ریشه بيع: تفاوت میان نسخهها
(افزودن نمودار دفعات) |
(Added root proximity by QBot) |
||
خط ۲۹: | خط ۲۹: | ||
=== قاموس قرآن === | === قاموس قرآن === | ||
فروختن. راغب در مفردات گويد: بيع دادن جنس و اخذ قيمت و شراء دادن قيمت و گرفتن جنس است. [بقره:275]، مجمع البيان نيز در ذيل آيه 254 بقره، مثل راغب گفته است و هر دو تصريح مىكنند كه گاهى به فروختن، شراء و به خريدن، بيع به معنى يك طرف معامله است فروختن يا خريدن. ولى از بعضى آيات ظاهر مىشود كه گاهى در مطلق خريد و فروش به كار مىرود نظير [بقره:254]، چنانكه طبرسى آن را تجارت معنى كرده .ولى مىشود گفت كه بيع در آيه به معناى مشهور (فروختن) است يعنى شخص مجرم چيزى ندارد كه بفروشد و خلاصى خود را در مقابل آن بگيرد. جنس در اينجا اين است كه مجرم مىدهد و قيمت همان نجات است كه دريافت مىكند. ولى اين در آن روز نيست [نور:37]. در الميزان هست: تجارت چون با بيع مقابل افتد، مراد از تجارت استمرار آن است، و اينكه در آيه پس از نفى تجارت، بيع نفى شده براى افهام اين است كه نه تجارت دائمى آنها را از يار خدا باز مىدارد و نه يك بيع كه در مدّت تجارت واقع مىكنند. و گفته شده: نفع تجارت بسيار و نفع يك بيع نا چيز است، آيه چون باز داشتن تجارت را نفى كرد اين مستلزم باز نداشتن يك بيع نيست لذا بار ديگر بيع نفى شده است يعنى: مراد اينكه نه بهره بسيار و نه كم آنها را از ياد خدا باز نمىدارد. (خلاصه سخن الميزان). [توبه:111]، شاد شويد به معامله خود كه انجام دادهايد. مبايعه واقع كردن بيع است و بين الاثنين بودن آن به واسطه بايع و مشترى است مانند تبايع [بقره:282]. [فتح:10]، آنان كه با تو بيعت مىكنند جز اين نيست كه با خدا بيعت مىكنند. بيعت: متولّى كردن و عقد توليت است (اقرب الموارد) طبرسى ذيل آيه :254 بقره گويد، بيع دست به هم دادن براى فروختن و بيعت دست به هم دادن براى ايجاب طاعت است. على هذا بيعت آن است كه شخصى بدهد يعنى ترا بر خود متولّى كردم و طاعتت بر من واجب است. [ممتحنه:12]. | فروختن. راغب در مفردات گويد: بيع دادن جنس و اخذ قيمت و شراء دادن قيمت و گرفتن جنس است. [بقره:275]، مجمع البيان نيز در ذيل آيه 254 بقره، مثل راغب گفته است و هر دو تصريح مىكنند كه گاهى به فروختن، شراء و به خريدن، بيع به معنى يك طرف معامله است فروختن يا خريدن. ولى از بعضى آيات ظاهر مىشود كه گاهى در مطلق خريد و فروش به كار مىرود نظير [بقره:254]، چنانكه طبرسى آن را تجارت معنى كرده .ولى مىشود گفت كه بيع در آيه به معناى مشهور (فروختن) است يعنى شخص مجرم چيزى ندارد كه بفروشد و خلاصى خود را در مقابل آن بگيرد. جنس در اينجا اين است كه مجرم مىدهد و قيمت همان نجات است كه دريافت مىكند. ولى اين در آن روز نيست [نور:37]. در الميزان هست: تجارت چون با بيع مقابل افتد، مراد از تجارت استمرار آن است، و اينكه در آيه پس از نفى تجارت، بيع نفى شده براى افهام اين است كه نه تجارت دائمى آنها را از يار خدا باز مىدارد و نه يك بيع كه در مدّت تجارت واقع مىكنند. و گفته شده: نفع تجارت بسيار و نفع يك بيع نا چيز است، آيه چون باز داشتن تجارت را نفى كرد اين مستلزم باز نداشتن يك بيع نيست لذا بار ديگر بيع نفى شده است يعنى: مراد اينكه نه بهره بسيار و نه كم آنها را از ياد خدا باز نمىدارد. (خلاصه سخن الميزان). [توبه:111]، شاد شويد به معامله خود كه انجام دادهايد. مبايعه واقع كردن بيع است و بين الاثنين بودن آن به واسطه بايع و مشترى است مانند تبايع [بقره:282]. [فتح:10]، آنان كه با تو بيعت مىكنند جز اين نيست كه با خدا بيعت مىكنند. بيعت: متولّى كردن و عقد توليت است (اقرب الموارد) طبرسى ذيل آيه :254 بقره گويد، بيع دست به هم دادن براى فروختن و بيعت دست به هم دادن براى ايجاب طاعت است. على هذا بيعت آن است كه شخصى بدهد يعنى ترا بر خود متولّى كردم و طاعتت بر من واجب است. [ممتحنه:12]. | ||
===ریشههای [[راهنما:نزدیک مکانی|نزدیک مکانی]]=== | |||
<qcloud htmlpre='ریشه_'> | |||
لا:100, الله:89, اله:83, وله:79, ک:64, انن:58, ه:58, ب:56, ف:52, فى:48, ان:45, بيع:45, ما:44, کم:40, هم:34, ربو:34, من:33, ل:33, ذکر:31, الذى:31, اذا:29, امن:28, اصل:27, ها:27, يوم:27, هن:27, عن:27, اتى:27, الذين:25, ذلک:25, مثل:24, شهد:24, حلل:24, کتب:24, صلو:22, خلل:22, جىء:22, حرم:21, بشر:21, بکر:20, قبل:20, ذلکم:19, بعض:19, اذ:19, يدى:19, علم:19, صمع:19, وذر:19, عرف:19, هو:19, ضرر:18, سجد:18, تحت:18, تجر:18, هدم:18, على:18, خير:18, شجر:17, غفر:17, قول:17, فوز:17, عصى:16, رجل:16, لهو:16, عظم:15, نبو:15, سبح:15, شرک:15, عصو:15, سمو:13, الى:13, وقر:13, توب:13, قوم:13, کون:13, شفع:13, وعلن:12, ايى:12, عبد:12, وسم:12, غدو:12, جنح:12, رضو:12, وعظ:12, فعل:12, کفر:12, سعى:11, سرر:11, انس:11, يا:11, مسس:11, فوق:11, قلب:11, رزق:11, جناح:11, ظلم:10, جمعة:10, عهد:10, قد:10, زکو:10, ربب:10 | |||
</qcloud> | |||
== کلمات مشتق شده در قرآن == | == کلمات مشتق شده در قرآن == |
نسخهٔ ۱۱ دی ۱۳۹۵، ساعت ۱۷:۰۰
تکرار در قرآن: ۱۵(بار)
قاموس قرآن
فروختن. راغب در مفردات گويد: بيع دادن جنس و اخذ قيمت و شراء دادن قيمت و گرفتن جنس است. [بقره:275]، مجمع البيان نيز در ذيل آيه 254 بقره، مثل راغب گفته است و هر دو تصريح مىكنند كه گاهى به فروختن، شراء و به خريدن، بيع به معنى يك طرف معامله است فروختن يا خريدن. ولى از بعضى آيات ظاهر مىشود كه گاهى در مطلق خريد و فروش به كار مىرود نظير [بقره:254]، چنانكه طبرسى آن را تجارت معنى كرده .ولى مىشود گفت كه بيع در آيه به معناى مشهور (فروختن) است يعنى شخص مجرم چيزى ندارد كه بفروشد و خلاصى خود را در مقابل آن بگيرد. جنس در اينجا اين است كه مجرم مىدهد و قيمت همان نجات است كه دريافت مىكند. ولى اين در آن روز نيست [نور:37]. در الميزان هست: تجارت چون با بيع مقابل افتد، مراد از تجارت استمرار آن است، و اينكه در آيه پس از نفى تجارت، بيع نفى شده براى افهام اين است كه نه تجارت دائمى آنها را از يار خدا باز مىدارد و نه يك بيع كه در مدّت تجارت واقع مىكنند. و گفته شده: نفع تجارت بسيار و نفع يك بيع نا چيز است، آيه چون باز داشتن تجارت را نفى كرد اين مستلزم باز نداشتن يك بيع نيست لذا بار ديگر بيع نفى شده است يعنى: مراد اينكه نه بهره بسيار و نه كم آنها را از ياد خدا باز نمىدارد. (خلاصه سخن الميزان). [توبه:111]، شاد شويد به معامله خود كه انجام دادهايد. مبايعه واقع كردن بيع است و بين الاثنين بودن آن به واسطه بايع و مشترى است مانند تبايع [بقره:282]. [فتح:10]، آنان كه با تو بيعت مىكنند جز اين نيست كه با خدا بيعت مىكنند. بيعت: متولّى كردن و عقد توليت است (اقرب الموارد) طبرسى ذيل آيه :254 بقره گويد، بيع دست به هم دادن براى فروختن و بيعت دست به هم دادن براى ايجاب طاعت است. على هذا بيعت آن است كه شخصى بدهد يعنى ترا بر خود متولّى كردم و طاعتت بر من واجب است. [ممتحنه:12].
ریشههای نزدیک مکانی
کلمات مشتق شده در قرآن
کلمه | تعداد تکرار در قرآن |
---|---|
بَيْعٌ | ۳ |
الْبَيْعُ | ۱ |
الْبَيْعَ | ۲ |
تَبَايَعْتُمْ | ۱ |
بِبَيْعِکُمُ | ۱ |
بَايَعْتُمْ | ۱ |
بِيَعٌ | ۱ |
يُبَايِعُونَکَ | ۲ |
يُبَايِعُونَ | ۱ |
يُبَايِعْنَکَ | ۱ |
فَبَايِعْهُنَ | ۱ |