الفرقان ٧: تفاوت میان نسخهها
(افزودن سال نزول) |
(QRobot edit) |
||
خط ۳۲: | خط ۳۲: | ||
<tabber> | <tabber> | ||
المیزان= | المیزان= | ||
{{ نمایش فشرده تفسیر| | |||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۲۰#link166 | آيات ۴ - ۲۰، سوره فرقان]] | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۲۰#link166 | آيات ۴ - ۲۰، سوره فرقان]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۲۰#link167 | حكايت طعنه ها و افترائاتى كه كفار عرب در باره قرآن كريم بهرسول الله (صلى اللّه عليه و آله ) زدند]] | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۲۰#link167 | حكايت طعنه ها و افترائاتى كه كفار عرب در باره قرآن كريم بهرسول الله (صلى اللّه عليه و آله ) زدند]] | ||
خط ۴۸: | خط ۴۹: | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۲۲#link180 | روايتى درباره شاءن نزول آيه : ((و قالوا ما لهذاالرسول ياكل الطعام ...)) و دو روايت درباره جهنم و ورود در آن]] | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۲۲#link180 | روايتى درباره شاءن نزول آيه : ((و قالوا ما لهذاالرسول ياكل الطعام ...)) و دو روايت درباره جهنم و ورود در آن]] | ||
}} | |||
|-|نمونه= | |-|نمونه= | ||
{{ نمایش فشرده تفسیر| | |||
*[[تفسیر:نمونه جلد۱۵_بخش۴۸#link9 | تفسیر آیات]] | *[[تفسیر:نمونه جلد۱۵_بخش۴۸#link9 | تفسیر آیات]] | ||
}} | |||
|-| تفسیر نور= | |||
===تفسیر نور (محسن قرائتی)=== | |||
{{ نمایش فشرده تفسیر| | |||
وَ قالُوا ما لِهذَا الرَّسُولِ يَأْكُلُ الطَّعامَ وَ يَمْشِي فِي الْأَسْواقِ لَوْ لا أُنْزِلَ إِلَيْهِ مَلَكٌ فَيَكُونَ مَعَهُ نَذِيراً «7» | |||
(كفّار) گفتند: اين چه پيامبرى است كه غذا مىخورد و در بازارها راه مىرود؟ چرا فرشتهاى به سوى او نازل نشده است تا همراه او بيم دهنده باشد (و ادّعاى او را تأييد كند)؟ | |||
===نکته ها=== | |||
كفّار از پيامبراكرم صلى الله عليه و آله انتقاد كردند كه چرا غذا مىخورد و راه مىرود، آيهى بيستم همين سوره پاسخ مىدهد كه همهى پيامبران پيشين نيز غذا مىخوردند و در بازارها راه مىرفتند. | |||
===پیام ها=== | |||
1- برخى از مردم، كمال را عيب و نقص مىبينند. «ما لِهذَا الرَّسُولِ» (زندگى عادّى و حضور در ميان مردم، براى رهبر كمال است.) | |||
2- دعوت به خدا منافاتى با كاميابى از دنيا ندارد. «يَأْكُلُ- يَمْشِي» | |||
3- رهبر نبايد از جامعه جدا باشد. كسى كه اهل رفت و آمد با مردم است، بهتر مىتواند آنها را ارشاد كند. «يَمْشِي فِي الْأَسْواقِ» | |||
4- انبيا آن چه احتياج داشتند، شخصاً مىخريدند. «يَمْشِي فِي الْأَسْواقِ» | |||
}} | |||
|-| | |||
اثنی عشری= | |||
===تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)=== | |||
{{نمایش فشرده تفسیر| | |||
وَ قالُوا ما لِهذَا الرَّسُولِ يَأْكُلُ الطَّعامَ وَ يَمْشِي فِي الْأَسْواقِ لَوْ لا أُنْزِلَ إِلَيْهِ مَلَكٌ فَيَكُونَ مَعَهُ نَذِيراً «7» | |||
جلد 9 - صفحه 305 | |||
شبهه ديگر كه القاء نمودند آنكه: | |||
وَ قالُوا ما لِهذَا الرَّسُولِ: و گفتند كفار قريش بر سبيل تهكم، چيست اين پيغمبر را و چه بوده با آنكه ادعاى رسالت مىنمايد، يَأْكُلُ الطَّعامَ: مىخورد خوردنى را مانند ما، وَ يَمْشِي فِي الْأَسْواقِ: و مىرود براى طلب معيشت مانند ديگران در بازارها. اگر ادعاى او درست بود، حال او مخالف ديگران بود. | |||
ايشان به جهت قصور فكر و كوردلى، وقوف در مرتبه محسوسات كرده، از حال انبياء غافل شده، پنداشتند تميز پيغمبر از ايشان به امور جسمانى و مادى باشد، و ندانستند كه نبوت، منافى بشريت نيست، بلكه تناسب و تجانس كه سبب افاده و استفاده است به حكم عقل مقتضى آنست كه انبياء بايد بشر بوده باشند تا غرض از بعثت كه ارشاد و هدايت بشر است حاصل آيد. | |||
و نيز شبهه نمودند حال كه ملك نباشد، لَوْ لا أُنْزِلَ إِلَيْهِ مَلَكٌ: چرا نازل نشده بسوى او ملكى كه ما مشاهده كنيم، فَيَكُونَ مَعَهُ نَذِيراً: پس باشد با او ترساننده و يارى كننده در انذار تا به جهت صدق او در دعوى نبوت، به تصديق آن ملك معلوم گردد. | |||
}} | |||
|-| | |||
روان جاوید= | |||
===تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)=== | |||
{{نمایش فشرده تفسیر| | |||
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ | |||
تَبارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الْفُرْقانَ عَلى عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعالَمِينَ نَذِيراً «1» الَّذِي لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لَمْ يَتَّخِذْ وَلَداً وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ شَرِيكٌ فِي الْمُلْكِ وَ خَلَقَ كُلَّ شَيْءٍ فَقَدَّرَهُ تَقْدِيراً «2» وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً لا يَخْلُقُونَ شَيْئاً وَ هُمْ يُخْلَقُونَ وَ لا يَمْلِكُونَ لِأَنْفُسِهِمْ ضَرًّا وَ لا نَفْعاً وَ لا يَمْلِكُونَ مَوْتاً وَ لا حَياةً وَ لا نُشُوراً «3» وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ هَذا إِلاَّ إِفْكٌ افْتَراهُ وَ أَعانَهُ عَلَيْهِ قَوْمٌ آخَرُونَ فَقَدْ جاؤُ ظُلْماً وَ زُوراً «4» | |||
وَ قالُوا أَساطِيرُ الْأَوَّلِينَ اكْتَتَبَها فَهِيَ تُمْلى عَلَيْهِ بُكْرَةً وَ أَصِيلاً «5» قُلْ أَنْزَلَهُ الَّذِي يَعْلَمُ السِّرَّ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ إِنَّهُ كانَ غَفُوراً رَحِيماً «6» وَ قالُوا ما لِهذَا الرَّسُولِ يَأْكُلُ الطَّعامَ وَ يَمْشِي فِي الْأَسْواقِ لَوْ لا أُنْزِلَ إِلَيْهِ مَلَكٌ فَيَكُونَ مَعَهُ نَذِيراً «7» أَوْ يُلْقى إِلَيْهِ كَنْزٌ أَوْ تَكُونُ لَهُ جَنَّةٌ يَأْكُلُ مِنْها وَ قالَ الظَّالِمُونَ إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلاَّ رَجُلاً مَسْحُوراً «8» انْظُرْ كَيْفَ ضَرَبُوا لَكَ الْأَمْثالَ فَضَلُّوا فَلا يَسْتَطِيعُونَ سَبِيلاً «9» | |||
تَبارَكَ الَّذِي إِنْ شاءَ جَعَلَ لَكَ خَيْراً مِنْ ذلِكَ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ وَ يَجْعَلْ لَكَ قُصُوراً «10» | |||
ترجمه | |||
برتر و بالاتر آمد آنكه فرستاد فارق بين حق و باطل را بر بندهاش تا بوده باشد براى عالميان بيم دهنده | |||
آنكه براى او است پادشاهى آسمانها و زمين و نگرفت فرزندى و نبوده است برايش شريكى در پادشاهى و آفريد همه چيز را پس اندازه نمود آنرا اندازه نمودنى | |||
و گرفتند غير از او خدايانى كه نميآفرينند چيزيرا و آنها آفريده ميشوند و مالك نميباشند براى خودشان ضررى و نه نفعى را و مالك نميباشند مرگى را و نه زندگانى و نه حشرى را | |||
و گفتند آنانكه كافر شدند نيست اين مگر دروغى كه بر بافت آنرا و يارى | |||
---- | |||
جلد 4 صفحه 58 | |||
كردند او را بر آن گروهى ديگران پس بتحقيق آوردند ستمى و باطلى را | |||
و گفتند افسانههاى پيشينيان است كه نوشته آنرا پس آن خوانده ميشود بر او بامداد و شبانگاه | |||
بگو فرستاد آنرا آنكه ميداند پنهان را در آسمانها و زمين همانا او باشد آمرزنده مهربان | |||
و گفتند چيست مر اين رسول را كه ميخورد غذا و راه ميرود در بازارها چرا نبايد فرستاده شود بسوى او فرشتهاى پس باشد با او بيم دهنده | |||
يا انداخته شود بسوى او گنجى يا باشد برايش بوستانى كه بخورد از آن و گفتند ستمكاران پيروى نميكنيد مگر مرد سحر شدهئى را | |||
به بين چگونه زدند براى تو مثلها پس گمراه شدند پس نميتوانند يافت راهى برتر | |||
آمد آنكه اگر بخواهد قرار ميدهد براى تو بهتر از اين، بهشتهائى را كه ميرود از زيرشان نهرها و قرار ميدهد براى تو قصرهائى. | |||
تفسير | |||
تبارك مأخوذ از بركت است يعنى پر خير و بركت و با عزت و عظمت و دوام و ثبات است خداوندى كه نازل فرمود قرآن را كه فارق بين حق و باطل و مميّز ميان ثواب و خطا است بتفريق بر حسب رواياتى كه در اوائل سوره آل عمران گذشت بر بنده خود محمد بن عبد اللّه صلّى اللّه عليه و اله تا بوده باشد او و قرآن بآيات محكمه خود مر عالميان را از جن و انس بيم دهنده از عذاب الهى يا موجب بيم از عقاب او آن خداوندى كه مر او را است سلطنت حقه حقيقيه در آسمانها و زمين و اختيار ننموده است فرزندى را چنانچه نصارى و يهود تصور نمودهاند و نبوده است و نخواهد بود براى او شريكى در سلطنت و الوهيّت چنانچه مجوس تصور نمودهاند و مشركين عرب پنداشتهاند و خلق فرمود هر موجوديرا و تعيين نمود اندازه و قدر قابليت او را براى خلعت هستى از حدود و آجال و صفات و خواص و آثار و ساير خصوصيات و قمى ره از امام رضا عليه السّلام نقل نموده كه فرمود ميدانى تقدير چيست عرض شد خير فرمود آن وضع حدود است از آجال و ارزاق و بقاء و فناء و اهل شرك در مقابل چنين خداوندى اتخاذ نمودند براى خودشان معبودهائى را كه خودشان بدست خودشان ميتراشيدند و ميساختند و مصور بصور مختلفه مينمودند با آنكه آنها قادر بر خلق چيزى نبودند و نمىتوانستند از خودشان دفع ضررى كنند | |||
---- | |||
جلد 4 صفحه 59 | |||
يا جلب نفعى نمايند براى خودشان چه رسد بسايرين و نيز قادر بر اماته و احياء و بعث و نشر احدى نبودند و معلوم است كه چنين جماداتى قابل پرستش و ستايش نيستند و گفتند بعضى از اين كفار نيست اين قرآن مگر دروغى كه محمد صلّى اللّه عليه و اله ساخته و افترا بسته آنرا بخدا با كمك بعضى از اهل كتاب كه از امام باقر عليه السّلام نقل شده مقصودشان ابو نهيكه و حبر و عداس و عابس نام بوده و ظاهرا اينها اطلاعاتى از احوال امم سابقه و كتب سماوى داشتهاند كه بعضى مانند نضر بن حارث كه گفتهاند گوينده اين مزخرف بود تصور مىنمودند اينها مطالب كتب سماوى و غيره را از اخبار پيشينيان و غيرها در صبح و شام براى آنحضرت نقل مينمايند و او مينويسد يا آنكه ميگويد بنويسند براى او و تلاوت ميكند و ميگويد خدا بتوسط جبرئيل بر من نازل نموده و خداوند اولا بطريق اجمال آنها را رد فرموده كه نسبت اتيان ظلم و زور بآنها داده و بعدا اشاره فرموده بآنكه قرآن علاوه بر فصاحت و بلاغت عاجز كننده بشر از اتيان بمثلش كه قبلا گوشزد شده مشتمل بر احكامى است كه مصالح آن بر بشر مخفى و مستور بوده و هست و بتدريج آشكار و معلوم ميشود و همچنين متضمن اخبار غيبيهئى است كه جز خدا بر آن اطلاع ندارد و چنين كتابى معقول نيست از جانب خدا نباشد چون او عالم السرّ و الخفيّات است در آسمانها و زمين نه غير او ولى چون غفور و رحيم است تعجيل در عقوبت كسانيكه اين مزخرفات را ميگويند نميكند و عذاب بر آنها نازل نميفرمايد شايد بتدريج بفهمند و اسلام اختيار نمايند يا از نسل آنها مسلمانانى بوجود آيد و بالاخره آنها را بپاداش اعمال و اقوالشان خواهد رسانيد و ظاهرا قول كسانيكه ميگفتند نعوذ باللّه قرآن دروغ و افترا است و اشخاصى در ساختن آن با پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم كمك كردند غير از قول آنها است كه ميگفتند قرآن افسانه پيشينيان است كه براى پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم در بامداد و شبانگاه نقل ميشود و از فرمايش قمى ره استفاده ميشود كه گوينده اين قول اخير نضر بن الحارث بوده و ناقل مطالب بگمان آنها ابن قبيطه بوده است كه در صبح و شام براى حضرت املاء و قرائت مينموده و بعضى از علماء يهود و نصارى هم در تعليم آنحضرت با او شركت مينمودند و | |||
---- | |||
جلد 4 صفحه 60 | |||
خداوند هر دو قول را رد فرموده به بيانى كه گذشت و نيز گفتند چه مقامى دارد و چه ميكند اين مدعى رسالت كه مانند ما ميخورد و در بازارها براى طلب معاش ميگردد و حالش با ما يكسان است چرا خداوند با او ملكى نفرستاد كه مصدّق و معاون او باشد در انذار و تخويف مردم و چرا باو گنجى نداد كه مايه دلگرمى و استغناء او از تحصيل معاش باشد و لااقل چرا خدا باغى و بستانى باو نداد كه از آن ارتزاق نمايد و محتاج بكسى نباشد يا ما كه از اقوام او هستيم برويم در آن باغ و از ميوه آن استفاده كنيم چون نأكل بصيغه متكلم مع الغير نيز قرائت شده است و از اين اشكالات و ياوه سرائيها مكرر جوابگوئى شده و رواياتى هم بمناسبت آنها ذكر گرديده و اجمال مطلب آنستكه اين اعتراضات ناشى از قصور فهم و ادراك است كه تصور نمودهاند پيغمبر بايد از جنس بشر نباشد در صورتى كه بايد باشد نهايت آنكه بايد داراى روح قوى و عقل كامل و قابليت تامّ و تمام هم باشد تا بتواند مطالب را از مقام عالى اخذ نمايد و بدانى برساند خلاصه آنكه بايد سنخيّت با دو طرف داشته باشد تا واسطه فيض شود و اگر از جنس بشر نباشد نميتواند با آنها مأنوس شود و بتدريج آنها را تربيت و تكميل و قابل هدايت و ارشاد نمايد و نغمه اخيره آنها اين بود كه گفتند ستمكاران مذكور سابق باهل ايمان كه متابعت نميكنيد شما مگر مردى را كه برايش سحر كردهاند و بواسطه آن عقلش زائل شده است و خداوند در جواب آنها به پيغمبر خود فرموده ببين چه اقوال ناشايسته و احوال ناروائى در باره تو قائل شدند و چه امثال نامناسبى براى تو ذكر كردند كه گاهى محتاج بمصدّق و معاونت دانستند و گاهى نيازمند بمال و منال دنيوى و گاهى مجنونت خواندند با آنكه پيغمبر محتاج بكتاب و معجز است كه مصدق او است نه ملك و باغ و بستان و زر و سيم و ساير امتعه و تجملات دنيوى و تو سالها در ميان آنها بكمال عقل و درايت و امانت و صداقت معروف و مسلم بودى چه شد كه چون دعوى نبوت نمودى فورا مبتلا بجنون شدى پس نيست اين اظهارات آنها مگر براى آنكه از طريق حق منحرف شدند و در گمراهى و ضلالت افتادند بطوريكه ديگر نميتوانند راه حق را پيدا كنند يا استدلال بر مطلوب خودشان كه بطلان نبوت تو است | |||
---- | |||
جلد 4 صفحه 61 | |||
بنمايند بطورى كه اقلا موجب شبهه و ترديدى براى دانشمندان شود بلكه سخنانى گفتند كه بطلانش بر هر صاحب شعورى ظاهر و آشكار بود و تو ملول و افسرده خاطر مباش از آنكه در دنيا از آنچه گفتند بىبهره ماندى خداوند برتر و بالاتر است از آنكه اگر بخواهد عطا فرمايد بتو در دنيا بهتر و بيشتر از آنچه آنها تصور نمودند ولى خواسته است بتو نعمتى عطا كند كه زوال نداشته باشد و آن بهتر، بوستانهائى است كه در پاى درختان آن نهرها جارى است و نيز براى تو قصرهائى آماده كند كه چشمى نديده و گوشى نشنيده و بقلب كسى خطور نكرده باشد و بعضى يجعل برفع قرائت نمودهاند و بنابراين مقطوع از عطف بر جعل شده و جمله مستأنفه ميباشد و وعده منجّز است نه معلّق بر مشيّت و در آخرت باشد و در تفسير امام عليه السّلام است كه بعد از آنكه عبد اللّه بن ابى اميّه مخزومى اعتراضات مذكوره را نمود و گفت اين پادشاهان ايران و رومند كه سفراء آنها داراى مال و جلال و دستگاه زيادند خداوند كه برتر و بالاتر از آنها است بايد سفيرش از آنها با تشخّصتر باشد پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم عرضه داشت خدايا تو ميشنوى و ميدانى چه ميگويند بندگان تو و اين آيات نازل شد پس روى باو كرد و فرمود خدا محمود است و كسى حق اعتراض بكارهاى او ندارد نمىبينى خدا بعضى را فقير و بعضى را غنى و بعضى را عزيز و بعضى را ذليل و بعضى را سالم و بعضى را مريض فرموده و همه ميخورند و ميگردند و نبايد فقير بگويد خدايا چرا مرا فقير كردى و ذليل بگويد چرا مرا ذليل نمودى و مريض بگويد چرا مرا مريض كردى و زشت بگويد چرا مرا زشت كردى و ديگرى را زيبا آفريدى چون اينها ايراد بخدا است و او در جواب مىفرمايد من آن خداوندم كه عزّت و ذلت و دولت و فقر و صحّت و مرض و زشتى و زيبائى بدست من است و بهر كس بخواهم و صلاح بدانم ميدهم و شما بندگانيد بايد منقاد و تسليم باشيد و الا معاقب و هلاك خواهيد شد مرا هم خدا خواسته مخصوص بوحى و نبوت فرمايد چنانچه بعضى را مخصوص بمال و جلال و جمال فرموده با آنكه بشرم و نبايد از لوازم آن مبرّى باشم روايت مفصل است و حقير بعضى از فقرات آنرا مختصرا ذكر نمودم شايد سابقا هم ذكر شده باشد و ظاهرا | |||
---- | |||
جلد 4 صفحه 62 | |||
پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم متوجه شده بآنكه ريشه اين اعتراضات آنها حسد است كه نميتوانند كسى را فوق خودشان به بينند يا ميخواهند شماتت كنند آنحضرت را بفقر لذا بيان بيان جواب گوئى فرموده و الا ظاهرا جواب ما لهذا الرسول يأكل همانست كه قبلا ذكر شد و در نفحات روايات متعددهئى نقل نموده كه حاصلش آنستكه بعد از اين مقالات خداوند كليد خزائن زمين را باختيار پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم گذارد كه هر قدر بخواهد از گنجها بردارد و صرف كند با آنكه از مقامش چيزى كاسته نشود و حضرت قبول نفرمود و فرمود فقر براى من بهتر است ميخواهم يك روز گرسنه و يك روز سير باشم تا يك روز دعا نمايم و يك روز شكر كنم و دنيا قابل محمد و آل او نباشد. | |||
}} | |||
|-| | |||
اطیب البیان= | |||
===اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)=== | |||
{{نمایش فشرده تفسیر| | |||
وَ قالُوا ما لِهذَا الرَّسُولِ يَأكُلُ الطَّعامَ وَ يَمشِي فِي الأَسواقِ لَو لا أُنزِلَ إِلَيهِ مَلَكٌ فَيَكُونَ مَعَهُ نَذِيراً «7» | |||
و گفتند اينکه كفار چه سبب شده که اينكه مدعي رسالت است با اينكه طعام ميخورد و در بازارها راه ميرود چرا نازل نشده به سوي او ملك پس بوده باشد آن ملك با اينکه رسول انذار كننده يكي ديگر از اشكالات كفار اينست که رسول نبايد از بشر باشد بشر چه تماسي دارد با خداوند که باو وحي فرستاده شود بايد رسول ملك باشد از اينکه اشكال معلوم ميشود که اينکه كفار منكر رسالت جميع انبياء بودند زيرا تمام آنها بشر بودند و اينکه اشكال در بسياري از سور و آيات اشاره شده مثل (ما هذا إِلّا بَشَرٌ مِثلُكُم يَأكُلُ مِمّا تَأكُلُونَ مِنهُ وَ يَشرَبُ مِمّا تَشرَبُونَ) مؤمنون آيه 34 و مثل (أَ بَشَرٌ يَهدُونَنا) تغابن آيه 6. | |||
و مثل (إِذ قالُوا ما أَنزَلَ اللّهُ عَلي بَشَرٍ مِن شَيءٍ) انعام آيه 91 و مثل (ما كانَ لِبَشَرٍ أَن يُؤتِيَهُ اللّهُ الكِتابَ وَ الحُكمَ وَ النُّبُوَّةَ) آل عمران آيه 73 و غير اينها و مكرر بيان شده که ممكن نيست رسول براي بندگان ملك باشد زيرا بصورت ملكي که مشاهده نميشود بايد به صورت جسماني باشد آن هم اگر بصورت انساني باشد ميگويند اينکه هم يك بشر گمنام ناشناس است اگر به صورت ديگري باشد از | |||
جلد 13 - صفحه 579 | |||
كجا معلوم ميشود ملك است شايد جن باشد يا شيطان باشد لذا اينکه اشكال فقط عذر تراشي است که (وَ قالُوا ما لِهذَا الرَّسُولِ) يعني اينكه مدعي رسالت است نه اينكه رسالت او را معترف باشند. | |||
(يَأكُلُ الطَّعامَ) مثل ساير افراد بشر که اكل و شرب دارند. | |||
(وَ يَمشِي فِي الأَسواقِ) راه ميرود، معاشرت دارد مثل سايرين چه امتيازي دارد اگر راست ميگويد: | |||
(لَو لا أُنزِلَ إِلَيهِ مَلَكٌ) بايد يك ملكي با او باشد که دليل بر صدق دعوي او باشد غافل از اينكه دليل صدق معجزه است و بر فرض يك ملك هم همراه او باشد همان اشكالات پيش ميآيد. | |||
(فَيَكُونَ مَعَهُ نَذِيراً) که با هم انذار كنند تنها يك بشر نميشود منذر باشد. | |||
}} | |||
|-| | |||
برگزیده تفسیر نمونه= | |||
===برگزیده تفسیر نمونه=== | |||
{{نمایش فشرده تفسیر| | |||
] | |||
آیه 7- شأن نزول: روزی پیامبر صلّی اللّه علیه و آله در کنار خانه خدا نشسته بود، «عبد اللّه بن ابی امیه مخزومی» در برابر او قرار گرفت و گفت: «ای محمّد! تو چنین میپنداری که رسول پروردگار عالمیانی، اما پروردگار جهانیان و خالق همه مخلوقات شایسته نیست، رسولی مثل تو- انسانی همانند ما- داشته باشد، تو همانند ما غذا میخوری، و همچون ما در بازارها راه میروی!» پیامبر صلّی اللّه علیه و آله عرضه داشت: بار پروردگارا! تو همه سخنان را میشنوی، و به هر چیز عالمی، آنچه را بندگان تو میگویند میدانی (خودت پاسخ آنها را بیان فرما) این آیه و سه آیه بعد از آن نازل شد و به بهانه گیریهای آنها پاسخ داد. | |||
تفسیر: چرا این پیامبر گنجها و باغها ندارد؟ از آنجا که در آیات گذشته بخشی از ایرادهای کفار در باره قرآن مجید مطرح گردید و به آن پاسخ داده شد، در اینجا بخش دیگری را که مربوط به رسالت شخص پیامبر است مطرح کرده و پاسخ میگوید. | |||
میفرماید: «آنها گفتند: چرا این رسول، غذا میخورد و در بازارها راه میرود»؟! (وَ قالُوا ما لِهذَا الرَّسُولِ یَأْکُلُ الطَّعامَ وَ یَمْشِی فِی الْأَسْواقِ). | |||
در حالی که او میخواهد هم ابلاغ دعوت الهی کند و هم بر همه ما حکومت نماید! اصولا آنها معتقد بودند افراد با شخصیت نباید شخصا برای رفع حوائج خود | |||
ج3، ص324 | |||
به بازارها گام بگذارند، باید مأموران و خدمتگذاران را به دنبال این کار بفرستند. | |||
سپس افزودند: «چرا لا اقل فرشتهای (از سوی خدا) بر او فرستاده نشده که (به عنوان گواه صدق دعوتش) همراه او، مردم را انذار کند»؟! (لَوْ لا أُنْزِلَ إِلَیْهِ مَلَکٌ فَیَکُونَ مَعَهُ نَذِیراً). | |||
}} | |||
|-|تسنیم= | |-|تسنیم= | ||
{{ نمایش فشرده تفسیر| | |||
*[[تفسیر:تسنیم | تفسیر آیات]] | *[[تفسیر:تسنیم | تفسیر آیات]] | ||
}} | |||
|-|</tabber> | |-|</tabber> | ||
نسخهٔ ۲۳ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۰۴:۰۴
ترجمه
الفرقان ٦ | آیه ٧ | الفرقان ٨ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«مَا لِهذاَ الرَّسُولِ»: این پیغمبر را چه شده است؟ چرا باید این پیغمبر؟ «لَوْلا»: چرا نباید که؟ این واژه در اینجا برای استفهام است.
آیات مرتبط (تعداد ریشههای مشترک)
تفسیر
- آيات ۴ - ۲۰، سوره فرقان
- حكايت طعنه ها و افترائاتى كه كفار عرب در باره قرآن كريم بهرسول الله (صلى اللّه عليه و آله ) زدند
- تقرير و تبيين جوابى كه خداى تعالى به كفار داده(قل انزله الذى يعلم السرّ...)
- طعنه كفار به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) به اينكه او همچون سايرين غذا مى خوردو...
- جواب خداى تعالى به اين احتجاج و انكار كفار
- مراد از جنات و قصور در آيه شريفه
- مبداء و منشاء تكذيب رسول الله (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) انكار قيامت است
- مقايسه بين احوال دوزخيان و بهشتيان
- طرح يك اشكال و پاسخ به آن در ارتباط با مشيت مطلقاهل بهشت
- پاسخ معبودهاى كفار به سؤ ال خداى سبحان در قيامت از آنها..آيا شما اين بندگان مراگمراه كرديد؟
- معناى جمله ((كانوا قوما بورا)) كه در جواب آلهه به خداى سبحان آمده
- رد استناد بعضى از مفسرين به اين جمله ((كانوا قوما بورا)) براى اثبات جبر، وشقاوت ذاتى كفار
- پاسخ دوم به اشكال مشركين
- دو نكته
- روايتى درباره شاءن نزول آيه : ((و قالوا ما لهذاالرسول ياكل الطعام ...)) و دو روايت درباره جهنم و ورود در آن
تفسیر نور (محسن قرائتی)
وَ قالُوا ما لِهذَا الرَّسُولِ يَأْكُلُ الطَّعامَ وَ يَمْشِي فِي الْأَسْواقِ لَوْ لا أُنْزِلَ إِلَيْهِ مَلَكٌ فَيَكُونَ مَعَهُ نَذِيراً «7»
(كفّار) گفتند: اين چه پيامبرى است كه غذا مىخورد و در بازارها راه مىرود؟ چرا فرشتهاى به سوى او نازل نشده است تا همراه او بيم دهنده باشد (و ادّعاى او را تأييد كند)؟
نکته ها
كفّار از پيامبراكرم صلى الله عليه و آله انتقاد كردند كه چرا غذا مىخورد و راه مىرود، آيهى بيستم همين سوره پاسخ مىدهد كه همهى پيامبران پيشين نيز غذا مىخوردند و در بازارها راه مىرفتند.
پیام ها
1- برخى از مردم، كمال را عيب و نقص مىبينند. «ما لِهذَا الرَّسُولِ» (زندگى عادّى و حضور در ميان مردم، براى رهبر كمال است.)
2- دعوت به خدا منافاتى با كاميابى از دنيا ندارد. «يَأْكُلُ- يَمْشِي»
3- رهبر نبايد از جامعه جدا باشد. كسى كه اهل رفت و آمد با مردم است، بهتر مىتواند آنها را ارشاد كند. «يَمْشِي فِي الْأَسْواقِ»
4- انبيا آن چه احتياج داشتند، شخصاً مىخريدند. «يَمْشِي فِي الْأَسْواقِ»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
وَ قالُوا ما لِهذَا الرَّسُولِ يَأْكُلُ الطَّعامَ وَ يَمْشِي فِي الْأَسْواقِ لَوْ لا أُنْزِلَ إِلَيْهِ مَلَكٌ فَيَكُونَ مَعَهُ نَذِيراً «7»
جلد 9 - صفحه 305
شبهه ديگر كه القاء نمودند آنكه:
وَ قالُوا ما لِهذَا الرَّسُولِ: و گفتند كفار قريش بر سبيل تهكم، چيست اين پيغمبر را و چه بوده با آنكه ادعاى رسالت مىنمايد، يَأْكُلُ الطَّعامَ: مىخورد خوردنى را مانند ما، وَ يَمْشِي فِي الْأَسْواقِ: و مىرود براى طلب معيشت مانند ديگران در بازارها. اگر ادعاى او درست بود، حال او مخالف ديگران بود.
ايشان به جهت قصور فكر و كوردلى، وقوف در مرتبه محسوسات كرده، از حال انبياء غافل شده، پنداشتند تميز پيغمبر از ايشان به امور جسمانى و مادى باشد، و ندانستند كه نبوت، منافى بشريت نيست، بلكه تناسب و تجانس كه سبب افاده و استفاده است به حكم عقل مقتضى آنست كه انبياء بايد بشر بوده باشند تا غرض از بعثت كه ارشاد و هدايت بشر است حاصل آيد.
و نيز شبهه نمودند حال كه ملك نباشد، لَوْ لا أُنْزِلَ إِلَيْهِ مَلَكٌ: چرا نازل نشده بسوى او ملكى كه ما مشاهده كنيم، فَيَكُونَ مَعَهُ نَذِيراً: پس باشد با او ترساننده و يارى كننده در انذار تا به جهت صدق او در دعوى نبوت، به تصديق آن ملك معلوم گردد.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
تَبارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الْفُرْقانَ عَلى عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعالَمِينَ نَذِيراً «1» الَّذِي لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لَمْ يَتَّخِذْ وَلَداً وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ شَرِيكٌ فِي الْمُلْكِ وَ خَلَقَ كُلَّ شَيْءٍ فَقَدَّرَهُ تَقْدِيراً «2» وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً لا يَخْلُقُونَ شَيْئاً وَ هُمْ يُخْلَقُونَ وَ لا يَمْلِكُونَ لِأَنْفُسِهِمْ ضَرًّا وَ لا نَفْعاً وَ لا يَمْلِكُونَ مَوْتاً وَ لا حَياةً وَ لا نُشُوراً «3» وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ هَذا إِلاَّ إِفْكٌ افْتَراهُ وَ أَعانَهُ عَلَيْهِ قَوْمٌ آخَرُونَ فَقَدْ جاؤُ ظُلْماً وَ زُوراً «4»
وَ قالُوا أَساطِيرُ الْأَوَّلِينَ اكْتَتَبَها فَهِيَ تُمْلى عَلَيْهِ بُكْرَةً وَ أَصِيلاً «5» قُلْ أَنْزَلَهُ الَّذِي يَعْلَمُ السِّرَّ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ إِنَّهُ كانَ غَفُوراً رَحِيماً «6» وَ قالُوا ما لِهذَا الرَّسُولِ يَأْكُلُ الطَّعامَ وَ يَمْشِي فِي الْأَسْواقِ لَوْ لا أُنْزِلَ إِلَيْهِ مَلَكٌ فَيَكُونَ مَعَهُ نَذِيراً «7» أَوْ يُلْقى إِلَيْهِ كَنْزٌ أَوْ تَكُونُ لَهُ جَنَّةٌ يَأْكُلُ مِنْها وَ قالَ الظَّالِمُونَ إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلاَّ رَجُلاً مَسْحُوراً «8» انْظُرْ كَيْفَ ضَرَبُوا لَكَ الْأَمْثالَ فَضَلُّوا فَلا يَسْتَطِيعُونَ سَبِيلاً «9»
تَبارَكَ الَّذِي إِنْ شاءَ جَعَلَ لَكَ خَيْراً مِنْ ذلِكَ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ وَ يَجْعَلْ لَكَ قُصُوراً «10»
ترجمه
برتر و بالاتر آمد آنكه فرستاد فارق بين حق و باطل را بر بندهاش تا بوده باشد براى عالميان بيم دهنده
آنكه براى او است پادشاهى آسمانها و زمين و نگرفت فرزندى و نبوده است برايش شريكى در پادشاهى و آفريد همه چيز را پس اندازه نمود آنرا اندازه نمودنى
و گرفتند غير از او خدايانى كه نميآفرينند چيزيرا و آنها آفريده ميشوند و مالك نميباشند براى خودشان ضررى و نه نفعى را و مالك نميباشند مرگى را و نه زندگانى و نه حشرى را
و گفتند آنانكه كافر شدند نيست اين مگر دروغى كه بر بافت آنرا و يارى
جلد 4 صفحه 58
كردند او را بر آن گروهى ديگران پس بتحقيق آوردند ستمى و باطلى را
و گفتند افسانههاى پيشينيان است كه نوشته آنرا پس آن خوانده ميشود بر او بامداد و شبانگاه
بگو فرستاد آنرا آنكه ميداند پنهان را در آسمانها و زمين همانا او باشد آمرزنده مهربان
و گفتند چيست مر اين رسول را كه ميخورد غذا و راه ميرود در بازارها چرا نبايد فرستاده شود بسوى او فرشتهاى پس باشد با او بيم دهنده
يا انداخته شود بسوى او گنجى يا باشد برايش بوستانى كه بخورد از آن و گفتند ستمكاران پيروى نميكنيد مگر مرد سحر شدهئى را
به بين چگونه زدند براى تو مثلها پس گمراه شدند پس نميتوانند يافت راهى برتر
آمد آنكه اگر بخواهد قرار ميدهد براى تو بهتر از اين، بهشتهائى را كه ميرود از زيرشان نهرها و قرار ميدهد براى تو قصرهائى.
تفسير
تبارك مأخوذ از بركت است يعنى پر خير و بركت و با عزت و عظمت و دوام و ثبات است خداوندى كه نازل فرمود قرآن را كه فارق بين حق و باطل و مميّز ميان ثواب و خطا است بتفريق بر حسب رواياتى كه در اوائل سوره آل عمران گذشت بر بنده خود محمد بن عبد اللّه صلّى اللّه عليه و اله تا بوده باشد او و قرآن بآيات محكمه خود مر عالميان را از جن و انس بيم دهنده از عذاب الهى يا موجب بيم از عقاب او آن خداوندى كه مر او را است سلطنت حقه حقيقيه در آسمانها و زمين و اختيار ننموده است فرزندى را چنانچه نصارى و يهود تصور نمودهاند و نبوده است و نخواهد بود براى او شريكى در سلطنت و الوهيّت چنانچه مجوس تصور نمودهاند و مشركين عرب پنداشتهاند و خلق فرمود هر موجوديرا و تعيين نمود اندازه و قدر قابليت او را براى خلعت هستى از حدود و آجال و صفات و خواص و آثار و ساير خصوصيات و قمى ره از امام رضا عليه السّلام نقل نموده كه فرمود ميدانى تقدير چيست عرض شد خير فرمود آن وضع حدود است از آجال و ارزاق و بقاء و فناء و اهل شرك در مقابل چنين خداوندى اتخاذ نمودند براى خودشان معبودهائى را كه خودشان بدست خودشان ميتراشيدند و ميساختند و مصور بصور مختلفه مينمودند با آنكه آنها قادر بر خلق چيزى نبودند و نمىتوانستند از خودشان دفع ضررى كنند
جلد 4 صفحه 59
يا جلب نفعى نمايند براى خودشان چه رسد بسايرين و نيز قادر بر اماته و احياء و بعث و نشر احدى نبودند و معلوم است كه چنين جماداتى قابل پرستش و ستايش نيستند و گفتند بعضى از اين كفار نيست اين قرآن مگر دروغى كه محمد صلّى اللّه عليه و اله ساخته و افترا بسته آنرا بخدا با كمك بعضى از اهل كتاب كه از امام باقر عليه السّلام نقل شده مقصودشان ابو نهيكه و حبر و عداس و عابس نام بوده و ظاهرا اينها اطلاعاتى از احوال امم سابقه و كتب سماوى داشتهاند كه بعضى مانند نضر بن حارث كه گفتهاند گوينده اين مزخرف بود تصور مىنمودند اينها مطالب كتب سماوى و غيره را از اخبار پيشينيان و غيرها در صبح و شام براى آنحضرت نقل مينمايند و او مينويسد يا آنكه ميگويد بنويسند براى او و تلاوت ميكند و ميگويد خدا بتوسط جبرئيل بر من نازل نموده و خداوند اولا بطريق اجمال آنها را رد فرموده كه نسبت اتيان ظلم و زور بآنها داده و بعدا اشاره فرموده بآنكه قرآن علاوه بر فصاحت و بلاغت عاجز كننده بشر از اتيان بمثلش كه قبلا گوشزد شده مشتمل بر احكامى است كه مصالح آن بر بشر مخفى و مستور بوده و هست و بتدريج آشكار و معلوم ميشود و همچنين متضمن اخبار غيبيهئى است كه جز خدا بر آن اطلاع ندارد و چنين كتابى معقول نيست از جانب خدا نباشد چون او عالم السرّ و الخفيّات است در آسمانها و زمين نه غير او ولى چون غفور و رحيم است تعجيل در عقوبت كسانيكه اين مزخرفات را ميگويند نميكند و عذاب بر آنها نازل نميفرمايد شايد بتدريج بفهمند و اسلام اختيار نمايند يا از نسل آنها مسلمانانى بوجود آيد و بالاخره آنها را بپاداش اعمال و اقوالشان خواهد رسانيد و ظاهرا قول كسانيكه ميگفتند نعوذ باللّه قرآن دروغ و افترا است و اشخاصى در ساختن آن با پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم كمك كردند غير از قول آنها است كه ميگفتند قرآن افسانه پيشينيان است كه براى پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم در بامداد و شبانگاه نقل ميشود و از فرمايش قمى ره استفاده ميشود كه گوينده اين قول اخير نضر بن الحارث بوده و ناقل مطالب بگمان آنها ابن قبيطه بوده است كه در صبح و شام براى حضرت املاء و قرائت مينموده و بعضى از علماء يهود و نصارى هم در تعليم آنحضرت با او شركت مينمودند و
جلد 4 صفحه 60
خداوند هر دو قول را رد فرموده به بيانى كه گذشت و نيز گفتند چه مقامى دارد و چه ميكند اين مدعى رسالت كه مانند ما ميخورد و در بازارها براى طلب معاش ميگردد و حالش با ما يكسان است چرا خداوند با او ملكى نفرستاد كه مصدّق و معاون او باشد در انذار و تخويف مردم و چرا باو گنجى نداد كه مايه دلگرمى و استغناء او از تحصيل معاش باشد و لااقل چرا خدا باغى و بستانى باو نداد كه از آن ارتزاق نمايد و محتاج بكسى نباشد يا ما كه از اقوام او هستيم برويم در آن باغ و از ميوه آن استفاده كنيم چون نأكل بصيغه متكلم مع الغير نيز قرائت شده است و از اين اشكالات و ياوه سرائيها مكرر جوابگوئى شده و رواياتى هم بمناسبت آنها ذكر گرديده و اجمال مطلب آنستكه اين اعتراضات ناشى از قصور فهم و ادراك است كه تصور نمودهاند پيغمبر بايد از جنس بشر نباشد در صورتى كه بايد باشد نهايت آنكه بايد داراى روح قوى و عقل كامل و قابليت تامّ و تمام هم باشد تا بتواند مطالب را از مقام عالى اخذ نمايد و بدانى برساند خلاصه آنكه بايد سنخيّت با دو طرف داشته باشد تا واسطه فيض شود و اگر از جنس بشر نباشد نميتواند با آنها مأنوس شود و بتدريج آنها را تربيت و تكميل و قابل هدايت و ارشاد نمايد و نغمه اخيره آنها اين بود كه گفتند ستمكاران مذكور سابق باهل ايمان كه متابعت نميكنيد شما مگر مردى را كه برايش سحر كردهاند و بواسطه آن عقلش زائل شده است و خداوند در جواب آنها به پيغمبر خود فرموده ببين چه اقوال ناشايسته و احوال ناروائى در باره تو قائل شدند و چه امثال نامناسبى براى تو ذكر كردند كه گاهى محتاج بمصدّق و معاونت دانستند و گاهى نيازمند بمال و منال دنيوى و گاهى مجنونت خواندند با آنكه پيغمبر محتاج بكتاب و معجز است كه مصدق او است نه ملك و باغ و بستان و زر و سيم و ساير امتعه و تجملات دنيوى و تو سالها در ميان آنها بكمال عقل و درايت و امانت و صداقت معروف و مسلم بودى چه شد كه چون دعوى نبوت نمودى فورا مبتلا بجنون شدى پس نيست اين اظهارات آنها مگر براى آنكه از طريق حق منحرف شدند و در گمراهى و ضلالت افتادند بطوريكه ديگر نميتوانند راه حق را پيدا كنند يا استدلال بر مطلوب خودشان كه بطلان نبوت تو است
جلد 4 صفحه 61
بنمايند بطورى كه اقلا موجب شبهه و ترديدى براى دانشمندان شود بلكه سخنانى گفتند كه بطلانش بر هر صاحب شعورى ظاهر و آشكار بود و تو ملول و افسرده خاطر مباش از آنكه در دنيا از آنچه گفتند بىبهره ماندى خداوند برتر و بالاتر است از آنكه اگر بخواهد عطا فرمايد بتو در دنيا بهتر و بيشتر از آنچه آنها تصور نمودند ولى خواسته است بتو نعمتى عطا كند كه زوال نداشته باشد و آن بهتر، بوستانهائى است كه در پاى درختان آن نهرها جارى است و نيز براى تو قصرهائى آماده كند كه چشمى نديده و گوشى نشنيده و بقلب كسى خطور نكرده باشد و بعضى يجعل برفع قرائت نمودهاند و بنابراين مقطوع از عطف بر جعل شده و جمله مستأنفه ميباشد و وعده منجّز است نه معلّق بر مشيّت و در آخرت باشد و در تفسير امام عليه السّلام است كه بعد از آنكه عبد اللّه بن ابى اميّه مخزومى اعتراضات مذكوره را نمود و گفت اين پادشاهان ايران و رومند كه سفراء آنها داراى مال و جلال و دستگاه زيادند خداوند كه برتر و بالاتر از آنها است بايد سفيرش از آنها با تشخّصتر باشد پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم عرضه داشت خدايا تو ميشنوى و ميدانى چه ميگويند بندگان تو و اين آيات نازل شد پس روى باو كرد و فرمود خدا محمود است و كسى حق اعتراض بكارهاى او ندارد نمىبينى خدا بعضى را فقير و بعضى را غنى و بعضى را عزيز و بعضى را ذليل و بعضى را سالم و بعضى را مريض فرموده و همه ميخورند و ميگردند و نبايد فقير بگويد خدايا چرا مرا فقير كردى و ذليل بگويد چرا مرا ذليل نمودى و مريض بگويد چرا مرا مريض كردى و زشت بگويد چرا مرا زشت كردى و ديگرى را زيبا آفريدى چون اينها ايراد بخدا است و او در جواب مىفرمايد من آن خداوندم كه عزّت و ذلت و دولت و فقر و صحّت و مرض و زشتى و زيبائى بدست من است و بهر كس بخواهم و صلاح بدانم ميدهم و شما بندگانيد بايد منقاد و تسليم باشيد و الا معاقب و هلاك خواهيد شد مرا هم خدا خواسته مخصوص بوحى و نبوت فرمايد چنانچه بعضى را مخصوص بمال و جلال و جمال فرموده با آنكه بشرم و نبايد از لوازم آن مبرّى باشم روايت مفصل است و حقير بعضى از فقرات آنرا مختصرا ذكر نمودم شايد سابقا هم ذكر شده باشد و ظاهرا
جلد 4 صفحه 62
پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم متوجه شده بآنكه ريشه اين اعتراضات آنها حسد است كه نميتوانند كسى را فوق خودشان به بينند يا ميخواهند شماتت كنند آنحضرت را بفقر لذا بيان بيان جواب گوئى فرموده و الا ظاهرا جواب ما لهذا الرسول يأكل همانست كه قبلا ذكر شد و در نفحات روايات متعددهئى نقل نموده كه حاصلش آنستكه بعد از اين مقالات خداوند كليد خزائن زمين را باختيار پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم گذارد كه هر قدر بخواهد از گنجها بردارد و صرف كند با آنكه از مقامش چيزى كاسته نشود و حضرت قبول نفرمود و فرمود فقر براى من بهتر است ميخواهم يك روز گرسنه و يك روز سير باشم تا يك روز دعا نمايم و يك روز شكر كنم و دنيا قابل محمد و آل او نباشد.
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
وَ قالُوا ما لِهذَا الرَّسُولِ يَأكُلُ الطَّعامَ وَ يَمشِي فِي الأَسواقِ لَو لا أُنزِلَ إِلَيهِ مَلَكٌ فَيَكُونَ مَعَهُ نَذِيراً «7»
و گفتند اينکه كفار چه سبب شده که اينكه مدعي رسالت است با اينكه طعام ميخورد و در بازارها راه ميرود چرا نازل نشده به سوي او ملك پس بوده باشد آن ملك با اينکه رسول انذار كننده يكي ديگر از اشكالات كفار اينست که رسول نبايد از بشر باشد بشر چه تماسي دارد با خداوند که باو وحي فرستاده شود بايد رسول ملك باشد از اينکه اشكال معلوم ميشود که اينکه كفار منكر رسالت جميع انبياء بودند زيرا تمام آنها بشر بودند و اينکه اشكال در بسياري از سور و آيات اشاره شده مثل (ما هذا إِلّا بَشَرٌ مِثلُكُم يَأكُلُ مِمّا تَأكُلُونَ مِنهُ وَ يَشرَبُ مِمّا تَشرَبُونَ) مؤمنون آيه 34 و مثل (أَ بَشَرٌ يَهدُونَنا) تغابن آيه 6.
و مثل (إِذ قالُوا ما أَنزَلَ اللّهُ عَلي بَشَرٍ مِن شَيءٍ) انعام آيه 91 و مثل (ما كانَ لِبَشَرٍ أَن يُؤتِيَهُ اللّهُ الكِتابَ وَ الحُكمَ وَ النُّبُوَّةَ) آل عمران آيه 73 و غير اينها و مكرر بيان شده که ممكن نيست رسول براي بندگان ملك باشد زيرا بصورت ملكي که مشاهده نميشود بايد به صورت جسماني باشد آن هم اگر بصورت انساني باشد ميگويند اينکه هم يك بشر گمنام ناشناس است اگر به صورت ديگري باشد از
جلد 13 - صفحه 579
كجا معلوم ميشود ملك است شايد جن باشد يا شيطان باشد لذا اينکه اشكال فقط عذر تراشي است که (وَ قالُوا ما لِهذَا الرَّسُولِ) يعني اينكه مدعي رسالت است نه اينكه رسالت او را معترف باشند.
(يَأكُلُ الطَّعامَ) مثل ساير افراد بشر که اكل و شرب دارند.
(وَ يَمشِي فِي الأَسواقِ) راه ميرود، معاشرت دارد مثل سايرين چه امتيازي دارد اگر راست ميگويد:
(لَو لا أُنزِلَ إِلَيهِ مَلَكٌ) بايد يك ملكي با او باشد که دليل بر صدق دعوي او باشد غافل از اينكه دليل صدق معجزه است و بر فرض يك ملك هم همراه او باشد همان اشكالات پيش ميآيد.
(فَيَكُونَ مَعَهُ نَذِيراً) که با هم انذار كنند تنها يك بشر نميشود منذر باشد.
برگزیده تفسیر نمونه
]
آیه 7- شأن نزول: روزی پیامبر صلّی اللّه علیه و آله در کنار خانه خدا نشسته بود، «عبد اللّه بن ابی امیه مخزومی» در برابر او قرار گرفت و گفت: «ای محمّد! تو چنین میپنداری که رسول پروردگار عالمیانی، اما پروردگار جهانیان و خالق همه مخلوقات شایسته نیست، رسولی مثل تو- انسانی همانند ما- داشته باشد، تو همانند ما غذا میخوری، و همچون ما در بازارها راه میروی!» پیامبر صلّی اللّه علیه و آله عرضه داشت: بار پروردگارا! تو همه سخنان را میشنوی، و به هر چیز عالمی، آنچه را بندگان تو میگویند میدانی (خودت پاسخ آنها را بیان فرما) این آیه و سه آیه بعد از آن نازل شد و به بهانه گیریهای آنها پاسخ داد.
تفسیر: چرا این پیامبر گنجها و باغها ندارد؟ از آنجا که در آیات گذشته بخشی از ایرادهای کفار در باره قرآن مجید مطرح گردید و به آن پاسخ داده شد، در اینجا بخش دیگری را که مربوط به رسالت شخص پیامبر است مطرح کرده و پاسخ میگوید.
میفرماید: «آنها گفتند: چرا این رسول، غذا میخورد و در بازارها راه میرود»؟! (وَ قالُوا ما لِهذَا الرَّسُولِ یَأْکُلُ الطَّعامَ وَ یَمْشِی فِی الْأَسْواقِ).
در حالی که او میخواهد هم ابلاغ دعوت الهی کند و هم بر همه ما حکومت نماید! اصولا آنها معتقد بودند افراد با شخصیت نباید شخصا برای رفع حوائج خود
ج3، ص324
به بازارها گام بگذارند، باید مأموران و خدمتگذاران را به دنبال این کار بفرستند.
سپس افزودند: «چرا لا اقل فرشتهای (از سوی خدا) بر او فرستاده نشده که (به عنوان گواه صدق دعوتش) همراه او، مردم را انذار کند»؟! (لَوْ لا أُنْزِلَ إِلَیْهِ مَلَکٌ فَیَکُونَ مَعَهُ نَذِیراً).
نکات آیه
۱ - تناول غذا، رفت و آمد و داد و ستد در بازار، ناسازگار با شأن رسالت و پیامبرى از دیدگاه مشرکان و کافران (و قال الذین کفروا ... و قالوا مالِ هذا الرسول یأکل الطعام و یمشى فى الأسواق)
۲ - پیامبر(ص) همچون دیگر انسان ها، نیازمند به غذا و مناسبات اقتصادى با مردم (مالِ هذا الرسول یأکل الطعام و یمشى فى الأسواق)
۳ - پیامبر(ص)، در متن جامعه خویش بود و روابط نزدیک و همسان با مردم داشت. (یأکل الطعام و یمشى فى الأسواق)
۴ - در پندار مشرکان، بشر بودن و همچون مردم عادى زیستن، ناسازگار با رسیدن به مقام نبوت و دریافت وحى از جانب خداوند (مالِ هذا الرسول یأکل الطعام و یمشى فى الأسواق) برداشت فوق، از اسم استفهام «ما» - که در این جا براى اظهار تعجب است - استفاده مى شود.
۵ - نزول فرشته اى براى همراهى با پیامبر(ص) جهت انذار مردمان، انتظار بى جاى کافران (و قالوا ... لولا أُنزل إلیه ملک فیکون معه نذیرًا)
۶ - نزول فرشته اى بر پیامبر(ص) براى همراهى با او در انذار مردمان، شرط پذیرش رسالت پیامبر(ص) و درستى آن از نظر کافران بود. (لولا أُنزل إلیه ملک فیکون معه نذیرًا)
۷ - مشرکان صدراسلام، معتقد بودند که تنها فرشتگان مى توانند واسطه میان خدا و بشر باشند و نه انسان. (قالوا ... لولا أُنزل إلیه ملک فیکون معه نذیرًا)
۸ - انذار و اخطار به مردمان، از اهداف مهم و محورى رسالت پیامبر(ص) (لولا أُنزل إلیه ملک فیکون معه نذیرًا) این که کافران تنها مسأله انذار را به عنوان هدف و محور رسالت پیامبر(ص) و فرشتگان یادآور شدند، مى تواند حاکى از حقیقت یاد شده باشد.
۹ - انجام رسالت الهى (انذار مردمان) در دیدگاه مشرکان، تنها در خور شأن فرشتگان بود، نه در توان انسان. (و قالوا مالِ هذا الرسول ... لولا أُنزل إلیه ملک) برداشت فوق، از آن جا است که مشرکان به خاطر غذا خوردن و رفت و آمد پیامبر(ص) در بازار، او را شایسته پیامبرى نمى دانستند و خواستار نزول فرشته اى براى همیارى با آن حضرت بودند.
۱۰ - حضور در متن جامعه و داشتن روابط نزدیک و همسان با مردم، امرى ازرشمند و ستوده براى رهبران الهى و سازگار با مقام پیامبرى (و قالوا مالِ هذا الرسول یأکل ... لولا أُنزل إلیه ملک فیکون معه نذیرًا)
موضوعات مرتبط
- انبیا: تغذیه انبیا ۱; مردمى بودن انبیا ۱۰; معامله انبیا ۱
- انسان: انذار انسان ها ۵، ۶; اهمیت انذار انسان ها ۸; مسؤولیت انذار انسان ها ۹
- رسولان خدا ۷:
- رهبران دینى : مردمى بودن رهبران دینى ۱۰
- کافران: بینش کافران ۱، ۴، ۹; توقعات بیجاى کافران ۵; شرایط ایمان کافران ۶; عقیده کافران صدراسلام ۷
- محمد(ص): انذارهاى محمد(ص) ۵، ۶; اهداف محمد(ص) ۸; بشر بودن محمد(ص) ۲; تغذیه محمد(ص) ۲; خاستگاه محمد(ص) ۳; روابط اجتماعى محمد(ص) ۳; روابط اقتصادى محمد(ص) ۲; مردمى بودن محمد(ص) ۳; نزول ملائکه بر محمد(ص) ۵، ۶; نیازهاى مادى محمد(ص) ۲
- مردم دارى: ارزش مردم دارى ۱۰
- ملائکه: انذارهاى ملائکه ۵، ۶; نقش ملائکه ۷، ۹
- نبوت: مکذبان نبوت بشر ۴
- نیازها: نیاز به طعام ۲