تفسیر:المیزان جلد۱۴ بخش۳۸
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |
«قَالَ رَبِّ احْكُم بِالحَْقِّ وَ رَبُّنَا الرَّحْمَانُ الْمُستَعَانُ عَلى مَا تَصِفُونَ»:
ضمير در «قال» به رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» بر مى گردد و آيه شريفه، كلام آن جناب را حكايت مى كند كه در دعوت مردم به حق، چه گفت و چگونه مردم دعوتش را رد كردند و از او اعراض نمودند.
گويى كه رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم»، بعد از آن كه ايشان را دعوت نموده، رسالت خودش را به ايشان ابلاغ كرد و ايشان دعوتش را انكار كردند و در انكارشان پافشارى نمودند، روى از ايشان برگردانيده، به درگاه پروردگارش متوجه شد و گفت: «رَبِّ احكُم بِالحَقّ: خدايا به حق حكم كن». و اگر «حكم» را مقيد به «حق» كرد (معنايش اين نيست كه خدا حكم به غير حق هم مى كند)، بلكه اين قيد توضيحى است، نه احترازى. چون حكم خداى تعالى، جز حق نمى تواند باشد. پس كأنّه گفته: «خدايا! به حكم خودت كه حق است، حكم كن». يعنى: حق را براى آنان كه به نفعشان است و عليه آنان كه بر ضررشان است، اظهار فرما.
آنگاه بار ديگر روى سخن را متوجه كفار نموده و فرموده است: «رَبُّنَا الرَّحمَانُ المُستَعَانُ عَلَى مَا تَصِفُون: و پروردگار ما رحمان و عليه گفته هاى شما، بهترين ياور است».و گويى كه با اين جمله، به علت اعراض خود از ايشان و روى به درگاه خدا نهادن و درخواست حكم به حق را بيان كردن، اشاره مى كند.
پس خداى سبحان، ربّ او و ربّ همه ايشان است و او را سزد كه ميان مربوبين خود حكم كند و او كثير الرحمه است. يعنى سائلش و كسى را كه به سويش روى آورد، نوميد نمى كند و او است كه حكم مى كند و كسى نيست كه حكمش را تأخير اندازد و او است كه با كلماتش حق را به كرسى نشانده، باطل را باطل و نابود مى سازد.
پس خود رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» نيز در اين كه عرضه داشت: «رَبِّ احكُم بِالحَقّ»، به ربّى رجوع كرد كه ربّ او و ربّ مردم است و از او خواست تا به رحمتش حكم كند و از او استعانت جست تا عليه آنچه باطل است و ايشان آن را مى پرستند، قيام نمايد و آن عبارت از اين بود كه دين باطل خود را به اوصافى كه در آن نبود، وصف مى كردند و دين حق را به طعنه هايى كه از آن مبرا است، مذمت مى كردند.
از آنچه گذشت، نكته هايى كه در آيه است. از آن جمله: التفاتى كه از خطاب «قُل» به غيبت «قَالَ» به كار رفته، و نيز نكته اين كه اول از خداى تعالى تعبير به «رَبِّى» نمود و بار دوم به «رَبُّنَا»، و نيز نكته اين كه چرا به دو وصف «رحمان» و «مستعان» توصيف نمود و همچنين ساير نكات آيه - روشن گرديد.
بحث روايتى
در مجمع البيان، در ذيل آيه «وَ حَرَامٌ عَلَى قَريَةٍ أهلَكنَاهَا...» گفته كه: محمد بن مسلم، از امام ابى جعفر «عليه السلام» روايت كرده كه فرمود: هر قريه اى را كه خداى عزوجل هلاك گرداند، ديگر بر نمى گردند.
و در تفسير قمى، در روايت ابى الجارود، از امام ابى جعفر «عليه السلام» آمده كه فرمود: وقتى اين آيه، يعنى آيه «إنَّكُم وَ مَا تَعبُدُونَ حَصَبُ جَهَنَّم» نازل شد، اهل مكه از شنيدن آن دچار وحشت زيادى شدند. پس عبداللّه بن زبعرى وارد مكه شد، ديد كه كفار قريش همه درباره اين آيه گفتگو مى كنند. ابن زبعرى پرسيد: اين حرف محمّد است؟ گفتند: آرى.
گفت: اگر خودش به آن اعتراف كند، من با او مخاصمه مى كنم. پس او و محمّد را يك جا ملاقات دادند. ابن زبعرى پرسيد: آيا اين جمله اى كه قرائت كردى، درباره ما و خدايان ما تنها است، يا درباره همه امت هاى بت پرست و خدايان ايشان است؟
فرمود: بلكه درباره شما و خدايانتان و همه امت ها و خدايانشان است، مگر آن كسانى كه خدا خودش استثناء كرده.
ابن زبعرى گفت: قسم به خدا، الآن تو را مجاب خواهم كرد. مگر تو نبودى كه درباره عيسى ثناى خير مى كردى، با اين كه مى دانى نصارا، عيسى و مادرش را مى پرستند؟ و طايفه اى از مردم ملائكه را پرستش مى كنند، آيا آن مردم و معبودهايشان در آتش نيستند؟ و اگر هستند، پس عيسى هم در آتش است، ملائكه هم در آتش هستند؟ و اين مناقض با ثنايى است كه درباره عيسى مى كردى؟
رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» فرمود: نه، عيسى و ملائكه در آتش نيستند.
پس قريش جنجال كرده، خنده سر دادند و گفتند: ابن زبعرى خوب مجابت كرد.
رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» فرمود: گفته مرا نفهميديد و بيهوده جنجال مى كنيد. مگر من نگفتم الّا آن كسانى كه خدا خودش استثناء كرده، و مقصودم اين كلام خدا بود كه مى فرمايد: «إنَّ الَّذِينَ سَبَقَت لَهُم مِنَّا الحُسنَى أُولَئِكَ عَنهَا مُبعَدُون * لَا يَسمَعُونَ حَسِيسَهَا وَ هُم فِيمَا اشتَهَت أنفُسُهُم خَالِدُون».
مولف: اين حديث از طرق اهل سنت نيز روايت شده، ليكن در طريق اهل سنت، متن روايت تشويش دارد. به خلاف روايت بالا كه متنش سالم تر و متين تر است، و آن، اين است كه ابن عباس گفت: وقتى آيه شريفه «إنَّكُم وَ مَا تَعبُدُونَ مِن دُوِنِ اللّه حَصَبُ جَهَنَّم أنتُم لَهَا وَارِدُون» نازل شد، بر اهل مكه گران آمد. چون گفتند محمّد خدايان ما را ناسزا گفت.
ابن زبعرى به ايشان گفت: من به خاطر كمك به شما، با او مخاصمه مى كنم، او را بخوانيد.
پس مردم رفتند و با رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» نزد زبعرى شدند. ابن زبعرى گفت: اى محمّد! اين كلام تو مخصوص خدايان ما است و يا عموم كسانى كه به جاى خدا معبود شده اند؟
فرمود: براى همه كسانى است كه معبود شده اند. ابن زبعرى گفت: به ربّ اين خانه (كعبه) الآن مجابت مى كنم. مگر تو نبودى كه مى گفتى «عيسى»، بنده صالح خدا و «عزيز»، بنده صالح خدا است و «ملائكه»، بندگان صالح اند؟
فرمود: چرا من گفتم. گفت: در حالى كه نصارا، مسيح و يهود، عزيز و بنومليح ملائكه را مى پرستند و تو در اين آيه ات گفتى همه هيزم جهنم اند.
مردم مكه از خوشحالى جنجال كردند. پس اين آيه نازل شد: «إنَّ الَّذِينَ سَبَقَت لَهُم مِنَّا الحُسنَى»، يعنى عزيز و عيسى و ملائكه، «أُولَئِكَ عَنهَا مُبعَدُون»، و نيز اين آيه نازل شد: «وَ لَمَّا ضُرِبَ ابنُ مَرَيمَ مَثَلاً إذَا قَومُكَ مِنهُ يَصُدُّونَ». يعنى: و چون عيسى بن مريم را مَثَل مى زنيم، مردمت از آن جلوگيرى مى كنند.
ضعف روايات اهل سنت، در ذيل آیه: «إنَّكُم وَ مَا تَعبُدُونَ حَصَبُ جَهَنّم»
اشكالى كه در متن اين روايت است: اولا اسم «عزيز» در آن برده شده و حال آن كه اين آيات در مكه نازل شده. و در آيات مكّى، نامى از «عزيز» نيست. نام او، در آيات مدنى ذكر شده و آن هم در سوره «توبه» كه در مدينه نازل شده.
و ثانيا اين كه داشت: يهود، «عزيز» را مى پرستند، صحيح نيست. زيرا يهود «عزيز» را نمى پرستد، بلكه او را پسر خدا مى داند، آن هم از باب تشريف و احترام، همچنان كه خودشان را هم، فرزندان و دوستان خدا ناميدند، و قرآن آن را حكايت نموده مى فرمايد: «نَحنُ أبنَاءُ اللّهِ وَ أحِبَّاؤُهُ». يعنى ما (يهوديان)، فرزندان و دوستان خداييم.
و ثالثا در اين حديث داشت كه رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» اعتراف كرد به اين كه: آيه «إنَّكُم وَ مَا تَعبُدُون»، عام است و عيسى و ملائكه را شامل مى شود، آنگاه ابن زبعرى، به عيسى و عزيز و ملائكه نقض كرده. پس آيه مورد بحث نازل شد و اين حرف صحيح نيست. زيرا مستلزم آن است كه خداى حكيم و پيغمبر حكيم، بيان حكم را از وقت حاجت تأخير انداخته باشند و تأخير بيان از وقت حاجت، بيشتر مايه تهمت است.
و رابعا از اين جهت كه حديث مشتمل بر اين است كه آيه: «وَ لَمَّا ضُرِبَ ابنُ مَريَمَ مَثَلاً» در اين قضيه نازل شده و حال آن كه مضمون آن، كمترين ارتباطى با قضيه ندارد.
و نظير اين روايت، روايت ديگرى است كه بين اهل سنت شايع است كه: ابن زبعرى به رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» اعتراض كرد و رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم») به او گفت: اى پسر! تو چقدر به لغت قوم خود و زبان پدر و مادريت جاهلى؟ من كه نگفتم «إنَّكُم وَ مَن تَعبُدُونَ مِن دُونِ اللّه...». من گفتم: «إنَّكُم وَ مَا تَعبُدُونَ»، و «ما»، براى غير ذوى العقول است و شامل عيسى نمى شود. زيرا در اين روايت به رسول خدا («لى اللّه عليه و آله و سلم» نسبت داده كه فرموده: «من كه نگفتم»، «من گفتم»، و حال آن كه شأن رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم»، أجلّ از اين است كه آيات قرآنى را كلام خودش بداند.
از حافظ ابن حجرهم نقل شده كه گفته است: اين حديث، اصلى ندارد و در هيچ يك از كتب حديث ديده نشده، نه با سند و نه بى سند.
باز نظير آن دو حديث در ضعف، حديث ديگرى است كه در آن آمده: ابن زبعرى پرسيد: آيا تو چنين گفته اى؟ فرمود: بله. گفت: پس به ربّ كعبه سوگند، همين الآن مجابت مى كنم. آيا نبود كه يهود عزيز، و نصارا مسيح، و بنومليح ملائكه را مى پرستيدند؟
حضرت فرمود: نه، ايشان شيطان را مى پرستيدند، كه ايشان را بدان كار وادار كرد. اين جا بود كه آيه «إنَّ الَّذِينَ سَبَقَت لَهُم مِنَّا الحُسنَى» نازل شد...
و ضعف آن، بدين جهت است كه حجتى كه در حديث به آن جناب نسبت داده شده، نفعش براى ابن زبعرى بيشتر از ضررش است. چون در آن حجت، همچنان كه «عزيز» و «عيسى» و «ملائكه» را از شمول آيه بيرون مى كند، آلهه از سنگ و چوب را هم بيرون مى كند. چون بت ها هم مانند آن سه نامبرده، خبرى از عبادت پرستندگان خود ندارند، و راضى هم نيستند. چون شعور ندارند تا راضى باشند. پس آيه مختص به شياطين مى شود، و حال آن كه اين حرف، خلاف آن چيزى است كه به رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» نسبت داده شده كه آن جناب فرموده: آيه شريفه، شامل بت ها مى شود.
باز نظير آن دو در ضعف، روايتى است كه در الدر المنثور آمده كه: بزار، از ابن عباس روايت كرده كه گفت: آيه «إنَّكُم وَ مَا تَعبُدُونَ مِن دُونِ اللّه حَصَبُ جَهَنَّم أنتُم لَهَا وَارِدُون» نازل شد و سپس آيه «إنَّ الَّذِينَ سَبَقَت لَهُم مِنَّا الحُسنَى أُولَئِكَ عَنهَا مُبعَدُون» آن را نسخ كرد.
دليل ضعف اين روايت، اين است كه: اين دو آيه، در يك سوره قرار دارند و معنا ندارد كه آيه اى بلافاصله نسخ شود. علاوه بر اين كه اگر برخوردى هم باشد، تخصيص است، نه نسخ.
روايتى درباره اين كه على «ع» و شيعيانش، از مصاديق آيه: «إنَّ الَّذِينَ سَبَقَت لَهُم مِنَّا الحُسنَى...» مى باشند
و در امالى صدوق، از رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» روايت آورده كه در ضمن حديثى، به على «عليه السلام» فرموده:
تو و شيعيانت كنار حوض هستيد، و دوستانتان را آب مى دهيد، و دشمنان را از آن منع مى كنيد. شما ايمنان در روز فزع اكبريد، شما در زير سايه عرش هستيد، مردم همه در فزع اند، و شما فزعى نداريد. مردم همه اندوهناك اند، و شما اندوهى نداريد. درباره شما بود كه آيه «إنَّ الَّذِينَ سَبَقَت لَهُم مِنَّا الحُسنَى أُولَئِكَ عَنهَا مُبعَدُون» نازل شد. و درباره شما بود كه آيه «لَا يَحزُنُهُمُ الفَزَعُ الأكبَرُ وَ تَتَلَقَّيهُمُ المَلاَئِكَةُ هَذَا يَومُكُمُ الَّذِى كُنتُم تُوعَدُون» نازل گرديد.
مؤلف: معناى نزول آيه درباره على و شيعيانش، اين است كه: آيه شريفه درباره ايشان هم جريان دارد. و يا اين است كه: على و شيعيانش نيز، داخل در مصاديق اين آيه هستند. و روايات بسيارى درباره جماعتى از مؤمنان وارد شده كه اين دو آيه را مخصوصا دومى را درباره آنان جريان مى دهد. مانند كسانى كه براى خدا قرآن مى خوانند، و كسانى كه بر مردمى براى رضاى خدا با قرآن امامت مى كنند و مردمى كه براى خدا اذان بگويند، و مملوكى كه حق خدا و حق مولاى خود اداء كند -
صاحب مجمع البیان، این روایت را از ابوسعید خدری، از رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» نقل كرده - و نيز كسانى كه براى خدا به يكديگر محبت مى ورزند، و كسانى كه در دل هاى شب، مخفيانه به سوى خدا قدم بر مى دارند، و مهاجرانى كه در راه خدا هجرت مى كنند، كه روايت اولى را الدر المنثور، از ابى الدرداء و دومى را از ابى امامه، و سومى را از خدرى، و هر سه از رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» روايت كرده اند.
در احاديث ائمه اهل بيت «عليهم السلام» نيز، خلق كثيرى از جمله مصاديق اين آيه شمرده شده اند.
و در الدر المنثور است كه عبد بن حميد، از على «عليه السلام» روايت كرده كه در ذيل جملۀ «كَطَىِّ السِّجِلِّ» فرموده: نام فرشته است.
مؤلف: الدر المنثور، اين مضمون را از ابن ابى حاتم و ابن عساكر، از امام باقر «عليه السلام» نيز در حديثى روايت كرده است.
و در تفسير قمى است كه امام، در ذيل جملۀ «يَومَ نَطوِى السَّمَاء كَطَىِّ السِّجِلِّ لِلكُتُب» فرمود: «سجل»، نام فرشته اى است كه نامه هاى اعمال را مى پيچد. و معناى پيچيدن آن اين است كه نابودش مى كند و به صورت دود در مى آيد، و زمين را به صورت آتش در مى آورد.
و در نهج البلاغه، در وصف اموات آمده كه: از پشت زمين به زير زمين، و از وسعت روى آن به تنگى زير آن، و از نزد اهل و عيال، به غربت، و از نور به ظلمت رفتند. رفتند در حالى كه پابرهنه و عريان بودند. از دنيا تنها اعمال با ايشان آمد، و به زندگى دائم و خانه هميشگى منتقل شدند، همچنان كه خداى سبحان فرموده: «كَمَا بَدَأنَا أوَّلَ خَلقٍ نُعِيدُهُ وَعداً عَلَينَا إنّا كُنَّا فَاعِلِين».
مؤلف: استشهاد به امام «عليه السلام» به اين آيه شريفه، با هر دو معنايى كه براى «اعاده» كرديم، قابل انطباق است، و آن دو معنا، يكى اعاده خلق به صورت قبل از خلقت بود، و يكى اعاده به معناى زنده كردن بعد از مُردن آن طورى كه قبل از مُردن بودند. و اين دو معنا در بيان آيه گذشت.
و در مجمع البيان گفته كه: از رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» روايت شده كه فرمود: شما در روز قيامت، پابرهنه و عريان، با بدنى ناتوان و لاغر و رنجور، محشور مى شويد، همچنان كه خداى تعالى فرموده: «كَمَا بَدَأنَا أوَّلَ خَلقٍ نُعِيدُهُ وَعداً عَلَينَا إنَّا كُنَّا فَاعِلِين».
مؤلف: نظير اين روايت، در كتاب نور الثقلين از كتاب دوربستى، به سند خود، از ابن عباس، از آن جناب آمده.
روايتى در اين كه آيه «وَ لَقَد كَتَبنَا فِى الزَّبُور...»، درباره مهدی «ع» و اصحاب اوست
و در تفسير قمى، در ذيل «وَ لَقَد كَتَبنَا فِى الزَّبُورِ مِن بَعدِ الذِّكرِ» فرموده: كتاب هاى آسمانى همه «ذكر»اند. و در ذيل آيه «إنَّ الأرضَ يَرِثُهَا عِبَادِىَ الصَّالِحُون» فرمودند: درباره قائم و اصحاب او است. و نيز فرمودند: زبور، مشتمل بر پيشگويی ها و حمد و تمجيد و دعا بوده است.
مؤلف: روايات در باب مهدى «عليه السلام» و ظهور او و پر كردنش زمين را از عدل، بعد از پر شدنش از ظلم و جور - چه از طرق عامه و چه از طرق خاصه و چه از رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» و چه از ائمه هدى «عليهم السلام» - آن قدر زياد است كه به حدّ تواتر رسيده، و اگر كسى بخواهد به آن ها وقوف يابد، بايد به كتاب هايى كه مظنه اين بحث در آن ها مى رود، مراجعه كند، و چنين كتاب هايى در بين عامه و خاصه زياد است.
و در الدر المنثور است كه بيهقى در كتاب دلائل، از ابوهريره روايت كرده كه گفت: رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» فرمود: من رحمتى هستم كه خدا بر بشر هديه داده است.
آيات ۱-۲ سوره حج
- سوره «حج»، در مدينه نازل شده و ۷۸ آيه دارد.
بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ *
يَا أَيُّهَا النَّاس اتَّقُوا رَبَّكُمْ إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شئٌ عَظِيمٌ(۱)
يَوْمَ تَرَوْنَهَا تَذْهَلُ كُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمَّا أَرْضعَت وَ تَضعُ كُلُّ ذَاتِ حَمْلٍ حَمْلَهَا وَ تَرَى النَّاس سِكَارَى وَ مَا هُم بِسكَارَى وَلَكِنَّ عَذَابَ اللَّهِ شدِيدٌ(۲)
به نام خداى رحمان رحيم.
اى مردم! از پروردگارتان بترسيد كه زلزله رستاخيز، چيزى است هول انگيز.(۱)
روزى كه آن را ببينيد، زنان شيرده از شدت هول آن، شيرخوار خويش را از ياد ببرند و زنان باردار، بار خويش بيندازند و مردمان، به نظرت مست آيند، ولى مست نيستند، بلكه سختى عذاب خدا، ايشان را بى خود كرده است. (۲)
اشاره به مفاد كلى سوره حج
اين سوره، مشركان را مخاطب قرار داده، اصول دين و انذار و تخويف را به ايشان خاطرنشان مى سازد، همچنان كه در سوره هاى نازل شده قبل از هجرت، مشركان مورد خطاب اند. اين سوره، سياقى دارد كه از آن بر مى آيد مشركان هنوز شوكت و نيرويى داشته اند.
و نيز مؤمنان را به امثال نماز، حج، عمل خير، اذن در قتال و جهاد مخاطب قرار داده، و آيات آن داراى سياقى است كه مى فهماند مؤمنان جمعيتى بوده اند كه اجتماعشان تازه تشكيل شده، و روى پاى خود ايستاده، و مختصرى عِدّه و عُدّه و شوكت به دست آورده اند.
با اين بيان، به طور قطع بايد گفت كه: اين سوره در مدينه نازل شده. چيزى كه هست، نزول آن در اوايل هجرت و قبل از جنگ بدر بوده است.
و غرض سوره بيان اصول دين است، البته با بيانى تفصيلى كه مشرك و موحد، هر دو از آن بهره مند شوند. و نيز فروع آن، ولى بيانش در فروع به طور اجمال است، و تنها مؤمنان موحد از آن استفاده مى كنند. چون تفاصيل احكام فرعى در روزگارى كه اين سوره نازل مى شده، هنوز تشريع نشده بود، و به همين جهت، در اين سوره، كليات فروع دين از قبيل نماز و حج را بيان كرده است.
و از آن جايى كه دعوت مشركان به اصول دين توحيد از طريق انذار صورت مى گرفته، و نيز وادارى مؤمنان به اجمال فروع دين به لسان امر به تقوا بوده، و قهرا سخن از روز قيامت به ميان آمده، لذا گفتار را در آن فراز بسط داده، و در آغاز سوره، زلزله روز قيامت - كه از علامت هاى آن است و به وسيله آن زمين ويران شده و كوه ها فرو مى ريزد - را خاطرنشان ساخته است.
بيان آيات تهديد به قيامت كه زلزله اش «شئ عظيم» است
«يَا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمْ إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَئٌ عَظِيمٌ»:
كلمه «زلزله» و «زلزال»، به معناى شدت حركت است به حالتى كه هول انگيز باشد. و گويا از طريق اشتقاق كبير از ماده «زلّ» كه به معناى «زلق» است، گرفته شده، و به منظور مبالغه و اشاره به تكرار آن تكرار شده است، و اين در واژه هاى مشابه «زلّ» شايع و زياد است، مثل «ذبّ» و «ذبذب»، «دمّ» و «دمدم»، «كبّ» و «كبكب»، «دكّ» و «دكدك»، «رفّ» و «رفرف» و...
خطاب در آيه شريفه كه فرمود: «يَا أيُّهَا النَّاسُ»، شامل جميع مردم، از كافر و مؤمن، مرد و زن، حاضر و غايب، و موجودين در عصر نزول آيه و آن هايى كه بعدا به وجود مى آيند، مى شود. و حاضران در عصر خطاب و در مجلس خطاب وسيله پيوستگى با همه است، چون همه در نوع انسانيت مشترك اند.
در اين خطاب، مردم را امر كرده كه از پروردگارشان بپرهيزند. كافر بپرهيزد، ايمان آورد، مؤمن بپرهيزد، از كيفر مخالفت اوامر و نواهى او در فروع انديشه كند. و آنگاه امر مزبور را تعليل كرده به اين كه چون زلزله قيامت امر عظيمى است. و ناگفته پيدا است كه دعوت در اين آيه، دعوت از راه انذار و تهديد است.
و اگر زلزله را اضافه به ساعت كرد و فرموده: «زَلزَلَة السَّاعة» بدين جهت است كه زلزله از علامت هاى قيامت است.
بعضى از مفسران گفته اند: مراد از «زلزله ساعت»، شدت قيامت و هول آن است. و اين گفتار از جهت عبارت و لفظ آيه، خيلى بعيد است.
«يَوْمَ تَرَوْنَهَا تَذْهَلُ كُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمَّا أَرْضعَت»:
كلمه «ذهول» به معناى اين است كه با دهشت از چيزى بگذرى و بروى. و كلمۀ «حَمل» - به فتح حاء - به معناى سنگينى و ثقلى است كه آدمى در باطن حمل كند، مانند فرزند در شكم. و «حِمل» - به كسر حاء - به معناى سنگينى و ثقلى است كه در ظاهر بدن حمل شود، مانند بار شتر - اين سخن از راغب است.
و در مجمع البيان گفته: «حَمل» - به فتح حاء - به معناى آن چيزى است كه در شكم يا بر سر درخت باشد، و «حِمل» - به كسر حاء - به معناى آن چيزى است كه بر پشت و يا بر سر آدمى باشد.
در كشاف گفته: اگر كسى بپرسد چرا در آيه شريفه فرموده: «مُرضِعَة» و نفرموده «مُرضِع»؟
در پاسخ مى گوييم: براى اين كه «مُرضِعَة» با «مُرضِع» در معنا فرق دارد. «مُرضِعَة»، آن زنى است كه در حال شير دادن باشد و پستان را به دهان كودك گذاشته باشد و كودكش در حال مكيدن باشد. و اما «مُرضِع»، آن زنى است كه شأنيت اين كار را داشته باشد، هرچند كه الآن مشغول شير دادن نباشد. در آيه شريفه، كلمۀ «مُرضِعَة» را به كار برده، تا دلالت كند بر اين كه دهشت و هول قيامت، آن چنان سخت است كه وقتى ناگهانى مى رسد، مادرى كه پستان در دهان بچه اش گذاشته، آن را از دهان او بيرون مى كشد.
آنگاه گفته: اگر بگويى چرا اول فرمود: «تَرَونَ» و سپس فرمود: «تَرَى»، اول جمع آورد، و بار دوم مفرد؟
در پاسخ مى گوييم: براى اين كه رؤيت در اول مربوط شده به زلزله، كه قبلا آن را به رُخ همه مردم مى كشيد. لذا به همه فرمود: «تَرَون: مى بينيد»، و اما در آخر، آيه معلق شده به يك چيز، و آن هم حالت مستى مردم است. پس بايد يك يك مردم را بيننده حال سايران فرض كرد، لذا آن را مفرد آورده.
در جملۀ «وَ تَرَى النَّاسَ سُكَارَى وَ مَا همُ بِسُكَارَى» مى فرمايد: مست نيستند، در حالى كه خودش قبلا فرموده بود كه «ايشان را مست مى بينى» و اين، بدان منظور است كه دلالت كند بر اين كه مستى ايشان و اين كه عقل هايشان را از دست داده و دچار دهشت و حيرت شده اند، از شراب نيست، بلكه از شدت عذاب خدا است كه ايشان را به آن حالت افكنده، همچنان كه خداى عزوجل فرموده: «إنَّ أخذَهُ ألِيمٌ شَدِيدٌ».
و ظاهر آيه اين است كه اين زلزله قبل از نفخۀ اولى صور كه خدا از آن در آيه «وَ نُفِخَ فِى الصُّورِ فَصَعِقَ مَن فِى السَّمَاوَاتِ وَ مَن فِى الأرضِ إلّا مَن شَاءَ اللّهُ ثُمَّ نُفِخَ فِيهِ أُخرَى فَإذَا هُم قِيَامٌ يَنظُرُون» خبر داده، واقع مى شود. چون آيه مورد بحث، مردم را در حال عادى فرض كرده كه ناگهانى و بى مقدمه زلزله ساعت رُخ مى دهد، و حال ايشان از مشاهده آن دگرگون گشته، به آن صورت كه آيه شريفه شرح داده، در مى آيند. و اين قبل از نفخه اولى است، كه مردم با آن مى ميرند، نه نفخه دوم. چون قبل از نفخه دوم، مردم زنده اى در روى زمين وجود ندارد.
بعضى از مفسران گفته اند: اين آيه، شدت عذاب را تمثيل كرده، نه اين كه واقعا همان طور كه فرموده تحقق يابد، و معنايش اين است كه: اگر در اين ميان بيننده اى باشد كه صحنه را ببيند، به چنين حالى در خواهد آمد.
وليكن اين حرف صحيح نيست. براى اين كه با سياق آيه كه سياق انذار به عذاب ناگهانى و بى سابقه است نمى سازد، و شنونده از انذار به عذابى كه از آن آگاهى ندارد، و تنها به او بگويند: اگر كسى آن جا باشد، چنين و چنان مى شود، آن طور كه بايد نمى ترسد.
بحث روايتى
در الدر المنثور است كه سعيد بن منصور، احمد، عبد بن حميد، و ترمذى (وى حديث را صحيح دانسته) و نسایى، ابن جرير، ابن منذر، ابن ابى حاتم، و حاكم (وى نيز حديث را صحيح دانسته) و ابن مردويه ، از طرقى از حسن و غير او، از عمران بن حصين روايت كرده اند كه گفت:
وقتى آيه «يَا أيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُم إنَّ زَلزَلَةَ السَّاعَةٍ شَئٌ عَظِيم... وَلَكِنَّ عَذَابَ اللّه شَدِيد» نازل شد، رسول خدا «صلی الله علیه و آله و سلم» در سفر بود.
پس رو به اصحاب خود كرده، فرمود: هيچ مى دانيد اين چه روزى است؟ عرضه داشتند: خدا و رسولش داناتر است. فرمود: اين روزى است كه خدا به آدم مى فرمايد: برخيز برخاستن آتش. مى گويد: پروردگارا! برخاستن آتش يعنى چه؟ مى فرمايد: از هر هزار نفر، نهصد و نود و نُه نفر به سوى آتش، و يك نفر به سوى بهشت.
مسلمانان شروع كردند به گريه. حضرت فرمود: به هم نزديك شويد و به سوى رشد برويد، چون هيچ نبوتى نبود، مگر آن كه قبل از آن جاهليتى بوده، آتش هرچه از جاهليت گرفت كه گرفته، و اگر كامل نشد، از منافقان مى گيرد، و مَثَل شما نيست، مگر مَثَل رنگ مخالفى كه در بازوى حيوان و يا مَثَل خالى است كه در پهلوى شتر باشيد.
آنگاه فرمود: من اميدوارم كه شما يك چهارم اهل بهشت باشيد. پس ياران تكبير گفتند. آن گاه فرمود: من اميدوارم كه شما يك سوم اهل بهشت باشيد. باز تكبير گفتند. آنگاه فرمود: من خيلى اميدوارم كه شما نصف اهل بهشت باشد. باز تكبير گفتند. راوى مى گويد نفهميدم دو ثلث را هم فرمود، يا نه.
مؤلف: اين روايت به طرق بسيارى ديگر از عمران، ابن عباس، ابوسعيد خدرى، ابوموسى و انس نقل شده، كه البته در متن آن ها اختلافى هست، از همه آن متون معتدل تر، همين روايتى است كه ما ايراد كرديم.
و در تفسير قمى، در ذيل آيه: «وَ تَرَى النَّاسَ سُكَارَى» فرمودند: يعنى از شدت اندوه و فزع، عقلشان زايل گشته، دچار حيرت مى شوند.
آيات ۳ - ۱۶ سوره حج
وَ مِنَ النَّاسِ مَن يُجَادِلُ فى اللَّهِ بِغَيرِ عِلْمٍ وَ يَتَّبِعُ كُلَّ شيْطانٍ مَّرِيدٍ(۳)
كُتِب عَلَيْهِ أَنَّهُ مَن تَوَلاهُ فَأَنَّهُ يُضِلُّهُ وَ يهْدِيهِ إِلى عَذَابِ السعِيرِ(۴)
يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِن كُنتُمْ فى رَيْبٍ مِنَ الْبَعْثِ فَإِنَّا خَلَقْنَاكُم مِن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُّطفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ مِن مُّضغَةٍ مخَلَّقَةٍ وَ غَيرِ مخَلَّقَةٍ لِّنُبَينَ لَكُمْ وَ نُقِرُّ فى الاَرْحَامِ مَا نَشاءُ إِلى أَجَلٍ مُّسمًّى ثمَّ نُخْرِجُكُمْ طِفْلاً ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشدَّكُمْ وَ مِنكُم مَن يُتَوَفّى وَ مِنكُم مَن يُرَدُّ إِلى أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِكيْلا يَعْلَمَ مِن بَعْدِ عِلْمٍ شيْئاً وَ تَرَى الاَرْض هَامِدَةً فَإِذَا أَنزَلْنَا عَلَيْهَا الْمَاءَ اهْتزَّت وَ رَبَت وَ أَنبَتَت مِن كُلِّ زَوْج بَهِيجٍ(۵)
ذَلِك بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الحَْقُّ وَ أَنَّهُ يُحْىِ الْمَوْتى وَ أَنَّهُ عَلى كُلِّ شَئٍ قَدِيرٌ(۶)
وَ أَنَّ السَّاعَةَ آتِيَةٌ لا رَيْبَ فِيهَا وَ أَنَّ اللَّهَ يَبْعَثُ مَن فى الْقُبُورِ(۷)
وَ مِنَ النَّاسِ مَن يُجَادِلُ فى اللَّهِ بِغَيرِ عِلْمٍ وَ لا هُدًى وَ لا كِتَابٍ مُّنِيرٍ(۸)
ثَانىَ عِطفِهِ لِيُضِلَّ عَن سبِيلِ اللَّهِ لَهُ فى الدُّنْيَا خِزْىٌ وَ نُذِيقُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَذَاب الحَْرِيقِ(۹)
ذَلِك بِمَا قَدَّمَت يَدَاك وَ أَنَّ اللَّهَ لَيْسَ بِظلَّامٍ لِّلْعَبِيدِ(۱۰)
وَ مِنَ النَّاسِ مَن يَعْبُدُ اللَّهَ عَلى حَرْفٍ فَإِنْ أَصابَهُ خَيرٌ اطمَأَنَّ بِهِ وَ إِنْ أَصابَتْهُ فِتْنَةٌ انقَلَب عَلى وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْيَا وَ الآخِرَةَ ذَلِك هُوَ الخُْسرَانُ الْمُبِينُ(۱۱)
يَدْعُوا مِن دُونِ اللَّهِ مَا لا يَضرُّهُ وَ مَا لا يَنفَعُهُ ذَلِك هُوَ الضَّلَالُ الْبَعِيدُ(۱۲)
يَدْعُوا لَمَن ضرُّهُ أَقْرَبُ مِن نَّفْعِهِ لَبِئْس الْمَوْلى وَ لَبِئْس الْعَشِيرُ(۱۳)
إِنَّ اللَّهَ يُدْخِلُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِى مِن تحْتهَا الاَنْهَارُ إِنَّ اللَّهَ يَفْعَلُ مَا يُرِيدُ(۱۴)
مَن كانَ يَظُنُّ أَن لَّن يَنصُرَهُ اللَّهُ فى الدُّنْيَا وَ الاَخِرَةِ فَلْيَمْدُدْ بِسبَبٍ إِلى السمَاءِ ثُمَّ لْيَقْطعْ فَلْيَنظرْ هَلْ يُذْهِبنَّ كَيْدُهُ مَا يَغِيظ(۱۵)
وَ كذَلِك أَنزَلْنَاهُ آيَاتِ بَيِّنَاتٍ وَ أَنَّ اللَّهَ يَهْدِى مَن يُرِيدُ(۱۶)
بعضى مردم درباره خدا، بدون علم مجادله مى كنند و پيرو شيطان هاى شرورند. (۳)
بر شيطان مقرر شد كه هر كس با او دوستى كند، به ضلالتش افكند و به سوى آتش سوزانش راهبر شود.(۴)
اى مردم! اگر درباره زندگى پس از مرگ در شكّ ايد، ما شما را از خاك آفريديم، آنگاه از نطفه، آنگاه از خون بسته، سپس از پاره اى گوشت، كه يا تصوير به خود گرفته و يا نگرفته، تا براى شما توضيح دهيم و هرچه خواهيم، در رحم ها قرار دهيم تا مدتى معين. پس آنگاه شما را كودكى بيرون آريم، تا به قوت و نيروى خويش برسيد. آنگاه بعضى از شما هستند كه در همين حد از عمر وفات يابند و بعضى از شما به پست ترين دوران عمر برسند، و آن دوران پيرى است، كه پس از سال ها دانستن، چيزى نداند، (نمونه ديگرى از قيامت اين كه) تو زمين را مى بينى كه در زمستان افسرده است، چون باران بهارى بر آن نازل كنيم، به جنب و جوش در مى آيد و از همه گياهان بهجت آور نر و ماده بروياند. (۵)
زيرا خدا حق است و حق تنها اوست، و او مُردگان را زنده مى كند و او به همه چيز تواناست. (۶)
رستاخيز آمدنى است و شك در آن نيست و خدا خفتگان قبور را زنده مى كند. (۷)
از جمله مردم كسانى هستند كه درباره خدا بدون علم و هدايت و كتابى روشن مجادله مى كنند. (۸)
و بزرگى مى فروشند تا مردم را از راه خدا گمراه كنند. در اين دنيا ذلت و خفتى و در قيامت عذاب سوزانى دارند كه به ايشان مى چشانيم. (۹)
و مى گوييم: اين عذاب به خاطر اعمالى است كه از پيش كرده ايد، كه خدا با بندگان ستم پيشه نيست.(۱۰)
و از جمله مردم كسانى هستند كه خدا را به بعضى از شرايط و در بعضى فرض ها مى پرستند، اگر خيرى به او برسد، آرامش مى يابد و اگر شر و فقر به او رسد، روى بگرداند. چنين كسانى در دنيا و آخرت زيان مى كنند، كه زيان آشكار همين است. (۱۱)
غير خدا چيزى را مى پرستند و مى خواند كه نه زيانش رساند و نه سودش دهد و ضلالت بى انتها همين است. (۱۲)
كسى را مى خواند كه ضررش از نفعش زودتر مى رسد، و اين چه بد معبود و همدمى است، كه او را بپرستند. (۱۳)
خدا كسانى را كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كرده اند، به بهشت هايى در آورد كه جوی ها در آن روان است، كه خدا هرچه بخواهد، مى كند. (۱۴)
هر كه گمان دارد كه خدا پيغمبر را در دنيا و آخرت نصرت نمى دهد، ريسمانى به آسمان كشد، آنگاه آن را قطع كند و ببيند، آيا نيرنگش آن چيزى را كه باعث خشم او شده، از بين مى برد. (۱۵)
اين چنين، قرآن را آيه هاى روشن نازل كرديم و خدا هر كه را كه خواهد، هدايت كند. (۱۶)
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |