سبإ ٤٦
ترجمه
سبإ ٤٥ | آیه ٤٦ | سبإ ٤٧ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«بِوَاحِدَةٍ»: به خصلت و نصیحت یگانهای. «أَن تَقُومُوا لِلّهِ»: و آن این که برای خدا برخیزید و دست به کار شوید. «مَثْنی»: دوتا دوتا. حال است. «فُرَادی»: یک یک. مفرد آن فرد است (نگا: انعام / ). «جِنَّةٍ»: دیوانگی (نگا: اعراف / مؤمنون / و ، سبأ / . «بَیْنَ یَدَیْ»: پیشاپیش (نگا: اعراف / ، نمل / ، فرقان / ). جلو. پیش رو. «بَیْنَ یَدَیْ عَذابٍ شَدِیدٍ»: قبل از وقوع عذاب سخت. رویاروئی عذاب سخت. یعنی انگار عذاب خدا رویاروی انسان قرار گرفته است. یا این که آن اندازه نزدیک است که هر آن به انسان برسد.
آیات مرتبط (تعداد ریشههای مشترک)
أَ وَ لَمْ يَتَفَکَّرُوا مَا... (۵)
وَ أَنْذِرْ عَشِيرَتَکَ الْأَقْرَبِينَ (۱) وَ تَبَ (۱) أَزِفَتِ الْآزِفَةُ (۰)
نزول
امیرالمؤمنین على علیهالسلام فرماید: منافقون به رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم گفتند: آیا براى خداوند بعد از فرائض و واجباتى که بیان داشته است چیز دیگرى باقى مانده است که به ما نگفته باشد و خیال ما از این حیث راحت باشد و بدانیم که از فرائض و دستورات چیز دیگرى فروگذار نشده است؟
در جواب آنها این آیه نازل گردید و منظور از واحده در آیه شریفه موضوع ولایت است.[۱] محمد بن عباس از احمد بن محمد النولى او از یعقوب بن یزید و او امام صادق علیهالسلام نقل کند که فرمود: منظور از واحدة در آیه شریفه ولایت است سپس گوید به امام گفتم چگونه چنین چیزى ممکن است. فرمود: وقتى که رسول خدا صلی الله علیه و آله على را به ولایت منصوب نمود و فرمود: من کنت مولاه فعلىّ مولاه در این میان مردى برخاست و از روى طعنه گفت: محمد هر روز موضوع تازه اى را براى ما عنوان میکند و الآن قصد کرده که اهل بیت خود را بر گردنهاى ما سوار کند و آنان را مالک ما قرار دهد سپس این آیه نازل گردید و بعد پرسیدند مراد از مثنى در آیه چیست؟
فرمود: مراد از مثنى اطاعت پیامبر اسلام و اطاعت امیرالمؤمنین على و مقصود از فرادى در آیه اطاعت از امام از ذریه آن دو مى باشد، سپس امام فرمود: اى یعقوب به خدا قسم چیزى غیر از این موضوعات منظور از این آیه شریفه نیست.[۲]
تفسیر
- آيات ۳۱ - ۵۴، سوره سباء
- گفتگو و مخاصمه ضعفاى با بزرگانشان ، در قيامت ، كه گمراهى خود را متوجهبزرگان خود كرده بزرگانشان نيز خود را تبرئه مى كنند.
- دروغگويى و پنهانكارى كفار در قيامت كه روز كشف اسرار است ، از باب ظهور ملكاترذيله و عادات بد نفسانى است
- وجه اينكه مترقين گفتند ما عذاب نمى شويم
- جواب به آنان با بيان اينكه كثرت مال و اولاد بدون ايمان وعمل صالح مانع از عذاب نيست
- سؤ ال خداوند از ملائكه (آهولاء اياكم كانوايعبدون ) و بيزارى جستن ملائكه از عبادتمشركين
- مقصود از اينكه مشركين به جن ايمان داشته آنها را عبادت مى كرده اند
- اصرار و پافشارى مشركين در پيروى هوى و مقاومت بدوندليل در برابر حق و موعظه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) آنان را به قيام الله
- وصف حال مشركين در ساعت مرگ كه از سلطه خدا مفرى نداشته ، ايمان دير هنگامشان سودىبه حالشان نمى رساند
- بحث روايتى
- رواياتى درباره انفاق و صدقه دادن
- رواياتى در باره اينكه آيات ((و لوترى اذ فزعوا)) ناظر بر فرو رفتن لشكرسفيانى در زمين (در زمان ظهور حضرت مهدى ((عج )) ) مى باشد
تفسیر نور (محسن قرائتی)
قُلْ إِنَّما أَعِظُكُمْ بِواحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنى وَ فُرادى ثُمَّ تَتَفَكَّرُوا ما بِصاحِبِكُمْ مِنْ جِنَّةٍ إِنْ هُوَ إِلَّا نَذِيرٌ لَكُمْ بَيْنَ يَدَيْ عَذابٍ شَدِيدٍ «46» بگو: من شما را به يك سخن پند مىدهم؛ براى خدا قيام كنيد، دو نفر دو نفر و يك نفر يك نفر، پس بيانديشيد (تا ببيند) كه هيچ گونه جنونى در هم سخن شما (پيامبر) نيست، او براى شما از عذاب سختى كه در پيش است جز هشدار دهندهاى نيست.
جلد 7 - صفحه 460
پیام ها
1- يكى از وظايف انبيا، موعظه مردم است. «أَعِظُكُمْ»
2- تنها به حرف اكتفا نكنيد، بايد به پا خواست. «تَقُومُوا»
3- آن چه مهم است قيام خالصانه براى خداست، تعداد و نفرات نقش اصلى را ندارد. «تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنى وَ فُرادى»
4- قيام سه عنصر لازم دارد:
خلوص، «لِلَّهِ» رهبر، «بِصاحِبِكُمْ» فكر و برنامه. «تَتَفَكَّرُوا»
حركتها و انقلابهايى كه براى خدا نباشد و برخاسته از عقدهها و هوسها و براى كسب ثروت باشد به جايى نمىرسد. اگر انقلاب همراه با فكر و برنامه جامع نباشد و يا رهبر الهى همراه و مصاحب با انقلابيون نباشد به نتيجهاى نمىرسد و بقا و بركاتى نخواهد داشت.
5- پيامبر، كوچكترين نقطه ضعف روحى ندارد. او سالها در ميان شما زندگى كرده و همه او را به عقل و درايت مىشناسيد و نسبت جنون به او ناشى از بىفكرى است. «تَتَفَكَّرُوا ما بِصاحِبِكُمْ مِنْ جِنَّةٍ»
6- رهبر الهى، همنشين و همسخن با مردم است. «بِصاحِبِكُمْ»
7- خداوند حامى پيامبران است و تهمتها را از آنان دفع مىكند. «ما بِصاحِبِكُمْ مِنْ جِنَّةٍ»
8- با اين كه كار پيامبران بشارت و هشدار است، امّا هشدار بيشتر مورد توجّه قرآن است، زيرا افراد غافل به هشدار نياز بيشترى دارند. «إِنْ هُوَ إِلَّا نَذِيرٌ»
9- هشدار انبيا به سود مردم است. «نَذِيرٌ لَكُمْ»
10- عذاب، پيش روى شماست، اگر در راه خدا قيام نكنيد، هم در دنيا گرفتار مىشويد و هم قيامت دور نيست. «بَيْنَ يَدَيْ عَذابٍ»
تفسير نور(10جلدى)، ج7، ص: 461
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
قُلْ إِنَّما أَعِظُكُمْ بِواحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنى وَ فُرادى ثُمَّ تَتَفَكَّرُوا ما بِصاحِبِكُمْ مِنْ جِنَّةٍ إِنْ هُوَ إِلاَّ نَذِيرٌ لَكُمْ بَيْنَ يَدَيْ عَذابٍ شَدِيدٍ (46)
بعد از آن خطاب به حضرت رسالت فرمايد:
قُلْ إِنَّما أَعِظُكُمْ بِواحِدَةٍ: بگو اى پيغمبر به امت، جز اين نيست كه پند مىدهم شما را و ارشاد مىكنم به خصلت يا كلمه واحده، يعنى شما را يك چيز امر مىنمايم و آن اينست كه: أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ: اينكه قيام كنيد و استقامت ورزيد در امر رسالت، يعنى منتصب و مستقيم شويد در امر من به اخلاص، يا برخيزيد از مجلس براى خدا و رضاى او به فرمانبردارى و از اعوجاج و انحراف در گذريد تا برسيد به حق و حقانيت. مَثْنى وَ فُرادى: در حالتى كه دو بدو باشيد و يكيك تا به ازدحام خاطر مشوش نشويد در تفكر، ثُمَّ تَتَفَكَّرُوا: پس تفكر كنيد در گفتار و كردار من و از ابتداى حال من، تا اين غايت احوال و اطوار مرا نظر آريد و در آن تأمل و تفكر كنيد تا بدانيد كه: ما بِصاحِبِكُمْ مِنْ جِنَّةٍ:
جلد 10 - صفحه 547
نيست در صاحب شما هيچ ديوانگى كه باعث او باشد بر دعوى رسالت، يعنى احوال و افعال و خصال و تمام كيفيات او را در خاطر به دقت تدبر كنيد تا بشناسيد كمال عقل و فراست و كياست و صفات حسنه و اخلاق حميده او را، و همين كافى است بر صدق قول او و برهانى است بر ثبوت رسالت او و تبرّى و تنزه او از جنون و صفات ناشايسته، زيرا اين دعوى عظيم و امرى خطير است و بدون تحقق و برهان نتواند قيام نمايد، زيرا مفتضح و رسوا گردد على رءوس الاشهاد، بلكه آن دعواى او مقرون به براهين واضحه و معجزات باهره است به مرتبهاى كه اظهر من الشمس باشد.
تبصره: آيه شريفه آگاهى است از جانب خداى تعالى بر طريقه نظر در امر حضرت ختمى مرتبت صلّى اللّه عليه و آله بدين تقرير: دعوى نبوت كه امرى عظيم و در تحت آن تنظيم ملك دنيا و آخرت است، البته آن را متصدى نشود مگر يكى از دو شخص: يا مجنون جاهل كه افعال او در تحت اختيار او نيست و از افتضاح و رسوائى باك ندارد و در وقت مطالبه برهان از او توجهى نكند و مآل عاقبت خود را تصور ننمايد؛ و يا از عاقل كامل العقل و الكمال كه دعوى آن ننمايد مگر بعد از صحت و قطع يقين به حجت ساطعه و برهان قاطعه، و الا از هيچ عاقلى اين ادعا در جامعه عالم صادر نگردد بدون بينه و برهان. و اين پيغمبر محترم كه احوال و افعال و كمالات او محقق و صدور معجزات باهره و آيات ظاهره و مبين بوده باشد، هر آينه البته عقل سليم و شخص فهيم تصديق نمايد كه در اين ادعا صادق خواهد بود و از جانب خدا بر ارشاد و هدايت جامعه عالم مبعوث گرديده.
إِنْ هُوَ إِلَّا نَذِيرٌ لَكُمْ: نيست او مگر ترساننده مر شما را، بَيْنَ يَدَيْ عَذابٍ شَدِيدٍ: پيش از وقوع عذاب سخت كه عذاب آخرت است تا بوسيله ايمان و كسب اعمال صالحه از آن نجات يابيد و به بهشت نعيم درآييد.
جلد 10 - صفحه 548
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
قُلْ إِنَّما أَعِظُكُمْ بِواحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنى وَ فُرادى ثُمَّ تَتَفَكَّرُوا ما بِصاحِبِكُمْ مِنْ جِنَّةٍ إِنْ هُوَ إِلاَّ نَذِيرٌ لَكُمْ بَيْنَ يَدَيْ عَذابٍ شَدِيدٍ (46) قُلْ ما سَأَلْتُكُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَكُمْ إِنْ أَجْرِيَ إِلاَّ عَلَى اللَّهِ وَ هُوَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ (47) قُلْ إِنَّ رَبِّي يَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلاَّمُ الْغُيُوبِ (48) قُلْ جاءَ الْحَقُّ وَ ما يُبْدِئُ الْباطِلُ وَ ما يُعِيدُ (49) قُلْ إِنْ ضَلَلْتُ فَإِنَّما أَضِلُّ عَلى نَفْسِي وَ إِنِ اهْتَدَيْتُ فَبِما يُوحِي إِلَيَّ رَبِّي إِنَّهُ سَمِيعٌ قَرِيبٌ (50)
ترجمه
بگو جز اين نيست پند ميدهم شما را به يك چيز كه برخيزيد براى خدا دو نفر دو نفر و يك يك پس انديشه كنيد كه نيست در كسيكه با شما است ديوانگى نيست او مگر بيم دهندهئى براى شما در برابر عذاب سخت
بگو آنچه خواستم از شما از مزد پس آن براى شما باشد نيست مزدم مگر بر خدا و او است بر همه چيز گواه
بگو همانا پروردگارم وحى ميكند بحقّ داناى پوشيدهها است
بگو آمد حق و پيدا نميشود باطل و نه برميگردد
بگو اگر گمراه شدم پس جز اين نيست كه گمراه ميشوم بر زيان خودم و اگر هدايت يافتم پس بآن چيزى است كه وحى ميكند بمن پروردگارم همانا او است شنواى نزديك.
تفسير
خداوند متعال پس از تهديدات بليغه به پيغمبر خود دستور داده كه بكفّار مكّه بفرمايد من يك موعظه و نصيحت بشما بيشتر نميكنم و آن اين است كه اجتماعات خودتان را كنار بگذاريد كه اسباب پريشانى خاطر است اقدام كنيد براى خدا بدون تعصّب و تقليد دو نفر دو نفر با هم بنشينيد صحبت كنيد يا يكنفر يكنفر بنشينيد بقصد فهميدن و پس از آن تفكّر و تأمل نمائيد و بفهميد و تصديق كنيد كه اين شخص كه در ميان شما و با شما تاكنون زندگى و معاشرت مينموده و مينمايد ابدا آثار جنون و اختلالى در او مشاهده نشده و نميشود و نيست او ديوانه و ساحر و شاعر و رياست طلب بلكه او فقط بيم دهنده است شما را از عذاب سختى كه در پيش داريد در صورت تخلّف از احكام خدا و نيز چون قبلا پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم بامر خدا بآنها فرموده بود كه من از شما اجرى بر اداء رسالت خود نميخواهم جز مودّت و ترك آزار اقارب و كسانم اينك بفرمايد آن اجريكه من از شما خواستم در واقع راجع بخودتان است چون ثواب و نفع دوستى شما كسان مرا عائد بخود شما خواهد شد اجر من فقط بعهده خدا است و من از شما توقع مالى بهيچ وجه ندارم
جلد 4 صفحه 371
و خدا بر هر امرى شاهد و گواه و از هر سرّى مطّلع و آگاه است و ميداند كه من راست ميگويم و نفع مادّى براى خود در اين اوامرى كه بشما مينمايم در نظر ندارم چنانچه قمّى ره از امام باقر عليه السّلام در تفسير آيه دوم نقل نموده ولى بعضى گفتهاند مراد آنستكه من از شما اجرى نميخواهم بر اداء رسالت آن اجرى كه من خواستم مال خودتان باشد اجر من با خدا است و در مجمع و كافى در دو روايت ديگر از نقل قمّى ره تأييد شده است و در بعضى از روايات اعظكم بواحده بولايت امير المؤمنين عليه السّلام تفسير شده و بعضى آنرا بكلمه توحيد و بعضى بطاعت خدا تفسير نمودهاند و بنظر حقير روايات محمول بر باطن و اقوال مردود است چون خداوند خودش بيان فرموده كه موعظه چيست و در اين صورت احتياج بتفسير ندارد و نيز براى رفع استبعاد آنها از نزول وحى بر بشرى مانند خودشان بفرمايد خداوند حقّ را بهر كس قابل باشد وحى و الهام ميفرمايد و او داناى تمام امور نهانى است ميداند و ميشناسد كسانيرا كه لايق و قابل وحى و تنزيلند و بعد از آنكه معلوم شد آنچه بر او وحى شده كه دين اسلام است حقّ است بفرمايد حقّ آمد و باطل ديگر وجود پيدا نميكند و برنميگردد و مراد از باطل شرك و كفر است چنانچه در امالى از امام رضا عليه السّلام نقل نموده كه چون پيغمبر صلى اللّه عليه و اله وارد مكه شد در اطراف كعبه سيصد و شصت بت نصب بود آنحضرت با چوبى كه در دست داشت بر آنها ميزد و ميفرمود جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ كانَ زَهُوقاً جاءَ الْحَقُّ وَ ما يُبْدِئُ الْباطِلُ وَ ما يُعِيدُ و در مجمع اين معنى را از ابن مسعود نقل نموده و پس از آن بفرمايد اگر من از راه حقّ دور افتاده باشم ضررش بخودم ميرسد بشما ربطى ندارد و اگر براه راست هدايت شده باشم ببركت وحى الهى است كه بر من نازل شده است و خداوند گفتار من و شما و تمام خلق را ميشنود و از رگ گردن به بندگان خود نزديكتر است.
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
قُل إِنَّما أَعِظُكُم بِواحِدَةٍ أَن تَقُومُوا لِلّهِ مَثني وَ فُرادي ثُمَّ تَتَفَكَّرُوا ما بِصاحِبِكُم مِن جِنَّةٍ إِن هُوَ إِلاّ نَذِيرٌ لَكُم بَينَ يَدَي عَذابٍ شَدِيدٍ (46)
بفرما به اينکه كفار و مشركين جز
جلد 14 - صفحه 577
اينکه نيست فقط موعظه ميكنم شما را به يك موعظه اينکه که قيام كنيد قربة الي اللّه دو تا دو تا و يكي يكي پس از آن فكر كنيد نيست به صاحب شما از جنون، نيست او مگر انذار كننده از براي شما بين و مقابل عذاب شديد.
قُل إِنَّما أَعِظُكُم بِواحِدَةٍ يك كلمه بيش شما را موعظه نميكنم و آن اينکه است که:
أَن تَقُومُوا لِلّهِ مَثني وَ فُرادي عناد و عصبيت و هواي نفس و حب جاه و مال و تقليد آباء را كنار گذاريد و از روي حقيقت و واقعيت رجوع به عقل خود كنيد تنها يا با يك ديگر مذاكره كنيد.
ثُمَّ تَتَفَكَّرُوا که فكر انسان را به راه حق هدايت ميكند. «الفكر حركة الي المبادي و من مبادي الي المرادي»،
«تفكر ساعه خير من عباده ستين سنه او سبعين سنه».
ما بِصاحِبِكُم مِن جِنَّةٍ اينکه جمله دو نحوه تفسير شده يكي متعلق به «تتفكروا» يعني فكر كنيد که اينکه پيغمبر چهل سال در ميان شما بود او را محمّد امين ميگفتند و آثار صحت و امانت و صدق و صفا و درستي از او مشاهده ميكرديد و كاري خلاف عقل از او صادر نشده و آثار جنوني در او مشاهده نكرده بوديد پس چرا او را رمي به جنون ميكنيد. ديگر جمله مستقله باشد که خداوند معرفي ميفرمايد که اينکه صاحب شما که شما را دعوت به توحيد و دين حق ميكند از روي جنون و ديوانگي نيست بلكه:
إِن هُوَ إِلّا نَذِيرٌ لَكُم نيست مگر شما را بيدار كند و از عذاب نجات دهد و از راه باطل برگرداند و به راه حق هدايت فرمايد.
بَينَ يَدَي عَذابٍ شَدِيدٍ روز قيامت که مشاهده ميكنيد عذاب شديد الهي را.
برگزیده تفسیر نمونه
(آیه 46)- انقلاب فکری ریشه هر انقلاب اصیل: در این آیه و آیات آینده که بحثهای اواخر این سوره را تشکیل میدهد بار دیگر به پیامبر اسلام صلّی اللّه علیه و اله دستور میدهد که آنها را با دلائل مختلف به سوی حق دعوت کند، و از گمراهی باز دارد.
نخست به خمیر مایه همه تحولات و دگرگونیهای اجتماعی و اخلاقی و سیاسی و اقتصادی و فرهنگی اشاره کرده، و در جملههایی بسیار کوتاه و پرمحتوا میگوید: «به آنها بگو: من تنها شما را به یک چیز اندرز میدهم، و آن این که برای خدا قیام کنید دو نفر، دو نفر، با یک نفر، یک نفر، سپس اندیشه کنید» (قُلْ إِنَّما أَعِظُکُمْ بِواحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنی وَ فُرادی ثُمَّ تَتَفَکَّرُوا).
یعنی در همه چیز، در زندگی معنوی، در زندگی مادی، در مسائل مهم، در مسائل کوچک، و خلاصه در هر کار باید نخست اندیشه کرد، ولی از همه مهمتر، اندیشه برای پیدا کردن پاسخ این چهار سؤال است:
از کجا آمده ام؟ آمدنم بهر چه بود؟ به کجا میروم؟ و اکنون در کجا هستم؟
«این دوست و همنشین شما (محمّد) هیچ گونه انحراف فکری و جنون ندارد» (ما بِصاحِبِکُمْ مِنْ جِنَّةٍ).
بلکه «او فقط بیم دهنده شماست در برابر عذاب شدید الهی» (إِنْ هُوَ إِلَّا نَذِیرٌ لَکُمْ بَیْنَ یَدَیْ عَذابٍ شَدِیدٍ).
آیه فوق عصاره دین و خمیر مایه تکامل و پیشرفت انسان را همین اندیشه و تفکر میداند.
نکات آیه
۱ - رسول اکرم(ص)، پیام بسیار مهمى براى مردم داشت و آن قیام مخلصانه براى خدا است. (قل إنّما أعظکم بوحدة أن تقوموا للّه) «واحدة» به صورت نکره آمده و دلالت بر اهمیت و عظمت موعظه مى کند.
۲ - اخلاص در هر کارى، شایسته و لازم است. (أن تقوموا للّه)
۳ - مردم، موظف اند هر کارى را - چه جمعى باشد و چه فردى - فقط براى رضاى خدا انجام دهند. (أن تقوموا للّه مثنى و فردى) «مثنى و فرادى» حال براى ضمیر فاعلى «تقوموا» است و کلمه «مثنى» کنایه از تعدد مى باشد.
۴ - مردم، موظف اند همدیگر را در انجام هر کار خالصانه، یارى دهند. (أن تقوموا للّه مثنى و فردى) احتمال دارد «مثنى» اشاره به این نکته باشد که مردم دو نفرى به همدیگر کمک کنند.
۵ - مردم، موظف اند کارهاى خود را براى رضاى خدا، یک و یا دو نفره و به دور از غوغا سالارى و هیاهو انجام دهند. (أن تقوموا للّه مثنى و فردى) احتمال دارد سفارش به قیام براى خدا به صورت دو نفرى (اقل جمع) و یا یک نفرى، به خاطر پرهیز از هیاهو و هرچه خالصانه تر شدن آن باشد.
۶ - دعوت پیامبر(ص) از مردم مکه براى اندیشیدن درباره جنون نسبت داده شده به آن حضرت (ثمّ تتفکّروا ما بصاحبکم من جِنّة) مراد از «صاحب»، به قرینه «هو» در عبارت بعدى، پیامبر(ص) است.
۷ - پیامبر(ص)، سالیان درازى در میان مردم زندگى مى کرد و آنان آن حضرت را به عقل و درایت مى شناختند. (ثمّ تتفکّروا ما بصاحبکم من جِنّة)
۸ - نسبت جنون به پیامبر(ص) از سوى مردم مکه، ناشى از بى اندیشگى بوده است. (ثمّ تتفکّروا ما بصاحبکم من جِنّة)
۹ - تأثیر انگیزه هاى درونى و نیز جوّ فکرى جامعه، بر اندیشه و خردورزى افراد آن (أن تقوموا للّه مثنى و فردى ثمّ تتفکّروا) این که خداوند توصیه فرمود: فکر کنید پس از قیام خالصانه به صورت یک و یا دو نفره، نکته یاد شده قابل استفاده است. گفتنى است که کاربرد «ثمّ» - که براى تراخى است - برداشت را تقویت مى کند.
۱۰ - اندیشه و فکر از راه هاى رسیدن به حقیقت است. (ثمّ تتفکّروا ما بصاحبکم من جِنّة)
۱۱ - انگیزه هاى ناخالص نفسانى و جوّ ناسالم فکرى جامعه، از موانع شناخت درست حقایق (أن تقوموا للّه مثنى و فردى ثمّ تتفکّروا) توصیه به قیام براى خدا، حاکى از رد انگیزه هاى ناخالص است و «مثنى و فرادى» دعوت به پرهیز از جوّ زدگى است. این مى رساند که ناخالصى و غوغاسالارى، به فهم درست آسیب مى زند.
۱۲ - مشورت و هم فکرى در راستاى اقدام خالصانه براى خدا، امرى شایسته و اطمینان بخش تر از کار فردى است. (أن تقوموا للّه مثنى و فردى) تقدیم «مثنى» بر «فرادى» - بنابراین که «مثنى» کنایه از استعانت باشد - اشاره به این نکته دارد که استعانت براى فهمیدن حقیقت، بهتر از اقدام فردى است.
۱۳ - یادآورى مبادى اندیشه جهت نتیجه بخش کردن آن، از شیوه هاى تعلیمى قرآن کریم (أن تقوموا للّه مثنى و فردى ثمّ تتفکّروا) سفارش به تفکر با حرف عطف «ثمّ» - که براى تراخى است - پس از توصیه به اقدام خالصانه فردى و دو نفره براى خدا، نشان مى دهد که به دور بودن از هیاهو و انجام کار براى خدا، فکر را داراى ثمر بهتر و بیشترى مى کند.
۱۴ - هشدار دادن به مردم از عذاب شدید الهى، محور اساسى رسالت پیامبر(ص) (إن هو إلاّ نذیر لکم بین یدى عذاب شدید) قصر در «إن هو إلاّ نذیر» از نوع قصر اضافى و در رابطه با مسأله اتهام جنون به پیامبر(ص) است; یعنى، پیامبر(ص) آن گونه نیست که شما معرفى مى کنید; بلکه او تنها یک انذارگر است و هدفى جز این ندارد.
۱۵ - هشدار پیامبر(ص) به مردم از عذاب الهى، در راستاى نفع رسانى به آنان است. (إن هو إلاّ نذیر لکم)
۱۶ - هشدار دادن به مردم از عذابى که در پیش رو دارند، در نگاه مردم مکه سخن جنون آمیز تلقى مى شد. (ثمّ تتفکّروا ما بصاحبکم من جِنّة إن هو إلاّ نذیر لکم بین یدى عذاب شدید)
۱۷ - قیامت، نزدیک است. (إن هو إلاّ نذیر لکم بین یدى عذاب شدید) نفس انذار و صفت «شدید»، مى رساند که مراد از «عذاب» در آیه عذاب قیامت است و «بین یدى» به معناى قبل با وصف نزدیک بودن بعد آن است; بنابراین، معنا چنین مى شود: انذار کننده از عذابى شدید قبل از وقوع آن.
موضوعات مرتبط
- اخلاص: آثار اخلاص ۱۲; اهمیت اخلاص ۲
- اسلام: تاریخ صدر اسلام ۱۶
- اطمینان: عوامل اطمینان ۱۲
- افکارعمومى: نقش افکارعمومى ۹، ۱۱
- انذار: انذار از عذاب ۱۴، ۱۵، ۱۶
- انسان: انذار انسان ها ۱۴; تکلیف انسان ها ۵; مسؤولیت اجتماعى انسان ها ۳; مسؤولیت انسان ها ۴; مسؤولیت فردى انسان ها ۳; منافع انسان ۱۵
- انگیزه: آثار انگیزه ۹
- تذکر: تذکر مبانى فکرى ۱۳
- تفکر: آثار تفکر ۱۰; دعوت به تفکر ۶; عوامل مؤثر در تفکر ۹
- حقایق: روش درک حقایق ۱۰; موانع درک حقایق ۱۱
- خدا: اهمیت رضایت خدا ۳، ۵
- سخن: سخن جنون آمیز ۱۶
- عمل: اخلاص در عمل ۲، ۳، ۴، ۵; تعاون در عمل ۴; عمل پسندیده ۱۲
- فکر: عوامل تقویت مبانى فکر ۱۳
- قیام: اخلاص در قیام ۱; قیام در راه خدا ۱
- قیامت: نزدیکى قیامت ۱۷
- محمد(ص): آثار انذارهاى محمد(ص) ۱۵; انذارهاى محمد(ص) ۱۴; تاریخ محمد(ص) ۷; تعقل محمد(ص) ۷; تهمت جنون به محمد(ص) ۶، ۸; خوشنامى محمد(ص) ۷; دعوتهاى محمد(ص) ۶; عوامل تهمت به محمد(ص) ۸; مهمترین رسالت محمد(ص) ۱، ۱۴
- مشاوره: آثار مشاوره ۱۲
- مکه: آثار بى عقلى اهل مکه ۸; بینش اهل مکه ۱۶; دعوت از اهل مکه ۶
- هدایت: روش هدایت ۱۰
- هواپرستى: آثار هواپرستى ۱۱