يوسف ٦٥
کپی متن آیه |
---|
وَ لَمَّا فَتَحُوا مَتَاعَهُمْ وَجَدُوا بِضَاعَتَهُمْ رُدَّتْ إِلَيْهِمْ قَالُوا يَا أَبَانَا مَا نَبْغِي هٰذِهِ بِضَاعَتُنَا رُدَّتْ إِلَيْنَا وَ نَمِيرُ أَهْلَنَا وَ نَحْفَظُ أَخَانَا وَ نَزْدَادُ کَيْلَ بَعِيرٍ ذٰلِکَ کَيْلٌ يَسِيرٌ |
ترجمه
يوسف ٦٤ | آیه ٦٥ | يوسف ٦٦ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«مَتَاعَهُمْ»: کالای خود را. بار و بنه خویش را. «مَا نَبْغِی»: مگر چه میخواهیم؟ مگر چه انتظاری داریم؟ «نَمِیرُ»، غذا و خوراک حمل میکنیم. از واژه (میرَة) به معنی طعام و خوراکی که از جاهای دیگر وارد کنند. «کَیْل»: (نگا: یوسف / ). «کَیْلٌ یَسِیرٌ»: گندم و غلّه اندکی است. گندم و غلّهای است که ساده و آسان به دست میآید.
تفسیر
- آيات ۶۳ - ۸۲ سوره يوسف
- تقاضای برادران يوسف از پدر، برای بردن بنیامین، به مصر
- مراد يعقوب «ع» از جملۀ: «فَاللهُ خَيرٌ حَافِظاً وَ هُوَ أرحَمُ الرَّاحِمِين»
- معناى توسل به خدا، لغو و بى اثر دانستن اسباب و وسائط نيست
- چرا يعقوب «ع»، به پسرانش سفارش كرد: از يك دروازه، وارد نشوند؟
- نظر مفسران، در معناى جملۀ: «مَا كَانَ يُغنِى عَنهُم مِنَ الله مِن شَئ...»
- توجيه مفسران، در معناى آيه: «ثُمّ أذَّنَ مُؤذِّنٌ أیَّتُهَا العِیزُ إنّکُم لَسَارِقُون»
- پيمانۀ مَلِك، گُم شده است!
- كيفر سارق، معين مى شود
- پيمانه، از بار و بنۀ بنيامين، برادر يوسف «ع» يافت مى شود!
- گفتگوى يوسف «ع»، با برادران
- گفتگوى برادران: چگونه بدون بنيامين نزد پدر باز گرديم؟
تفسیر نور (محسن قرائتی)
وَ لَمَّا فَتَحُوا مَتاعَهُمْ وَجَدُوا بِضاعَتَهُمْ رُدَّتْ إِلَيْهِمْ قالُوا يا أَبانا ما نَبْغِي هذِهِ بِضاعَتُنا رُدَّتْ إِلَيْنا وَ نَمِيرُ أَهْلَنا وَ نَحْفَظُ أَخانا وَ نَزْدادُ كَيْلَ بَعِيرٍ ذلِكَ كَيْلٌ يَسِيرٌ «65»
و هنگامى كه بارهاى خود را گشودند، دريافتند كه سرمايهشان به آنها بازگردانده شده، گفتند: اى پدر (ديگر) چه مىخواهيم؟ اين سرمايهى ماست كه به ما باز گردانده شده و ما قوت وغذاى خانوادهى خود را فراهم واز برادرمان حفاظت مىكنيم وبا (بردن او) يك بار شتر مىافزاييم واين (پيمانه اضافى نزد عزيز) پيمانهاى ناچيز است.
نکته ها
شايد معناى آيه چنين باشد: اين مقدارى كه گرفتهايم به جايى نمىرسد، اگر نوبت ديگر برويم، بار بيشترى مىگيريم.
«نَمِيرُ» از «مير» يعنى مواد غذايى و «نَمِيرُ أَهْلَنا» يعنى به خانوادهى خود غذا مىرسانيم.
از جمله «نَزْدادُ كَيْلَ بَعِيرٍ» استفاده مىشود كه سهم هر نفر، يك بار شتر بوده كه بايد خود حاضر باشد و دريافت كند.
جلد 4 - صفحه 245
پیام ها
1- فرزندان يعقوب در كنار پدر وپيرامون او زندگى مىكردند وبراى تهيه آذوقهى خانواده تلاش مىكردند. فَتَحُوا مَتاعَهُمْ ... يا أَبانا ...
2- هنر يوسف، نه فقط انسان بودن كه انسانسازى است. «وَجَدُوا بِضاعَتَهُمْ رُدَّتْ إِلَيْهِمْ» (به برادران حسود و جفاكار خود، مخفيانه هديه مىدهد تا زمينه را براى مراجعت آنها فراهم سازد. قرآن مىفرمايد: «ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ» بدى را با خوبى دفع كنيد. «1»)
3- اگر از اوّل پول و بهاى كالا گرفته نشود، خريدار تحقير مىشود. اگر قصد هديه هست ابتدا پول اخذ شود، ولى به شكل عاقلانه برگردانده شود. «رُدَّتْ إِلَيْهِمْ»
4- اگر خواستيد كبوتران فرارى را جذب كنيد، بايد كمى دانه پخش كنيد. (يوسف بهاى غلّه را به آنان برگرداند تا جاذبه مراجعت آنان را زياد كند) «بِضاعَتَهُمْ رُدَّتْ»
5- مرد، مسئول تغذيه خانواده است. «نَمِيرُ أَهْلَنا»
6- سهميهبندى مواد غذايى در شرايط كمبود، كارى يوسفى است. «نَزْدادُ كَيْلَ بَعِيرٍ»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
وَ لَمَّا فَتَحُوا مَتاعَهُمْ وَجَدُوا بِضاعَتَهُمْ رُدَّتْ إِلَيْهِمْ قالُوا يا أَبانا ما نَبْغِي هذِهِ بِضاعَتُنا رُدَّتْ إِلَيْنا وَ نَمِيرُ أَهْلَنا وَ نَحْفَظُ أَخانا وَ نَزْدادُ كَيْلَ بَعِيرٍ ذلِكَ كَيْلٌ يَسِيرٌ (65)
«1» تفسير مجمع البيان ج 3 ص 248.
جلد 6 - صفحه 252
وَ لَمَّا فَتَحُوا مَتاعَهُمْ: و چون گشودند و باز كردند بارهاى خود را. وَجَدُوا بِضاعَتَهُمْ: يافتند بضاعت خود را كه تسليم ملك كرده بودند در بارهاى خود و به حكم يوسف عليه السّلام. رُدَّتْ إِلَيْهِمْ: بازگردانيده بودند بديشان. قالُوا يا أَبانا ما نَبْغِي: گفتند اى پدر ما چه چيز طلب كنيم از احسان و كرم ملك مصر زياده از اين؟ هذِهِ بِضاعَتُنا: اين بضاعت ما است كه غلّه به اين بضاعت به ما فروخته رُدَّتْ إِلَيْنا: بازگردانيده شده است به ما، يعنى غله را با بضاعت به ما دادهاند. نزد بعضى «ما» نافيه است، يعنى زياده از اين طلب احسان و اكرام از ملك مصر نكنيم كه هم طعام به ما داده هم بضاعت و قيمت آن را به ما رد نموده، پس به جهت اين احسان و انعام باز به او برگرديم، يا آنكه طلب دراهم از تو ننمائيم براى بازگشت، بلكه همين بضاعت براى ما كافى است، و چون امر ملك را در حق برادر خود بجا آوريم و او را برديم وعده ملك ما را وافى خواهد بود بفرست او را با ما.
وَ نَمِيرُ أَهْلَنا: و جلب كنيم طعام را بسوى كسان خود. وَ نَحْفَظُ أَخانا: و نگهدارى نمائيم برادر خود را در رفتن و آمدن. وَ نَزْدادُ كَيْلَ بَعِيرٍ: و زياده بستانيم مكيل شترى را به سبب او، زيرا ملك براى هر نفرى يك بار شتر طعام دهد، پس ما به مصاحبت برادر يك بار اضافه آوريم. ذلِكَ كَيْلٌ يَسِيرٌ: اين يك شتر بار مكيلى است اندك، و ملك با ما مضايقه نخواهد كرد بدين مقدار. يا اين مكيل طعام كه آورديم كم و ما را كافى نيست، پس محتاجيم به اضافه مكيل برادرمان را. اين كلمات تمام تنبيه بود از ايشان بر وجه صواب بر فرستادن بنيامين با ايشان.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
فَلَمَّا رَجَعُوا إِلى أَبِيهِمْ قالُوا يا أَبانا مُنِعَ مِنَّا الْكَيْلُ فَأَرْسِلْ مَعَنا أَخانا نَكْتَلْ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ (63) قالَ هَلْ آمَنُكُمْ عَلَيْهِ إِلاَّ كَما أَمِنْتُكُمْ عَلى أَخِيهِ مِنْ قَبْلُ فَاللَّهُ خَيْرٌ حافِظاً وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ (64) وَ لَمَّا فَتَحُوا مَتاعَهُمْ وَجَدُوا بِضاعَتَهُمْ رُدَّتْ إِلَيْهِمْ قالُوا يا أَبانا ما نَبْغِي هذِهِ بِضاعَتُنا رُدَّتْ إِلَيْنا وَ نَمِيرُ أَهْلَنا وَ نَحْفَظُ أَخانا وَ نَزْدادُ كَيْلَ بَعِيرٍ ذلِكَ كَيْلٌ يَسِيرٌ (65) قالَ لَنْ أُرْسِلَهُ مَعَكُمْ حَتَّى تُؤْتُونِ مَوْثِقاً مِنَ اللَّهِ لَتَأْتُنَّنِي بِهِ إِلاَّ أَنْ يُحاطَ بِكُمْ فَلَمَّا آتَوْهُ مَوْثِقَهُمْ قالَ اللَّهُ عَلى ما نَقُولُ وَكِيلٌ (66)
ترجمه
پس چون باز گشتند بسوى پدرشان گفتند اى پدر ما باز داشته شد از ما پيمانه پس بفرست با ما برادرمان را تا پيمانه گيريم و همانا ما مر او را هر آينه نگهدارانيم
گفت امين نمىكنم شما را بر او مگر چنانچه امين كردم شما را بر برادرش از پيش پس خدا بهتر است از جهت نگهدار بودن و او است رحم كنندهترين رحم- كنندگان
و چون باز نمودند بارشانرا يافتند سرمايه خودشان را كه ردّ شده بود بايشان گفتند اى پدر ما چه ميخواهيم اين سرمايه ما است كه ردّ شده بما و طعام آوريم براى خانواده خود و نگهدارى كنيم برادرمان را و زياده آورديم بار شترى را اين بارى است اندك
گفت هرگز نخواهم فرستاد او را با شما تا آنكه بدهيد مرا پيمان مؤكّدى از خدا كه بياوريد البتّه نزد من او را مگر آنكه احاطه شود بشما پس چون دادند باو پيمان مؤكّدشان را گفت خدا بر آنچه ميگوئيم نگهبان است.
تفسير
برادران حضرت يوسف عليه السّلام بعد از مراجعت از مصر شرفياب حضور پدر بزرگوار خود شدند و شرح حال را با شمّهاى از محامد صفات و مكارم اخلاق و مراتب احسان ملك مصر نسبت بايشان عرضه داشتند و اخيرا گوشزد نمودند كه پادشاه ما را ممنوع از مراجعت بمصر براى خريدارى طعام نموده در صورتى كه بدون برادر كهتر خود معاودت نمائيم و بنابراين ما ممنوع شديم از آنكه كيلى براى ما شود مگر ابن يامين با ما باشد پس خواهش داريم او را با ما روانه فرمائى تا بمقصود خودمان كه خريدارى طعام و كيل آن است نائل شويم و مطمئن باش كه ما در حفظ و مراقبت حال او كوتاهى نخواهيم نمود و بعضى يكتل بصيغه مفرد مغايب قرائت نمودهاند يعنى بفرست با ما برادر كهتر ما را تا كيل كند براى ما و خودش و حضرت يعقوب با آنكه ميدانست حضرات از سلوك خودشان نسبت بحضرت يوسف پشيمان شدهاند و توبه كردهاند براى مزيد تأكيد در حفظ ابن يامين در جواب فرمود كه امين نميكنم شما را بر او مگر چنانچه امين كردم شما را بر برادرش يوسف پيش از اين و شما وعده حفظ او را داديد و عمل نكرديد ولى خداوند بهترين حفظ كنندگان
جلد 3 صفحه 161
و رحم كنندهترين رحم كنندگان است و بعضى حفظا بجاى حافظا قرائت نمودهاند يعنى خدا بهتر است از راه نگهدارى و حفظ كردن البتّه بر ضعف و پيرى من رحم ميفرمايد و دو مصيبت را بر ناتوانى تحميل نميكند و او را بمن بر ميگرداند و در مجمع روايت نموده كه خداوند فرمود بعزت و جلال خودم هر دو را بتو برميگردانم چون توكّل بمن نمودى و بعضى گفتهاند شمعون را هم حضرت يوسف عليه السّلام در اين سفر براى آنكه برادران ابن يامين را بياورند بعنوان گرو نگهداشته بود در هر حال چون حضرات بارها را گشودند ديدند سرمايه خودشان را كه در عوض گندم پرداخته بودند بدون كم و كاست بآنها مسترد شده و در بار آنها موجود است لذا خرسند شدند از دو جهت يكى آنكه تجارتى كرده و غنيمتى برده و خوشى گذراندهاند و سرمايه آنها هم موجود است ديگر آنكه وسيلهاى پيدا كردهاند براى بردن ابن يامين لذا عرضه داشتند اى پدر بزرگوار ما ديگر چه ميخواهيم از مسافرت آيا بهتر از اين سفرى ميشود اين سرمايه ما است كه بما مسترد شده علاوه بر آنكه مشمول اكرام و احسان پادشاه شديم يا آنكه عرضه داشتند اى پدر ما حاجت بسرمايه ديگرى نداريم با همين سرمايه ثانيا مسافرت ميكنيم و بنا بر اين كلمه ما در ما نبغى نافيه و بنابر احتمال اوّل كه اظهر است استفهاميّه است و فائده مسافرت ما آنستكه طعام براى خانواده و كسان خود مىآوريم و برادر خودمان را در ذهاب و اياب حفظ ميكنيم و اين موجب اجر است براى ما و يك بار شتر گندم علاوه براى او ميگيريم اين مقدار گندم كه تهيّه نموديم براى مؤنه ما كم است يا يك بار گندم كم است پادشاه مضايقه نميكند از آنكه براى برادر ما بدهد پس از اين مقدّمات حضرت يعقوب عليه السّلام خواهى نخواهى راضى شد بتسليم ابن يامين ببرادران ولى فرمود نميفرستم با شما او را بعد از آنكه ديدم نتيجه فرستادن يوسف را با شما مگر آنكه عهد مؤكّد بذكر نام خداوند كه موجب اطمينان باشد با من بنمائيد كه بياوريد او را نزد من و نگذاريد بر او آسيبى وارد شود مگر آنكه دشمن بر شما احاطه كند كه قادر بر دفاع و فرار نشويد يا بلا احاطه نمايد كه تمامى هلاك شويد و چون حضرات قبول نمودند و متعهد شدند خدا را هم بر اين معاهده شاهد گرفت و انتقام از آنها را در صورت تخلّف بخدا واگذار فرمود و از ابن عبّاس نقل شده كه موثق آن بود كه گفتند بحقّ محمّد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم خاتم النبيّين
جلد 3 صفحه 162
با برادر خودمان بدستوريكه فرموديد عمل خواهيم نمود ..
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
وَ لَمّا فَتَحُوا مَتاعَهُم وَجَدُوا بِضاعَتَهُم رُدَّت إِلَيهِم قالُوا يا أَبانا ما نَبغِي هذِهِ بِضاعَتُنا رُدَّت إِلَينا وَ نَمِيرُ أَهلَنا وَ نَحفَظُ أَخانا وَ نَزدادُ كَيلَ بَعِيرٍ ذلِكَ كَيلٌ يَسِيرٌ (65)
پس موقعي که باز كردند اوعيه متاعي که آورده بودند يافتند که ثمني که بازاء آن داده بودند در آن اوعيه بآنها برگردانيده شده گفتند پدر بزرگوار ما ديگر چه ميخواهيم و چه توقع داريم اينست ثمني که بازاء متاع دادهايم بما برگردانده که اينکه متاع مجاني داده شده اگر برادرمان را که خواسته ببريم بيشتر بما و باو احسان ميكند و باعث اينکه ميشود که اهل ما بيشتر استفاده كنند و البته ما برادرمان را محافظت ميكنيم اينکه مقدار كيل که آوردهايم نسبت بآنچه بعدا بما عطاء ميشود يسير و بار شتر بيشتر بما ميدهند حضرت يعقوب [ع] چون فهميد محبت ملك مصر را نسبت بآنها و از آن طرف هم عده زيادي اهل بيت او هستند که هر كدام آنها اولاد زياد و خانواده دارند و اينکه مقدار وافي نيست قلب او رام شد بر فرستادن إبن يامين را همراه آنها وَ لَمّا فَتَحُوا مَتاعَهُم نفس متاع که باز كردن ندارد مراد ظرف متاع که دربسته بوده موقعي که باز كردند که متاع را بمصرف رسانند وَجَدُوا بِضاعَتَهُم رُدَّت إِلَيهِم بضاعة ثمن است که بازاء طعام داده بودند عوض مثمن که طعام باشد سؤال- اگر مقصود دادن متاع بلا ثمن بود چرا از ابتداء بعنوان هديه
جلد 11 - صفحه 228
و هبه و صلح بلا عوض نداد و بعنوان بيع داده با اينكه بيع بلا ثمن باطل است جواب- اگر بآن عناوين داده بود اظهار يك منتي بر آنها بود و مورث يك خفتي بر آنها ميشد و بيع بلا ثمن نبوده و او منت هم ندارد سپس ثمن را بآنها هبه كرده بنحوي که متوجه نشوند که موجب خفت باشد.
قالُوا يا أَبانا ما نَبغِي يعني چه ميخواهيم و چه طلب ميكنيم و چه توقع داريم.
هذِهِ بِضاعَتُنا رُدَّت إِلَينا ثمني که برده بوديم براي خريد متاع بما برگشته و طعام براي ما مجانا واقع شده و اينکه نيست مگر محبت و احسان و بزرگي ملك مصر.
وَ نَمِيرُ أَهلَنا يعني اگر برادرمان را همراه خود برديم و اظهار خدمت و اطاعت و تمنّاي او را كرديم براي مصرف اهل و عيال خود و توسعه بر آنها طعام وافي كافي ميآوريم و همين ثمني که بضاعت ما بوده ميبريم و ثانيا خريداري ميكنيم وَ نَحفَظُ أَخانا که بر فرض شما تصور كنيد که ما محبتي ببرادرمان نداشته باشيم و مراعات حال شما را هم نكنيم براي نفع خودمان او را محافظت ميكنيم وَ نَزدادُ كَيلَ بَعِيرٍ بار شتر هم ببرادرمان داده ميشود هم بما بيشتر ميدهند ذلِكَ كَيلٌ يَسِيرٌ معني اينکه نيست که بما كيل يسير داده شده بلكه چون امور نسبي است يعني نسبت بآنچه که بعدا بما داده ميشود اينکه يسير است و قليل و احتياج بتفسير بعضي نداريم که بمعني سهل و آسان تفسير كردند و اينکه خلاف ظاهر بلكه صريح قرآن است در مقابل نَزدادُ كَيلَ بَعِيرٍ يعني اينکه قليل است در مقابل كثير و ناقص است در مقابل زائد حضرت يعقوب [ع] چون اينکه را مشاهده كرد قلبا راضي شد ولي از آنها عهد و ميثاق گرفت که آنها در محافظت او كوتاهي نكنند.
229
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 65)- سپس برادرها «هنگامی که متاع خود را گشودند دیدند سرمایه آنها، به آنها بازگردانده شده»! و تمام آنچه را به عنوان بهای غلّه، به عزیز مصر پرداخته بودند، در درون بارهاست! (وَ لَمَّا فَتَحُوا مَتاعَهُمْ وَجَدُوا بِضاعَتَهُمْ رُدَّتْ إِلَیْهِمْ).
آنها که این موضوع را سندی قاطع بر گفتار خود مییافتند، نزد پدر آمدند
ج2، ص435
«گفتند: پدر جان! ما دیگر بیش از این چه میخواهیم؟ این سرمایه ماست که به ما باز پس گردانده شده است» (قالُوا یا أَبانا ما نَبْغِی هذِهِ بِضاعَتُنا رُدَّتْ إِلَیْنا).
پدر جان! دیگر جای درنگ نیست، برادرمان را با ما بفرست «ما برای خانواده خود مواد غذایی خواهیم آورد» (وَ نَمِیرُ أَهْلَنا).
«و در حفظ برادر خواهیم کوشید» (وَ نَحْفَظُ أَخانا).
«و یک بار شتر هم (به خاطر او) خواهیم افزود» (وَ نَزْدادُ کَیْلَ بَعِیرٍ).
«و این کار (برای عزیز مصر، این مرد بزرگوار و سخاوتمندی که ما دیدیم) کار ساده و آسانی است» (ذلِکَ کَیْلٌ یَسِیرٌ).
نکات آیه
۱- فرزندان یعقوب پس از گزارش سفر ، به گشودن محموله هاى خریدارى شده از مصر پرداختند. (و لما فتحوا متعهم)
۲- فرزندان یعقوب با گشودن محموله هاى خویش ، بهاى غلات خریدارى شده از مصر را در میان آنها یافتند. (و لما فتحوا متعهم وجدوا بضعتهم ردّت إلیهم)
۳- فرزندان یعقوب با مشاهده بهاى باز گردانده شده ، شادمان شدند و آن را به یعقوب گزارش کردند. (قالوا یأبانا ما نبغى هذه بضعتنا ردّت إلینا) «ما» در «ما نبغى» استفهامیه و مفعول براى نبغى است. «بغى» به معناى خواستن و طلب کردن مى باشد. جمله «ما نبغى» ; یعنى ، [بیش از این] چه مى خواهیم؟
۴- اطمینان فرزندان یعقوب به باز گردانده شدن سرمایه خویش نه رخ دادن اشتباه و خطا از ناحیه کارگزاران یوسف (وجدوا بضعتهم ردّت إلیهم ... هذه بضعتنا ردّت إلینا) جمله «رُدّت إلینا» «دلالت بر آن دارد که فرزندان یعقوب بضاعت خویش را با این وصف که به آنان بازگردانده شده است ، یافتند ; یعنى ، این گمان را نداشتند که اشتباهى رخ داده است تا خویشتن را به ارجاع آن ملزم ببینند.
۵- فرزندان یعقوب به وى خاطرنشان کردند که عزیز مصر (یوسف) بدون آگاهى ایشان و بدون کمترین امتنانى ، بضاعت آنان را بازگردانده است. (هذه بضعتنا ردّت إلینا) آوردن فعل «رُدّت» به صورت مجهول و یاد نکردن از فاعل آن براى رساندن این معناست که باز گرداننده به گونه اى عمل کرده که ما متوجّه او نشویم و احساس کوچکى و شرمندگى نکنیم.
۶- فرزندان یعقوب در کنار پدر و پیرامون او زندگى مى کردند. (و لما فتحوا متعهم ... قالوا یأبانا ما نبغى هذه بضعتنا ردّت إلینا)
۷- فرزندان یعقوب با مشاهده سرمایه بازگردانده شده ، تلاش مجددى را براى جلب توافق پدر با مسافرت کردن بنیامین آغاز کردند. (قال هل ءامنکم ... یأبانا ما نبغى هذه بضعتنا ردّت إلینا و نمیر أهلنا و نحفظ أخانا) سخنان فرزندان یعقوب (ما نبغى هذه بضاعتنا...) به قرینه مخاطب قرار دادن یعقوب (یا أبانا)، در راستاى جلب موافقت وى براى سفر بنیامین بود.
۸- حدس و پیش بینى یوسف(ع) (تقویت عزم برادرانش براى آمدن به مصر با مشاهده بهاى باز گردانده شده) حدسى صائب و نظرى بجا بود. (لعلهم یعرفونها ... لعلهم یرجعون ... ما نبغى هذه بضعتنا ردّت إلینا و نمیر أهلنا)
۹- فرزندان یعقوب متکفل تهیه آذوقه براى خاندان وى ، و سفر به مصر تنها راه ایشان براى فراهم کردن طعام (و نمیر أهلنا) «میرة» به معناى طعام است و «میر» (مصدر نمیر) به معناى تهیه کردن و فراهم آوردن طعام مى باشد.
۱۰- ضرورت تهیه طعام ، دغدغه خاطر نداشتن براى بهاى آذوقه و لطف و عنایت خاص دربار مصر به فرزندان یعقوب ، دلیلهاى آنان براى لزوم سفر به مصر و اصرارشان بر جلب موافقت پدر با مسافرت بنیامین (ما نبغى هذه بضعتنا ردّت إلینا و نمیر أهلنا) سخنان فرزندان یعقوب (یا أبانا هذه ...) در راستاى جلب رضایت وى براى سفر بنیامین است و هر جمله آن اشاره به دلیلى بر لزوم این مسافرت دارد. فرزندان یعقوب با جمله «ما نبغى ...» بیان مى دارند که مورد توجه خاص عزیز مصر قرار گرفته اند و سزاوار نیست درخواست او (آوردن بنیامین) را برآورده نسازند. آنان با عطف جمله «نمیر أهلنا» بر جمله اى مقدر نظیر «نستظهر بها» (از این بضاعت باز گردانده شده براى تهیه آذوقه کمک مى گیریم) بیان مى کنند که مشکل نداشتن بهاى آذوقه را ندارند و با جمله «نحفظ أخانا» مى رسانند که به خاطر پاسخ مثبت به عزیز مصر و دریافت آذوقه، ملزم به حفظ برادرشان هستند و با جمله «ذلک کیل یسیر» بیان مى کنند که سخت نیازمند تهیه طعام هستند.
۱۱- تعهد مجدد و محبت آمیز فرزندان یعقوب براى حفاظت از برادرشان بنیامین در سفر به مصر (نمیر أهلنا و نحفظ أخانا)
۱۲- لغو تحریم آذوقه و اضافه شدن یک بار شتر غلّه با آمدن بنیامین به مصر ، از دلیلهاى ارائه شده به یعقوب(ع) براى جلب موافقت آن حضرت به روانه ساختن بنیامین (و نزداد کیل بعیر ذلک کیل یسیر) «ازدیاد» (مصدر «نزداد» از باب افتعال) به معناى درخواست زیاده و اضافه است. «کیل بعیر» ; یعنى، بار و محموله اى که معمولاً بر یک شتر حمل مى کنند. گفتنى است جمله هاى «فإن لم تأتونى به فلاکیل لکم ...» و «منع منا الکیل» دلالت مى کند بر اینکه یوسف(ع) اعطاى سهمیه به فرزندان یعقوب را بدون همراهى بنیامین ممنوع و تحریم کرد. بنابراین مراد از «نزداد کیل بعیر» این است که اگر بنیامین را به همراه ببریم علاوه بر لغو تحریم، یک بار اضافه نیز مطالبه مى کنیم.
۱۳- جیره بندى سرانه ، برنامه یوسف(ع) براى توزیع غلات در دوران قحطى هفت ساله (نزداد کیل بعیر) چون با آمدن بنیامین به مصر ، فرزندان یعقوب یک بار شتر علاوه بر بارهاى خویش مى گرفتند چند نکته استفاده مى شود: ۱- جیره بندى سرانه بوده است. ۲- سهمیه و جیره بیش از یک بار شتر نبوده است.
۱۴- یوسف(ع) به هر فرد در هر نوبت ، تنها یک بار شتر غلّه مى فروخت. (نزداد کیل بعیر)
۱۵- تحویل سهمیه هر فرد به شخص متقاضى ، از جمله مقررات وضع شده از ناحیه یوسف براى توزیع غلات در دوران قحطى هفت ساله (نزداد کیل بعیر) چنان چه کسى مى توانست سهمیه دیگرى را دریافت کند «نزداد کیل بعیر» (با آمدن بنیامین یک بار شتر اضافه دریافت مى کنیم) به عنوان یک دلیل مستقل براى لزوم مسافرت بنیامین به مصر مطرح نمى شد.
۱۶- شتر وسیله متعارف حمل کالا ، در مصر و کنعان باستان (و نزداد کیل بعیر)
۱۷- فرزندان یعقوب غلّه دریافتى در سفر اول را براى قحطى پیش آمده کافى نمى دانستند و سفر به مصر را براى دریافت سهمیه اى دیگر ضرورى مى شمردند. (ذلک کیل یسیر) «ذلک» اشاره به متاع و آذوقه اى است که فرزندان یعقوب در سفر نخست دریافت کرده بودند. «یسیر» به معناى اندک است و روشن است که اندک بودن به لحاظ دوره قحطى مى باشد.
۱۸- ضرورت تلاش براى تأمین آذوقه و پرهیز از غفلت و سستى در تأمین معاش آینده (نمیر أهلنا ... ذلک کیل یسیر)
۱۹- جواز اندوخته ساختن آذوقه براى مصارف شخصى حتى در دوران قحطى و کمبود مواد غذایى (نمیر أهلنا ... ذلک کیل یسیر)
موضوعات مرتبط
- آل یعقوب: تأمین معاش آل یعقوب ۹
- احکام: ۱۹
- برادران یوسف: اطمینان برادران یوسف ۴; برادران یوسف و رضایت یعقوب(ع) ۱۰، ۱۲; برادران یوسف و مسافرت بنیامین ۷، ۱۰، ۱۱، ۱۲; برادران یوسف و مسافرت به مصر ۱۷; برادران یوسف و کمبود غلات ۱۷; برادران یوسف و یعقوب(ع) ۵، ۶، ۷; تلاش برادران یوسف ۷; دلایل مسافرت برادران یوسف ۱۰، ۱۲; رد مال التجاره برادران یوسف ۲، ۳، ۴، ۵، ۷; سرور برادران یوسف ۳; عهد برادران یوسف ۱۱; مال التجاره برادران یوسف ۱; مکان زندگى برادران یوسف ۶; نقش برادران یوسف ۹
- بنیامین: محافظت از بنیامین ۱۱
- شتر: فواید شتر ۱۶
- غلاّت: سهمیه بندى غلاّت در دوران یوسف(ع) ۱۳، ۱۴، ۱۵
- قحطى: ذخیره طعام در قحطى ۱۹
- مصر باستان: شتر در مصر باستان ۱۶; وسایل حمل و نقل در مصر باستان ۱۶
- معاش: اهمیت تأمین معاش ۱۸
- یعقوب(ع): زمینه سازى رضایت یعقوب(ع) ۷
- یوسف(ع): تحقق دوراندیشى یوسف(ع) ۸; سیاستهاى اقتصادى یوسف(ع) ۱۳، ۱۴، ۱۵; قصه یوسف(ع) ۱، ۲، ۳، ۴، ۷، ۸، ۱۱، ۱۲، ۱۳، ۱۷; یوسف(ع) و منّت ۵
منابع