الكهف ٥٧
کپی متن آیه |
---|
وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ ذُکِّرَ بِآيَاتِ رَبِّهِ فَأَعْرَضَ عَنْهَا وَ نَسِيَ مَا قَدَّمَتْ يَدَاهُ إِنَّا جَعَلْنَا عَلَى قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً أَنْ يَفْقَهُوهُ وَ فِي آذَانِهِمْ وَقْراً وَ إِنْ تَدْعُهُمْ إِلَى الْهُدَى فَلَنْ يَهْتَدُوا إِذاً أَبَداً |
ترجمه
الكهف ٥٦ | آیه ٥٧ | الكهف ٥٨ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«أکِنَّةً» و «أن یَفْقَهُوهُ» و «وَقْراً»: (نگا: أنعام / ، إسراء / ).
تفسیر
- آيات ۴۷ - ۵۹ سوره كهف
- جابجائى كوهها در قيامت كه به تعبيرهاى مختلفى در قرآن آمده است
- يادآورى قيام وعرضه گشتن مشركين وهمه مردم بر پروردگار، همراه با اعمالشان وديگرهيچ
- اشاره به چند نكته وخصوصيت درباره قيامت
- از ياد بردن قيامت سبب اصلى اعراض از هدايت وفساداعمال است
- ((وضع كتاب (( در قيامت ، كتابى كه هيچ صغيره وكبيره اى را فروگذار نكرده ومجرمان(چه مشرك وچه غير مشرك ) از آن بيمناكند
- تجسم گناهان كوچك وبزرگ ووحشت گنهكاران در قيامت
- مراد از ولايت شيطان در جمله : ((افتخذونه وذريته اولياء من دونى وهم لكم عدو((
- دوبرهان كه در آيه ((ما اشهد تهم خلق السموات والارض ...(( براى نفى ولايت ابليس وذرية اش اقامه شده است
- وجوه مختلف ديگرى كه مفسرين درباره معنى ومفاد آيه فوق گفته اند
- معناى اينكه فرمود: ((در قيامت ما بين مشركين وشركاءمحل هلاكت قرار داده ايم ((
- معناى جمله : ((وربك الغفور ذوالرحمة (( ومعنايى كه در سياق آيات تهديد افاده مى كند
- بحث روايتى
- (چند روايت در ذيل آيات گذشته )
تفسیر نور (محسن قرائتی)
وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ ذُكِّرَ بِآياتِ رَبِّهِ فَأَعْرَضَ عَنْها وَ نَسِيَ ما قَدَّمَتْ يَداهُ إِنَّا جَعَلْنا عَلى قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً أَنْ يَفْقَهُوهُ وَ فِي آذانِهِمْ وَقْراً وَ إِنْ تَدْعُهُمْ إِلَى الْهُدى فَلَنْ يَهْتَدُوا إِذاً أَبَداً «57»
و كيست ستمكارتر از آنكه به آيات پروردگارش تذكّر دهند، پس (به جاى پذيرش) از آنها اعراض كند و (گناهان و) دستاورد پيشينهى خويش را فراموش كند؟! البتّه ما بر دلهايشان پردههايى نهاديم تا آيات قرآن را نفهمند و در گوشهايشان سنگينى قرار داديم كه اگر به سوى هدايتشان فراخوانى، هرگز به راه نخواهند آمد.
نکته ها
«تذكر»، رمز آن است كه انسان در عمق روح و فطرت خود، خدا را يافته، لكن از آن غافل شده است و تذكّر براى كنار زدن پردهى غفلت است. حضرت على عليه السلام در توصيف انبيا مىفرمايد: هدف از بعثت انبيا آن است كه مردم را به وفا كردن به فراموش شدهها يادآورى كنند. «و يذكرهم منسى نعمته». «1»
«أَكِنَّةً» جمع «كنان» به معناى پرده و پوشش است.
پیام ها
1- بىاعتنايى به آيات الهى و درنگ نكردن در آنها، بزرگترين ستم است. «وَ مَنْ أَظْلَمُ ذُكِّرَ فَأَعْرَضَ نَسِيَ»
2- ياد عملكرد بد، زمينهساز توبه و عذرخواهى است و بر عكس غفلت از آن، سبب تيرگى روح و كليد همهى بدبختىهاست. «نَسِيَ ما قَدَّمَتْ يَداهُ»
«1». نهجالبلاغه، خطبه 1.
جلد 5 - صفحه 192
3- كيفر بىاعتنايى به آيات الهى و استهزا و غفلت از گناهان، محروم شدن از درك حقايق است. فَأَعْرَضَ ... جَعَلْنا
4- عذاب الهى تنها در قيامت نيست، گرفتن قوهى درك حقايق، نيز عذاب است.
«أَكِنَّةً أَنْ يَفْقَهُوهُ»
5- در هدايت مردم، تنها برهان ودليل كافى نيست، پذيرش مخاطب هم لازم است. «وَ إِنْ تَدْعُهُمْ إِلَى الْهُدى فَلَنْ يَهْتَدُوا»
6- راه هدايت، دل نرم و گوش شنواست، وقتى اين دو دگرگون شد، حتّى در برابر دعوت شخص پيامبر، هدايتپذير نمىشود. «فَلَنْ يَهْتَدُوا إِذاً أَبَداً»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ ذُكِّرَ بِآياتِ رَبِّهِ فَأَعْرَضَ عَنْها وَ نَسِيَ ما قَدَّمَتْ يَداهُ إِنَّا جَعَلْنا عَلى قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً أَنْ يَفْقَهُوهُ وَ فِي آذانِهِمْ وَقْراً وَ إِنْ تَدْعُهُمْ إِلَى الْهُدى فَلَنْ يَهْتَدُوا إِذاً أَبَداً (57)
«1» سوره نساء آيه 165.
جلد 8 - صفحه 78
وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ ذُكِّرَ بِآياتِ رَبِّهِ: پس كيست ستمكارتر (استفهام انكارى) يعنى نيست ظالمتر از كسى كه پند داده شود به آيات پروردگارش كه قرآن باشد. فَأَعْرَضَ عَنْها: پس روى بتابد از آن و قبول نكند آن كلمات حقه و نصايح مشفقانه را. وَ نَسِيَ ما قَدَّمَتْ يَداهُ: و فراموش كند عاقبت عملهائى كه از پيش فرستاده هر دو دست او؛ اين كنايه است از افعال ناشايستهاى كه از او سرزده از كفر و معاصى حاصل آيه شريفه: حق سبحانه فرمايد: نيست ستمكارتر از كسى كه به آيات قرآنيه پند داده شود، و به سوء اختيار اعراض كند و روى برتابد و بدان فرمايشات اعتنا نكند، و كارهاى زشت ناپسند خود را فراموش كند و تأمل ننمايد كه رفتار و كردار در عالم وجود تأثيرى و عاقبت جزائى دارد، يعنى همچنانكه كسى چيزى را فراموش كند و به خاطر نياورد، همچنين اين شخص معرض از آيات الهيه، عقبات كارهاى بد خود را به كلى فراموش نموده و هيچ تعقل و تفكر ننمايد.
تنبيه: آيه شريفه آگاهى است مؤمنين را كه اولا آيات الهيه را به گوش دل شنيده و پندهاى شايان آن را كه حق و حقيقت حق را بيان فرموده قبول و به موقع اجراء گذارند. و ثانيا عقبات جزاى اعمال را فراموش نكنند؛ تا به سبب اين دو مركب را هوار، سفر خود را به پايان رساند، از مخاطرات رهائى جسته، به سعادات جاودانى نائل و فائز گردد، و عاقبت پشيمان و حسرت نبرد.
إِنَّا جَعَلْنا عَلى قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً: بدرستى كه ما قرار داديم بر قلوب ايشان به سبب اعراض از آيات و فراموشى عقبات، پوششها. أَنْ يَفْقَهُوهُ: به جهت كراهت آنكه دريابند آن را، يا به جهت آنكه در نيابند آن را. وَ فِي آذانِهِمْ وَقْراً: و در گوشهاى آنها سنگينى تا نشنوند، چنانچه حقّ استماع است. وَ إِنْ تَدْعُهُمْ إِلَى الْهُدى: و اگر بخوانى ايشان را به آنچه سبب هدايت است. فَلَنْ يَهْتَدُوا إِذاً أَبَداً: پس راه نيابند آن هنگام كه دعوت كنى هرگز، يعنى كفر آنها به مرتبهاى رسيده كه به دعوت تو هرگز هدايت نشوند و راه سعادت نيابند.
جلد 8 - صفحه 79
تحقيق: تفسير آيه شريفه به تقرير مقدمه واضح گردد: قرار دادن پوشش در قلب و سنگينى در گوش، دو قسم متصور باشد: قسم اول آنكه: از ابتدا پوشش در قلب و سنگينى در گوش مقرر شود. قسم دوم آنكه: بعد از تمادى در كفر و اعراض از آيات قرآنى، به مرتبهاى رسد كه قلب منكوس و بكلى نورانيت آن را بسوء اختيار معدوم سازد، لا جرم بر سبيل عقوبت و جزا و پاداش، پوشش قلبى و سنگينى گوش وارد گردد. و مسلما اول قبيح و دوم نيكو باشد، و چون قسم اول به برهان عقلى از ذات سبحانى محال است، زيرا با چنين وصف تكليف و امر به ايمان نسبت به آنان، البته قبيح و لغو، و منافى حكمت و نقض غرض بعثت خواهد بود؛ پس قسم دوم كه بر سبيل عقوبت و جزا و پاداش باشد، تفسير آيه شريفه خواهد بود.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ ذُكِّرَ بِآياتِ رَبِّهِ فَأَعْرَضَ عَنْها وَ نَسِيَ ما قَدَّمَتْ يَداهُ إِنَّا جَعَلْنا عَلى قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً أَنْ يَفْقَهُوهُ وَ فِي آذانِهِمْ وَقْراً وَ إِنْ تَدْعُهُمْ إِلَى الْهُدى فَلَنْ يَهْتَدُوا إِذاً أَبَداً (57) وَ رَبُّكَ الْغَفُورُ ذُو الرَّحْمَةِ لَوْ يُؤاخِذُهُمْ بِما كَسَبُوا لَعَجَّلَ لَهُمُ الْعَذابَ بَلْ لَهُمْ مَوْعِدٌ لَنْ يَجِدُوا مِنْ دُونِهِ مَوْئِلاً (58) وَ تِلْكَ الْقُرى أَهْلَكْناهُمْ لَمَّا ظَلَمُوا وَ جَعَلْنا لِمَهْلِكِهِمْ مَوْعِداً (59)
ترجمه
و كيست ستمكارتر از كسيكه پند داده شود بآيتهاى پروردگارش پس رو گرداند از آنها و فراموش كند آنچه را كه پيش فرستاده است بدو دست خود همانا ما قرار داديم بر دلهاشان پوششهائى كه نفهمند آنرا و در گوشهاشان سنگينى و اگر بخوانى آنها را بسوى هدايت پس هدايت نيابند در آنحال هرگز
و پروردگار تو آمرزنده صاحب رحمت است اگر مؤاخذه كند از ايشان بآنچه بجا آوردند هر آينه تعجيل كند براى آنها در عذاب ولى مر ايشانرا است وقت مقدّرى كه نيابند غير از او در آنوقت پناهى
و اين است آباديهائى كه هلاك كرديم آنها را چون ستم نمودند و قرار داديم براى هلاكشان وقت معيّنى.
تفسير
ظلم بنفس مانند ظلم بغير عقلا و شرعا قبيح و حرام است و هيچ كس
جلد 3 صفحه 434
از كسانيكه ظلم بنفس ميكنند ظالمتر نيست از كسيكه ادلّه توحيد و نبوّت و امامت و معاد را براى او بعبارات متعدّده و بيانات مختلفه ذكر نمايند و او رو گردان شود و اعراض نمايد و ادامه بسر كشى و طغيان خود دهد و توبه نكند بلكه تمام معاصى و گناهانى را كه بأعضاء و جوارح خود مرتكب شده و از پيش فرستاده براى ثبت در نامه اعمالش فراموش كند مانند كسيكه مرتكب نشده و بفكر اصلاح كارش نباشد و اين براى آنستكه چون شخص بكلّى از ياد خداى خود غافل و سر گرم بهوى و هوس و شهوت رانى و متوغل در معاصى گرديد كم كم در اثر گناهان روزنههاى قلبش بعالم نور و معرفت مسدود ميشود و چشم و گوش دلش از كار ميافتد مانند آنكه روپوشهائى بر قلبش كشيده شده كه مطالب حقّه را نميفهمد و گوشش سنگين است كه مواعظ حسنه را نميشنود و اعتنائى بآنها ندارد و اين حال اگر چه در اثر اعمال خودشان پيدا شده ولى چون مؤثرى در وجود جز خدا نيست و بنده از خود چيزى ندارد و تمام موجودات و آثار آنها از آن حقّ است و اين يكى از مجازاتهاى الهى آنها است در دنيا كه مقدّر شده خداوند نسبت جعل را بخود داده تا پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بكلّى از هدايت آنها مأيوس شود و نفس مقدّس را براى ارشادشان بزحمت نيفكند و از اين قبيل شمّهاى در آيات سابقه بمناسبت مقام ذكر شد و تذكير و افراد ضمير در يفقهوه بمناسبت معنى است و خداوند غفور و رحيم است تعجيل در عقوبت بندگان نميكند و اگر بخواهد آنها را بعد از اعراض فورا عقوبت نمايد تعجيل فرموده با آنكه استحقاق دارند چون در علم الهى وقت معيّنى در دنيا و آخرت براى عذاب آنها تعيين شده كه در آن وقت جز خداوند و تضرّع بدرگاه او براى آنها ملجأ و پناهى نيست و براى آنكه تصوّر نكنند عذاب الهى منحصر بآخرت است اخيرا فرموده اين آباديهاى قوم عاد و ثمود و امثال آنها است كه در مرئى و معبر شما بوده و هست و تمام اهالى آنها را هلاك نموديم چون پيغمبران را تكذيب كردند و بخودشان ستم نمودند مانند شما و هلاكشان در وقت معيّنى بود كه براى عذابشان قرار داده بوديم و تقديم و تأخيرى بهيچ وجه در آن روى نداد لذا شما بايد از حال آنها عبرت بگيريد نه آنكه مغرور بتأخير عذاب شويد و بر اصرار خودتان بعصيان بيفزائيد.
جلد 3 صفحه 435
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
وَ مَن أَظلَمُ مِمَّن ذُكِّرَ بِآياتِ رَبِّهِ فَأَعرَضَ عَنها وَ نَسِيَ ما قَدَّمَت يَداهُ إِنّا جَعَلنا عَلي قُلُوبِهِم أَكِنَّةً أَن يَفقَهُوهُ وَ فِي آذانِهِم وَقراً وَ إِن تَدعُهُم إِلَي الهُدي فَلَن يَهتَدُوا إِذاً أَبَداً (57)
و كيست ظالمتر از كسي که متذكر شود بآيات پروردگارش پس اعراض كند از آنها و فراموش كند آنچه را که در دوره عمر خود از عقائد فاسده و اخلاق رذيله و اعمال سيّئه بجا آورده محققا ما قرار داديم بر قلوب آنها سرپوشهايي اينكه بفهمند و درك كنند و در گوشهاي آنها كري را که نشنوند وَ مَن أَظلَمُ مِمَّن ذُكِّرَ بِآياتِ رَبِّهِ فَأَعرَضَ عَنها ظلمي بالاتر از اينکه نيست که انسان را انبياء و عقل سليم او را متذكر كنند به آيات پروردگار او و راهنمايي كنند بصراط مستقيم و از سبل شيطاني و هواهاي نفساني و شهوات دنيوي جلوگيري كنند مع ذلک اعراض كند از آنها و اعتناء نكند و گوش ندهد وَ نَسِيَ ما قَدَّمَت يَداهُ از فسق و فجور و اعمال قبيحه و ظلم بدين و به نفس خود و بغير و آنها را بد نداند و دست بر ندارد إِنّا جَعَلنا عَلي قُلُوبِهِم أَكِنَّةً مثل اينكه روي قلب آنها پردههاي شهوت و تقليد آباء و اغواي شياطين انسي و جنّي افتاده و عقل خود را از دست داده أَن يَفقَهُوهُ اصلا نميفهمند و درك نميكنند و متنبه نميشوند و دست از اعمال زشت خود بر نميدارند وَ فِي آذانِهِم وَقراً گويا اصلا توجه نميكنند و گوش فرا نميدهند مثل آدم كر نشنيده ميگيرند اينها از قابليت هدايت افتاده و در ضلالت غرق شدهاند.
جلد 12 - صفحه 374
وَ إِن تَدعُهُم إِلَي الهُدي فَلَن يَهتَدُوا إِذاً أَبَداً و اگر آنها را دعوت كني بسوي هدايت و رستگاري پس هرگز اينها هدايت نميشوند در اينکه هنگام ابدا، مكرر گفته شده که بيان هدايت و سعادت مربوط بدو امر است بايد فاعل هدايت كننده تامّ الفاعليّه باشد و مفعول هدايت شونده تامّ القابليّه باشد و اينکه مشركين و كفّار فاعل که خدا و رسول و امام و قرآن و علماء اعلام از هر جهتي تام الفاعليه هستند بقدر خردلي كوتاهي نشده تمام اسباب هدايت را فراهم كردند ولي اينکه كفار و مشركين بلكه فسّاق و مخالفين و عصاة و معاندين قابليت ندارند بسبب هوا و هوس و حب شهوات و تقليد آباء و غير اينها اينها را از قابليت انداخته و ممكن نيست قبول هدايت كنند لذا ميفرمايد در اينکه آيه شريفه وَ إِن تَدعُهُم إِلَي الهُدي.
آنچه پيغمبر اقامه معجزه كند و موعظه و نصيحت نمايد و ادلّه و براهين اقامه كند فَلَن يَهتَدُوا لن براي نفي تأبيد است يعني هرگز اينها هدايت نميشوند بخصوص با تأكيد إِذاً أَبَداً انتظار هدايت آنها را نداشته باش بيش از اينکه بخود زحمت مده ذَرهُم يَأكُلُوا وَ يَتَمَتَّعُوا وَ يُلهِهِمُ الأَمَلُ فَسَوفَ يَعلَمُونَ حجر آيه 3.
برگزیده تفسیر نمونه
(آیه 57)- در مجازات الهی عجله نمیشود: از آنجا که در آیات پیشین سخن از گروهی از کافران تاریک دل و متعصّب در میان بود، در اینجا همان بحث را تعقیب میکند.
نخست میگوید، «چه کسی ستمکارتر است از آنها که به هنگام تذکّر آیات
ج3، ص53
پروردگارشان از آن روی میگردانند و کارهای گذشته خود را به دست فراموشی میسپارند» (وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ ذُکِّرَ بِآیاتِ رَبِّهِ فَأَعْرَضَ عَنْها وَ نَسِیَ ما قَدَّمَتْ یَداهُ).
تعبیر به «تذکر» (یاد آوری) گویا اشاره به این است که تعلیمات انبیاء از قبیل یاد آوری حقایقی است که بطور فطری در اعماق روح انسان وجود دارد و کار پیامبران پرده برداشتن از روی آن است.
جالب این که در این آیه از سه طریق به این کور دلان درس بیداری میدهد:
نخست این که: این حقایق با فطرت و وجدان و جان شما کاملا آشناست، دیگر این که از سوی پروردگار خودتان آمده و سوم این که: فراموش نکنید شما خطاهایی انجام دادهاید که برنامه انبیاء برای شستشوی آنهاست.
ولی این عده با همه اینها هرگز ایمان نمیآورند، «چرا که ما بر دلهایشان پرده افکندهایم تا نفهمند! و در گوشهایشان سنگینی قرار دادهایم» تا صدای حق را نشنوند (إِنَّا جَعَلْنا عَلی قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً أَنْ یَفْقَهُوهُ وَ فِی آذانِهِمْ وَقْراً).
«و لذا اگر آنها را به سوی هدایت بخوانی هرگز هدایت را پذیرا نخواهند شد» (وَ إِنْ تَدْعُهُمْ إِلَی الْهُدی فَلَنْ یَهْتَدُوا إِذاً أَبَداً).
نکات آیه
۱- روى گردانى از آیات پروردگار پس از تذکّر یافتن و آگاهى به آن، بزرگ ترین ظلم است. (و من أظلم ممّن ذکّر بأیت ربّه فأعرض عنها) «ذکر» یعنى، شناختى که در حافظه حاضر باشد (برگرفته شده از مفردات راغب).
۲- نیندیشیدن در آیات الهى (قرآن) و گذر کردن از آن بدون تأمل و اندیشه، ستم کارى است. (و من أظلم ممّن ذکّر بأیت ربّه فأعرض عنها) عطف «أعرض» به وسیله حرف «فاء» گویاى آن است که برخى، بدون تأمل و درنگ، پس از گوشزدشدن آیات الهى به آنان، از آن رومى گردانند و همین، موجب ورود آنان به زمره ستم کاران مى شود.
۳- بزرگ ترین ظلم ها و جنایت ها در تاریخ بشر، داراى ریشه در انکار آیات الهى و غفلت از کیفر اَعمال است. * (و من أظلم ممّن ذکّر بأیت ربّه فأعرض عنها و نسى ما قدّمت یداه) برداشت بالا، بنابراین احتمال است که منظور از ظلم در «من أظلم» صرفاً، ظلم به نفس نباشد، بلکه علاوه بر آن، شامل ظلم به غیر نیز بشود و جمله «نسى ما قدمت یداه» کنایه از عدم اعتقاد به کیفر کردار و بقاى عمل باشد.
۴- ربوبیّت الهى، مقتضى ارائه آیات، براى رشد و تعالى بشر است. (ذکّر بأیت ربّه)
۵- از یاد بردن اَعمال و دستاوردهاى ناروا و به فراموشى سپردن گناهان گذشته خود، بزرگ ترین ستم انسان بر خویش است. (و یجدل ... و من أظلم ... و نسى ما قدّمت یداه) «نسى ما قدّمت یداه» یعنى: «فراموش کرد کردار پیشین خود را.». مقصود از «ما» - به قرینه آیه قبل - جدال به باطل در برابر حق و استهزاى آیات الهى است.
۶- توجه همیشگى انسان به اَعمال گذشته خویش و نقد و بررسى آن ها، لازم است. (و من أظلم ممّن ... نسى ما قدّمت یداه)
۷- مؤمنانِ به آیات الهى، همواره، باید نگران اَعمال گذشته خود و درصدد جبران و اصلاح آن باشند. (و من أظلم ممّن ذکّر بأیت ربّه فأعرض عنها و نسى ما قدّمت یداه)
۸- اَعمال انسان، اختیارى وى و دستاورد خود او است. (ما قدّمت یداه)
۹- جدال به باطل در برابر حق و به استهزا گرفتن آیات الهى، زمینه ساز اِعراض از آن و بى اثر ماندن رهنمودهاى الهى است. (و یجدل الذین کفروا بالبطل لیدحضوا به الحقّ ... و من أظلم ممّن ذکّر بأیت ربّه فأعرض عنها) ارتباط آیه مورد بحث با آیه قبل را مى توان این چنین تصویر کرد که اِعراض کنندگان از آیات الهى، همان مجادلگرانى هستند که با جدال باطل و استهزاى آیات الهى، خود را از فیض آن محروم مى سازند.
۱۰- خداوند، به جهت محروم ساختن مخالفان قرآن از فهمیدن نکته هاى آن و گوش سپارى به آیات الهى، بر دل هایشان، حجاب هایى متعدد و در گوش هایشان، سنگینى، مى افکند. (إنّا جعلنا على قلوبهم أکنّة أن یفقهوه و فى ءاذانّهم وقرًا) «أکنّه» جمع «کِنان» به معناى «پرده و پوشش» است. «وَقر» به معناى «سنگینى» است. سنگینى در گوش، کنایه از دل ندادن به آیات الهى، و نشان دادن رفتارى شبیه کران، در آن است. ضمیر «یفقهوه» به «آیات» بازمى گردد که چون مراد از «آیات»، واژه «قرآن» است، ضمیر مذکر آمده است. و مراد از «أن یفقهوه»، «لئلایفقهوه» و یا «کراهة أن یفقهوه» است.
۱۱- برخى از مردم، در برابر آیات قرآن، مانند کسانى اند که گوش شان، سنگین، و فهم آن ها از کار افتاده است. (إنّا جعلنا على قلوبهم أکنّة أن یفقهوه و فى ءاذانهم وقرًا) تعبیرهاى «على قلوبهم أکنّه» و «فى ءاذانهم وقراً» تعبیراتى کنایى هستند، نه این که واقعاً، گوش و قلب آن ها، خللى ظاهرى پیدا کرده باشد.
۱۲- محروم شدن از درک پیام هاى قرآن، کیفر بى اعتنایى به آیات خدا و فرو رفتن در غفلت از گناهان است. (ذکّر بأیت ربّه فأعرض عنها ... إنّا جعلنا على قلوبهم أکنّة أن یفقهوه)
۱۳- محروم شدن حقْ ناپذیران از گوش سپارى به آیات الهى و توجه به آن، بازتاب عملکرد خود آن ها است. (فأعرض عنها ... إنّا جعلنا ... فى ءاذانهم وقرًا)
۱۴- حقْ گریزىِ کافران و منکرانِ الهى، در حیطه قدرت خدا و وابسته به اراده او است. (إنّا جعلنا على قلوبهم أکنّة) تأکید خداوند - به وسیله «إنّا جعلنا...» - بر حاکمیّت و نقش خود، از آن جهت است که گمان نرود کفرِ کافران و منکرانِ آیات الهى، از قلمروِ قدرتِ الهى بیرون است و آنان تبدیل به قدرتى در برابر خدا شده اند.
۱۵- گوش، ابزار شناخت، و قلب و دل، جایگاه فهم است. (إنّا جعلنا على قلوبهم أکنّة أن یفقهوه و فى ءاذانهم وقرًا)
۱۶- هدایت پذیرى کسانى که بر دل هایشان پرده افکنده شده و بر گوش هایشان سنگینى نشسته (محرومان از درک و فهم آیات الهى)، ناممکن است. (و إن تدعهم إلى الهدى فلن یهتدوا إذًا أبدًا) «لن» براى نفى همیشگى است که در آیه مورد بحث، با کلمه «أبداً» نیز بر آن تأکید مجدد شده است; یعنى، چنین افرادى، هرگز و هیچ گاه، هدایت نخواهند شد و باید از آنان مأیوس بود.
۱۷- دل و اندیشه برخى از انسان ها، حتى در برابر هدایت گرى شخص پیامبر(ص) نفوذناپذیر است. (و إن تدعهم إلى الهدى فلن یهتدوا إذًا أبدًا)
۱۸- سرسختى برخى از افراد در برابر حق، نباید مایه دل سردى و نگرانى پیشوایان و مبلّغان دین گردد. (و إن تدعهم إلى الهدى فلن یهتدوا إذًا أبدًا)
موضوعات مرتبط
- آیات خدا: آثار استهزاى آیات خدا ۹; آثار تکذیب آیات خدا ۳; آثار محرومیت از درک آیات خدا ۱۶; شناخت آیات خدا ۱; ظلم اعراض از آیات خدا ۱; عوامل نزول آیات خدا ۴; فلسفه آیات خدا ۴; کیفر اعراض از آیات خدا ۱۲
- انسان: اختیار انسان ۸; عمل انسان ۸; عوامل تکامل انسان ها ۴
- تبلیغ: آسیب شناسى تبلیغ ۱۸
- تذکر: تذکر آیات خدا ۱
- تعقل: عدم تعقل در آیات خدا ۲
- حق: آثار عمل حق ناپذیران ۱۳; زمینه اعراض از حق ۹; سنگینى گوش حق ناپذیران ۱۳; نقش حق ناپذیران ۱۸
- خدا: آثار ربوبیت خدا ۴; احاطه اراده خدا ۱۴; احاطه قدرت خدا ۱۴; زمینه بى تأثیرى هدایتهاى خدا ۹
- خود: اهمیت حسابرسى خود ۶; ظلم به خود ۵
- ذکر: اهمیت ذکر عمل ۶
- شناخت: ابزار شناخت ۱۵
- ظلم: بزرگترین ظلم ۱، ۵; مراتب ظلم ۱; منشأ بزرگترین ظلم ۳; موارد ظلم ۲
- عمل: آثار عمل ۱۳; اهمیت اصلاح عمل ۷; اهمیت حسابرسى عمل ۶; فراموشى عمل ناپسند ۵; نگرانى از عمل گذشته ۷
- غفلت: آثار غفلت از کیفر ۳
- فهم: جایگاه فهم ۱۵
- قرآن: حجاب قلب دشمنان قرآن ۱۰; سنگینى گوش دشمنان قرآن ۱۰; سنگینى گوش مکذبان قرآن ۱۱; عدم تعقل در قرآن ۲; عوامل محرومیت از فهم قرآن ۱۲
- قلب: آثار حجاب قلب ۱۶; نقش قلب ۱۵
- کافران: حق ناپذیرى کافران ۱۴
- گمراهان: هدایت ناپذیرى گمراهان ۱۷
- گناه: فراموشى گناه ۵; کیفر فراموشى گناه ۱۲
- گوش: آثار سنگینى گوش ۱۶; نقش گوش ۱۵
- مؤمنان: تکلیف مؤمنان ۷
- مبلغان: مسؤولیت مبلغان ۱۸
- مجادله: آثار مجادله باطل ۹
- محمد(ص): آثار هدایتگرى محمد(ص) ۱۷
- هدایت: عوامل هدایت ناپذیرى ۱۶
- هدایت ناپذیران ۱۶، ۱۷:
منابع