الحج ١١
ترجمه
الحج ١٠ | آیه ١١ | الحج ١٢ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«حَرْفٍ»: لبه. کناره. «یَعْبُدُ اللهَ عَلی حَرْفٍ»: مراد متزلزل و مذبذب بودن در پذیرش فرمان یزدان و ایمان به اسلام است. انگار چنین فردی بر لبه چیزی قرار گرفته است و با تکان مختصری از مسیر خارج میشود، و یا این که در جنگی که درگرفته است خویشتن را به کناری میکشد و در اطراف و جوانب میدان میجنگد، تا اگر پیروزی نصیب لشکریان شد، با ایشان بماند، و اگر ترس شکست و احتمال بلائی در میان بود، فرار بکند. «إِطْمأَنَّ بِهِ»: ثابت و استوار میماند بر باور و عقیدهای که ظاهراً پذیرفته است. ماندگار میماند به سبب آن. «فِتْنَةٌ»: بلا و مصیبت. امتحان و آزمایش. «إِنقَلَبَ عَلی وَجْهِهِ»: بازگشت میکند. از ایمان برمیگردد و به کفر میگراید (نگا: بقره / آلعمران / .
آیات مرتبط (تعداد ریشههای مشترک)
نزول
«شیخ طوسى» گویند: این آیه درباره بنىاسد نازل شده که در اطراف مدینه میزیسته اند.[۱][۲]
تفسیر
- آيات ۳ - ۱۶ سوره حج
- وصف الحال سه صنف از مردم : اصرار كنندگان برباطل ، متزلزلان در راه حق و مؤ منان
- مراد از اينكه درباره رهبرى پيروى از شيطان فرمود:((كتب عليه انه من تولاه فانهيضله ...((
- رفع ريب و ترديد در بعث و نشور، با بيان چگونگى خلقت انسان و نبات
- نسبت زمين به گياه مانند نسبت رحم به جنين است
- تفصيلى در مورد استنتاج پنج نتيجه از بيان كيفيت خلقت انسان و نبات
- مقصود از ((علم (( و ((هدى (( در آيه : ((و من الناس منيجادل فى الله بغير علم و لاهدى ...((
- وصف صنفى ديگر كه دين را براى دنيايشان مى خواهند (و من الناس من يعبد الله علىحرف ...)
- معنى و مفاد آيه : ((من كان يظن ان لن ينصره الله ...(( و وجوهى كه درباره آن گفته اند
- دو روايت در ذيل ( و من الناس من يجادل ...)
- رواياتى درباره مراد از ((مخلقة و غيرمخلقة (( و جمله : ((نقر فى الارحام ما نشاء الىاجل مسمى ((
- چند روايت در ذيل آيه : ((و من الناس من يعبد الله على حرف (( كه درباره طالبان دين براى دنيا است
تفسیر نور (محسن قرائتی)
وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَعْبُدُ اللَّهَ عَلى حَرْفٍ فَإِنْ أَصابَهُ خَيْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَ إِنْ أَصابَتْهُ فِتْنَةٌ انْقَلَبَ عَلى وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْيا وَ الْآخِرَةَ ذلِكَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبِينُ «11»
و از (ميان) مردم، كسى است كه خداوند را تنها با زبان مىپرستد، (ايمان او در حاشيه و در مرز كفر است و با حادثهاى كوچك مىلغزد) پس اگر خيرى به او برسد، به آن اطمينان يابد، و اگر مصيبت و آزمايشى به او رسد، دگرگون شود (و به سوى كفر رود، چنين كسى) در دنيا و آخرت زيانكار است، اين همان زيان آشكار است.
نکته ها
شايد به خاطر آن كه ظلمِ كم نيز از خداوندِ عادل، ظلمِ بسيار محسوب مىشود، در آيهى شريفه، كلمهى «ظلام» آمده است.
پیام ها
1- خداوند عادل است و قهر يا مهر او نتيجهى عملكرد ماست. «ذلِكَ بِما قَدَّمَتْ»
2- ديگران را عامل گناه و خلاف خودمان ندانيم، كه هرچه هست از خودماست.
جلد 6 - صفحه 23
«قَدَّمَتْ يَداكَ»
3- ايمان بعضىها موسمى و سطحى است و حوادث تلخ و شيرين آن را تغيير مىدهد. وَ مِنَ النَّاسِ ...
4- حساب عقيده و عملى كه بر اساس منطق است، از حساب فراز و نشيبهاى مادّى جداست. (دين را براى نان نخواهيم) فَإِنْ أَصابَهُ خَيْرٌ ...
5- انسان در معرض هجوم حوادث تلخ و شيرين است. أَصابَهُ ... أَصابَتْهُ
6- فقر و ناملايمات وسائل آزمايشند. «أَصابَتْهُ فِتْنَةٌ»
7- ارتداد و بازگشت از راه خداوند، قهر شديد الهى و عذاب دوزخ را به دنبال دارد. «انْقَلَبَ عَلى وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْيا وَ الْآخِرَةَ»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَعْبُدُ اللَّهَ عَلى حَرْفٍ فَإِنْ أَصابَهُ خَيْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَ إِنْ أَصابَتْهُ فِتْنَةٌ انْقَلَبَ عَلى وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْيا وَ الْآخِرَةَ ذلِكَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبِينُ «11»
جلد 9 - صفحه 23
شأن نزول: ابن عباس نقل نموده كه جمعى از اعراب به مكه آمدند و مسلمان شدند، پس هر كدام ايشان را كه مرضى عارضش نشده تندرست بود و زنش پسر تولد نمود و مواشى او نتايج نيكو دادند، مىگفت: اسلام، خوب دينى است و مرا به سبب آن نيكوئيها پيش آمد و دلش به اسلام آرميده مىشد. و هر كه را قضيه بر عكس اين دست مىداد، از دين برمىگشت و مىگفت: اسلام بر من ميمون و مبارك نيست. «1» ابو سعيد خدرى نقل نموده كه يكى از يهود ايمان آورد و اتفاقا او را درد چشم طارى شد و مبتلا گرديد، خدمت پيغمبر صلى اللّه عليه و آله عرضه داشت دين اسلام مرا شوم گرفته مرا از آن اقاله كن. حضرت فرمود: اسلام اقاله نشود، يهودى مرتد شد، و آيه شريفه نازل گشت: «2» وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَعْبُدُ اللَّهَ عَلى حَرْفٍ: و بعضى از مردمان كسى هست كه پرستد خداى تعالى را به وحدانيت بر طرفى و كناره اى از آن نه در وسط و قلب آن، يعنى مضطرب و متردد باشد از دين اسلام و ثبات و استقامت و اطمينان به آن نداشته باشد؛ و به جهت دارا نبودن طريق علمى و دلائل مؤديه به حق، به سبب ادنى شبهه اى از دين منحرف شده بر كنار رود. در صورتى كه بايد با قلب قوى كمال ثبات را بظهور رساند. اين مثلى است براى اضطراب و قلق اينگونه اشخاص در دين حق بدون سكون و طمأنينه در آن، مانند كسى كه به سبب تزلزل و اضطراب بر كنار لشگر ايستاده منتظر باشد كه اگر فتح و نصرت ايشان را دريابد مطمئن و دل آرام گشته در ميان آن لشگر در آيد و با آنها در غنايم شريك
«1». مجمع البيان، ج 4، ص 75، چاپ كتابخانه آية الله العظمى المرعشى النّجفى.
«2». درّ المنثور، ص 346، طبع با افست كتابفروشى اسلاميّه.
جلد 9 - صفحه 24
گردد. و اگر قضيه نتيجه بر عكس داد فرار را بر قرار اختيار كند. پس حق تعالى از حال اين جماعت اخبار مىفرمايد كه:
فَإِنْ أَصابَهُ خَيْرٌ: پس اگر برسد او را خيرى مانند صحت و ثروت و غنيمت.
اطْمَأَنَّ بِهِ: اطمينان يابد به آن و ثابت شود به سبب آن. وَ إِنْ أَصابَتْهُ فِتْنَةٌ: و اگر برسد او را ابتلائى و آزمايشى مانند مرض و فقر و فاقه و غير آن از ناملايمات.
انْقَلَبَ عَلى وَجْهِهِ: برگردد به روى خود، يعنى از وجهى كه از آن متوجه شده باشد به اسلام كه كفر بود باز به آن برگردد. مراد آنكه مرتد شود و دين اسلام را از دست دهد. خَسِرَ الدُّنْيا وَ الْآخِرَةَ: زيانكار گردد در دنيا كه به مراد خود نرسد، و آنچه مدعاى او بود از صحت بدن و غنا و طيب عيش محروم ماند و مخذول و منكوب شود. و زيانكار شود در آخرت كه به سبب مرتد شدن و از دين حق برگشتن، به عذاب ابدى گرفتار آيد. ذلِكَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبِينُ: اين زيان هر دو سراى آنست زيانى آشكارا و هويدا، زيرا بر همه عقلا ظاهر است كه زيانى از اين عظيمتر نيست كه شخصى از عافيت دنيا محروم ماند و در آخرت از بهشت و نعيم دور گرديده به عذاب جحيم گرفتار آيد.
تنبيه: تفسير برهان از كافى شريف به سندهاى خود كه زراره از حضرت باقر عليه السلام سؤال نمود از آيه شريفه، حضرت فرمود: اينها جماعتى هستند كه عبادت نمودند خدا را و ترك كردند عبادت غير خدا را و شك كردند در حضرت محمد صلّى اللّه عليه و آله و آنچه آن حضرت از جانب خدا آورده. پس تكلم نمودند در اسلام، و شهادت دادند به وحدانيت خدا و رسالت پيغمبر، و اقرار كردند به قرآن و ايشان شاك بودند در پيغمبر و آنچه آن حضرت آورده و شاك به خدا نبودند. خداوند عزّ و جلّ فرمايد: «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَعْبُدُ اللَّهَ عَلى حَرْفٍ» يعنى بر شك در حضرت محمد صلّى اللّه عليه و آله و آنچه آن حضرت از جانب خدا آورده، پس اگر برسد او را خيرى، يعنى عافيتى در بدن و مال و اولادش، اطمينان پيدا كند و خوشنود شود به آن. و اگر برسد او را فتنه يعنى بلائى در بدن و مالش، تطيّر زند و كراهت پيدا كند در پايدارى بر اقرار به پيغمبر و برمىگردد به توقف و شك و عداوت به خدا و رسول و انكار پيغمبر و آنچه آن
جلد 9 - صفحه 25
حضرت از جانب خدا آورده است. «1» تبصره: آيه شريفه دستور كلى است نسبت به عموم مسلمانان كه در معتقدات اسلامى از توحيد و نبوت و اقرار به آنچه پيغمبر از جانب خدا آورده ثابت و راسخ باشند و با كمال قوت در معركه ابتلائات بردبارى و تاب مقاومت نمايند، نه آنكه اگر دولت و صحت و عزت بينند مطيع، و اگر مرض و فقر يابند دست بردارند. و همچنين در طاعات و عبادات، تا امورات مطابق مرام و مقصد انجام پذيرد بجاى آرند، همينكه خلاف مشتهيات خود ديدند تعطيل و اعراض كنند؛ كه اگر اين طريقه پيش گيرند، خسران دنيا و آخرت را حاصل كنند. پس بايد در اسلام و ايمان شخص ثابت باشد به طورى كه ابدا تزلزل نيابد، و لذا بعضى گفتهاند: براى دين دو طرف است: يكى زبان و ديگرى قلب، هر كه به زبان اعتراف و قلب او موافق آن نباشد بر يك طرف دين و منافق است.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَعْبُدُ اللَّهَ عَلى حَرْفٍ فَإِنْ أَصابَهُ خَيْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَ إِنْ أَصابَتْهُ فِتْنَةٌ انْقَلَبَ عَلى وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْيا وَ الْآخِرَةَ ذلِكَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبِينُ «11» يَدْعُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا يَضُرُّهُ وَ ما لا يَنْفَعُهُ ذلِكَ هُوَ الضَّلالُ الْبَعِيدُ «12» يَدْعُوا لَمَنْ ضَرُّهُ أَقْرَبُ مِنْ نَفْعِهِ لَبِئْسَ الْمَوْلى وَ لَبِئْسَ الْعَشِيرُ «13» إِنَّ اللَّهَ يُدْخِلُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ إِنَّ اللَّهَ يَفْعَلُ ما يُرِيدُ «14» مَنْ كانَ يَظُنُّ أَنْ لَنْ يَنْصُرَهُ اللَّهُ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ فَلْيَمْدُدْ بِسَبَبٍ إِلَى السَّماءِ ثُمَّ لْيَقْطَعْ فَلْيَنْظُرْ هَلْ يُذْهِبَنَّ كَيْدُهُ ما يَغِيظُ «15»
وَ كَذلِكَ أَنْزَلْناهُ آياتٍ بَيِّناتٍ وَ أَنَّ اللَّهَ يَهْدِي مَنْ يُرِيدُ «16»
ترجمه
- و بعضى از مردم كسانى هستند كه بندگى ميكنند خدا را بر كنارى پس اگر برسد آنانرا خيرى دلگرم شوند بآن و اگر برسد آنها را بلائى روى گردان شوند بحال پيش خود زيان برده در دنيا و آخرت اين است آن زيان آشكار
ميخواند غير از خدا آنچه را ضرر نميرساند باو و آنچه را سود نميدهد باو اين است آن گمراهى دور
ميخواند مر آنكس را كه ضررش نزديكتر است از نفعش هر آينه بد ياور و هر آينه بد معاشرى است
همانا خداوند داخل ميكند آنانرا كه گرويدند و
جلد 3 صفحه 592
بجا آوردند كارهاى شايسته را در بهشتهائيكه ميرود در زير آنها نهرها همانا خدا ميكند هر چه بخواهد
كسيكه باشد كه گمان برد آنكه هرگز يارى نخواهد كرد او را خدا در دنيا و آخرت پس بايد بكشد وسيلهئى را تا آسمان پس بايد قطع كند پس بايد به بيند آيا ميبرد حيلهاش موجب خشمش را
و اينچنين نازل نموديم آن را آيتهاى روشن و همانا خدا هدايت ميكند هر كس را ميخواهد.
تفسير
- خداوند متعال پس از ذكر حال اهل كفر و شقاق بيان حال اهل شك و نفاق را فرموده باين تقريب كه بعضى از مردم كسانى هستند كه ظاهرا دست از بتپرستى بر ميدارند و بعبادت و بندگى خدا مشغول ميشوند ولى در جانب و كنارى از دين قرار ميگيرند مانند كسانيكه در طرفى از اطراف و جوانب لشگر گردش ميكنند براى آنكه اگر ظفر يابند غنيمتى بدست آرند و اگر شكستى مشاهده كنند فرار را برقرار اختيار نمايند اينها هم در شك و نفاق زيست ميكنند و ظاهرا با مسلمانان بكجدار و مريز رفتار مينمايند و شركت در افعال و اعمال ايشان دارند ولى منتظرند اگر در سايه اسلام بمال و منال دنيوى برسند باقى بمانند و معتقد به نبوّت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم شوند و اگر بلا و فتنهئى براى آنها روى دهد منصرف گردند و بدين آباء خود معاودت نمايند و قريب به اين معنى را در كافى از امام باقر عليه السّلام نقل نموده ولى خاتمه امر آنها را سه قسم فرموده باين نحو كه قسمتى نور ايمان بقلب آنها ميتابد و مؤمن واقعى ميشوند و شك از دل آنها ميرود و قسمتى در شك باقى ميمانند و قسمتى بحال اوّلى خودشان كه شرك بوده بر ميگردند و در روايت قمّى ره از امام صادق عليه السّلام هم اينمعنى تأكيد شده ولى از تفسير خير بعافيت و مال دنيا و تفسير فتنه ببلاء ذكرى نشده و اين اشخاص بزيان دنيا و آخرت دچار ميشوند چون در دنيا بىآبرو و ضعيف النّفس معرّفى ميشوند و جان و مال آنها از پناه اسلام خارج ميگردد و اعمال خوبشان بواسطه كفر باطل خواهد شد و از ثمرات آنها در آخرت بىبهره خواهند ماند و هيچ زيانى بالاتر از اين نيست و از جمله بدبختيهاى چنين شخصى آنستكه ميخواند و ميپرستد غير از خداوند قادر مهربان جماديرا كه اگر نپرستد آنرا نمىتواند باو ضررى برساند و اگر بپرستد نميتواند نفعى باو برساند و اين رويّه بكلّى از راه حقّ دور شدن و از جادّه مستقيم پرت گشتن است و ميخواند و ميپرستد
جلد 3 صفحه 593
بعقيده خود كسيرا كه هر آينه ضرر پرستش آن براى او بلحاظ آنكه در دنيا مبتلا بقتل و غارت از ناحيه مسلمانان ميگردد و در آخرت بعذاب الهى گرفتار ميشود نزديكتر است بواقع از نفعى كه تصوّر براى خود مينموده از آن عمل كه شفاعت بتها و تقرّب بوسيله آنها در نزد خدا باشد و بنابراين معنى لام در لمن ضرّه از محلّ خود بمناسبت حقّ تقدّم مقدّم شده و منفعت بتصوّر بت پرستان است نه در واقع و منافاتى با آيه قبل ندارد و هر آينه بد مولى و معاشر و ياور و يارى است بت براى بتپرست در دنيا و آخرت كه جز ضرر ثمرى ندارد و خداوند كسانيرا كه داراى عقائد حقّه و اعمال صالحهاند در روز قيامت داخل در باغهائيكه داراى نهرهاى آب جارى است ميفرمايد و كسى نميتواند مانع از نفوذ اراده خدا شود و او هر چه بخواهد ميكند و كسيكه گمان كند كه خداوند يارى نميكند چنين كسيرا كه داراى عقائد حقّه و اعمال صالحه باشد و گفتهاند مراد پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم است چون او مخصوص بوعده نصرت است پس بايد ريسمانى بكشد بجانب بالاى خانه خود و بگردن خويش ببندد و قطع نمايد نفس خود را و ببيند آيا اين عمل غيظ او را از ميان ميبرد و دلش از اين عقده تهى ميگردد يا خير و بنابراين مقصود از اين كلام تشبيه حال كفّار و معاندين است بكسيكه از شدّت غصّه و غضب خودكشى كند و چارهئى نداشته باشد و اينمعنى را در برهان از امام كاظم عليه السّلام نقل نموده با اختصاص نصرت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بفرموده خودش بامير المؤمنين عليه السّلام و استناد غيظ كفّار بآن و قول مذكور را در مجمع نسبت به اكثر مفسّرين داده و بعضى گفتهاند مراد آنستكه كسى كه باور نميكند اين نصرت را بايد وسيلهئى براى صعود بآسمان تهيّه كند و قطع نمايد بتوسط آن اين مسافت را تا برسد بآسمان پس كوشش كند و ببيند آيا ميتواند كارى كند كه مانع نصرت خدا شود از پيغمبرش و خشم خود را فرو نشاند يعنى هرگز نميتواند اين كارها را بكند و بنابر قول اوّل مراد از آسمان جهت فوق است و بنابراين قول مراد معناى معروف است و باعتبار آنكه مركز مقدّرات ميباشد و ميشود در آنها تغييرى داد مورد طعن بكفّار قرار داده شده و بعضى گفتهاند ضمير در ينصره راجع بكلمه من موصوله است و مراد بنصرت خدا روزى دادن است يعنى كسيكه اختيار توسعه و تضييق روزى را با خدا نميداند و راضى بروزى مقسوم خود نيست بايد بنحو
جلد 3 صفحه 594
مذكور خودكشى كند چون چاره ديگرى ندارد و بهيچ وسيلهئى نميتواند خشم خود را فرو نشاند و از فرمايش قمّى ره استفاده ميشود كه ظنّ در آيه بمعناى شك است و سبب بمعناى دليل و قطع بمعناى تميز و كيد بمعناى حيله چون اين الفاظ در اين معانى در آيات ديگر استعمال شده و حاصل مراد اينجا آنستكه هر كس شك دارد در اينكه خدا با او كمك ميكند يا نه بايد ميان خود و خدا دليل و راهنمائى قرار دهد و بايد ممتاز نمايد او را از غير او پس بايد نظر كند و ببيند چارهئى كه براى تحيّر خود نموده رفع شك او را ميكند و اندوه را از دل او ميبرد يا خير و اگر راهنماى خود را شناخت و تميز داد البتّه او را بحقّ واصل خواهد نمود و آنكه معناى اوّل را عامّه روايت نمودهاند و انصاف آنستكه هيچ يك از اين معانى با ظاهر آيه شريفه كاملا وفق ندارد و چندان دلچسب نيست و بنظر حقير در بيان ظاهر آيه بهتر آنست كه گفته شود كسيكه بمصائب و آلامى مبتلا شده كه گمان كرده خداوند با او يارى نميكند در دنيا و آخرت و از رحمت خدا مأيوس است بايد وسيلهئى از براى صعود بآسمان پيدا كند پس قطع مسافت نمايد تا بمقصد برسد و ببيند ميتواند چارهئى براى درد خود پيدا كند و البتّه پيدا نخواهد كرد چون كسى نميتواند مانع از نفوذ اراده الهيّه شود پس بهتر آنستكه راضى برضاى خدا باشد و بنابراين ظاهر مرجع ضمير ينصره و ظواهر الفاظ ديگر محفوظ است و اينمعنى مناسب با فعّاليّت الهيّه است كه در ذيل آيه قبل بآن تصريح شده بود و خداوند قرآن را نازل فرموده مشتمل بر آيات واضحة الدّلالات بطورى كه مشهود است و هدايت ميفرمايد هر كس را بخواهد و قابل باشد براه راست و فهم معانى آيات و كليّه خيرات و كلمه ما در ما يغيظ ممكن است مصدريّه باشد و محتمل است موصوله باشد و مفعول يغيظ كه ضمير راجع بمن در صدر كلام بوده حذف شده است ..
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
وَ مِنَ النّاسِ مَن يَعبُدُ اللّهَ عَلي حَرفٍ فَإِن أَصابَهُ خَيرٌ اطمَأَنَّ بِهِ وَ إِن أَصابَتهُ فِتنَةٌ انقَلَبَ عَلي وَجهِهِ خَسِرَ الدُّنيا وَ الآخِرَةَ ذلِكَ هُوَ الخُسرانُ المُبِينُ «11»
و بعضي از ناس كساني هستند که عبادت خدا را ميكنند در يك صورت پس اگر اصابت كرد به آنها خيري از كثرت مال و جاه و صحت و سلامت و نعمت آرام ميگيرد قلب او، و اگر اصابت كند باو فتنه و بلا و مصيبتي از فقر و مرض و آفت بر ميگردد و رو بر ميگرداند به شرك و كفر و شكّ و شبهه اينکه آدم هم خسران دنيوي دارد و هم اخروي (مثل گداي ارمني)، و اينکه است آن خسران آشكار
جلد 13 - صفحه 272
واضح و روشن، بسياري هستند يك روز مسلمان و يك روز كافر، يك روز دوست و يك روز دشمن پا بند به دين نيستند.
(وَ مِنَ النّاسِ مَن يَعبُدُ اللّهَ عَلي حَرفٍ): حرف بمعني طرف و جانب است تا باو احسان و محبت ميكني مريد و مخلص و بنده است همين که كوتاهي كردي دشمن و بدبين ميشود و برميگردد.
(فَإِن أَصابَهُ خَيرٌ): احسان و تفضّل و انعام باو فرمود:
(اطمَأَنَّ بِهِ) قلب او آرام ميگردد و بندهگي و عبادت ميكند.
(وَ إِن أَصابَتهُ فِتنَةٌ): امتحان فرمود به انحاء امتحانات برميگردد.
(انقَلَبَ عَلي وَجهِهِ): البته خداوند بندهگان را امتحان ميكند: «أَ حَسِبَ النّاسُ أَن يُترَكُوا أَن يَقُولُوا آمَنّا وَ هُم لا يُفتَنُونَ وَ لَقَد فَتَنَّا الَّذِينَ مِن قَبلِهِم فَلَيَعلَمَنَّ اللّهُ الَّذِينَ صَدَقُوا وَ لَيَعلَمَنَّ الكاذِبِينَ» مثل امتحاناتي که بعد از رحلت پيغمبر صلّي اللّه عليه و سلّم شد که فرمودند:
( «ارتدّ النّاس بعد رسول اللّه الّا اربعة او خمسة».)
و مثل امتحان اهل كوفه با حسين عليه السلام و امتحان اصحاب حضرت حسن (ع) و هزارهاي ديگر چون ايمان در آنها رسوخ نكرده و از ترس يا طمع ايمان آورده بودند و امروز هم امتحانات بسيار است.
(خَسِرَ الدُّنيا): که بيايمان از دنيا ميروند.
(وَ الآخِرَةَ): که بعذاب ابدي گرفتار ميشوند.
(ذلِكَ هُوَ الخُسرانُ المُبِينُ): و اينها که بر ميگردند دو قسم هستند يا مشرك و كافر ميشوند، يا شاكّ و متحيّر ميگردند چنانچه در اخبار از ائمّه دارد.
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 11)- آنها که بر لب پرتگاه کفرند! در آیات گذشته سخن از دو گروه در میان بود گروه پیروان گمراه، و رهبران گمراه کننده، اما در اینجا سخن از گروه سومی است که همان افراد ضعیف الایمان هستند.
قرآن در توصیف این گروه چنین میگوید: «و بعضی از مردم خدا را تنها با زبان میپرستند» اما ایمان قلبی آنها بسیار سطحی و ضعیف است (وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَعْبُدُ اللَّهَ عَلی حَرْفٍ). و با کوچکترین چیزی ایمانشان بر باد فنا میرود.
سپس قرآن به تشریح تزلزل ایمان آنها پرداخته، میگوید: «پس آنها چنانند که اگر (دنیا به آنها رو کند و نفع و) خیری به آنان برسد حالت اطمینان پیدا میکنند! (و آن را دلیل بر حقانیت اسلام میگیرند) اما اگر به وسیله گرفتاریها و پریشانی و سلب نعمت مورد آزمایش قرار گیرند دگرگون میشوند» و به کفر رو میآورند! (فَإِنْ أَصابَهُ خَیْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَ إِنْ أَصابَتْهُ فِتْنَةٌ انْقَلَبَ عَلی وَجْهِهِ).
گوئی آنها دین و ایمان را به عنوان یک وسیله نیل به مادیان پذیرفتهاند که اگر این هدف تأمین شد دین را حق میدانند و گر نه بیاساس! و در پایان آیه اضافه میکند: و به این ترتیب «آنها هم دنیا را از دست دادهاند و هم آخرت را» (خَسِرَ الدُّنْیا وَ الْآخِرَةَ).
و «این همان خسران و زیان آشکار است» که انسان هم دینش بر باد رود و هم دنیایش (ذلِکَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبِینُ).
نکات آیه
۱ - وجود برخى از عناصر مذبذب و هرهرى مذهب در جمع مسلمانان صدراسلام (و من الناس من یعبد اللّه على حرف فإن أصابه خیر اطمأنّ به و إن أصابته فتنة انقلب على وجهه خسر الدنیا و الأخرة ) «حرف» به معناى طرف و کنار است. «على حرف» متعلق به عامل مقدر و حال از ضمیر مستتر در «یعبد» است.;یعنى، «و من الناس من یعبد اللّه حال کونه على طرف من الدین». آیه فوق، خبر از عناصرى از اهل شرک مى دهد که همراه با اضطراب، تشویش، دودلى و تردید وارد جبهه توحید و یکتاپرستى (اسلام) مى شدند. آنان مانند کسى هستند که در کنار معرکه چشم به راه مى نشیند; اگر دید جنگجویان دارند پیروز مى شوند، وارد معرکه مى شود; اما اگر احساس کرد که آنها شکست مى خورند، فرار مى کند. عناصر فوق نیز اگر به مال و منالى دست مى یافتند، شادمان مى شدند و پا بر جا مى ماندند; اما اگر اتفاقاً مواجه با ناملایمات و سختى ها مى شدند، از جبهه توحیدى روى بر مى تافتند و به آیین سابقشان (شرک) باز مى گشتند.
۲ - پایبندى بر بندگى خدا در حال غنا، تنگدستى، کامیابى و ناکامى، نشانه قوت، ثبات و استحکام ایمان است. (و من الناس من یعبد اللّه على حرف ... انقلب على وجهه )
۳ - عبادت خدا با انگیزه برخوردارى از رفاه و آسایش دنیوى، عبادتى بى ارزش و مردود است. (و من الناس من یعبد اللّه على حرف فإن أصابه خیر اطمأنّ) «خیر» به هرچیزى که در آن براى انسان منفعت و سود باشد و نیز مایه صلاح و بهبود حال و وضع وى گردد گفته مى شود. بنابراین کلمه «فتنة» که در آیه فوق در مقابل «خیر» قرار داده شده به معناى هر چیزى است که براى انسان زیان آور و یا مایه بدى حال و روز وى باشد.
۴ - اموال و دارایى ها در بینش قرآنى، خیر و ارزشمند است. (فإن أصابه خیر اطمأنّ به)
۵ - فقر و ناملایمات، ابزار آزمون الهى (و إن أصابته فتنة انقلب على وجهه) «فتنة» از «فَتْن» مشتق است و «فتن» به معناى ذوب کردن طلا و نقره به منظور سنجش ایار آن است. «فتنة» نیز به هر چیزى که ابزارى براى آزمون باشد، گفته مى شود. بنابراین تسمیه ناملایمات، فقر و تنگدستى به «فتنة»، مى تواند بیاگر مطلب فوق باشد.
۶ - برخوردار شدن از رفاه و آسایش دنیوى، شرط و انگیزه برخى از انسان ها براى عبادت خداوند (و من الناس من یعبد اللّه على حرف)
۷ - ارتداد برخى از مسلمانان سست ایمان صدراسلام و بازگشت دوباره آنان به آیین شرک، به خاطر گرفتار شدن به بعضى از ناکامى هاى دنیوى (و من الناس من یعبد اللّه على حرف ... انقلب على وجهه)
۸ - ارتداد از دین، گناهى نابخشودنى و درپى دارنده عذاب جاودان اخروى است. (و من الناس من یعبد اللّه على حرف ... خسر الدنیا و الأخرة)
۹ - پایبندى به دین به خاطر سود مادى و رها کردن آن (ارتداد) به وقت دشوارى ها و محرومیت ها، مایه خسران و تباهى دنیا و آخرت (و إن أصابته فتنة انقلب على وجهه خسر الدنیا و الأخرة)
۱۰ - خسران اخروى همراه با تباهى دنیوى، از بارزترین انواع خسران ها (خسر الدنیا و الأخرة ذلک هو الخسران المبین)
روایات و احادیث
۱۱- «عن أبى جعفر(ع) فى قول اللّه عزّوجلّ «و من الناس من یعبد اللّه على حرف فإن أصابه خیر إطمأنّ به و إن أصابته فتنة إنقلب على وجهه خسر الدنیا و الآخرة» قال زرارة: سألت عنها أبا جعفر(ع) فقال: هولاء قوم عبدوا اللّه و خلعوا عبادة من یعبد من دون اللّه و شکّوا فى محمد(ص) و ما جاء به فتکلّموا بالإسلام و شهدوا أن لا إله إلاّ اللّه و أنّ محمدآ رسول اللّه و أقرّوا بالقرآن و هم فى ذلک شاکّون فى محمد(ص) و ماجاء به ولیسوا شکّاکاً فى اللّه قال اللّه عزّوجلّ: «و من الناس من یعبد اللّه على حرف» یعنى على شکّ فى محمد(ص) و ما جاء به «فإن أصابه خیر» یعنى عافیة فى نفسه و ماله و ولده «إطمأنّ به» و رضى به «و إن أصابه فتنة» یعنى بلاء فى جسده أو ماله تطیّر و کره المقام على الإقرار بالنبى(ص) فرجع إلى الوقوف و الشکّ فنصب العداوة للّه و لرسوله و الجحود بالنبى و ما جاء به; از امام باقر(ع) روایت شده است که در پاسخ سؤال زراره از سخن خداوند: «و من الناس من یعبد اللّه على حرف...» فرمود: آنان قومى خداپرست بودند که غیر از خدا، معبودى را پرستش نکردند; ولى در باره حضرت محمد(ص) و آنچه او آورده، شک کردند. پس با زبان، اقرار به اسلام کردند و شهادت به وحدانیت خدا و رسالت پیامبر(ص) دادند و به قرآن اعتراف کردند; ولى در عین حال آنان درباره محمد(ص) و آنچه او آورده بود، در حال شک بودند; با آن که در باره خداوند شکى نداشتند. خداوند عزّوجلّ فرمود: «و من الناس من یعبد اللّه على حرف»; یعنى، در باره محمد(ص) و آنچه او آورده بود، شک داشتند: «فإن أصابه خیر»; یعنى، عافیت در جان و مال و فرزند و «إطمأنّ به»[یعنى] به آن راضى مى شدند. «و إن أصابته فتنة»; یعنى، بلایى در جان یا مال آنان[ مى رسید، آن بلا را ]به فال بد مى گرفتند و اقرار به نبوت حضرت محمد(ص) را ناخوشایند مى داشتند. پس حالت توقف و شک پیدا کردند و راه دشمنى با خدا و رسول او و انکار نبوت حضرت پیامبر(ص) و آنچه را بر او نازل شده بود، در پیش گرفتند».[۳]
موضوعات مرتبط
- آسایش طلبان: انگیزه آسایش طلبان ۶; عبادت آسایش طلبان ۶
- ارتداد: آثار ارتداد ۹; ارتداد هنگام سختى ۹; کیفر ارتداد ۸; گناه ارتداد ۸
- ارزشها :۴
- اسلام: تاریخ صدر اسلام ۱، ۷
- امتحان: ابزار امتحان ۵; امتحان با سختى ۵; امتحان با فقر ۵
- انگیزش: عوامل انگیزش ۶
- ایمان: نشانه هاى استحکام ایمان ۲
- خدا: امتحانهاى خدا ۵; دشمنان خدا ۱۱
- دنیاطلبى: آثار دنیاطلبى ۹
- زیان: روشنترین زیان ۱۰; زیان اخروى ۱۰; زیان دنیوى ۱۰; عوامل زیان اخروى ۹; عوامل زیان دنیوى ۹
- سست ایمانان: سست ایمانان صدراسلام ۱
- عبادت: آسایش طلبى در عبادت ۳; انگیزه عبادت ۳، ۶; رفاه طلبى در عبادت ۳; عبادت بى ارزشى ۳; عبادت خدا ۳
- عبودیت: استقامت در عبودیت ۲; عبودیت در بى نیازى ۲; عبودیت در فقر ۲
- عذاب: موجبات جاودانگى در عذاب اخروى ۸
- گروههاى اجتماعى: گروههاى اجتماعى صدراسلام ۱
- گناه: گناه نابخشودنى ۸
- گناهان کبیره :۸
- مال: ارزش مال ۴; خیریت مال ۴
- محرومیت: آثار محرومیت دنیوى ۷
- محمد(ص): دشمنان محمد(ص) ۱۱; کافران به محمد(ص) ۱۱
- مسلمانان: عوامل ارتداد مسلمانان صدراسلام ۷
منابع
- ↑ صاحب مجمع البیان از ابن عباس روایت کند که این آیه درباره جماعتى نازل شده که در مدینه به رسول خدا صلی الله علیه و آله وارد شده بودند و اگر کسى از آنها صحیح الجسم و داراى اسب سوارى خوبى هم مى بود و زوجه او نیز پسر میزائید، اطمینان حاصل کرده و خوشحال و خشنود میگردید و اگر دردى بر او عارض میشد و یا زوجه اش دختر میزائید، مى گفت: من از دین اسلام جز بدى چیز دیگرى ندیده ام.
- ↑ بخارى در صحیح خود از ابن عباس روایت کرده و میبدى و ابن مردویه در تفاسیر خود از طریق عطیة از ابن مسعود نقل نمایند که یک نفر یهودى مسلمان شده بود بعد از چندى چشم او کور میشود و مال و فرزندش هم از دستش میرود سپس از اسلام به بدگوئى پرداخته و آن را به فال بد و شوم میگیرد و گوید که من از این دین جز بدى چیز دیگرى ندیده ام سپس این آیه نازل گردیده است.
- ↑ کافى، ج ۲، ص ۴۱۳، ح ۱; نورالثقلین، ج ۳، ص ۴۷۳- ، ح ۱۹.