النمل ٣٤: تفاوت میان نسخهها
(افزودن سال نزول) |
(QRobot edit) |
||
خط ۲۶: | خط ۲۶: | ||
<tabber> | <tabber> | ||
المیزان= | المیزان= | ||
{{ نمایش فشرده تفسیر| | |||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۳۹#link331 | آيات ۱۵ - ۴۴، سوره نمل]] | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۳۹#link331 | آيات ۱۵ - ۴۴، سوره نمل]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۳۹#link332 | نبوت و علم انبياء عليه السّلام اكتسابى نيست و از ديگران به ارث نمى برند]] | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۳۹#link332 | نبوت و علم انبياء عليه السّلام اكتسابى نيست و از ديگران به ارث نمى برند]] | ||
خط ۶۱: | خط ۶۲: | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۴۲#link364 | آصف بن برخيا وصى سليمان و حجت پس از او بوده است]] | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۴۲#link364 | آصف بن برخيا وصى سليمان و حجت پس از او بوده است]] | ||
}} | |||
|-|نمونه= | |-|نمونه= | ||
{{ نمایش فشرده تفسیر| | |||
*[[تفسیر:نمونه جلد۱۵_بخش۶۸#link219 | آيه ۲۷ - ۳۵]] | *[[تفسیر:نمونه جلد۱۵_بخش۶۸#link219 | آيه ۲۷ - ۳۵]] | ||
*[[تفسیر:نمونه جلد۱۵_بخش۶۸#link220 | آيه و ترجمه]] | *[[تفسیر:نمونه جلد۱۵_بخش۶۸#link220 | آيه و ترجمه]] | ||
خط ۶۹: | خط ۷۲: | ||
*[[تفسیر:نمونه جلد۱۵_بخش۶۸#link224 | ۲ - آيا سليمان دعوت به تقليد كرد؟]] | *[[تفسیر:نمونه جلد۱۵_بخش۶۸#link224 | ۲ - آيا سليمان دعوت به تقليد كرد؟]] | ||
*[[تفسیر:نمونه جلد۱۵_بخش۶۸#link225 | ۳ - اشارات پر معنى در ماجراى سليمان]] | *[[تفسیر:نمونه جلد۱۵_بخش۶۸#link225 | ۳ - اشارات پر معنى در ماجراى سليمان]] | ||
}} | |||
|-| تفسیر نور= | |||
===تفسیر نور (محسن قرائتی)=== | |||
{{ نمایش فشرده تفسیر| | |||
قالَتْ إِنَّ الْمُلُوكَ إِذا دَخَلُوا قَرْيَةً أَفْسَدُوها وَ جَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِها أَذِلَّةً وَ كَذلِكَ يَفْعَلُونَ «34» | |||
(بلقيس) گفت: بى شك، هرگاه پادشاهان به منطقهى آبادى وارد شوند (و هجوم برند،) آن جا را به تباهى مىكشند و عزيزان آن جا را ذليل مىكنند و اين، سيرهى هميشگى آنان است. | |||
===پیام ها=== | |||
1- اعتراف به روحيّات وخصلتهاى پادشاهان، نشانهى شهامتِ بلقيس است. | |||
قالَتْ إِنَّ الْمُلُوكَ ... | |||
2- بلقيس هم دغدغهى شكست از سليمان و هم دلبستگى به آبادى كشور خود داشت. «أَفْسَدُوها وَ جَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِها أَذِلَّةً» | |||
3- تنها به قدرت خود تكيه نكنيد؛ ديگران را نيز به حساب آوريد. (اطرافيان بلقيس مىگفتند: «نَحْنُ أُولُوا قُوَّةٍ وَ أُولُوا بَأْسٍ شَدِيدٍ»، ولى بلقيس هشدار داد كه قدرت سليمان را كم نپنداريد). قالَتْ إِنَّ الْمُلُوكَ ... | |||
4- شيوهى حكومتهاى غير الهى، ايجاد فساد و ذلّت در بين منطقه و مردم است. «كَذلِكَ يَفْعَلُونَ» | |||
5- آفت حكومت وقدرت، سلطهطلبى، جنگ افروزى و ويرانگرى است. | |||
جلد 6 - صفحه 419 | |||
الْمُلُوكَ ... أَفْسَدُوها وَ جَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِها أَذِلَّةً | |||
}} | |||
|-| | |||
اثنی عشری= | |||
===تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)=== | |||
{{نمایش فشرده تفسیر| | |||
قالَتْ إِنَّ الْمُلُوكَ إِذا دَخَلُوا قَرْيَةً أَفْسَدُوها وَ جَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِها أَذِلَّةً وَ كَذلِكَ يَفْعَلُونَ (34) | |||
قالَتْ إِنَّ الْمُلُوكَ إِذا دَخَلُوا قَرْيَةً: گفت بلقيس بدرستى كه پادشاهان هرگاه درآيند به دهى يا شهرى از روى قهر و استيلاء و غلبه تا در تحت تصرف خود درآورند، أَفْسَدُوها: تباه و فاسد سازند آن را، يعنى خراب كنند، وَ جَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِها أَذِلَّةً: و گردانند عزيزان اهل آن شهر را خوار و بىمقدار، يعنى غارت كنند و اسير برند و بكشند، وَ كَذلِكَ يَفْعَلُونَ: و اين چنين مىكنند. اين بيان وصف حال ملوك است، يعنى اين افعال از عادت ثابته مستمره ايشان است و ممكن است فرمايش حق تعالى باشد بر سبيل ابتدائيت از روى حكايت كه به جهت تصديق قول بلقيس ذكر فرموده باشد. | |||
}} | |||
|-| | |||
روان جاوید= | |||
===تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)=== | |||
{{نمایش فشرده تفسیر| | |||
قالَ سَنَنْظُرُ أَ صَدَقْتَ أَمْ كُنْتَ مِنَ الْكاذِبِينَ «27» اذْهَبْ بِكِتابِي هذا فَأَلْقِهْ إِلَيْهِمْ ثُمَّ تَوَلَّ عَنْهُمْ فَانْظُرْ ما ذا يَرْجِعُونَ «28» قالَتْ يا أَيُّهَا الْمَلَأُ إِنِّي أُلْقِيَ إِلَيَّ كِتابٌ كَرِيمٌ «29» إِنَّهُ مِنْ سُلَيْمانَ وَ إِنَّهُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ (30) أَلاَّ تَعْلُوا عَلَيَّ وَ أْتُونِي مُسْلِمِينَ (31) | |||
قالَتْ يا أَيُّهَا الْمَلَأُ أَفْتُونِي فِي أَمْرِي ما كُنْتُ قاطِعَةً أَمْراً حَتَّى تَشْهَدُونِ (32) قالُوا نَحْنُ أُولُوا قُوَّةٍ وَ أُولُوا بَأْسٍ شَدِيدٍ وَ الْأَمْرُ إِلَيْكِ فَانْظُرِي ما ذا تَأْمُرِينَ (33) قالَتْ إِنَّ الْمُلُوكَ إِذا دَخَلُوا قَرْيَةً أَفْسَدُوها وَ جَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِها أَذِلَّةً وَ كَذلِكَ يَفْعَلُونَ (34) وَ إِنِّي مُرْسِلَةٌ إِلَيْهِمْ بِهَدِيَّةٍ فَناظِرَةٌ بِمَ يَرْجِعُ الْمُرْسَلُونَ (35) | |||
ترجمه | |||
گفت زود باشد كه تأمل نمائيم آيا راست گفتى يا بودى از دروغگويان | |||
ببر اين نامه مرا پس بينداز آنرا بسوى ايشان پس روى گردان از آنها پس ببين چه مذاكره ميكنند | |||
گفت اى جماعت همانا من افكنده شده | |||
---- | |||
جلد 4 صفحه 148 | |||
بسويم نامهئى سر بمهر | |||
همانا آن از سليمان است و همانا آن بنام خداوند بخشنده مهربان است | |||
كه بلندى نكنيد بر من و بيائيد نزد من منقادان | |||
گفت اى جماعت رأى دهيد مرا در كارم نبودم فيصل دهنده امرى را تا حاضر شويد براى من | |||
گفتند ما صاحبان قوّه و صاحبان كار زار سختيم پس تأمل كن چه ميفرمائى | |||
گفت همانا پادشاهان چون وارد شوند در بلدى تباه ميكنند آنرا و ميگردانند عزيزان اهلش را ذليلان و اين چنين ميكنند | |||
و همانا من فرستندهام بسوى ايشان هديهاى پس نگرندهام بچه چيز بر ميگردند فرستادگان. | |||
تفسير | |||
بعد از تمام شدن كلام هدهد كه در آيات سابقه بيان شد حضرت سليمان فرمود بعد از اين ما تأمل ميكنيم تا معلوم شود كه تو راست گفتى يا آنكه از جمله دروغگويان بودى و تاكنون معلوم نبود و اين تعبير ظاهرا براى اشاره بآنستكه اگر كسى يك دروغ بگويد اعتبار از قولش ميرود و جزو دروغگويان حساب ميشود تا موجب اجتناب از دروغ گردد و بعد از آنكه معلوم شد هدهد راست گفته نامهئى مرقوم فرمود براى دعوت آنمردم آفتابپرست بدين حق كه توحيد و اسلام است و هدهد را مأمور رساندن نامه بآنها فرمود و دستور داد كه بعد از ايصال نامه در كنارى مخفى از انظار آنها زيست نمايد و ببيند چه مذاكرهاى در اطراف جواب نامه مينمايند و هدهد عرضه داشت كه بلقيس در عمارت محكمى است و در دسترس كسى نيست حضرت فرمود نامه را از بالاى قبه عمارت بينداز و هدهد اطاعت نمود و نامه را از روزنهاى انداخت در دامن بلقيس و او ترسيد و رؤساء لشگر خود را جمع نمود و بآنها گفت نامه سر بمهرى براى من انداخته شده كه آن از جانب سليمان است و مضمون آن اولا آنستكه بنام خداوند بخشنده مهربان و ثانيا آنكه برترى منمائيد بر من و بيائيد نزد من با آنكه موحّد و مسلمان باشيد و گفتهاند بناى نامه انبياء بر اختصار و دعوت بطاعت بوده و حضرت سليمان اول كسى بود كه افتتاح ببسمله نمود و بعضى گفتهاند كرامت نامه براى افتتاح آن بنام خدا بوده و بعضى گفتهاند باعتبار فرستنده آن بود كه از هر جهت بزرگوار بود ولى در جوامع از پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم نقل نموده كه كرامت نامه بمهر نمودن آنست و در بعضى از روايات اشاره به اين معنى شده است و بعد از اين اظهار با آنها مشورت كرد | |||
---- | |||
جلد 4 صفحه 149 | |||
و دلجوئى از آنها نمود باين بيان كه تا شما حاضر براى امرى نشويد من اقدامى نكرده و نميكنم و خواست كه آنها در اين باب رأى خود را اظهار نمايند و آنها در جواب اظهار داشتند ما داراى قوه و عدّه و عدّه و صاحبان شهامت و شجاعت و شدت در كار زاريم و مطيع و فرمانبردار توئيم آنچه نظر مبارك معطوف بآن شود بفرما اطاعت خواهد شد بلقيس گفت آنچه تاكنون بتجربه رسيده آنستكه پادشاهان وقتى بقهر و غلبه وارد در بلدى شوند فاسد ميكنند آنرا بقتل و غارت و خرابى و اسارت و عزيزان از مردم را خوار و ذليل مينمايند بهتك عرض و اخذ مال و غيره و خداوند تصديق فرمود بيان بلقيس را كه فرمود و اينچنين ميكنند چنانچه قمى ره فرموده و بعضى آنرا جزء كلام بلقيس دانسته و تأكيد پنداشتهاند و گفت من فعلا هديهئى براى او ميفرستم و منتظر ميشوم ببينم كسانيرا كه حامل هديه هستند بچه حال برميگردند و چه خبرى مىآورند از قبول و ردّ هديه و قمى ره فرموده كه گفت اگر اين پيغمبر و از جانب خدا باشد ما طاقت مقاومت با او را نداريم چون خدا مغلوب نميشود و بهتر آنستكه من هديهئى براى او بفرستم اگر پادشاه باشد مايل بدنيا ميشود و قبول مينمايد آنرا و معلوم ميشود كه قدرت بر ما پيدا نمىكند پس حقهاى كه در آن گوهر گرانبهائى بود فرستاد و بحامل آن دستور داد كه از حضرت تقاضا نمايد كه آنرا بدون آهن و آتش سوراخ فرمايد و او باين دستور عمل نمود و حضرت به كرمى امر فرمود كه اين عمل را انجام دهد و داد و نخى در دهان گرفته از آن سوراخ گذراند و هدايا و تحف ديگرى هم نقل كردهاند با تشريفات بسيار مهمّ و مفصّلى و از آن جمله گفتهاند پانصد غلام بلباس زنانه و پانصد كنيز بلباس مردانه بود كه حضرت آنها را بعلائمى شناخت و ممتاز از يكديگر گردانيد و رئيس كسانيكه حامل هدايا بودند از اشراف بود و نامش منذر بن عمرو و همراهانش از مردمان عاقل و متين بودند. | |||
---- | |||
جلد 4 صفحه 150 | |||
}} | |||
|-| | |||
اطیب البیان= | |||
===اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)=== | |||
{{نمایش فشرده تفسیر| | |||
قالَت إِنَّ المُلُوكَ إِذا دَخَلُوا قَريَةً أَفسَدُوها وَ جَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهلِها أَذِلَّةً وَ كَذلِكَ يَفعَلُونَ (34) | |||
گفت بلقيس که سلاطين موقعي که حمله كنند بر شهرستاني و مملكتي فساد زيادي رخ ميدهد و مملكت را آشوب ميكنند و اهل مملكت را ذليل ميكنند و عزت آنها را از بين ميبرند. | |||
تا اينجا كلام بلقيس است با اصحابش و خداوند هم تصديق او را ميفرمايد که چنين ميكنند بلقيس نظر به اينكه ديد که او با سليمان طرف نيست سليمان طرف شده بايد يك نقشه كشيد که قشون سليمان اصلا بطرف اينها نيايند زيرا اگر آمدند از دو حال خارج نيست يا بايد تسليم | |||
جلد 14 - صفحه 138 | |||
شويم اگر ديديم تاب مقاومت با آنها را نداريم و اگر تسليم شديم مملكت ما را تصرف ميكنند و تمام حيثيات ما از دست ميرود و اگر مقاومت كرديم و در مقام دفاع برآمديم البته خونريزيهاي زياد، ميشود بقول عوام ميگويند در جنگ و جدال نان و حلوا خير نميكنند يك دسته مقتول يك دسته اسير يك مقدار اموال از بين ميرود و بالاخره عاقبتش هم معلوم نيست بكجا ميكشد كي غالب ميشود كي مغلوب اگر ما غالب شديم و دفع آنها را كرديم بالاخره يك خسارات زيادي و يك تلفاتي بما وارد شده و اگر آنها غالب شدند روزگار ما تباه ميشود و بهتر آنست که يك تمهيدي بكنيم که اصلا قشون سليمان حركت نكند و با او بدر دوستي وارد شويم لذا (قالَت إِنَّ المُلُوكَ إِذا دَخَلُوا قَريَةً أَفسَدُوها وَ جَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهلِها أَذِلَّةً وَ كَذلِكَ يَفعَلُونَ). | |||
تنبيه: لشكر بلقيس با اينكه آفتاب پرست بودند و كافر بودند و مشرك، رأي بلقيس را پسنديدند ولي لشكر حضرت مجتبي با اينكه ميگفتند ما مسلمانيم و شيعه، حضرت حسن را امام مفترض الطاعه ميدانستند موقعي که خبر شد که معاويه با قشون زيادي حركت كرده و حضرت بيست هزار بدفعات ثلاث براي جلوگيري او فرستاد و ملحق شدند به لشكر معاويه حضرت تصريح هم نفرمود بلكه فرمود اگر نظري بگيرم که خون شما محفوظ ماند بايد اطاعت كنيد ريختند اموالش را غارت كردند دراعه از دوش مباركش برداشتند سجاده از زير پايش كشيدند خواستند او را دستگير كنند تحويل معاويه دهند حضرت ناچار بطرف مدائن رفت در ساباط مدائن خنجر زهرآلود بران مباركش زدند يك ماه تحت معالجه بود. | |||
بلقيس گفت بملإ خود: | |||
}} | |||
|-| | |||
برگزیده تفسیر نمونه= | |||
===برگزیده تفسیر نمونه=== | |||
{{نمایش فشرده تفسیر| | |||
] | |||
(آیه 34)- ملکه هنگامی که تمایل آنها را به جنگ مشاهده کرد، در حالی که خود باطنا تمایل به این کار نداشت برای فرو نشاندن این عطش، و هم برای این که حساب شده با این جریان بر خورد، کند، چنین «گفت: پادشاهان هنگامی که وارد منطقه آبادی شوند آن را به فساد و ویرانی میکشانند»! (قالَتْ إِنَّ الْمُلُوکَ إِذا دَخَلُوا قَرْیَةً أَفْسَدُوها). | |||
«و عزیزان اهل آن را به ذلت مینشانند» (وَ جَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِها أَذِلَّةً). | |||
سپس برای تأکید بیشتر گفت: «آری این چنین میکنند» (وَ کَذلِکَ یَفْعَلُونَ). | |||
در حقیقت ملکه سبا که خود پادشاهی بود، شاهان را خوب شناخته بود که برنامه آنها در دو چیز خلاصه میشود: «فساد و ویرانگری» و «ذلیل ساختن عزیزان»، چرا که آنها به منافع خود میاندیشند، نه به منافع ملتها و آبادی و سر بلندی آنها و همیشه این دو بر ضد یکدیگرند. | |||
}} | |||
|-|تسنیم= | |-|تسنیم= | ||
{{ نمایش فشرده تفسیر| | |||
*[[تفسیر:تسنیم | تفسیر آیات]] | *[[تفسیر:تسنیم | تفسیر آیات]] | ||
}} | |||
|-|</tabber> | |-|</tabber> | ||
نسخهٔ ۲۳ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۰۴:۲۸
ترجمه
النمل ٣٣ | آیه ٣٤ | النمل ٣٥ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«قَرْیَةً»: شهر و دیار. «أَعِزَّةَ»: جمع عزیز، بزرگان و مقتدران. «أَذِلَّةً»: جمع ذلیل، خواران و کوچکان. ملکه سبا با بیان این مطالب خواست عطش جنگ سپاهیان را فرو نشاند، و عاقبتِ دائمی جنگ را جلو چشمانشان مجسّم گرداند.
تفسیر
- آيات ۱۵ - ۴۴، سوره نمل
- نبوت و علم انبياء عليه السّلام اكتسابى نيست و از ديگران به ارث نمى برند
- مقصود از ((منطق الطير)) در سخن سليمان عليه السّلام ((علمنا منطق الطير...))
- بيان اينكه مراد از منطق طير در قرآن معناى ظاهرى آن نيست
- طوايف مخصوص از جن و انس و طير لشكريان سليمان عليه السّلام بوده اند
- عبور سليمان و لشكر او بر فراز وادى مورچه گان
- عدم منافات علم سليمان عليه السّلام به منطق الطير با فهميدن كلام مورچه
- سليمان عليه السّلام در دعاى خود، الهام شكر نعمت ، انجام عمل صالح و نيز صلاح ذاتى و نفسانى را مى طلبد
- ذكاتى كه در دعاى سليمان عليه السّلام مورد توجه است
- بيان آيات مربوط به داستان سليمان عليه السّلام و هدهد و ملكه سباء و...
- حكايت ملكه سبا و قوم او از زبان هدهد
- معناى ((خب ء)) و مفاد آيه : ((الا يسجدوا لله الذى يخرج الخب ء فى السموات و الارض...))
- و حجتى كه عليه پرستش آفتاب متضمن است
- واكنش سليمان عليه السّلام درباره اخبار هدهد
- توضيح سخن ملكه بعد از ديدن نامه سليمان عليه السّلام : ((قالت يا ايها الملوا انىالقى الى كتاب ...))
- اشكالات توجيه مفسرين كريم بودن نامه سليمان را
- تفسير مضمون نامه سليمان عليه السّلام به ملكه سبا
- مشاوره ملكه با قوم خود درباره جنگ يا تسليم
- راءى ملكه سبا پس از مشورت با قوم خود
- سبائيان براى سليمان هديه مى فرستند و او هديه آنان را رد مى كند
- تهديد سليمان عليه السّلام خطاب به رئيس هيت اعزامى سبا
- درخواست احضار تخت ملكه توسط سليمان عليه السّلام
- آورده شدن تخت بلقيس به وسيله كسى كه ((عنده علم من الكتاب ))
- اختلاف مفسرين در علم الكتاب و اسم اعظم احضار كننده عرش
- معناى ((ارتداد طرف )) و نقل سخن ديگران درباره آن و مخاطب به آن
- احضار تخت بلقيس اظهار معجزه اى با هر از آيات نبوت سليمان عليه السّلام است
- ورود ملكه به دربار سليمان عليه السّلام و ايمان آوردنش به رب العالمين
- گفتارى پيرامون داستان سليمان (عليه السّلام )
- ۲ - آياتى كه آن جناب را مى ستايد
- ۳ - سليمان (عليه السّلام ) در عهد عتيق
- ۴ رواياتى كه در اين داستان وارد شده
- احتجاج حضرت زهرا سلام الله عليها به آيه ((وورث سليمان داود)) عليه ابوبكر درمسئله غصب فدك
- اشاره به وجوهى درباره آوردن تخت بلقيس ((قبل ان يرتد اليك طرفك ))
- آصف بن برخيا وصى سليمان و حجت پس از او بوده است
تفسیر نور (محسن قرائتی)
قالَتْ إِنَّ الْمُلُوكَ إِذا دَخَلُوا قَرْيَةً أَفْسَدُوها وَ جَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِها أَذِلَّةً وَ كَذلِكَ يَفْعَلُونَ «34»
(بلقيس) گفت: بى شك، هرگاه پادشاهان به منطقهى آبادى وارد شوند (و هجوم برند،) آن جا را به تباهى مىكشند و عزيزان آن جا را ذليل مىكنند و اين، سيرهى هميشگى آنان است.
پیام ها
1- اعتراف به روحيّات وخصلتهاى پادشاهان، نشانهى شهامتِ بلقيس است.
قالَتْ إِنَّ الْمُلُوكَ ...
2- بلقيس هم دغدغهى شكست از سليمان و هم دلبستگى به آبادى كشور خود داشت. «أَفْسَدُوها وَ جَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِها أَذِلَّةً»
3- تنها به قدرت خود تكيه نكنيد؛ ديگران را نيز به حساب آوريد. (اطرافيان بلقيس مىگفتند: «نَحْنُ أُولُوا قُوَّةٍ وَ أُولُوا بَأْسٍ شَدِيدٍ»، ولى بلقيس هشدار داد كه قدرت سليمان را كم نپنداريد). قالَتْ إِنَّ الْمُلُوكَ ...
4- شيوهى حكومتهاى غير الهى، ايجاد فساد و ذلّت در بين منطقه و مردم است. «كَذلِكَ يَفْعَلُونَ»
5- آفت حكومت وقدرت، سلطهطلبى، جنگ افروزى و ويرانگرى است.
جلد 6 - صفحه 419
الْمُلُوكَ ... أَفْسَدُوها وَ جَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِها أَذِلَّةً
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
قالَتْ إِنَّ الْمُلُوكَ إِذا دَخَلُوا قَرْيَةً أَفْسَدُوها وَ جَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِها أَذِلَّةً وَ كَذلِكَ يَفْعَلُونَ (34)
قالَتْ إِنَّ الْمُلُوكَ إِذا دَخَلُوا قَرْيَةً: گفت بلقيس بدرستى كه پادشاهان هرگاه درآيند به دهى يا شهرى از روى قهر و استيلاء و غلبه تا در تحت تصرف خود درآورند، أَفْسَدُوها: تباه و فاسد سازند آن را، يعنى خراب كنند، وَ جَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِها أَذِلَّةً: و گردانند عزيزان اهل آن شهر را خوار و بىمقدار، يعنى غارت كنند و اسير برند و بكشند، وَ كَذلِكَ يَفْعَلُونَ: و اين چنين مىكنند. اين بيان وصف حال ملوك است، يعنى اين افعال از عادت ثابته مستمره ايشان است و ممكن است فرمايش حق تعالى باشد بر سبيل ابتدائيت از روى حكايت كه به جهت تصديق قول بلقيس ذكر فرموده باشد.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
قالَ سَنَنْظُرُ أَ صَدَقْتَ أَمْ كُنْتَ مِنَ الْكاذِبِينَ «27» اذْهَبْ بِكِتابِي هذا فَأَلْقِهْ إِلَيْهِمْ ثُمَّ تَوَلَّ عَنْهُمْ فَانْظُرْ ما ذا يَرْجِعُونَ «28» قالَتْ يا أَيُّهَا الْمَلَأُ إِنِّي أُلْقِيَ إِلَيَّ كِتابٌ كَرِيمٌ «29» إِنَّهُ مِنْ سُلَيْمانَ وَ إِنَّهُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ (30) أَلاَّ تَعْلُوا عَلَيَّ وَ أْتُونِي مُسْلِمِينَ (31)
قالَتْ يا أَيُّهَا الْمَلَأُ أَفْتُونِي فِي أَمْرِي ما كُنْتُ قاطِعَةً أَمْراً حَتَّى تَشْهَدُونِ (32) قالُوا نَحْنُ أُولُوا قُوَّةٍ وَ أُولُوا بَأْسٍ شَدِيدٍ وَ الْأَمْرُ إِلَيْكِ فَانْظُرِي ما ذا تَأْمُرِينَ (33) قالَتْ إِنَّ الْمُلُوكَ إِذا دَخَلُوا قَرْيَةً أَفْسَدُوها وَ جَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِها أَذِلَّةً وَ كَذلِكَ يَفْعَلُونَ (34) وَ إِنِّي مُرْسِلَةٌ إِلَيْهِمْ بِهَدِيَّةٍ فَناظِرَةٌ بِمَ يَرْجِعُ الْمُرْسَلُونَ (35)
ترجمه
گفت زود باشد كه تأمل نمائيم آيا راست گفتى يا بودى از دروغگويان
ببر اين نامه مرا پس بينداز آنرا بسوى ايشان پس روى گردان از آنها پس ببين چه مذاكره ميكنند
گفت اى جماعت همانا من افكنده شده
جلد 4 صفحه 148
بسويم نامهئى سر بمهر
همانا آن از سليمان است و همانا آن بنام خداوند بخشنده مهربان است
كه بلندى نكنيد بر من و بيائيد نزد من منقادان
گفت اى جماعت رأى دهيد مرا در كارم نبودم فيصل دهنده امرى را تا حاضر شويد براى من
گفتند ما صاحبان قوّه و صاحبان كار زار سختيم پس تأمل كن چه ميفرمائى
گفت همانا پادشاهان چون وارد شوند در بلدى تباه ميكنند آنرا و ميگردانند عزيزان اهلش را ذليلان و اين چنين ميكنند
و همانا من فرستندهام بسوى ايشان هديهاى پس نگرندهام بچه چيز بر ميگردند فرستادگان.
تفسير
بعد از تمام شدن كلام هدهد كه در آيات سابقه بيان شد حضرت سليمان فرمود بعد از اين ما تأمل ميكنيم تا معلوم شود كه تو راست گفتى يا آنكه از جمله دروغگويان بودى و تاكنون معلوم نبود و اين تعبير ظاهرا براى اشاره بآنستكه اگر كسى يك دروغ بگويد اعتبار از قولش ميرود و جزو دروغگويان حساب ميشود تا موجب اجتناب از دروغ گردد و بعد از آنكه معلوم شد هدهد راست گفته نامهئى مرقوم فرمود براى دعوت آنمردم آفتابپرست بدين حق كه توحيد و اسلام است و هدهد را مأمور رساندن نامه بآنها فرمود و دستور داد كه بعد از ايصال نامه در كنارى مخفى از انظار آنها زيست نمايد و ببيند چه مذاكرهاى در اطراف جواب نامه مينمايند و هدهد عرضه داشت كه بلقيس در عمارت محكمى است و در دسترس كسى نيست حضرت فرمود نامه را از بالاى قبه عمارت بينداز و هدهد اطاعت نمود و نامه را از روزنهاى انداخت در دامن بلقيس و او ترسيد و رؤساء لشگر خود را جمع نمود و بآنها گفت نامه سر بمهرى براى من انداخته شده كه آن از جانب سليمان است و مضمون آن اولا آنستكه بنام خداوند بخشنده مهربان و ثانيا آنكه برترى منمائيد بر من و بيائيد نزد من با آنكه موحّد و مسلمان باشيد و گفتهاند بناى نامه انبياء بر اختصار و دعوت بطاعت بوده و حضرت سليمان اول كسى بود كه افتتاح ببسمله نمود و بعضى گفتهاند كرامت نامه براى افتتاح آن بنام خدا بوده و بعضى گفتهاند باعتبار فرستنده آن بود كه از هر جهت بزرگوار بود ولى در جوامع از پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم نقل نموده كه كرامت نامه بمهر نمودن آنست و در بعضى از روايات اشاره به اين معنى شده است و بعد از اين اظهار با آنها مشورت كرد
جلد 4 صفحه 149
و دلجوئى از آنها نمود باين بيان كه تا شما حاضر براى امرى نشويد من اقدامى نكرده و نميكنم و خواست كه آنها در اين باب رأى خود را اظهار نمايند و آنها در جواب اظهار داشتند ما داراى قوه و عدّه و عدّه و صاحبان شهامت و شجاعت و شدت در كار زاريم و مطيع و فرمانبردار توئيم آنچه نظر مبارك معطوف بآن شود بفرما اطاعت خواهد شد بلقيس گفت آنچه تاكنون بتجربه رسيده آنستكه پادشاهان وقتى بقهر و غلبه وارد در بلدى شوند فاسد ميكنند آنرا بقتل و غارت و خرابى و اسارت و عزيزان از مردم را خوار و ذليل مينمايند بهتك عرض و اخذ مال و غيره و خداوند تصديق فرمود بيان بلقيس را كه فرمود و اينچنين ميكنند چنانچه قمى ره فرموده و بعضى آنرا جزء كلام بلقيس دانسته و تأكيد پنداشتهاند و گفت من فعلا هديهئى براى او ميفرستم و منتظر ميشوم ببينم كسانيرا كه حامل هديه هستند بچه حال برميگردند و چه خبرى مىآورند از قبول و ردّ هديه و قمى ره فرموده كه گفت اگر اين پيغمبر و از جانب خدا باشد ما طاقت مقاومت با او را نداريم چون خدا مغلوب نميشود و بهتر آنستكه من هديهئى براى او بفرستم اگر پادشاه باشد مايل بدنيا ميشود و قبول مينمايد آنرا و معلوم ميشود كه قدرت بر ما پيدا نمىكند پس حقهاى كه در آن گوهر گرانبهائى بود فرستاد و بحامل آن دستور داد كه از حضرت تقاضا نمايد كه آنرا بدون آهن و آتش سوراخ فرمايد و او باين دستور عمل نمود و حضرت به كرمى امر فرمود كه اين عمل را انجام دهد و داد و نخى در دهان گرفته از آن سوراخ گذراند و هدايا و تحف ديگرى هم نقل كردهاند با تشريفات بسيار مهمّ و مفصّلى و از آن جمله گفتهاند پانصد غلام بلباس زنانه و پانصد كنيز بلباس مردانه بود كه حضرت آنها را بعلائمى شناخت و ممتاز از يكديگر گردانيد و رئيس كسانيكه حامل هدايا بودند از اشراف بود و نامش منذر بن عمرو و همراهانش از مردمان عاقل و متين بودند.
جلد 4 صفحه 150
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
قالَت إِنَّ المُلُوكَ إِذا دَخَلُوا قَريَةً أَفسَدُوها وَ جَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهلِها أَذِلَّةً وَ كَذلِكَ يَفعَلُونَ (34)
گفت بلقيس که سلاطين موقعي که حمله كنند بر شهرستاني و مملكتي فساد زيادي رخ ميدهد و مملكت را آشوب ميكنند و اهل مملكت را ذليل ميكنند و عزت آنها را از بين ميبرند.
تا اينجا كلام بلقيس است با اصحابش و خداوند هم تصديق او را ميفرمايد که چنين ميكنند بلقيس نظر به اينكه ديد که او با سليمان طرف نيست سليمان طرف شده بايد يك نقشه كشيد که قشون سليمان اصلا بطرف اينها نيايند زيرا اگر آمدند از دو حال خارج نيست يا بايد تسليم
جلد 14 - صفحه 138
شويم اگر ديديم تاب مقاومت با آنها را نداريم و اگر تسليم شديم مملكت ما را تصرف ميكنند و تمام حيثيات ما از دست ميرود و اگر مقاومت كرديم و در مقام دفاع برآمديم البته خونريزيهاي زياد، ميشود بقول عوام ميگويند در جنگ و جدال نان و حلوا خير نميكنند يك دسته مقتول يك دسته اسير يك مقدار اموال از بين ميرود و بالاخره عاقبتش هم معلوم نيست بكجا ميكشد كي غالب ميشود كي مغلوب اگر ما غالب شديم و دفع آنها را كرديم بالاخره يك خسارات زيادي و يك تلفاتي بما وارد شده و اگر آنها غالب شدند روزگار ما تباه ميشود و بهتر آنست که يك تمهيدي بكنيم که اصلا قشون سليمان حركت نكند و با او بدر دوستي وارد شويم لذا (قالَت إِنَّ المُلُوكَ إِذا دَخَلُوا قَريَةً أَفسَدُوها وَ جَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهلِها أَذِلَّةً وَ كَذلِكَ يَفعَلُونَ).
تنبيه: لشكر بلقيس با اينكه آفتاب پرست بودند و كافر بودند و مشرك، رأي بلقيس را پسنديدند ولي لشكر حضرت مجتبي با اينكه ميگفتند ما مسلمانيم و شيعه، حضرت حسن را امام مفترض الطاعه ميدانستند موقعي که خبر شد که معاويه با قشون زيادي حركت كرده و حضرت بيست هزار بدفعات ثلاث براي جلوگيري او فرستاد و ملحق شدند به لشكر معاويه حضرت تصريح هم نفرمود بلكه فرمود اگر نظري بگيرم که خون شما محفوظ ماند بايد اطاعت كنيد ريختند اموالش را غارت كردند دراعه از دوش مباركش برداشتند سجاده از زير پايش كشيدند خواستند او را دستگير كنند تحويل معاويه دهند حضرت ناچار بطرف مدائن رفت در ساباط مدائن خنجر زهرآلود بران مباركش زدند يك ماه تحت معالجه بود.
بلقيس گفت بملإ خود:
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 34)- ملکه هنگامی که تمایل آنها را به جنگ مشاهده کرد، در حالی که خود باطنا تمایل به این کار نداشت برای فرو نشاندن این عطش، و هم برای این که حساب شده با این جریان بر خورد، کند، چنین «گفت: پادشاهان هنگامی که وارد منطقه آبادی شوند آن را به فساد و ویرانی میکشانند»! (قالَتْ إِنَّ الْمُلُوکَ إِذا دَخَلُوا قَرْیَةً أَفْسَدُوها).
«و عزیزان اهل آن را به ذلت مینشانند» (وَ جَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِها أَذِلَّةً).
سپس برای تأکید بیشتر گفت: «آری این چنین میکنند» (وَ کَذلِکَ یَفْعَلُونَ).
در حقیقت ملکه سبا که خود پادشاهی بود، شاهان را خوب شناخته بود که برنامه آنها در دو چیز خلاصه میشود: «فساد و ویرانگری» و «ذلیل ساختن عزیزان»، چرا که آنها به منافع خود میاندیشند، نه به منافع ملتها و آبادی و سر بلندی آنها و همیشه این دو بر ضد یکدیگرند.
نکات آیه
۱ - کیاست ملکه سبا و عدم تمایل وى به تسریع و پیشقدمى در جنگ (قالت إنّ الملوک إذا دخلوا قریة أفسدوها)
۲ - پى آمدهاى شوم جنگ براى مردم و حکومت، دلیل تمایل بلقیس به روش هاى مسالمت آمیز (قالت إنّ الملوک إذا دخلوا قریة أفسدوها)
۳ - ویرانى شهرها، تباهى جامعه و ذلّت عزّتمندان، نتیجه همیشگى سلطه شاهان بر کشور بیگانه (إنّ الملوک إذا دخلوا قریة أفسدوها و جعلوا أعزّة أهلها أذلّة)
۴ - تأکید بلقیس بر استمرار شیوه شاهان در تباه ساختن ممالک تحت سلطه خویش (قالت إنّ الملوک ... و کذلک یفعلون)
۵ - دلبستگى بلقیس به آبادى سرزمین و عزت و سربلندى مردم خویش (قالت إنّ الملوک ... و جعلوا أعزّة أهلها أذلّة) علت آوردن بلقیس براى پرهیز از جنگ، نشانگر اهتمام او در حفظ آبادى سرزمین و عزت جامعه خویش است.
۶ - نگرانى بلقیس از قدرت و غلبه سلیمان(ع)، على رغم اظهار آمادگى فرماندهان وى براى هر نبرد (قالوا نحن أُولوا قوّة ... قالت إنّ الملوک إذا دخلوا قریة أفسدوها) طرح مسأله تباهى جامعه در صورت بروز جنگ، بیانگر مطلب یاد شده است.
۷ - برداشت ملکه سبا از شخصیت سلیمان(ع)، به عنوان پادشاهى از پادشاهان (قالت إنّ الملوک ... و کذلک یفعلون)
موضوعات مرتبط
- بیگانه: آثار سلطه بیگانه ۳
- پادشاهان: آثار سلطه پادشاهان ۳، ۴; افساد پادشاهان ۳، ۴
- جامعه: آسیب شناسى اجتماعى ۳; عوامل افساد جامعه ۳
- جنگ: زیانهاى جنگ ۲
- ذلّت: عوامل ذلّت ۳
- سلیمان(ع): پیروزى سلیمان(ع) ۶; سلطنت سلیمان(ع) ۷; قدرت سلیمان(ع) ۶
- شهرها: عوامل ویرانى شهرها ۳، ۴
- قوم سبأ: آمادگى نظامى فرماندهان قوم سبأ ۶; تاریخ قوم سبأ ۶
- ملکه سبأ: بینش ملکه سبأ ۴، ۷; تدبیر ملکه سبأ ۲; صلح طلبى ملکه سبأ ۲; عزت طلبى ملکه سبأ ۵; علایق ملکه سبأ ۵; نگرانى ملکه سبأ ۶; ویژگیهاى ملکه سبأ ۱، ۵; هوشیارى ملکه سبأ ۱