تفسیر:نمونه جلد۱۱ بخش۵۸

از الکتاب
→ صفحه قبل صفحه بعد ←



تفسير نمونه جلد ۱۱ صفحه ۲۷۸

آيه ۶۱ - ۶۴

آيه و ترجمه وَ لَوْ يُؤَاخِذُ اللَّهُ النَّاس بِظلْمِهِم مَّا تَرَك عَلَيهَا مِن دَابَّةٍ وَ لَكِن يُؤَخِّرُهُمْ إِلى أَجَلٍ مُّسمًّى فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ لا يَستَئْخِرُونَ ساعَةً وَ لا يَستَقْدِمُونَ(۶۱) وَ يجْعَلُونَ للَّهِ مَا يَكْرَهُونَ وَ تَصِف أَلْسِنَتُهُمُ الْكَذِب أَنَّ لَهُمُ الحُْسنى لا جَرَمَ أَنَّ لهَُمُ النَّارَ وَ أَنهُم مُّفْرَطونَ(۶۲) تَاللَّهِ لَقَدْ أَرْسلْنَا إِلى أُمَمٍ مِّن قَبْلِك فَزَيَّنَ لهَُمُ الشيْطنُ أَعْمَلَهُمْ فَهُوَ وَلِيهُمُ الْيَوْمَ وَ لهَُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ(۶۳) وَ مَا أَنزَلْنَا عَلَيْك الْكِتَب إِلا لِتُبَينَ لهَُمُ الَّذِى اخْتَلَفُوا فِيهِ وَ هُدًى وَ رَحْمَةً لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ(۶۴) ترجمه : ۶۱ - و اگر خداوند مردم را بخاطر ظلمشان مجازات كند جنبنده اى را بر پشت زمين باقى نخواهد گذارد!، ولى آنها را تا زمان معينى بتاخير مى اندازد، اما هنگامى كه اجلشان فرا رسد نه ساعتى تاءخير مى كنند و نه ساعتى پيشى مى گيرند. ۶۲ - آنها براى خدا چيزهائى قرار مى دهند كه خودشان از آن كراهت دارند (يعنى

تفسير نمونه جلد ۱۱ صفحه ۲۷۹

فرزندان دختر) با اينحال بدروغ مى گويند سرانجام نيكى دارند، ناچار براى آنها آتش است و آنها از پيشگامان (در آتش دوزخ ) هستند. ۶۳ - بخدا سوگند، پيامبرانى به سوى امتهاى پيش از تو فرستاديم اما شيطان اعمالشانرا در نظرشان زينت داد، و امروز او ولى و سرپرستشان است ، و مجازات دردناك براى آنها است . ۶۴ - ما قرآن را بر تو نازل نكرديم مگر براى اينكه آنچه را در آن اختلاف دارند براى آنها تبيين كنى و مايه هدايت و رحمت است براى گروهى كه ايمان دارند. تفسير : گر حكم شود كه مست گيرند!... بعد از ذكر آيات گذشته كه از جنايات وحشتناك مشركان عرب در زمينه بدعتهاى زشت و زنده بگور كردن دختران سخن مى گفت ممكن است اين سؤ ال براى بعضى پيش آيد كه چگونه خداوند بندگان گنهكار را با اينهمه ظلم و جنايت فجيع سريعا كيفر نمى دهد؟! نخستين آيه مورد بحث گوئى در مقام پاسخ به همين سؤ ال است . مى گويد: «اگر بنا شود خداوند مردم را به ظلمها و ستمهائى كه مرتكب مى شوند كيفر دهد، جنبنده اى بر پشت زمين باقى نخواهد گذارد»! (و لو يؤ اخذ الله الناس بظلمهم ما ترك عليها من دابه ). دابه به معنى هرگونه موجود زنده و جنبنده است ، در اينجا ممكن است به قرينه «على ظلمهم » كنايه از انسانها باشد. يعنى اگر خداوند، انسانها را به خاطر ظلمشان مؤ اخذه كند انسانى بر صفحه كره خاك باقى نخواهد ماند.

تفسير نمونه جلد ۱۱ صفحه ۲۸۰

اين احتمال نيز وجود دارد كه منظور همه جنبندگان باشد، زيرا مى دانيم جنبندگان روى زمين معمولا براى انسان آفريده شده اند چنانكه قرآن مى گويد: هو الذى خلق لكم ما فى الارض جميعا «او خدائى است كه آنچه را در روى زمين است به خاطر شما آفريد» (بقره - ۲۹). هنگامى كه انسانها از ميان بروند، فلسفه وجود جنبندگان ديگر، نيز از ميان خواهد رفت و نسل آنها قطع مى شود. در اينجا اين سؤ ال پيش مى آيد كه اگر ما به عموميت و وسعت مفهوم آيه بنگريم نتيجه اش آن خواهد بود كه هيچ انسانى در روى زمين ، غير ظالم وجود ندارد، و هر كسى به سهم خود مرتكب ستمى شده است ، كه اگر بنابر مجازات سريع و فورى باشد، دامان همه را خواهد گرفت ، با اينكه مى دانيم نه تنها پيامبران و امامان كه معصومند مصداق چنين ظلمى نيستند، بلكه در هر عصر و زمان گروهى از نيكان و پاكان و مجاهدان راستين هستند كه حسنات آنها مسلما بر سيئات كوچكشان برترى دارد و قطعا مستحق مجازات نابود كننده نيستند. پاسخ اين سؤ ال را چنين مى توان گفت كه آيه يك حكم نوعى را بيان مى كند، نه عمومى و همگانى و نظير اين تعبير در ادبيات عرب و غير عرب نيز ديده مى شود، اين شعر معروف را غالبا شنيده ايم : گر حكم شود كه مست گيرند در شهر هر آنچه هست گيرند! و نيز شاعر مى گويد: گفت بايد حد زند هشيار، مرد مست را گفت هشيارى بيار، اينجا كسى هشيار نيست ! شاهد اين استثناء آيه ۳۲ سوره فاطر است كه مى فرمايد: ثم اورثنا الكتاب الذين اصطفينا من عبادنا فمنهم ظالم لنفسه و منهم مقتصد و منهم

تفسير نمونه جلد ۱۱ صفحه ۲۸۱

سابق بالخيرات باذن الله ذلك هو الفضل الكبير: طبق اين آيه مردم سه گروهند: گروهى ستمگر و گروهى ميانه رو كه گناهان خفيفى دارند و گروهى پيشگيرى كنندگان به نيكيها يعنى نيكان و پاكان ، مسلما از اين سه گروه تنها گروه اولند كه مشمول آيه مورد بحثند نه گروه دوم و سوم و از آنجا كه گروه اول معمولا اكثريت جوامع را تشكيل مى دهند، ذكر چنين عمومى جاى تعجب نخواهد بود. از آنچه گفتيم روشن مى شود كه آيه هيچگونه دلالتى بر نفى عصمت انبياء نمى كند و آنها كه چنين پنداشته اند توجه به ساير آيات قرآن و قرائن موجود در كلام ندارند. سپس قرآن به ذكر اين نكته مى پردازد ((كه خداوند به همه ظالمان و ستمگران مهلت مى دهد و تا اجل مسمى (زمان معينى ) مرگ آنها را به تاءخير مى اندازد)) (و لكن يؤ خرهم الى اجل مسمى ). «اما هنگامى كه اجل آنها سر رسد، نه ساعتى تاءخير مى كنند، و نه ساعتى پيشى مى گيرند» (فاذا جاء اجلهم لا يستاخرون ساعة و لا يستقدمون ). بلكه درست در همان لحظه موعود، مرگ دامانشان را فرا مى گيرد و لحظه اى پيش و پس نخواهد داشت . اجل مسمى چيست در اينكه منظور از اجل مسمى چيست ؟ مفسران بيانات گوناگونى دارند، ولى با توجه به ساير آيات قرآن از جمله آيه ۲ سوره انعام و آيه ۳۴ سوره اعراف به نظر مى رسد كه منظور همان فرا رسيدن مرگ است ، يعنى خداوند مردم را براى اتمام حجت تا پايان عمرشان مهلت مى دهد، شايد ظالمان به فكر اصلاح خويش بيفتند، در برنامه زندگى خود تجديد نظر به عمل آورند، و به سوى خدا

تفسير نمونه جلد ۱۱ صفحه ۲۸۲

و حق و عدالت باز گردند. هنگامى كه اين مهلت پايان گرفت ، فرمان مرگشان فرا مى رسد و از همان لحظه مرگ مجازاتها و كيفرها شروع مى شود. براى توضيح بيشتر درباره اجل مسمى به جلد پنجم تفسير نمونه صفحه ۱۴۸ و جلد ششم صفحه ۱۵۷ مراجعه فرمائيد. بار ديگر با بيان تازه اى بدعتهاى زشت و خرافاتى را كه عربهاى جاهلى داشتند (در زمينه تنفر از فرزندان دختر و اعتقاد به اينكه فرشتگان دختران خدايند) محكوم كرده مى گويد: «آنها از يكسو از فرزندان دختر كراهت دارند ولى از سوى ديگر آن را براى خدا قائل مى شوند»! (و يجعلون لله ما يكرهون ). اين تناقض عجيبى است و همانگونه كه در سوره نجم آيه ۲۲ آمده است اين يك تقسيم ناهنجار است ! اگر فرشتگان دختران خدايند، پس ‍ معلوم مى شود دختر چيز خوبى است ، چرا شما از فرزندان دختر ناراحت مى شويد! و اگر بد است چرا براى خدا قائل هستيد؟ «و با اين حال آنها به دروغ مى گويند كه سرانجام نيك و پاداش خير از براى آنها است » (و تصف السنتهم الكذب ان لهم الحسنى ). با كدام عمل ، انتظار چنين پاداشى را دارند؟ با زنده بگور كردن دختران معصوم و بيگناه و بى دفاع ؟ و يا با تهمت و افتراء به ساحت مقدس ‍ پروردگار؟ با كدامين عمل ؟ كلمه «حسنى » كه مؤ نث «احسن » است و به معنى نيكوتر يا نيكوترين مى آيد در اينجا به معنى بهترين پاداشها و يا بهترين عاقبتها است كه اين قوم مغرور گمراه با همه جناياتشان براى خود قائل بودند، و در اين صورت اين سؤ ال پيش

تفسير نمونه جلد ۱۱ صفحه ۲۸۳

مى آيد: با اينكه عرب جاهلى عقيده به معاد نداشت ، چگونه چنين سخنى را مى گفتند؟!. ولى بايد توجه داشت كه همه آنها منكر معاد بطور مطلق نبودند، بلكه معاد جسمانى را نفى مى كردند و از اينكه انسان بار ديگر به حيات مادى باز گردد، تعجب داشتند؟ به علاوه اين تعبير ممكن است به صورت قضيه شرطيه بوده باشد يعنى آنها مى گفتند: «اگر جهان ديگرى هم در كار باشد ما در آنجا بهترين پاداش را خواهيم داشت » و همين گونه است طرز تفكر بسيارى از جباران و منحرفان لجوج كه در عين دورى از خدا خود را به خدا از همه نزديكتر مى دانند و ادعاهاى پوچ و مسخره اى دارند. اين احتمال را نيز بعضى از مفسران داده اند كه از «حسنى » همان نعمت حسنى يعنى پسران است ، چرا كه دختران را شوم و بد مى دانستند، ولى پسران را خوب و نعمت عالى مى دانستند. ولى تفسير اول صحيحتر به نظر مى رسد، لذا بلافاصله مى گويد: «ناچار براى آنها آتش دوزخ است » (لا جرم ان لهم النار). يعنى نه تنها عاقبت نيكى ندارند، بلكه پايان كارشان جز آتش دوزخ نيست . «و آنها از پيشگامان در آتشند» (و انهم مفرطون ). «مفرط» از ماده «فرط» (بر وزن فقط) معنى پيشگام و متقدم است . و از آنجا كه ممكن است بعد از شنيدن داستان عرب جاهلى براى بعضى اين سؤ ال پيش آيد كه چگونه ممكن است انسان جگر گوشه خود را با آن قساوت ، زنده به زير خاكها بفرستد مگر چنين چيزى امكان پذير است ؟ در آيه

تفسير نمونه جلد ۱۱ صفحه ۲۸۴

بعد گوئى به پاسخ سؤ ال پرداخته مى گويد: «به خدا سوگند ما پيش از تو پيامبرانى به سوى امتهاى پيشين فرستاديم ، ولى شيطان اعمالشان را در نظرشان زينت داد» (تالله لقد ارسلنا الى امم من قبلك فزين لهم الشيطان اعمالهم ). آرى شيطان آنچنان در وسوسه هاى خود، مهارت دارد كه زشتترين و بدترين جنايات را گاهى در نظر انسان چنان زينت مى دهد كه آنرا يك افتخار مى پندارد، همانگونه كه عرب جاهلى زنده بگور كردن دختران خود را سند افتخار مى دانست و آنرا به عنوان حمايت از ناموس و حفظ حيثيت و آبروى قبيله ! مدح و تمجيد مى كرد، و مى گفت : من امروز دخترم را به دست خود زير خاك مى فرستم تا فردا در يك جنگ بدست دشمن نيفتد. جائى كه ننگين ترين اعمال را در زير فريبنده ترين ماسكها بر اثر تزيين و وسوسه شيطان امكان پذير باشد، حال بقيه كارها روشن است . و ما امروز نمونه هاى بسيارى از اين تزيينات شيطانى را در اعمال بسيارى از افراد مى بينيم كه دزديها و غارتگريها و تجاوزها و جنايات خود را با تعبيرات مختلفى توجيه مى كنند و در زير لفافه هاى فريبنده قرار مى دهند. سپس اضافه مى كند گروه مشركان فعلى نيز دنباله رو همان برنامه هاى انحرافى امتهاى پيشين اند كه شيطان اعمالشان را در نظرشان تزيين داده بود. «و شيطان امروز ولى و راهنما و سرپرست آنها است »! (فهو وليهم اليوم ). و از رهنمودهاى او الهام مى گيرند. و به همين جهت «عذاب دردناك الهى در انتظار آنها است » (و لهم عذاب اليم ). در تفسير جمله «فهو وليهم اليوم » (شيطان امروز سرپرست آنها است )

تفسير نمونه جلد ۱۱ صفحه ۲۸۵

مفسران بيانات گوناگونى دارند كه شايد از همه روشنتر همانست كه در بالا گفتيم ، يعنى اين جمله اشاره به وضع مشركان عرب در عصر جاهليت است كه اينها هم از برنامه هاى امتهاى منحرف پيشين پيروى كردند، و شيطان سرپرست آنها است همانگونه كه سرپرست گمراهان گذشته بود. اين احتمال نيز وجود دارد كه منظور از جمله مزبور آن باشد كه هنوز بازماندگان امتهاى منحرف پيشين وجود دارند، و به راه انحرافى خود ادامه مى دهند و شيطان نيز امروز ولى و سرپرست آنها است ، همانگونه كه در گذشته بود. آخرين آيه مورد بحث هدف بعثت پيامبران را بيان مى كند تا روشن شود كه اگر اقوام و ملتها، هوى و هوسها، و سليقه هاى شخصى خود را كنار بگذارند و دست به دامن راهنمائى پيامبران بزنند، اثرى از اينگونه خرافه ها، اختلافها، و اعمال ضد و نقيض باقى نمى ماند، مى گويد: «ما قرآنرا بر تو نازل نكرديم مگر به خاطر اينكه آنچه را در آن اختلاف داشته اند براى آنها تبيين كنى » (و ما انزلنا عليك الكتاب الا لتبين لهم الذى اختلفوا فيه ). «و اين قرآن مايه هدايت و رحمت است ، براى آنها كه ايمان دارند» (و هدى و رحمة لقوم يؤ منون ).

تفسير نمونه جلد ۱۱ صفحه ۲۸۶

وسوسه هاى شيطان را از دل آنها مى زدايد، پرده هاى فريبنده نفس اماره و شيطان صفتان را از چهره حقايق كنار مى زند، خرافات و جناياتى كه در زير ماسكهاى فريبنده پنهان شده آشكار مى سازد، اختلافاتى را كه در سايه هوى و هوس پديد آمده بر مى چيند، به قساوتها پايان مى دهد، و نور هدايت و رحمت را در همه جا مى پاشد.

تفسير نمونه جلد ۱۱ صفحه ۲۸۷

آيه ۶۵ - ۶۷

آيه و ترجمه وَ اللَّهُ أَنزَلَ مِنَ السمَاءِ مَاءً فَأَحْيَا بِهِ الاَرْض بَعْدَ مَوْتهَا إِنَّ فى ذَلِك لاَيَةً لِّقَوْمٍ يَسمَعُونَ(۶۵) وَ إِنَّ لَكمْ فى الاَنْعَمِ لَعِبرَةً نُّسقِيكم مِّمَّا فى بُطونِهِ مِن بَينِ فَرْثٍ وَ دَمٍ لَّبَناً خَالِصاً سائغاً لِّلشرِبِينَ(۶۶) وَ مِن ثَمَرَتِ النَّخِيلِ وَ الاَعْنَبِ تَتَّخِذُونَ مِنْهُ سكراً وَ رِزْقاً حَسناً إِنَّ فى ذَلِك لاَيَةً لِّقَوْمٍ يَعْقِلُونَ(۶۷) ترجمه : ۶۵ - خداوند از آسمان آبى فرستاد، و زمين را بعد از آنكه مرده بود حيات بخشيد در اين نشانه روشنى است براى جمعيتى كه گوش شنوا دارند! ۶۶ - و در وجود چهار پايان براى شما (درسهاى ) عبرتى است ، از درون شكم آنها از ميان غذاهاى هضم شده ، و خون ، شير خالص و گوارا به شما مى نوشانيم ! ۶۷ - و از ميوه هاى درختان نخل و انگور مسكرات (ناپاك ) و روزى خوب و پاكيزه مى گيريد در اين روشنى است براى جمعيتى كه انديشه مى كنند.

تفسير :

آبها، ميوه ها، دامها بار ديگر به بيان نعمتها و مواهب گوناگون پروردگار باز مى گردد، كه

تفسير نمونه جلد ۱۱ صفحه ۲۸۸

هم تاءكيدى است بر مساءله توحيد و شناخت خدا، و هم در لابلاى آن اشاره اى به مساءله معاد است ، و هم با ذكر اين نعمتها، حس شكرگزارى بندگان را تحريك كرده ، آنها را از اين طريق به خدا نزديكتر مى سازد، مجموع اين جهات سه گانه پيوند اين آيات و آيات گذشته را روشن مى سازد. از سوى ديگر در آخرين آيه بحث گذشته ، سخن از نازل كردن آيات قرآن كه حيات جان آدمى است در ميان بود، و در نخستين آيه مورد بحث ، سخن از نزول باران از آسمان كه مايه حيات جسم آدمى است به ميان آمده . نخست مى گويد: «خداوند از آسمان آبى فرستاد و زمين را بعد از آنكه مرده بود بوسيله آن حيات بخشيد» (و الله انزل من السماء ماء فاحيا به الارض بعد موتها). «در اين امر نشانه روشنى است از عظمت خدا، براى آنها كه گوش ‍ شنوا دارند» (ان فى ذلك لاية لقوم يسمعون ). مساءله حيات و زندگى زمين به وسيله نزول آب باران از آسمان ، در آيات متعددى از قرآن ، بيان شده است ، زمينه اى خشكيده و خاموش و بى روح كه گاهى خشكسالى آنها را چنان از كار انداخته كه انسان هرگز باور نمى كند در گذشته در آغوشش گياهى پرورش يافته ، و يا در آينده ، موجود زنده اى در دامانش تولد خواهد يافت ، اما چند باران پى در پى و به دنبال آن تابش اشعه حياتبخش آفتاب ، آنرا به حركت در مى آورد، گوئى خفته اى است كه بيدار مى شود و يا صحيحتر مرده اى است كه بادم مسيحائى باران به حيات باز گردد، انواع گلها و گياهها در آن آشكار مى شود و به دنبال آن حشرات و پرندگان و انواع حيوانات از هر طرف به سوى آن مى آيند و زمزمه حيات و زندگى سر مى دهند. خلاصه در آن سرزمين كه سابقا مرده و خاموش بود چنان غلغله اى بر پا

تفسير نمونه جلد ۱۱ صفحه ۲۸۹

مى شود كه آدمى را مبهوت مى كند، و اين راستى يكى از شاهكارهاى آفرينش است . هم نشانه اى است از قدرت و عظمت آفريدگار، و هم دليلى است بر امكان معاد كه چگونه مردگان بار ديگر لباس حيات در تن مى كنند، و هم نعمت بزرگى است از نعمتهاى خداوند، مخصوصا نعمتى مانند باران كه بندگان كمترين زحمتى براى ايجاد آن متحمل نمى شوند!. بعد از نعمت آب كه مسلماء نخستين پايه حيات است ، به نعمت وجود چهار پايان و مخصوصا ماده غذائى بسيار مفيدى مانند شير كه از آنها گرفته مى شود اشاره كرده مى گويد: «و در وجود چهار پايان درس ‍ عبرت بزرگى براى شما قرار دارد» (و ان لكم فى الانعام لعبرة ). چه عبرتى از اين برتر كه : «از درون شكم اين حيوانات از ميان غذاهاى هضم شده ، و خون ، شير خالص و گوارا به شما مى نوشانيم » (نسقيكم مما فى بطونه من بين فرث و دم لبنا خالصا سائغا للشاربين ). «فرث » در لغت به معنى غذاهاى هضم شده درون معده است كه به مجرد رسيدن به روده ها ماده حياتى آن جذب بدن مى گردد، و تفاله هاى آن به خارج فرستاده مى شود، در آن حال كه اين غذاى هضم شده در درون معده است به آن «فرث » مى گويند و هنگامى كه تفاله هاى آن خارج شد روث (سرگين ) گفته مى شود. مى دانيم كه مقدار كمى از غذا مانند بعضى از مواد قندى و همچنين آب از همان ديواره هاى معده جذب بدن مى شود، اما قسمت عمده هنگامى كه غذاى هضم شده منتقل به روده ها شد وارد خون مى گردد، و نيز مى دانيم كه شير از غده هاى مخصوصى كه درون پستان است تراوش ‍ مى كند و مواد اصلى آن از خون

تفسير نمونه جلد ۱۱ صفحه ۲۹۰

و غده هاى چربى ساز گرفته مى شود. به اين ترتيب اين ماده سفيد رنگ تميز خالص ، اين غذاى نيرو بخش ‍ گوارا، از ميان غذاهاى هضم شده مخلوط با تفاله ها، و از لابلاى خون بدست مى آيد، و اين براستى عجيب است ، سرچشمه اى آنچنان آلوده و تنفرآميز، اما محصولش اين چنين خالص و زيبا و دل انگيز و گوارا!. بعد از حيوانات و شير آنها به بخشى از مواهب گياهان پرداخته مى گويد: خداوند از ميوه هاى درختان نخل و انگور، غذاى پر بركتى نصيب شما ساخت كه گاه آن را به صورت زيانبار در مى آوريد و از آن شراب مى سازيد و گاه رزق پاك و پاكيزه از آن مى گيريد (و من ثمرات النخيل و الاعناب تتخذون منه سكرا و رزقا حسنا). «در اين امر نشانه ديگرى است از قدرت پروردگار براى آنها كه عقل و خرد دارند» (ان فى ذلك لاية لقوم يعقلون ). «سكر» گرچه در لغت معانى مختلفى دارد، ولى در اينجا به معنى مسكرات و مشروبات الكلى است ، و معنى مشهور آن همين است . روشن است كه قرآن در اين آيه هرگز اجازه شرابسازى از خرما و انگور نداده بلكه با توجه به اينكه «مسكرات » را در مقابل «رزق حسن » قرار داده اشاره كوتاهى به تحريم خمر و نامطلوب بودن آن نموده است ، بنابراين نياز به اين نداريم كه بگوئيم اين آيه قبل از نزول تحريم شراب نازل شده و اشاره اى به حلال بودن آن است ، بلكه به عكس آيه ، اشاره به حرام بودن آن مى كند و شايد اولين اخطار در زمينه تحريم خمر باشد. در حقيقت گوئى در يك جمله معترضه و در ميان پرانتز قرآن مجيد

تفسير نمونه جلد ۱۱ صفحه ۲۹۱

مى خواهد ضمن بر شمردن نعمتهاى الهى به سوء استفاده از آن نيز اشاره كند.

نكته ها:

پيدايش شير چگونه است ؟

قرآن مجيد چنانكه در آيات فوق خوانديم مى گويد شير از ميان «فرث » (غذاى هضم شده داخل معده ) و دم (خون ) خارج مى شود. «فيزيولوژى امروز» اين مطلب را ثابت كرده است كه هنگامى كه غذا در معده ، هضم و آماده جذب مى گردد، در سطحى بسيار وسيع و گسترده در داخل معده و روده ها در برابر مليونها رگهاى موئين قرار مى گيرد، و عناصر مفيد و لازم آن را جذب كرده و به درخت ريشه دارى كه نوك انتهائيش در نوك پستان خلاصه مى شود مى رساند. مادر غذا مى خورد، عصاره اش به خون وارد مى گردد، شاخ و برگهاى انتهائى دستگاه خون و عروق ، در مجاور شاخ و برگهاى انتهائى دستگاه گردش خون «جنين » قرار مى گيرد، و تا بچه در شكم مادر است بدين طريق او را تغذيه مى كند، اما همينكه از مادر جدا شد، نوك عقربه اين قطبنماى تغذيه كننده متوجه نوك پستان مادر مى شود در اين حالت ، مادر ديگر نمى تواند، خون خود را به خون نوزاد برساند، از اين رو بايد تغيير حالت و تصفيه اى انجام پذيرد كه محصول جديد را براى كودكش گوارا و سازگار سازد، اينجاست كه شير به وجود مى آيد، از ميان «فرث » و «دم » يعنى از ميان آنچه مى خورد و تبديل به فرث ، و بعد از آن تبديل به خون مى شود. و اتفاقا تركيب شير نيز چيزى است حد وسط ميان خون و فرث ، نه خون تصفيه شده است و نه غذاى هضم شده ، از دومى فراتر مى رود و به اولى نمى رسد!.

تفسير نمونه جلد ۱۱ صفحه ۲۹۲

پستانها براى ساختن مواد پروتوئينى شير، تنها از اسيدهاى امينه ذخيره شده بدن استفاده مى كند. بعضى از مواد شير در خون وجود ندارند و در غده هاى پستانى ساخته مى شوند (مانند كازوئين ). بعضى قسمتهاى ديگر موجود در شير بدون تغيير از پلاسماى خون ، از طريق ترشح وارد شير مى شوند (مانند انواع ويتامينها، نمك طعام و فسفاتها). بعضى ديگر از مواد مانند قند موجود در شير (لاكتوز) از قند موجود در خون گرفته مى شود كه پستانها روى آن فعاليت داشته و در اين تغيير و تبديل سهم مؤ ثرى دارند. به طورى كه ملاحظه مى كنيد توليد شير نتيجه جذب مواد غذائى بوسيله خون و ارتباط مستقيم خون با غده هاى پستانها مى باشد، ولى جالب اينكه نه بوى خاص فرث و نه رنگ مخصوص خون هيچكدام به شير منتقل نمى شود بلكه با رنگ و عطر و بوى تازه اى از نوك پستان تراوش مى كند. جالب توجه اينكه دانشمندان مى گويند براى توليد يك ليتر شير در پستان حداقل بايد پانصد ليتر خون از اين عضو عبور كند، تا بتواند مواد لازم براى آن يك ليتر شير را از خون بگيرد و براى توليد يك ليتر خون در عروق ، بايد مواد غذائى زيادى از روده ها بگذرد و اينجاست كه مفهوم من بين فرث و دم كاملا مشخص مى گردد.

مواد غذائى مهم شير

شير سرشار است از مواد مختلف حياتى كه رويهمرفته يك مجموعه كامل

تفسير نمونه جلد ۱۱ صفحه ۲۹۳

غذائى را تشكيل مى دهد. مواد معدنى شير عبارت است از سديم ، پتاسيم ، كلسيم ، منيزيم ، روى ، مس و كمى آهن و همچنين فسفر و كلر و يد و گوگرد. در شير گازهاى اكسيژن و ازت و اسيد كربنيك نيز وجود دارد. مواد قندى شير به قدر كافى و به صورت لاكتوز مى باشد. ويتامينهاى محلول در شير ويتامين «ب » و «پ » و «آ» و «د» مى باشد، امروز ثابت شده است كه اگر حيوان خوب چرا شده باشد تمام اقسام ويتامينها در شير آن وجود دارد كه شرح همه آنها در اين مختصر نمى گنجد، و اين مساءله نيز تقريبا مورد اتفاق است كه شير تازه يك غذاى كامل محسوب مى شود. و شايد به همين دليل است كه در حديثى از پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) مى خوانيم ليس يجزى مكان الطعام و الشراب الا اللبن : «تنها چيزى كه مى تواند جاى آب و غذا را كاملا بگيرد شير است ». و نيز در روايات مى خوانيم شير عقل انسان را زياد مى كند و ذهن انسانرا صفا مى بخشد روشنائى چشم را مى افزايد و نسيان و فراموشكارى را برطرف مى كند، قلب را تقويت كرده و پشت را محكم مى گرداند (و مى دانيم هر يك از اين آثار ارتباط نزديكى با مواد حياتى موجود در شير دارد)).

شير غذاى خالص و گوارا

در آيات فوق مخصوصا روى «خالص بودن » و «گوارا بودن » شير تكيه شده است ، و اين در بدو نظر براى هر كس روشن است كه شير غذائى است كم حجم و پر نيرو و خالص از مواد اضافى و در عين حال آنچنان گوارا است كه براى هر انسان ، در هر سن و سال ، از كودكى تا پيرى ، مفيد و سازگار است ، و به خاطر

تفسير نمونه جلد ۱۱ صفحه ۲۹۴

همين جهات بسيارى از بيماران از اين غذا استفاده مى كنند، مخصوصا براى رشد استخوانها اثر فوق العاده اى براى آن قائلند و به همين دليل در موارد شكستگى استخوانها، توصيه مى شود. يكى از معانى خلوص پيوند است ، و شايد به خاطر همين معنى است كه بعضى اين تعبير قرآنى را در مورد شير اشاره به تاءثير فوق العاده آن در استخوانسازى مى دانند. و جالب اينكه در احكام اسلامى كه در زمينه مساءله رضاع (شيرخوارگى ) وارد شده نيز اين معنى به وضوح ديده مى شود. زيرا از يكسو مى بينيم فقهاء مى گويند: اگر كودكى از مادرى بمقدارى شير بخورد كه استخوانش محكم گردد و گوشتش برويد اين كودك به آن مادر محرم مى شود (و همچنين نسبت به شوهر آن زن و بعضى ديگر از كسان آنها) اما از سوى ديگر مى گويند ۱۵ بار شير نوشيدن متوالى و حتى يكشبانه روز پى در پى نوشيدن شير سبب اين محرميت مى گردد، آيا اگر اين دو سخن را به يكديگر ضميمه كنيم مفهومش اين نمى شود كه حتى تغذيه از شير در يكشبانه روز اثر در تقويت استخوانها و روياندن گوشت دارد؟! اين نكته نيز لازم به تذكر است كه در دستورات اسلامى به شير «آغوز» كه در لغت عرب به آن «لباء» مى گويند اهميت فوق العاده اى داده شده است تا آنجا كه در كتب فقهى اسلامى مى خوانيم حيات كودك بستگى به آن دارد، و به همين دليل دادن شير آغوز را به كودك از واجبات شمرده اند. و نيز شايد به همين جهت است كه درباره موسى (عليه السلام ) در سوره قصص آيه ۷ چنين مى خوانيم و اوحينا الى ام موسى ان ارضعيه فاذا خفت عليه فالقيه فى اليم : «به مادر موسى وحى فرستاديم كه او را شير ده و هنگامى كه بر او ترسيدى او را به آغوش امواج بسپار»!.


→ صفحه قبل صفحه بعد ←