الأحزاب ٦: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
(افزودن سال نزول)
(QRobot edit)
خط ۲۶: خط ۲۶:
[[النساء ٣٣ | وَ لِکُلٍ‌ جَعَلْنَا مَوَالِيَ‌ مِمَّا...]] (۲) [[النساء ٦٥ | فَلاَ وَ رَبِّکَ‌ لاَ يُؤْمِنُونَ‌...]] (۳) [[الأحزاب ٤٠ | مَا کَانَ‌ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِنْ‌...]] (۲) [[الحجرات ٧ | وَ اعْلَمُوا أَنَ‌ فِيکُمْ‌ رَسُولَ‌...]] (۱)   
[[النساء ٣٣ | وَ لِکُلٍ‌ جَعَلْنَا مَوَالِيَ‌ مِمَّا...]] (۲) [[النساء ٦٥ | فَلاَ وَ رَبِّکَ‌ لاَ يُؤْمِنُونَ‌...]] (۳) [[الأحزاب ٤٠ | مَا کَانَ‌ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِنْ‌...]] (۲) [[الحجرات ٧ | وَ اعْلَمُوا أَنَ‌ فِيکُمْ‌ رَسُولَ‌...]] (۱)   
</div>
</div>
== نزول ==
«شیخ طوسى» گویند: قتاده گوید: مسلمین به علت هجرت از یکدیگر ارث مى بردند تا این که این آیه نازل شد.<ref> صاحب مجمع البیان از قول کلبى گوید: رسول خدا صلی الله علیه و آله مسلمین را با یکدیگر برادر قرار داد و این برادرى میان هر دو نفر مسلمان بوده و وقتى یکى از آن دو می‌مرد. دیگرى از او ارث مى برد و به خانواده متوفى چیزى نمی‌رسید تا این که این آیه نازل شد و موضوع ارث بردن با قرابت و خویشاوندى گردید (چنان که در آیه ۷۵ سوره انفال صفحات ۳۹۹ و ۴.. ذکر شده است). صاحب کشف الاسرار گوید: سبب نزول این آیه چنین است که در موقع جنگ تبوک فرمان بیرون آمدن مردم براى جنگ از طرف رسول خدا صلی الله علیه و آله صادر شد. عده اى نزد پیامبر آمده و گفتند: یا رسول اللّه اجازه بده نزد پدران و مادران خود برویم و اجازه بگیریم سپس این آیه آمد. در تفسیر برهان از محمد بن یعقوب کلینى بعد از پنج واسطه از عبدالرحیم بن روح القصیر و او از امام باقر علیه‌السلام روایت کند که راجع به این آیه فرمود: درباره امارت و زمامدارى نازل گردیده که به اولاد امام حسین علیه‌السلام کشانیده و سپرده شده است سپس فرمود: ما به این امارت از دیگران از مهاجرین و انصار اولى و برتر مى باشیم سپس سؤال کردم یابن رسول اللّه آیا براى اولاد جعفر بن ابى‌طالب در این امارت بهره و نصیبى هست؟ فرمود: نه، سپس پرسیدم از براى اولاد عباس در این امارت نصیبى هست؟ فرمود: نه، سپس یکایک از اولاد بنى عبدالمطلب را نام بردم. فرمود: نه، در این میان فراموش کرده بودم که از اولاد امام حسن علیه‌السلام نامى ببرم پس از آن که یادم آمد. پرسیدم: آیا از براى اولاد امام حسن علیه‌السلام از این امارت بهره اى هست؟ فرمود: اى عبدالرحیم از اولاد رسول خدا صلی الله علیه و آله کسى غیر از ما در این امارت واقعى نصیب و بهره اى ندارد و باز در همان تفسیر از ابن بابویه و او بعد از شش واسطه از ثابت الثمالى او از على بن الحسین علیه‌السلام و ایشان از پدر بزرگوارش حسین بن على علیه‌السلام و ایشان نیز از پدر بزرگوارش على بن ابى‌طالب علیه‌السلام روایت نموده که فرمود: این آیه و نیز آیه ۲۸ سوره زخرف «وَ جَعَلَها کلِمَةً باقِیةً فِی عَقِبِهِ» درباره ما نازل گردیده است، و همچنین در تفسیر برهان محمد بن العباس بعد از چهار واسطه از عبدالرحمن بن روح القصیر او از امام صادق علیه‌السلام روایت کرده و گوید: از امام درباره نزول آیه «و اولوالارحام بعضهم اولى ببعض فی کتاب اللَّه من المهاجرین والانصار» پرسیدند. فرمود: درباره اولاد امام حسین علیه‌السلام نازل شده سپس گوید: من گفتم یابن رسول اللّه این آیه درباره فرائض (ارث) نازل شده است. فرمود: نه، بلکه درباره امارت و زمامدارى امور دینى نازل شده است. و نیز در تفسیر على بن ابراهیم چنین وارد شده که آیه «وَ أُولُواالْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى  بِبَعْضٍ» درباره امامت نازل شده است.</ref>


== تفسیر ==
== تفسیر ==
<tabber>
<tabber>
المیزان=
المیزان=
{{ نمایش فشرده تفسیر|
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۶_بخش۳۲#link257 | آيات ۱ - ۸، سوره احزاب]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۶_بخش۳۲#link257 | آيات ۱ - ۸، سوره احزاب]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۶_بخش۳۳#link258 | اشاره به زمينه نزولآيه : ((يا ايهاا النبى اتق الله و لا تطع الكافرين و المنافقين ...))]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۶_بخش۳۳#link258 | اشاره به زمينه نزولآيه : ((يا ايهاا النبى اتق الله و لا تطع الكافرين و المنافقين ...))]]
خط ۴۲: خط ۴۷:
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۶_بخش۳۴#link267 | چند روايت حاكى از اينكه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود هر كه را من مولايمعلى (عليه السلام ) مولا است در ذيل جمله : ((النبى اولى بالمؤ منين من انفسهم ))]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۶_بخش۳۴#link267 | چند روايت حاكى از اينكه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود هر كه را من مولايمعلى (عليه السلام ) مولا است در ذيل جمله : ((النبى اولى بالمؤ منين من انفسهم ))]]


}}
|-|نمونه=
|-|نمونه=
{{ نمایش فشرده تفسیر|
*[[تفسیر:نمونه جلد۱۷_بخش۵۸#link77 | تفسیر آیات]]
*[[تفسیر:نمونه جلد۱۷_بخش۵۸#link77 | تفسیر آیات]]
}}
|-| تفسیر نور=
===تفسیر نور (محسن قرائتی)===
{{ نمایش فشرده تفسیر|
النَّبِيُّ أَوْلى‌ بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى‌ بِبَعْضٍ فِي كِتابِ اللَّهِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُهاجِرِينَ إِلَّا أَنْ تَفْعَلُوا إِلى‌ أَوْلِيائِكُمْ مَعْرُوفاً كانَ ذلِكَ فِي الْكِتابِ مَسْطُوراً «6»
پيامبر به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است، و همسران او (در حرمت نكاح مانند) مادران مؤمنان محسوب مى‌شوند، و در كتاب خداوند، خويشاوندان (نسبى) بعضى نسبت به بعضى از مؤمنان و مهاجران (كه قبلًا بر اساس ايمان و هجرت ارث مى‌بردند، در ارث بردن) اولويّت دارند، مگر آن كه بخواهيد نسبت به دوستانتان نيكى كنيد (و سهمى از اموال خود را در قالب وصيّت به آنان بدهيد)؛ اين (حكم) در كتاب (الهى) نوشته شده است.
جلد 7 - صفحه 331
===نکته ها===
در تفسير مجمع البيان مى‌خوانيم: پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله ميان مسلمانان (انصار و مهاجرين) عقد اخوّت برقرار كرده بود، به گونه‌اى كه مثل برادر حقيقى از يكديگر ارث مى‌بردند، زيرا مهاجران در آغاز، از وطن و اموال و بستگان خود دور شده بودند و عقد اخوّت، اين موارد را جبران مى‌كرد تا آنكه آيه نازل شد و چنين ارثى را لغو كرد و فرمود: ملاك ارث بردن، خويشاوندى است.
هنگامى كه فرمان پيامبر صلى الله عليه و آله در مورد حركت براى جنگ تبوك صادر شد، بعضى گفتند: ما بايد از والدين خود اجازه بگيريم. اين جمله نازل شد كه‌ «النَّبِيُّ أَوْلى‌ بِالْمُؤْمِنِينَ». «1»
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در روز غديرخم كه به فرمان خداوند، حضرت على عليه السلام را به جانشينى خود منصوب فرمود، قبل از معّرفى و نصب آن حضرت، جمله‌ى «أ لست اولى بكم من انفسكم» را بيان فرمودند و از آنان اقرار گرفتند كه آيا طبق آيه قرآن، من از شما حتّى نسبت به خودتان اولويّت ندارم؟! همه گفتند: بله.
آنگاه پيامبر صلى الله عليه و آله فرمودند: «من كنت مولاه فهذا على مولاه» «2»
اولويّت پيامبر بر مؤمنان، در مسايل حكومتى و فردى و تمام امور است. «النَّبِيُّ أَوْلى‌» چنانكه در آيه‌ى 36 همين سوره مى‌خوانيم: براى هيچ زن و مرد با ايمانى در برابر قضاوت پيامبر حقّ انتخاب و اختيارى نيست. «ما كانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضَى اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ» در روايات بسيارى آمده است: پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله، اين اولويّت را براى امامان معصوم عليهم السلام نيز قائل بودند. «3»
در حديث مى‌خوانيم: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «والذّى نفسى بيده لا يؤمن احدكم حتّى اكون احَبَّ اليه من نفسه و ماله و ولده والناس اجمعين» سوگند به خدايى كه جانم در دست اوست، ايمان هيچ يك از شما كامل نيست، مگر اين كه مرا از جان و مال و فرزند و از همه‌ى مردم بيشتر دوست داشته باشد. «4»
----
«1». تفسير مجمع‌البيان.
«2». بحار، ج 21، ص 387.
«3». تفسير نورالثقلين.
«4». تفسير نمونه به نقل از فى ظلال.
جلد 7 - صفحه 332
===پیام ها===
1- پيامبر، بر تمام مؤمنان ولايت كامل دارد و ولايت آن حضرت بر مردم، از ولايت خودشان بر امورشان برتر است. «النَّبِيُّ أَوْلى‌ بِالْمُؤْمِنِينَ» (در جامعه اسلامى، بايد دين سالارى باشد.)
2- لازمه‌ى ايمان به خداوند، پذيرش ولايت رسول خداست. «النَّبِيُّ أَوْلى‌»
3- احترام همسران پيامبر لازم است. «أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ» (حتّى پس از رحلت پيامبر، كسى حقّ ندارد با همسران پيامبر ازدواج كند.)
4- قرار گرفتن همسران پيامبر به منزله‌ى مادر، سبب ارث بردن آنان از مردم نمى‌شود. «وَ أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى‌ بِبَعْضٍ»
5- خويشاوندى و پيوندهاى خانوادگى، اولويّت‌آور است. «أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى‌ بِبَعْضٍ»
6- قوانين ثابت ارث، مانع رسيدگى به وضعيّت دوستان محروم نشود. «إِلَّا أَنْ تَفْعَلُوا إِلى‌ أَوْلِيائِكُمْ مَعْرُوفاً»
7- اولويّت خويشاوندان در ارث، بعد از عمل به وصيّت است. وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى‌ بِبَعْضٍ‌ ... إِلَّا أَنْ تَفْعَلُوا ... (آرى، اگر فردى وصيّت كرد كه بخشى از مال او صرف دوستانش شود، اوّل بايد به وصيّت عمل شود و سپس تقسيم شود.)
8- احكام ومسايل حقوقى را در امور خانوادگى جدّى بگيريم. «فِي الْكِتابِ مَسْطُوراً»
9- ثبت و ضبط امور، كارى الهى است. «فِي الْكِتابِ مَسْطُوراً»
}}
|-|
اثنی عشری=
===تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)===
{{نمایش فشرده تفسیر|
النَّبِيُّ أَوْلى‌ بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى‌ بِبَعْضٍ فِي كِتابِ اللَّهِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُهاجِرِينَ إِلاَّ أَنْ تَفْعَلُوا إِلى‌ أَوْلِيائِكُمْ مَعْرُوفاً كانَ ذلِكَ فِي الْكِتابِ مَسْطُوراً «6»
شأن نزول: مفسرين نقل نموده‌اند كه چون حضرت رسالت صلّى اللّه عليه و آله به غزوه تبوك عزيمت فرمود، همه مسلمانان را به خروج امر نمود بعضى گفتند از پدر و مادر خود اجازه طلب كنيم؛ آيه شريفه نازل شد: «1» النَّبِيُّ أَوْلى‌ بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ‌: پيغمبر برگزيده سزاوارتر است و اولويت دارد به گروه گرويدگان از نفسهاى ايشان در همه كارهاى دين و دنيا، زيرا هر چه فرمايد عنى صلاح بنده و محض فلاح او است به خلاف اوامر نفس انسانى كه موجب غوايت و سبب شقاوت است، و لهذا اولويت آن حضرت نسبت به مؤمنين بر طريق اطلاق واقع شده و مقيد نشده به بعضى دون بعضى، پس واجب است بر همه مؤمنان، كه آن حضرت نزد آنها دوست‌تر باشد از نفس ايشان و امر او انفذ باشد از امر غير او و اتمّ باشد از شفقت بر غير او، و در حديث صحيح وارد شده كه فرمود آن حضرت:
ما من مؤمن الّا انا اولى به فى الدّنيا و الاخرة «2».
----
«1» همان مدرك. ص 338.
«2» منهج الصادقين، ج 7، ص 283.
جلد 10 - صفحه 407
و نيز فرمود: و الّذى نفسى بيده لا يؤمننّ عبد حتّى اكون احبّ اليه من نفسه و ابويه و اهله و ولده و النّاس اجمعين. قسم به آن خدائى كه جان من در تحت قدرت او است، ايمان نياورد البته البته هيچ بنده‌اى و مؤمن نباشد تا آنكه نباشم من دوست‌تر به او از خود او و پدر و مادر او و اهل و اولاد او و مردم تماما «1».
پس بايد فرمان آن حضرت از تمام فرمانها لازمتر باشد، و لذا صاحب عين المعانى گفته: محبت به آن حضرت سزاوارتر است از خود و غير خود از اقارب و اجانب‌ «2».
وَ أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ‌: و زنان او مادران ايشانند، يعنى نازل منزله ايشان در تعظيم و احترام نه در ساير احكام، زيرا ديدن آنها جايز نبوده و نسبت وراثت نداشته‌اند و به جهت احترام ايشان است تحريم نكاح آنان، پس در تحريم و استحقاق تعظيم مانند مادران، و در سواى آن در حكم اجنبيانند.
تنبيه: زنان پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله مادرهاى مؤمنينند در حرمت تزويج و استحقاق تعظيم، مادامى كه باقى هستند در اطاعت خدا؛ و لذا در اكمال الدين صدوق روايت نموده: از حضرت قائم عجل اللّه فرجه سؤال شد از معنى طلاقى كه تفويض فرمود حضرت رسول به امير المؤمنين عليهما السّلام. در جواب فرمود: بدرستى كه خداوند، عظيم كرد شأن زنان پيغمبر را و مخصوص نمود شرف آنها را به اسم امهات، پس حضرت رسول فرمود اى ابا الحسن، بدرستى كه اين شرف باقى است براى زوجات من مادامى كه باقى باشند بر اطاعت خدا، پس هر يك از ايشان معصيت نمايند خدا را بعد از من به سبب خروج بر تو، طلاق بده تو او را در ازواج بودن و ساقط كن او را از شرف امهات بودن و از شرف مادر مؤمنين بودن‌ «3».
وَ أُولُوا الْأَرْحامِ‌: و خويشاوندان، بَعْضُهُمْ أَوْلى‌ بِبَعْضٍ‌: برخى از ايشان‌
----
«1» مدرك سابق.
«2» منهج الصادقين، (چ سوم اسلاميه)، ج 7، ص 283 بنقل از صاحب عين المعانى.
«3» كمال الدّين (چ دار الكتب 1395 هجرى)، ج 2، ص 459 از سعد بن عبد اللّه القمى ادامه حديث 21 از باب 43.
جلد 10 - صفحه 408
سزاوارترند در توارث، فِي كِتابِ اللَّهِ‌: در لوح محفوظ يا در آنچه نازل شده از قرآن، يعنى آيه موارث يا در اين آيه شريفه يا در آنچه حق تعالى مكتوب و مفروض ساخته. و بهر تقدير ايشان احقّند به ميراث، مِنَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُهاجِرِينَ‌: از ايمان آورندگان يعنى انصار و هجرت‌كنندگان كه پيغمبر ميان آنها برادرى داده يا از مؤمنان متؤاخى و مهاجران مكه و مدينه. اين بيان «اولوا الارحام» است يعنى اقرباى از اين گروه مذكور اولى هستند از جانب مؤمنين و مهاجرين بلكه ميراث برند از يكديگر.
تنبيه: آيه شريفه دليل است بر آنكه با وجود آباء و اولاد، به برادران و خواهران ارث نمى‌رسد، زيرا آنها اقربند در طبقه اولى. و همچنين طبقه ثانيه كه برادران و خواهرانند، اقربند از طبقه ثالثه كه عمومه و خئوله‌اند، پس اولى به ارث باشند از ثالثه.
إِلَّا أَنْ تَفْعَلُوا: مگر آنكه بكنيد، إِلى‌ أَوْلِيائِكُمْ مَعْرُوفاً: بدوستان خود از مؤمنين و مهاجرين نيكوئى، يعنى وصيت كنيد بعضى از مال خود را براى هر كه دوست داريد، يا در حال حيات چيزى از اموال خود به دوستان ببخشيد. مراد وصيت شخص است براى اخوان دينى و نسبى خود در صورتى كه زائد بر ثلث نباشد يا زائد بر شرط اجازه ورّاث، كانَ ذلِكَ فِي الْكِتابِ مَسْطُوراً: هست آنچه ذكر شد در اين دو آيه از اولويت پيغمبر و توارث ذوى الارحام در قرآن يا در لوح محفوظ نوشته شده و ثابت گشته.
نكته: اين جمله مستانفه كه در حكم خاتمه آن چيزى است كه مذكور شد.
تبصره: آيه شريفه دال است بر ولايت و خلافت حضرت امير المؤمنين عليه السّلام بدين تقرير كه: بعد از آيه‌ «النَّبِيُّ أَوْلى‌ بِالْمُؤْمِنِينَ» خدا فرموده: «وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى‌ بِبَعْضٍ فِي كِتابِ اللَّهِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُهاجِرِينَ» پس اولى به ولايت مشروط است بر سه شرط: 1- قرابت، 2- ايمان، 3- هجرت.
در صورتى كه «من» بيانيه باشد و يا مشروط است به يك شرط، لكن با دارا بودن دو شرط ديگر به قاعده بودن مفضّل از جنس مفضل عليه، پس در هر صورت شخص اولى به ولايت داراى هر سه صفت باشد از قرابت و ايمان و هجرت. بنابراين تمام امت دعوى خلافت را در حق پنج نفر گفتند: حضرت‌
جلد 10 - صفحه 409
امير المؤمنين عليه السّلام، عباس و خلفاى ثلاث. اما خلفاى ثلاث اگرچه اهل ايمان و مهاجر بودند لكن از اقرباى حضرت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله نبودند. اما عباس اگرچه از اقرباء و اهل ايمان بود ولى مهاجر نبوده بلكه طليق (آزاد شده) بوده؛ پس امامت و خلافت مخصوص حضرت على عليه السّلام است كه داراى هر سه صفت بوده.
بيان ديگر: آيه‌ «النَّبِيُّ أَوْلى‌ بِالْمُؤْمِنِينَ» با ملاحظه آيه‌ «أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ» كه حضرت امير المؤمنين عليه السّلام نفس حضرت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله است، و آنچه براى نفس پيغمبر باشد از اولويت بر مؤمنين، بايد براى كسى كه به منزله نفس اوست باشد، چنانچه تصريح به اين فرموده در غدير خم. فرمود:
«الست اولى بكم من انفسكم» تمام جمعيت گفتند: بلى يا رسول اللّه پس فرمود:
«من كنت مولاه فهذا علىّ مولاه» «1». فتأمل و تبصر و تفهم.
}}
|-|
روان جاوید=
===تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)===
{{نمایش فشرده تفسیر|
النَّبِيُّ أَوْلى‌ بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى‌ بِبَعْضٍ فِي كِتابِ اللَّهِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُهاجِرِينَ إِلاَّ أَنْ تَفْعَلُوا إِلى‌ أَوْلِيائِكُمْ مَعْرُوفاً كانَ ذلِكَ فِي الْكِتابِ مَسْطُوراً «6» وَ إِذْ أَخَذْنا مِنَ النَّبِيِّينَ مِيثاقَهُمْ وَ مِنْكَ وَ مِنْ نُوحٍ وَ إِبْراهِيمَ وَ مُوسى‌ وَ عِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ وَ أَخَذْنا مِنْهُمْ مِيثاقاً غَلِيظاً «7» لِيَسْئَلَ الصَّادِقِينَ عَنْ صِدْقِهِمْ وَ أَعَدَّ لِلْكافِرِينَ عَذاباً أَلِيماً «8»
ترجمه‌
پيغمبر سزاوارتر است بمؤمنان از خودهاشان و جفتهايش مادران ايشانند و خويشاوندان بعضيشان سزاوارترند ببعضى در كتاب خدا از گروندگان و هجرت كنندگان مگر آنكه بنمائيد بدوستانتان احسانى باشد آن در كتاب نوشته شده‌
و ياد كن هنگامى را كه گرفتيم از پيغمبران پيمانشان را و از تو و از نوح و ابراهيم و موسى و عيسى پسر مريم و گرفتيم از ايشان پيمانى سخت‌
تا سؤال كند راستگويان را از راستگوئيشان و آماده نمود براى كافران عذابى دردناك.
تفسير
خداوند متعال بعد از منع از بعضى نسبتهاى مجازى براى مصلحتى كه ذكر شد اثبات فرموده است بعضى از نسبتهاى حقيقى و مجازى را براى مصالحى و از آن جمله آنستكه پيغمبر صلى اللّه عليه و اله سزاوارتر است بتصرّف در نفوس و اموال اهل ايمان از خود ايشان چون آنحضرت عقل كلّ و هادى سبل و رحمة للعالمين و بر امّت خود از هر پدر مهربانى مهربانتر بوده و هست لذا هر تصرّفى در نفوس و اموال و اعتبارات آنها فرمايد بمقتضاى صلاح واقعى و خير حقيقى آنها در دنيا و آخرت خواهد بود ولى خودشان ممكن است بامورى اقدام نمايند كه خير و صلاح آنها در آن نباشد پس او ولىّ اهل ايمان و پدر مهربان ايشان است كه بتربيت او بأقصى مدارج كمال رسيده و داراى حيات ابدى ميگردند و بملاحظه همين پدرى روحانى است كه اهل ايمان برادر دينى يكديگر ميباشند و زنان آنحضرت بمنزله‌
----
جلد 4 صفحه 304
مادران ايشانند ولى چون اين نسبت مادرى حقيقى نيست فقط مصحّح اطلاق لازم دارد و آن احترام است ماداميكه خودشان اقدام بهتك حرمت خود ننمايند بخروج از اطاعت امام زمان و حرمت تزويجشان است بر اهل ايمان باحترام پيغمبر صلى اللّه عليه و اله كه از شرع رسيده و بچيز ديگرى از قبيل محرميّت و ارث و نسبتهاى مجازى ديگر سرايت نميكند كه بتوان مثلا برادرايشان را خال و خواهر آنها را خاله و پدر و مادر آنانرا جدّ و جدّه خواند و از براى منع آنها آيه سابقه كافى است علاوه بر آنكه مصحّحى براى استعمال ندارد در مجمع از پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلم نقل نموده كه چون آنحضرت اراده غزوه تبوك فرمود امر نمود مردم را بخروج و جمعى گفتند ما بايد از پدر و مادرمان اذن بگيريم پس اين آيه نازل شد كه دلالت بر اولويّت آنحضرت بتمام اهل ايمان در تمام امور دارد و نيز نقل نموده از صادقين عليهما السلام و جمعى از قرّاء كه قرائت نموده‌اند و ازواجه امّهاتهم و هو أب لهم و قمّى ره فرموده كه بهمين نحو نازل شده است و در اوائل كتاب ذكر شد كه اين قبيل روايات بايد حمل بر تفسير الهى شود و كسانيكه قرابت و رحميّت با كسى دارند سزاوارترند بمقام و منصب و امر تجهيز و ميراث آنكس در حكم الهى كه در كتب فقه براى ولايت در امور ميّت وارث بردن ارحام از يكديگر هر يك بنوبه خود بتفصيل ذكر شده از ساير اهل ايمان كه مهيّا براى نصرت پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلم شدند و كسانيكه با آنحضرت هجرت نمودند و او بين هر دو نفر از آنها عقد اخوّت بسته بود و قبل از نزول اين آيه از يكديگر بنا بود بهمان سبب ارث ببرند و در اواخر سوره انفال بيان شد كه باين آيه نسخ گرديد و بنابر اين ظاهر آيه شريفه يك امر معمول بين عقلاء و مركوز در اذهان است كه اقارب و ارحام هر كس بحسب مراتب قربشان بآن كس اولى و سزاوارترند باو از اجانب و اشخاص بيگانه در هر امر از امور در حال حيات و بعد از ممات مثلا اگر كسى منصبى يا كارى داشته باشد و فرزند صالحى براى آنكار و منصب و بخواهند بعد از او آنكار و منصب را بكسى واگذار كنند هر كس بشنود ميگويد فرزندش اولى و احقّ است از غير و با قطع نظر از اين بناى عقلاء كه كاشف از حكم عقل است آيه دلالت دارد بر آنكه ائمه اطهار كه نزديكترين افراد اهل ايمان بحضرت ختمى مرتبت و اولاد روحى و جسمى اويند احقّ و اولى هستند بعد از او بامارت و
----
جلد 4 صفحه 305
زعامت اهل ايمان كه مقام و منصب و شأن او بود از سايرين و نيز اقارب متوّفى بحسب مراتب ارث و ولايت در امر تجهيز اولى هستند از اجانب بميراث و ساير امور او و منافات ندارد كه آيه ناظر بامارت و امامت ائمه اطهار باشد بعد از رحلت پيغمبر صلى اللّه عليه و اله چنانچه مفاد بعضى از روايات است و مبيّن حكم ولايت و وراثت ارحام بحسب مراتب خودشان كه مفاد بعضى از روايات ديگر و مورد تمسّك فقهاء در ابواب فقه است چون مستفاد معناى عامّى است كه همه را در بر دارد و بخواست خداوند بنظر حقير رسيد و از ادلّه اثبات مذهب حقّه اثنى عشريه است و تقريبش به بيان مذكور از غنائم اين تفسير بشمار ميرود و از اين اولويّت استثناء شده مورديكه بعضى از اهل ايمان بغرض صحيحى براى بعضى از دوستان و مواليان خود وصيّتى نمايد بامر مشروعى راجع به تجهيز خود يا بمال معيّنى كه از ثلث مالش زيادتر نباشد در باره آن بعض كه باو احسان شود يا او احسان بغير نمايد كه در اين صورت او اولى بآن امر و آنمال خواهد بود از اولياء ميّت و تمام اين احكام در علم الهى و كتاب آسمانى موجود و مرقوم بوده و هست و خواهد بود و در كتب فقهيّه مفصلا ذكر شده است و شايد نكته عطف مهاجرين بر مؤمنين آن باشد كه تصوّر نشود اولويّتى براى ايشان بملاحظه هجرت و سبق اسلام و ساير مزايا كه براى خودشان اثبات مينمودند و راجع بمقام ولايت و ابوّت پيغمبر صلى اللّه عليه و اله و بعد از او امير المؤمنين عليه السّلام و اولاد طاهرين او اخبار بسيارى وارد شده كه در بعضى از آنها كفالت ايتام و اعانت ضعفاء اهل ايمان و اداء ديونشان از لوازم آن شمرده شده و شمه‌اى از اينمقال در سوره بقره ذيل آيه و إذ أخذنا ميثاق بنى اسرائيل گذشت و براى اثبات مقام ولايت پيغمبر خاتم و ساير انبياء عظام بر امم خود خداوند ياد آورى فرموده از عهدى كه گرفته است از ايشان در عالم ذرّ كه از تعليم عقائد حقّه و اخلاق حسنه و آداب و سنن لازمه بامّتها دريغ ننمايند و در موعظه و نصيحت و ارشاد و هدايت آنان كوتاهى نكنند و در تحمّل ناملائمات و سختيها در انجام اين مقصد بردبار باشند مخصوصا عهدى كه از پنج پيغمبر اولو العزم صاحب كتاب و شريعت عامّه تامّه كه نامبرده شده‌اند گرفته شده كه براى توسعه دائره نبوّتشان اخيرا تأكيد شده است آنعهد بشدّت و استحكام براى آنكه در قيامت سؤال فرمايد از
----
جلد 4 صفحه 306
راستگويان عالم در عقائد و اعمال كه اين راستى و درستى را از كجا آموختيد و ايشان عرض كنند از پيغمبران و سؤال شود براى چه آنرا شعار خود قرار داديد عرض كنند براى رضاى خدا و ظاهر شود بر عالميان صدق و صفاى انبياء و پيروانشان و وارد شوند كفّار و فجّار در عذاب اليم رسوائى بظهور دروغگوئيشان و آتش جهنم آماده شده بيد قدرت الهى براى و رود آنان خلاصه آنكه اين عهد و ميثاق براى آن بود كه برسند اهل ايمان و اعمال صالحه بپاداش اعمالشان و اهل كفر و زندقه بمجازات كردارشان با بيّنه و برهان و وضوح حال هر يك از دو دسته بر عالميان و قمّى ره نقل فرموده كه خداوند اولا از انبيا عهد گرفت براى خود و ثانيا براى پيغمبر آخر الزّمان و شايد مراد آن باشد كه بشارت بظهور او دهند و در مشكلات استمداد از نور وجود او نمايند و در شدائد متوّسل باو و آل اطهارش شوند و معترف بأفضليّت ايشان باشند و بنابر اين نكته تكرار اخذ ميثاق در آيه تعدّد عهد است نه صرف تأكيد يا وجود فاصله بين اخذنا و متعلّق آن كه ليسئل باشد و احتياج بتكرار براى اتّصال ذيل كلام بصدر آن كه نكته در صورت وحدت عهد است.
}}
|-|
اطیب البیان=
===اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)===
{{نمایش فشرده تفسیر|
النَّبِي‌ُّ أَولي‌ بِالمُؤمِنِين‌َ مِن‌ أَنفُسِهِم‌ وَ أَزواجُه‌ُ أُمَّهاتُهُم‌ وَ أُولُوا الأَرحام‌ِ بَعضُهُم‌ أَولي‌ بِبَعض‌ٍ فِي‌ كِتاب‌ِ اللّه‌ِ مِن‌َ المُؤمِنِين‌َ وَ المُهاجِرِين‌َ إِلاّ أَن‌ تَفعَلُوا إِلي‌ أَولِيائِكُم‌ مَعرُوفاً كان‌َ ذلِك‌َ فِي‌ الكِتاب‌ِ مَسطُوراً «6»
پيغمبر اكرم‌ ولايتش‌ ‌بر‌ مؤمنين‌ بيشتر ‌است‌ ‌از‌ ولايت‌ ‌خود‌ ‌آنها‌ ‌بر‌ نفوس‌ ‌خود‌ و زنهاي‌ ‌او‌ حكم‌ مادران‌ ‌آنها‌ ‌را‌ دارند و صاحبان‌ ارحام‌ بعض‌ ‌از‌ ارحام‌ مقدم‌ و سزاوارترند ‌از‌ بعض‌ ديگر ‌در‌ كتاب‌ اللّه‌ ‌از‌ مؤمنين‌ و مهاجرين‌ مگر اينكه‌ بخواهيد نسبت‌ ‌به‌ اولياء خودتان‌ معروفي‌ بجا آوريد ‌اينکه‌ دستور ‌در‌ كتاب‌ الهي‌ مسطور ‌است‌.
النَّبِي‌ُّ أَولي‌ بِالمُؤمِنِين‌َ مِن‌ أَنفُسِهِم‌ مؤمنين‌ اختيار جان‌ و مال‌ و عرض‌ ‌خود‌ ‌را‌ دارند چنانچه‌ فرمودند
«‌النّاس‌ مسلطون‌ ‌علي‌ اموالهم‌ و انفسهم‌»
و لكن‌ ولاية كليه‌ ‌بر‌ جان‌ و مال‌ مؤمنين‌ ‌بر‌ پيغمبر (ص‌) ثابت‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌هر‌ چه‌ امر بفرمايد واجب‌ ‌است‌ اطاعة ‌او‌ چنانچه‌ خداوند ولاية كليه‌ ذاتيه‌ ‌بر‌ تمام‌ بندگان‌ دارد پيغمبر و امام‌ ‌هم‌ همين‌ ولاية ‌را‌ دارند ‌به‌ جعل‌ الهي‌ ‌که‌ چنانچه‌ ‌در‌ غدير خم‌ فرمود
الست‌ اولي‌ بالمؤمنين‌ ‌من‌ انفسهم‌ قالوا بلي‌ ‌ يا ‌ ‌رسول‌ اللّه‌ ‌فقال‌ ‌من‌ كنت‌ موليه‌ فهذا ‌علي‌ مولاه‌»
و ‌اينکه‌ ولاية كليه‌ ‌بعد‌ ‌از‌ نبي‌ ‌براي‌ ائمه‌ (ع‌) ثابت‌ ‌است‌ ‌که‌ اولي‌ الامر هستند چنانچه‌ ميفرمايد يا أَيُّهَا الَّذِين‌َ آمَنُوا أَطِيعُوا اللّه‌َ وَ
جلد 14 - صفحه 477
أَطِيعُوا الرَّسُول‌َ وَ أُولِي‌ الأَمرِ مِنكُم‌ فَإِن‌ تَنازَعتُم‌ فِي‌ شَي‌ءٍ فَرُدُّوه‌ُ إِلَي‌ اللّه‌ِ وَ الرَّسُول‌ِ إِن‌ كُنتُم‌ تُؤمِنُون‌َ بِاللّه‌ِ وَ اليَوم‌ِ الآخِرِ ذلِك‌َ خَيرٌ وَ أَحسَن‌ُ تَأوِيلًا (نساء ‌آيه‌ 59).
وَ أَزواجُه‌ُ أُمَّهاتُهُم‌ فقط ‌در‌ تحريم‌ نكاح‌ ‌بعد‌ ‌از‌ ‌رسول‌ چنانچه‌ ميفرمايد ‌در‌ همين‌ سوره‌ آيه 53 وَ لا أَن‌ تَنكِحُوا أَزواجَه‌ُ مِن‌ بَعدِه‌ِ أَبَداً و اما ‌در‌ ساير احكام‌ مادري‌ مثل‌ جواز نظر و ميراث‌ و اينكه‌ دختران‌ ‌آنها‌ حكم‌ خواهري‌ داشته‌ باشند نتوان‌ ازدواج‌ كرد و خواهران‌ ‌آنها‌ حكم‌ خاله‌ داشته‌ باشند و برادران‌ حكم‌ خالو ندارند و ‌از‌ ‌اينکه‌ باب‌ غلط صرف‌ ‌بود‌ ‌که‌ ‌به‌ معاويه‌ ميگفتند خال‌ المؤمنين‌.
وَ أُولُوا الأَرحام‌ِ بَعضُهُم‌ أَولي‌ بِبَعض‌ٍ فِي‌ كِتاب‌ِ اللّه‌ِ طبقات‌ ارث‌ ‌در‌ ارحام‌ طبقه‌ اولي‌ آباء و امهات‌ و ابناء و بنات‌ و ‌ان‌ نزلوا طبقه‌ ثانيه‌ اجداد و جدات‌ و ‌ان‌ علو و اخوة و اخوات‌ و اولادهم‌ طبقه‌ ثالثه‌ اعمام‌ و عمات‌ و اخوال‌ و خالات‌ و اولاد ‌آنها‌ انهم‌ الاقرب‌ فالاقرب‌ و اما زوج‌ و زوجه‌ ‌در‌ جميع‌ طبقات‌ شركت‌ دارند نسبت‌ ‌به‌ سهم‌ ‌خود‌.
مِن‌َ المُؤمِنِين‌َ وَ المُهاجِرِين‌َ ‌که‌ وارث‌ يكديگر ميشدند بدون‌ اينكه‌ حسب‌ و نسبي‌ ‌بين‌ ‌آنها‌ ‌باشد‌.
إِلّا أَن‌ تَفعَلُوا إِلي‌ أَولِيائِكُم‌ مَعرُوفاً وصيت‌ كنند ‌از‌ ثلث‌ مال‌ ‌خود‌ ‌به‌ اقارب‌ و ارحام‌ و فقراء و ضعفاء و دوستان‌ و رفقاء چيزي‌ ‌را‌ مانعي‌ ندارد زيرا ‌بعد‌ ‌از‌ اداء ديون‌ آنچه‌ باقيست‌ ثلث‌ مال‌ ‌را‌ ميت‌ حق‌ دارد وصيت‌ كند وارث‌ ‌بعد‌ ‌از‌ اداء دين‌ و وصيت‌ ‌است‌.
كان‌َ ذلِك‌َ فِي‌ الكِتاب‌ِ مَسطُوراً ‌در‌ قرآن‌ مجيد ‌در‌ لوح‌ محفوظ مسئله‌ ميراث‌ ثبت‌ و نوشته‌ ‌شده‌ و ممكن‌ ‌است‌ كلمه‌ ‌من‌ المؤمنين‌ و المهاجرين‌ معني‌ ‌اينکه‌ ‌باشد‌ ‌که‌ اولو الارحام‌ ‌که‌ ‌از‌ مؤمنين‌ و مهاجرين‌ هستند اولي‌ ‌از‌ ساير اقارب‌ هستند زيرا ميراث‌ مؤمن‌ ‌به‌ كافر نميرسد شرط وراثت‌ اسلام‌ ‌است‌ و لكن‌ معناي‌ اول‌ ظاهرتر ‌است‌.
}}
|-|
برگزیده تفسیر نمونه=
===برگزیده تفسیر نمونه===
{{نمایش فشرده تفسیر|
]
(آیه 6)- این آیه به مسأله مهم دیگری یعنی ابطال نظام «مؤاخات» می‌پردازد.
توضیح اینکه: هنگامی که مسلمانان از مکه به مدینه هجرت کردند و اسلام پیوند و رابطه آنها را با بستگان مشرکشان که در مکه بودند بکلی برید پیامبر صلّی اللّه علیه و آله به فرمان الهی، مسأله عقد اخوت و پیمان برادری را در میان آنها بر قرار ساخت. به این ترتیب که میان «مهاجران» و «انصار» (دو به دو) پیمان اخوت و برادری منعقد شد، و آنها همچون دو برادر حقیقی از یکدیگر ارث می‌بردند، ولی این یک حکم موقت و مخصوص به این حالت فوق‌العاده بود.
آیه نازل شد و «نظام مؤاخات» را بطوریکه جانشین نسب شود ابطال کرد و حکم ارث و مانند آن را مخصوص خویشاوندان حقیقی قرار داد.
منتهی در این آیه قبل از ذکر این نکته، به دو حکم دیگر، یعنی «اولویّت پیامبر صلّی اللّه علیه و آله نسبت به مؤمنین»، و «بودن زنان پیامبر صلّی اللّه علیه و آله به منزله مادر» به عنوان مقدمه، ذکر شده است.
ج3، ص590
می‌فرماید: «پیامبر نسبت به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است» (النَّبِیُّ أَوْلی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ). یعنی، پیامبر اسلام صلّی اللّه علیه و آله در مسائل اجتماعی و هم فردی و خصوصی، هم در مسائل مربوط به حکومت، و هم قضاوت و دعوت، از هر انسانی نسبت به خودش سزاوارتر است، و اراده و خواست او، مقدم بر اراده و خواست وی می‌باشد.
البته پیامبر صلّی اللّه علیه و آله معصوم است و نماینده خدا جز خیر و صلاح جامعه و فرد را در نظر نمی‌گیرد.
«و همسران او مادران آنها [مؤمنان] محسوب می‌شوند» (وَ أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ).
البته مادر معنوی و روحانی، همان‌گونه که پیامبر صلّی اللّه علیه و آله پدر روحانی و معنوی امت است.
این ارتباط و پیوند معنوی، تنها تأثیرش مسأله «حفظ احترام» و «حرمت ازدواج» با زنان پیامبر بود، یعنی مسلمانان حق داشتند، با دختران پیامبر ازدواج کنند، در حالی که هیچ کس با دختر مادر خود نمی‌تواند ازدواج کند، و نیز مسأله محرمیّت و نگاه کردن به همسران پیامبر برای هیچ کس جز محارم آنها مجاز نبود.
با این که پیامبر صلّی اللّه علیه و آله به منزله پدر، و همسران او به منزله مادران مؤمنین هستند، هیچ‌گاه از آنها ارث نمی‌برند، چگونه می‌توان انتظار داشت که پسر خوانده‌ها وارث گردند.
سپس می‌افزاید: «و خویشاوندان نسبت به یکدیگر، از مؤمنان و مهاجران، در آنچه خدا مقرّر داشته است اولی هستند» (وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلی بِبَعْضٍ فِی کِتابِ اللَّهِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُهاجِرِینَ).
ولی با این حال برای این که راه را بکلی به روی مسلمانان نبندد و بتوانند برای دوستان و کسانی که مورد علاقه آنها هستند چیزی به ارث بگذارند- هر چند از طریق وصیت نسبت به ثلث مال باشد- در پایان آیه اضافه می‌کند: «مگر این که
ج3، ص591
بخواهید نسبت به دوستانتان نیکی کنید» و سهمی از اموال خود را به آنها بدهید (إِلَّا أَنْ تَفْعَلُوا إِلی أَوْلِیائِکُمْ مَعْرُوفاً).
و در آخرین جمله برای تأکید همه احکام گذشته، یا حکم اخیر، می‌فرماید:
«این حکم در کتاب (الهی) نوشته شده است» (کانَ ذلِکَ فِی الْکِتابِ مَسْطُوراً).
}}
|-|تسنیم=
|-|تسنیم=
{{ نمایش فشرده تفسیر|
*[[تفسیر:تسنیم | تفسیر آیات]]
*[[تفسیر:تسنیم | تفسیر آیات]]
|-|نور=
}}
*[[تفسیر:نور  | تفسیر آیات]]
 
|-|</tabber>
|-|</tabber>



نسخهٔ ‏۲۳ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۰۴:۵۳


ترجمه

پیامبر نسبت به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است؛ و همسران او مادران آنها [= مؤمنان‌] محسوب می‌شوند؛ و خویشاوندان نسبت به یکدیگر از مؤمنان و مهاجران در آنچه خدا مقرّر داشته اولی هستند، مگر اینکه بخواهید نسبت به دوستانتان نیکی کنید (و سهمی از اموال خود را به آنها بدهید)؛ این حکم در کتاب (الهی) نوشته شده است.

پيامبر نسبت به مؤمنان از خودشان مقدم‌تر است و همسرانش [در حكم‌] مادران ايشانند. و خويشاوندان طبق كتاب خدا، از مؤمنان و مهاجران نسبت به يكديگر [در ارث‌] اولويت و تقدّم دارند، مگر آن كه بخواهيد به دوستان خود نيكى كنيد [و سهمى از مال خود را برايشان وصيت
پيامبر به مؤمنان از خودشان سزاوارتر [و نزديكتر] است و همسرانش مادران ايشانند، و خويشاوندان [طبق‌] كتاب خدا، بعضى [نسبت‌] به بعضى اولويت دارند [و] بر مؤمنان و مهاجران [مقدّمند]، مگر آنكه بخواهيد به دوستان [مؤمن‌] خود [وصيت يا ]احسانى كنيد، و اين در كتاب [خدا] نگاشته شده است.
پیغمبر اولی و سزاوارتر به مؤمنان است از خود آنها (یعنی مؤمنان باید حکم و اراده او را مقدم بر اراده خود بدارند و از جان و مال در اطاعتش مضایقه نکنند) و زنان او (در اطاعت و عطوفت و حرمت نکاح، به حکم) مادران مؤمنان هستند و خویشاوندان نسبی شخص (در حکم ارث) بعضی بر بعضی دیگر در کتاب خدا مقدمند از انصار و مهاجرین (که با هم عهد برادری بسته‌اند) مگر آنکه به نیکی و احسان بر دوستان خود (از مهاجر و انصار) وصیتی کنید که این (تقدم وصیت بر ارث خویشان) هم در کتاب حق مسطور گردیده است.
پیامبر، نسبت به مؤمنان از خودشان اولی و سزاوارتر است، و همسرانش [حرمت ازدواج به منزله] مادران آنانند، و بر طبق کتاب خدا دارندگان قرابت نسبی [در میراث بردنِ] از یکدیگر از مؤمنان و مهاجران [که پیش از این بر پایه ایمان و هجرت میراث می بردند] سزاوارترند، مگر اینکه بخواهید [در وصیت کردن به پرداخت ارث] درباره دوستانتان احسان کنید که این امری ثبت شده در کتاب [خدا] ست.
پيامبر به مؤمنان از خودشان سزاتر است و زنانش مادران مؤمنان هستند و در كتاب خدا خويشاوندان نسبى از مؤمنان و مهاجران به يكديگر سزاوارترند، مگر آنكه بخواهيد به يكى از دوستان خود نيكى كنيد. و اين حكم در كتاب خدا مكتوب است.
پیامبر از خود مؤمنان به آنها نزدیکتر و سزاوارتر است و همسران او در حکم مادران ایشان هستند، و خویشاوندان در [حکم و] کتاب الهی نسبت به همدیگر از سایر مؤمنان و مهاجران سزاوارتر [به ارث بردن‌]، هستند، مگر آنکه در حق دوستانتان وصیتی نیک انجام دهید [که بی‌اشکال است‌]، و این در کتاب آسمانی نوشته شده است‌
پيامبر به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است و همسران او مادران ايشانند و در كتاب خدا خويشاوندان برخى به برخى [در ميراث‌] سزاوارترند از مؤمنان و مهاجران، مگر آنكه بخواهيد به دوستان همكيش خود نيكى كنيد. اين [حكم‌] در كتاب- لوح محفوظ يا قرآن- نوشته شده است.
پیغمبر از خود مؤمنان نسبت بدانان اولویّت بیشتری دارد (و اراده و خواست او در مسائل فردی و اجتماعی مؤمنان، مقدّم بر اراده و خواست ایشان است) و همسران پیغمبر، مادران مؤمنان محسوبند (و باید احترام مادری آنان را از نظر به دور نداشت، و یکایک ایشان را بزرگ و ارجمند شمرد)، و خویشاوندان نسبت به همدیگر (از نظر ارث بردن بعضی از بعضی) از مؤمنان و مهاجران، در کتاب یزدان (قرآن) از اولویّت بیشتری برخوردارند، (و پیمان مؤاخات و برادری موجب ارث نمی‌باشد)، مگر این که بخواهید در حق دوستان خود کار نیکی انجام دهید (و از طریق وصیّت، مقداری برای آنان به ارث بگذارید و بدیشان خوبی کنید، که این عمل مانعی ندارد). این (حکم توارث خویشاوندان) در کتاب (قرآن) مکتوب و مقرّر است (و تغییر و تبدیلی نمی‌شناسد).
پیامبر بزرگ به مؤمنان از خودهاشان برتر(و نزدیکتر) است و همسرانش مادران ایشانند و خویشاوندان در کتاب خدا - بعضیشان (نسبت) به بعضی دیگر - از مؤمنان و مهاجران برترند؛ مگر آنکه بخواهید برای دوستان (باایمان)تان کاری [:وصیّت یا احسانی] به شایستگی کنید. و این در کتاب (وحیانی) نگاشته بوده است.
پیمبر سزاوارتر است به مؤمنان از خود ایشان و زنان او مادران ایشانند و خویشاوندان برخیشان سزاوارترند به برخی در کتاب خدا از مؤمنان و مهاجران مگر آنکه کنید در باره دوستانتان نکوئی بوده است آن در کتاب نوشته‌


الأحزاب ٥ آیه ٦ الأحزاب ٧
سوره : سوره الأحزاب
نزول : ٥ هجرت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ٣٢
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«أَلنَّبِیُّ أَوْلی ...»: مراد این است که پیغمبر اسلام در جان و مال امّت محمّدی، حق تصرّف بیشتری از خود تصرّف مؤمنان در جان و مال خود دارد، و پیغمبر همیشه باید عزیزتر از جان و مال مؤمن در نزد مؤمن باشد، و فرمان و فرموده او مقدم بر اراده و خواست خود انسان (نگا: نساء / ). «أَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ»: همسران پیغمبر مادران امت محمّدی هستند، و لذا مؤمنان باید برابر فرمان آسمانی حرمت مقام مادری ایشان را رعایت کنند و یکایک مادران آسمانی را گرامی‌دارند (نگا: احزاب / ). «أُولُوا الأرْحَامِ، بَعْضُهُمْ أَوْلی بِبَعضٍ ...»: این قسمت از آیه، بیانگر این واقعیّت است که مؤاخات و برادری موجود میان مهاجرین و انصار مدینه در صدر اسلام، و مؤاخات و برادری منعقد در هر زمانی، موجب ارث بردن نمی‌باشد. «کِتَابِ اللهِ»: مراد لوح محفوظ یا قضا و قدر الهی است و یا مراد قرآن کلام آفریدگار است که قوانین ارث در آن مقرّر است (نگا: بقره / نساء / و و و . «إِلاّ أَن تَفْعَلُوا ...»: اشاره بدین نکته است که اگر انسان در حق دوستان نیکی کرد و از دارائی به جای مانده، قسمتی را برابر وصیّت، به آنان دهد، بلامانع است. «الْکِتَابِ»: مثل بالا. «مَسْطُوراً»: مکتوب. نوشته شده.

آیات مرتبط (تعداد ریشه‌های مشترک)

نزول

«شیخ طوسى» گویند: قتاده گوید: مسلمین به علت هجرت از یکدیگر ارث مى بردند تا این که این آیه نازل شد.[۱]

تفسیر


تفسیر نور (محسن قرائتی)


النَّبِيُّ أَوْلى‌ بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى‌ بِبَعْضٍ فِي كِتابِ اللَّهِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُهاجِرِينَ إِلَّا أَنْ تَفْعَلُوا إِلى‌ أَوْلِيائِكُمْ مَعْرُوفاً كانَ ذلِكَ فِي الْكِتابِ مَسْطُوراً «6»

پيامبر به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است، و همسران او (در حرمت نكاح مانند) مادران مؤمنان محسوب مى‌شوند، و در كتاب خداوند، خويشاوندان (نسبى) بعضى نسبت به بعضى از مؤمنان و مهاجران (كه قبلًا بر اساس ايمان و هجرت ارث مى‌بردند، در ارث بردن) اولويّت دارند، مگر آن كه بخواهيد نسبت به دوستانتان نيكى كنيد (و سهمى از اموال خود را در قالب وصيّت به آنان بدهيد)؛ اين (حكم) در كتاب (الهى) نوشته شده است.

جلد 7 - صفحه 331

نکته ها

در تفسير مجمع البيان مى‌خوانيم: پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله ميان مسلمانان (انصار و مهاجرين) عقد اخوّت برقرار كرده بود، به گونه‌اى كه مثل برادر حقيقى از يكديگر ارث مى‌بردند، زيرا مهاجران در آغاز، از وطن و اموال و بستگان خود دور شده بودند و عقد اخوّت، اين موارد را جبران مى‌كرد تا آنكه آيه نازل شد و چنين ارثى را لغو كرد و فرمود: ملاك ارث بردن، خويشاوندى است.

هنگامى كه فرمان پيامبر صلى الله عليه و آله در مورد حركت براى جنگ تبوك صادر شد، بعضى گفتند: ما بايد از والدين خود اجازه بگيريم. اين جمله نازل شد كه‌ «النَّبِيُّ أَوْلى‌ بِالْمُؤْمِنِينَ». «1»

پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در روز غديرخم كه به فرمان خداوند، حضرت على عليه السلام را به جانشينى خود منصوب فرمود، قبل از معّرفى و نصب آن حضرت، جمله‌ى «أ لست اولى بكم من انفسكم» را بيان فرمودند و از آنان اقرار گرفتند كه آيا طبق آيه قرآن، من از شما حتّى نسبت به خودتان اولويّت ندارم؟! همه گفتند: بله.

آنگاه پيامبر صلى الله عليه و آله فرمودند: «من كنت مولاه فهذا على مولاه» «2»

اولويّت پيامبر بر مؤمنان، در مسايل حكومتى و فردى و تمام امور است. «النَّبِيُّ أَوْلى‌» چنانكه در آيه‌ى 36 همين سوره مى‌خوانيم: براى هيچ زن و مرد با ايمانى در برابر قضاوت پيامبر حقّ انتخاب و اختيارى نيست. «ما كانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضَى اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ» در روايات بسيارى آمده است: پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله، اين اولويّت را براى امامان معصوم عليهم السلام نيز قائل بودند. «3»

در حديث مى‌خوانيم: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «والذّى نفسى بيده لا يؤمن احدكم حتّى اكون احَبَّ اليه من نفسه و ماله و ولده والناس اجمعين» سوگند به خدايى كه جانم در دست اوست، ايمان هيچ يك از شما كامل نيست، مگر اين كه مرا از جان و مال و فرزند و از همه‌ى مردم بيشتر دوست داشته باشد. «4»


«1». تفسير مجمع‌البيان.

«2». بحار، ج 21، ص 387.

«3». تفسير نورالثقلين.

«4». تفسير نمونه به نقل از فى ظلال.

جلد 7 - صفحه 332

پیام ها

1- پيامبر، بر تمام مؤمنان ولايت كامل دارد و ولايت آن حضرت بر مردم، از ولايت خودشان بر امورشان برتر است. «النَّبِيُّ أَوْلى‌ بِالْمُؤْمِنِينَ» (در جامعه اسلامى، بايد دين سالارى باشد.)

2- لازمه‌ى ايمان به خداوند، پذيرش ولايت رسول خداست. «النَّبِيُّ أَوْلى‌»

3- احترام همسران پيامبر لازم است. «أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ» (حتّى پس از رحلت پيامبر، كسى حقّ ندارد با همسران پيامبر ازدواج كند.)

4- قرار گرفتن همسران پيامبر به منزله‌ى مادر، سبب ارث بردن آنان از مردم نمى‌شود. «وَ أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى‌ بِبَعْضٍ»

5- خويشاوندى و پيوندهاى خانوادگى، اولويّت‌آور است. «أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى‌ بِبَعْضٍ»

6- قوانين ثابت ارث، مانع رسيدگى به وضعيّت دوستان محروم نشود. «إِلَّا أَنْ تَفْعَلُوا إِلى‌ أَوْلِيائِكُمْ مَعْرُوفاً»

7- اولويّت خويشاوندان در ارث، بعد از عمل به وصيّت است. وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى‌ بِبَعْضٍ‌ ... إِلَّا أَنْ تَفْعَلُوا ... (آرى، اگر فردى وصيّت كرد كه بخشى از مال او صرف دوستانش شود، اوّل بايد به وصيّت عمل شود و سپس تقسيم شود.)

8- احكام ومسايل حقوقى را در امور خانوادگى جدّى بگيريم. «فِي الْكِتابِ مَسْطُوراً»

9- ثبت و ضبط امور، كارى الهى است. «فِي الْكِتابِ مَسْطُوراً»

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



النَّبِيُّ أَوْلى‌ بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى‌ بِبَعْضٍ فِي كِتابِ اللَّهِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُهاجِرِينَ إِلاَّ أَنْ تَفْعَلُوا إِلى‌ أَوْلِيائِكُمْ مَعْرُوفاً كانَ ذلِكَ فِي الْكِتابِ مَسْطُوراً «6»

شأن نزول: مفسرين نقل نموده‌اند كه چون حضرت رسالت صلّى اللّه عليه و آله به غزوه تبوك عزيمت فرمود، همه مسلمانان را به خروج امر نمود بعضى گفتند از پدر و مادر خود اجازه طلب كنيم؛ آيه شريفه نازل شد: «1» النَّبِيُّ أَوْلى‌ بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ‌: پيغمبر برگزيده سزاوارتر است و اولويت دارد به گروه گرويدگان از نفسهاى ايشان در همه كارهاى دين و دنيا، زيرا هر چه فرمايد عنى صلاح بنده و محض فلاح او است به خلاف اوامر نفس انسانى كه موجب غوايت و سبب شقاوت است، و لهذا اولويت آن حضرت نسبت به مؤمنين بر طريق اطلاق واقع شده و مقيد نشده به بعضى دون بعضى، پس واجب است بر همه مؤمنان، كه آن حضرت نزد آنها دوست‌تر باشد از نفس ايشان و امر او انفذ باشد از امر غير او و اتمّ باشد از شفقت بر غير او، و در حديث صحيح وارد شده كه فرمود آن حضرت:

ما من مؤمن الّا انا اولى به فى الدّنيا و الاخرة «2».


«1» همان مدرك. ص 338.

«2» منهج الصادقين، ج 7، ص 283.

جلد 10 - صفحه 407

و نيز فرمود: و الّذى نفسى بيده لا يؤمننّ عبد حتّى اكون احبّ اليه من نفسه و ابويه و اهله و ولده و النّاس اجمعين. قسم به آن خدائى كه جان من در تحت قدرت او است، ايمان نياورد البته البته هيچ بنده‌اى و مؤمن نباشد تا آنكه نباشم من دوست‌تر به او از خود او و پدر و مادر او و اهل و اولاد او و مردم تماما «1».

پس بايد فرمان آن حضرت از تمام فرمانها لازمتر باشد، و لذا صاحب عين المعانى گفته: محبت به آن حضرت سزاوارتر است از خود و غير خود از اقارب و اجانب‌ «2».

وَ أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ‌: و زنان او مادران ايشانند، يعنى نازل منزله ايشان در تعظيم و احترام نه در ساير احكام، زيرا ديدن آنها جايز نبوده و نسبت وراثت نداشته‌اند و به جهت احترام ايشان است تحريم نكاح آنان، پس در تحريم و استحقاق تعظيم مانند مادران، و در سواى آن در حكم اجنبيانند.

تنبيه: زنان پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله مادرهاى مؤمنينند در حرمت تزويج و استحقاق تعظيم، مادامى كه باقى هستند در اطاعت خدا؛ و لذا در اكمال الدين صدوق روايت نموده: از حضرت قائم عجل اللّه فرجه سؤال شد از معنى طلاقى كه تفويض فرمود حضرت رسول به امير المؤمنين عليهما السّلام. در جواب فرمود: بدرستى كه خداوند، عظيم كرد شأن زنان پيغمبر را و مخصوص نمود شرف آنها را به اسم امهات، پس حضرت رسول فرمود اى ابا الحسن، بدرستى كه اين شرف باقى است براى زوجات من مادامى كه باقى باشند بر اطاعت خدا، پس هر يك از ايشان معصيت نمايند خدا را بعد از من به سبب خروج بر تو، طلاق بده تو او را در ازواج بودن و ساقط كن او را از شرف امهات بودن و از شرف مادر مؤمنين بودن‌ «3».

وَ أُولُوا الْأَرْحامِ‌: و خويشاوندان، بَعْضُهُمْ أَوْلى‌ بِبَعْضٍ‌: برخى از ايشان‌


«1» مدرك سابق.

«2» منهج الصادقين، (چ سوم اسلاميه)، ج 7، ص 283 بنقل از صاحب عين المعانى.

«3» كمال الدّين (چ دار الكتب 1395 هجرى)، ج 2، ص 459 از سعد بن عبد اللّه القمى ادامه حديث 21 از باب 43.

جلد 10 - صفحه 408

سزاوارترند در توارث، فِي كِتابِ اللَّهِ‌: در لوح محفوظ يا در آنچه نازل شده از قرآن، يعنى آيه موارث يا در اين آيه شريفه يا در آنچه حق تعالى مكتوب و مفروض ساخته. و بهر تقدير ايشان احقّند به ميراث، مِنَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُهاجِرِينَ‌: از ايمان آورندگان يعنى انصار و هجرت‌كنندگان كه پيغمبر ميان آنها برادرى داده يا از مؤمنان متؤاخى و مهاجران مكه و مدينه. اين بيان «اولوا الارحام» است يعنى اقرباى از اين گروه مذكور اولى هستند از جانب مؤمنين و مهاجرين بلكه ميراث برند از يكديگر.

تنبيه: آيه شريفه دليل است بر آنكه با وجود آباء و اولاد، به برادران و خواهران ارث نمى‌رسد، زيرا آنها اقربند در طبقه اولى. و همچنين طبقه ثانيه كه برادران و خواهرانند، اقربند از طبقه ثالثه كه عمومه و خئوله‌اند، پس اولى به ارث باشند از ثالثه.

إِلَّا أَنْ تَفْعَلُوا: مگر آنكه بكنيد، إِلى‌ أَوْلِيائِكُمْ مَعْرُوفاً: بدوستان خود از مؤمنين و مهاجرين نيكوئى، يعنى وصيت كنيد بعضى از مال خود را براى هر كه دوست داريد، يا در حال حيات چيزى از اموال خود به دوستان ببخشيد. مراد وصيت شخص است براى اخوان دينى و نسبى خود در صورتى كه زائد بر ثلث نباشد يا زائد بر شرط اجازه ورّاث، كانَ ذلِكَ فِي الْكِتابِ مَسْطُوراً: هست آنچه ذكر شد در اين دو آيه از اولويت پيغمبر و توارث ذوى الارحام در قرآن يا در لوح محفوظ نوشته شده و ثابت گشته.

نكته: اين جمله مستانفه كه در حكم خاتمه آن چيزى است كه مذكور شد.

تبصره: آيه شريفه دال است بر ولايت و خلافت حضرت امير المؤمنين عليه السّلام بدين تقرير كه: بعد از آيه‌ «النَّبِيُّ أَوْلى‌ بِالْمُؤْمِنِينَ» خدا فرموده: «وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى‌ بِبَعْضٍ فِي كِتابِ اللَّهِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُهاجِرِينَ» پس اولى به ولايت مشروط است بر سه شرط: 1- قرابت، 2- ايمان، 3- هجرت.

در صورتى كه «من» بيانيه باشد و يا مشروط است به يك شرط، لكن با دارا بودن دو شرط ديگر به قاعده بودن مفضّل از جنس مفضل عليه، پس در هر صورت شخص اولى به ولايت داراى هر سه صفت باشد از قرابت و ايمان و هجرت. بنابراين تمام امت دعوى خلافت را در حق پنج نفر گفتند: حضرت‌

جلد 10 - صفحه 409

امير المؤمنين عليه السّلام، عباس و خلفاى ثلاث. اما خلفاى ثلاث اگرچه اهل ايمان و مهاجر بودند لكن از اقرباى حضرت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله نبودند. اما عباس اگرچه از اقرباء و اهل ايمان بود ولى مهاجر نبوده بلكه طليق (آزاد شده) بوده؛ پس امامت و خلافت مخصوص حضرت على عليه السّلام است كه داراى هر سه صفت بوده.

بيان ديگر: آيه‌ «النَّبِيُّ أَوْلى‌ بِالْمُؤْمِنِينَ» با ملاحظه آيه‌ «أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ» كه حضرت امير المؤمنين عليه السّلام نفس حضرت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله است، و آنچه براى نفس پيغمبر باشد از اولويت بر مؤمنين، بايد براى كسى كه به منزله نفس اوست باشد، چنانچه تصريح به اين فرموده در غدير خم. فرمود:

«الست اولى بكم من انفسكم» تمام جمعيت گفتند: بلى يا رسول اللّه پس فرمود:

«من كنت مولاه فهذا علىّ مولاه» «1». فتأمل و تبصر و تفهم.


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


النَّبِيُّ أَوْلى‌ بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى‌ بِبَعْضٍ فِي كِتابِ اللَّهِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُهاجِرِينَ إِلاَّ أَنْ تَفْعَلُوا إِلى‌ أَوْلِيائِكُمْ مَعْرُوفاً كانَ ذلِكَ فِي الْكِتابِ مَسْطُوراً «6» وَ إِذْ أَخَذْنا مِنَ النَّبِيِّينَ مِيثاقَهُمْ وَ مِنْكَ وَ مِنْ نُوحٍ وَ إِبْراهِيمَ وَ مُوسى‌ وَ عِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ وَ أَخَذْنا مِنْهُمْ مِيثاقاً غَلِيظاً «7» لِيَسْئَلَ الصَّادِقِينَ عَنْ صِدْقِهِمْ وَ أَعَدَّ لِلْكافِرِينَ عَذاباً أَلِيماً «8»

ترجمه‌

پيغمبر سزاوارتر است بمؤمنان از خودهاشان و جفتهايش مادران ايشانند و خويشاوندان بعضيشان سزاوارترند ببعضى در كتاب خدا از گروندگان و هجرت كنندگان مگر آنكه بنمائيد بدوستانتان احسانى باشد آن در كتاب نوشته شده‌

و ياد كن هنگامى را كه گرفتيم از پيغمبران پيمانشان را و از تو و از نوح و ابراهيم و موسى و عيسى پسر مريم و گرفتيم از ايشان پيمانى سخت‌

تا سؤال كند راستگويان را از راستگوئيشان و آماده نمود براى كافران عذابى دردناك.

تفسير

خداوند متعال بعد از منع از بعضى نسبتهاى مجازى براى مصلحتى كه ذكر شد اثبات فرموده است بعضى از نسبتهاى حقيقى و مجازى را براى مصالحى و از آن جمله آنستكه پيغمبر صلى اللّه عليه و اله سزاوارتر است بتصرّف در نفوس و اموال اهل ايمان از خود ايشان چون آنحضرت عقل كلّ و هادى سبل و رحمة للعالمين و بر امّت خود از هر پدر مهربانى مهربانتر بوده و هست لذا هر تصرّفى در نفوس و اموال و اعتبارات آنها فرمايد بمقتضاى صلاح واقعى و خير حقيقى آنها در دنيا و آخرت خواهد بود ولى خودشان ممكن است بامورى اقدام نمايند كه خير و صلاح آنها در آن نباشد پس او ولىّ اهل ايمان و پدر مهربان ايشان است كه بتربيت او بأقصى مدارج كمال رسيده و داراى حيات ابدى ميگردند و بملاحظه همين پدرى روحانى است كه اهل ايمان برادر دينى يكديگر ميباشند و زنان آنحضرت بمنزله‌


جلد 4 صفحه 304

مادران ايشانند ولى چون اين نسبت مادرى حقيقى نيست فقط مصحّح اطلاق لازم دارد و آن احترام است ماداميكه خودشان اقدام بهتك حرمت خود ننمايند بخروج از اطاعت امام زمان و حرمت تزويجشان است بر اهل ايمان باحترام پيغمبر صلى اللّه عليه و اله كه از شرع رسيده و بچيز ديگرى از قبيل محرميّت و ارث و نسبتهاى مجازى ديگر سرايت نميكند كه بتوان مثلا برادرايشان را خال و خواهر آنها را خاله و پدر و مادر آنانرا جدّ و جدّه خواند و از براى منع آنها آيه سابقه كافى است علاوه بر آنكه مصحّحى براى استعمال ندارد در مجمع از پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلم نقل نموده كه چون آنحضرت اراده غزوه تبوك فرمود امر نمود مردم را بخروج و جمعى گفتند ما بايد از پدر و مادرمان اذن بگيريم پس اين آيه نازل شد كه دلالت بر اولويّت آنحضرت بتمام اهل ايمان در تمام امور دارد و نيز نقل نموده از صادقين عليهما السلام و جمعى از قرّاء كه قرائت نموده‌اند و ازواجه امّهاتهم و هو أب لهم و قمّى ره فرموده كه بهمين نحو نازل شده است و در اوائل كتاب ذكر شد كه اين قبيل روايات بايد حمل بر تفسير الهى شود و كسانيكه قرابت و رحميّت با كسى دارند سزاوارترند بمقام و منصب و امر تجهيز و ميراث آنكس در حكم الهى كه در كتب فقه براى ولايت در امور ميّت وارث بردن ارحام از يكديگر هر يك بنوبه خود بتفصيل ذكر شده از ساير اهل ايمان كه مهيّا براى نصرت پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلم شدند و كسانيكه با آنحضرت هجرت نمودند و او بين هر دو نفر از آنها عقد اخوّت بسته بود و قبل از نزول اين آيه از يكديگر بنا بود بهمان سبب ارث ببرند و در اواخر سوره انفال بيان شد كه باين آيه نسخ گرديد و بنابر اين ظاهر آيه شريفه يك امر معمول بين عقلاء و مركوز در اذهان است كه اقارب و ارحام هر كس بحسب مراتب قربشان بآن كس اولى و سزاوارترند باو از اجانب و اشخاص بيگانه در هر امر از امور در حال حيات و بعد از ممات مثلا اگر كسى منصبى يا كارى داشته باشد و فرزند صالحى براى آنكار و منصب و بخواهند بعد از او آنكار و منصب را بكسى واگذار كنند هر كس بشنود ميگويد فرزندش اولى و احقّ است از غير و با قطع نظر از اين بناى عقلاء كه كاشف از حكم عقل است آيه دلالت دارد بر آنكه ائمه اطهار كه نزديكترين افراد اهل ايمان بحضرت ختمى مرتبت و اولاد روحى و جسمى اويند احقّ و اولى هستند بعد از او بامارت و


جلد 4 صفحه 305

زعامت اهل ايمان كه مقام و منصب و شأن او بود از سايرين و نيز اقارب متوّفى بحسب مراتب ارث و ولايت در امر تجهيز اولى هستند از اجانب بميراث و ساير امور او و منافات ندارد كه آيه ناظر بامارت و امامت ائمه اطهار باشد بعد از رحلت پيغمبر صلى اللّه عليه و اله چنانچه مفاد بعضى از روايات است و مبيّن حكم ولايت و وراثت ارحام بحسب مراتب خودشان كه مفاد بعضى از روايات ديگر و مورد تمسّك فقهاء در ابواب فقه است چون مستفاد معناى عامّى است كه همه را در بر دارد و بخواست خداوند بنظر حقير رسيد و از ادلّه اثبات مذهب حقّه اثنى عشريه است و تقريبش به بيان مذكور از غنائم اين تفسير بشمار ميرود و از اين اولويّت استثناء شده مورديكه بعضى از اهل ايمان بغرض صحيحى براى بعضى از دوستان و مواليان خود وصيّتى نمايد بامر مشروعى راجع به تجهيز خود يا بمال معيّنى كه از ثلث مالش زيادتر نباشد در باره آن بعض كه باو احسان شود يا او احسان بغير نمايد كه در اين صورت او اولى بآن امر و آنمال خواهد بود از اولياء ميّت و تمام اين احكام در علم الهى و كتاب آسمانى موجود و مرقوم بوده و هست و خواهد بود و در كتب فقهيّه مفصلا ذكر شده است و شايد نكته عطف مهاجرين بر مؤمنين آن باشد كه تصوّر نشود اولويّتى براى ايشان بملاحظه هجرت و سبق اسلام و ساير مزايا كه براى خودشان اثبات مينمودند و راجع بمقام ولايت و ابوّت پيغمبر صلى اللّه عليه و اله و بعد از او امير المؤمنين عليه السّلام و اولاد طاهرين او اخبار بسيارى وارد شده كه در بعضى از آنها كفالت ايتام و اعانت ضعفاء اهل ايمان و اداء ديونشان از لوازم آن شمرده شده و شمه‌اى از اينمقال در سوره بقره ذيل آيه و إذ أخذنا ميثاق بنى اسرائيل گذشت و براى اثبات مقام ولايت پيغمبر خاتم و ساير انبياء عظام بر امم خود خداوند ياد آورى فرموده از عهدى كه گرفته است از ايشان در عالم ذرّ كه از تعليم عقائد حقّه و اخلاق حسنه و آداب و سنن لازمه بامّتها دريغ ننمايند و در موعظه و نصيحت و ارشاد و هدايت آنان كوتاهى نكنند و در تحمّل ناملائمات و سختيها در انجام اين مقصد بردبار باشند مخصوصا عهدى كه از پنج پيغمبر اولو العزم صاحب كتاب و شريعت عامّه تامّه كه نامبرده شده‌اند گرفته شده كه براى توسعه دائره نبوّتشان اخيرا تأكيد شده است آنعهد بشدّت و استحكام براى آنكه در قيامت سؤال فرمايد از


جلد 4 صفحه 306

راستگويان عالم در عقائد و اعمال كه اين راستى و درستى را از كجا آموختيد و ايشان عرض كنند از پيغمبران و سؤال شود براى چه آنرا شعار خود قرار داديد عرض كنند براى رضاى خدا و ظاهر شود بر عالميان صدق و صفاى انبياء و پيروانشان و وارد شوند كفّار و فجّار در عذاب اليم رسوائى بظهور دروغگوئيشان و آتش جهنم آماده شده بيد قدرت الهى براى و رود آنان خلاصه آنكه اين عهد و ميثاق براى آن بود كه برسند اهل ايمان و اعمال صالحه بپاداش اعمالشان و اهل كفر و زندقه بمجازات كردارشان با بيّنه و برهان و وضوح حال هر يك از دو دسته بر عالميان و قمّى ره نقل فرموده كه خداوند اولا از انبيا عهد گرفت براى خود و ثانيا براى پيغمبر آخر الزّمان و شايد مراد آن باشد كه بشارت بظهور او دهند و در مشكلات استمداد از نور وجود او نمايند و در شدائد متوّسل باو و آل اطهارش شوند و معترف بأفضليّت ايشان باشند و بنابر اين نكته تكرار اخذ ميثاق در آيه تعدّد عهد است نه صرف تأكيد يا وجود فاصله بين اخذنا و متعلّق آن كه ليسئل باشد و احتياج بتكرار براى اتّصال ذيل كلام بصدر آن كه نكته در صورت وحدت عهد است.

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


النَّبِي‌ُّ أَولي‌ بِالمُؤمِنِين‌َ مِن‌ أَنفُسِهِم‌ وَ أَزواجُه‌ُ أُمَّهاتُهُم‌ وَ أُولُوا الأَرحام‌ِ بَعضُهُم‌ أَولي‌ بِبَعض‌ٍ فِي‌ كِتاب‌ِ اللّه‌ِ مِن‌َ المُؤمِنِين‌َ وَ المُهاجِرِين‌َ إِلاّ أَن‌ تَفعَلُوا إِلي‌ أَولِيائِكُم‌ مَعرُوفاً كان‌َ ذلِك‌َ فِي‌ الكِتاب‌ِ مَسطُوراً «6»

پيغمبر اكرم‌ ولايتش‌ ‌بر‌ مؤمنين‌ بيشتر ‌است‌ ‌از‌ ولايت‌ ‌خود‌ ‌آنها‌ ‌بر‌ نفوس‌ ‌خود‌ و زنهاي‌ ‌او‌ حكم‌ مادران‌ ‌آنها‌ ‌را‌ دارند و صاحبان‌ ارحام‌ بعض‌ ‌از‌ ارحام‌ مقدم‌ و سزاوارترند ‌از‌ بعض‌ ديگر ‌در‌ كتاب‌ اللّه‌ ‌از‌ مؤمنين‌ و مهاجرين‌ مگر اينكه‌ بخواهيد نسبت‌ ‌به‌ اولياء خودتان‌ معروفي‌ بجا آوريد ‌اينکه‌ دستور ‌در‌ كتاب‌ الهي‌ مسطور ‌است‌.

النَّبِي‌ُّ أَولي‌ بِالمُؤمِنِين‌َ مِن‌ أَنفُسِهِم‌ مؤمنين‌ اختيار جان‌ و مال‌ و عرض‌ ‌خود‌ ‌را‌ دارند چنانچه‌ فرمودند

«‌النّاس‌ مسلطون‌ ‌علي‌ اموالهم‌ و انفسهم‌»

و لكن‌ ولاية كليه‌ ‌بر‌ جان‌ و مال‌ مؤمنين‌ ‌بر‌ پيغمبر (ص‌) ثابت‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌هر‌ چه‌ امر بفرمايد واجب‌ ‌است‌ اطاعة ‌او‌ چنانچه‌ خداوند ولاية كليه‌ ذاتيه‌ ‌بر‌ تمام‌ بندگان‌ دارد پيغمبر و امام‌ ‌هم‌ همين‌ ولاية ‌را‌ دارند ‌به‌ جعل‌ الهي‌ ‌که‌ چنانچه‌ ‌در‌ غدير خم‌ فرمود

الست‌ اولي‌ بالمؤمنين‌ ‌من‌ انفسهم‌ قالوا بلي‌ ‌ يا ‌ ‌رسول‌ اللّه‌ ‌فقال‌ ‌من‌ كنت‌ موليه‌ فهذا ‌علي‌ مولاه‌»

و ‌اينکه‌ ولاية كليه‌ ‌بعد‌ ‌از‌ نبي‌ ‌براي‌ ائمه‌ (ع‌) ثابت‌ ‌است‌ ‌که‌ اولي‌ الامر هستند چنانچه‌ ميفرمايد يا أَيُّهَا الَّذِين‌َ آمَنُوا أَطِيعُوا اللّه‌َ وَ

جلد 14 - صفحه 477

أَطِيعُوا الرَّسُول‌َ وَ أُولِي‌ الأَمرِ مِنكُم‌ فَإِن‌ تَنازَعتُم‌ فِي‌ شَي‌ءٍ فَرُدُّوه‌ُ إِلَي‌ اللّه‌ِ وَ الرَّسُول‌ِ إِن‌ كُنتُم‌ تُؤمِنُون‌َ بِاللّه‌ِ وَ اليَوم‌ِ الآخِرِ ذلِك‌َ خَيرٌ وَ أَحسَن‌ُ تَأوِيلًا (نساء ‌آيه‌ 59).

وَ أَزواجُه‌ُ أُمَّهاتُهُم‌ فقط ‌در‌ تحريم‌ نكاح‌ ‌بعد‌ ‌از‌ ‌رسول‌ چنانچه‌ ميفرمايد ‌در‌ همين‌ سوره‌ آيه 53 وَ لا أَن‌ تَنكِحُوا أَزواجَه‌ُ مِن‌ بَعدِه‌ِ أَبَداً و اما ‌در‌ ساير احكام‌ مادري‌ مثل‌ جواز نظر و ميراث‌ و اينكه‌ دختران‌ ‌آنها‌ حكم‌ خواهري‌ داشته‌ باشند نتوان‌ ازدواج‌ كرد و خواهران‌ ‌آنها‌ حكم‌ خاله‌ داشته‌ باشند و برادران‌ حكم‌ خالو ندارند و ‌از‌ ‌اينکه‌ باب‌ غلط صرف‌ ‌بود‌ ‌که‌ ‌به‌ معاويه‌ ميگفتند خال‌ المؤمنين‌.

وَ أُولُوا الأَرحام‌ِ بَعضُهُم‌ أَولي‌ بِبَعض‌ٍ فِي‌ كِتاب‌ِ اللّه‌ِ طبقات‌ ارث‌ ‌در‌ ارحام‌ طبقه‌ اولي‌ آباء و امهات‌ و ابناء و بنات‌ و ‌ان‌ نزلوا طبقه‌ ثانيه‌ اجداد و جدات‌ و ‌ان‌ علو و اخوة و اخوات‌ و اولادهم‌ طبقه‌ ثالثه‌ اعمام‌ و عمات‌ و اخوال‌ و خالات‌ و اولاد ‌آنها‌ انهم‌ الاقرب‌ فالاقرب‌ و اما زوج‌ و زوجه‌ ‌در‌ جميع‌ طبقات‌ شركت‌ دارند نسبت‌ ‌به‌ سهم‌ ‌خود‌.

مِن‌َ المُؤمِنِين‌َ وَ المُهاجِرِين‌َ ‌که‌ وارث‌ يكديگر ميشدند بدون‌ اينكه‌ حسب‌ و نسبي‌ ‌بين‌ ‌آنها‌ ‌باشد‌.

إِلّا أَن‌ تَفعَلُوا إِلي‌ أَولِيائِكُم‌ مَعرُوفاً وصيت‌ كنند ‌از‌ ثلث‌ مال‌ ‌خود‌ ‌به‌ اقارب‌ و ارحام‌ و فقراء و ضعفاء و دوستان‌ و رفقاء چيزي‌ ‌را‌ مانعي‌ ندارد زيرا ‌بعد‌ ‌از‌ اداء ديون‌ آنچه‌ باقيست‌ ثلث‌ مال‌ ‌را‌ ميت‌ حق‌ دارد وصيت‌ كند وارث‌ ‌بعد‌ ‌از‌ اداء دين‌ و وصيت‌ ‌است‌.

كان‌َ ذلِك‌َ فِي‌ الكِتاب‌ِ مَسطُوراً ‌در‌ قرآن‌ مجيد ‌در‌ لوح‌ محفوظ مسئله‌ ميراث‌ ثبت‌ و نوشته‌ ‌شده‌ و ممكن‌ ‌است‌ كلمه‌ ‌من‌ المؤمنين‌ و المهاجرين‌ معني‌ ‌اينکه‌ ‌باشد‌ ‌که‌ اولو الارحام‌ ‌که‌ ‌از‌ مؤمنين‌ و مهاجرين‌ هستند اولي‌ ‌از‌ ساير اقارب‌ هستند زيرا ميراث‌ مؤمن‌ ‌به‌ كافر نميرسد شرط وراثت‌ اسلام‌ ‌است‌ و لكن‌ معناي‌ اول‌ ظاهرتر ‌است‌.

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 6)- این آیه به مسأله مهم دیگری یعنی ابطال نظام «مؤاخات» می‌پردازد.

توضیح اینکه: هنگامی که مسلمانان از مکه به مدینه هجرت کردند و اسلام پیوند و رابطه آنها را با بستگان مشرکشان که در مکه بودند بکلی برید پیامبر صلّی اللّه علیه و آله به فرمان الهی، مسأله عقد اخوت و پیمان برادری را در میان آنها بر قرار ساخت. به این ترتیب که میان «مهاجران» و «انصار» (دو به دو) پیمان اخوت و برادری منعقد شد، و آنها همچون دو برادر حقیقی از یکدیگر ارث می‌بردند، ولی این یک حکم موقت و مخصوص به این حالت فوق‌العاده بود.

آیه نازل شد و «نظام مؤاخات» را بطوریکه جانشین نسب شود ابطال کرد و حکم ارث و مانند آن را مخصوص خویشاوندان حقیقی قرار داد.

منتهی در این آیه قبل از ذکر این نکته، به دو حکم دیگر، یعنی «اولویّت پیامبر صلّی اللّه علیه و آله نسبت به مؤمنین»، و «بودن زنان پیامبر صلّی اللّه علیه و آله به منزله مادر» به عنوان مقدمه، ذکر شده است.

ج3، ص590

می‌فرماید: «پیامبر نسبت به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است» (النَّبِیُّ أَوْلی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ). یعنی، پیامبر اسلام صلّی اللّه علیه و آله در مسائل اجتماعی و هم فردی و خصوصی، هم در مسائل مربوط به حکومت، و هم قضاوت و دعوت، از هر انسانی نسبت به خودش سزاوارتر است، و اراده و خواست او، مقدم بر اراده و خواست وی می‌باشد.

البته پیامبر صلّی اللّه علیه و آله معصوم است و نماینده خدا جز خیر و صلاح جامعه و فرد را در نظر نمی‌گیرد.

«و همسران او مادران آنها [مؤمنان] محسوب می‌شوند» (وَ أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ).

البته مادر معنوی و روحانی، همان‌گونه که پیامبر صلّی اللّه علیه و آله پدر روحانی و معنوی امت است.

این ارتباط و پیوند معنوی، تنها تأثیرش مسأله «حفظ احترام» و «حرمت ازدواج» با زنان پیامبر بود، یعنی مسلمانان حق داشتند، با دختران پیامبر ازدواج کنند، در حالی که هیچ کس با دختر مادر خود نمی‌تواند ازدواج کند، و نیز مسأله محرمیّت و نگاه کردن به همسران پیامبر برای هیچ کس جز محارم آنها مجاز نبود.

با این که پیامبر صلّی اللّه علیه و آله به منزله پدر، و همسران او به منزله مادران مؤمنین هستند، هیچ‌گاه از آنها ارث نمی‌برند، چگونه می‌توان انتظار داشت که پسر خوانده‌ها وارث گردند.

سپس می‌افزاید: «و خویشاوندان نسبت به یکدیگر، از مؤمنان و مهاجران، در آنچه خدا مقرّر داشته است اولی هستند» (وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلی بِبَعْضٍ فِی کِتابِ اللَّهِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُهاجِرِینَ).

ولی با این حال برای این که راه را بکلی به روی مسلمانان نبندد و بتوانند برای دوستان و کسانی که مورد علاقه آنها هستند چیزی به ارث بگذارند- هر چند از طریق وصیت نسبت به ثلث مال باشد- در پایان آیه اضافه می‌کند: «مگر این که

ج3، ص591

بخواهید نسبت به دوستانتان نیکی کنید» و سهمی از اموال خود را به آنها بدهید (إِلَّا أَنْ تَفْعَلُوا إِلی أَوْلِیائِکُمْ مَعْرُوفاً).

و در آخرین جمله برای تأکید همه احکام گذشته، یا حکم اخیر، می‌فرماید:

«این حکم در کتاب (الهی) نوشته شده است» (کانَ ذلِکَ فِی الْکِتابِ مَسْطُوراً).

نکات آیه

۱ - پیامبراکرم(ص)، داراى ولایتى تام بر مؤمنان است. (النبىّ أولى بالمؤمنین من أنفسهم)

۲ - ولایت پیامبر(ص) بر مؤمنان، از ولایت خود آنان بر امورشان، برتر است. (النبىّ أولى بالمؤمنین من أنفسهم)

۳ - مؤمنان، داراى ولایت و حق تصمیم گیرى درباره امور مختلف خودند. (النبىّ أولى بالمؤمنین من أنفسهم)

۴ - مقام نبوّت، براى پیامبر(ص) حق ولایت و تصمیم گیرى ایجاد کرده است. (النبىّ أولى بالمؤمنین من أنفسهم)

۵ - همسران پیامبر(ص)، در حکم مادر مؤمنان اند. (و أزوجه أُمّهتهم)

۶ - رعایت احترام همسران پیامبر(ص) بر مؤمنان، لازم است. (و أزوجه أُمّهتهم) به منزله مادر معرفى شدن همسران پیامبر(ص) در آیه، به قرینه آیه پنجاه و سه - که در آن، ازدواج با همسران پیامبر(ص) حرام شده است - همان حرمت ازدواج است. این که از حرمت ازدواج با آنان، از چنین تعبیرى استفاده شده است، به خاطر یادآورى حرمت ویژه اى همانند مادران، براى همسران پیامبر است.

۷ - پیامبر(ص) همسران متعددى داشته است. (و أزوجه)

۸ - خویشاوندان نَسبى، در حقوق مقرر شده، بر دیگران ترجیح دارند. (و أُولوا الأرحام بعضهم أولى ببعض فى کتب اللّه)

۹ - خویشاوندان نَسبى، در ارث بردن از هم، بر مؤمنان و مهاجران اولویت دارند. (و أُولوا الأرحام بعضهم أولى ببعض فى کتب اللّه من المؤمنین و المهجرین) نوع مفسران برآن اند که مراد از اولویت خویشاوندان بر دیگران، اولویت در ارث است.

۱۰ - اولویت خویشان در ارث بردن، حکمى ثابت در کتاب خدا است. (و أُولوا الأرحام بعضهم أولى ببعض فى کتب اللّه) «فى کتاب» مى تواند خبر مبتداى محذوف مثل «هذا الحکم» باشد. در این صورت، استفاده مى شود که حکم اولویت یاد شده جزء احکام کتاب خداوند است.

۱۱ - خویشاوندى و حفظ آن، امرى مورد توجه صاحب شریعت است. (و أُولوا الأرحام بعضهم أولى ببعض)

۱۲ - قرآن، به عنوان کتاب الهى، منبعى براى تشریع قوانین مربوط به حقوق خویشاوندى است. (و أُولوا الأرحام بعضهم أولى ببعض فى کتب اللّه)

۱۳ - مهاجران و برادران دینى (انصار) در صدراسلام، از هم ارث مى بردند. (و أُولوا الأرحام... أولى... من المؤمنین و المهجرین) ذکر مفضلٌ علیه «المؤمنین» و «المهاجرین» نشان دهنده این است که مؤمنان به عنوان برادران دینى و مهاجران هجرت کرده از مکّه، از هم ارث مى بردند.

۱۴ - مؤمنان، و همسران پیامبر(ص) با وجود حکم مادرى داشتن آنها براى مؤمنان، از هم، ارث نمى برند. (و أزوجه أُمّهتهم وأُولوا الأرحام بعضهم أولى ببعض) احتمال دارد ذکر «أُولوا الأرحام...» پس از بیان مادر بودن همسران پیامبر براى مؤمنان، به خاطر دفع این شبهه باشد که حکم مادرى، ممکن است موجب ارث هم بشود. آیه، جواب مى دهد که خویشاوندى نَسبى، موجب ارث مى شود.

۱۵ - آنچه باعث ارث بردن مى شود، خویشاوندى نَسبى است و نه شبه خویشاوندى، مانند فرزند خواندگى، مادرى همسران پیامبر(ص)، برادرى دینى و... (ادعوهم لأباءهم ... و أزوجه أمّهتهم و أُولوا الأرحام بعضهم أولى ببعض فى کتب اللّه من المؤمنین و المهجرین)

۱۶ - خویشاوندان مؤمنان و مهاجران، به ارث بردن از آنها نسبت به دیگران، اولویت دارند. (و أُولوا الأرحام بعضهم أولى ببعض ... من المؤمنین و المهجرین) برداشت بالا، بنابراین است که «من المؤمنین» متعلق به عامل مقدر و وصف «أُولواالأرحام» باشد.

۱۷ - خویشاوندان نَسبى داراى ایمان، از مؤمنان ارث مى برند و نه خویشاوندان کافر آنان. (و أُولوا الأرحام بعضهم أولى ببعض ... من المؤمنین) واژه «من» ممکن است بیانى باشد; یعنى، أُولوا الأرحام مؤمن و مهاجر، در ارث، بر خویشان کافر اولویت دارند.

۱۸ - مؤمنان، مجازند تا وصیت کنند که بخشى از مال شان، به غیر خویشاوندان نَسبى، داده شود. (إلاّ أن تفعلوا إلى أولیائکم معروفًا) مراد از «أن تفعلوا...معروفاً» به قرینه این که سخن از ارث بردن خویشاوندان نَسبى است، تصمیم شخص به اِعطاى بخشى از مال اش، پس از مرگ، به غیر وارثان است. لازم به ذکر است که «تفعلوا» به تأویل مصدر مى رود و مبتدا است و خبرش - که چیزى مانند «حسن و...» - مى باشد محذوف است.

۱۹ - وصیت به اِعطاى بخشى از مال، به کسى، باید بر اساس متعارف باشد. (إلاّ أن تفعلوا إلى أولیائکم معروفًا)

۲۰ - اولویت خویشاوندان نَسبى براى ارث بردن، امرى است که در لوح محفوظ ثبت است. (و أُولوا الأرحام بعضهم أولى ببعض فى کتب اللّه ... کان ذلک فى الکتب مسطورًا) احتمال دارد که مراد از «الکتاب» لوح محفوظ باشد و احتمال دارد که منظور، کتاب هایى باشد که به انبیا(ع) داده شده است. برداشت بالا، بنابر احتمال نخست است.

۲۱ - اولویت خویشاوندان نَسبى براى ارث بردن، از جمله تعالیم آسمانى نازل شده در قرآن است. (و أُولوا الأرحام بعضهم أولى ببعض ... کان ذلک فى الکتب مسطورًا) «ال» در «الکتاب» مى تواند عهد و اشاره به قرآن باشد.

۲۲ - قرآن کریم، حتى قبل از نزول همه آیات آن، کتاب نامیده مى شده است. (کان ذلک فى الکتب مسطورًا) در صورتى که مراد از «الکتاب» قرآن باشد، اطلاق کتاب بر آن، در این سوره - که بى شک آخرین سوره نازل شده بر پیامبر(ص) نیست - نکته یاد شده را مى رساند.

۲۳ - وصیت به اِعطاى بخشى از اموال به غیر وارثان، امرى ثبت شده در کتاب (تشریع الهى) است. (إلاّأن تفعلوا إلى أولیائکم معروفًا کان ذلک فى الکتب مسطورًا)

۲۴ - در صورت وصیت مورّث به اِعطاى بخشى از مال اش به غیر وارث، وارثان، نسبت به آن مال، از اولویت برخوردار نخواهند بود. (و أُولوا الأرحام بعضهم أولى ببعض فى کتب اللّه ... إلاّأن تفعلوا إلى أولیائکم معروفًا)

روایات و احادیث

۲۵ - «عن أبى جعفر(ع) فى قول اللّه «و أُولوا الأرحام بعضهم أولى ببعض فى کتاب اللّه» إنّ بعضهم أولى بالمیراث من بعض لأنّ أقربهم إلیه[رحما] أولى به...;[۲] از امام باقر(ع) درباره این سخن خداوند « و أُولوا الأرحام بعضهم أولى ببعض فى کتاب اللّه» روایت شده که فرمود: بعضى از خویشاوندان، در ارث بردن بر دیگران مقدم اند، چون هر کس از نظر نَسبى نزدیک تر است، در ارث بردن مقدم است...».

۲۶ - «عن حنّان قال: قلت لأبى عبداللّه(ع) أىّ شىء للموالى؟ فقال: لیس لهم من المیراث إلاّ ما قال اللّه عزّوجلّ «إلاّ أن تفعلوا إلى أولیاءکم معروفاً;[۳] حنّان مى گوید: از امام صادق(ع) پرسیدم: چه چیز (از ارث) براى موالى مقرّر شده است؟ حضرت فرمود: براى آنان از میراث، چیزى نیست، مگر آنچه خداى عزّوجلّ در این آیه فرموده است: إلاّ أن تفعلوا إلى أولیائکم معروفاً».

۲۷ - «عن النبىّ(ص) قال: ما من مؤمن إلاّ و أنا أولى الناس به فى الدنیا و الأخرة اقرأوا إن شئتم: «النبىّ أولى بالمؤمنین من أنفسهم» فأیّما مؤمن ترک مالاً فلیرثه عصبته من کانوا . فإنْ ترک دیناً أو ضیاعاً فلیأتنى فأنا مولاه;[۴] از نبى اکرم(ص) روایت شده است که فرمود: هیچ مؤمنى نیست مگر این که من به ولایت بر او از مردم دیگر در دنیا و آخرت سزاوارترم. اگر خواستید، بخوانید: «النبىّ أولى بالمؤمنین من أنفسهم» پس هر مؤمنى که مالى را بعد از خود بگذارد، خویشان اش هر که باشند، آن را به ارث مى برند. اگر بدهى برجا گذاشته باشد و یا نان خوران فقیرى از او باقى مانده اند، باید به من رجوع کند; زیرا من ولىّ او هستم».

موضوعات مرتبط

  • ارث: احکام ارث ۹، ۱۰، ۱۴، ۱۵، ۱۶، ۱۷، ۲۰، ۲۱، ۲۴، ۲۵، ۲۶; ارث در صدراسلام ۱۳; اولویت در ارث ۹، ۱۰، ۲۰، ۲۱، ۲۴، ۲۵; خویشاوندى در ارث ۱۷، ۲۰، ۲۱، ۲۵، ۲۷; شرایط ارث ۱۷; موجبات ارث ۱۵
  • ایمان: آثار ایمان ۱۷
  • حقوق: منابع تشریع حقوق ۱۲
  • خویشاوندان: ارث خویشاوندان نسبى ۹; اولویت خویشاوندان ۱۰; اولویت خویشاوندان نسبى ۸، ۹; حقوق خویشاوندان نسبى ۸
  • خویشاوندى: آثار خویشاوندى نسبى ۱۵; اهمیت خویشاوندى ۱۱; حقوق خویشاوندى ۱۲
  • قانونگذارى: منابع قانونگذارى ۱۲
  • قرآن: تاریخ قرآن ۲۲; قرآن در صدراسلام ۲۲; نقش قرآن ۱۲
  • مؤمنان: ارث خویشاوندان مؤمنان ۱۶; ارث مؤمنان ۱۳; حقوق مؤمنان ۳; مادر مؤمنان ۵; مسؤولیت مؤمنان ۶; مؤمنان و همسران محمد(ص) ۱۴; ولایت بر مؤمنان ۱، ۲، ۲۷; ولایت مؤمنان ۲، ۳
  • محمد(ص): احترام همسران محمد(ص) ۶; اختصاصات محمد(ص) ۵; اولویت محمد(ص) ۲; چند همسرى محمد(ص) ۷; حقوق محمد(ص) ۴; مادرى همسران محمد(ص) ۵، ۱۴; ولایت محمد(ص) ۱، ۲، ۴، ۲۷
  • ملاکهاى عرفى :۱۹
  • موالى: ارث موالى ۲۶
  • مهاجران: ارث خویشاوندان مهاجران ۱۶; ارث مهاجران ۱۳
  • نبوت: آثار نبوت ۴
  • وصیت: احکام وصیت ۱۸، ۱۹; وصیت به انفاق ۱۹، ۲۳، ۲۴; وصیت به انفاق مال ۱۸

منابع

  1. صاحب مجمع البیان از قول کلبى گوید: رسول خدا صلی الله علیه و آله مسلمین را با یکدیگر برادر قرار داد و این برادرى میان هر دو نفر مسلمان بوده و وقتى یکى از آن دو می‌مرد. دیگرى از او ارث مى برد و به خانواده متوفى چیزى نمی‌رسید تا این که این آیه نازل شد و موضوع ارث بردن با قرابت و خویشاوندى گردید (چنان که در آیه ۷۵ سوره انفال صفحات ۳۹۹ و ۴.. ذکر شده است). صاحب کشف الاسرار گوید: سبب نزول این آیه چنین است که در موقع جنگ تبوک فرمان بیرون آمدن مردم براى جنگ از طرف رسول خدا صلی الله علیه و آله صادر شد. عده اى نزد پیامبر آمده و گفتند: یا رسول اللّه اجازه بده نزد پدران و مادران خود برویم و اجازه بگیریم سپس این آیه آمد. در تفسیر برهان از محمد بن یعقوب کلینى بعد از پنج واسطه از عبدالرحیم بن روح القصیر و او از امام باقر علیه‌السلام روایت کند که راجع به این آیه فرمود: درباره امارت و زمامدارى نازل گردیده که به اولاد امام حسین علیه‌السلام کشانیده و سپرده شده است سپس فرمود: ما به این امارت از دیگران از مهاجرین و انصار اولى و برتر مى باشیم سپس سؤال کردم یابن رسول اللّه آیا براى اولاد جعفر بن ابى‌طالب در این امارت بهره و نصیبى هست؟ فرمود: نه، سپس پرسیدم از براى اولاد عباس در این امارت نصیبى هست؟ فرمود: نه، سپس یکایک از اولاد بنى عبدالمطلب را نام بردم. فرمود: نه، در این میان فراموش کرده بودم که از اولاد امام حسن علیه‌السلام نامى ببرم پس از آن که یادم آمد. پرسیدم: آیا از براى اولاد امام حسن علیه‌السلام از این امارت بهره اى هست؟ فرمود: اى عبدالرحیم از اولاد رسول خدا صلی الله علیه و آله کسى غیر از ما در این امارت واقعى نصیب و بهره اى ندارد و باز در همان تفسیر از ابن بابویه و او بعد از شش واسطه از ثابت الثمالى او از على بن الحسین علیه‌السلام و ایشان از پدر بزرگوارش حسین بن على علیه‌السلام و ایشان نیز از پدر بزرگوارش على بن ابى‌طالب علیه‌السلام روایت نموده که فرمود: این آیه و نیز آیه ۲۸ سوره زخرف «وَ جَعَلَها کلِمَةً باقِیةً فِی عَقِبِهِ» درباره ما نازل گردیده است، و همچنین در تفسیر برهان محمد بن العباس بعد از چهار واسطه از عبدالرحمن بن روح القصیر او از امام صادق علیه‌السلام روایت کرده و گوید: از امام درباره نزول آیه «و اولوالارحام بعضهم اولى ببعض فی کتاب اللَّه من المهاجرین والانصار» پرسیدند. فرمود: درباره اولاد امام حسین علیه‌السلام نازل شده سپس گوید: من گفتم یابن رسول اللّه این آیه درباره فرائض (ارث) نازل شده است. فرمود: نه، بلکه درباره امارت و زمامدارى امور دینى نازل شده است. و نیز در تفسیر على بن ابراهیم چنین وارد شده که آیه «وَ أُولُواالْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى بِبَعْضٍ» درباره امامت نازل شده است.
  2. تفسیر عیاشى، ج ۲، ص ۷۲، ح ۸۶; بحارالأنوار، ج ۱۰۱، ص ۳۳۷، ح ۱۸.
  3. کافى، ج ۷، ص ۱۳۵، ح ۳; نورالثقلین، ج ۴، ص ۴۲۱، ح ۲۷.
  4. الدرالمنثور، ج ۶، ص ۵۶۶.