الكهف ٨٨
کپی متن آیه |
---|
وَ أَمَّا مَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صَالِحاً فَلَهُ جَزَاءً الْحُسْنَى وَ سَنَقُولُ لَهُ مِنْ أَمْرِنَا يُسْراً |
ترجمه
الكهف ٨٧ | آیه ٨٨ | الكهف ٨٩ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«الْحُسْنَی»: نیکو. مراد پاداش نیکو یا بهشت است. «لَهُ جَزَآءً الْحُسْنَی»: سزای ایشان پاداش نیکو است. پاداش ایشان بهشت است. واژه (جَزَآءً) حال مقدم یا تمییز است. و واژه (الْحُسْنی) مرفوع و مبتدای مؤخّر، و یا این که منصوب و بدل از (جَزَآءً) است. «مِنْ أَمْرِنَا»: آنچه بدان دستور میدهیم. «یُسْراً»: سهل و ممکن.
آیات مرتبط (تعداد ریشههای مشترک)
تفسیر
- آيات ۸۳ -۱۰۲، سوره كهف
- معناى ((عين حمئة (( وبيان موقعيت جغرافيائى آن
- ظالمان را عذاب مى كنيم ومؤ منان صالح العمل را جزاى حسنى است
- ساختن سد به وسيله ذوالقرنين
- بكار بردن قطعه هاى آهن در ساختن سدى محكم توسط ذوالقرنين
- وجوهى كه در بيان مراد آيه شريفه : ((افحسب الذين كفروا ان يتخذوا عبادى من دونىاولياء...(( گفته شده است
- بحث روايتى
- اختلافاتى كه جهاد متعدد در روايات مربوط به ذوالقرنين وجود دارد
- دوروايت اميرالمؤ منين على (ع ) درباره ذوالقرنين
- حديثى از امام صادق (ع ) درباره آفتاب وطلوع وغروب آن
- رواياتى در ذيلبرخى جملات آيات راجع به ذوالقرنين
- بحثى قرآنى وتاريخى پيرامون داستان ذوالقرنين در چندفصل
- ۱ - داستان ذوالقرنين در قرآن
- ۲ - داستان ذوالقرنين وسد وياجوج وماجوج از نظر تاريخ
- ۳- ذوالقرنين كيست وسدش كجا است ؟ اقوال مختلف در اين باره
- نظر بعضى كه ذوالقرنين را همان اسكندر مقدونى دانسته اند وردّ آن
- نظر جمعى از مورخين كه ذوالقرنين را مردى عرب از ملوك يمن دانسته اند
- سخن بعضى در اثبات اينكه ذوالقرنين ، كورش ، پادشاه هخامنشى ايران ، وياءجوجوماءجوج ، اقدام مغول بوده اند
- بحث مفسرين ومورخين پيرامون قوم ياءجوج وماءجوج وحوادث مربوط به آنها
تفسیر نور (محسن قرائتی)
وَ أَمَّا مَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلَهُ جَزاءً الْحُسْنى وَ سَنَقُولُ لَهُ مِنْ أَمْرِنا يُسْراً «88»
و امّا هر كس ايمان آورده و عمل شايسته انجام دهد، پس پاداش بهتر براى اوست و براى او از سوى خود، آسانى مقرّر خواهيم داد.
پیام ها
1- كفر و شرك، ظلم است. در مقابل ايمان، به جاى شرك، ظلم به كار رفته است أَمَّا مَنْ ظَلَمَ ... أَمَّا مَنْ آمَنَ
2- حكومت اسلامى حقّ دارد با مشركان برخوردى تند داشته باشد. «مَنْ ظَلَمَ فَسَوْفَ نُعَذِّبُهُ»
3- ذوالقرنين به اميد توبهى ستمگران بود و لذا در كيفر آنان شتابى نكرد. «مَنْ ظَلَمَ فَسَوْفَ نُعَذِّبُهُ»
4- عذاب دنيا، مانع كيفر آخرت نيست. «نُعَذِّبُهُ، فَيُعَذِّبُهُ»
5- كيفر دنيوى، شناخته شده و معلوم است، ولى عذاب آخرت ناشناخته است.
«عَذاباً نُكْراً»
6- با نيكان و بدان نبايد يكسان برخورد كرد، چه از موضع فرد، چه حكومت.
أَمَّا مَنْ ظَلَمَ ... أَمَّا مَنْ آمَنَ 7- ذوالقرنين، مجرى دستورهاى الهى بود. در آيهى قبل به او سفارش برخورد نيكو شد: «تَتَّخِذَ فِيهِمْ حُسْناً» و در اينجا فرمود: «فَلَهُ جَزاءً الْحُسْنى»
جلد 5 - صفحه 221
8- رهبران الهى بايد با قوانين آسان بر مردم، حكومت كنند. «سَنَقُولُ لَهُ مِنْ أَمْرِنا يُسْراً»
9- برخورد شديد با ستمگران و نرمش با مؤمنان، شيوهى رهبران الهى است.
عَذاباً نُكْراً ... أَمْرِنا يُسْراً
10- وظيفه رهبر و حاكم الهى، اجراى عدالت ومبارزه با ظلم و آسان كردن مقرّرات اجتماعى است. عَذاباً نُكْراً ... أَمْرِنا يُسْراً
11- در تشويق وپاداش سرعت بگيريد، ولى در كيفر و عذاب عجله نكنيد.
حرف «سين» در «سَنَقُولُ» نشانه تسريع وحرف «سوف» نشانه تأخير است.
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
وَ أَمَّا مَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلَهُ جَزاءً الْحُسْنى وَ سَنَقُولُ لَهُ مِنْ أَمْرِنا يُسْراً (88)
«1» مجمع البيان ج 3 ص، 49.
«2» مجمع البيان ج 3 ص، 49.
جلد 8 - صفحه 112
وَ أَمَّا مَنْ آمَنَ: و اما هر كه ايمان آورد به خداى تعالى. وَ عَمِلَ صالِحاً:
و بجا آورد كارهاى شايسته و پسنديده. فَلَهُ جَزاءً الْحُسْنى: پس مر او راست در هر دو سراى پاداش فعل نيكو. يا مر او راست از روى پاداش ثواب نيكو.
تفسير برهان- از حضرت امير المؤمنين عليه السلام فرمود حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله: اتانى جبرئيل من ربّه عزّ و جلّ و هو يقول: ربّى يقرئك السّلام و يقول لك يا محمّد بشّر المؤمنين الّذين يعملون الصّالحات و يؤمنون بك و باهل بيتك بالجنّة فلهم عندى جزاء الحسنى و يدخلون الجنّة «1».
آمد تو را جبرئيل از جانب پروردگار عز و جل و گفت: پروردگار تو سلام مىرساند و فرمايد: اى محمد، بشارت ده مؤمنين را، كسانى كه بجاى آرند اعمال پسنديده را و ايمان آرند به تو و به اهل بيت تو، پس براى آنان باشد نزد من جزاى نيكو و داخل شوند بهشت را.
وَ سَنَقُولُ لَهُ مِنْ أَمْرِنا يُسْراً: و زود باشد كه بگوئيم مر او را از فرمان خود، يعنى بفرمائيم او را كارى آسان. يا بگوئيم او را گفتارى سهل و آسان از فرمان خود، يعنى تكليفى كه به او فرمائيم فراخور طاقت او باشد، و كفر سابقه او را مؤاخذه نفرمائيم. مفسرين نقل نموده كه ذو القرنين ظلمت را بر ايشان گماشت، ملجأ و مضطر شده ايمان آوردند.
تنبيه: آيه شريفه دليل است بر آنكه عمل صالح، جزء مقوم ايمان است؛ يعنى چنانچه عمل صالح نباشد، ايمان متحقق نگردد، بلكه ايمان عمل است بتمامه.
و قول بعض آن عمل باشد به دليل فرمايش حضرت صادق عليه السلام به ابى عمرو زبيرى «2».
نكته: قوله «جزاء» به قرائت حفص منون به نصب بر تميز و «حسنى» مبتدا و خبر بر او مقدم، بنابر معنى دوم آيه شريفه.
«1» تفسير برهان ج 2 ص 488.
«2» رجوع شود به متن كامل خبر در بحار الانوار ج 69 ص 29- 23 باب ان العمل جزء الايمان روايت 6، و توضيح مفصّل علّامه مجلسى در باره آن، ص 63- 30.
جلد 8 - صفحه 113
شرح حال ذو القرنين: تفسير برهان و بحار «1»- ذيل حديث حضرت امير المؤمنين عليه السلام، به اختصار آنكه: ذو القرنين مالك مشرق و مغرب شد، و ملكى او را محدث بود، رقائيل نام داشت. روزى از عبادت اهل آسمان گفت:
هيچ محل قدمى نباشد در آسمان مگر ملكى قائم كه هرگز راكع نشود و راكعى كه ساجد نشود و ساجدى كه سر بلند نكند؛ ذو القرنين گريه شديدى نمود گفت:
دوست دارم زنده باشم تا عبادت حق را نمايم. رقائيل گفت: در زمين چشمه عين الحيوة و در آن عزيمهاى از اسماء الهى است، هر كه از آن آشامد نميرد تا مرگ را خواهد. و آن در ظلمات است. ذو القرنين تمام علما و مدرسين كتب انبياء را حاضر، و جويا شد، ندانستند، جوانى را از اولاد اوصياء گفت: يافتم كتابى از آدم عليه السلام تمام چشمهها و درختان در آن ثبت بود، از جمله در مطلع آفتاب چشمه عين الحيوة باشد.
ذو القرنين با هزار حكيم و عالم با عساكر حركت نمود، مدت دوازده سال تمام كوهها و زمينها و درياها را سير كرد تا به ظلمات رسيد. خضر عليه السلام را مقدم لشكر و دانه سرخى به او داد كه روشنى از او ظاهر مىشد براى راهنمائى، و از هر منزل خضر عليه السلام حركت مىنمود ذو القرنين وارد مىگرديد. در اثناء خضر به چشمهاى رسيد به روشنائى آن دانه سرخ رفت، چشمهاى ديد از شير سفيدتر و از ياقوت صافتر و از عسل شيرينتر. پس از آن خورد و غسل نمود، و به اثر دانه به اصحاب ملحق و حركت نمود. بعد ذو القرنين رسيده از آن چشمه گذشت و مطلع نشد، تا رسيدند به روشنائى از نور آفتاب و ماه نبود، بلكه نورى بود از انوار الهى. و بالاخره ذو القرنين آب حيات نخورد، لكن خضر عليه السلام چون آشاميد، لذا زنده مىباشد.
تتمه: علامه مجلسى (رحمه اللّه) به سند موثق از حضرت امام محمد باقر عليه السلام روايت نموده كه: خضر از آب حيات خورد، او زنده خواهد بود تا صور بدمند و همه زندگان بميرند مىآيد نزد ما و بر ما سلام مىكند. ما صداى او
«1» تفسير برهان ج 2 ص 484- بحار الانوار ج 12 ص 202- 200.
جلد 8 - صفحه 114
را مىشنويم و او را نمىبينيم، و هر جا كه نام او مذكور شود او در آنجا حاضر مىشود. پس هر كه او را ياد كند بر او سلام كند، و در هر موسم حج در مكه حاضر و حج مىكند، و در عرفات وقوف نمايد، و براى دعاى مؤمنين «آمين» مىگويد. و زود باشد كه حق تعالى خضر را مونس قائم آل محمد (عجل اللّه فرجه) گرداند در وقتى كه آن حضرت از مردم غائب گردد، در تنهائى رفيق آن حضرت باشد «1».
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
وَ يَسْئَلُونَكَ عَنْ ذِي الْقَرْنَيْنِ قُلْ سَأَتْلُوا عَلَيْكُمْ مِنْهُ ذِكْراً (83) إِنَّا مَكَّنَّا لَهُ فِي الْأَرْضِ وَ آتَيْناهُ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ سَبَباً (84) فَأَتْبَعَ سَبَباً (85) حَتَّى إِذا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ وَجَدَها تَغْرُبُ فِي عَيْنٍ حَمِئَةٍ وَ وَجَدَ عِنْدَها قَوْماً قُلْنا يا ذَا الْقَرْنَيْنِ إِمَّا أَنْ تُعَذِّبَ وَ إِمَّا أَنْ تَتَّخِذَ فِيهِمْ حُسْناً (86) قالَ أَمَّا مَنْ ظَلَمَ فَسَوْفَ نُعَذِّبُهُ ثُمَّ يُرَدُّ إِلى رَبِّهِ فَيُعَذِّبُهُ عَذاباً نُكْراً (87)
وَ أَمَّا مَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلَهُ جَزاءً الْحُسْنى وَ سَنَقُولُ لَهُ مِنْ أَمْرِنا يُسْراً (88)
ترجمه
و مىپرسند تو را از ذو القرنين بگو بزودى بخوانم بر شما از او حكايتى
همانا ما تمكّن داديم او را در زمين و داديم او را از هر چيزى وسيلهاى
پس توسل جست بوسيلهاى
تا وقتى كه رسيد بجاى غروب نمودن آفتاب يافت آنرا كه غروب ميكند در چشمه لاى دارى و يافت نزد آن گروهى را گفتيم اى ذو القرنين يا عذاب ميكنى ايشانرا و يا آنكه ميگيرى در آنها راه نيكوئى را
گفت امّا آنكه ستم نمود پس زود باشد كه عذاب كنيم او را پس بر گردانده شود بسوى پروردگارش و عذاب كند او را عذاب سخت بىمانندى
و امّا آنكه ايمان آورد و بجا آورد كار شايسته را پس از براى او است بپاداش، خوبى و زود باشد كه بفرمائيم او را از فرمانمان چيز آسانى.
تفسير
- در قرب الاسناد از امام كاظم عليه السّلام نقل نموده كه جمعى از يهود خواستند خدمت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم برسند بامير المؤمنين عليه السّلام عرضه داشتند و اجازه
جلد 3 صفحه 447
گرفتند و شرفياب شدند حضرت فرمود شما از من سؤال ميكنيد يا من بگويم گفتند شما بفرمائيد فرمود آمديد بپرسيد از ذو القرنين گفتند بلى فرمود پسرى از اهل روم بود پس پادشاه شد و در مشرق و مغرب عالم سير نمود و سدّ را بنا كرد آنها هم تصديق نمودند و قمّى ره فرموده كه چون پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم قصّه حضرت موسى و خضر عليه السّلام را بپايان رسانيد از او پرسيدند آنكس كه از مشرق تا مغرب را گردش كرد كه بود و حكايتش چه بود پس اين آيات نازل شد و عيّاشى ره از امير المؤمنين عليه السّلام نقل نموده كه پرسيدند از آنحضرت از ذو القرنين فرمود بنده صالحى بود و نامش عيّاش بود اختيار فرمود او را خدا و مبعوث كرد بر جمعى از جماعت پيشينيان در ناحيه مغرب بعد از طوفان نوح پس ضربتى بسمت راست سرش زدند و مرد و بعد از صد سال خداوند او را زنده كرد و مبعوث فرمود او را بر جمعى از جماعت پيشينيان در ناحيه مشرق پس تكذيب نمودند او را و ضربتى بسمت چپ سرش زدند و مرد و بعد از صد سال خداوند او را زنده كرد و عوض آندو ضربت كه بدو طرف سرش رسيده بود خداوند دو شاخ ميان تهى در جاى آندو ضربت باو عطا فرمود كه قوّت سلطنت و علامت نبوّت او در آن دو بود پس او را بآسمان دنيا برد و تمام روى زمين و پستيها و بلنديها و راههاى آنرا براى او آشكار كرد و از مشرق تا مغرب عالم را ديد و از هر چيزى باو داد و بسبب آن حقّ و باطل را شناخت و مؤيّد فرمود او را بآن دو شاخ كه بوسيله آن كشف مينمود از آسمان و در آن بود ظلمات و رعد و برق و صاعقه براى هلاكت دشمنان و متمرّدان او پس او را بزمين فرود آورد و باو وحى فرمود كه مغرب و مشرق عالم را بگرد كه من زمين را براى تو بهم پيچيدم و مردم را ذليل تو كردم و ترس تو را در دلها انداختم و او اطاعت كرد و مشرق و مغرب عالم را مسخّر نمود و اين است معناى قول خداوند انّا مكّنّا له فى الارض تا آخر آيه و گفتهاند او اوّل كسى بود كه بملاحظه مستور شدن دو شاخش عمامه بسر گذارد و تصوّر نشود كه شاخ عيب است و بايد پيغمبر از عيب مبرّى باشد چون ممكن است در دو جانب سرش ارتفاع مختصرى بوده كه از آن تعبير بشاخ شده چون دو جانب سر را هم قرن ميگويند بعلاوه نبوّت او هم مسلّم نيست بلكه در چند روايت معتبره از ائمه اطهار تصريح شده كه پيغمبر نبوده و شايد آنكه در بعضى از روايات ذكرى از نبوّت
جلد 3 صفحه 448
او شده است بملاحظه آن باشد كه باو وحى ميشد چنانچه بمادر حضرت موسى وحى شد ولى آنچه مسلّم است آنستكه مرد صالح محبوب خدا و مؤيّد بتأييدات الهى بوده و بعضى او را يكى از اوصياء شمردهاند و در بعضى از روايات ائمه اطهار تصريح شده كه او را ذو القرنين خواندند براى همان دو ضربتى بود كه بدو طرف سرش زدند و بعضى گفتهاند براى آن بود كه بر مشرق و مغرب عالم مسلّط شد و دو جانب آفتاب را دو قرن آن خوانند و بعضى گفتهاند براى آن بود كه دو قرن زندگى كرد و مردم دو دوره در زمان حيات او مردند در هر حال گفتهاند اسم او اسكندر بود و شهر اسكندريّه را در مصر او بنا نموده ولى در روايات ائمه عليهم السلام بنام عيّاش و عبد اللّه بن ضحّاك معرّفى شده است و از ابن عباس نقل شده كه او بمكّه آمد وقتى كه حضرت ابراهيم عليه السّلام در مكّه بود و چون شنيد حضرت آنجا است پياده شد و گفت در شهرى كه حضرت ابراهيم باشد سزاوار نيست من سوار باشم و بخدمت او شتافت و حضرت باو سلام كرد و او با حضرت دست بگردن شد و معانقه نمود و اين سنّت از او باقى مانده و براى اين احتراميكه او از حضرت ابراهيم كرد خداوند ابر را در فرمان او قرار داد و اين مسخّر بودن ابر براى او در روايات ائمه اطهار هم ذكر شده است چنانچه در خرائج از امير المؤمنين عليه السّلام نقل نموده كه خداوند ابر را مسخّر او نمود و اسباب پيشرفت كار را براى او آماده فرمود و نور را براى او منبسط كرد و شب و روز براى او يكسان بود و در خواب ديد كه نزديك بآفتاب شد تا حدّى كه دو قرن شرقى و غربى او را بدست گرفت و بيدار شد و براى قومش نقل نمود و آنها او را براى اين ذو القرنين ناميدند پس دعوتشان نمود بخدا و آنها اجابت كردند و بنابر آنچه تا كنون بيان شد معلوم ميشود مراد از تمكّنى كه خدا فرموده باو دادم در زمين همان سلطنت عالمگير او است كه در بعضى روايات بآن تصريح شده و فرمودهاند چهار نفر بودند كه تمام روى زمين را متصرّف شدند دو مؤمن و دو كافر امّا دو مؤمن حضرت سليمان بود و جناب ذو القرنين و امّا دو كافر نمرود بود و بخت النّصر و مراد از آنكه فرموده داديم باو از هر چيزى سببى همان آماده نمودن وسائل و اسباب پيشرفت كار و اراده او است يعنى باو داديم از هر چيزيكه مراد و مقصود او بود وسيله و سبب پيشرفتى از علم و قدرت و شوكت و سطوت و عزّت و ثروت و آلت و
جلد 3 صفحه 449
اسباب كار از هر باب و قمّى ره از امير المؤمنين عليه السّلام نقل نموده كه سبب بمعناى دليل است يعنى از هر قبيل و هر نوع راهنمائى باو داديم پس پيروى و متابعت و اتّخاذ نمود براى نيل بمقصود خود كه وصول بمغرب بود از ميان آن وسائل و اسباب وسيله و سببى را فاتّبع بهمزه وصل و تشديد تاء از باب افتعال نيز قرائت نمودهاند تا وقتى كه رسيد بمنتهاى آبادى زمين از جانب مغرب كه ساحل درياى محيط باشد و اخيرا معروف باقيانوس اطلس شده بنظرش آمد كه آفتاب غروب ميكند در چشمهاى كه بواسطه داشتن گل سياه رنگش تار شده چون در مدّ نظرش جز آب متراكم نبود و در چنين موردى هر كس نظر كند بقرص آفتاب در حال غروب اين تصوّر برايش حاصل ميشود و در نظرش اينمعنى جلوه ميكند ولى حقيقت ندارد لذا خدا فرمود يافت آفتابرا چنين و نفرمود بود آفتاب چنين و اداء مطلب باين تعبير براى تأكيد رسيدن او بمنتهاى اراضى غرب است چون اگر بخواهند اينمعنى را ممثّل و مصوّر نمايند بغير اين تقريب و بيان ممكن نيست و بعضى بجاى حمئة حامية قرائت نمودهاند كه بمعناى گرم است آنهم شايد بملاحظه مجرّد تصوّرى است كه براى مشاهده كننده حاصل ميشود از رفتن آفتاب در آب كه گمان ميكند آن آب براى مجاورت با آفتاب گرم است و يافت ذو القرنين در نزد آن چشمه آب جماعتى را كه كافر بودند و خطاب از جانب رب الارباب باو شد كه آنها را دو قسمت نمايد يك قسمت كه اصرار بر كفر و ضلالت دارند بكشد و يك قسمت كه قابل ارشاد و هدايتند ارشاد و هدايت فرمايد و طريقه عفو و اغماض و نيكى و احسانرا براى خود در باره آنها اتّخاذ نمايد ذو القرنين هم اطاعت نمود و عرضه داشت ما ايمان را بآنها عرضه ميداريم اگر قبول ننمودند و براى اصرار بر كفر بخودشان ستم كردند بعد از اين آنها را ميكشيم و بعذاب دنيويشان ميرسانيم پس در قيامت كه بپيشگاه الهى حاضر شوند خداوند آنها را معذّب بعذاب شديدى خواهد فرمود كه مثل و مانند نداشته باشد و آن بنقل قمّى ره از امام صادق عليه السّلام آتش جهنّم است و اگر قبول كردند و ايمان آوردند و كار خوب كردند خوب بآنها جزا داده شود و بنابراين كلمه جزاء حال يا تميز است براى الحسنى كه مبتداء موخر است و بعضى جزاء الحسنى برفع جزاء بدون تنوين قرائت نمودهاند و بنابراين
جلد 3 صفحه 450
جزاء اضافه بحسنى شده و مراد آنستكه جزاء كارهاى خوب آنها داده خواهد شد و بعد از اين هم بآنها او امرى ميكنيم كه اطاعتش آسان و ميسور باشد در هر حال معلوم است كه آنها دو دسته بودند و ذو القرنين موظف بود در باره هر دستهاى بوظيفه مخصوصى عمل نمايد نه آنكه از ابتدا مخيّر بود در آنكه همه آنها را بكشد يا با آنها خوش رفتارى نمايد كه بعضى تصوّر نمودهاند و تعجّب از مفسّر معاصر است كه ضمير در عندها را بآفتاب رجوع داده و استدلال نموده است بر آنكه آفتاب حقيقى نبوده بلكه تصوّرى بوده بآنكه نزد آفتاب حقيقى نميشود قومى زندگى كنند با آنكه كلمه عين نزديك بضمير است و شمس دور و با وجود اقرب ارجاع ضمير به ابعد نميشود و معنى واضح است رحمة اللّه عليه ..
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
وَ أَمّا مَن آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلَهُ جَزاءً الحُسني وَ سَنَقُولُ لَهُ مِن أَمرِنا يُسراً (88) ثُمَّ أَتبَعَ سَبَباً (89)
و اما كسي که ايمان آورد و عمل صالح بجا بياورد پس از براي او است جزاي نيكي و زود باشد که بگوئيم از براي او از كار خود كار سهل و آساني وَ أَمّا مَن آمَنَ ايمان بجميع امور ديني مطابق مذهب حقه شيعه اثني عشري و در ايمان چهار چيز معتبر است يقين اعتقاد اقرار! تسليم وَ عَمِلَ صالِحاً عمل صالح اتيان باو- امر الهي از واجبات و مستحبات طبق دستور شرع از مراعات اجزاء و شرايط و رفع منافيات و موانع و مراعات حالات از علم و شك و سهو و ظن طبق دستور و از همه بالاتر شرايط قبول که درجاتش بالاتر ميشود.
فَلَهُ جَزاءً الحُسني جزاء حسني در دنيا افاضه نعم و رفع و دفع بليّات و اجابت دعوات و غفران ذنوب و رفع هموم و امثال اينها و در آخرت نيل بمثوبات و نجات از عقوبات وَ سَنَقُولُ لَهُ مِن أَمرِنا يُسراً خداوند متعال براي بندگان صالح خود امري را مشكل نميكند.
يُرِيدُ اللّهُ بِكُمُ اليُسرَ وَ لا يُرِيدُ بِكُمُ العُسرَ بقره آيه 181 و مخصوصا دين مقدس اسلام که دين سمحه سهله است بعلاوه در امور دنيوي هم اسباب سهولت براي او فراهم ميفرمايد و موانع را برطرف مينمايد و چون ذي القرنين از جانب خداوند مأموريت داشته که با اهل ايمان محبّت و عنايت داشته باشد و از كفار انتقام
جلد 12 - صفحه 397
كشد لذا اينکه كلام را فرمود ثُمَّ أَتبَعَ سَبَباً پس از آنكه از مغرب زمين سير كرد تا رسيد بطرف مشرق زمين که خورشيد طلوع ميكرد و از اينکه جمله ثُمَّ أَتبَعَ سَبَباً استفاده ميشود که تمام ربع مسكون در تحت تصرف و سيطره ذي القرنين درآمد از مغرب تا مشرق جنوب شمال.
برگزیده تفسیر نمونه
(آیه 88)- «و اما کسی که ایمان آورد، و عمل صالح انجام دهد، پاداشی نیکوتر خواهد داشت» (وَ أَمَّا مَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلَهُ جَزاءً الْحُسْنی).
ج3، ص65
«و ما دستور آسانی به او خواهیم داد» (وَ سَنَقُولُ لَهُ مِنْ أَمْرِنا یُسْراً).
هم با گفتار نیک با او بر خورد خواهیم کرد، و هم تکالیف سخت و سنگین بر دوش او نخواهیم گذارد، و خراج و مالیات سنگین نیز از او نخواهیم گرفت.
نکات آیه
۱- ذوالقرنین، به اعطاى پاداش نیک، به مؤمنان نیک کردار، وعده داد. (و أمّا من ءامن و عمل صلحًا فله جزاءً الحسنى) «جزاء» حال است و بیانِ این که رفتار نیکو (الحسنى) پاداش ایمان و عمل صالح شخص است.
۲- تعجیل نکردن ذوالقرنین در کیفر ظالمان کافر، مهلتى براى گرایش آنان به ایمان بود. * (أمّا من ظلم فسوف نعذّبه ... و أمّا من ءامن و عمل صلحًا فله جزاءً الحسنى) مراد از «من ءامن و...» (هرکس ایمان بیاورد و...) کسانى اند که از ظلم و کفر، دست برداشته و ایمان آورند، نه آنان که هنگام ورود ذوالقرنین مؤمن بودند; زیرا، معنا ندارد که او، بین عذاب و یا رفتار نیک با مؤمنان مخیّر باشد! بنابراین، درنگ ذوالقرنین در عذاب ظالمان (سوف نعذّبه) ایجاد فرصتى براى تغییر رویه آنان بوده است.
۳- حاکمیّت ذوالقرنین، در جهت ترویج ایمان و عمل صالح بود. (قال ... و أمّا من ءامن و عمل صلحًا فله جزاءً الحسنى)
۴- مردم بى ایمان و فاقد عمل صالح، در بینش ذوالقرنین، مردمى ظالم بودند. (قال أمّا من ظلم ... و أمّا من ءامن و عمل صلحًا فله جزاءً الحسنى) مقابله بین دو گروه «من ظلم» و «من ءامن...» حکایت از آن دارد که ترک ایمان و عمل صالح ظلم است.
۵- همراهى ایمان و عمل صالح، شرط برخوردارى از پاداش نیک است. (من ءامن و عمل صلحًا فله جزاءً الحسنى)
۶- ذوالقرنین، تصمیم گرفت که قوانین و مقرّرات اجتماعى سهل و قابل تحمّلى را براى مؤمنان وضع کند. (و سنقول له من أمرنا یسرًا) «یسر» یعنى «آسانى» و «من أمرنا» یعنى:«از فرامینى که صادر مى کنیم.»، لذا مفاد جمله «و سنقول...» آن است که براى مؤمنان صالح، فرامینى صادر مى کنیم که اجراى آن دشوار نباشد و شنیدن آن براى مؤمنان سنگین نیاید.
۷- ذوالقرنین، به رعایت نرمش و مدارا در صدور فرمان و ابلاغ خواسته هاى حکومتى خویش به مؤمنان، نوید داد. (و سنقول له من أمرنا یسرًا)
۸- برخورد شدید با ظالمان متجاوز و نرمش در برابر مؤمنان صالح، روشى نیکو در نظام حکومتى و شیوه برگزیده ذوالقرنین در حکومت خویش بود. (أمّا من ظلم فسوف نعذّبه ... و أمّا من ءامن و عمل صلحًا) ذوالقرنین، پس از شنیدن وحى الهى که در برخورد با ساحل نشینان غرب، دو راه پیش روى او قرار داد: یکى تعذیب، و دیگرى روش نیکو، شقّ دوم را انتخاب کرد و آن را چنین ترسیم کرد که ظالمان را عقوبت و مؤمنان را پاداش نیک خواهد داد.
۹- پرداختن حکومت هاى الهى به مبارزه با ظلم و نیز تلاش براى سبک بار ساختن مقررات اجتماعى مؤمنان، امرى لازم است. (قال أمّا من ظلم فسوف نعذّبه ... و أمّا من ءامن ... سنقول له من أمرنا یسرًا)
۱۰- ساحل نشینان غرب سرزمین ذوالقرنین، براى ایمان و عمل صالح و ترک ستم کارى، از زمینه مساعدى برخودار بودند. (أمّا من ظلم ... و أمّا من ءامن و عمل صلحًا)
۱۱- دین الهى، با تلاش ذوالقرنین، تا آخرین نقطه سرزمین او، گسترش یافت. (و أمّا من ءامن)
۱۲- تسریع در پاداش و تأخیر در مجازات، امرى لازم است. * (من ظلم فسوف نعذّبه ... من ءامن ... فله جزاءً الحسنى) ذکر «سوف نعذّبه» با أدات استقبال، در قبال «فله جزاءًالحسنى» به صورت قطعى و بدون أدات استقبال، مى تواند اشاره به برداشت فوق باشد.
موضوعات مرتبط
- ایمان: آثار ایمان ۵; ایمان و عمل صالح ۵; تشویق به ایمان ۳; زمینه ایمان ۲
- پاداش: شرایط پاداش ۵; عجله در پاداش ۱۲; وعده پاداش ۱
- حکومت: ظلم ستیزى حکومت دینى ۹; مسؤولیت حکومت دینى ۹
- ذوالقرنین: اوامر ذوالقرنین ۷; اهتمام ذوالقرنین به مؤمنان ۶، ۷; بینش ذوالقرنین ۴; تلاش ذوالقرنین ۱۱; دین در دوران ذوالقرنین ۱۱; سهولت قوانین ذوالقرنین ۶; صالحان در حکومت ذوالقرنین ۸; صبر ذوالقرنین۲; ظالمان در حکومت ذوالقرنین ۸; قانونگذارى ذوالقرنین ۶; قصه ذوالقرنین ۲، ۶، ۱۰; مؤمنان در حکومت ذوالقرنین ۸; نظام حکومتى ذوالقرنین ۸; وعده هاى ذوالقرنین ۱، ۷; ویژگیهاى حکومت ذوالقرنین ۳
- سرزمینها: اختیار مردم مغرب سرزمین ذوالقرنین ۱۰; ایمان مردم مغرب سرزمین ذوالقرنین ۱۰; دین درمغرب سرزمین ذوالقرنین ۱۱; عمل صالح مردم مغرب سرزمین ذوالقرنین ۱۰; مردم مغرب سرزمین ذوالقرنین ۱۰
- صالحان: پاداش صالحان ۱; وعده به صالحان ۱
- ظالمان ۴: سختگیرى بر ظالمان ۴ ۸; فلسفه مهلت به ظالمان ۴ ۲
- ظلم: اهمیت مبارزه با ظلم ۹; موارد ظلم ۴
- عمل صالح: آثار عمل صالح ۵; ترک عمل صالح ۴; تشویق به عمل صالح ۳
- کافران: فلسفه مهلت به کافران ۲
- کیفر: مهلت در کیفر ۱۲
- مؤمنان: پاداش مؤمنان ۱; مدارا با مؤمنان ۷; وعده به مؤمنان ۱
- مقررات اجتماعى: اهمیت سهولت مقررات اجتماعى ۹
منابع