يوسف ٦٦: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
(افزودن سال نزول)
(QRobot edit)
خط ۳۰: خط ۳۰:
<tabber>
<tabber>
المیزان=
المیزان=
{{ نمایش فشرده تفسیر|
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۲۴#link202 | آيات ۸۲ - ۶۳، سوره يوسف]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۲۴#link202 | آيات ۸۲ - ۶۳، سوره يوسف]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۲۴#link203 | بازگشت برادران يوسف به سوى پدر و راضى كردن او به بردن بنيامين و...]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۲۴#link203 | بازگشت برادران يوسف به سوى پدر و راضى كردن او به بردن بنيامين و...]]
خط ۵۰: خط ۵۱:
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۲۶#link220 | يكى از برادران : نزد پدر بازگشته بگوييد پسرت دزدى كرد و ((ما شهدنا الّا بماعلمنا... و ما كنّا]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۲۶#link220 | يكى از برادران : نزد پدر بازگشته بگوييد پسرت دزدى كرد و ((ما شهدنا الّا بماعلمنا... و ما كنّا]]


}}
|-|نمونه=
|-|نمونه=
{{ نمایش فشرده تفسیر|
*[[تفسیر:نمونه جلد۱۰_بخش۴۹#link17 | تفسیر آیات]]
*[[تفسیر:نمونه جلد۱۰_بخش۴۹#link17 | تفسیر آیات]]
}}
|-| تفسیر نور=
===تفسیر نور (محسن قرائتی)===
{{ نمایش فشرده تفسیر|
قالَ لَنْ أُرْسِلَهُ مَعَكُمْ حَتَّى تُؤْتُونِ مَوْثِقاً مِنَ اللَّهِ لَتَأْتُنَّنِي بِهِ إِلَّا أَنْ يُحاطَ بِكُمْ فَلَمَّا آتَوْهُ مَوْثِقَهُمْ قالَ اللَّهُ عَلى‌ ما نَقُولُ وَكِيلٌ «66»
(پدر) گفت: من هرگز او را با شما نخواهم فرستاد تا آنكه (با سوگند) به نام خدا، وثيقه‌اى محكم بياوريد كه حتماً او را نزد من برگردانيد، مگر آنكه همه شما گرفتار حادثه‌اى شويد. پس چون وثيقه خود را آوردند (پدر) گفت:
خداوند بر آنچه مى‌گوييم وكيل است.
===نکته ها===
«موثق» يعنى آنچه مايه وثوق و اطمينان به قول طرف مقابل است كه مى‌تواند عهد،
----
«1». فصّلت، 34.
جلد 4 - صفحه 246
سوگند و نذر باشد. «مَوْثِقاً مِنَ اللَّهِ»
===پیام ها===
1- به صرف خويشاوندى اكتفا نكنيد و قراردادها را محكم كنيد. لَنْ أُرْسِلَهُ مَعَكُمْ حَتَّى‌ ...*
2- ايمان به خدا وسوگند ونذر وعهد با او، قوى‌ترين پشتوانه بوده و هست. «مَوْثِقاً مِنَ اللَّهِ»
3- هرگاه از شخصى بدقولى و بدرفتارى ديديد، در نوبت بعد قرارداد را محكمتر كنيد. «مَوْثِقاً»
4- فرزند خود را به راحتى همراه ديگران نفرستيد. «تُؤْتُونِ مَوْثِقاً مِنَ اللَّهِ»
5- در قراردادها، پيش‌بينى حوادث غيرمترقّبه و خارج از حيطه اختيار را بكنيد.
«إِلَّا أَنْ يُحاطَ بِكُمْ» (تكليف خارج از توانايى، ممنوع است.)
6- محكم‌كارى‌هاى قانونى و حقوقى، شما را از توكل به خداوند غافل نكند.
«اللَّهُ عَلى‌ ما نَقُولُ وَكِيلٌ»
}}
|-|
اثنی عشری=
===تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)===
{{نمایش فشرده تفسیر|
قالَ لَنْ أُرْسِلَهُ مَعَكُمْ حَتَّى تُؤْتُونِ مَوْثِقاً مِنَ اللَّهِ لَتَأْتُنَّنِي بِهِ إِلاَّ أَنْ يُحاطَ بِكُمْ فَلَمَّا آتَوْهُ مَوْثِقَهُمْ قالَ اللَّهُ عَلى‌ ما نَقُولُ وَكِيلٌ (66)
جلد 6 - صفحه 253
چون يعقوب عليه السّلام رد بضاعت را مشاهده و متحقق شد نزد او اكرام ملك ايشان را، و عازم گرديد بر فرستادن بنيامين با برادران:
قالَ لَنْ أُرْسِلَهُ مَعَكُمْ‌: گفت يعقوب عليه السّلام نمى‌فرستم هرگز بنيامين را با شما. حَتَّى تُؤْتُونِ مَوْثِقاً مِنَ اللَّهِ‌: تا اينكه بدهيد مرا پيمانى مؤكد به ذكر خدا.
شيخ طوسى (اعلى الله مقامه) در تبيان نقل فرموده كه: او را به شما ندهم تا سوگند خوريد به حق محمد خاتم النبيين و سيد المرسلين.
اين عهد و قسم را نمائيد كه: لَتَأْتُنَّنِي بِهِ‌: هرآينه البته بياوريد او را به من‌ إِلَّا أَنْ يُحاطَ بِكُمْ‌: مگر آنكه احاطه كرده شود به شما بليّه و واقعه‌اى كه طاقت آن نداشته باشيد: يا مگر آنكه تماما هلاك شويد. يا آنكه حائل شود بين او و شما چيزى كه قدرت نداشته باشيد برآوردن او. اين استثناء است از اعم احوال، و تقدير آنكه: (لتأتنّنى به على كلّ حال الّا لحال الاحاطة بكم).
پس ايشان قسم خوردند به منزلت و شرافت پيغمبر ما كه در مهم بنيامين مكر ننمايند. فَلَمَّا آتَوْهُ مَوْثِقَهُمْ‌: پس چون دادند پدر را عهد و پيمان خود: قالَ اللَّهُ عَلى‌ ما نَقُولُ وَكِيلٌ‌: گفت يعقوب عليه السّلام كه خداى تعالى بر آنچه ما مى‌گوئيم نگهبان و شاهد است، اگر مخالفت كنيد حق مرا از شما ستاند.
تنبيه: آيه شريفه دلالت دارد بر وجوب توكل بر خداوند متعال در جميع مهمات و تفويض امر به او در تمام امور؛ و ايضا دلالت دارد بر اينكه يعقوب عليه السّلام فرستاد بنيامين را با ايشان به سبب علم به اينكه چون كبير السن شوند نادم گردند بر آنچه نمودند با يوسف عليه السّلام و مصرّ بر آن نباشند و بدين جهت وثوق به آنها پيدا كرد و حديث يوسف عليه السّلام را تذكر داد براى ترغيب در حفظ برادرشان.
جلد 6 - صفحه 254
}}
|-|
روان جاوید=
===تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)===
{{نمایش فشرده تفسیر|
فَلَمَّا رَجَعُوا إِلى‌ أَبِيهِمْ قالُوا يا أَبانا مُنِعَ مِنَّا الْكَيْلُ فَأَرْسِلْ مَعَنا أَخانا نَكْتَلْ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ (63) قالَ هَلْ آمَنُكُمْ عَلَيْهِ إِلاَّ كَما أَمِنْتُكُمْ عَلى‌ أَخِيهِ مِنْ قَبْلُ فَاللَّهُ خَيْرٌ حافِظاً وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ (64) وَ لَمَّا فَتَحُوا مَتاعَهُمْ وَجَدُوا بِضاعَتَهُمْ رُدَّتْ إِلَيْهِمْ قالُوا يا أَبانا ما نَبْغِي هذِهِ بِضاعَتُنا رُدَّتْ إِلَيْنا وَ نَمِيرُ أَهْلَنا وَ نَحْفَظُ أَخانا وَ نَزْدادُ كَيْلَ بَعِيرٍ ذلِكَ كَيْلٌ يَسِيرٌ (65) قالَ لَنْ أُرْسِلَهُ مَعَكُمْ حَتَّى تُؤْتُونِ مَوْثِقاً مِنَ اللَّهِ لَتَأْتُنَّنِي بِهِ إِلاَّ أَنْ يُحاطَ بِكُمْ فَلَمَّا آتَوْهُ مَوْثِقَهُمْ قالَ اللَّهُ عَلى‌ ما نَقُولُ وَكِيلٌ (66)
ترجمه‌
پس چون باز گشتند بسوى پدرشان گفتند اى پدر ما باز داشته شد از ما پيمانه پس بفرست با ما برادرمان را تا پيمانه گيريم و همانا ما مر او را هر آينه نگهدارانيم‌
گفت امين نمى‌كنم شما را بر او مگر چنانچه امين كردم شما را بر برادرش از پيش پس خدا بهتر است از جهت نگهدار بودن و او است رحم كننده‌ترين رحم- كنندگان‌
و چون باز نمودند بارشانرا يافتند سرمايه خودشان را كه ردّ شده بود بايشان گفتند اى پدر ما چه ميخواهيم اين سرمايه ما است كه ردّ شده بما و طعام آوريم براى خانواده خود و نگهدارى كنيم برادرمان را و زياده آورديم بار شترى را اين بارى است اندك‌
گفت هرگز نخواهم فرستاد او را با شما تا آنكه بدهيد مرا پيمان مؤكّدى از خدا كه بياوريد البتّه نزد من او را مگر آنكه احاطه شود بشما پس چون دادند باو پيمان مؤكّدشان را گفت خدا بر آنچه ميگوئيم نگهبان است.
تفسير
برادران حضرت يوسف عليه السّلام بعد از مراجعت از مصر شرفياب حضور پدر بزرگوار خود شدند و شرح حال را با شمّه‌اى از محامد صفات و مكارم اخلاق و مراتب احسان ملك مصر نسبت بايشان عرضه داشتند و اخيرا گوشزد نمودند كه پادشاه ما را ممنوع از مراجعت بمصر براى خريدارى طعام نموده در صورتى كه بدون برادر كهتر خود معاودت نمائيم و بنابراين ما ممنوع شديم از آنكه كيلى براى ما شود مگر ابن يامين با ما باشد پس خواهش داريم او را با ما روانه فرمائى تا بمقصود خودمان كه خريدارى طعام و كيل آن است نائل شويم و مطمئن باش كه ما در حفظ و مراقبت حال او كوتاهى نخواهيم نمود و بعضى يكتل بصيغه مفرد مغايب قرائت نموده‌اند يعنى بفرست با ما برادر كهتر ما را تا كيل كند براى ما و خودش و حضرت يعقوب با آنكه ميدانست حضرات از سلوك خودشان نسبت بحضرت يوسف پشيمان شده‌اند و توبه كرده‌اند براى مزيد تأكيد در حفظ ابن يامين در جواب فرمود كه امين نميكنم شما را بر او مگر چنانچه امين كردم شما را بر برادرش يوسف پيش از اين و شما وعده حفظ او را داديد و عمل نكرديد ولى خداوند بهترين حفظ كنندگان‌
----
جلد 3 صفحه 161
و رحم كننده‌ترين رحم كنندگان است و بعضى حفظا بجاى حافظا قرائت نموده‌اند يعنى خدا بهتر است از راه نگهدارى و حفظ كردن البتّه بر ضعف و پيرى من رحم ميفرمايد و دو مصيبت را بر ناتوانى تحميل نميكند و او را بمن بر ميگرداند و در مجمع روايت نموده كه خداوند فرمود بعزت و جلال خودم هر دو را بتو برميگردانم چون توكّل بمن نمودى و بعضى گفته‌اند شمعون را هم حضرت يوسف عليه السّلام در اين سفر براى آنكه برادران ابن يامين را بياورند بعنوان گرو نگهداشته بود در هر حال چون حضرات بارها را گشودند ديدند سرمايه خودشان را كه در عوض گندم پرداخته بودند بدون كم و كاست بآنها مسترد شده و در بار آنها موجود است لذا خرسند شدند از دو جهت يكى آنكه تجارتى كرده و غنيمتى برده و خوشى گذرانده‌اند و سرمايه آنها هم موجود است ديگر آنكه وسيله‌اى پيدا كرده‌اند براى بردن ابن يامين لذا عرضه داشتند اى پدر بزرگوار ما ديگر چه ميخواهيم از مسافرت آيا بهتر از اين سفرى ميشود اين سرمايه ما است كه بما مسترد شده علاوه بر آنكه مشمول اكرام و احسان پادشاه شديم يا آنكه عرضه داشتند اى پدر ما حاجت بسرمايه ديگرى نداريم با همين سرمايه ثانيا مسافرت ميكنيم و بنا بر اين كلمه ما در ما نبغى نافيه و بنابر احتمال اوّل كه اظهر است استفهاميّه است و فائده مسافرت ما آنستكه طعام براى خانواده و كسان خود مى‌آوريم و برادر خودمان را در ذهاب و اياب حفظ ميكنيم و اين موجب اجر است براى ما و يك بار شتر گندم علاوه براى او ميگيريم اين مقدار گندم كه تهيّه نموديم براى مؤنه ما كم است يا يك بار گندم كم است پادشاه مضايقه نميكند از آنكه براى برادر ما بدهد پس از اين مقدّمات حضرت يعقوب عليه السّلام خواهى نخواهى راضى شد بتسليم ابن يامين ببرادران ولى فرمود نميفرستم با شما او را بعد از آنكه ديدم نتيجه فرستادن يوسف را با شما مگر آنكه عهد مؤكّد بذكر نام خداوند كه موجب اطمينان باشد با من بنمائيد كه بياوريد او را نزد من و نگذاريد بر او آسيبى وارد شود مگر آنكه دشمن بر شما احاطه كند كه قادر بر دفاع و فرار نشويد يا بلا احاطه نمايد كه تمامى هلاك شويد و چون حضرات قبول نمودند و متعهد شدند خدا را هم بر اين معاهده شاهد گرفت و انتقام از آنها را در صورت تخلّف بخدا واگذار فرمود و از ابن عبّاس نقل شده كه موثق آن بود كه گفتند بحقّ محمّد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم خاتم النبيّين‌
----
جلد 3 صفحه 162
با برادر خودمان بدستوريكه فرموديد عمل خواهيم نمود ..
}}
|-|
اطیب البیان=
===اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)===
{{نمایش فشرده تفسیر|
قال‌َ لَن‌ أُرسِلَه‌ُ مَعَكُم‌ حَتّي‌ تُؤتُون‌ِ مَوثِقاً مِن‌َ اللّه‌ِ لَتَأتُنَّنِي‌ بِه‌ِ إِلاّ أَن‌ يُحاطَ بِكُم‌ فَلَمّا آتَوه‌ُ مَوثِقَهُم‌ قال‌َ اللّه‌ُ عَلي‌ ما نَقُول‌ُ وَكِيل‌ٌ (66)
فرمود هرگز نميفرستم‌ ‌او‌ ‌را‌ ‌با‌ ‌شما‌ ‌تا‌ اينكه‌ عهد و قسم‌ ياد كنيم‌ بعهد الهي‌ ‌هر‌ آينه‌ ‌او‌ ‌را‌ برگردانيد بمن‌ مگر تقدير الهي‌ و پيش‌ آمدي‌ شود ‌که‌ ‌از‌ قدرت‌ و اختيار ‌شما‌ خارج‌ ‌باشد‌ ‌پس‌ موقعي‌ ‌که‌ عهد و قسم‌ ياد كردند نزد يعقوب‌ و خواستند ‌او‌ ‌را‌ ببرند يعقوب‌ ‌گفت‌ خداوند ‌بر‌ آنچه‌ ‌من‌ ‌با‌ ‌شما‌ قرارداد كرديم‌ و گفتيم‌ وكيل‌ ‌باشد‌.
قال‌َ لَن‌ أُرسِلَه‌ُ لن‌ ‌براي‌ نفي‌ تأييد ‌است‌ ‌يعني‌ ممكن‌ نيست‌ و محال‌ ‌است‌ بمحال‌ عادي‌ ‌که‌ ‌من‌ ‌او‌ ‌را‌ بفرستم‌ معكم‌ ‌با‌ ‌شما‌ ‌که‌ حكماء گفتند چهار قسم‌ محال‌ داريم‌: محال‌ ذاتي‌، محال‌ وقوعي‌، محال‌ شرعي‌، محال‌ عادي‌.
محال‌ ذاتي‌ ‌که‌ محال‌ عقلي‌ ‌هم‌ گويند مثل‌ شريك‌ باري‌ مقابل‌ واجب‌ و ممكن‌. محال‌ وقوعي‌ آنكه‌ معلول‌ بدون‌ علت‌ تحقق‌ پيدا نمي‌كند مثل‌ ماهيات‌ ممكنه‌ ‌در‌ مقابل‌ طبيعي‌ و دهري‌ و مصنوع‌ بدون‌ صانع‌ و فعل‌ بدون‌ فاعل‌.
محال‌ شرعي‌ افعالي‌ ‌که‌ شرع‌ و عقل‌ حكم‌ بقبح‌ ‌آن‌ كرده‌ مثل‌ فحشاء و منكر و بغي‌ و ساير معاصي‌ ‌که‌ محال‌ ‌است‌ شارع‌ ترخيص‌ كند و عقل‌ تجويز كند.
محال‌ عادي‌ ‌به‌ اينكه‌ ‌بر‌ حسب‌ عادت‌ و اسباب‌ ظاهريه‌ هنوز واقع‌ نشده‌ مثل‌ عنقا و كوه‌ قاف‌ و غول‌ بياباني‌ ‌که‌ علماء ‌از‌ ‌اينکه‌ نحو امور تعبير مي‌كنند بانياب‌ اغوال‌ و ‌در‌ اينجا ‌يعني‌ ‌بر‌ حسب‌ عادت‌ محال‌ ‌است‌ ‌او‌ ‌را‌ بفرستم‌ ‌با‌ ‌شما‌ حَتّي‌ تُؤتُون‌ِ ‌که‌ تؤتوني‌ بوده‌ كسره‌ دلالت‌ ‌بر‌ سقوط ياء متكلم‌ مي‌كند مَوثِقاً مِن‌َ اللّه‌ِ ‌يعني‌ ‌با‌ ‌خدا‌ عهد و ميثاق‌ ببنديد ‌در‌ حضور ‌من‌ ‌که‌ واجب‌ شود ‌بر‌ ‌شما‌ ‌که‌ بعهد و نذر و قسم‌ واجب‌ ميشود و نقضش‌ حرام‌ و موجب‌ كفاره‌ ‌علي‌
جلد 11 - صفحه 230
اختلاف‌ مي‌شود.
لَتَأتُنَّنِي‌ بِه‌ِ ‌که‌ ‌او‌ ‌را‌ باندازه‌ قدرت‌ ‌خود‌ حفظ كنيد و برگردانيد بمن‌ إِلّا أَن‌ يُحاطَ بِكُم‌ ‌که‌ ‌در‌ زمينه‌ عدم‌ قدرت‌ تكليف‌ ساقط و مؤاخذه‌ قبيح‌ و خلف‌ و نقض‌ حرام‌ نيست‌ و كفاره‌ تعلق‌ نمي‌گيرد.
فَلَمّا آتَوه‌ُ مَوثِقَهُم‌ عهد و قسم‌ ياد كردند حضرت‌ يعقوب‌ ‌خدا‌ ‌را‌ ‌بر‌ ‌اينکه‌ قرارداد وكيل‌ گرفت‌.
‌قال‌ يعقوب‌ اللّه‌ُ عَلي‌ ما نَقُول‌ُ ‌که‌ مشاهده‌ و قسم‌ ‌باشد‌ ‌که‌ ‌بين‌ ‌من‌ و ‌شما‌ گفته‌ شد وكيل‌ ‌که‌ توكلم‌ و اعتمادم‌ و اميدم‌ بخدا ‌است‌ ‌که‌ ‌او‌ حفظ فرمايد و بمن‌ برگرداند.
}}
|-|
برگزیده تفسیر نمونه=
===برگزیده تفسیر نمونه===
{{نمایش فشرده تفسیر|
]
(آیه 66)- ولی یعقوب با تمام این احوال، راضی به فرستادن فرزندش بنیامین با آنها نبود، و از طرفی اصرار آنها که با منطق روشنی همراه بود، او را وادار می‌کرد که در برابر این پیشنهاد تسلیم شود، سر انجام راه چاره را در این دید که نسبت به فرستادن فرزند، موافقت مشروط کند، لذا به آنها چنین «گفت: من هرگز او را با شما نخواهم فرستاد تا پیمان مؤکد الهی بدهید که او را حتما نزد من خواهید آورد مگر این که (بر اثر مرگ و یا عوامل دیگر) قدرت از شما سلب شود» (قالَ لَنْ أُرْسِلَهُ مَعَکُمْ حَتَّی تُؤْتُونِ مَوْثِقاً مِنَ اللَّهِ لَتَأْتُنَّنِی بِهِ إِلَّا أَنْ یُحاطَ بِکُمْ).
منظور از «مَوْثِقاً مِنَ اللَّهِ» (وثیقه الهی) همان عهد و پیمان و سوگندی بوده که با نام خداوند همراه است.
به هر حال برادران یوسف پیشنهاد پدر را پذیرفتند، «و هنگامی که عهد و پیمان خود را در اختیار پدر گذاشتند (یعقوب) گفت: خداوند شاهد و ناظر و حافظ آن است که ما می‌گوییم» (فَلَمَّا آتَوْهُ مَوْثِقَهُمْ قالَ اللَّهُ عَلی ما نَقُولُ وَکِیلٌ).
}}
|-|تسنیم=
|-|تسنیم=
{{ نمایش فشرده تفسیر|
*[[تفسیر:تسنیم | تفسیر آیات]]
*[[تفسیر:تسنیم | تفسیر آیات]]
|-|نور=
}}
*[[تفسیر:نور  | تفسیر آیات]]
 
|-|</tabber>
|-|</tabber>



نسخهٔ ‏۲۳ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۰۲:۳۶


ترجمه

گفت: «من هرگز او را با شما نخواهم فرستاد، تا پیمان مؤکّد الهی بدهید که او را حتماً نزد من خواهید آورد! مگر اینکه (بر اثر مرگ یا علّت دیگر،) قدرت از شما سلب گردد. و هنگامی که آنها پیمان استوار خود را در اختیار او گذاردند، گفت: «خداوند، نسبت به آنچه می‌گوییم، ناظر و نگهبان است!»

|گفت: هرگز او را با شما نخواهم فرستاد تا به من پيمان اكيد از خدا بدهيد كه او را حتما نزد من خواهيد آورد، مگر آن كه گرفتار حادثه‌اى شويد. پس چون پيمان خود را بدو دادند، گفت: خدا بر آنچه مى‌گوييم و كيل [و شاهد] است
گفت: «هرگز او را با شما نخواهم فرستاد تا با من با نام خدا پيمان استوارى ببنديد كه حتماً او را نزد من باز آوريد، مگر آنكه گرفتار [حادثه‌اى‌] شويد.» پس چون پيمان خود را با او استوار كردند [يعقوب‌] گفت: «خدا بر آنچه مى‌گوييم وكيل است.»
یعقوب گفت: تا شما برای من به خدا عهد و قسم یاد مکنید که او را برگردانید مگر آنکه (به قهر خدا) گرفتار و هلاک شوید من هرگز او را همراه شما نخواهم فرستاد. پس چون برادران عهد و قسم به خدا یاد کردند یعقوب گفت: خدا بر قول ما وکیل و گواه است (و او را فرستاد).
گفت: برادرتان را همراه شما [به مصر] نمی فرستم تا اینکه پیمان محکمی از خدا به من بسپارید که او را حتماً به من بازگردانید، مگر اینکه [به سبب بسته شدن همه راه ها به روی شما] نتوانید. پس هنگامی که پیمان استوارشان را به پدر سپردند، گفت: خدا بر آنچه می گوییم، وکیل است.
گفت: هرگز او را با شما نمى‌فرستم، تا با من به نام خدا پيمانى ببنديد كه نزد منش بازمى‌آوريد. مگر آنكه همه گرفتار شويد. چون با او عهد كردند، گفت: خدا بر آنچه مى‌گوييم گواه است.
گفت هرگز او را همراه شما نمی‌فرستم مگر آنکه عهدی به نام خدا به من بدهید که او را به نزد من باز آورید، مگر آنکه از هر سو گرفتار آیید، و چون عهدشان را دادند، [یعقوب‌] گفت خداوند بر آنچه می‌گوییم [و قول و قرار ما] [ناظر و] کارساز است‌
گفت: هرگز او را با شما نخواهم فرستاد تا مرا پيمانى استوار از خداى دهيد- يعنى به نام خدا سوگند خوريد، تا گروگانى باشد- كه هر آينه او را به من باز مى‌آريد مگر آنكه گرفتار شويد. پس چون او را پيمان استوار خويش بدادند، گفت: خداى بر آنچه گوييم [گواه و] نگاهبان است.
(سرانجام یعقوب گول سخنان فرزندان را خورد. ولی برای اطمینان خاطر) گفت: من هرگز او را با شما نخواهم فرستاد تا این که عهد و پیمان مؤکّد و استوار با سوگند به خدا، با من نبندید که او را (سالم) به من برمی‌گردانید، مگر که (بر اثر مرگ و یا غلبه‌ی دشمن و یا عامل دیگر) قدرت از شما سلب گردد. (فرزندانش پیمانش را پذیرفتند و خدای را به شهادت طلبیدند.) هنگامی که با پدر پیمان بستند، گفت: خداوند آگاه و مطّلع بر آن چیزی است که (به همدیگر) می‌گوئیم.
گفت: «هرگز او را با شما نخواهم فرستاد تا پیمانی از خدایم بیاورید که به‌راستی او را بی‌چون نزد من باز آورید، مگر آنکه ناخودآگاه گرفتار شوید.» پس چون پیمان خود را برای او آوردند (یعقوب) گفت: «خدا بر آنچه می‌گوییم وکیل است.»
گفت نفرستمش با شما تا دهیدم گروگانی از خدا که بیاریدش بسوی من مگر آنکه فراگرفته شوید و هنگامی که دادندش گروگان خود را گفت خدا است بر آنچه گوئیم وکیل‌


يوسف ٦٥ آیه ٦٦ يوسف ٦٧
سوره : سوره يوسف
نزول : ١١ بعثت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ٢٤
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«مَوْثِقاً»: عهد و پیمان مؤکّد. «مَوْثِقاً مِّنَ اللهِ»: عهد و پیمانی که با سوگند خوردن به خدا مؤکّد گردد. «أَن یُحَاطَ بِکُمْ»: از طرف دشمن احاطه شوید. مرگ بر شما چیره شود. «وَکِیلٌ»: حافظ. مراقب. مطلع.

آیات مرتبط (تعداد ریشه‌های مشترک)

تفسیر


تفسیر نور (محسن قرائتی)


قالَ لَنْ أُرْسِلَهُ مَعَكُمْ حَتَّى تُؤْتُونِ مَوْثِقاً مِنَ اللَّهِ لَتَأْتُنَّنِي بِهِ إِلَّا أَنْ يُحاطَ بِكُمْ فَلَمَّا آتَوْهُ مَوْثِقَهُمْ قالَ اللَّهُ عَلى‌ ما نَقُولُ وَكِيلٌ «66»

(پدر) گفت: من هرگز او را با شما نخواهم فرستاد تا آنكه (با سوگند) به نام خدا، وثيقه‌اى محكم بياوريد كه حتماً او را نزد من برگردانيد، مگر آنكه همه شما گرفتار حادثه‌اى شويد. پس چون وثيقه خود را آوردند (پدر) گفت:

خداوند بر آنچه مى‌گوييم وكيل است.

نکته ها

«موثق» يعنى آنچه مايه وثوق و اطمينان به قول طرف مقابل است كه مى‌تواند عهد،


«1». فصّلت، 34.

جلد 4 - صفحه 246

سوگند و نذر باشد. «مَوْثِقاً مِنَ اللَّهِ»

پیام ها

1- به صرف خويشاوندى اكتفا نكنيد و قراردادها را محكم كنيد. لَنْ أُرْسِلَهُ مَعَكُمْ حَتَّى‌ ...*

2- ايمان به خدا وسوگند ونذر وعهد با او، قوى‌ترين پشتوانه بوده و هست. «مَوْثِقاً مِنَ اللَّهِ»

3- هرگاه از شخصى بدقولى و بدرفتارى ديديد، در نوبت بعد قرارداد را محكمتر كنيد. «مَوْثِقاً»

4- فرزند خود را به راحتى همراه ديگران نفرستيد. «تُؤْتُونِ مَوْثِقاً مِنَ اللَّهِ»

5- در قراردادها، پيش‌بينى حوادث غيرمترقّبه و خارج از حيطه اختيار را بكنيد.

«إِلَّا أَنْ يُحاطَ بِكُمْ» (تكليف خارج از توانايى، ممنوع است.)

6- محكم‌كارى‌هاى قانونى و حقوقى، شما را از توكل به خداوند غافل نكند.

«اللَّهُ عَلى‌ ما نَقُولُ وَكِيلٌ»

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



قالَ لَنْ أُرْسِلَهُ مَعَكُمْ حَتَّى تُؤْتُونِ مَوْثِقاً مِنَ اللَّهِ لَتَأْتُنَّنِي بِهِ إِلاَّ أَنْ يُحاطَ بِكُمْ فَلَمَّا آتَوْهُ مَوْثِقَهُمْ قالَ اللَّهُ عَلى‌ ما نَقُولُ وَكِيلٌ (66)

جلد 6 - صفحه 253

چون يعقوب عليه السّلام رد بضاعت را مشاهده و متحقق شد نزد او اكرام ملك ايشان را، و عازم گرديد بر فرستادن بنيامين با برادران:

قالَ لَنْ أُرْسِلَهُ مَعَكُمْ‌: گفت يعقوب عليه السّلام نمى‌فرستم هرگز بنيامين را با شما. حَتَّى تُؤْتُونِ مَوْثِقاً مِنَ اللَّهِ‌: تا اينكه بدهيد مرا پيمانى مؤكد به ذكر خدا.

شيخ طوسى (اعلى الله مقامه) در تبيان نقل فرموده كه: او را به شما ندهم تا سوگند خوريد به حق محمد خاتم النبيين و سيد المرسلين.

اين عهد و قسم را نمائيد كه: لَتَأْتُنَّنِي بِهِ‌: هرآينه البته بياوريد او را به من‌ إِلَّا أَنْ يُحاطَ بِكُمْ‌: مگر آنكه احاطه كرده شود به شما بليّه و واقعه‌اى كه طاقت آن نداشته باشيد: يا مگر آنكه تماما هلاك شويد. يا آنكه حائل شود بين او و شما چيزى كه قدرت نداشته باشيد برآوردن او. اين استثناء است از اعم احوال، و تقدير آنكه: (لتأتنّنى به على كلّ حال الّا لحال الاحاطة بكم).

پس ايشان قسم خوردند به منزلت و شرافت پيغمبر ما كه در مهم بنيامين مكر ننمايند. فَلَمَّا آتَوْهُ مَوْثِقَهُمْ‌: پس چون دادند پدر را عهد و پيمان خود: قالَ اللَّهُ عَلى‌ ما نَقُولُ وَكِيلٌ‌: گفت يعقوب عليه السّلام كه خداى تعالى بر آنچه ما مى‌گوئيم نگهبان و شاهد است، اگر مخالفت كنيد حق مرا از شما ستاند.

تنبيه: آيه شريفه دلالت دارد بر وجوب توكل بر خداوند متعال در جميع مهمات و تفويض امر به او در تمام امور؛ و ايضا دلالت دارد بر اينكه يعقوب عليه السّلام فرستاد بنيامين را با ايشان به سبب علم به اينكه چون كبير السن شوند نادم گردند بر آنچه نمودند با يوسف عليه السّلام و مصرّ بر آن نباشند و بدين جهت وثوق به آنها پيدا كرد و حديث يوسف عليه السّلام را تذكر داد براى ترغيب در حفظ برادرشان.

جلد 6 - صفحه 254


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


فَلَمَّا رَجَعُوا إِلى‌ أَبِيهِمْ قالُوا يا أَبانا مُنِعَ مِنَّا الْكَيْلُ فَأَرْسِلْ مَعَنا أَخانا نَكْتَلْ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ (63) قالَ هَلْ آمَنُكُمْ عَلَيْهِ إِلاَّ كَما أَمِنْتُكُمْ عَلى‌ أَخِيهِ مِنْ قَبْلُ فَاللَّهُ خَيْرٌ حافِظاً وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ (64) وَ لَمَّا فَتَحُوا مَتاعَهُمْ وَجَدُوا بِضاعَتَهُمْ رُدَّتْ إِلَيْهِمْ قالُوا يا أَبانا ما نَبْغِي هذِهِ بِضاعَتُنا رُدَّتْ إِلَيْنا وَ نَمِيرُ أَهْلَنا وَ نَحْفَظُ أَخانا وَ نَزْدادُ كَيْلَ بَعِيرٍ ذلِكَ كَيْلٌ يَسِيرٌ (65) قالَ لَنْ أُرْسِلَهُ مَعَكُمْ حَتَّى تُؤْتُونِ مَوْثِقاً مِنَ اللَّهِ لَتَأْتُنَّنِي بِهِ إِلاَّ أَنْ يُحاطَ بِكُمْ فَلَمَّا آتَوْهُ مَوْثِقَهُمْ قالَ اللَّهُ عَلى‌ ما نَقُولُ وَكِيلٌ (66)

ترجمه‌

پس چون باز گشتند بسوى پدرشان گفتند اى پدر ما باز داشته شد از ما پيمانه پس بفرست با ما برادرمان را تا پيمانه گيريم و همانا ما مر او را هر آينه نگهدارانيم‌

گفت امين نمى‌كنم شما را بر او مگر چنانچه امين كردم شما را بر برادرش از پيش پس خدا بهتر است از جهت نگهدار بودن و او است رحم كننده‌ترين رحم- كنندگان‌

و چون باز نمودند بارشانرا يافتند سرمايه خودشان را كه ردّ شده بود بايشان گفتند اى پدر ما چه ميخواهيم اين سرمايه ما است كه ردّ شده بما و طعام آوريم براى خانواده خود و نگهدارى كنيم برادرمان را و زياده آورديم بار شترى را اين بارى است اندك‌

گفت هرگز نخواهم فرستاد او را با شما تا آنكه بدهيد مرا پيمان مؤكّدى از خدا كه بياوريد البتّه نزد من او را مگر آنكه احاطه شود بشما پس چون دادند باو پيمان مؤكّدشان را گفت خدا بر آنچه ميگوئيم نگهبان است.

تفسير

برادران حضرت يوسف عليه السّلام بعد از مراجعت از مصر شرفياب حضور پدر بزرگوار خود شدند و شرح حال را با شمّه‌اى از محامد صفات و مكارم اخلاق و مراتب احسان ملك مصر نسبت بايشان عرضه داشتند و اخيرا گوشزد نمودند كه پادشاه ما را ممنوع از مراجعت بمصر براى خريدارى طعام نموده در صورتى كه بدون برادر كهتر خود معاودت نمائيم و بنابراين ما ممنوع شديم از آنكه كيلى براى ما شود مگر ابن يامين با ما باشد پس خواهش داريم او را با ما روانه فرمائى تا بمقصود خودمان كه خريدارى طعام و كيل آن است نائل شويم و مطمئن باش كه ما در حفظ و مراقبت حال او كوتاهى نخواهيم نمود و بعضى يكتل بصيغه مفرد مغايب قرائت نموده‌اند يعنى بفرست با ما برادر كهتر ما را تا كيل كند براى ما و خودش و حضرت يعقوب با آنكه ميدانست حضرات از سلوك خودشان نسبت بحضرت يوسف پشيمان شده‌اند و توبه كرده‌اند براى مزيد تأكيد در حفظ ابن يامين در جواب فرمود كه امين نميكنم شما را بر او مگر چنانچه امين كردم شما را بر برادرش يوسف پيش از اين و شما وعده حفظ او را داديد و عمل نكرديد ولى خداوند بهترين حفظ كنندگان‌


جلد 3 صفحه 161

و رحم كننده‌ترين رحم كنندگان است و بعضى حفظا بجاى حافظا قرائت نموده‌اند يعنى خدا بهتر است از راه نگهدارى و حفظ كردن البتّه بر ضعف و پيرى من رحم ميفرمايد و دو مصيبت را بر ناتوانى تحميل نميكند و او را بمن بر ميگرداند و در مجمع روايت نموده كه خداوند فرمود بعزت و جلال خودم هر دو را بتو برميگردانم چون توكّل بمن نمودى و بعضى گفته‌اند شمعون را هم حضرت يوسف عليه السّلام در اين سفر براى آنكه برادران ابن يامين را بياورند بعنوان گرو نگهداشته بود در هر حال چون حضرات بارها را گشودند ديدند سرمايه خودشان را كه در عوض گندم پرداخته بودند بدون كم و كاست بآنها مسترد شده و در بار آنها موجود است لذا خرسند شدند از دو جهت يكى آنكه تجارتى كرده و غنيمتى برده و خوشى گذرانده‌اند و سرمايه آنها هم موجود است ديگر آنكه وسيله‌اى پيدا كرده‌اند براى بردن ابن يامين لذا عرضه داشتند اى پدر بزرگوار ما ديگر چه ميخواهيم از مسافرت آيا بهتر از اين سفرى ميشود اين سرمايه ما است كه بما مسترد شده علاوه بر آنكه مشمول اكرام و احسان پادشاه شديم يا آنكه عرضه داشتند اى پدر ما حاجت بسرمايه ديگرى نداريم با همين سرمايه ثانيا مسافرت ميكنيم و بنا بر اين كلمه ما در ما نبغى نافيه و بنابر احتمال اوّل كه اظهر است استفهاميّه است و فائده مسافرت ما آنستكه طعام براى خانواده و كسان خود مى‌آوريم و برادر خودمان را در ذهاب و اياب حفظ ميكنيم و اين موجب اجر است براى ما و يك بار شتر گندم علاوه براى او ميگيريم اين مقدار گندم كه تهيّه نموديم براى مؤنه ما كم است يا يك بار گندم كم است پادشاه مضايقه نميكند از آنكه براى برادر ما بدهد پس از اين مقدّمات حضرت يعقوب عليه السّلام خواهى نخواهى راضى شد بتسليم ابن يامين ببرادران ولى فرمود نميفرستم با شما او را بعد از آنكه ديدم نتيجه فرستادن يوسف را با شما مگر آنكه عهد مؤكّد بذكر نام خداوند كه موجب اطمينان باشد با من بنمائيد كه بياوريد او را نزد من و نگذاريد بر او آسيبى وارد شود مگر آنكه دشمن بر شما احاطه كند كه قادر بر دفاع و فرار نشويد يا بلا احاطه نمايد كه تمامى هلاك شويد و چون حضرات قبول نمودند و متعهد شدند خدا را هم بر اين معاهده شاهد گرفت و انتقام از آنها را در صورت تخلّف بخدا واگذار فرمود و از ابن عبّاس نقل شده كه موثق آن بود كه گفتند بحقّ محمّد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم خاتم النبيّين‌


جلد 3 صفحه 162

با برادر خودمان بدستوريكه فرموديد عمل خواهيم نمود ..

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


قال‌َ لَن‌ أُرسِلَه‌ُ مَعَكُم‌ حَتّي‌ تُؤتُون‌ِ مَوثِقاً مِن‌َ اللّه‌ِ لَتَأتُنَّنِي‌ بِه‌ِ إِلاّ أَن‌ يُحاطَ بِكُم‌ فَلَمّا آتَوه‌ُ مَوثِقَهُم‌ قال‌َ اللّه‌ُ عَلي‌ ما نَقُول‌ُ وَكِيل‌ٌ (66)

فرمود هرگز نميفرستم‌ ‌او‌ ‌را‌ ‌با‌ ‌شما‌ ‌تا‌ اينكه‌ عهد و قسم‌ ياد كنيم‌ بعهد الهي‌ ‌هر‌ آينه‌ ‌او‌ ‌را‌ برگردانيد بمن‌ مگر تقدير الهي‌ و پيش‌ آمدي‌ شود ‌که‌ ‌از‌ قدرت‌ و اختيار ‌شما‌ خارج‌ ‌باشد‌ ‌پس‌ موقعي‌ ‌که‌ عهد و قسم‌ ياد كردند نزد يعقوب‌ و خواستند ‌او‌ ‌را‌ ببرند يعقوب‌ ‌گفت‌ خداوند ‌بر‌ آنچه‌ ‌من‌ ‌با‌ ‌شما‌ قرارداد كرديم‌ و گفتيم‌ وكيل‌ ‌باشد‌.

قال‌َ لَن‌ أُرسِلَه‌ُ لن‌ ‌براي‌ نفي‌ تأييد ‌است‌ ‌يعني‌ ممكن‌ نيست‌ و محال‌ ‌است‌ بمحال‌ عادي‌ ‌که‌ ‌من‌ ‌او‌ ‌را‌ بفرستم‌ معكم‌ ‌با‌ ‌شما‌ ‌که‌ حكماء گفتند چهار قسم‌ محال‌ داريم‌: محال‌ ذاتي‌، محال‌ وقوعي‌، محال‌ شرعي‌، محال‌ عادي‌.

محال‌ ذاتي‌ ‌که‌ محال‌ عقلي‌ ‌هم‌ گويند مثل‌ شريك‌ باري‌ مقابل‌ واجب‌ و ممكن‌. محال‌ وقوعي‌ آنكه‌ معلول‌ بدون‌ علت‌ تحقق‌ پيدا نمي‌كند مثل‌ ماهيات‌ ممكنه‌ ‌در‌ مقابل‌ طبيعي‌ و دهري‌ و مصنوع‌ بدون‌ صانع‌ و فعل‌ بدون‌ فاعل‌.

محال‌ شرعي‌ افعالي‌ ‌که‌ شرع‌ و عقل‌ حكم‌ بقبح‌ ‌آن‌ كرده‌ مثل‌ فحشاء و منكر و بغي‌ و ساير معاصي‌ ‌که‌ محال‌ ‌است‌ شارع‌ ترخيص‌ كند و عقل‌ تجويز كند.

محال‌ عادي‌ ‌به‌ اينكه‌ ‌بر‌ حسب‌ عادت‌ و اسباب‌ ظاهريه‌ هنوز واقع‌ نشده‌ مثل‌ عنقا و كوه‌ قاف‌ و غول‌ بياباني‌ ‌که‌ علماء ‌از‌ ‌اينکه‌ نحو امور تعبير مي‌كنند بانياب‌ اغوال‌ و ‌در‌ اينجا ‌يعني‌ ‌بر‌ حسب‌ عادت‌ محال‌ ‌است‌ ‌او‌ ‌را‌ بفرستم‌ ‌با‌ ‌شما‌ حَتّي‌ تُؤتُون‌ِ ‌که‌ تؤتوني‌ بوده‌ كسره‌ دلالت‌ ‌بر‌ سقوط ياء متكلم‌ مي‌كند مَوثِقاً مِن‌َ اللّه‌ِ ‌يعني‌ ‌با‌ ‌خدا‌ عهد و ميثاق‌ ببنديد ‌در‌ حضور ‌من‌ ‌که‌ واجب‌ شود ‌بر‌ ‌شما‌ ‌که‌ بعهد و نذر و قسم‌ واجب‌ ميشود و نقضش‌ حرام‌ و موجب‌ كفاره‌ ‌علي‌

جلد 11 - صفحه 230

اختلاف‌ مي‌شود.

لَتَأتُنَّنِي‌ بِه‌ِ ‌که‌ ‌او‌ ‌را‌ باندازه‌ قدرت‌ ‌خود‌ حفظ كنيد و برگردانيد بمن‌ إِلّا أَن‌ يُحاطَ بِكُم‌ ‌که‌ ‌در‌ زمينه‌ عدم‌ قدرت‌ تكليف‌ ساقط و مؤاخذه‌ قبيح‌ و خلف‌ و نقض‌ حرام‌ نيست‌ و كفاره‌ تعلق‌ نمي‌گيرد.

فَلَمّا آتَوه‌ُ مَوثِقَهُم‌ عهد و قسم‌ ياد كردند حضرت‌ يعقوب‌ ‌خدا‌ ‌را‌ ‌بر‌ ‌اينکه‌ قرارداد وكيل‌ گرفت‌.

‌قال‌ يعقوب‌ اللّه‌ُ عَلي‌ ما نَقُول‌ُ ‌که‌ مشاهده‌ و قسم‌ ‌باشد‌ ‌که‌ ‌بين‌ ‌من‌ و ‌شما‌ گفته‌ شد وكيل‌ ‌که‌ توكلم‌ و اعتمادم‌ و اميدم‌ بخدا ‌است‌ ‌که‌ ‌او‌ حفظ فرمايد و بمن‌ برگرداند.

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 66)- ولی یعقوب با تمام این احوال، راضی به فرستادن فرزندش بنیامین با آنها نبود، و از طرفی اصرار آنها که با منطق روشنی همراه بود، او را وادار می‌کرد که در برابر این پیشنهاد تسلیم شود، سر انجام راه چاره را در این دید که نسبت به فرستادن فرزند، موافقت مشروط کند، لذا به آنها چنین «گفت: من هرگز او را با شما نخواهم فرستاد تا پیمان مؤکد الهی بدهید که او را حتما نزد من خواهید آورد مگر این که (بر اثر مرگ و یا عوامل دیگر) قدرت از شما سلب شود» (قالَ لَنْ أُرْسِلَهُ مَعَکُمْ حَتَّی تُؤْتُونِ مَوْثِقاً مِنَ اللَّهِ لَتَأْتُنَّنِی بِهِ إِلَّا أَنْ یُحاطَ بِکُمْ).

منظور از «مَوْثِقاً مِنَ اللَّهِ» (وثیقه الهی) همان عهد و پیمان و سوگندی بوده که با نام خداوند همراه است.

به هر حال برادران یوسف پیشنهاد پدر را پذیرفتند، «و هنگامی که عهد و پیمان خود را در اختیار پدر گذاشتند (یعقوب) گفت: خداوند شاهد و ناظر و حافظ آن است که ما می‌گوییم» (فَلَمَّا آتَوْهُ مَوْثِقَهُمْ قالَ اللَّهُ عَلی ما نَقُولُ وَکِیلٌ).

نکات آیه

۱- یعقوب(ع) سرانجام با مسافرت بنیامین به مصر همراه دیگر فرزندانش ، موافقت نمود. (قال لن أُرسله معکم حتى تؤتون موثقًا)

۲- یعقوب(ع) روانه ساختن بنیامین به سفر مصر را ، منوط به آن دانست که فرزندانش وثیقه اى الهى بسپارند (با خدا پیمان ببندند و به نام او سوگند یاد کنند). (لن أُرسله معکم حتى تؤتون موثقًا من الله) «موثق» به معناى عهد و پیمان است که به دلیل «لام» قسم در «لتأتنّنى» عهد و پیمانى است همراه با سوگند. «من الله» بیانگر این است که باید سوگند به نام خدا و پیمان و عهد با او باشد. آوردن سوگند و پیمان (حتى تؤتون موثقًا) ; یعنى، سوگند یاد کردن و پیمان بستن.

۳- یعقوب در توصیه بر حفاظت از بنیامین به فرزندانش تأکید کرد که هیچ عذرى جز مغلوب شدن و ناتوان گشتن را از آنان نخواهد پذیرفت. (حتى تؤتون موثقًا من الله لتأتنّنى به إلاّ أن یحاط بکم)

۴- یعقوب(ع) ، علاقه اى وافر به بنیامین و سلامتى او داشت و جدایى و فراق او برایش رنج آور بود. (لتأتنّنى به) جمله هاى «إنا له لحافظون» و «فالله خیر حافظاً» در آیات پیشین دلالت بر آن داشت که یعقوب(ع) خواهان نرسیدن گزند و آسیب به بنیامین بود و جمله «لتأتنّنى به» (او را نزد من آورید) حاکى است که دورى او نیز بر آن حضرت مشکل بود و خواهان حضور وى نزد خویش بود.

۵- یعقوب(ع) از فرزندانش انتظار نداشت با به خطر انداختن خویش در حفظ بنیامین و باز گرداندن او تلاش کنند. (إلاّ أن یحاط بکم) احاطة که ظاهراً مصدر «یحاط» است به معناى گرفتن پیرامون چیزى از همه جوانب آن است و در آیه شریفه کنایه از مغلوب شدن و بسته شدن همه راهها و چاره هاست.

۶- یعقوب(ع) از فرزندانش خواست صورت ناتوانى و عذر را ، در سوگندشان بر محافظت از بنیامین و باز گرداندن او استثنا کنند. (لتأتنّنى به إلاّ أن یحاط بکم) ظاهر این است که عبارت «إلاّ أن یحاط بکم» استثنا از قسم - که مفاد «لتأتنّنى به» است - مى باشد. بر این اساس یعقوب(ع) به فرزندانش توصیه کرد که در اجراى صیغه سوگند مورد عذر و ناتوانى را استثنا کنند و چنین بگویند: «والله لنأتینک به إلاّ أن یحاط بنا» (به خدا سوگند بنیامین را به تو باز مى گردانیم مگر مغلوب شویم و همه راهها و چاره ها بر ما بسته شود).

۷- هنگام سوگند یاد کردن و پیمان بستن با خدا، شایسته است صورت ناتوانى از پایبند بودن به پیمان و سوگند استثنا شود. (لتأتنّنى به إلاّ أن یحاط بکم)

۸- وفا نکردن به عهد و قسم در صورت استثناى موارد عذر و ناتوانى ، پیامدى (عقوبت ، کفاره و ...) نخواهد داشت. (لتأتنّنى به إلاّ أن یحاط بکم ... قال الله على ما نقول وکیل)

۹- استطاعت شرط لزوم وفا به عهد ، قسم و تکالیف الهى است. (إلاّ أن یحاط بکم)

۱۰- سوگند به نام خدا و پیمان بستن با او ، داراى جایگاهى ویژه در آیین یعقوب(ع) و در نزد خاندان او (حتى تؤتون موثقًا من الله ... إلاّ أن یحاط بکم)

۱۱- مشروعیت سوگند به خدا و پیمان بستن با او در ادیان گذشته و لزوم پایبندى به آنها (حتى تؤتون موثقًا)

۱۲- لزوم پایبندى به عهد و قسم و عمل به مقتضاى آن (حتى تؤتون موثقًا من الله لتأتنّنى به)

۱۳- فرزندان یعقوب سوگند یاد کردند و با خدا پیمان بستند که در حد استطاعت، از بنیامین مراقبت کنند و او را به نزد پدر باز گردانند. (حتى تؤتون موثقًا ... فلما ءاتوه موثقهم)

۱۴- یعقوب(ع) خداوند را وکیل خویش بر میثاق و تعهد فرزندان قرار داد. (قال الله على ما نقول وکیل)

۱۵- یعقوب(ع) فرزندانش را به مجازاتهاى الهى در صورت شکستن سوگند و پیمانشان ، هشدار داد. (قال الله على ما نقول وکیل) سیاق آیه دلالت دارد که غرض یعقوب(ع) از وکیل قرار دادن خداوند و توجه دادن فرزندانش به وکالت او ، هشدار دادن آنان به مجازات الهى است.

۱۶- شکستن سوگند و وفا نکردن به پیمانهاى الهى ، گناه و موجب عقوبت از ناحیه خداوند است. (الله على ما نقول وکیل)

۱۷- یعقوب(ع) براى واداشتن فرزندانش به پایبندى به سوگند و پیمانشان ، آنان را متوجه نظارت و شهادت خدا کرد. (الله على ما نقول وکیل) از جمله «الله ...» در صورتى که آن را جمله اى خبرى بدانیم ، برداشت فوق استفاده مى شود.

۱۸- ضرورت توکل بر خداوند (الله على ما نقول وکیل)

موضوعات مرتبط

  • آل یعقوب: سوگند در آل یعقوب ۱۰
  • احکام: ۷، ۸
  • ادیان: تعالیم ادیان ۱۱
  • برادران یوسف: برادران یوسف و بنیامین ۱۳; برادران یوسف و مسافرت بنیامین ۱; سوگند برادران یوسف ۲، ۱۳; عهد برادران یوسف ۲، ۱۳; محدوده مسؤولیت برادران یوسف ۳، ۵، ۶; وثیقه برادران یوسف ۲; هشدار به برادران یوسف ۱۵
  • بنیامین: رضایت به مسافرت بنیامین ۲; محافظت از بنیامین ۳، ۵، ۶، ۱۳
  • تکلیف: قدرت در تکلیف ۹
  • توکل: اهمیت توکل بر خدا ۱۸
  • خدا: تهدید به کیفرهاى خدا ۱۵; عهد با خدا ۷، ۱۱، ۱۳; وکالت خدا ۱۴
  • ذکر: ذکر گواهى خدا ۱۷; ذکر نظارت خدا ۱۷
  • سوگند: احکام سوگند ۷، ۸، ۹، ۱۱، ۱۲; استثناء در سوگند ۷، ۸; اهمیت سوگند به خدا ۱۰; اهمیت وفاى به سوگند ۱۷،۱۲،۱۱; سوگند به خدا ۱۱; سوگند در ادیان ۱۱; شرایط وفاى به سوگند ۹; عجز در وفاى به سوگند ۷، ۸; کیفر حنث سوگند ۱۵; گناه حنث سوگند ۱۶
  • عهد: احکام عهد ۷، ۸، ۹، ۱۲; اهمیت وفاى به عهد ۱۲، ۱۷; شرایط وفاى به عهد ۹; عجز در وفاى به عهد ۷، ۸; عهد در ادیان ۱۱
  • عهدشکنى: کیفر عهدشکنى ۱۵; گناه عهدشکنى ۱۶
  • کیفر: موجبات کیفر ۱۶
  • یعقوب(ع): انتظارات یعقوب(ع) ۵; توصیه هاى یعقوب(ع) ۳; خواسته هاى یعقوب(ع) ۶; رضایت یعقوب(ع) ۱; روش برخورد یعقوب(ع) ۱۷; سوگند در دین یعقوب(ع) ۱۰; شرایط رضایت یعقوب(ع) ۲; عوامل رنج یعقوب(ع) ۴; قصه یعقوب(ع) ۱، ۲، ۳، ۵، ۶، ۱۴; محبت یعقوب(ع) به بنیامین ۴; وکیل یعقوب(ع) ۱۴; هشدارهاى یعقوب(ع) ۱۵; یعقوب(ع) و برادران یوسف ۳، ۶، ۱۷; یعقوب(ع) و خواسته هاى برادران یوسف ۱; یعقوب(ع) و مسافرت بنیامین ۱، ۲; یعقوب(ع) و عهد برادران یوسف ۱۴; یعقوب(ع) و فراق بنیامین ۴
  • یوسف(ع): قصه یوسف(ع) ۱۳

منابع