الأنبياء ٧: تفاوت میان نسخهها
(افزودن جزییات آیه) |
(←تفسیر) |
||
خط ۴۳: | خط ۴۳: | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۴_بخش۲۷#link248 | آيات ۱ - ۱۵ سوره انبياء]] | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۴_بخش۲۷#link248 | آيات ۱ - ۱۵ سوره انبياء]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۴_بخش۲۷#link249 | غرض و مفاد كلى سوره مباركه انبياء]] | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۴_بخش۲۷#link249 | غرض و مفاد كلى سوره مباركه انبياء]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۴_بخش۲۷#link250 | معناى نزديك شدن حساب -قيامت -به مردم | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۴_بخش۲۷#link250 | معناى نزديك شدن حساب - قيامت - به مردم ]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۴_بخش۲۸#link251 | وجوهى كه درباره جمع بين | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۴_بخش۲۸#link251 | وجوهى كه درباره جمع بين «غفلت» و «اعراض» در جملۀ: «وَ هُم فِى غَفلَةٍ مُعرِضُون» گفته شده است]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۴_بخش۲۸#link252 | گفتارى پيرامون معناى حدوث و قدم كلام | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۴_بخش۲۸#link252 | گفتارى پيرامون معناى حدوث و قدم كلام]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۴_بخش۲۸#link254 | آيا كلام از جهت كلام بودن، فعل متكم است، يا صفت او، يا هيچ كدام؟]] | |||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۴_بخش۲۸#link254 | آيا كلام از جهت كلام | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۴_بخش۲۸#link255 | اشاره به معنايى ديگر براى كلام از جهت اين كه مكنونات ضماير را كشف مى كند]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۴_بخش۲۸#link255 | اشاره به معنايى ديگر براى كلام از جهت | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۴_بخش۲۸#link256 | بيان اين كه بحث درباره حدوث و قدم قرآن بى مورد بوده است]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۴_بخش۲۸#link256 | بيان | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۴_بخش۲۸#link257 | افترائات مكذّبان پيامبر اكرم «ص»، در تكذيب و انكار آن حضرت]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۴_بخش۲۸#link257 | | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۴_بخش۲۸#link258 | افزایش درجه به درجه افترائات كفار، عليه پيامبر اسلام «ص»]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۴_بخش۲۸#link258 | | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۴_بخش۲۸#link259 | پاسخ خداوند به احتجاج مشركان، بر نفى نبوت پيامبر«ص»]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۴_بخش۲۸#link259 | پاسخ خداوند به احتجاج | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۴_بخش۲۹#link261 | مقصود از «ذكر» و «اهل ذكر»، در «فَسئَلُوا أهل الذكر»]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۴_بخش۲۹#link262 | بحث روايتى]] | |||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۴_بخش۲۹#link261 | مقصود از | |||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۴_بخش۲۹#link262 | بحث روايتى | |||
}} | }} |
نسخهٔ کنونی تا ۲۷ آذر ۱۴۰۲، ساعت ۰۲:۰۴
کپی متن آیه |
---|
وَ مَا أَرْسَلْنَا قَبْلَکَ إِلاَّ رِجَالاً نُوحِي إِلَيْهِمْ فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ |
ترجمه
الأنبياء ٦ | آیه ٧ | الأنبياء ٨ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«رِجَالاً»: مردان. مراد این است که پیغمبران همه انسان بوده و از میان مردان برگزیده شدهاند؛ نه زنان. «الذِّکْرِ»: مراد کتابهای آسمانی پیشین است (نگا: أنبیاء / . دانش و آگاهی. «أَهْلَ الذِّکْرِ»: آشنایان به کتابهای آسمانی پیشین. آگاهان و فرزانگان.
آیات مرتبط (تعداد ریشههای مشترک)
تفسیر
- آيات ۱ - ۱۵ سوره انبياء
- غرض و مفاد كلى سوره مباركه انبياء
- معناى نزديك شدن حساب - قيامت - به مردم
- وجوهى كه درباره جمع بين «غفلت» و «اعراض» در جملۀ: «وَ هُم فِى غَفلَةٍ مُعرِضُون» گفته شده است
- گفتارى پيرامون معناى حدوث و قدم كلام
- آيا كلام از جهت كلام بودن، فعل متكم است، يا صفت او، يا هيچ كدام؟
- اشاره به معنايى ديگر براى كلام از جهت اين كه مكنونات ضماير را كشف مى كند
- بيان اين كه بحث درباره حدوث و قدم قرآن بى مورد بوده است
- افترائات مكذّبان پيامبر اكرم «ص»، در تكذيب و انكار آن حضرت
- افزایش درجه به درجه افترائات كفار، عليه پيامبر اسلام «ص»
- پاسخ خداوند به احتجاج مشركان، بر نفى نبوت پيامبر«ص»
- مقصود از «ذكر» و «اهل ذكر»، در «فَسئَلُوا أهل الذكر»
- بحث روايتى
تفسیر نور (محسن قرائتی)
وَ ما أَرْسَلْنا قَبْلَكَ إِلَّا رِجالًا نُوحِي إِلَيْهِمْ فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ «7»
و (اى پيامبر! به آنان بگو:) ما (هيچ پيامبرى را) پيش از تو نفرستاديم مگر اينكه (آنها نيز) مردانى بودند كه ما به ايشان وحى مىكرديم، پس اگر نمىدانيد از اهل اطلاع (و اهلكتب آسمانى) بپرسيد.
نکته ها
در آيات قبل، كفّار مىگفتند: «هَلْ هذا إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ»؟ آيا اين مرد، جز بشرى مثل شماست؟ در اين آيه خداوند مىفرمايد: نه تنها اين پيامبر صلى الله عليه و آله بلكه تمام انبياى پيشين نيز انسانهايى بودند كه به آنان وحى مىشده است. بشر بودن با پيامبرى منافاتى ندارد.
چون مشركين با اهل كتاب رابطه خوبى داشتند، خداوند به آنان مىفرمايد: از اهل كتاب (يهود و نصارى) سؤال كنيد.
سؤال از اهل ذكر ورجوع به كارشناس، يك اصل عقلايى است ودر اين آيه مراد از اهل ذكر علماى يهود ونصارى هستند. در روايات سفارش شده كه هر كجا متحير شديد از اهلبيت پيامبر عليهم السلام سؤال كنيد كه آن بزرگواران مصداق كامل اهلذكر هستند.
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: نه عالم اهل سكوت وكتمان باشد و نه جاهل خاموش. لا ينبغى للعالم أن يسكت على علمه و لا ينبغى للجاهل أن يسكت على جهله و قد قال الله تعالى: فَسْئَلُوا
جلد 5 - صفحه 426
أَهْلَ الذِّكْرِ ... «1»
پیام ها
1- سنّت الهى اين است كه هر كجا كفر و لجاجت باشد قهر الهى خواهد بود. ما آمَنَتْ ... أَهْلَكْناها (ايمان سبب حفظ و بقاى جوامع بشرى است.)
2- با ديدهى عبرت به تاريخ بنگريم. «أَ فَهُمْ يُؤْمِنُونَ»
3- تمام انبيا از مردان بودهاند. «وَ ما أَرْسَلْنا قَبْلَكَ إِلَّا رِجالًا»
4- به همهى انبيا وحى مىشده وعلم آنان از همين سرچشمه است. «نُوحِي إِلَيْهِمْ»
5- سؤال و پرسش، سفارش دين است. «فَسْئَلُوا»
6- سؤال بايد براى فهميدن باشد، نه چيز ديگر. فَسْئَلُوا ... إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ
7- تا از اهلش نپرسيم، به علم نمىرسيم. فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ ...
8- در مسائل اعتقادى ودينى تا رسيدن به علم، كاوش وتحقيق كنيم. فَسْئَلُوا ...
9- عالم بايد در دسترس باشد تا سؤال از او ممكن باشد. «فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ»
10- اهل علم بودن كافى نيست، اهل ذكر بودن با ارزش است. (بسيارند افراد دانشمندى كه از خدا غافلند) «فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ»
11- در هر كارى اهليّت لازم است، داشتن اطلاعات سطحى، تقليدى وگذرايى كارساز نيست. «أَهْلَ الذِّكْرِ»
12- بر اهل ذكر، راهنمايى مردم واجب است وگرنه امر به سؤال، لغو و بيهوده خواهد بود. «فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
وَ ما أَرْسَلْنا قَبْلَكَ إِلاَّ رِجالاً نُوحِي إِلَيْهِمْ فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ «7»
جلد 8 - صفحه 363
بعد از آن، جواب از ايراد بشريت رسول را مىفرمايد:
وَ ما أَرْسَلْنا قَبْلَكَ: و نفرستاديم اى پيغمبر پيش از تو. إِلَّا رِجالًا نُوحِي إِلَيْهِمْ: مگر مردانى را كه وحى فرموديم به سوى ايشان نه ملائكه، زيرا جنس به همجنس خود مايل و انس يابد. بنابراين به مقتضاى حكمت الهيه لازم آمد كه مكمل نفوس انسانيه و سائس انتظامات جامعه بشريه، يعنى انبياء، از جنس بشر باشند تا ارشاد و هدايت بندگان و نظام دين و دنياى آنان حاصل آيد و دستورات احتياجيه مكلفين را به توسط وحى سبحانى تبليغ فرمايند. فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ:
پس بپرسيد اهل ذكر را. إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ: اگر هستيد كه نمىدانيد.
مراد اهل ذكر نزد بعضى، مفسرين يهود و نصارى باشند، لكن نزد خاصه، مراد آل محمد عليهم السلاماند نظر به روايات وارده در اين آيه شريفه: از جمله:
1- در تفسير برهان- محمد بن مسلم از حضرت باقر عليه السلام روايت نمود كه: قال: قلت له: انّ من عندنا يزعمون انّ قول اللّه عزّ و جلّ فاسئلوا اهل الذّكر ان كنتم لا تعلمون انّهم اليهود و النّصارى قال: اذن يدعوكم الى دينهم قال فاومى بيده الى صدره و قال: نحن اهل الذّكر و نحن المسئولون «1».
خدمت حضرت عرض كردم: نزد ما كسانى هستند گمان مىكنند آيه شريفه «فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ» ايشان يهود و نصارى باشند، حضرت فرمود: در اين هنگام شما را مىخوانند به دين خود، پس حضرت اشاره فرمود به سينه مباركش و فرمود: مائيم اهل ذكر و مائيم سؤال شدگان.
2- على بن ابراهيم قمى: قال ال محمّد عليهم السّلام هم اهل الذّكر «2».
3- اصبغ بن نباته از حضرت امير المؤمنين عليه السلام فرمود: مائيم اهل ذكر «3».
«1» تفسير برهان، ج 3، ص 52.
«2» مدرك سابق.
«3» مدرك سابق.
جلد 8 - صفحه 364
تتميم: اين مطلب مسلم است كه پرسش مطالب علميه و حقايق دينيه، از كسانى سزاوار است كه در مرتبه علمى حد كمال را دارا و اعلم زمان خود باشند. و بديهى است با بودن خانواده وحى و رسالت كه مهبط وحى و مخزن علوم ربانى هستند، رجوع به غير ايشان بالضروره به حكم عقل، باطل و لغو خواهد بود، خصوصا با تصديق و اقرار به اعلميت آنان، نهايت بىانصافى و حقناشناسى است رجوع به غير ايشان «1».
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
ما آمَنَتْ قَبْلَهُمْ مِنْ قَرْيَةٍ أَهْلَكْناها أَ فَهُمْ يُؤْمِنُونَ «6» وَ ما أَرْسَلْنا قَبْلَكَ إِلاَّ رِجالاً نُوحِي إِلَيْهِمْ فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ «7» وَ ما جَعَلْناهُمْ جَسَداً لا يَأْكُلُونَ الطَّعامَ وَ ما كانُوا خالِدِينَ «8» ثُمَّ صَدَقْناهُمُ الْوَعْدَ فَأَنْجَيْناهُمْ وَ مَنْ نَشاءُ وَ أَهْلَكْنَا الْمُسْرِفِينَ «9» لَقَدْ أَنْزَلْنا إِلَيْكُمْ كِتاباً فِيهِ ذِكْرُكُمْ أَ فَلا تَعْقِلُونَ «10»
ترجمه
ايمان نياوردند پيش از آنها اهل هر بلدى كه هلاك نموديمشان آيا پس آنها ايمان ميآورند
و نفرستاديم پيش از تو مگر مردانى را كه وحى مينموديم بآنها پس بپرسيد از اهل دانش اگر باشيد كه نميدانيد
و قرار نداديم آنها را كالبدى كه نخورند خوراك را و نبودند جاودانيان
پس محقّق نموديم براستى براى آنها وعده خود را پس نجات داديم آنها را و كسانيرا كه ميخواستيم و هلاك نموديم تجاوز كنندگانرا
بتحقيق فرستاديم بسوى شما كتابى را كه در آن پند شما است آيا پس بعقل در نمىيابيد.
تفسير
- خداوند متعال چون باحترام حرم و حرمت وجود محترم رسول اكرم نميخواست اهل مكّه را مستحق نزول عذاب فرمايد بعد از آنكه آنها از روى كبر و عناد با تحكّم و الحاد تقاضاى معجزهاى بدلخواه خودشان نمودند و در چنين موردى اگر معجزه ظاهر شود و مردم ايمان نياورند مستحق عقوبت ميشوند و خداوند ميدانست آنها ايمان نمىآورند و بايد عذاب نازل شود در جواب آنها به پيغمبر خود فرمود ايمان نياوردند پيش از اينها اهالى بلادى كه معذّب و هلاك نموديم آنها را در دنيا آيا اينها كه از آنها سركشترند بعد از ظهور معجزهاى بدلخواه خودشان ايمان ميآورند نه چنين است اگر منصف بودند همان قرآن و ساير معجزات براى ايمان آنها كافى بود و قمّى ره نقل نموده كه چگونه ايمان ميآورند با آنكه پيشينيان آنها ايمان نياوردند بآيات الهى تا هلاك شدند پس از اين خداوند جواب فرمود از قول آنها كه گفتند در آيات سابقه آيا نيست اين مگر بشرى مانند شما زيرا كاشف از آن بود كه انتظار داشتند پيغمبر از جنس ملائكه يا لا اقل بشرى بر خلاف متعارف باشد كه نخورد و نياشامد و با مردم آميزش نكند باين تقريب كه ما نفرستاديم پيش از تو برسالت مگر راد مردانى را كه وحى ميفرستاديم يا فرستاده ميشد بسوى ايشان چون يوحى بصيغه مجهول نيز قرائت شده پس از اهل اطلاع و علماء تواريخ و سير انبياء عليهم السلام بپرسيد تا بدانيد اگر نميدانيد و قرار نداديم ما آنها را مجسّمه يا ملك كه غذا نخورند و نميرند و جاويد باشند و افراد كلمه جسد ظاهرا بلحاظ جنس است پس جاى استبعاد از نبوت
جلد 3 صفحه 541
بشر عادى نيست با آنكه تمام انبياء عظام از جنس بشر بودند و وحى بتوسط ملك يا بوسيله ديگرى بايشان ميرسيد و در اخبار ائمه اطهار اهل ذكر بآن ذوات مقدسه تفسير شده و آنكه مردم مأمور بسؤال از ايشان شدهاند نه از علماء يهود و نصارى كه عامّه تصوّر نمودهاند چون اگر از آنها سؤال شود مردم را بدين خودشان ميكشند و مؤيّد اينمعنى است آنكه در قرآن از پيغمبر و قرآن بذكر تعبير شده و معلوم است كه اهل پيغمبر و قرآن ايشانند نه غير ولى صدر و ذيل كلام اينجا مناسب با سؤال از ايشان نيست و بايد حمل بر معناى اعمّ شود و آنكه در روايات بيان مصاديق جليّه اهل ذكر شده يا آنكه اينمعنى را خصوصا در سوره نحل بيان فرمودهاند چنانچه در آنمقام ذكر گرديد خلاصه آنكه اهل ذكر بحسب مسائل و سؤال كنندگان مختلف ميشود اينجا مناسب علماء تاريخ است نه ائمه اطهار عليهم السلام و پس از اين فرمود كه ما بوعده خودمان كه بانبياء سابق داده بوديم راجع بنجات ايشان و اهل ايمان و هلاك كفّار كاملا وفا نموديم و صدق آن ظاهر گشت و بزودى صدق وعده ما بتوهم راجع بكفار آشكار خواهد شد و بعد از اين روى سخن را بقريش معطوف داشت و گوشزد آنها فرمود با تأكيد اكيد كه ما كتابى براى شما فرستاديم كه در آن همه چيز شما موجود است از عزّت و شهرت و موعظه و نصيحت و علم و معرفت و سعادت دنيا و آخرت كه همه مستفاد از لفظ ذكر است آيا سزاوار است شما از راه لجاجت و عناد در اطراف آن تأمّل و تفكر نكنيد تا بعقل صحت آنرا دريابيد ..
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
وَ ما أَرسَلنا قَبلَكَ إِلاّ رِجالاً نُوحِي إِلَيهِم فَسئَلُوا أَهلَ الذِّكرِ إِن كُنتُم لا تَعلَمُونَ «7»
و ما نفرستاديم قبل از تو پيغمبر پيغمبراني مگر رجالي که از جنس بشر باشند، و بر آنها وحي فرستاديم. پس سؤال كنيد از اهل ذكر اگر هستيد نميدانيد.
(وَ ما أَرسَلنا قَبلَكَ): انبياء و رسل قبل را از آدم، شيث، نوح، هود، صالح، اسحاق، يعقوب، اسماعيل، يوسف، موسي، هارون، شعيب، داود، سليمان، زكريّا، يحيي، عيسي و غير اينها.
(إِلّا رِجالًا): تمام از جنس بشر بودند و در تمام اينها يك ملك رسول نبود. اينکه جمله جواب آن كلمه است که گفتند: «هَل هذا إِلّا بَشَرٌ مِثلُكُم» تمام بشر بودند مثل قوم خود.
(نُوحِي إِلَيهِم): بأنحاء وحي بفرستادن ملائكه، يا القاء در قلب، يا تكلّم بلا واسطه و نحو اينها.
(فَسئَلُوا أَهلَ الذِّكرِ إِن كُنتُم لا تَعلَمُونَ) بعضي گفتند: اهل ذكر علماء يهود و نصاري هستند لكن در اخبار ردّ اينکه قول را فرموده که علماء يهود و نصاري دعوت به دين خود ميكنند، و أخبار بسياري داريم که أهل ذكر ائمّه اطهار سلام اللّه عليهم هستند. و در بعض أخبار دارد، ذكر دو اطلاق دارد- يك رسول محترم.
«الَّذِينَ آمَنُوا قَد أَنزَلَ اللّهُ إِلَيكُم ذِكراً رَسُولًا يَتلُوا عَلَيكُم آياتِ اللّهِ» طلاق آيه 11.
دو: قرآن مجيد. و ائمّه اطهار هم اهل رسول هستند و هم اهل قرآن.
141
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 7)- این آیه به پاسخ نخستین ایراد آنها در زمینه بشر بودن پیامبر (ص) پرداخته، میگوید: «ما پیش از تو، جز مردانی که به آنان وحی میکردیم، نفرستادیم» همه انسان بودند و از جنس بشر (وَ ما أَرْسَلْنا قَبْلَکَ إِلَّا رِجالًا نُوحِی إِلَیْهِمْ).
این یک واقعیت تاریخی است که همگان از آن آگاهند «اگر شما نمیدانید از آگاهان بپرسید» (فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ).
ج3، ص157
نکات آیه
۱- تمامى رسولان الهى، از نوع بشر و جنس مرد بودند. (و ما أرسلنا قبلک إلاّ رجالاً )
۲- منافات داشتن پیامبرى با بشر بودن، پندار باطل مشرکان (هل هذا إلاّبشر مثلکم ... ما أرسلنا قبلک إلاّرجالاً )
۳- مقام پیامبرى با بشر بودن ناسازگار نیست; بلکه بشر بودن پیامبران، سنت الهى است. (هل هذا إلاّبشر مثلکم ... ما أرسلنا قبلک إلاّ رجالاً )
۴- خداوند، مبدأ وحى و ارسال پیامبران (و ما أرسلنا قبلک إلاّ رجالاً نوحى إلیهم )
۵- بهره مندى پیامبران از وحى، وجه امتیاز و تفاوت آنان با سایر بشر (و ما أرسلنا قبلک إلاّ رجالاً نوحى إلیهم )
۶- دریافت وحى الهى، لازمه منصب رسالت (و ما أرسلنا ... نوحى إلیهم )
۷- دعوت پیامبران، تنها مبتنى بر وحى الهى بود. (بل قالوا أضغث ... بل هو شاعر ... و ما أرسلنا قبلک إلاّ رجالاً نوحى إلیهم)
۸- دعوت خداوند از مشرکان مکه، مبنى بر پرسش از آگاهان در زمینه بشر بودن پیامبران پیشین (فسلوا أهل الذکر إن کنتم لاتعلمون )
۹- بشر بودن پیامبران، امرى مسلّم نزد عالمان دینى و آگاهان تاریخ انبیا در عصر بعثت (و ما أرسلنا ... فسئلوا أهل الذکر إن کنتم لاتعلمون ) مقصود از «أهل الذکر» عالمان دینى است; زیرا اولاً عموم مردم از تاریخ پیامبران بى خبر بودند و این نوع اطلاعات در اختیار عالمان دینى بود و ثانیاً واژه «ذکر» در قرآن، بر کتاب هاى آسمانى و از جمله خودِ قرآن اطلاق گردیده است.
۱۰- وجود افرادى مطلع و آگاه به تاریخ انبیا در محیط جاهلى مشرکان عصر بعثت (فسئلوا أهل الذکر )
۱۱ - لزوم کاوش و تفحص، در مسائل اعتقادى و دینى تا مرز علم و آگاهى (فسئلوا أهل الذکر إن کنتم لاتعلمون ) «إسألوا...» جواب شرط مقدر است و جمله «إن کنتم لاتعلمون» آن را تفسیر مى کند و تقدیر آن چنین است: «إن کنتم لاتعلمون فاسألوا...» (اگر نمى دانید پس بپرسید). لازمه این سخن آن است که اگر انسان چیزى را نمى داند، باید تا مرز دانستن کاوش و پرسش کند.
۱۲- تجاهل مشرکان مکه، نسبت به بشر بودن پیامبران گذشته (فسئلوا أهل الذکر إن کنتم لاتعلمون ) قید «إن کنتم لاتعلمون» اشاره به علم و آگاهى مشرکان دارد; زیرا اگر آنان واقعاً نمى دانستند، قید یاد شده (اگر نمى دانید) لغو و زاید مى شد.
۱۳- عالمان دینى و آگاهان به کتاب هاى آسمانى، داراى منزلت و جایگاه اجتماعى نزد مشرکان مکه (فسئلوا أهل الذکر ) ارجاع مشرکان به عالمان دینى و آگاهان به تاریخ انبیا، بیانگر این نکته است که این عالمان، از جایگاهى خاص در میان مشرکان برخوردار بودند و سخنان این قشر نزد آنان مورد پذیرش بود.
۱۴- لزوم پاسخ عالم، به پرسش هاى جاهل در مورد مسائل دینى (فسئلوا أهل الذکر ) گفتنى است که اگر سؤال واجب باشد، جواب نیز الزامى خواهد بود وگرنه وجوب سؤال لغو مى شود; زیرا ممکن است براثر واجب نبودن پاسخ، سؤال ها بى جواب بماند. در این صورت، موجب نقض غرض خواهد شد و این از خداوند حکیم به دور است.
۱۵- اعتبار و حجیت سخن اهل خبره و اظهار نظر عالمان دینى (فسئلوا أهل الذکر إن کنتم لاتعلمون ) برداشت یاد شده از لازمه فرمان خداوند مبنى بر رجوع به عالمان در مسائلى که شناخته شده نیست، استفاده مى شود; زیرا الزام رجوع به دانشمندان بدون حجت و معتبر بودن اظهار نظر آنان، لغو خواهد بود و این از ساحت مقدس خداى حکیم به دور است.
روایات و احادیث
۱۶- «عن رسول اللّه(ص): لاینبغى للعالم أن یسکت على علمه و لاینبغى للجاهل أن یسکت على جهله و قد قال اللّه «فسئلوا أهل الذکر إن کنتم لاتعلمون»; از رسول خدا(ص) روایت شده است: براى عالم سزاوار نیست که با داشتن علم سکوت کند [و آن را کتمان نماید] و براى جاهل سزاوار نیست که با وجود جهل، سکوت کند [و مجهول خود را نپرسد]; در حالى که خدا فرموده است: «فسئلوا أهل الذکر إن کنتم لاتعلمون»».[۱]
موضوعات مرتبط
- انبیا: بشر بودن انبیا ۱، ۳، ۸، ۹، ۱۲; جنسیت انبیا ۱; مرد بودن انبیا ۱; مقامات انبیا ۵; منشأ بعثت انبیا ۴; منشأ دعوت انبیا۷; وحى به انبیا ۵
- اهل خبره: حجیت سخن اهل خبره ۱۵
- پرسشهاى دینى: پاسخ به پرسشهاى دینى ۱۴
- پندار: پندار باطل ۲
- جاهلان: مسؤولیت جاهلان ۱۶
- خدا: سنتهاى خدا ۳
- عقیده: علم در عقیده ۱۱
- علما: پرسش از علما ۸; علماى مقارن بعثت ۱۰; مسؤولیت علما ۱۴
- علماى دینى: احترام علماى دینى ۱۳; بینش علماى دینى مقارن بعثت ۹; حجیت سخن علماى دینى ۵ ۱; علماى دینى صدراسلام ۱۳; موقعیت اجتماعى علماى دینى ۱۳
- مسائل عقیدتى: تفحص در مسائل عقیدتى ۱۱
- مشرکان: پندار مشرکان ۲
- مشرکان مکه: بینش مشرکان مکه ۱۳; تجاهل مشرکان مکه ۱۲; دعوت از مشرکان مکه ۸
- مورخان: بینش مورخان مقارن بعثت ۹; مورخان مقارن بعثت ۱۰
- نبوت: شرایط نبوت ۶; مکذبان نبوت بشر ۲
- وحى: منشأ وحى ۴; نقش وحى ۷; وحى و نبوت ۶
منابع
- ↑ الدرالمنثور، ج ۵، ص ۱۳۳.