ریشه وجه: تفاوت میان نسخهها
(افزودن نمودار دفعات) |
(Added root proximity by QBot) |
||
خط ۲۹: | خط ۲۹: | ||
=== قاموس قرآن === | === قاموس قرآن === | ||
چهره روى. صورت. [بقره:144]. گردش روى تو را به آسمان مىبينيم [مائده:6]. درمجمع و قاموس و مصباح گفته «اَلْوَجْهُ: مُسْتَقْبِلُ كُلِ شَىْء» وجه روى هر چيز است كه با آن روبرو شوند. راغب مىگويد: وجه دراصل صورت و چهره است... و چون صورت اولين چيزى است كه با تو روبرو مىشود و نيز از همه اعضاء بدن اشرف است لذابه معنى روى هر چيز، اشرف هرچيز، اول هرچيز، بكار رفته است. على هذا وجه در اصل به معنى صورت و ثانيا به معنى روبرو شده هر چيز و اشرف هرچيز... آمده است در اينجا لازم است به امورى توجه شود. 1 فعل وجه در قرآن مجيد فقط از باب تفعيل و تفعل آمده است مثل [انعام:79]. من گرداندم روى خود را به كسيكه آسمانها و زمين را آفريده است يعنى به سوى او رو كردم. [قصص:22]. و چون روكرد به طرف مدين گفت: اميداست خدايم مرا به راه راست (كه از فرعون خلاص شوم) هدايت كند. 2 در بسيارى از آيات قرآن وجه به خدا نسبت داده شده و اين آيات دو قسماند. اول مانند آيات [رحمن:26-27]. مرفوع بودن «ذوالْجَلال» را كه وصف «وجه» است در نظر داشته باشيد. ايضا [قصص:88]. ظاهراً مراد از وجه در اين دو آيه ذات پروردگار است. طبرسى ذيل [بقره:112]. فرموده: عرب وجه الشىء بكار برده و از آن ذات شىء اراده مىكند و اين از آن باب است كه با لفظ اشرف و محترم بذات شىء و خود شىء اشاره مىكنند چنانكه خداى سبحان فرمايد: «كُلُ شَىْء هالِكَ اِلا وَجْهَهُ» - «وَبَيْقى وَجْهُ رَبِكَ» يعنى فقط پروردگارت مىماند. در مصباح، صحاح،قاموس، اقرب الموارد و مفردات تصريح شده كه وجه به معنى ذات و نفس شىء آيد. و در جوامع الجامع، مجمع، كشاف، تفسير بيضاوى و غير آنها در هر دو آيه وجه خدا را ذات خدا گفتهاند مؤيد آن لفظ «ذُوالجلال» در آيه اول است كه وصف «وجه» آمده نه وصف «ربك» و اين مىرساند كه وجه ذوالجلال ذات ذوالجلال است. يعنى: هر آنچه در زمين است فانى و زائل مىباشد اماذات پروردگارت باقى و هميشگى است - هر چيز فانى وفائت است جز ذات خدا. اگر «ذوالجلال» صفت «وجه» نيامده بود بهتر بود كه وجه رب راصفات و تدبيرخدا معنى كنيم. والله العالم. 3 قسم دوم از آياتيكه وجه را بخدا نسبت مىدهدبه قرار ذيل است [رعد:22]. [روم:38]. [انسان:9]. [انعام:52]. مراد از وجه در اينگونه آيات ظاهرا رحمت و ثواب و رضايت خداوند است چنانكه در بعضى از آيات به جاى وجه مرضاة آمده مثل [بقره:207]. [بقره:265]. ظاهرا سر اينكه وجه در جاى ثواب و رضايت آمده آن است كه انسان در سوال و طلب خويش اول وجه و چهره طرف را مىخواهد تا روبرو شده و مطلب خويش را اظهار دارد، نيكوكاران هم در عمل خويش چنين اند، بعيد نيست كه وجه در اين آيات مصدر و به معنى توجه و روكردن باشد يعنى مومنان براى توجه و روكردن خدا چنين مىكنند و توجه خدا عبارت اخراى ثواب و رضايت خدا است. 4 در بعضى از آيات نسبت وجه به انسان داده شده ولى مراد از آن چهره و صورت نيست مثل [بقره:112]. [نساء:125]. [لقمان:22]. به قولى مراد از وجه در اين آيات نفس و ذات است يعنى: بلى آنكه نفس خويش به خدا تسليم كند و خالص كند و چيزى را شريك او نداند و نيكوكار باشد پاداش او نزد پروردگار است. ظاهرا مراد از تسليم وجه به خدا ايمان به خداست چنانكه مراد از احسان عمل صالح است آيات سه گانه فوق با آيات «اَلذَّينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ» مطابق اند، پس تسلم وجه به خدا آن است كه انسان فقط به خدا رو كرده و او را معبود و مالك خويش بداند و به وى تسليم شود. در خاتمه به چند آيه اشاره مىكنيم. 1- [بقره:115]. به قولى مراد از وجه در آيه جهت است يعنى بهركجا رو كرديد جهتى كه خدا امر كرده به آن رو كنيد در آنجاست ممكن است مراد از آن ذات باشد و به مناسبت «تُوَلّوُا» وجه آمده است كه نمازخوان مىخواهد با خدا روبرو شود يعنى: مشرق و مغرب مال خداست بهركجا رو كنيد خدا در آنجاست و با خدا روبرو هستيد. در تفسيرعياشى از حضرت باقر «عليه السلام» نقل شده كه آيه فقط در باره نماز مستحبى است رسول خدا«صلى الله عليه واله» روى مركب خويش آنگاه كه به خيبر مىرفت نماز خواند، مركبش به هر طرف رو ميكرد و آنگاه كه ازخيبر بر مىگشت پشت به مكه نماز خواند. نظير آن را از زراره از حضرت صادق «عليه السلام» نيز نقل كرده است. الميزان گويد: اين آيه توسعه قبله است از حيث جهت نه مكان. المنار گفته: به قول بعضى اين آيه پيش از دستور به قبله معين نازل شده است... به نظر نگارنده: اگر ثابت شود كه آيه راجع به نماز استحبابى است هيچ وگرنه: ظاهراً مقدّمه تحويل قبله است و خداوند خواسته با اين آيه زمينه تحويل قبله را فراهم آورد كه اگر روزى قبله از بيت المقدس به كعبه برگردانده شد نبايد وحشت كرد و غيرممكن دانست زيرا همه جهات مال خدا است و بهركجا رو كنيد با خدا روبرو هستيد. و يا منظور نمازخواندن نيست بلكه اشاره به احاطه خداست نسبت بهرجا و هرمكان. 2- [بقره:148]. «وِجْهَة» به كسر واو آن است كه انسان به آن رو مىكند مثل قبله. يعنى براى هر قوم قبلهاى است كه به آن رو مىكند(و بحسب اقتضاء وقت بر آنها تشريع و تعيين شد و حكم تكوينى نيست كه قابل تبديل نباشد) در كارهاى خوب پيشروى كنيد كه آن مهم است. 3- [احزاب:69]. وجيه به معنى ذوجاه و محترم است يعنى: خدا موسى را از اذيتيكه مىكردند و نسبتى كه مىدادند مبرى نمود و او پيش خدا محترم وعزيز بود. | چهره روى. صورت. [بقره:144]. گردش روى تو را به آسمان مىبينيم [مائده:6]. درمجمع و قاموس و مصباح گفته «اَلْوَجْهُ: مُسْتَقْبِلُ كُلِ شَىْء» وجه روى هر چيز است كه با آن روبرو شوند. راغب مىگويد: وجه دراصل صورت و چهره است... و چون صورت اولين چيزى است كه با تو روبرو مىشود و نيز از همه اعضاء بدن اشرف است لذابه معنى روى هر چيز، اشرف هرچيز، اول هرچيز، بكار رفته است. على هذا وجه در اصل به معنى صورت و ثانيا به معنى روبرو شده هر چيز و اشرف هرچيز... آمده است در اينجا لازم است به امورى توجه شود. 1 فعل وجه در قرآن مجيد فقط از باب تفعيل و تفعل آمده است مثل [انعام:79]. من گرداندم روى خود را به كسيكه آسمانها و زمين را آفريده است يعنى به سوى او رو كردم. [قصص:22]. و چون روكرد به طرف مدين گفت: اميداست خدايم مرا به راه راست (كه از فرعون خلاص شوم) هدايت كند. 2 در بسيارى از آيات قرآن وجه به خدا نسبت داده شده و اين آيات دو قسماند. اول مانند آيات [رحمن:26-27]. مرفوع بودن «ذوالْجَلال» را كه وصف «وجه» است در نظر داشته باشيد. ايضا [قصص:88]. ظاهراً مراد از وجه در اين دو آيه ذات پروردگار است. طبرسى ذيل [بقره:112]. فرموده: عرب وجه الشىء بكار برده و از آن ذات شىء اراده مىكند و اين از آن باب است كه با لفظ اشرف و محترم بذات شىء و خود شىء اشاره مىكنند چنانكه خداى سبحان فرمايد: «كُلُ شَىْء هالِكَ اِلا وَجْهَهُ» - «وَبَيْقى وَجْهُ رَبِكَ» يعنى فقط پروردگارت مىماند. در مصباح، صحاح،قاموس، اقرب الموارد و مفردات تصريح شده كه وجه به معنى ذات و نفس شىء آيد. و در جوامع الجامع، مجمع، كشاف، تفسير بيضاوى و غير آنها در هر دو آيه وجه خدا را ذات خدا گفتهاند مؤيد آن لفظ «ذُوالجلال» در آيه اول است كه وصف «وجه» آمده نه وصف «ربك» و اين مىرساند كه وجه ذوالجلال ذات ذوالجلال است. يعنى: هر آنچه در زمين است فانى و زائل مىباشد اماذات پروردگارت باقى و هميشگى است - هر چيز فانى وفائت است جز ذات خدا. اگر «ذوالجلال» صفت «وجه» نيامده بود بهتر بود كه وجه رب راصفات و تدبيرخدا معنى كنيم. والله العالم. 3 قسم دوم از آياتيكه وجه را بخدا نسبت مىدهدبه قرار ذيل است [رعد:22]. [روم:38]. [انسان:9]. [انعام:52]. مراد از وجه در اينگونه آيات ظاهرا رحمت و ثواب و رضايت خداوند است چنانكه در بعضى از آيات به جاى وجه مرضاة آمده مثل [بقره:207]. [بقره:265]. ظاهرا سر اينكه وجه در جاى ثواب و رضايت آمده آن است كه انسان در سوال و طلب خويش اول وجه و چهره طرف را مىخواهد تا روبرو شده و مطلب خويش را اظهار دارد، نيكوكاران هم در عمل خويش چنين اند، بعيد نيست كه وجه در اين آيات مصدر و به معنى توجه و روكردن باشد يعنى مومنان براى توجه و روكردن خدا چنين مىكنند و توجه خدا عبارت اخراى ثواب و رضايت خدا است. 4 در بعضى از آيات نسبت وجه به انسان داده شده ولى مراد از آن چهره و صورت نيست مثل [بقره:112]. [نساء:125]. [لقمان:22]. به قولى مراد از وجه در اين آيات نفس و ذات است يعنى: بلى آنكه نفس خويش به خدا تسليم كند و خالص كند و چيزى را شريك او نداند و نيكوكار باشد پاداش او نزد پروردگار است. ظاهرا مراد از تسليم وجه به خدا ايمان به خداست چنانكه مراد از احسان عمل صالح است آيات سه گانه فوق با آيات «اَلذَّينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ» مطابق اند، پس تسلم وجه به خدا آن است كه انسان فقط به خدا رو كرده و او را معبود و مالك خويش بداند و به وى تسليم شود. در خاتمه به چند آيه اشاره مىكنيم. 1- [بقره:115]. به قولى مراد از وجه در آيه جهت است يعنى بهركجا رو كرديد جهتى كه خدا امر كرده به آن رو كنيد در آنجاست ممكن است مراد از آن ذات باشد و به مناسبت «تُوَلّوُا» وجه آمده است كه نمازخوان مىخواهد با خدا روبرو شود يعنى: مشرق و مغرب مال خداست بهركجا رو كنيد خدا در آنجاست و با خدا روبرو هستيد. در تفسيرعياشى از حضرت باقر «عليه السلام» نقل شده كه آيه فقط در باره نماز مستحبى است رسول خدا«صلى الله عليه واله» روى مركب خويش آنگاه كه به خيبر مىرفت نماز خواند، مركبش به هر طرف رو ميكرد و آنگاه كه ازخيبر بر مىگشت پشت به مكه نماز خواند. نظير آن را از زراره از حضرت صادق «عليه السلام» نيز نقل كرده است. الميزان گويد: اين آيه توسعه قبله است از حيث جهت نه مكان. المنار گفته: به قول بعضى اين آيه پيش از دستور به قبله معين نازل شده است... به نظر نگارنده: اگر ثابت شود كه آيه راجع به نماز استحبابى است هيچ وگرنه: ظاهراً مقدّمه تحويل قبله است و خداوند خواسته با اين آيه زمينه تحويل قبله را فراهم آورد كه اگر روزى قبله از بيت المقدس به كعبه برگردانده شد نبايد وحشت كرد و غيرممكن دانست زيرا همه جهات مال خدا است و بهركجا رو كنيد با خدا روبرو هستيد. و يا منظور نمازخواندن نيست بلكه اشاره به احاطه خداست نسبت بهرجا و هرمكان. 2- [بقره:148]. «وِجْهَة» به كسر واو آن است كه انسان به آن رو مىكند مثل قبله. يعنى براى هر قوم قبلهاى است كه به آن رو مىكند(و بحسب اقتضاء وقت بر آنها تشريع و تعيين شد و حكم تكوينى نيست كه قابل تبديل نباشد) در كارهاى خوب پيشروى كنيد كه آن مهم است. 3- [احزاب:69]. وجيه به معنى ذوجاه و محترم است يعنى: خدا موسى را از اذيتيكه مىكردند و نسبتى كه مىدادند مبرى نمود و او پيش خدا محترم وعزيز بود. | ||
===ریشههای [[راهنما:نزدیک مکانی|نزدیک مکانی]]=== | |||
<qcloud htmlpre='ریشه_'> | |||
هم:100, ه:85, من:80, ف:72, ل:68, کم:51, الله:48, ما:48, ک:45, اله:44, على:43, ب:43, فى:41, يوم:40, الذين:40, وله:39, لا:39, ها:38, قوم:35, ولى:33, کون:33, اذ:31, ى:31, ان:31, قول:29, سود:28, انن:28, ربب:28, نور:26, وجه:26, الى:25, هو:25, سجد:23, کفر:23, اتى:23, شطر:23, سوء:23, رود:23, ا:22, امن:22, کلل:21, ذلک:20, اخر:20, اول:20, عذب:19, سلم:19, دين:19, قبل:19, الا:19, حيث:18, حسن:18, بغى:17, حرم:17, نعم:17, غشى:17, جزى:17, بيض:17, يدى:16, ردد:16, جهنم:16, شرک:16, دبر:16, نضر:16, غشو:16, بشر:16, قلب:16, بعد:16, ذوق:16, لقى:16, الذى:16, نظر:16, اما:16, ظلم:16, عن:15, ضرب:15, رضو:15, خير:15, عند:15, سمو:15, مسح:15, دنو:15, حنف:15, ايى:15, فطر:15, ابو:15, رحم:15, نفق:14, قد:14, هل:14, بين:14, غنى:14, نصر:14, دعو:14, نا:14, عمل:14, ضحک:14, خسر:14, لما:14, شىء:14, ظلل:14, سفر:14, يا:14, نن:14, کبب:14, عرف:14, حسب:14, او:14, رئى:14, عشو:14, ملک:14, عظم:14, علم:14, کظم:14, اين:14, بصر:13, خوف:13, مثل:13, ارض:13, دخل:13, هدى:13, رهق:13, وقى:13, غدو:13, نفس:13, خرج:13, ليس:13, جىء:13, صلو:13, رفق:13, قتر:13, مشى:13, لئک:13, برر:13, بنو:13, ن:13, حشر:13, سعر:13, حيى:13, الک:13, طيب:13, شرق:13, تبع:13, جوع:13, ختم:13, غرب:13, عجل:12, قطع:12, نهر:12, مريم:12, ذا:12, برء:12, وحد:12, اوى:12, شوى:12, عمى:12, بئس:12, سوى:12, عنى:12, وذر:12, هذا:12, صحب:12, فنى:12, طمس:12, کذب:12, بقى:12, مرى:12, حقق:12, لم:12, صبر:12, وفى:12, عنو:12, حدث:12, اذا:12, مهل:12, اثر:12, عدو:12, بکم:12, عجز:12, شرب:12, ثمم:12, مسس:12, سقى:12, زلف:12, زکو:12, مدن:12, لفح:12, حبب:12, ام:12, موه:12, خلد:12, صعد:12, شئن:12, بل:12, صکک:12, سوف:12, مدين:12, علو:12, سبل:12, حکم:12, سقر:12, ذو:12, نکر:12, هلک:12, طعم:12, خشع:12, ظنن:12, ضلل:12, بسر:12, سعى:12, کفف:12, عقم:12, ليل:12, رجع:12, شهد:12, ورى:12, ذلل:12, غسل:12, امر:12, خلو:12, يمن:12, عيسى:12, قسط:12, صمم:12, صدق:12, عين:12, انس:12, سبق:11, شرر:11, يمم:11, أما:11, سمن:11, فسر:11, کتب:11, صرر:11, زيد:11, سوم:11, مرء:11, صلى:11, نصب:11, جلل:11, کود:11, لکن:11, مسيح:11, ظهر:11, ارک:11, رحق:11, بلى:11, غيث:11, فتن:11, انث:11, قطر:11, نزل:11, کلا:11, غبر:11, کلم:11, قرب:11, نشء:11, حجج:11, لعل:11, کرم:11, سحب:11, فعل:11, مع:11, اسر:11, وسم:11, ليت:11, حرق:11, عسى:11, کثر:11, سکن:11, ضرع:11, کلح:11, حين:11, نجو:11, کان:11, وعد:11, حوط:11, خيب:11, سطو:11, صوب:11, غوث:11, شقق:11, يتم:11, ائى:11, طرح:11, وجد:11, رئف:11, فلح:11, جنن:11, قدر:11, خلص:11, ثوى:11, اهل:11, سربال:11, صفد:11, احد:11, کبر:11, حمل:11, حلى:11, ضعف:11, صرط:11, نفر:11, طوع:11, رئس:11, نقر:11, نذر:11, خلق:11, دون:10, عصم:10, زين:10, لعن:10, ملل:10, وسع:10, التى:10, صلح:10, توراة:10, رزق:10, يوسف:10, عفو:10, تلو:10, انا:10, قمص:10, لو:10, مرر:10, خبو:10, قتل:10, مسک:10, ابراهيم:10, رجل:10, کيف:10, غفر:10 | |||
</qcloud> | |||
== کلمات مشتق شده در قرآن == | == کلمات مشتق شده در قرآن == |
نسخهٔ ۱۱ دی ۱۳۹۵، ساعت ۱۶:۵۹
تکرار در قرآن: ۷۸(بار)
قاموس قرآن
چهره روى. صورت. [بقره:144]. گردش روى تو را به آسمان مىبينيم [مائده:6]. درمجمع و قاموس و مصباح گفته «اَلْوَجْهُ: مُسْتَقْبِلُ كُلِ شَىْء» وجه روى هر چيز است كه با آن روبرو شوند. راغب مىگويد: وجه دراصل صورت و چهره است... و چون صورت اولين چيزى است كه با تو روبرو مىشود و نيز از همه اعضاء بدن اشرف است لذابه معنى روى هر چيز، اشرف هرچيز، اول هرچيز، بكار رفته است. على هذا وجه در اصل به معنى صورت و ثانيا به معنى روبرو شده هر چيز و اشرف هرچيز... آمده است در اينجا لازم است به امورى توجه شود. 1 فعل وجه در قرآن مجيد فقط از باب تفعيل و تفعل آمده است مثل [انعام:79]. من گرداندم روى خود را به كسيكه آسمانها و زمين را آفريده است يعنى به سوى او رو كردم. [قصص:22]. و چون روكرد به طرف مدين گفت: اميداست خدايم مرا به راه راست (كه از فرعون خلاص شوم) هدايت كند. 2 در بسيارى از آيات قرآن وجه به خدا نسبت داده شده و اين آيات دو قسماند. اول مانند آيات [رحمن:26-27]. مرفوع بودن «ذوالْجَلال» را كه وصف «وجه» است در نظر داشته باشيد. ايضا [قصص:88]. ظاهراً مراد از وجه در اين دو آيه ذات پروردگار است. طبرسى ذيل [بقره:112]. فرموده: عرب وجه الشىء بكار برده و از آن ذات شىء اراده مىكند و اين از آن باب است كه با لفظ اشرف و محترم بذات شىء و خود شىء اشاره مىكنند چنانكه خداى سبحان فرمايد: «كُلُ شَىْء هالِكَ اِلا وَجْهَهُ» - «وَبَيْقى وَجْهُ رَبِكَ» يعنى فقط پروردگارت مىماند. در مصباح، صحاح،قاموس، اقرب الموارد و مفردات تصريح شده كه وجه به معنى ذات و نفس شىء آيد. و در جوامع الجامع، مجمع، كشاف، تفسير بيضاوى و غير آنها در هر دو آيه وجه خدا را ذات خدا گفتهاند مؤيد آن لفظ «ذُوالجلال» در آيه اول است كه وصف «وجه» آمده نه وصف «ربك» و اين مىرساند كه وجه ذوالجلال ذات ذوالجلال است. يعنى: هر آنچه در زمين است فانى و زائل مىباشد اماذات پروردگارت باقى و هميشگى است - هر چيز فانى وفائت است جز ذات خدا. اگر «ذوالجلال» صفت «وجه» نيامده بود بهتر بود كه وجه رب راصفات و تدبيرخدا معنى كنيم. والله العالم. 3 قسم دوم از آياتيكه وجه را بخدا نسبت مىدهدبه قرار ذيل است [رعد:22]. [روم:38]. [انسان:9]. [انعام:52]. مراد از وجه در اينگونه آيات ظاهرا رحمت و ثواب و رضايت خداوند است چنانكه در بعضى از آيات به جاى وجه مرضاة آمده مثل [بقره:207]. [بقره:265]. ظاهرا سر اينكه وجه در جاى ثواب و رضايت آمده آن است كه انسان در سوال و طلب خويش اول وجه و چهره طرف را مىخواهد تا روبرو شده و مطلب خويش را اظهار دارد، نيكوكاران هم در عمل خويش چنين اند، بعيد نيست كه وجه در اين آيات مصدر و به معنى توجه و روكردن باشد يعنى مومنان براى توجه و روكردن خدا چنين مىكنند و توجه خدا عبارت اخراى ثواب و رضايت خدا است. 4 در بعضى از آيات نسبت وجه به انسان داده شده ولى مراد از آن چهره و صورت نيست مثل [بقره:112]. [نساء:125]. [لقمان:22]. به قولى مراد از وجه در اين آيات نفس و ذات است يعنى: بلى آنكه نفس خويش به خدا تسليم كند و خالص كند و چيزى را شريك او نداند و نيكوكار باشد پاداش او نزد پروردگار است. ظاهرا مراد از تسليم وجه به خدا ايمان به خداست چنانكه مراد از احسان عمل صالح است آيات سه گانه فوق با آيات «اَلذَّينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ» مطابق اند، پس تسلم وجه به خدا آن است كه انسان فقط به خدا رو كرده و او را معبود و مالك خويش بداند و به وى تسليم شود. در خاتمه به چند آيه اشاره مىكنيم. 1- [بقره:115]. به قولى مراد از وجه در آيه جهت است يعنى بهركجا رو كرديد جهتى كه خدا امر كرده به آن رو كنيد در آنجاست ممكن است مراد از آن ذات باشد و به مناسبت «تُوَلّوُا» وجه آمده است كه نمازخوان مىخواهد با خدا روبرو شود يعنى: مشرق و مغرب مال خداست بهركجا رو كنيد خدا در آنجاست و با خدا روبرو هستيد. در تفسيرعياشى از حضرت باقر «عليه السلام» نقل شده كه آيه فقط در باره نماز مستحبى است رسول خدا«صلى الله عليه واله» روى مركب خويش آنگاه كه به خيبر مىرفت نماز خواند، مركبش به هر طرف رو ميكرد و آنگاه كه ازخيبر بر مىگشت پشت به مكه نماز خواند. نظير آن را از زراره از حضرت صادق «عليه السلام» نيز نقل كرده است. الميزان گويد: اين آيه توسعه قبله است از حيث جهت نه مكان. المنار گفته: به قول بعضى اين آيه پيش از دستور به قبله معين نازل شده است... به نظر نگارنده: اگر ثابت شود كه آيه راجع به نماز استحبابى است هيچ وگرنه: ظاهراً مقدّمه تحويل قبله است و خداوند خواسته با اين آيه زمينه تحويل قبله را فراهم آورد كه اگر روزى قبله از بيت المقدس به كعبه برگردانده شد نبايد وحشت كرد و غيرممكن دانست زيرا همه جهات مال خدا است و بهركجا رو كنيد با خدا روبرو هستيد. و يا منظور نمازخواندن نيست بلكه اشاره به احاطه خداست نسبت بهرجا و هرمكان. 2- [بقره:148]. «وِجْهَة» به كسر واو آن است كه انسان به آن رو مىكند مثل قبله. يعنى براى هر قوم قبلهاى است كه به آن رو مىكند(و بحسب اقتضاء وقت بر آنها تشريع و تعيين شد و حكم تكوينى نيست كه قابل تبديل نباشد) در كارهاى خوب پيشروى كنيد كه آن مهم است. 3- [احزاب:69]. وجيه به معنى ذوجاه و محترم است يعنى: خدا موسى را از اذيتيكه مىكردند و نسبتى كه مىدادند مبرى نمود و او پيش خدا محترم وعزيز بود.
ریشههای نزدیک مکانی
کلمات مشتق شده در قرآن
کلمه | تعداد تکرار در قرآن |
---|---|
وَجْهَهُ | ۶ |
وَجْهُ | ۳ |
وَجْهِکَ | ۱ |
وَجْهَکَ | ۶ |
وُجُوهَکُمْ | ۶ |
وِجْهَةٌ | ۱ |
وَجْهِ | ۴ |
وَجْهِيَ | ۲ |
وَجِيهاً | ۲ |
وَجْهَ | ۳ |
وُجُوهٌ | ۸ |
وُجُوهُهُمْ | ۶ |
بِوُجُوهِکُمْ | ۲ |
وُجُوهاً | ۱ |
وَجْهِهَا | ۱ |
وَجَّهْتُ | ۱ |
وُجُوهَهُمْ | ۳ |
وَجْهِهِ | ۳ |
وُجُوهَهُمُ | ۲ |
وَجْهُهُ | ۲ |
يُوَجِّهْهُ | ۱ |
وُجُوهِهِمْ | ۵ |
الْوُجُوهَ | ۱ |
الْوُجُوهُ | ۱ |
وُجُوهِهِمُ | ۱ |
وُجُوهِ | ۱ |
تَوَجَّهَ | ۱ |
بِوَجْهِهِ | ۱ |
وَجْهَهَا | ۱ |
وُجُوهُ | ۱ |
لِوَجْهِ | ۱ |