قبل از دخول طلاق دادى، از مهر المسمى چيزى بر او نبود، بلكه بهره بايد بدهد، چنانچه در سوره احزاب است «فَمَتِّعُوهُنَّ وَ سَرِّحُوهُنَّ» پس به اين آيه حكم قبل منسوخ و نصف مهر لازم گشت.
إِلَّا أَنْ يَعْفُونَ: مگر آنكه زنان مطلقه كه اهليت عفو داشته باشند از بلوغ و رشد و عقل، عفو نمائيد مجموع صداق را و ذمه زوج را از آن برى سازند. أَوْ يَعْفُوَا الَّذِي بِيَدِهِ عُقْدَةُ النِّكاحِ: يا عفوكنندگان آن كسى كه بدست او است نكاح زوجه. مراد ولى زوجه كه پدر يا جد او باشد از طرف
«1» منهج الصادقين، جلد دوّم، صفحه 40.
تفسير اثنا عشرى، ج1، ص: 425
پدر هرگاه زوجه صغيره باشد، يعنى ولى صغيره جميع صداق را ابراء نمايد با غبطه صغيره. وَ أَنْ تَعْفُوا: و اينكه عفو كنيد اى اولياى عقد با ملاحظه غبطه. أَقْرَبُ لِلتَّقْوى: نزديكتر است مر پرهيزكارى را از تعدى و يافتن ثواب و فوز به فلاح. وَ لا تَنْسَوُا الْفَضْلَ بَيْنَكُمْ: و فراموش مكنيد تفضل را در ميان خودتان، يعنى اولياى زن انديشه كنند كه زوج از عقد زوجه خود محروم و مأيوس شده، پس به اين جهت هيچ مهر از او نگيرند به شرط غبطه.
إِنَّ اللَّهَ بِما تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ: بدرستى كه خداى تعالى به آنچه مىكنيد از تفضل بينا مىباشد و احسان و فضل شما را ضايع نسازد و ثواب آن را عطا فرمايد. (احكام اين طلاق و اقسام عفو و اقسام ولايت مراجعه به كتب فقهيه است).
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
وَ إِنْ طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَمَسُّوهُنَّ وَ قَدْ فَرَضْتُمْ لَهُنَّ فَرِيضَةً فَنِصْفُ ما فَرَضْتُمْ إِلاَّ أَنْ يَعْفُونَ أَوْ يَعْفُوَا الَّذِي بِيَدِهِ عُقْدَةُ النِّكاحِ وَ أَنْ تَعْفُوا أَقْرَبُ لِلتَّقْوى وَ لا تَنْسَوُا الْفَضْلَ بَيْنَكُمْ إِنَّ اللَّهَ بِما تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ (237)
ترجمه
و اگر طلاق داديد ايشان را پيش از آن كه نزديكى كنيد با ايشان و بتحقيق معين كرده باشيد براى ايشان مهرى را پس نيمه آنچه را معين كرديد مگر آنكه ببخشند يا ببخشد آنكه بدست او است عقد ازدواج و آنكه ببخشيد نزديك تر است بپرهيزكارى و فراموش نكنيد احسانرا ميانتان بدرستيكه خداوند بآنچه بجا مىآوريد بينا است..
تفسير
در صورتى كه مرد زن را طلاق دهد و مهر معين شده باشد و دخول نشده باشد پس از براى زن ثابت است نصف مهر معين شده مگر آنكه صرف نظر كنند زنان و بگذرند از حق خودشان يا آنكه عفو كند و صرف نظر نمايد آنكس كه ولايت دارد بر زن مانند پدر و جد و آنكس كه اختيار امر ازدواج از طرف زن باو واگذار شده است از اقارب و غير آنها در فقيه و تهذيب از حضرت صادق (ع) روايت شده است كه مراد پدر و آنكس است كه زن امر خود را موكول بنظر او نموده است از امثال برادر و اقوام و غير آنها و در كافى از آنحضرت در چند روايت نقل نموده كه مراد پدر و برادر و وصى و صاحب اختيار امور زن است كه براى او معامله مينمايد وقتى چنين كسى عفو نمود و صرف نظر كرد اختيارش نافذ است و در روايت عياشى نقل شده كه هر كدام از اينها عفو كنند جائز است و زن حق ندارد رد كند و در روايتى نقل شده است كه پدر اگر عفو نمايد نافذ است و برادر اگر اختيار دار است بمنزله پدر است و اگر اختيار ندارد حق عفو ندارد و از حضرت صادق (ع) مروى است كه آنكس كه
جلد 1 صفحه 300
بدست او اختيار نكاح است و عقد نموده او ولى است كه نبايد همه را ببخشد بلكه بايد بعضى را بگيرد و بعضى را صرف نظر نمايد و در مجمع از صادقين عليهما السلام نقل نموده كه آنكس كه بدست او عقده نكاح است او ولى است و از امير المؤمنين (ع) نقل شده است كه او زوج است حقير عرض مىكنم اگر زوجه صغيره باشد پدر و جد ولايت دارند بر او والا هر كس باشد بايد از طرف زن اختيار باو واگذار شده باشد و الا حق عفو ندارد و در صورت ولايت و اختيار دارى هم بايد صلاح زن منظور شود اگر مصلحت در عفو باشد عفو نمايند و اگر در اخذ باشد اخذ كنند و اينكه فرمودهاند صاحب اختيار نميتواند همه را ببخشد بلكه بايد بعضى را ببخشد و بعضى را اخذ نمايد شايد اشاره بآن باشد كه نبايد كارش جزاف باشد و مسامحه و گذشت بىوجه نمايد بلكه بايد دقت كند و هر قدر صلاح باشد بگذرد و هر قدر صلاح باشد دريافت كند و ممكن است مراد صاحب اختيار در خصوص عقد باشد كه نميتواند گذشت كند بلكه بايد نصف را بگيرد و نصف ديگر را صرف نظر نمايد چون حق ندارد و فرق نيست در ولايت پدر و جد پدرى بر صغيره بين آن كه بكارتش زائل شده باشد يا باقى باشد و پدر حيات داشته باشد يا نداشته باشد بلى اگر كبيره باشد بايد بكر باشد بنا بر قول بولايت پدر و جد بر كبيره ولى اقوى عدم ثبوت اين ولايت است و اخباريكه در اين باب وارد شده است بايد حمل بر استحباب يا دستور اخلاقى شود و شيخ استاد ما عليه الرحمه هم اين معنى را تقويت فرمودند و مسلما اگر بكر بالغه رشيده مايل بمواصلت با مردى شود كه كفو او باشد پدر و جد حق ممانعت ندارند و عامه گفتهاند مراد از آنكس كه بدست او عقده نكاح است مرد است و اين خلاف ظاهر آيه شريفه است زيرا كه عفو نسبت بزوج تصوير ندارد مگر آنكه فرض شود تمام مهر را پيش از دخول داده باشد علاوه بر آن كه چون در صدر آيه خطاب بمردان شده است اگر اين حكم هم راجع بآنها مىبود مناسب بود بصيغه خطاب ذكر شود نه غيبت در هر حال روايت اخيره كه ظاهرا از طرق عامه است مرجوح است و معمول به اماميه نيست و چون مخالف با ظاهر كتاب است بايد طرح شود و هر كس عفو از او سزاوار است خواه مرد باشد خواه زن خواه ولى اگر عفو نمايد بتقوى نزديكتر است در كافى از حضرت باقر (ع) روايت نموده است كه آنحضرت سوگند ياد نموده بود كه غلام خود را بزند ولى عمل نفرمود پرسيدند چرا عمل نفرمودى فرمود آيا خدا نفرموده است عفو نزديكتر بتقوى است و نبايد
جلد 1 صفحه 301
مسلمانان فراموش كنند فضل و احسان را نسبت بخودشان و اگر زنان يا اولياء آنها تصور نمايند كه مرد از اين وصلت هيچ بهرهمند نشده پس بهتر آنستكه ما هم هيچ از او نستانيم بهتر است و همچنين اگر مردان تصور نمايند كه زن باميد مهر وصلت نموده و در ميان اقران خود سرشكسته شده تمام مهر را بدهند مناسب با مردى و مردانگى است و سزاوار نيست مرد چيزى را كه در معامله با زن بايد باو بدهد پس بگيرد و خداوند به فضل و احسان شما بصير و بينا است و عطاء كسى را ضايع نمىنمايد و باضعاف آن عوض مرحمت مىفرمايد عياشى از امام باقر (ع) روايت نموده كه پيغمبر (ص) فرمود روزگار سختى بر مردم خواهد آمد كه ممسك مىشوند و فضل را در بين خودشان فراموش مىكنند با آنكه خداوند فرموده فراموش نكنيد فضل را بين خودتان و در عيون از امير المؤمنين (ع) و در كافى از امام صادق (ع) قريب به اين مضمون را نقل نموده است و در نهج البلاغه علاوه فرموده كه بزرگ ميشوند اشرار و پست ميشوند اخيار و مردم با اشخاص مضطر معامله مىكنند با آن كه پيغمبر (ص) نهى از آن فرموده است و در كافى از امام صادق (ع) قريب باين مضمون را نقل نموده است و شايد مراد آن باشد كه نبايد با مضطر معامله كرد بلكه بايد احسان نمود باين معنى كه اگر محتاج بفروش متاعى است كه براى اضطرار ميخواهد بفروشد قيمت آن را باو مجانا عطا كرد و اگر مضطر بخريد متاعى شده كه متمكن از اداء ثمن آن نيست آن متاع را باو واگذار كرد و عوض نگرفت و احسان نمود افسوس كه اين اخلاق از ميان مسلمانان رفت و توصيه خداوند فراموش شد و به جاى آن اخلاق اروپائيان كه ضد اين است جاىگزين گرديد خداوند عاقبت مسلمانان را بخير فرمايد كه بواسطه تقليد اجانب بحال كفر از دنيا نروند و چنانچه بخسران دنيا مبتلا شدند به عذاب ابدى دچار نگردند.
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
وَ إِن طَلَّقتُمُوهُنَّ مِن قَبلِ أَن تَمَسُّوهُنَّ وَ قَد فَرَضتُم لَهُنَّ فَرِيضَةً فَنِصفُ ما فَرَضتُم إِلاّ أَن يَعفُونَ أَو يَعفُوَا الَّذِي بِيَدِهِ عُقدَةُ النِّكاحِ وَ أَن تَعفُوا أَقرَبُ لِلتَّقوي وَ لا تَنسَوُا الفَضلَ بَينَكُم إِنَّ اللّهَ بِما تَعمَلُونَ بَصِيرٌ (237)
(اگر زنان را طلاق داديد پيش از آنكه با آنها نزديكي كنيد و حال آنكه براي آنان مهر معين نمودهايد پس نصف آنچه معين كردهايد حق آنان است مگر اينكه زنان گذشت كنند يا آنكه عقد نكاح بدست اوست گذشت كند. و عفو و گذشت بتقوي نزديكتر است و فضل و احسان در ميان خودتان را فراموش نكنيد همانا خداوند بآنچه ميكنيد بيناست) آيه شريفه در بيان حكم قسم ديگر از زنان مطلقه غير مدخوله است يعني آنهايي که مهرشان معين شده باشد چون مستفاد از جمله مَتِّعُوهُنَّ در آيه قبل بمقتضاي اطلاقش اعطاء متعه است بزنان غير مدخوله خواه تعيين مهر شده باشد يا نشده باشد و بمقتضاي اينکه آيه زنان غير مدخوله که مهرشان معين شده باشد بايد نصف مهرشان داده شود بنا بر اينکه مورد آيه متعه منحصر ميشود بزنان غير مدخوله که مهر آنان معين نشده باشد.
و آنچه بعضي توهم كردهاند که اينکه آيه ناسخ آيه قبل است فاسد است زيرا تنافي بين اينکه آيه و آن نيست بلكه آيه اول شامل دو حكم است يكي رفع جناح از طلاق دادن مطلق زنان غير مدخوله اعم از مفروضة الفريضه و غير مفروضة و ديگر اعطاء متعه بآنهاست و بمقتضاي اطلاق، عدم فرق بين آنهاست ولي اينکه اطلاق را آيه شريفه مقيد ميفرمايد بقوله تعالي وَ إِن طَلَّقتُمُوهُنَّ مِن قَبلِ أَن تَمَسُّوهُنَّ وَ قَد فَرَضتُم لَهُنَّ فَرِيضَةً فَنِصفُ ما فَرَضتُم و البته اينکه حكم مختص بطلاق است ولي اگر زوج وفات كند بايد تمام مهر بزوجه داده شود اگر چه غير
جلد 2 - صفحه 484
مدخوله باشد چنانچه صريح اخبار مأثوره از ائمه اطهار است.
إِلّا أَن يَعفُونَ مگر اينكه زوجه در صورتي که بالغه و رشيده و حره باشد از تمام نصف مهر که محقّ است يا بعض آن گذشت كند در اينصورت بر زوج لازم نيست بدهد.
أَو يَعفُوَا الَّذِي بِيَدِهِ عُقدَةُ النِّكاحِ يا آن كسي که ولي و صاحب اختيار زوجه است و نكاح بدست او و بنظر او واقع شده از نصف مهر يا بعضي از نصف گذشت كند و بنا بر مذهب شيعه الَّذِي بِيَدِهِ عُقدَةُ النِّكاحِ منحصر است بپدر و جدّ پدري و قيّمي که از طرف پدر يا جدّ پدري تعيين شود و يا حاكم شرع و يا قيّمي که از طرف حاكم شرع براي صغيره يا غير رشيده معيّن گردد يا كسي که زوجه اختيار تامّه و وكالت مطلقه باو داده باشد.
و اما ساير اقارب زوجه مانند برادر و عم و دايي و غيره هيچگونه اختياري ندارند و در بعض اخبار که از آنها ذكري شده يا بواسطه قيموميتي است که از طرف پدر يا جدّ يا حاكم دارند و يا بواسطه احترام و بزرگي و سرپرستي آنها نسبت بكوچكتران است و الا هيچگونه ولايتي نه بر صغيره و نه بر بالغه دارند.
وَ أَن تَعفُوا أَقرَبُ لِلتَّقوي اينکه جمله دليل بر استحباب عفو و ترغيب و تشويق بعفو است چون مهر در ازاي بضع است و در غير مدخوله زوج استفاده از بضع نكرده لذا بهتر اينست که زوجه هم از مهر گذشت كند.
وَ لا تَنسَوُا الفَضلَ بَينَكُم امر واجب بر طرفين، اداء نصف مهر از طرف زوج و عدم مطالبه زائد بر نصف از طرف زوجه است و فضل عبارت از احسانهاي ديگر است که زوج علاوه بر نصف مهر نسبت بزوجه روا دارد و يا گذشتي است که زوجه از گرفتن نصف مهري که حق اوست بنمايد، و در اينکه جمله خداوند همه مردم را عموما و چنين مرد و زني را خصوصا برعايت فضل امر ميفرمايد.
جلد 2 - صفحه 485
أَنَّ اللّهَ بِما تَعمَلُونَ بَصِيرٌ اينکه جمله نيز در مقام ترغيب بفضل است که بندگان بدانند هر عمل خيري که انجام دهند خداوند ميبيند و بآن جزاي خير ميدهد.
برگزیده تفسیر نمونه
(آیه 237)- در این آیه سخن از زنانی به میان آمده که برای آنها تعیین مهر شده است ولی قبل از آمیزش و عروسی، جدا میشوند، میفرماید: «اگر آنها را طلاق دهید پیش از آن که با آنان تماس پیدا کنید (و آمیزش انجام شود) در حالی که مهری برای آنها تعیین کردهاید، لازم است نصف آنچه را تعیین کردهاید به آنها بدهید» (وَ إِنْ طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَمَسُّوهُنَّ وَ قَدْ فَرَضْتُمْ لَهُنَّ فَرِیضَةً فَنِصْفُ ما فَرَضْتُمْ).
این حکم قانونی مسأله است، که به زن حق میدهد نصف تمام مهریه را بدون کم و کاست بگیرد هر چند آمیزشی حاصل نشده باشد.
ج1، ص216
ولی بعد به سراغ جنبههای اخلاقی و عاطفی میرود و میفرماید: «مگر این که آنها حق خود را ببخشند (و یا اگر صغیر و سفیه هستند، ولی آنها یعنی) آن کس که گره ازدواج به دست اوست آن را ببخشد» (إِلَّا أَنْ یَعْفُونَ أَوْ یَعْفُوَا الَّذِی بِیَدِهِ عُقْدَةُ النِّکاحِ).
در جمله بعد میگوید: «عفو و گذشت شما (و پرداختن تمام مهر) به پرهیزکاری نزدیکتر است و گذشت و نیکوکاری را در میان خود فراموش نکنید که خداوند به آنچه انجام میدهید بیناست» (وَ أَنْ تَعْفُوا أَقْرَبُ لِلتَّقْوی وَ لا تَنْسَوُا الْفَضْلَ بَیْنَکُمْ إِنَّ اللَّهَ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ).
لحن مجموعه آیه، بر اصل اساسی «معروف» و «احسان» در این مسائل تأکید میکند، که حتی طلاق و جدایی آمیخته با نزاع و کشمکش و تحریک روح انتقامجویی نباشد بلکه بر اساس بزرگواری و احسان و عفو و گذشت، قرار گیرد.
نکات آیه
۱ - وجوب پرداخت نصف مهریّه تعیین شده به زن مُطلّقه از سوى شوهر، در صورت عدم آمیزش جنسى با او (و ان طلّقتموهنّ من قبل ان تمسّوهنّ و قد فرضتم لهنّ فریضة فنصف ما فرضتم) مفسّران برآنند که جمله «اَن تمسّوهنّ»، کنایه از آمیزش جنسى است ; نه مُجرّد لمس.
۲ - طلاقِ زنان، در اختیار همسران خویش است.* (و ان طلّقتموهنّ) با توجّه به ظهور خطاب «اِن طلّقتموهنّ»
۳ - سقوط وظیفه شوهران از پرداخت مهر به همسرانى که قبل از آمیزش طلاق داده مى شوند، در صورت عفو و گذشت زنان از آن (و ان طلّقتموهنّ من قبل ... إلاّ ان یعفونَ)
۴ - عدم وجوب پرداخت نصف مَهر تعیین شده از سوى شوهر، در صورت گذشتن ولىّ زن از حقّ وى (او یعفوا الّذى بیده عقدة النکاح) چون آیه در مقام بیان وظیفه ضرورى شوهران در قبال زنان مُطلقه است، ظاهر این است که «الاّ»، بیانگر موارد استثناء و سقوط این وظیفه است و این معنا در آن صورت است که «الذى ... » حمل بر ولىّ زن شود; نه شوهر.
۵ - اختیار ازدواج زن - در صورتى که شرعاً داراى ولىّ باشد - با ولىّ اوست. (الّذى بیده عقدة النکاح) بنابراینکه مراد از کلمه «الذى»، ولىّ زن باشد و این ولىّ، توصیف شده به اینکه نکاح به دست اوست.
۶ - پرداخت تمامى مهر به زن، در صورتى که پیش از آمیزش جنسى طلاق داده شود، به تقوا نزدیکتر است. (الا ان یعفونَ او یعفوا ... و ان تعفوا اقرب للتقوى) ظاهر این است که مخاطب در «ان تعفوا ... » به قرینه خطابهاى گذشته شوهران باشند. بنابراین جمله «ان تعفوا ... » توصیه اى است به شوهران که در فرض مذکور، تمامى مهر تعیین شده را به همسران بپردازند و اگر پرداخته اند، چیزى از آن باز پس نگیرند.
۷ - چشمپوشى زن، شوهر و ولىّ زن از حقوق خویش (مهریّه)، به تقوا نزدیکتر است. (و ان تعفوا اقرب للتقوى) در صورتى که خطاب «اَن تعفوا» به کلیّه افراد - اعم از زن و مرد و ولىّ - باشد.
۸ - ارزشمندى و استحباب گذشت انسان از حقّ خویش (و ان تعفوا اقرب للتقوى)
۹ - گذشت انسان از حق خویش، راهى نزدیک براى رسیدن به تقوا (و ان تعفوا اقرب للتقوى)
۱۰ - استحباب پرداخت تمامى مهریّه معین شده به زنى که قبل از آمیزش طلاق داده شود. (و ان طلّقتموهنّ ... و ان تعفوا اقرب للتقوى)
۱۱ - ولىّ زن مطلّقه مى تواند از حقّ وى (نصف مَهر)، صرفنظر کند. (او یعفوا الذى بیده عقدة النکاح) برخى مفسّران برآنند که مراد از «اَلذى ... » ولىّ زن است ; البته این حکم در صورتى است که زن، ولىّ شرعى داشته باشد.
۱۲ - گذشت مالى، راهى مناسب براى رسیدن به تقوا، در مسائل خانوادگى (و ان تعفوا اقرب للتقوى) با توجّه به مورد آیه که گذشتِ مالى است و بنابر اینکه مراد از «تقوا» با توجّه به مورد، تقوا در مسائل خانوادگى باشد.
۱۳ - نیل به تقوا، هدف از اعمال خیر (و ان تعفوا اقرب للتقوى)
۱۴ - طلاق و مشکلات خانوادگى، نباید موجب فراموشى ارزشها و فضیلتها (همانند عفو و احسان) گردد. (و ان طلّقتموهنّ ... و ان تعفوا اقرب للتّقوى و لا تنسوا الفضل بینکم)
۱۵ - لزوم توجّه دائمى به گذشت در روابط اجتماعى (و لا تنسوا الفضل بینکم)
۱۶ - بینایى گسترده و عمیق خداوند بر اعمال انسانها (ان اللّه بما تعملون بصیر)
۱۷ - توجّه به نظارت خداوند، زمینه ساز عمل به احکام الهى و کسب تقوا (و ان طلّقتموهنّ ... ان اللّه بما تعملون بصیر)
۱۸ - لزوم توجّه به نظارت خداوند در طلاق و مَهریّه (روابط خانوادگى) (و ان طلّقتموهنّ ... ان اللّه بما تعملون بصیر)
موضوعات مرتبط
- احسان: فضیلت احسان ۱۴
- احکام: ۱، ۲، ۳، ۴، ۵، ۶، ۱۰، ۱۱
- ازدواج: احکام ازدواج ۵ ; ولایت در ازدواج ۵
- انسان: عمل انسان ۱۶
- انگیزش: عوامل انگیزش ۱۷
- ایثار: آثار ایثار ۹ ; فضیلت ایثار ۸
- تقوا: زمینه تقوا ۶، ۷، ۹، ۱۲، ۱۳، ۱۷
- تکلیف: زمینه عمل به تکلیف ۱۷
- خانواده: روابط در خانواده ۱۸ ; عفو در خانواده ۱۲
- خدا: علم خدا ۱۶ ; نظارت خدا ۱۷، ۱۸
- روابط اجتماعى: ۱۵
- زن: حقوق زن ۱، ۳، ۴، ۷، ۱۰، ۱۱ ; ولایت بر زن ۴، ۵، ۷، ۱۱
- طلاق: آثار طلاق ۱۴ ; احکام طلاق ۱، ۲
- عفو: آثار عفو ۹ ; ارزش عفو ۸، ۱۴، ۱۵ ; عفو مالى ۱۲
- علم: آثار علم ۱۷ ; علم و عمل ۱۷
- عمل: هدف عمل صالح ۱۳
- کفیل: اختیارات کفیل ۵
- مرد: اختیارات مرد ۲ ; مسؤولیّت مرد ۳
- مستحبات: ۸، ۱۰
- مهریّه: احکام مهریّه ۱، ۳، ۴، ۶، ۱۰، ۱۱ ; عفو مهریّه ۳، ۴، ۷، ۱۱
- نظام اجتماعى: ۱۵
- همسر: حقوق همسرى ۱