النحل ٦٢: تفاوت میان نسخهها
(افزودن جزییات آیه) |
(←تفسیر) |
||
خط ۴۲: | خط ۴۲: | ||
المیزان= | المیزان= | ||
{{ نمایش فشرده تفسیر| | {{ نمایش فشرده تفسیر| | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۲۸#link248 | آيات ۴۱ - | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۲۸#link248 | آيات ۴۱ - ۶۴ سوره نحل]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۲۸#link249 | مقصود از | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۲۸#link249 | مقصود از «حسنه» در دنيا، كه خداوند به مهاجران وعده داده؟]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۲۸#link250 | علت توصيف | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۲۸#link250 | علت توصيف مهاجران، به دو صفت «صبر» و «توكل»]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۲۹#link252 | معنای كلمۀ «ذكر»، و مراد از «اهل ذکر»، در آیه شریفه]] | |||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۲۹#link252 | | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۲۹#link255 | وجوهى كه مفسران در تفسير آيه: «فَاسئَلُوا أهلَ الذِّکر» گفته اند]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۲۹#link256 | حجت بودن بيانات رسول خدا و عترت او «ع»]] | |||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۲۹#link257 | تهديد مشركان، كه از درِ مكر به خدا و پيامبرانش، گناه مى كردند]] | |||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۲۹#link255 | وجوهى كه | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۲۹#link258 | مراد از تهدید مشرکان به «اخذ در تقلّب» و «اخذ بر تخوّف»]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۲۹#link256 | حجت بودن بيانات رسول | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۲۹#link259 | گردش سايه اشياء، نشانه خضوع و سجود موجودات در برابر خداست]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۲۹#link257 | | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۳۰#link260 | معنای سجده جنبندگان آسمان ها و زمين، براى خدا]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۲۹#link258 | مراد از | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۳۰#link261 | توضيحى درباره استكبار در مقابل مخلوق و در مقابل خالق]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۲۹#link259 | گردش سايه | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۳۰#link263 | وجه عدم استكبار عملى ملائكه، در برابر خداى سبحان]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۳۰#link260 | سجده جنبندگان | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۳۰#link265 | مقصود از جمله: «لَا تَتَّخذُوا إلَهَينِ اثنَين»، در آیه شریفه]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۳۰#link261 | توضيحى درباره استكبار | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۳۰#link266 | لازمه مالكيت مطلقه خدا اين است كه: دین، تنها و تنها برای اوست]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۳۰#link267 | انسان به طور فطری، در تنگناها و شدائد، دست به دامان خداوند می شود]] | |||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۳۰#link263 | وجه عدم استكبار عملى | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۳۰#link268 | توضيح اين كه: كفران نعمت، غایت و غرض شرك ورزيدن مشركان است]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۳۰#link269 | مقصود از اين كه: مشركان، بخشى از روزى خود را نصيب «مَا لَا يَعلَمُون» قرار مى دهند]] | |||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۳۰#link265 | مقصود از جمله : | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۳۱#link270 | سبب اين كه مشركان، ملائكه را مؤنث و دختران خدا مى دانستند]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۳۰#link266 | لازمه مالكيت مطلقه خدا اين است كه | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۳۱#link271 | گفتگویی در معناى جمله: «وَ لَهُم مَا يَشتَهُون»، در آیه شریفه]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۳۰#link267 | در تنگناها و شدائد، | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۳۱#link272 | حكايت دختركُشى مشركان و نكوهش آن]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۳۰#link268 | توضيح | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۳۱#link273 | ايمان نداشتن به آخرت، ريشه همه گناهان است]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۳۰#link269 | مقصود از | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۳۱#link274 | منزه بودن خداى تعالى، از هر قبيح عقلى و طبعى]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۳۱#link270 | | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۳۱#link275 | معناى جملۀ «وَ ِللّهِ المَثَلُ الأعلَى»]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۳۱#link271 | معناى جمله : | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۳۱#link276 | اگر خدا مردم را به ظلمشان مجازات كند، جنبنده ای بر روى زمين نمی ماند]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۳۱#link272 | حكايت | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۳۱#link277 | بيان ضعف استدلال به اين آيه، براى قول به معصوم نبودن انبياء]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۳۱#link273 | | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۳۱#link278 | مراد از «امت ها» و «اليوم»، در آيه: «تَاللّهِ لَقَد أرسَلنَا إلَى أُمَمٍ مِن قَبلِكَ...»]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۳۱#link274 | منزه بودن خداى | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۳۲#link279 | بحث روایتی]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۳۱#link275 | معناى | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۳۲#link280 | بيان اين كه مراد از «اهل ذكر»، اهل كتاب است]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۳۱#link276 | اگر خدا مردم را به ظلمشان | |||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۳۱#link277 | بيان ضعف استدلال به اين | |||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۳۱#link278 | مراد از | |||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۳۲#link279 | | |||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۳۲#link280 | بيان | |||
}} | }} |
نسخهٔ کنونی تا ۹ مرداد ۱۴۰۳، ساعت ۰۱:۳۸
کپی متن آیه |
---|
وَ يَجْعَلُونَ لِلَّهِ مَا يَکْرَهُونَ وَ تَصِفُ أَلْسِنَتُهُمُ الْکَذِبَ أَنَ لَهُمُ الْحُسْنَى لاَ جَرَمَ أَنَ لَهُمُ النَّارَ وَ أَنَّهُمْ مُفْرَطُونَ |
ترجمه
النحل ٦١ | آیه ٦٢ | النحل ٦٣ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«تَصِفُ أَلْسِنَتُهُمُ الْکَذِبَ»: زبانهایشان آشکارا دروغ را بیان میدارد (نگا: کهف / ، فصّلت / ). «الْحُسْنَی»: سرانجام نیک. مراد سعادت و خوشبختی اخروی است که بهشت است. «لا جَرَمَ»: حقّاً. حتماً (نگا: هود / ). «مُفْرَطُونَ»: پیشگامان. جلوافتادگان. فراموش شدگان و از یاد رفتگان (نگا: اعراف / ، طه / جاثیه / ).
آیات مرتبط (تعداد ریشههای مشترک)
وَ دَخَلَ جَنَّتَهُ وَ هُوَ ظَالِمٌ... (۰) أَ فَرَأَيْتَ الَّذِي کَفَرَ... (۰) وَ لَئِنْ أَذَقْنَاهُ رَحْمَةً مِنَّا... (۱)
الَّذِينَ اتَّخَذُوا دِينَهُمْ لَهْواً... (۰) وَ لَئِنْ أَذَقْنَاهُ نَعْمَاءَ بَعْدَ... (۰) وَ مَا أَظُنُ السَّاعَةَ قَائِمَةً وَ... (۰) أَطَّلَعَ الْغَيْبَ أَمِ اتَّخَذَ... (۰) وَ لَئِنْ أَذَقْنَا الْإِنْسَانَ... (۰) ضَرَبَ لَکُمْ مَثَلاً مِنْ... (۰)
تفسیر
- آيات ۴۱ - ۶۴ سوره نحل
- مقصود از «حسنه» در دنيا، كه خداوند به مهاجران وعده داده؟
- علت توصيف مهاجران، به دو صفت «صبر» و «توكل»
- معنای كلمۀ «ذكر»، و مراد از «اهل ذکر»، در آیه شریفه
- وجوهى كه مفسران در تفسير آيه: «فَاسئَلُوا أهلَ الذِّکر» گفته اند
- حجت بودن بيانات رسول خدا و عترت او «ع»
- تهديد مشركان، كه از درِ مكر به خدا و پيامبرانش، گناه مى كردند
- مراد از تهدید مشرکان به «اخذ در تقلّب» و «اخذ بر تخوّف»
- گردش سايه اشياء، نشانه خضوع و سجود موجودات در برابر خداست
- معنای سجده جنبندگان آسمان ها و زمين، براى خدا
- توضيحى درباره استكبار در مقابل مخلوق و در مقابل خالق
- وجه عدم استكبار عملى ملائكه، در برابر خداى سبحان
- مقصود از جمله: «لَا تَتَّخذُوا إلَهَينِ اثنَين»، در آیه شریفه
- لازمه مالكيت مطلقه خدا اين است كه: دین، تنها و تنها برای اوست
- انسان به طور فطری، در تنگناها و شدائد، دست به دامان خداوند می شود
- توضيح اين كه: كفران نعمت، غایت و غرض شرك ورزيدن مشركان است
- مقصود از اين كه: مشركان، بخشى از روزى خود را نصيب «مَا لَا يَعلَمُون» قرار مى دهند
- سبب اين كه مشركان، ملائكه را مؤنث و دختران خدا مى دانستند
- گفتگویی در معناى جمله: «وَ لَهُم مَا يَشتَهُون»، در آیه شریفه
- حكايت دختركُشى مشركان و نكوهش آن
- ايمان نداشتن به آخرت، ريشه همه گناهان است
- منزه بودن خداى تعالى، از هر قبيح عقلى و طبعى
- معناى جملۀ «وَ ِللّهِ المَثَلُ الأعلَى»
- اگر خدا مردم را به ظلمشان مجازات كند، جنبنده ای بر روى زمين نمی ماند
- بيان ضعف استدلال به اين آيه، براى قول به معصوم نبودن انبياء
- مراد از «امت ها» و «اليوم»، در آيه: «تَاللّهِ لَقَد أرسَلنَا إلَى أُمَمٍ مِن قَبلِكَ...»
- بحث روایتی
- بيان اين كه مراد از «اهل ذكر»، اهل كتاب است
تفسیر نور (محسن قرائتی)
وَ يَجْعَلُونَ لِلَّهِ ما يَكْرَهُونَ وَ تَصِفُ أَلْسِنَتُهُمُ الْكَذِبَ أَنَّ لَهُمُ الْحُسْنى لا جَرَمَ أَنَّ لَهُمُ النَّارَ وَ أَنَّهُمْ مُفْرَطُونَ «62»
ومشركان، آنچه را براى خود نمىپسندند براى خدا قرار مىدهند و زبانشان به دروغ مىگويد كه نيكوتر براى آنان است. حقا كه آتش براى آنان است وآنان (به سوى آن) پيشگامانند.
نکته ها
اين آيه به همان تفكّر خرافى اشاره دارد كه در چند آيه قبل مطرح شد و آن اينكه مشركان، فرشتگان را دختران خدا مىپنداشتند در حالى كه دختر را براى خود مايهى ننگ مىشمردند، به پسر افتخار مىكردند و آن را نعمتى بهتر از دختر معرّفى مىكردند. «وَ تَصِفُ أَلْسِنَتُهُمُ الْكَذِبَ أَنَّ لَهُمُ الْحُسْنى»
پیام ها
1- آنچه را براى خود دوست نداريم، براى خدا قرار ندهيم. «يَجْعَلُونَ لِلَّهِ ما يَكْرَهُونَ»
2- انسان گاه چنان دچار خيالات مىشود كه تصور مىكند، برتر از ديگران است و عاقبتش بهتر از ديگران مىباشد. «تَصِفُ أَلْسِنَتُهُمُ الْكَذِبَ أَنَّ لَهُمُ الْحُسْنى» اين افراد در آيات ديگر نيز چنين معرّفى شدهاند: «يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً» «1» و «لَئِنْ رُجِعْتُ إِلى رَبِّي إِنَّ لِي عِنْدَهُ لَلْحُسْنى» «2»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
وَ يَجْعَلُونَ لِلَّهِ ما يَكْرَهُونَ وَ تَصِفُ أَلْسِنَتُهُمُ الْكَذِبَ أَنَّ لَهُمُ الْحُسْنى لا جَرَمَ أَنَّ لَهُمُ النَّارَ وَ أَنَّهُمْ مُفْرَطُونَ (62)
بعد از آن نوع سوم از اقاويل فاسده آنها را حكايت فرمايد:
وَ يَجْعَلُونَ لِلَّهِ ما يَكْرَهُونَ: و قرار مىدهند براى ذات احديت خداوند متعال آنچه را كه كراهت دارند مانند دختران، يعنى آنچه به خود نمىپسندند به خداى خود مىپسندند. وَ تَصِفُ أَلْسِنَتُهُمُ الْكَذِبَ: و وصف مىكند زبانهاى ايشان دروغ را به اينكه مىگفتند. أَنَّ لَهُمُ الْحُسْنى: بتحقيق بر ايشان است نيكى كه پسر باشد، يا وصف مىنمودند به اينكه براى آنها است با قول قبيحشان از جانب خدا جزاى حسنى كه بهشت باشد، زيرا مشركين مىگفتند اگر آنچه را كه اين پيغمبر خبر مىدهد از امر بعث و قيامت، حق باشد، پس ما اهل بهشت باشيم. حق تعالى رد فرمود زعم باطل آنها را كه: لا جَرَمَ أَنَّ لَهُمُ النَّارَ: نيست امر چنانچه گويند، حق است براى آنها آتش، يا لابد است اينكه براى آنها آتش باشد، زيرا جزاى شرك و نسبت ناشايستگى به مقام ربوبى را جز آتش جهنم چارهاى نخواهد بود. وَ أَنَّهُمْ مُفْرَطُونَ: و بدرستى كه ايشان مقدم باشند و پيش از همه به جهنم برند، يا واگذاشته و رها كرده باشند، يا ايشان را در جهنم فراموش كنند، يا شتابانند به سوى آتش. نافع «مفرطون» به كسر راء قرائت نموده، يعنى تقصير نمودند و اسراف كردند و ضايع كردند فرمان سبحانى را.
تنبيه: آيه شريفه اشعار دارد به آنكه آنان كه ضايع كنند فرامين الهى را و
«1» تفسير عيّاشى، جلد 2، صفحه 262.
جلد 7 - صفحه 230
اسراف نمايند در نافرمانى سبحانى و پروا نداشتند از نسبت ناشايستگى به مقام ربوبى، هرآينه البته جزاى آنها آتش غضب كبريائى است، زيرا به سوء اختيار موجبات عذاب و عقاب را براى خويش فراهم گردانيدند.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
وَ لَوْ يُؤاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِظُلْمِهِمْ ما تَرَكَ عَلَيْها مِنْ دَابَّةٍ وَ لكِنْ يُؤَخِّرُهُمْ إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا يَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا يَسْتَقْدِمُونَ (61) وَ يَجْعَلُونَ لِلَّهِ ما يَكْرَهُونَ وَ تَصِفُ أَلْسِنَتُهُمُ الْكَذِبَ أَنَّ لَهُمُ الْحُسْنى لا جَرَمَ أَنَّ لَهُمُ النَّارَ وَ أَنَّهُمْ مُفْرَطُونَ (62) تَاللَّهِ لَقَدْ أَرْسَلْنا إِلى أُمَمٍ مِنْ قَبْلِكَ فَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ أَعْمالَهُمْ فَهُوَ وَلِيُّهُمُ الْيَوْمَ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ (63) وَ ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ إِلاَّ لِتُبَيِّنَ لَهُمُ الَّذِي اخْتَلَفُوا فِيهِ وَ هُدىً وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ (64) وَ اللَّهُ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَحْيا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لِقَوْمٍ يَسْمَعُونَ (65)
ترجمه
و اگر مؤاخذه كند خدا مردم را بستمشان باقى نميگذارد بر روى زمين هيچ جنبندهاى را ولى تأخير مىاندازد آنها را تا وقتى نام برده شده پس چون آمد وقتشان باز پس نميمانند ساعتى و پيشى نميگيرند
و قرار ميدهند براى خدا
جلد 3 صفحه 295
آنچه را ناخوش دارند و بيان ميكند زبانهاشان دروغ را كه مرايشان را است خوبى ناچار همانا مر ايشانرا است آتش و همانا آنانند پيش فرستاده شدگان
قسم بخدا هر آينه بتحقيق فرستاديم بسوى امّتهائى پيش از تو پس آرايش داد براى آنها شيطان كارهاشان را پس او است اختيار دار آنها امروز و مر ايشانرا است عذابى دردناك
و نفرستاديم بر تو كتاب را مگر براى آنكه بيان كنى براى آنها آنچيزى را كه اختلاف كردند در آن و براى راهنمائى و بخشايش از براى گروهى كه ايمان ميآورند
و خداوند نازل نمود از آسمان آب را پس زنده كرد بآن زمين را پس از مردنش همانا در اين هر آينه نشانهاى است براى گروهى كه ميشنوند.
تفسير
خداوند كريم و رحيم و حليم است تعجيل در عقوبت اهل ظلم بكفر و عصيانشان نميفرمايد و تا قابليتشان براى ترحم باقى باشد عذاب نميفرمايد و اگر مؤاخذه كند و عذاب فرمايد خداوند آنها را در دنيا جنبندهاى از اهل ظلم در زمين باقى نخواهد ماند ولى مصلحت در بقاء آنها است تا اجل محتوم و مقدرشان كه لحظهاى جلو و عقب نمىافتد برسد براى آنكه توالد و تناسل نمايند و از آنها بندگان صالح خدا بوجود آيند و بمقامات عاليه خود برسند و بنابراين مراد از دابّه همان اهل ظلمند بقرينه استحقاق حكمى كه براى آنها ذكر شده و محتمل است مراد هر جنبنده باشد اعمّ از انسان و حيوان چون وقتى عذاب نازل شود خشك وتر با هم ميسوزند مانند باغبانى كه براى غلبه علف هرزه باغچهاى را ويران كند و مجددا آباد نمايد و البتّه خداوند بغير اهل ظلم در آخرت پاداش خواهد داد كه جبران عذاب آنها در دنيا بنحو اكمل بشود مانند امراضى كه خداوند بر اولياء و غير اهل تكليف مسلط ميفرمايد براى ارتقاء درجه و عبرت و ساير مصالح كه موجب مزيد اجر آنها است و مرجع ضمير در عليها معلوم است كه زمين است بمناسبت لفظ ناس و دابّه كه در زمين مشى مينمايند و تعجّب در اين است كه اهل كفر و عصيان چيزيرا كه از براى خودشان نمىپسندند مانند شريك و دختر براى خدا قرار ميدهند و اموال پست نامرغوب را در راه خدا صرف ميكنند با وجود اين دروغ زبانى ميگويند كه ما اهل بهشتيم در صورتى كه اهل جهنمند بلكه پيش قدم در آنند اگر مفرطون بفتح را قرائت شود و بعضى بكسر قرائت نمودهاند يعنى آنها
جلد 3 صفحه 296
زياده روى كنندگانند در معصيت و كسانيكه بوساوس شيطان اعمال ناپسند خودشان را پسنديدند و تكذيب نمودند پيغمبران را و مخالفت كردند اوامر ايشانرا آن ملعون قرين و ناصر و صاحب اختيار آنها است در دنيا ولى در آخرت از آنها تبرّى ميكند و بعذاب اليم الهى گرفتار خواهند شد و خداوند قرآن را فرستاد بر پيغمبر خاتم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم براى بيان معارف و احكام الهيه و رفع اختلاف از ميان مردم در صحت عقائد و صلاحيت اعمال و براى هدايت و رحمت بر اهل ايمان و ذكر كليه آيات الهيه و ادلّه توحيد كه از آن جمله نزول باران و تجديد حيات زمين است بروئيدن انواع گياه براى كسانى نافع است كه گوش شنوا داشته باشند و پس از شنيدن تفكّر و تأمّل نمايند و بيابند دلالت و صحّت آنرا نه براى كسانيكه سر گرم بدنيا و مستغرق در بحر تعصّب و عنادند و توجّهى بآيات الهيه ندارند تا بمبدء و معاد خود پى برند ..
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
وَ يَجعَلُونَ لِلّهِ ما يَكرَهُونَ وَ تَصِفُ أَلسِنَتُهُمُ الكَذِبَ أَنَّ لَهُمُ الحُسني لا جَرَمَ أَنَّ لَهُمُ النّارَ وَ أَنَّهُم مُفرَطُونَ (62)
جلد 12 - صفحه 146
و قرار ميدهند از براي خداوند چيزي را که خود آنها بد ميدانند و كراهت طبع دارند که بنات باشند و زبانهاي آنها متّصف بدروغ ميشود که ميگويند که اختصاص دارد بما خوبيها چنين نيست محقّقا از براي آنها است آتش و محقّقا آنها پيش فرستادگان هستند براي آتش يعني قبل از بقيه اهل جهنم اينها داخل جهنم ميشوند وَ يَجعَلُونَ لِلّهِ ما يَكرَهُونَ که گفتند ملائكه دختران خدا هستند و مراد از كراهت چيزيست که خلاف ميل نفس و خلاف طبع و هواهاي نفساني باشد و آن دختر داشتن است در نظر آنها ولي مكروه در باب فقه فعليست مذموم لكن منع از ترك نشده و ترخيص در فعل شده استحقاق عقوبت ندارد لكن مسلّما انحطاط درجه دارد بخلاف حرام که منع از فعل شده که استحقاق عقوبت دارد وَ تَصِفُ أَلسِنَتُهُمُ الكَذِبَ يعني زبانهاي آنها داراي صفت دروغ ميشود چون معاصي زبان بسيار است كذب غيبت فحش سبّ سعايت نمّامي افتراء تفتين دو بهم زني كلمات كفر آميز و غير اينها که گفتند بيست پنج معصيت زبان است و اينها از صفات لسانست أَنَّ لَهُمُ الحُسني بعض مفسّرين گفتند مراد از حسني بنين که اولاد ذكور هستند بقرينه جمله قبل که وَ يَجعَلُونَ لِلّهِ ما يَكرَهُونَ باشد بعضي گفتند مراد مثوبات اخرويست بقرينه جمله بعد لا جَرَمَ أَنَّ لَهُمُ النّارَ لكن تفسير اول ظاهر آيه است که حسني در نظر آنها همان اولاد ذكور است و توصيف لسان آنها بكذب براي اينست که خداوند اولاد ندارد نه ذكور و نه اناث و ملائكه هم اناث و ذكور نيستند چون ذكور و اناث در انسان و حيوانات براي توليد و تناسل است و ملائكه توليد و تناسل ندارند بلكه عورت دبر و قبل ندارند زيرا آن دو براي دفع اخبثين است و آنها مدفوعات ندارند چون اكل و شرب ندارند و نيز دعوي اينكه ذكور حسني هستند و اناث مكروه و قبيح اينهم كذب است زيرا ملاك حسن و قبح در آخرت ايمان و كفر است و در دنيا وجاهت و زشتي است چنانچه در قرآن ميفرمايد:
لا يَحِلُّ لَكَ النِّساءُ مِن بَعدُ وَ لا أَن تَبَدَّلَ بِهِنَّ مِن أَزواجٍ وَ لَو أَعجَبَكَ حُسنُهُنَّ احزاب آيه 52.
جلد 12 - صفحه 147
بلكه اولاد ذكور و اناث اگر باعث سعادت انسان در دنيا و آخرت باشند بسيار خوبست و اگر موجب شقاوت باشند بسيار بد هستند و اولاد و اموال امتحان بزرگيست وَ اعلَمُوا أَنَّما أَموالُكُم وَ أَولادُكُم فِتنَةٌ انفال آيه 28.
لا جَرَمَ أَنَّ لَهُمُ النّارَ هيچ حسني براي كفار و مشركين نيست نه در دنيا و نه در آخرت بلكه براي آنها آتش مهيّا شده که خود آنها براي خود اسباب آتش را فراهم ميكنند بلكه الان در آتش هستند و ميسوزند منتهي الامر خواب غفلت آنها را گرفته نميفهمند موقعي که اجل ميرسد و بيدار ميشوند ميبينند در چه آتشي بوده و ميسوختند
النّاس نيام فاذا ماتوا انتبهوا
ليلة المعراج از پيغمبر است که بالاي جهنم صداي عظيمي از قعر جهنم بلند شد از جبرئيل پرسيدم گفت سنگي از لب جهنم رها شد هفتاد سال قبل الآن رسيد بته جهنم و اشاره بيك يهودي بود که هفتاد سال در كفر سير داشته و الآن مرد وَ أَنَّهُم مُفرَطُونَ اينکه پيش فرستادهاند آتش را براي خود.
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 62)- بار دیگر با بیان تازهای بدعتهای زشت و خرافاتی را که عربهای جاهلی داشتند- در زمینه تنفّر از فرزندان دختر و اعتقاد به این که فرشتگان دختران خدایند- محکوم کرده، میگوید: «آنها برای خدا چیزهایی (فرزندان دختر) قرار میدهند که خودشان از آن کراهت دارند»! (وَ یَجْعَلُونَ لِلَّهِ ما یَکْرَهُونَ).
این تناقض عجیبی است، اگر فرشتگان دختران خدایند، پس معلوم میشود دختر چیز خوبی است، چرا شما از فرزندان دختر ناراحت میشوید! و اگر بد است چرا برای خدا قائل هستید؟
«و با این حال آنها به دروغ میگویند که سر انجام نیک و پاداش خیر از برای آنهاست» (وَ تَصِفُ أَلْسِنَتُهُمُ الْکَذِبَ أَنَّ لَهُمُ الْحُسْنی).
با کدام عمل، انتظار چنین پاداشی را دارند؟
لذا بلافاصله میگوید: «ناچار برای آنها آتش دوزخ است» (لا جَرَمَ أَنَّ لَهُمُ النَّارَ). یعنی، نه تنها عاقبت نیکی ندارند، بلکه پایان کارشان جز آتش دوزخ نیست.
«و آنها از پیشگامان در آتشند» (وَ أَنَّهُمْ مُفْرَطُونَ).
نکات آیه
۱- مشرکان دوران جاهلیت، چیزهایى را به خداوند نسبت مى دادند که براى خود، خوش نداشتند. (و یجعلون لله ما یکرهون) مراد از «یجعلون» (قرار مى دهند) به قرینه آیات قبل (و یجعلون لله البنات) اسناد دادن و متصف کردن است.
۲- مشرکان دوران جاهلى، از دختردار شدن نفرت داشتند. (و یجعلون لله البنت ... و إذا بشّر أحدهم بالأُنثى ظلّ وجهه مسودًّا و هو کظیم ... و یجعلون لله ما یکرهون) مراد از «ما» در «ما یکرهون» - به قرینه آیه «و یجعلون لله البنات» (۵۷) - مى تواند «بنات» باشد.
۳- مشرکان، درصدد شکستن قداست خداوند و تحقیر عظمت او بودند. (و یجعلون لله ما یکرهون) احتمال دارد غرض مشرکان از اسناد چیزى مذموم به خداوند - که ناخوشایند خود آنان بود - نکته یاد شده باشد.
۴- مشرکان دوران جاهلیت، باورمند به خداوند على رغم اسناد امور ناروا به او (و یجعلون لله ما یکرهون)
۵- مشرکان دوران جاهلى، مردمانى دروغ پرداز و آرایش دهنده مطالب دروغ (و تصف ألسنتهم الکذب) «الکذب» مفعول «تصف» است. آوردن چنین وصفى براى مشرکان به جاى فعل «یکذب» حاکى از این است که آنان، مطالب دروغ را توصیف کرده و آرایش مى دادند.
۶- مشرکان على رغم استناد امر ناخوشایند به خداوند، مدعى عاقبتى نیکو براى خود بودند. (و یجعلون لله ما یکرهون و تصف ألسنتهم الکذب أن لهم الحسنى)
۷- ادعاى خوش عاقبتى مشرکان براى خویش، ادعایى دروغ و دور از واقعیت (و تصف ألسنتهم الکذب أن لهم الحسنى) «أن لهم الحسنى» بدل براى «الکذب» است.
۸- مشرکان مدعى بودند بهشت، از آنِ آنان است. (و تصف ألسنتهم الکذب أن لهم الحسنى) احتمال دارد مراد از «أن لهم الحسنى»، به قرینه فراز بعدى (أن لهم النار) بهشت باشد.
۹- مشرکان، تداوم نسل خویش را از طریق داشتن پسر، براى خود فرجامى نیک تلقى مى کردند. * (و یجعلون لله ما یکرهون و تصف ألسنتهم الکذب أن لهم الحسنى) احتمال دارد مراد از «الحسنى» به قرینه «و یجعلون لله البنات ... و لهم ما یشتهون» و «یجعلون لله ما یکرهون» ادامه نسل مشرکان از طریق پسرانى باشد که آنان براى خویش مدعى بودند.
۱۰- مشرکان، در برابر اسناد امور ناروا به خداوند، براى خود برترینها را قائل بودند. (و یجعلون لله ما یکرهون ... أن لهم الحسنى)
۱۱- بى شک کیفر مشرکان افترا زننده بر خدا، آتش است. (لاجرم أن لهم النار)
۱۲- افترا زدن به خداوند و دادن نسبتهاى ناروا به او، در پى دارنده آتش جهنّم است. (عمّا کنتم تفترون . و یجعلون لله البنت ... و یجعلون لله ما یکرهون ... لاجرم أن لهم النار)
۱۳- مشرکان، پیشگام در وارد شدن به آتش جهنّم (لاجرم أن لهم النار و أنهم مفرطون) «مفرط» (از مصدر فرط) به معناى مقدم شدن، جلو افتادن، شتاب و سبقت گرفتن است.
۱۴- مشرکان مفترى، در جهنّم به حال خود رها شده و مورد فراموشى قرار مى گیرند. (لاجرم أن لهم النار و أنهم مفرطون) «فرط» در لغت به معناى ترک آمده و برداشت فوق بر اساس معناى یاد شده است.
موضوعات مرتبط
- افترا: افترا به خدا ۱، ۱۰; کیفر افترا به خدا ۱۲
- جاهلیت: ادعاى مشرکان جاهلیت ۸; افتراهاى مشرکان جاهلیت ۱; بینش مشرکان جاهلیت ۹; پسردوستى مشرکان جاهلیت ۹; خداشناسى مشرکان جاهلیت ۴; دختر در جاهلیت ۲; دروغگویی مشرکان جاهلیت ۵; رسوم جاهلیت ۲; روش برخورد مشرکان جاهلیت ۵; عقیده مشرکان جاهلیت ۴; مشرکان جاهلیت ۱، ۶، ۷
- جهنم: پیشگامان جهنم ۱۳; موجبات جهنم ۱۱، ۱۲
- خدا: شکست قداست خدا ۳
- دختر: تنفر از دختر ۲
- دروغ: تزیین دروغ ۵
- دروغگویان ۵:
- مشرکان: ادعاهاى مشرکان ۶; ادعاى باطل مشرکان ۷، ۸; افتراهاى مشرکان ۶، ۱۰; برتری طلبى مشرکان ۱۰; بقاى نسل مشرکان ۹; دشمنى مشرکان ۳; فراموش شدن مشرکان ۱۴; کیفر مشرکان ۱۱; مشرکان در جهنم ۱۳، ۱۴; مشرکان و بهشت ۸; مشرکان و حُسن فرجام ۶، ۷، ۹
- مفتریان به خدا ۱، ۴: کیفر مفتریان به خدا ۱، ۴ ۱۱; مفتریان به خدا ۱، ۴ در جهنم ۱۴
منابع