روایت:الکافی جلد ۲ ش ۱۰۰۱: تفاوت میان نسخهها
(Edited by QRobot) |
جز (Move page script صفحهٔ الکافی جلد ۲ ش ۱۰۰۱ را بدون برجایگذاشتن تغییرمسیر به روایت:الکافی جلد ۲ ش ۱۰۰۱ منتقل کرد) |
(بدون تفاوت)
|
نسخهٔ کنونی تا ۲۷ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۰۱:۲۷
آدرس: الكافي، جلد ۲، كتاب الإيمان و الكفر
عده من اصحابنا عن احمد بن محمد بن خالد عن ابيه رفعه عن محمد بن داود الغنوي عن الاصبغ بن نباته قال :
الکافی جلد ۲ ش ۱۰۰۰ | حدیث | الکافی جلد ۲ ش ۱۰۰۲ | |||||||||||||
|
ترجمه
کمره ای, اصول کافی ترجمه کمره ای جلد ۵, ۱۴۵
از اصبغ بن نباتة، گويد: مردى نزد امير المؤمنين (ع) آمد و گفت: اى امير المؤمنين! مردمى پندارند كه بنده تا ايمان دارد، زنا نكند، و دزدى نكند، و شراب ننوشد، و ربا نخورد، و خونِ محترم را نريزد. اين سخن بر من گران است و از آن دلتنگم كه چنين بنده همان نماز مرا مىخواند و همان دعاى مرا مىنمايد و با من زن وزن خواست مىكند و من هم با او زن وزن خواست مىكنم، و از من ارث مىبرد و من هم از او ارث مىبرم و به خاطر يك گناه اندكى كه بدان آلوده شده است، از ايمان بدر شده، امير المؤمنين (ع) در پاسخ گفت: راست گفتى، من از رسول خدا (ص) شنيدم مىفرمود: دليل آن هم قرآن خدا است كه: خدا عز و جل مردم را سه طبقه آفريده و آنها را در سه مرتبه جا داده است و اين همان فرموده خدا عز و جل است در قرآن: اصحاب ميمنه و اصحاب مشأمه و سابقون، و اما آنچه در باره سابقين فرمود، دلالت دارد كه آنان پيغمبرانِ مرسل و غير مرسلاند، و خدا در آنها ۵ روح نهاده است: روح القدس، روح ايمان، روح قوّت، روح شهوت، و روح بدن، و به وسيله روح القدس به پيغمبرى مبعوث شدند، مرسل شدند يا غير مرسل، و به واسطه آن هر چيز را دانستند، و به وسيله روح ايمان خدا را پرستيدند و چيزى با او شريك نساختند، و با روح قوّت با دشمنان نبرد كردند و به كار زندگى پرداختند، و با روح شهوت دنبال خوراك بالذت و همسرى با زنانِ جوان رفتند، و با روح بدن جنبيدند و به راه رفتند، اينان آمرزيدهاند و از گناهانشان چشم پوشى شده است، سپس فرمود: خدا عز و جل (۲۵۳ سوره بقره): «اينانند رسولان كه برخى را بر برخى برترى داديم، برخى از آنهايند كه با خدا سخن گفته و رتبه برخى را بالا برديم و به عيسى بن مريم معجزاتى روشن داديم و او را به روح القدس كمك كرديم» سپس خدا در باره جمعى از آنان فرموده است كه: «آنها را به روحِ خود كمك داده» مىفرمايد: آنها را بدان گرامىداشته و بر ديگران برترى داده است، پس اينان آمرزيده و از گناهانشان در گذشت شده. سپس اصحاب ميمنه را ياد كرده و آنها به راستى همان خودِ مؤمنان هستند، خدا در آنها ۴ روح نهاده است: روح ايمان، روح قوّت، روح شهوت، و روح بدن، و پيوسته بنده اين چهار روح را به كمال رساند و حالاتى بدو پديد آيد، آن مرد گفت: يا امير المؤمنين! اين حالات چيستند؟ در پاسخ فرمود: امّا اوّل آنها: همان است كه خدا عز و جل فرموده است (۷۰ سوره نحل): «و برخى از شماها به عمر بسيار پستى برگردند تا ندانند پس از دانستن چيزى را» اين كسى است كه همه ارواح او كاسته گردند، و آن كس نيست كه از دين خدا بدر رود، زيرا آن خدائى كه او را به عمل آورده او را به دوران پست عمرش برگردانيده و او ديگر وقت نماز را نشناسد و نماز شب نتواند خواند، نه در شب و نه (قضايش را) در روز و نتواند كه با مردم در صف (نماز) قيام كند، اين كاهشى است در روح ايمان و به او هيچ زيانى ندارد، برخى باشد از آنها كه روح قوّت از او كاسته شود و نتواند با دشمنِ خود جهاد كند و نتواند خرج معاش به دست آورد و برخى از آنها باشند كه روح شهوتِ آنها كاسته شود و اگر زيباترين دختران آدم بدو گذرد، دل به هواى او ندهد و براى او از جاى برنخيزد و همان روح بدن در او بماند و تنها بجنبد و راه برود تا ملك الموت بر سر او آيد و اين حال هم خوب است، زيرا خدا عز و جل آن را باوى كرده است و بسا حالاتى در دوران نيرومندى و جوانى بدو رخ دهد و قصد گناه كند و روح قوّت او را دلير سازد و روح شهوت براى او آرايش دهد و روح بدن او را بكشاند تا در گناه اندازدش و چون به گناه آلوده شود، از ايمانِ او كاسته گردد و از او جدا شود و به او باز نگردد تا توبه كند و اگر توبه كند، خدا توبه او را بپذيرد و اگر به گناه برگردد، خدا او را به آتش دوزخ دراندازد. و امّا اصحاب مشأمه، همان يهود و نصارى هستند، خدا عز و جل مىفرمايد (۱۴۶ سوره بقره): «آن كسانى كه به آنها كتاب داديم او را بشناسند چنانچه فرزندان خود را مىشناسند» يعنى محمد (ص) را مىشناسند و هم ولايتِ ائمه را در كتاب تورات و انجيل، چنانچه مىشناسند پسرانِ خود را در خانههاى خود، «و به راستى دستهاى از آنها حق را نهان مىكنند با اينكه آن را مىدانند (۱۴۷) و راستى از پروردگار تو است (كه تو به آنها فرستاده شدى) مبادا خود از آنها باشى كه در ترديد و شكّ باشند» و چون انكار كردند آنچه را فهميدند، خدا روح ايمان را از آنها بر گرفت و در پيكر آنها سه روح منزل داد: روح قوّت و روح شهوت و روح بدن، و سپس آنها را به چهارپايان وابسته كرد و فرمود (۴۴ سوره فرقان): «نيستند آنها جز به مانند چهارپايان» زيرا جاندار به همان روحِ قوّت، بار بردارد و به روح شهوت، علف مىخورد و به روح بدن، راه مىرود. پس سائل به آن حضرت گفت: يا امير المؤمنين! دل مرا زنده كردى.
مصطفوى, اصول کافی ترجمه مصطفوی جلد ۳, ۳۸۴
اصبغ بن نباته گويد: مردى خدمت امير المؤمنين صلوات اللَّه عليه آمد و عرضكرد: يا امير المؤمنين! برخى از مردم عقيده دارند كه بنده تا ايمان دارد زنا نكند و سرقت ننمايد و شراب ننوشد و ربا نخورد و خون محترم را نريزد، اين عقيده بر من گران آمده و از آن دلتنگ شدهام، زيرا چنان بندهئى هم نماز مرا ميخواند و مثل من دعا ميكند، او از من زن ميگيرد و من از او زن ميگيرم و سپس از يك ديگر ارث ميبريم، با وجود اين براى گناه كوچكى كه بدان آلوده شده از ايمان خارج مىشود؟ امير المؤمنين صلوات اللَّه عليه فرمود: راست گوئى من هم از رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله شنيدم كه ميفرمود و دليلش هم كتاب خداست كه: خداى عز و جل مردم را سه طبقه آفريد و در سه درجه جايگزينشان فرمود، و اين همان قول خدا عز و جل است در قرآن: ۱- اصحاب ميمنه ۲- اصحاب مشأمه ۳- سابقون (كه در سوره واقعه بيان ميفرمايد). اما آنچه در باره سابقون فرموده، آنها پيغمبرانى هستند مرسل و غير مرسل كه خدا در آنها پنج روح قرار داده: ۱- روح القدس ۲- روح الايمان ۳- روح القوة ۴- روح الشهوة ۵- روح- البدن. كه بوسيله روح القدس بعثت آنها به پيغمبرى مرسل و غير مرسل انجام شد و نيز بوسيله آن همه چيز را دانستند و با روح ايمان خدا را عبادت كردند و چيزى را شريك او نساختند و با روح قوت با دشمن خود جنگيدند و بامر معاش خود پرداختند و با روح شهوت از طعام لذيذ و نزديكى حلال با زنان جوان برخوردار گشتند و با روح بدن جنبيدند و راه رفتند، اين دسته آمرزيدهاند و از گناهانشان (ترك اولاى آنها) چشم پوشى شده. سپس فرمود: خداى عز و جل فرمايد: «اينانند رسولان كه برخى را بر برخى ديگر برترى داديم، بعضى از آنها با خدا سخن گفته و بعضى را چند درجه بالا برديم و بعيسى بن مريم معجزات روشن داديم، و او را با روح القدس تقويت كرديم ۲۵۳ سوره ۲» سپس در باره جماعت آنها (يعنى رسولان كه كاملترين مؤمنانند) فرموده: «و آنها را با روحى از خود كمك كرد» يعنى با آن روح ارجمندشان داشت و بر ديگرانشان برترى داد، اين دسته نيز آمرزيدهاند و از گناهانشان چشمپوشى شده (كنايه از اينكه گناه نميكنند). سپس اصحاب ميمنه را ياد فرموده و آنها همان مؤمنين حقيقى هستند كه خدا در آنها چهار روح نهاده (زيرا روح القدس مختص پيغمبرانست) روح ايمان و روح قوت و روح شهوت و روح بدن، و بنده همواره در صدد تكميل اين ارواحست و حالاتى برايش پيش آيد، آن مرد گفت: يا امير المؤمنين! آن حالات چيست؟ فرمود: اما نخستينش چنانست كه خداى عز و جل فرمايد: «برخى از شما به پست ترين دوران عمر برسد تا پس از دانشى (كه داشت) چيزى نداند ۷۰ سوره ۱۶» اين كسى است كه همه ارواحش كاسته شده، ولى از دين خدا بيرون نرفته، زيرا خداى پرورش دهنده او به پست ترين دوران عمرش رسانيده، اين چنين كسى وقت نماز را نفهمد و عبادت شب و روز را نتواند و نيز نتواند با مردم در صف (نماز جماعت) ايستد، اينست كاهش روح ايمان و زيانى هم بصاحبش ندارد. و برخى از آنها روح قوتش كاهش يابد كه نتواند با دشمن بجنگند و نه طلب معاش تواند كرد. و برخى ديگر روح شهوتش كاسته شود، كه اگر زيباترين دختران آدم بر او بگذرد، باو رغبت نكند و بسويش برنخيزد و تنها روح بدن باقى ماند كه بوسيله آن بجنبد و راه رود تا ملك الموت بر سرش آيد، پس اين حالت خوب است، زيرا خداى عز و جل با او چنين كرده و همچنين در دوران نيرومندى و جوانى حالاتى برايش پيش آيد، قصد گناه ميكند و روح قوت هم تحريكش مينمايد و روح شهوت جلوه ميدهد و روح بدن او را ميكشاند تا بآن گناهش ميرساند، و چون بدان رسيد، ايمان از او گم شود و كناره گيرد، و بسويش برنگردد تا توبه كند و چون توبه كرد، خدا باو توجه فرمايد و اگر گناه را تكرار كرد، خدا او را بآتش دوزخ برد. و اما اصحاب مشأمه يهود و نصارايند كه خداى عز و جل ميفرمايد: «كسانى كه خدا كتابشان داد او را ميشناسند چنان كه فرزندان خود را ميشناسند، ۱۴۶ سوره ۲» يعنى (نبوت) محمد و ولايت (اشياء او) را در تورات و انجيل ميشناسند، چنان كه پسران خود را در خانههاى خويش ميشناسند «و دستهئى از آنها با آنكه ميدانند حق را ميپوشند» «حق و درستى از پروردگارا تو است» كه تو بسوى آنها فرستادهشدهئى «پس مبادا از آنها باشى كه شك و تردد دارند». و چون اينها (يهود و نصارى) آنچه را شناختند انكار كردند: خدا باين بلا گرفتارشان كرد و روح ايمان را از آنها بگرفت و تنها سه روح را در پيكرشان جاى داد: روح قوت و روح شهوت و روح بدن، سپس آنها را با چارپايان مربوط ساخت و فرمود: «آنها جز بمانند چارپايان نيستند. ۴۴ سوره ۲۵ زيرا چارپا هم با روح قوت بار كشد و با روح شهوت علف خورد و با روح بدن راه رود، آنگاه سائل بامام عرضكرد: يا امير المؤمنين دلم را زنده كردى باذن خدا.
محمدعلى اردكانى, تحفة الأولياء( ترجمه أصول كافى) - جلد ۳, ۶۷۵
چند نفر از اصحاب ما روايت كردهاند، از احمد بن محمد بن خالد، از پدرش كه آن را مرفوع ساخته، از محمد بن داود غنوى، از اصبغ بن نباته كه گفت: مردى به خدمت اميرالمؤمنين عليه السلام آمد و عرض كرد كه: يا اميرالمؤمنين! به درستى كه گروهى گمان كردهاند كه بنده زنا نمىكند و حال آنكه او مؤمن باشد، و دزدى نمىكند در حالى كه مؤمن باشد، و شراب نمىآشامد در حالى كه مؤمن باشد، و ربا نمىخورد در حالى كه مؤمن باشد، و خون حرام نمىريزد در حالى كه مؤمن باشد، و اين امر بر من گران است و سينهام از آن تنگ شده، در هنگامى كه گمان دارم و مىدانم كه اين بنده مانند نماز من نماز مىكند، و چون دعاى من دعا مىنمايد، و با من عقد نكاح مىكند و من با او عقد نكاح مىكنم (كه از يكديگر زن و دختر مىگيريم)، و او از من ميراث مىبرد و من از او ميراث مىبرم، و حال آنكه او به جهت گناه كمى كه به او رسيده، از ايمان بيرون رفته باشد. اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: «راست گفتى. شنيدم از رسول خدا صلى الله عليه و آله كه مىفرمود و دليل بر آن كتاب خدا است: خداى عز و جل مردمان را بر سه طبقه آفريد و ايشان را در سه منزله فرود آورد. و اين است قول خداى عز و جل در كتاب خويش: «ياران دست راست و ياران دست چپ و پيشىگيرندگان». امّا آنچه ذكر فرموده از امر پيشىگيرندگان، ايشان، پيغمبران مرسل و غير مرسلاند كه خدا پنج روح را در ايشان قرار داد: روح قدس و روح ايمان و روح قوّت و روح شهوت و روح بدن. پس به روح قدس، مبعوث شدند به پيغمبرى، در حالتى كه پيغمبران مرسل و غير مرسل بودند و به آن روح چيزها را داشتند، و به روح ايمان، خدا را پرستيدند و چيزى را با او شريك نگردانيدند، و به روح قوّت، با دشمنان خود جهاد كردند و امور معاش و معاشرت خويش را چاره نمودند، و به روح شهوت، طعام لذيذ و خوشمزه را يافتند و به لذّت آن رسيدند، و زنان برناى حلال را نكاح كردند و با ايشان مجامعت كردند، و به روح بدن، حركت كردند و راه درنورديدند؛ پس اين گروه، آمرزيدهاند و از گناهان ايشان (يعنى خلاف اولايى كه از ايشان سر زده) درگذشته شده». بعد از آن فرمود كه: «خداى عز و جل فرموده است كه: «تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍمِنْهُمْ مَنْ كَلَّمَ اللَّهُ وَ رَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجاتٍ وَ آتَيْنا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ الْبَيِّناتِ وَ أَيَّدْناهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ» «۱». بعد از آن، در باب همه ايشان فرموده كه: «وَ أَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ» «۲». مىفرمايد كه: به آن روح، ايشان را گرامى داشت و ايشان را بر غير ايشان افزونى داد. پس اين گروه، آمرزيدهاند و از گناهان ايشان درگذشته شده. بعد از آن، ياران دست راست را ذكر فرموده، و ايشان، مؤمنانند از روى راستى، و ايشان، اشخاص معيّنى چندند كه خدا چهار روح را در ايشان قرار داده: روح ايمان و روح قوّت و روح شهوت و روح بدن؛ پس بنده پيوسته اين ارواح چهارگانه را كامل مىگرداند، تا حالتى چند بر او وارد شود». آن مرد عرض كرد كه: يا اميرالمؤمنين! اين حالتها چيست؟ فرمود: «امّا اوّل آنها چنان است كه خداى عز و جل فرموده كه: «وَ مِنْكُمْ مَنْ يُرَدُّ إِلى أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِكَيْلا يَعْلَمَ مِنْ بَعْدِ عِلْمٍ شَيْئاً» «۳»؛ يعنى: و بعضى ديگر از شما كسى است كه بازگردانيده مىشود به سوى فروترين و زبونترين زندگانى، كه به سنّ خرافت و نهايت پيرى است، تا نداند پس از دانستن امور، چيزى را؛ يعنى به حالت كودكى بازگردد». و حضرت فرمود: «پس اينك، همه ارواح از او كم مىگردد، و او كسى نيست كه از دين خدا بيرون رود؛ زيرا كه آن كه فاعل است و با او فعل مىكند، او را به سوى پستترين عمرش بازگردانيده. پس او چنان شده كه از براى نماز وقتى را نمىشناسد، و نمىتواند كه در شب و روز نماز و شب نافله را به جا آورد، و نمىتواند كه با مردمان در صف نماز جماعت بايستد. پس اينك، نقصان و ناتمامى است از روح ايمان، وليكن او را هيچ ضرر نمىرساند. و در ميان ايشان كسى است كه روح قوّت از او كم مىشود، كه نمىتواند با دشمن خويش جهاد و كارزار كند، و استطاعت ندارد كه اسباب زندگانى را طلب كند. و در ميان ايشان كسى است كه روح شهوت از او كم مىشود، كه اگر خوشروترين دختران آدم به او بگذرد، به سوى آن ميل نكند و برنخيزد. و روح بدن در او باقى مىماند، كه حركت مىكند و درمىنوردد، تا ملكالموت به نزد او بيايد، و اين حالت از برايش بهتر است؛ زيرا كه، خداى عز و جل با او چنين كرده است. و گاه است كه در زمان قوّت و ايّام جوانيش، بر او __________________________________________________
(۱). بقره، ۲۵۳. ميان اين فرستادگان برخى را بر برخى برترى بخشيديم. در ميانشان كسى است كه خدا با او سخن گفتو برخى را چندين درجه بالا برد و به عيسى بن مريم دليلهاى روشن داديم و وى را با روح القدس تأييد كرديم. (مترجم) (۲). مجادله، ۲۲. (۳). نحل، ۷۰.
حالتها وارد مىشود كه به واسطه آنها قصد گناه مىكند، و روح قوّت، او را دلير مىگرداند، و روح شهوت، از برايش زينت مىدهد، و روح بدن، او را مىكشد، تا آنكه او را در گناه مىاندازد، و چون دست به آن گناه برساند و مرتكب آن شود، از ايمانش كم گردد و از آن دور شود؛ پس چنان شود كه در آن باز نگردد، تا آنكه توبه كند، و چون توبه كرد، خدا توبه او را قبول فرمايد، و اگر دوباره برگردد، خدا او را در آتش دوزخ داخل گرداند. و امّا اصحاب دست چپ، يهود و نصارىاند. خداى عز و جل مىفرمايد كه: «الَّذِينَ آتَيْناهُمُ الْكِتابَ يَعْرِفُونَهُ كَما يَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمْ» «۱»؛ يعنى: آنان كه دادهايم ايشان را كتاب تورات و انجيل، مىشناسند او را، چنان كه مىشناسند پسران خود را». و حضرت فرمود: «يعنى محمد و امر ولايت را مىشناسد كه در تورات و انجيل است، چنان كه پسران خويش را كه در منزلهاى ايشانند مىشناسد. «وَ إِنَّ فَرِيقاً مِنْهُمْ لَيَكْتُمُونَ* الْحَقَّ وَ هُمْ يَعْلَمُونَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ» «۲»؛ يعنى: و به درستى كه گروهى از ايشان، هر آينه مىپوشند حق را، و حال آنكه ايشان مىدانند كه مىپوشند آنچه درست و راست است از جانب پروردگار تو است». و حضرت فرمود:
«يعنى آنكه تو فرستادهاى به سوى ايشان. «فَلا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِينَ» «۳»؛ يعنى: پس البتّه مباش از جمله شككنندگان». (و خطاب با حضرت رسالت است و مراد از آن امّت). و حضرت فرمود كه: «چون انكار كردند آنچه را كه شناختند، خدا ايشان را به آن مبتلى نمود كه روح ايمان را از ايشان ربود، و در بدنهاى ايشان سه روح را ساكن گردانيد: روح قوّت و روح شهوت و روح بدن. بعد از آن، ايشان را به سوى چهارپايان نسبت داد و فرمود: «إِنْ هُمْ إِلَّا كَالْأَنْعامِ» «۴»؛ يعنى: نيستند ايشان، مگر چون چهارپايان» (زيرا كه حيوان جنبنده، جز اين نيست كه به روح قوّت، بار برمىدارد و به روح شهوت، علف مىخورد و به روح بدن، راه مىرود).
سائل عرض كرد كه: يا اميرالمؤمنين! دل مرا زنده گردانيدى به اذن خدا. __________________________________________________
(۱). بقره، ۱۴۶. (۲). بقره، ۱۴۶ و ۱۴۷. (۳). بقره، ۱۴۷. (۴). فرقان، ۴۴.