هود ١٠: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
(افزودن جزییات آیه)
 
خط ۴۱: خط ۴۱:
المیزان=
المیزان=
{{ نمایش فشرده تفسیر|
{{ نمایش فشرده تفسیر|
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۰_بخش۱۸#link143 | آيات ۱۶ - ۵، سوره هود]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۰_بخش۱۸#link143 | آيات ۵ - ۱۶ سوره هود]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۰_بخش۱۸#link144 | پنهان شدن مشركين براى پرهيز از روبرو شدن با دعوت پيامبر (ص )]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۰_بخش۱۸#link144 | پنهان شدن مشركان براى پرهيز از روبرو شدن با دعوت پيامبر «ص»]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۰_بخش۱۸#link145 | خداوند متعال ضامن رزق همه جنبندگان است]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۰_بخش۱۸#link145 | خداوند متعال، ضامن رزق همه جنبندگان است]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۰_بخش۱۸#link146 | روزى دادن از افعال مختص خدا و حقى است كه برخورد واجب كرده است]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۰_بخش۱۸#link148 | مراد از خلقت آسمان ها و زمین، در شش روز]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۰_بخش۱۸#link147 | معناى ((سماء)) و مراد از ((سموات ))]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۰_بخش۱۸#link149 | معناى این که فرمود: «وَ كَانَ عَرشُهُ عَلَى المَاء»]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۰_بخش۱۸#link148 | منظور از خلقت سموات و ارض در شش روز (هو الذى خلق السموات و الارض ستة ايام )]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۰_بخش۱۹#link151 | اثبات وجود ملائكه، قبل از خلقت آسمان ها و زمين، از آیه شریفه]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۰_بخش۱۸#link149 | معناى جمله : ((و كان عرشه على الماء))]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۰_بخش۱۹#link153 | مراد كفار از اين كه مسأله معاد و بعث بعد از مرگ را «سحر» خواندند]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۰_بخش۱۸#link150 | امورى كه در قرآن به عنوان هدف از خلقت ، از آنها ياد شده و از آن جمله است آزمايش وتميز نيكوكار از بدكار]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۰_بخش۱۹#link154 | مقصود از كلمۀ «امت»، در آيه: «وَ لَئِن أخَّرنَا عَنهُمُ العَذَابُ إلَى أُمَّةٍ مَعدُودَة»]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۰_بخش۱۹#link151 | استنتاج وجود ملائكه قبل از خلقت آسمانها و زمين ، از جمله : ((و كان عرشه على الماء)) وبررسى و رد اساس و مبناى اين نظر]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۰_بخش۱۹#link156 | عذابى كه كفار آن را مسخره مى كردند، آنان را فرا خواهد گرفت]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۰_بخش۱۹#link152 | جهات حسن و مصلحت بر اراده و افعال ما حاكم است و خداوندجل شاءنه تحت تاءثير و حكومت آن جهات و هيچ چيز ديگر نيست]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۰_بخش۱۹#link159 | صبر و عمل صالح، جدای از ايمان نيستند]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۰_بخش۱۹#link153 | مراد از كفار از اينكه مساءله معاد و بعث بعد از مرگ سحر خواندند]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۰_بخش۱۹#link160 | توضيح درباره معنای آیه: «فَلَعَلَّكَ تَارِكٌ بَعضَ مَا يُوحَى إلَيك...»]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۰_بخش۱۹#link154 | مقصود از كلمه امت در آيه : ((و لئن اخرنا عنهم العذاب الى امة معدودة )) و وجوهى كه درمعناى آن گرفته شده است]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۰_بخش۲۰#link162 | پاسخ خداوند، به چون و چراى كفار درباره نزول قرآن]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۰_بخش۱۹#link155 | هر نعمتى كه خدا اعطا مى كند، رحمتى از او است و بشر طلبكار آن نبوده تا با گرفتن آننوميد شده ، كفران بورزد]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۰_بخش۲۰#link163 | اگر مى گویید «قرآن»، افتراء است، شما نيز همانند آن را بیاورید]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۰_بخش۱۹#link156 | عذابى كه كفار آنرا مسخره مى كردند آنان را فرا خواهد گرفت]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۰_بخش۲۰#link164 | تحدی به آوردن «مثل قرآن»، شامل معارف قرآن نيز هست]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۰_بخش۱۹#link157 | هر نعمتى كه كه خدا عطا مى كند، رحمتى از اوست و بشر طلبكار آن نبوده تا با گرفتنآن نوميد شده ، كفران بورزد]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۰_بخش۲۰#link166 | نقد سخن برخی از مفسران، در باره «تحدی» و «اعجاز قرآن»]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۰_بخش۱۹#link158 | انسان تنگ نظر و كوته بين است ، در شدت و بلا، نوميد و كفور و در نعمت و رفاه ،سرمست و بالنده است . جز صابران نيكوكردار...]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۰_بخش۲۰#link168 | با عجز از آوردن مثل قرآن، راهی جز یقین به الهی بودن قرآن نمی ماند]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۰_بخش۱۹#link159 | صبر و عمل صالح انسان را از آن دو طبيعت مذموم مى رهانند، و صبر وعمل صالح منفك از ايمان نيستند]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۰_بخش۲۱#link171 | معنای این که: «قرآن، به علم خدا نازل شده»، چیست؟]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۰_بخش۱۹#link160 | توضيح درباره خطاب به رسول خدا (ص ) در: ((فعلك تارك بعض ما يوحى اليك...)) و معنايى كه از اين خطاب فهميده مى شود]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۰_بخش۲۱#link176 |  
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۰_بخش۱۹#link161 | مثالى براى فهم وجه خطاب مذكور و اينكه در آن خطاب بطور جدىاحتمال ترك ابلاغ ، داده نشده]]
نتيجه عمل، تابع عوامل پديد آورنده عمل است]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۰_بخش۲۰#link162 | چون و چراى كفار درباره نزول قرآن و جواب خداى تعالى به آنان]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۰_بخش۲۲#link177 | بحث روايتى: (روایاتی در ذیل آیات گذشته)]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۰_بخش۲۰#link163 | اگر مى پنداريد قرآن افتراء بسته بر خدا است ، شما نيز از عهده اين افتراء برآييد!]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۰_بخش۲۲#link182 | رواياتى در ذيل جملۀ «لِيَبلُوَكُم أيُّكُم أحسَنُ عَمَلاً»]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۰_بخش۲۰#link164 | شرحى در مورد اينكه تحدى و مبارزه طلبى قرآن ، همه جانبه است و علاوه بر فصاحت وبلاغت شامل معانى و معارف قرآن نيز هست]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۰_بخش۲۰#link165 | سه وجه در بطلان قول مذكور]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۰_بخش۲۰#link166 | بررسى پاسخ ‌هايى كه به اشكال مربوط به اينكه چرا در آغاز، به يك سوره و سپسبه ده سوره تحدى شده است ، داده اند]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۰_بخش۲۰#link167 | پاسخ مفسرى كه سوره مورد بحث در تحدى را منحصر به سوره هاى طولانى مى داند.]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۰_بخش۲۰#link168 | پاسخ ما به اشكال مربوط به اختلاف در پيشنهادهاى قرآن در مواردى كه تحدى و مبارزهطلبى كرده است]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۰_بخش۲۰#link169 | مقصود از بلاغت قرآن ، بلاغت مصطلح بين علماء بلاغت و ادب نيست]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۰_بخش۲۰#link170 | اختلاف در موارد تحدى ، به اختلاف در اغراض و خصوصيات آن موارد برمى گردد]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۰_بخش۲۱#link171 | عدد ده در: ((فاءتوا بعشر سور مثله )) خصوصيتى ندارد و دلالت بر كثرت و تعدد دارد]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۰_بخش۲۱#link172 | طرح اين اشكال كه صرف ناتوانى بشر در آوردنمثل قرآن ، دليل بر آن نمى شود كه قرآن از ناحيه خدا است . و پاسخ بدان]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۰_بخش۲۱#link173 | با عجز خود و اسبابى كه بدان معتقديد، از آوردنمثل قرآن ، راهى جز يقين به الهى بودن قرآن نمى ماند]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۰_بخش۲۱#link174 | معناى اينكه : ((قرآن به علم خدا نازل شده )) و وجوهى كه در اين باره گفته شده است]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۰_بخش۲۱#link175 | بيان اينكه خطاب در جمله : فهل انتم مسلمون )) متوجه مشركين است و رد سخنان ديگرى كهدر اين باره گفته شده است]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۰_بخش۲۱#link176 | مراد از توفيه اعمال(اعمال آنان را به آنان برمى گردانيم ) و بيان اينكه نتيجهعمل تابع اسباب و عوامل پديد آورنده عمل است]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۰_بخش۲۲#link177 | بحث روايتى]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۰_بخش۲۲#link178 | (شامل رواياتى در ذيل آيات گذشته )]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۰_بخش۲۲#link179 | رواياتى در مورد رزاق بودن خداى تعالى و تقدير روزى براى همه]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۰_بخش۲۲#link180 | دو روايت از امام باقر و امام صادق (عليهما السلام )، مربوط به طلب روزىحلال از راه كار و تلاش]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۰_بخش۲۲#link181 | چند روايت درباره خلقت آسمانها و زمين و جمله : ((و كان عرشه على الماء))]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۰_بخش۲۲#link182 | رواياتى در ذيل جمله : ((ليبلوكم ايكم احسن عملا)) و بيان مراد از نيكوكارتر بودن .]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۰_بخش۲۲#link183 | دو روايت درباره اينكه مراد از ((امت معدوده )) در آيه شريفه ، امام زمان (ع ) و اصحاباويند]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۰_بخش۲۲#link184 | روايتى در مورد تقسيم امت محمد (ص ) در روز قيامت به سه دسته و حبطاعمال دو د دو دسته از آنان]]


}}
}}

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۸ مهر ۱۴۰۳، ساعت ۰۹:۰۸

کپی متن آیه
وَ لَئِنْ‌ أَذَقْنَاهُ‌ نَعْمَاءَ بَعْدَ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُ‌ لَيَقُولَنَ‌ ذَهَبَ‌ السَّيِّئَاتُ‌ عَنِّي‌ إِنَّهُ‌ لَفَرِحٌ‌ فَخُورٌ

ترجمه

و اگر بعد از شدّت و رنجی که به او رسیده، نعمتهایی به او بچشانیم، می‌گوید: «مشکلات از من برطرف شد، و دیگر باز نخواهد گشت!» و غرق شادی و غفلت و فخرفروشی می‌شود...

|و اگر پس از محنتى كه به او رسيده نعمتى به او بچشانيم، حتما خواهد گفت: گرفتارى ها از من دور شد [و ديگر بر نمى‌گردد] به راستى او سرمست و فخر فروش است
و اگر -پس از محنتى كه به او رسيده- نعمتى به او بچشانيم حتماً خواهد گفت: «گرفتاريها از من دور شد!» بى‌گمان، او شادمان و فخرفروش است.
و اگر آدمی را به نعمتی پس از محنتی که به او رسیده باشد رسانیم (مغرور و غافل شود و) گوید که دیگر روزگار زحمت و رنج من سرآمده، سرگرم شادمانی و مفاخرت گردد.
و اگر پس از گزند و آسیبی که به او رسیده خوشی و رفاهی به او بچشانیم، قطعاً خواهد گفت: همه [گزندها و] آسیب ها از فضای زندگی ام رفت [و دیگر آسیبی نمی بینم و] مسلماً در آن حال [که غافل از حوادث آینده است] بسیار شادمان و خودستا خواهد بود.
و اگر پس از سختى و رنج، نعمت و آسايشى به او بچشانيم، مى‌گويد: ناگواريها از من دور شده است. و در اين حال، شادمان است و فخر مى‌فروشد،
و اگر پس از رنجی که به او رسیده آسایشی بچشانیم، خواهد گفت رنج و بلا از من دور شد و شادمان و نازان گردد
و اگر او را پس از گزندى كه به وى رسيده باشد نعمت و را حتى بچشانيم خواهد گفت: بديها و ناگواريها از من برفت همانا او شادمان و خودستاى است
و اگر بعد از ناخوشی و زیان و ضرری که به انسان رسیده است، خوشی و نعمت و منفعتی بدو برسانیم، می‌گوید: بدیها و سختیها از من به دور شده‌اند (و مشکلات و ناراحتیها دیگر هرگز برنمی‌گردند. دوباره دچار سُرور و غرور بیجا می‌گردد و) بسی شادان (از متاع دنیا) و نازان (بر دیگران) می‌شود.
و همانا اگر - پس از زیانی که به او رسیده - نعمتی به او بچشانیم، بی‌چون همی خواهد گفت: «گرفتاری‌ها از من دور شد!» بی‌گمان او بسی شادمان و فخرکننده است.
و اگر چشانیمش نعمتی بعد از رنجی که بدو رسیده است هر آینه گوید رفت بدیها از من همانا او است شادمان خودستای‌

And if We give him a taste of prosperity, after some adversity has afflicted him, he will say, “Troubles have gone away from me.” He becomes excited and proud.
ترتیل:
ترجمه:
هود ٩ آیه ١٠ هود ١١
سوره : سوره هود
نزول : ٨ بعثت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ١٤
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«نَعْمَآءَ»: نعمت. «ضَرَّآءَ»: شدّت. ناخوشی. «مَسَّتْهُ»: بدو رسیده است. دامنگیرش شده است. «السَّیِّئَات»: بدیها. مصائب و بلایا. «فَرِحٌ»: شادمان. «فَخُورٌ»: بسیار فخرفروش (نگا: نساء / ).

آیات مرتبط (تعداد ریشه‌های مشترک)

تفسیر


تفسیر نور (محسن قرائتی)


وَ لَئِنْ أَذَقْناهُ نَعْماءَ بَعْدَ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُ لَيَقُولَنَّ ذَهَبَ السَّيِّئاتُ عَنِّي إِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُورٌ «10»

و اگر پس از سختى و محنتى كه به انسان رسيده، نعمتى به او بچشانيم (چنان مغرور مى‌شود كه) مى‌گويد: همانا گرفتارى‌ها از من دور شد (و ديگر به سراغم نخواهد آمد)، بى‌گمان او شادمان و فخرفروش است.

نکته ها

روزگار هميشه يكسان نيست، بلكه طبق روايات: «الدَّهر يَومان، يَومٌ لك و يومٌ عليك، فان كان لك فلا تبطر و ان كان عَليك فاصبر فكلاهما ستُختَبر»، «2» روزگار دو چهره دارد: گاهى با تو و گاهى بر عليه توست. آنگاه كه به نفع توست، مغرور مشو و آنگاه كه به ضرر توست، صبر پيشه كن، زيرا در هر حال مورد آزمايش الهى هستى.

نعمت‌هايى كه پس از سختى‌ها و مشكلات به انسان مى‌رسد، بايد عامل شكر و ذكر باشد، نه وسيله‌ى فخر و طرب.

دو چيز شادى را خطرناك مى‌كند: يكى تحليل غلط، «ذَهَبَ السَّيِّئاتُ عَنِّي» و ديگر آنكه اين شادى سبب تحقير ديگران و فخرفروشى خود شود. «لَفَرِحٌ فَخُورٌ»

پیام ها

1- انسان كم‌ظرفيّت است وبااندك نعمتى، فخرفروشى مى‌كند. أَذَقْناهُ‌ ... لَفَرِحٌ فَخُورٌ


«1». قرآن در، آيه‌ى 87 سوره يوسف مى‌فرمايد: «لا يَيْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْكافِرُونَ»

«2». بحار، ج 73، ص 81.

جلد 4 - صفحه 28

2- قرآن داراى آهنگ موزون و موسيقى خاصّى است. ( «نَعْماءَ» هم آهنگ‌ «ضَرَّاءَ» و «لَيَؤُسٌ كَفُورٌ» هم وزن‌ «لَفَرِحٌ فَخُورٌ» است)

3- سختى‌ها و شادى‌ها زودگذرند. أَذَقْناهُ‌ ... مَسَّتْهُ‌

4- فكر اينكه سختى‌ها ديگر به انسان روى نمى‌آورد، تصوّر باطلى است. «ذَهَبَ السَّيِّئاتُ عَنِّي»

5- كاميابى‌ها را نشانه‌ى محبوبيّت نزد خداوند ندانيم و نگوييم: ديگر گرفتار نخواهم شد! «ذَهَبَ السَّيِّئاتُ عَنِّي»

6- تحليل‌ها و بينش‌هاى غلط، سبب رفتار نادرست مى‌شود. گمان مى‌كند كه هيچ بدى ندارد، «ذَهَبَ السَّيِّئاتُ عَنِّي» لذا فخرفروشى مى‌كند. «لَفَرِحٌ فَخُورٌ»

7- شخصيّت بعضى انسان‌ها متزلزل و وابسته به حوادث بيرونى است، نه كمالات درونى. گاهى‌ «لَيَؤُسٌ كَفُورٌ» و گاهى‌ «لَفَرِحٌ فَخُورٌ» است.

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



وَ لَئِنْ أَذَقْناهُ نَعْماءَ بَعْدَ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُ لَيَقُولَنَّ ذَهَبَ السَّيِّئاتُ عَنِّي إِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُورٌ «10»

ايضا صفات مشروحه آيه بعد هم مناسب كافر باشد كه مى‌فرمايد: وَ لَئِنْ أَذَقْناهُ‌: و اگر بچشانيم و عطا كنيم و برسانيم انسان را؛ نَعْماءَ بَعْدَ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُ‌: نعمتهائى بعد از بلا و صدمه و رنجى كه رسيده است او را، و مبتلا گشته؛ لَيَقُولَنَّ ذَهَبَ السَّيِّئاتُ عَنِّي‌: هر آينه البته البته مى‌گويد نزد نزول نعمت، رفت از من شدائد و آلام و امراضى كه بدحال گرداند صاحبش را پس عود ننمايد. با چنين اعتراف و اقرارى به شكرانه آن قيام ننمايد در فرمانبردارى منعم آن. بلكه، إِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُورٌ: به درستى كه انسان هرآينه خوشحال شود به آن و فخر و تكبر نمايد، بدين سبب بر مردم. و به هيچ حالى سازگار نيست؛ نه صبر در محنت كند و نه شكرانه نعمت نمايد. «1» على بن ابراهيم قمى در معنى آيه فرمايد: وقتى خداى متعال، غنى فرمايد انسان را، بعد فقير نمايد او را، نااميدى و جزع و حرص او را طارى گردد. و زمانى كه حق سبحانه، كشف فرمايد از او آن فقر را، خوشحال شده گويد:

برطرف شد از من بلا و سختى. و بدان خرسندى و سر بلندى نمايد، در عوض حق‌شناسى و سپاسدارى. «2»


«1» در تفسير مجمع ج 5 ص 145 و 146 آمده.

«2» تفسير قمى ج 1 ص 323.

جلد 6 - صفحه 30

تنبيه: احوال دنيا هميشه در تغيير و زوال و تبديل و انتقال است. و ضابط آن از دو قسم خارج نيست:

قسم اول- انتقال از نعمت به نقمت، و از خوشحالى به بدحالى و كافر به سبب اعتقاد آنكه حصول نعم از امور اتفاقيه است، چون زائل گردد، مستبعد داند حدوث آن را مرتبه ديگر. لا جرم در نوميدى واقع و ناسپاسى را بظهور آورد.

قسم دوم- تبديل از مكروه به محبوب، و از سختى به راحتى. در اين صورت كافر نيز چون غايت آرزوى خود را همانا رسيدن به نعم فانيه دنياى دنيّه دانسته، غافل از سعادت اخرويه و نعم باقيه گرديده، خودسرى و گردن‌افرازى را پيش گيرد. به خلاف مومن كه به سبب نيكوئى اعتقادش مى‌داند جريان امور بر وفق حكمت و مصلحت حضرت حكيم على الاطلاق است. لذا در زوال نعم صابر، و در اعطاء آن شاكر باشد.

نكته: در لفظ «اذاقه» و «مسّ» تنبيه است بر آنكه آنچه آدمى مى‌يابد در دنيا از نعم و نقم به مثابه نمونه آن چيزى است كه دريابد آن را در آخرت.

ايضا اشعار به آنكه انسان به ادنى چيزى در سركشى و ناسپاسى واقع شود، چه ذوق ادراك طعم، و مسّ مبدأ وصول است.


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


وَ لَئِنْ أَذَقْنَا الْإِنْسانَ مِنَّا رَحْمَةً ثُمَّ نَزَعْناها مِنْهُ إِنَّهُ لَيَؤُسٌ كَفُورٌ «9» وَ لَئِنْ أَذَقْناهُ نَعْماءَ بَعْدَ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُ لَيَقُولَنَّ ذَهَبَ السَّيِّئاتُ عَنِّي إِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُورٌ «10» إِلاَّ الَّذِينَ صَبَرُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِكَ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ كَبِيرٌ «11»

ترجمه‌

و هر آينه اگر برسانيم انسان را از خود رحمتى پس برداريم آنرا از او همانا او بسى نااميد و ناشكر است‌

و هر آينه اگر بچشانيم او را نعمتى پس از مضرتى هر آينه ميگويد رفت بديها از من همانا او شادمان و فخر كننده است‌

مگر آنانكه صبر نمودند و بجا آوردند كارهاى شايسته را آنگروه مر ايشانرا است آمرزش و مزدى بزرگ.

تفسير

دو صفت ممدوحه شكر و صبر بايد در انسان به تربيت دينى و اخلاقى حاصل و ثابت شود و الاطبع انسانى اقتضاء ناشكرى و بى صبرى دارد خصوصا با ضعف اعتقاد بمبدء و معاد لذا اگر احيانا رحمتى از خداوند و اصل به او شود از قبيل وفور نعمت و كمال صحّت و كثرت مال و اولاد و امثال اينها بمجرد آنكه طعم آنها را چشيد و


جلد 3 صفحه 63

لذّت آن در ذائقه‌اش جاى گرفت در وقتى كه خداوند صلاح او يا جامعه بشر را در انتزاع آن نعمت و قطع آن رحمت دانست و سلب فرمود يكباره نااميد از رحمت خدا شده زبان به ناشكرى و ناسپاسى ميگشايد و كفر باطنى خود را بوجود صانع حكيم عادل در لباس كفران نعم سابقه زائله و لاحقه باقيه اظهار مينمايد در صورتى كه پس گرفتن وديعه و امانت نبايد موجب كدورت و ملالت شود و از اين بيان نكته تعبير از رساندن رحمت به چشاندن بر ارباب ذوق ادبى واضح ميشود و يؤوس كسى را گويند كه عادت آن بر يأس جارى شده باشد و يأس از رحمت الهى يكى از معاصى كبيره است لذا مورد توبيخ و ملامت شده است و اگر انسان مؤمن و عاقل باشد بايد بداند كه افعال خداوند بر وفق مصلحت و حكمت است و ممكن است اگر در اينحال صابر و شاكر باشد صلاح در عود آن نعمت و رحمت به او شود و خداوند ثانيا او را فائز و متنعّم فرمايد لذا هميشه اميدوار بفضل و رحمت الهى است و هيچگاه مأيوس نميشود و نيز انسان اگر بعد از رنجورى و مصيبت و سختى كه در نتيجه اعمال او و اصل به او شده است مشمول نعمت و رحمت الهى شود با كمال فرح و سرور و تكبّر و غرور ميگويد بديها از من زائل شد در صورتى كه بديها وقتى از انسان زائل ميشود كه از گناه پاك شود چون بديهاى دنيوى نمونه ايست از عذاب آخرت و بمنزله آن اوّل وصول عذاب دائم است لذا تعبير از آن بمسّ شده است با آنكه در اينحال بايد شكر نعمت الهى را نمايد كه بلا و محنت و فقر او را مبدّل به صحّت و رفاهيت و دولت نموده است نه با سرور و نشاط گرم شهوترانى و كبر و مباهات شود و تصوّر نمايد كه هميشه به اينحال باقى خواهد بود بلكه در هر حال بايد بگويد اين نيز بگذرد و بداند كه هيچ چيز دنيا دوام و ثبات ندارد نه مصيبت و بلا و محنتش قابل جزع و فزع و بى صبرى است و نه نعمت و دولت و مكنتش در خور نخوت و سرور و دلگرمى است و بايد تسليم بود در برابر قضاء و راضى بود برضاى خدا هر چه آن خسرو كند شيرين بود چنانچه عمل اولياء خدا كه متحلّى بزيور صبر و شكيبائى و اعمال حسنه بودند بر اين رويّه جارى و بر قرار بوده لذا مشمول رحمت و مغفرت الهى گشتند و به اجر بزرگ اخروى كه اقلّ آن بهشت جاويد است فائز آمدند و از افراد انسان ممتاز و مستثنى و از لوازم طبع مبرّى شدند گوارا باد بر ايشان فراغت و رفاهيت و سعادت دنيا و آخرت.


جلد 3 صفحه 64

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


7

وَ لَئِن‌ أَذَقناه‌ُ نَعماءَ بَعدَ ضَرّاءَ مَسَّته‌ُ لَيَقُولَن‌َّ ذَهَب‌َ السَّيِّئات‌ُ عَنِّي‌ إِنَّه‌ُ لَفَرِح‌ٌ فَخُورٌ «10»

و ‌هر‌ آينه‌ ‌اگر‌ باو عنايت‌ كنيم‌ و بچشانيم‌ نعمتهاي‌ ‌خود‌ ‌را‌ ‌بعد‌ ‌از‌ آنكه‌ ‌در‌ شدت‌ و گرفتاري‌ و بليات‌ و مضرات‌ بوده‌ توهّم‌ ميكند ‌که‌ هيچ‌ عيبي‌ و نقصي‌ ‌در‌ ‌او‌ نيست‌ و فرحناك‌ ميشود و افتخار ميكند.

بالجمله‌ جامعه‌ امروزه‌ نوعا مثل‌ كفار زمان‌ نبي‌ صلّي‌ اللّه‌ ‌عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ نه‌ نعمت‌ ‌را‌ مستند بخدا ميدانند و نه‌ بلاء و شدت‌ ‌را‌ ‌اگر‌ نعمتي‌ بآنها برسد خوش‌ شانسي‌ و خوش‌بختي‌ ميدانند و موجب‌ كبر و نخوت‌ ‌بر‌ ديگران‌ و فيس‌ و افاده‌ ميشود و ‌در‌ ‌خود‌ عجب‌ و عظمت‌ و خوبي‌ مي‌بينند و ‌اگر‌ بلاء و مرض‌ و فقر متوجه‌ ‌آنها‌ شد مستند بطبيعت‌ و مقتضاي‌ وقت‌ و عيب‌ سايرين‌ ‌که‌ ‌آنها‌ نگذاشتند و جلوگيري‌ كردند بالاخره‌ ‌در‌ ‌خود‌ عيبي‌ نمي‌بيند باصطلاح‌ احدي‌ نميگويد دوغ‌ ‌من‌ ترش‌ ‌است‌.

وَ لَئِن‌ أَذَقناه‌ُ نَعماءَ بَعدَ ضَرّاءَ عكس‌ ‌آيه‌ قبل‌ ‌که‌ ‌در‌ نعمت‌ ‌بود‌ ببلاء مبتلا شد و ‌اينکه‌ ‌در‌ بلاء ‌بود‌ نعمت‌ باو عنايت‌ شد ‌او‌ مأيوس‌ ميشود و ‌خدا‌ ‌را‌ قادر ‌بر‌ دفع‌ بلاء نميداند و ‌اينکه‌ متكبّر و فرحناك‌ ميشود و عجب‌ ميكند ‌اينکه‌ ‌است‌ حال‌ طبيعت‌ انسان‌، فقط يك‌ دسته‌ مؤمنين‌ معتقد بخدا و ‌رسول‌ ‌که‌ تمام‌ نعمتها و بلاها ‌را‌ موافق‌ حكمت‌ و صلاح‌ ميدانند و مستند بحق‌ ميدانند ‌در‌ بلا صبر ميكنند و ‌در‌

جلد 11 - صفحه 17

نعمت‌ شكر گذارند و اينها بسيار كمند وَ قَلِيل‌ٌ مِن‌ عِبادِي‌َ الشَّكُورُ سبأ ‌آيه‌ 12 لذا ميفرمايد:

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 10)- سومین نقطه ضعف آنها این است که به هنگامی که در ناز و نعمت فرو می‌روند، چنان خودباختگی و غرور و تکبر بر آنها چیره می‌شود که همه چیز را

ج2، ص329

فراموش می‌کنند، چنانکه قرآن می‌گوید: «و اگر بعد از شدت و رنجی که به او رسیده نعمتهایی به او بچشانیم می‌گوید: مشکلات از من برطرف شد، و دیگر باز نخواهد گشت و غرق شادی و غفلت و فخر فروشی می‌شود» آنچنان که از شکر نعمتهای پروردگار غافل می‌گردد (وَ لَئِنْ أَذَقْناهُ نَعْماءَ بَعْدَ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُ لَیَقُولَنَّ ذَهَبَ السَّیِّئاتُ عَنِّی إِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُورٌ).

نکات آیه

۱- خداوند ، بخشنده نعمتها و موهبتهاى دنیوى به انسانهاست. (و لئن أذقنه نعماء) «نعماء» به معناى نعمت است. انتخاب این کلمه به خاطر هم وزن بودنش با کلمه «ضراء» است.

۲- احساس مصونیت از ابتلا به سختیها ومحنتها ، از حالتهاى انسان به هنگام رفاه و آسایش (و لئن أذقنه نعماء بعد ضرّاء مسته لیقولنّ ذهب السیئات عنّى) «لئن أذقناه ...» دلالت بر برطرف شدن سختیها دارد. از این رو جمله «ذهب السیئات عنّى» (رنجها از من دور شد) - که انسان به خاطر گفتن و اعتقاد به آن مذمت شده است - مفهومى دیگر دارد و آن پندار عدم ابتلاى دوباره به رنجها و ناملایمات است.

۳- انسان ، پس از گذر از محنتها و دستیابى به موهبتهاى دنیوى ، به شادمانى بسیار ، تکبر و فخرفروشى مبتلا خواهد شد. (و لئن أذقنه نعماء بعد ضرّاء مسته ... إنّه لفرح فخور) جمله «إنه لفرح فخور» جمله مستأنفه است و بیانگر بازتاب معنایى است که از «لیقولنّ ...» استفاده مى شود; یعنى ، انسان مى پندارد که مشکلات بر او روى نخواهد آورد; در نتیجه بى اندازه شادمان مى شود و فخرفروشى مى کند.

۴- تکبر ، فخرفروشى و شادمانى مفرط بر اثر رسیدن به رفاه و آسایش ، رذایلى ناپسند و نکوهیده (و لئن أذقنه نعماء بعد ضرّاء مسته ... إنّه لفرح فخور) آیه بعد (إلاّ الذین ...) گویاى این است که هدف قرآن از بیان خصلتهاى یاد شده براى انسان (یؤوس ،کفور و ...) مجرد اخبار از چنین صفاتى براى او نیست; بلکه در مقام مذمت و نکوهش از انسانى است که چنین حالاتى را داراست.

۵- ناپایدارى مشکلات و ناملایمات و نیز رفاهها و آسایشها در زندگى آدمیان (و لئن أذقنه نعماء بعد ضرّاء مسته) «ضراء» به معناى سختى و رنج است. به کارگیرى واژه «مسّ» (لمس کردن و تماس گرفتن) براى گرفتار شدن به سختیها اشاره به این نکته دارد که: رنجها و سختیها معمولاً دایمى و پایدار نیستند و تعبیر «چشاندن» در مورد اعطاى نعمتها، حاکى از زودگذرى آنهاست.

۶- حالات روحىو روانى انسان (ناامیدى، شادمانى مفرط،تکبر و...) حتى باکمترین سختىو رفاه تغییرپذیر است. (و لئن أذقنا الإنسن ... إنّه لیئوس کفور. و لئن أذقنه نعماء ... إنّه لفرح فخور)

موضوعات مرتبط

  • آسایش: ناپایدارى آسایش ۵
  • اخلاق: رذایل اخلاقى ۴
  • امکانات مادى: منشأ امکانات مادى ۱
  • انسان: انسان هنگام آسایش ۲; انسان هنگام رفاه ۲; تأثیرپذیرى انسان ۶; تکبر انسان ۶; حالات انسان ۲، ۳، ۶; یأس انسان ۶
  • تفاخر: سرزنش تفاخر ۴; عوامل تفاخر ۳
  • تکبر: سرزنش تکبر ۴; عوامل تکبر ۳
  • خدا: عطایاى خدا ۱; نعمتهاى خدا ۱
  • رفاه: آثار رفاه ۳; ناپایدارى رفاه ۵
  • سختى: آثار رفع سختى ۳; احساس مصونیت از سختى ۲; ناپایدارى سختى ها ۵
  • سرور: افراط در سرور ۶; سرزنش افراط در سرور ۴; عوامل سرور ۳
  • نعمت: منشأ نعمت ۱

منابع