ریشه منن: تفاوت میان نسخهها
(افزودن نمودار دفعات) |
|||
(یک نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط یک کاربر دیگر نشان داده نشد) | |||
خط ۲۹: | خط ۲۹: | ||
=== قاموس قرآن === | === قاموس قرآن === | ||
(به فتح ميم) طبرسى ذيل آيه [بقره:262]. و [آل عمران:164]. مىگويد: من در اصل به معنى قطع است و از آن است [فصّلت:8]. يعنى براى آنهاست پاداش غير مقطوع و ابدى. منت نهادن و به رخ كشيدن نعمت را از آن منة گويند كه وظيفه نعمت شده را قطع مىكند (ديگر بر او لازم نيست در مقابل نعمت تشكر كند يا چيز ديگرى انجام دهد) ايضاً منة به معنى نعمت است كه شخص به واسطه آن از گرفتارى قطع و خارج مىشود. اين مطلب مورد تأييد فيومى در مصباح است و ممنون را به معنى مقطوع گفته و گويد مرگ را از آن منون گويند كه قاطع زندگى است در صحاح گفته: «اَلْمَنُّ: اَلْقَطْعُ» و در قاموس آمده: «مَنَّ الْحَبْلَ: قَطَعَهُ» يعنى ريسمان را بريد. راغب نسبت اين معنى را به «قيل» داده و گويد: من چيزى است كه با آن وزن كنند، وزن شده را موزون و ممنون گويند. منة به معنى نعمت سنگين است. منت دو جور اطلاق دارد: فعلى و قولى. منت خدا فعلى است و آن سنگين كردن بندگان با نعمت و عطيه است «لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنينَ» يعنى خداوند بر مؤمنان نعمت بخشيد. و منت قولى كه شمردن و به رخ كشيدن نعمت است قبيح مىباشد مگر وقتيكه طرف كفران نعمت كند (ترجمه آزاد). آنانكه من را قطع معنى كردهاند گويند آلت وزن را از آن من گويند كه جنس وزن شده با آن در مقدارى قطع و تعيين مىگردد. در اينجا سه مطلب هست. 1- منت در قرآن آنجا كه به خدا نسبت داده شده همه به معنى انعام و نعمت دادن است مثل [آل عمران:164]. خدا بر مؤمنان نعمت بخشيد آنگاه كه در ميان آنها پيامبرى مبعوث كرد وجود پيغمبر نعمت است كه خدا به مردم عطا فرموده است. [نساء:94]. ولى در آيه [حجرات:17]. ظاهراً مراد از «يَمُنُّ عَلَيْكُمْ» منت قولى است كه در مقابل آنانكه اسلام خويش را به رخ آن حضرت مىكشيدند و منت مىنهادند مىفرمايد: بلكه خدا بر شما منت دارد كه هدايتتان كرد. 2- منت در انسان مثل منت خدا به معنى انعام و عطيه آمده مثل [ص:39]. اين عطاى با حساب ماست به تو، تو هم عطا كن يا بازدار. [محمّد:4]. ريسمان را محكم كنيد سپس يا احسان و آزاد مىكنيد و يا عوض مىگيريد. ظاهراً منظور احسان و آزاد كردن است نه آزاد كردن و به رخشان كشيدن. 3- منت قولى و به رخ كشيدن كه ناپسند و مبطل عمل است مثل [شعراء:22]. موسى «عليه السلام» به فرعون گفت: آن نعمتى است كه چون بنى اسرائيل را برده خويش كردهاى بر من منت مىنهى منت همان فرعون بود كه به رخ موسى كشيد و گفت: «اَلَمْ نُرَبِّكَ فينا وَليداً وَ لَبِثْتَ فينا مِنْ عُمُرِكَ سِنينَ». [حجرات:17]. بر تو منت مىدهند كه اسلام آوردهاند [بقره:264]. صدقات خويش را با منت و اذيت باطل نكنيد رجوع شود به «حبط». * [مدثر:6]. «تَسْتَكْثِرُ» حال است از فاعل «تَمْنُن» اگر مراد منت فعلى باشد منظور آنست كه احسان نكن در حاليكه آن را زياد مىدانى يعنى: لباست را پاك كن، از تزلزل و اضطراب بپرهيز، كار خوب و احسانت را زياد مشمار، براى خدايت در كارها استقامت ورز. در الميزان مناسب سياق مىداند كه مراد منت قولى باشد يعنى عمل به اين دستورها را منت نگذار و زياد نبين و متعجب نباش كه تو عبدى بيش نيستى و اين قدرت از جانب خداست (ترجمه آزاد). * [فصّلت:8]. «غَيْرُ مَمْنُونٍ» كه به معنى غير مقطوع و دائمى است چهار بار در قرآن آمده و همه درباره اجر آخرت است كه اجر دنيوى در هر حال مقطوع است. [فصّلت:8]. [قلم:3]. [انشقاق:25]. [تين:6]. **** [طور:30]. منون چنانكه در پيش گفته شد به معنى مرگ است يعنى: يا مىگويند شاعر است براى او به پيشامد مرگ منتظر باشيم كه از دنيا برود، مكتبش نيز فراموش گردد، اين لفظ فقط يكبار در قرآن آمده است. مَنّ بنى اسرائيل [بقره:57]. منّ و سلوى در [اعراف:160]. [طه:80]. نيز آمده است. راجع به سلوى در «سَلْو» سخن گفتهايم كه پرنده بخصوصى بود و راجع به منّ هاكس در قاموس مىگويد: منّ چيزى است كه خداى تعالى بر بنىاسرائيل آنگاه كه در دشت بودند در عوض نان برايشان نازل فرمود كه در سفر خروج باب 16 بند 4 نان آسمانى خوانده شده است. نگارنده گويد: بند چهارم باب 16 سفر خروج در تورات چنين است: «آنگاه خداوند به موسى گفت همانا من نان از آسمان براى شما بارانم و قوم رفته كفايت هر روز را در روزش گيرند تا آنها را امتحان كنم كه بر شريعت من رفتار مىكنند يا نه». در المنار مىگويد: منّ مادّه چسبنده و شيرينى است مانند عسل كه از هوا بر سنگ و برگ درختان مىنشيند، آن در اوّل مايع است سپس سفت و خشك مىشود و مردم آن را جمع مىكنند و از آنست ترنجبين. در مجمع درباره آن چهار وجه نقل كرده ماده معروفى كه بر درختان مىنشيند. چيزى است مانند صمغ كه بر درختان مىنشست و مثل عسل شيرين بود. نان نازك. همه نعمتهائى كه خدا بىزحمت به بنىاسرائيل داد. در اقرب الموارد گويد: منّ هر شبنمى است كه بر درخت و سنگ مىنشيند و شيرين باشد و مانند عسل است و همچون صمغ مىخشكد مانند سيرخشت (شيرخشت) و ترنجبين. ناگفته نماند: آمدن منّ بر بنىاسرائيل به صورت اعجاز بود لذا به اندازهاى نازل مىشد كه احتياج آنها را رفع مىكرد و ظاهراً شيرهاى مانند شير خشت بوده است واللَّه العالم. | (به فتح ميم) طبرسى ذيل آيه [بقره:262]. و [آل عمران:164]. مىگويد: من در اصل به معنى قطع است و از آن است [فصّلت:8]. يعنى براى آنهاست پاداش غير مقطوع و ابدى. منت نهادن و به رخ كشيدن نعمت را از آن منة گويند كه وظيفه نعمت شده را قطع مىكند (ديگر بر او لازم نيست در مقابل نعمت تشكر كند يا چيز ديگرى انجام دهد) ايضاً منة به معنى نعمت است كه شخص به واسطه آن از گرفتارى قطع و خارج مىشود. اين مطلب مورد تأييد فيومى در مصباح است و ممنون را به معنى مقطوع گفته و گويد مرگ را از آن منون گويند كه قاطع زندگى است در صحاح گفته: «اَلْمَنُّ: اَلْقَطْعُ» و در قاموس آمده: «مَنَّ الْحَبْلَ: قَطَعَهُ» يعنى ريسمان را بريد. راغب نسبت اين معنى را به «قيل» داده و گويد: من چيزى است كه با آن وزن كنند، وزن شده را موزون و ممنون گويند. منة به معنى نعمت سنگين است. منت دو جور اطلاق دارد: فعلى و قولى. منت خدا فعلى است و آن سنگين كردن بندگان با نعمت و عطيه است «لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنينَ» يعنى خداوند بر مؤمنان نعمت بخشيد. و منت قولى كه شمردن و به رخ كشيدن نعمت است قبيح مىباشد مگر وقتيكه طرف كفران نعمت كند (ترجمه آزاد). آنانكه من را قطع معنى كردهاند گويند آلت وزن را از آن من گويند كه جنس وزن شده با آن در مقدارى قطع و تعيين مىگردد. در اينجا سه مطلب هست. 1- منت در قرآن آنجا كه به خدا نسبت داده شده همه به معنى انعام و نعمت دادن است مثل [آل عمران:164]. خدا بر مؤمنان نعمت بخشيد آنگاه كه در ميان آنها پيامبرى مبعوث كرد وجود پيغمبر نعمت است كه خدا به مردم عطا فرموده است. [نساء:94]. ولى در آيه [حجرات:17]. ظاهراً مراد از «يَمُنُّ عَلَيْكُمْ» منت قولى است كه در مقابل آنانكه اسلام خويش را به رخ آن حضرت مىكشيدند و منت مىنهادند مىفرمايد: بلكه خدا بر شما منت دارد كه هدايتتان كرد. 2- منت در انسان مثل منت خدا به معنى انعام و عطيه آمده مثل [ص:39]. اين عطاى با حساب ماست به تو، تو هم عطا كن يا بازدار. [محمّد:4]. ريسمان را محكم كنيد سپس يا احسان و آزاد مىكنيد و يا عوض مىگيريد. ظاهراً منظور احسان و آزاد كردن است نه آزاد كردن و به رخشان كشيدن. 3- منت قولى و به رخ كشيدن كه ناپسند و مبطل عمل است مثل [شعراء:22]. موسى «عليه السلام» به فرعون گفت: آن نعمتى است كه چون بنى اسرائيل را برده خويش كردهاى بر من منت مىنهى منت همان فرعون بود كه به رخ موسى كشيد و گفت: «اَلَمْ نُرَبِّكَ فينا وَليداً وَ لَبِثْتَ فينا مِنْ عُمُرِكَ سِنينَ». [حجرات:17]. بر تو منت مىدهند كه اسلام آوردهاند [بقره:264]. صدقات خويش را با منت و اذيت باطل نكنيد رجوع شود به «حبط». * [مدثر:6]. «تَسْتَكْثِرُ» حال است از فاعل «تَمْنُن» اگر مراد منت فعلى باشد منظور آنست كه احسان نكن در حاليكه آن را زياد مىدانى يعنى: لباست را پاك كن، از تزلزل و اضطراب بپرهيز، كار خوب و احسانت را زياد مشمار، براى خدايت در كارها استقامت ورز. در الميزان مناسب سياق مىداند كه مراد منت قولى باشد يعنى عمل به اين دستورها را منت نگذار و زياد نبين و متعجب نباش كه تو عبدى بيش نيستى و اين قدرت از جانب خداست (ترجمه آزاد). * [فصّلت:8]. «غَيْرُ مَمْنُونٍ» كه به معنى غير مقطوع و دائمى است چهار بار در قرآن آمده و همه درباره اجر آخرت است كه اجر دنيوى در هر حال مقطوع است. [فصّلت:8]. [قلم:3]. [انشقاق:25]. [تين:6]. **** [طور:30]. منون چنانكه در پيش گفته شد به معنى مرگ است يعنى: يا مىگويند شاعر است براى او به پيشامد مرگ منتظر باشيم كه از دنيا برود، مكتبش نيز فراموش گردد، اين لفظ فقط يكبار در قرآن آمده است. مَنّ بنى اسرائيل [بقره:57]. منّ و سلوى در [اعراف:160]. [طه:80]. نيز آمده است. راجع به سلوى در «سَلْو» سخن گفتهايم كه پرنده بخصوصى بود و راجع به منّ هاكس در قاموس مىگويد: منّ چيزى است كه خداى تعالى بر بنىاسرائيل آنگاه كه در دشت بودند در عوض نان برايشان نازل فرمود كه در سفر خروج باب 16 بند 4 نان آسمانى خوانده شده است. نگارنده گويد: بند چهارم باب 16 سفر خروج در تورات چنين است: «آنگاه خداوند به موسى گفت همانا من نان از آسمان براى شما بارانم و قوم رفته كفايت هر روز را در روزش گيرند تا آنها را امتحان كنم كه بر شريعت من رفتار مىكنند يا نه». در المنار مىگويد: منّ مادّه چسبنده و شيرينى است مانند عسل كه از هوا بر سنگ و برگ درختان مىنشيند، آن در اوّل مايع است سپس سفت و خشك مىشود و مردم آن را جمع مىكنند و از آنست ترنجبين. در مجمع درباره آن چهار وجه نقل كرده ماده معروفى كه بر درختان مىنشيند. چيزى است مانند صمغ كه بر درختان مىنشست و مثل عسل شيرين بود. نان نازك. همه نعمتهائى كه خدا بىزحمت به بنىاسرائيل داد. در اقرب الموارد گويد: منّ هر شبنمى است كه بر درخت و سنگ مىنشيند و شيرين باشد و مانند عسل است و همچون صمغ مىخشكد مانند سيرخشت (شيرخشت) و ترنجبين. ناگفته نماند: آمدن منّ بر بنىاسرائيل به صورت اعجاز بود لذا به اندازهاى نازل مىشد كه احتياج آنها را رفع مىكرد و ظاهراً شيرهاى مانند شير خشت بوده است واللَّه العالم. | ||
===ریشههای [[راهنما:نزدیک مکانی|نزدیک مکانی]]=== | |||
<qcloud htmlpre='ریشه_'> | |||
على:100, ل:72, کم:62, ف:61, الله:55, اله:55, وله:54, ک:53, من:51, هم:48, لا:41, ان:41, ما:41, ب:39, نا:38, قول:37, انن:36, ه:35, غير:34, ى:32, اجر:31, قد:31, سلو:25, اکل:24, سلم:23, ها:22, امن:22, نزل:22, طيب:21, کون:21, عمل:21, شىء:20, فى:19, اذى:19, الذين:19, ا:19, موسى:19, نفق:18, ربص:18, بعد:18, بين:18, صلح:18, عبد:18, علم:17, رزق:17, قبل:17, الذى:16, هذا:16, غمم:16, کثر:16, ربب:16, بصر:15, بل:15, اذ:15, اسلام:15, شفق:15, او:15, جعل:15, نعم:15, هؤلاء:15, ريب:15, هجر:15, تلک:14, کلل:14, اما:14, رود:14, رسل:14, فسد:14, هما:14, مسک:14, ارض:14, هارون:14, اهل:14, وثق:14, کذب:14, رجز:14, لو:14, تبع:14, ضعف:14, اذا:14, جنن:14, عطو:14, يا:14, يوسف:14, اخو:14, صدق:14, مرر:14, اولاء:14, لکن:13, منن:13, قدر:13, ظلل:13, نجو:13, نفس:13, ظلم:13, طهر:13, يمن:13, حتى:13, اخر:13, بطل:13, صبر:13, فدى:13, خلق:13, کفر:13, عظم:12, هدى:12, شعر:12, شدد:12, حسب:12, سال:12, مول:12, ن:12, طور:12, وحى:12, مثل:12, ثم:12, امم:12, ذا:12, اتى:12, مع:12, صفد:12, وقى:12, ذلک:12, انا:12, بنو:12, وضع:12, خسف:12, جنب:12, قوم:12, دين:12, الى:12, عند:11, شکر:11, رئى:11, ام:11, بعث:11, بعض:11, الا:11, وعد:11, حرب:11, ثخن:11, بشر:11, حکم:11, اسرائيل:11, حسن:11, غنم:11, عذب:11, انس:11, سبل:10, وزر:10, سمم:10, شرب:10, نحن:10, ايى:10 | |||
</qcloud> | |||
== کلمات مشتق شده در قرآن == | == کلمات مشتق شده در قرآن == |
نسخهٔ کنونی تا ۱۶ دی ۱۳۹۵، ساعت ۰۳:۳۲
تکرار در قرآن: ۲۷(بار)
قاموس قرآن
(به فتح ميم) طبرسى ذيل آيه [بقره:262]. و [آل عمران:164]. مىگويد: من در اصل به معنى قطع است و از آن است [فصّلت:8]. يعنى براى آنهاست پاداش غير مقطوع و ابدى. منت نهادن و به رخ كشيدن نعمت را از آن منة گويند كه وظيفه نعمت شده را قطع مىكند (ديگر بر او لازم نيست در مقابل نعمت تشكر كند يا چيز ديگرى انجام دهد) ايضاً منة به معنى نعمت است كه شخص به واسطه آن از گرفتارى قطع و خارج مىشود. اين مطلب مورد تأييد فيومى در مصباح است و ممنون را به معنى مقطوع گفته و گويد مرگ را از آن منون گويند كه قاطع زندگى است در صحاح گفته: «اَلْمَنُّ: اَلْقَطْعُ» و در قاموس آمده: «مَنَّ الْحَبْلَ: قَطَعَهُ» يعنى ريسمان را بريد. راغب نسبت اين معنى را به «قيل» داده و گويد: من چيزى است كه با آن وزن كنند، وزن شده را موزون و ممنون گويند. منة به معنى نعمت سنگين است. منت دو جور اطلاق دارد: فعلى و قولى. منت خدا فعلى است و آن سنگين كردن بندگان با نعمت و عطيه است «لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنينَ» يعنى خداوند بر مؤمنان نعمت بخشيد. و منت قولى كه شمردن و به رخ كشيدن نعمت است قبيح مىباشد مگر وقتيكه طرف كفران نعمت كند (ترجمه آزاد). آنانكه من را قطع معنى كردهاند گويند آلت وزن را از آن من گويند كه جنس وزن شده با آن در مقدارى قطع و تعيين مىگردد. در اينجا سه مطلب هست. 1- منت در قرآن آنجا كه به خدا نسبت داده شده همه به معنى انعام و نعمت دادن است مثل [آل عمران:164]. خدا بر مؤمنان نعمت بخشيد آنگاه كه در ميان آنها پيامبرى مبعوث كرد وجود پيغمبر نعمت است كه خدا به مردم عطا فرموده است. [نساء:94]. ولى در آيه [حجرات:17]. ظاهراً مراد از «يَمُنُّ عَلَيْكُمْ» منت قولى است كه در مقابل آنانكه اسلام خويش را به رخ آن حضرت مىكشيدند و منت مىنهادند مىفرمايد: بلكه خدا بر شما منت دارد كه هدايتتان كرد. 2- منت در انسان مثل منت خدا به معنى انعام و عطيه آمده مثل [ص:39]. اين عطاى با حساب ماست به تو، تو هم عطا كن يا بازدار. [محمّد:4]. ريسمان را محكم كنيد سپس يا احسان و آزاد مىكنيد و يا عوض مىگيريد. ظاهراً منظور احسان و آزاد كردن است نه آزاد كردن و به رخشان كشيدن. 3- منت قولى و به رخ كشيدن كه ناپسند و مبطل عمل است مثل [شعراء:22]. موسى «عليه السلام» به فرعون گفت: آن نعمتى است كه چون بنى اسرائيل را برده خويش كردهاى بر من منت مىنهى منت همان فرعون بود كه به رخ موسى كشيد و گفت: «اَلَمْ نُرَبِّكَ فينا وَليداً وَ لَبِثْتَ فينا مِنْ عُمُرِكَ سِنينَ». [حجرات:17]. بر تو منت مىدهند كه اسلام آوردهاند [بقره:264]. صدقات خويش را با منت و اذيت باطل نكنيد رجوع شود به «حبط». * [مدثر:6]. «تَسْتَكْثِرُ» حال است از فاعل «تَمْنُن» اگر مراد منت فعلى باشد منظور آنست كه احسان نكن در حاليكه آن را زياد مىدانى يعنى: لباست را پاك كن، از تزلزل و اضطراب بپرهيز، كار خوب و احسانت را زياد مشمار، براى خدايت در كارها استقامت ورز. در الميزان مناسب سياق مىداند كه مراد منت قولى باشد يعنى عمل به اين دستورها را منت نگذار و زياد نبين و متعجب نباش كه تو عبدى بيش نيستى و اين قدرت از جانب خداست (ترجمه آزاد). * [فصّلت:8]. «غَيْرُ مَمْنُونٍ» كه به معنى غير مقطوع و دائمى است چهار بار در قرآن آمده و همه درباره اجر آخرت است كه اجر دنيوى در هر حال مقطوع است. [فصّلت:8]. [قلم:3]. [انشقاق:25]. [تين:6]. **** [طور:30]. منون چنانكه در پيش گفته شد به معنى مرگ است يعنى: يا مىگويند شاعر است براى او به پيشامد مرگ منتظر باشيم كه از دنيا برود، مكتبش نيز فراموش گردد، اين لفظ فقط يكبار در قرآن آمده است. مَنّ بنى اسرائيل [بقره:57]. منّ و سلوى در [اعراف:160]. [طه:80]. نيز آمده است. راجع به سلوى در «سَلْو» سخن گفتهايم كه پرنده بخصوصى بود و راجع به منّ هاكس در قاموس مىگويد: منّ چيزى است كه خداى تعالى بر بنىاسرائيل آنگاه كه در دشت بودند در عوض نان برايشان نازل فرمود كه در سفر خروج باب 16 بند 4 نان آسمانى خوانده شده است. نگارنده گويد: بند چهارم باب 16 سفر خروج در تورات چنين است: «آنگاه خداوند به موسى گفت همانا من نان از آسمان براى شما بارانم و قوم رفته كفايت هر روز را در روزش گيرند تا آنها را امتحان كنم كه بر شريعت من رفتار مىكنند يا نه». در المنار مىگويد: منّ مادّه چسبنده و شيرينى است مانند عسل كه از هوا بر سنگ و برگ درختان مىنشيند، آن در اوّل مايع است سپس سفت و خشك مىشود و مردم آن را جمع مىكنند و از آنست ترنجبين. در مجمع درباره آن چهار وجه نقل كرده ماده معروفى كه بر درختان مىنشيند. چيزى است مانند صمغ كه بر درختان مىنشست و مثل عسل شيرين بود. نان نازك. همه نعمتهائى كه خدا بىزحمت به بنىاسرائيل داد. در اقرب الموارد گويد: منّ هر شبنمى است كه بر درخت و سنگ مىنشيند و شيرين باشد و مانند عسل است و همچون صمغ مىخشكد مانند سيرخشت (شيرخشت) و ترنجبين. ناگفته نماند: آمدن منّ بر بنىاسرائيل به صورت اعجاز بود لذا به اندازهاى نازل مىشد كه احتياج آنها را رفع مىكرد و ظاهراً شيرهاى مانند شير خشت بوده است واللَّه العالم.
ریشههای نزدیک مکانی
کلمات مشتق شده در قرآن
کلمه | تعداد تکرار در قرآن |
---|---|
الْمَنَ | ۳ |
مَنّاً | ۲ |
بِالْمَنِ | ۱ |
مَنَ | ۴ |
فَمَنَ | ۲ |
يَمُنُ | ۲ |
مَنَنَّا | ۲ |
تَمُنُّهَا | ۱ |
نَمُنَ | ۱ |
فَامْنُنْ | ۱ |
مَمْنُونٍ | ۴ |
يَمُنُّونَ | ۱ |
تَمُنُّوا | ۱ |
الْمَنُونِ | ۱ |
تَمْنُنْ | ۱ |