روایت:الکافی جلد ۸ ش ۵۴۱: تفاوت میان نسخهها
(Edited by QRobot) |
جز (Move page script صفحهٔ الکافی جلد ۸ ش ۵۴۱ را بدون برجایگذاشتن تغییرمسیر به روایت:الکافی جلد ۸ ش ۵۴۱ منتقل کرد) |
(بدون تفاوت)
|
نسخهٔ کنونی تا ۲۷ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۰۲:۴۳
آدرس: الكافي، جلد ۸، كِتَابُ الرَّوْضَة
علي بن ابراهيم عن ابيه عن حماد بن عيسي عن ابراهيم بن عمر اليماني عن سليم بن قيس الهلالي قال سمعت سلمان الفارسي رضي الله عنه يقول :
الکافی جلد ۸ ش ۵۴۰ | حدیث | الکافی جلد ۸ ش ۵۴۲ | |||||||||||||
|
ترجمه
هاشم رسولى محلاتى, الروضة من الكافی جلد ۲ ترجمه رسولى محلاتى, ۱۸۴
سليم بن قيس هلالى گويد: شنيدم از سلمان فارسى رضى اللَّه عنه كه ميگفت: چون رسول خدا (ص) از دنيا رفت و مردم كردند آنچه را كردند و ابو بكر و عمر و ابو عبيدة بن جراح با انصار بمحاكمه برخاستند و بآن دليلى كه مخصوص على عليه السّلام بود آنها را محكوم كردند و آن دليل اين بود كه گفتند: اى گروه انصار همانا قريش از شما بأمر خلافت سزاوارترند، زيرا رسول خدا (ص) از قريش بود، و مهاجرين نيز از قريش هستند، و خداى تعالى در كتاب خود بدانها آغاز كرده و آنها را برترى داده، و رسول خدا (ص) نيز فرموده: كه امامان از قريش هستند. سلمان گفت: من بنزد على عليه السّلام كه مشغول غسل دادن پيغمبر (ص) بود رفتم و او را از ماجرا مطلع ساختم و گفتم: هم اكنون ابو بكر بر فراز منبر رسول خدا (ص) جاى گرفته، و بخدا راضى نيست كه مردم با يك دست با او بيعت كنند، بلكه آنها با هر دو دست راست و چپ با او بيعت ميكنند. على عليه السّلام فرمود: اى سلمان هيچ ميدانى نخستين كسى كه بر منبر رسول خدا (ص) با او بيعت كرد كه بود؟ عرضكردم: نميدانم، ولى همين قدر بود كه ديدم در سقيفه بنى ساعدة هنگامى كه انصار بمخاصمه برخاستند نخستين كسى كه با او بيعت كرد بشير بن سعد و ابو عبيده جراح و پس از آنها عمر بود و سپس سالم. فرمود: اينها را من از تو نپرسيدم، ولى آيا ميدانى هنگامى كه بالاى منبر رسول خدا (ص) رفت نخستين كسى كه با او بيعت كرد كه بود؟ عرضكردم: نه، ولى پيرى سالخورده را ديدم كه بر عصاى خويش تكيه زده بود و ميان دو ديدهاش اثر سجده زيادى بود، و او نخستين كسى بود كه از پله منبر بالا رفت و ميگريست و ميگفت: ستايش خدائى را كه مرا از دنيا نبرد تا تو را در اين جايگاه ديدم، دستت را باز كن، ابو بكر دستش را باز كرد و پيرمرد مزبور با او بيعت كرد و از منبر بزير آمده از مسجد خارج شد. على عليه السّلام فرمود: دانستى او كه بود؟ گفتم: نه، ولى از گفتارش بدم آمد، زيرا مثل آن بود كه در مرگ پيغمبر (ص) خوشحالى ميكرد؟ فرمود: او شيطان لعنه اللَّه بود، و رسول خدا (ص) بمن خبر داد كه شيطان و سران اصحاب او در روزى كه رسول خدا (ص) در غدير خم مرا بدستور خداى عز و جل براى مردم منصوب فرمود حضور داشتند، آن وقتى كه پيغمبر بمردم فرمود: من سزاوارترم از آنها بخود آنها، و بدانها دستور فرمود كه حاضران بغائبان برسانند، در آن موقع ايادى و پيروان شيطان پيش او آمده گفتند: اين امت مرحومه و معصومه است و نه تو و نه ما را بر ايشان راهى است، و اينها امام و پناهگاه خود را پس از پيغمبرشان دانستند. در اين وقت بود كه شيطان لعنه اللَّه افسرده و غمناك از آن محضر دور شد، و رسول خدا (ص) بمن خبر داد كه چون از اين جهان برود مردم پس از مخاصمه با يك ديگر در سقيفه بنى ساعدة با ابو بكر بيعت كنند، و از آنجا بمسجد روند، و نخستين كسى كه بالاى منبر من با ابو بكر بيعت كند شيطان است كه بصورت پيرمردى كوشاى در عبادت بدان جا برود و چنين و چنان بگويد، سپس از آنجا بيرون رود و شياطين و پيروان خود را گرد آورد، و با بينى خود سوت كشد و جست و خيز كند و بدانها گويد: هرگز، شما خيال كرديد كه مرا بر ايشان راهى نيست، اكنون ديديد من با آنها چه كردم تا بالاخره دستور خداى عز و جل و فرمانبردارى او را، و هم آنچه را رسول خدا (ص) بدانها دستور داده بود همه را واگذاشتند.
حميدرضا آژير, بهشت كافى - ترجمه روضه كافى, ۳۹۳
سليم بن قيس هلالى مىگويد: از سلمان فارسى رضى اللَّه عنه شنيدم كه مىگفت: هنگامى كه پيامبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم ديده از جهان فرو بست و مردم كردند آنچه كردند و ابو بكر و عمر و ابو عبيدة بن جرّاح با انصار ستيزه كردند و آنها را به دليل خويشى، كه دليل على عليه السّلام بود محكوم نمودند. گفتند: اى گروه انصار! قريش به امر امامت از شما سزاوارترند، زيرا پيامبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم از قريش بود و مهاجران نيز از قريش بودند و خدا در قرآن، خود با آنهاآغاز نموده و آنها را برترى بخشيده است، و پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم فرموده است: امامان از قريش باشند. سلمان گفت: من به نزد على عليه السّلام كه مشغول غسل دادن پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم بود رفتم و او را از جريان آگاه كردم و گفتم: اينك ابو بكر بر منبر پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم جاى گرفته است و بخدا سوگند، خشنود نيست كه مردم با يك دست او، بيعت كنند و مردم با هر دو دست چپ و راست، با او بيعت مىكنند. على عليه السّلام فرمود: اى سلمان! هيچ مىدانى نخستين كسى كه بر منبر پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم با او بيعت كرد چه كسى بود؟ عرض كردم: نمىدانم، جز اينكه من ديدم كه در زير سايهبان بنى ساعده هنگام مجادله انصار نخستين كسى كه با او بيعت كرد بشير بن سعد و ابو عبيدة بن جرّاح بود و سپس عمر و بعد از او سالم. امام عليه السّلام فرمود: من در باره اينها از تو نپرسيدم، ولى مىدانى اوّل كسى كه چون بر منبر پيامبر بالا رفت با او بيعت كرد كه بود؟ عرض كردم: نه، ولى پيرى كهنسال را ديدم كه بر عصاى خويش تكيه زده بود و ميان دو ديدهاش اثر سجده زيادى بود، و او نخستين كسى بود كه از پله منبر بالا رفت و مىگريست و مىگفت: ستايش خدايى را كه مرا از دنيا نبرد تا تو را در اين جايگاه ببينم، دستت را باز كن. ابو بكر دستش را باز كرد و پيرمرد با او بيعت نمود و سپس از منبر پايين آمد و از مسجد بيرون رفت. على عليه السّلام فرمود: دانستى او كه بود؟ گفتم: نه، ولى از كلامش بدم آمد، زيرا گويى از مرگ پيامبر خوشحالى مىكرد. امام عليه السّلام فرمود: او شيطان لعنه اللَّه بود. پيامبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم به من خبر داد كه شيطان و سران اصحابش نگران بودند كه پيامبر اكرم در روز غدير خم مرا به امر خداوند عزّ و جلّ، به امامت و خلافت بر مردم و براى مردم نصب كرد و به آنها خبر داد كه من نسبت به آنها از خود آنها سزاوارترم و به آنها فرمود تا حاضران به غائبان برسانند و همه سران و شيطانهاى ابليس گرد او آمدند و گفتند: همانا اين امّت، مرحومه و معصومه است و نه تو و نه ما را بر آنها راهى نيست. همانا پيشوا و پناهگاه خود را پس از پيغمبرشان دانستند. در اين هنگام بود كه شيطان لعنه اللَّه افسرده و غمگين از آن محضردور شد و پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم به من خبر داد كه چون از اين جهان رخت بربندد مردم پس از مخاصمه با يك ديگر در سقيفه بنى ساعده با ابو بكر بيعت كنند، و از آن جا به مسجد روند و نخستين كسى كه بالاى منبر من با ابو بكر بيعت كند شيطان است كه به چهره پيرمردى عبادت كوش بدان جا بيايد و چنين و چنان بگويد، سپس از آن جا بيرون رود و شياطين و پيروان خود را گرد آورد و باد در بينى كند و به جست و خيز پردازد و به آنها گويد: هرگز، شما گمان برديد كه مرا بر ايشان راهى نيست، اكنون ديديد من با آنها چه كردم تا سرانجام دستور و فرمانبرى خداى عزّ و جلّ و اوامر پيامبر را وانهادند.