ریشه شعر: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
(افزودن نمودار دفعات)
(Added root proximity by QBot)
 
خط ۲۹: خط ۲۹:
=== قاموس قرآن ===
=== قاموس قرآن ===
(به كسر - ش) دانستن. زيركى «شعر شعراً: علم به - شعر لكذا: فطن له» و در نزد اهل عربيّت كلامى اسن كه وزن و قافيه داشته باشد (اقرب الموارد). طبرسى ذيل آيه 154 بقره فرموده: شعور اول علم است از راه مشاعر و حواس... و به قولى شعور ادراك دقيق است و مأخوذ از شعر به معنى موى كه دقيق و نازك است و از آن است شاعر كه به اقامه وزن و نظم متفظن است طورى كه ديگران نيستند. راغب گويد: شاعر به علت فطنت و دقّت معرفت شاعر ناميده شده. شعر در اصل علم‏دقيق است... و در تعارف نام كلام موزون و قافيه دار شده، شاعرآن است كه صنعت شعر داند. خلاصه آنكه: شعر در اصل به معنى دانستن و توجّه خاص است و در اصطلاح به كلام موزون و قافيه دار اطلاق مى‏شود كه در آن دقت و ذوق مخصوص به كار رفته است. بايد اضافه كرد كه شعر بيشتر توأم با تخيّلات است كه در خارج مصداق حقيقى ندارند و شاعر به قدرت خيال خويش آنها را در قالب الفاظ ريخته است على هذا بايد پرداز بگوئيم، كفار مكّه كه رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم را شاعر مى‏گفتند منظورشان آن بود كه اين شخص خيال پرداز است و كلماتش واقعيّت خيال پرداز است و كلماتش واقعيّت ندارد. چنانكه خواهد آمد. [بقره:154]، [بقره:9]. شعر در اينگونه آيات به معنى دانستن و درك است. [كهف:19]. اشعار به معنى اعلام است يعنى ناشناسى كند و كسى را به وضع شما با خبر ننمايد. شعائر: جمع شعيره است به معنى علامت و نشانه [بقره:158]. در مجمع فرموده: شعائر اللّه محلهاى معلوم و نشاندارى است كه خدا آنها را محل عبادت قرار داده و هر محل معين براى عبادت مشعر آن عبادت است. على هذا صفا و مروه دو محل و دو معبد اند كه خدا را ياد مى‏آورند و مكان عبادت اند. در آيه [حج:36]. شتران قربانى شعائر اللّه‏اند كه به واسطه ذبح آنها به خدا عبادت مى‏شوند و خدا را ياد مى‏آورند. [حج:32-33]. بنابر تفسير اهل بيت عليهم السلام مراد از شعائر شتران قربانى اند كه كوهان آنها را از طرف راست مى‏شكافند و با خود از ميقات سوق مى‏دهند و اين عمل را اشعار و سياق گويند. آيه دوم «لَكُمْ فيها مَنافِعُ...» مؤيد اين تفسير است بعضى آن را مطلق محلهاى طاعت گفته‏اند. درباره تعيين منافع كه پيش از نحر از آنها مى‏توان برد در الميزان از كافى و در صافى از كافى و فقيه از حضرت صادق عليه السلام نقل شده: اگر حاجت باشد مى‏تواند به آن سوار شوذ بى‏آن كه رنجش دهد و اگر شيرى داشته باشد مى‏دوشد بى‏آن كه آن را تمام كند. مشعر: بيابان معروفى است ما بين منى و عرفات آن را مشعر گفته‏اند كه محل معين و معلومى است براى قسمتى از اعمال حج كه مبيت، نماز، دعا و غيره باشد [بقره:198]. شعر و شعراء ابتدا بايد دانست به حضرت رسول صلى اللّه عليه و آله و سلم شاعر مى‏گفتند مرادشان از آن خيال‏پردازى بود يعنى آنچه مى‏گويد واقعيّت ندارد ذهن و ذوق و خيال او اين سخنان را مى‏پروراند همان طور كه شعرا به نيروى خيال كاله را كوه و كوه را كاه مى‏بينند. [انبياء:5. در مجمع فرموده: اين سخن شخص متحير است كه آنچه شنيده مبهوش كرده گاهى مى‏گويد سحر است و گاهى شعر و گاهى خواب، و اين مناقضه آشكار است . ولى ظاهراً آن سه مرحله ترقى از تكذيب قرآن و رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم است اول گفتند: خوابهاى پريشان است ولى چون خواب در نوبت خود حقيقت دارد و شخص چيزى مى‏بيند. گفتند: بلكه افترا گفته و از خودش بسته و جعل كرده است. ولى چون دروغ بستن نيز تدبير و فكر لازم دارد از آن هم ترقى كرده گفتند: شاعر است و از روى وهم و خيال سخن مى‏گويد. قرآن كريم با شعر و شاعران مبارزه كرده و هر دو را كوبيده است بايد ديد كدام شعر و كدام شاعر مورد حمله قرآن است ابتدا آيات را نقل سپس مطلب را بررسى مى‏كنيم : [يس:69]. ما به او شعر نياموخته‏ايم و شعر به او سزاوار نيست بلكه كلام او نذكر و قرآن مبين است، شعر آنگاه كه در خورشان انبياء نباشد قهراً موقعيّت خويش را از دست مى‏دهد. [شعراء:224-227]. يعنى گمراهان از شعراء پيروى مى‏كنند، نمى‏دانى كه شاعران در هر ودايى گام بر ميدارند (و در توسن خيال نشسته و به هر سو مى‏تازند) و مى‏گويند آنچه را كه نمى‏كنند، مگر شاعرانى كه ايمان آورده و كار نيكو كرده و خدا را بسيار ياد نموده‏اند. اين آيات با آن كه شعر و شاعران و پيروان آنها را كوبيده ولى در آيه اخير شاعران مؤمن را از اين گروه استثناء كرده و در نتيجه شعر آنها و خودشان ممدوح اند. در الميزان از درّ المنثور نقل شده: ابو سعيد: روزى با رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم مى‏رفتيم بر شاعرى گذشتيم كه شعر مى‏گفت حضرت فرمود: «لان يمتلى جوف اهد كم قيحاً خير من‏آن يمتلى شعراً» بهد گويد: اين روايت از طريق شيعه از امام صادق عليه السلام از رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم نقل شده است. نا گفته نماند در قرآن به شعر جاهليّت و شعر غير مسؤل حمله، شعرى كه در خدمت هوسهاى شخصى است و به خاطر شعر سروده مى‏شود و قابل پياده شدن در عمل نيست، مثل تابلوهاى خيالى كه نفعى به حال جامعه ندارند و فقط اشخاص ميليونر آنها را به قيمت گزاف مى‏خرند، آرى اينگونه اشعار غير مسؤل و مضرّ و محصول خيالبافى موردحمله قرآن است و قرآن نسل آنها را قطع كرد ولى بعدها خلفا آن را زنده كردند و به شاعران مطرب كيسه‏هاى زر دادند. و گرنه شعر مفيد و مبيّن حقيقت مورد نظر قرآن و اولياء دين است چنانكه از استثناء در آيه‏اخير روشن گرديد. اصولاً سخنى كه از روى وهم و خيال باشد خواه به صورت نظم باشد يا نثر در اسلام نذموم است ولى بيان حقائق در هر قالب كه باشد ممدوح و مورد نظر است. در مجمع از كعب بن مالك نقل شده كه گفت يا رسول اللّه درباره شعر چه ميفرمائيد؟ فرمود: مؤمن با شمشير و زبان خويش جهاد مى‏كند به خدائيكه جانم در دست اوست گويا (با شعر گفتن) آنها را تير باران مى‏كند. و آن حضرت به حسّان بن ثابت فرمود: آنها را هجو كن القدس با تو است. نگارنده را هجو كن روح القدس با تو است. نگارنده گويد: علامه امينى در جلد دوم الغدير ص 1 تا 24 در خصوص شعر ممدوح و شعراء حق مطلب را ادا كرده است طالبان تحقيق به آنجا رجوع كنند. آيا رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم شعر گفته است؟ از رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم نقل شده كه گويا در جنگ حنين فرموده: انا النبى لا كذب انا ابن عبدالمطلب در جواب اينكه نقل با «وَ ما عَلَّمْناهُ الشِّعرْ...» چگونه مى‏سازد در مجمع فرموده: گروهى گفته‏اند آن شعر نيست گروهى ديگر گويند اين شعر گفتن نداشته است. در الميزان فرموده: اين بيت از آن حضرت منقول است و درباره آن زياد بحث كرده‏اند ولى طرح روايت آسانتر است ازآن كه بگوئيم شعر است يا شعر از روى قصد نيست.
(به كسر - ش) دانستن. زيركى «شعر شعراً: علم به - شعر لكذا: فطن له» و در نزد اهل عربيّت كلامى اسن كه وزن و قافيه داشته باشد (اقرب الموارد). طبرسى ذيل آيه 154 بقره فرموده: شعور اول علم است از راه مشاعر و حواس... و به قولى شعور ادراك دقيق است و مأخوذ از شعر به معنى موى كه دقيق و نازك است و از آن است شاعر كه به اقامه وزن و نظم متفظن است طورى كه ديگران نيستند. راغب گويد: شاعر به علت فطنت و دقّت معرفت شاعر ناميده شده. شعر در اصل علم‏دقيق است... و در تعارف نام كلام موزون و قافيه دار شده، شاعرآن است كه صنعت شعر داند. خلاصه آنكه: شعر در اصل به معنى دانستن و توجّه خاص است و در اصطلاح به كلام موزون و قافيه دار اطلاق مى‏شود كه در آن دقت و ذوق مخصوص به كار رفته است. بايد اضافه كرد كه شعر بيشتر توأم با تخيّلات است كه در خارج مصداق حقيقى ندارند و شاعر به قدرت خيال خويش آنها را در قالب الفاظ ريخته است على هذا بايد پرداز بگوئيم، كفار مكّه كه رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم را شاعر مى‏گفتند منظورشان آن بود كه اين شخص خيال پرداز است و كلماتش واقعيّت خيال پرداز است و كلماتش واقعيّت ندارد. چنانكه خواهد آمد. [بقره:154]، [بقره:9]. شعر در اينگونه آيات به معنى دانستن و درك است. [كهف:19]. اشعار به معنى اعلام است يعنى ناشناسى كند و كسى را به وضع شما با خبر ننمايد. شعائر: جمع شعيره است به معنى علامت و نشانه [بقره:158]. در مجمع فرموده: شعائر اللّه محلهاى معلوم و نشاندارى است كه خدا آنها را محل عبادت قرار داده و هر محل معين براى عبادت مشعر آن عبادت است. على هذا صفا و مروه دو محل و دو معبد اند كه خدا را ياد مى‏آورند و مكان عبادت اند. در آيه [حج:36]. شتران قربانى شعائر اللّه‏اند كه به واسطه ذبح آنها به خدا عبادت مى‏شوند و خدا را ياد مى‏آورند. [حج:32-33]. بنابر تفسير اهل بيت عليهم السلام مراد از شعائر شتران قربانى اند كه كوهان آنها را از طرف راست مى‏شكافند و با خود از ميقات سوق مى‏دهند و اين عمل را اشعار و سياق گويند. آيه دوم «لَكُمْ فيها مَنافِعُ...» مؤيد اين تفسير است بعضى آن را مطلق محلهاى طاعت گفته‏اند. درباره تعيين منافع كه پيش از نحر از آنها مى‏توان برد در الميزان از كافى و در صافى از كافى و فقيه از حضرت صادق عليه السلام نقل شده: اگر حاجت باشد مى‏تواند به آن سوار شوذ بى‏آن كه رنجش دهد و اگر شيرى داشته باشد مى‏دوشد بى‏آن كه آن را تمام كند. مشعر: بيابان معروفى است ما بين منى و عرفات آن را مشعر گفته‏اند كه محل معين و معلومى است براى قسمتى از اعمال حج كه مبيت، نماز، دعا و غيره باشد [بقره:198]. شعر و شعراء ابتدا بايد دانست به حضرت رسول صلى اللّه عليه و آله و سلم شاعر مى‏گفتند مرادشان از آن خيال‏پردازى بود يعنى آنچه مى‏گويد واقعيّت ندارد ذهن و ذوق و خيال او اين سخنان را مى‏پروراند همان طور كه شعرا به نيروى خيال كاله را كوه و كوه را كاه مى‏بينند. [انبياء:5. در مجمع فرموده: اين سخن شخص متحير است كه آنچه شنيده مبهوش كرده گاهى مى‏گويد سحر است و گاهى شعر و گاهى خواب، و اين مناقضه آشكار است . ولى ظاهراً آن سه مرحله ترقى از تكذيب قرآن و رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم است اول گفتند: خوابهاى پريشان است ولى چون خواب در نوبت خود حقيقت دارد و شخص چيزى مى‏بيند. گفتند: بلكه افترا گفته و از خودش بسته و جعل كرده است. ولى چون دروغ بستن نيز تدبير و فكر لازم دارد از آن هم ترقى كرده گفتند: شاعر است و از روى وهم و خيال سخن مى‏گويد. قرآن كريم با شعر و شاعران مبارزه كرده و هر دو را كوبيده است بايد ديد كدام شعر و كدام شاعر مورد حمله قرآن است ابتدا آيات را نقل سپس مطلب را بررسى مى‏كنيم : [يس:69]. ما به او شعر نياموخته‏ايم و شعر به او سزاوار نيست بلكه كلام او نذكر و قرآن مبين است، شعر آنگاه كه در خورشان انبياء نباشد قهراً موقعيّت خويش را از دست مى‏دهد. [شعراء:224-227]. يعنى گمراهان از شعراء پيروى مى‏كنند، نمى‏دانى كه شاعران در هر ودايى گام بر ميدارند (و در توسن خيال نشسته و به هر سو مى‏تازند) و مى‏گويند آنچه را كه نمى‏كنند، مگر شاعرانى كه ايمان آورده و كار نيكو كرده و خدا را بسيار ياد نموده‏اند. اين آيات با آن كه شعر و شاعران و پيروان آنها را كوبيده ولى در آيه اخير شاعران مؤمن را از اين گروه استثناء كرده و در نتيجه شعر آنها و خودشان ممدوح اند. در الميزان از درّ المنثور نقل شده: ابو سعيد: روزى با رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم مى‏رفتيم بر شاعرى گذشتيم كه شعر مى‏گفت حضرت فرمود: «لان يمتلى جوف اهد كم قيحاً خير من‏آن يمتلى شعراً» بهد گويد: اين روايت از طريق شيعه از امام صادق عليه السلام از رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم نقل شده است. نا گفته نماند در قرآن به شعر جاهليّت و شعر غير مسؤل حمله، شعرى كه در خدمت هوسهاى شخصى است و به خاطر شعر سروده مى‏شود و قابل پياده شدن در عمل نيست، مثل تابلوهاى خيالى كه نفعى به حال جامعه ندارند و فقط اشخاص ميليونر آنها را به قيمت گزاف مى‏خرند، آرى اينگونه اشعار غير مسؤل و مضرّ و محصول خيالبافى موردحمله قرآن است و قرآن نسل آنها را قطع كرد ولى بعدها خلفا آن را زنده كردند و به شاعران مطرب كيسه‏هاى زر دادند. و گرنه شعر مفيد و مبيّن حقيقت مورد نظر قرآن و اولياء دين است چنانكه از استثناء در آيه‏اخير روشن گرديد. اصولاً سخنى كه از روى وهم و خيال باشد خواه به صورت نظم باشد يا نثر در اسلام نذموم است ولى بيان حقائق در هر قالب كه باشد ممدوح و مورد نظر است. در مجمع از كعب بن مالك نقل شده كه گفت يا رسول اللّه درباره شعر چه ميفرمائيد؟ فرمود: مؤمن با شمشير و زبان خويش جهاد مى‏كند به خدائيكه جانم در دست اوست گويا (با شعر گفتن) آنها را تير باران مى‏كند. و آن حضرت به حسّان بن ثابت فرمود: آنها را هجو كن القدس با تو است. نگارنده را هجو كن روح القدس با تو است. نگارنده گويد: علامه امينى در جلد دوم الغدير ص 1 تا 24 در خصوص شعر ممدوح و شعراء حق مطلب را ادا كرده است طالبان تحقيق به آنجا رجوع كنند. آيا رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم شعر گفته است؟ از رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم نقل شده كه گويا در جنگ حنين فرموده: انا النبى لا كذب انا ابن عبدالمطلب در جواب اينكه نقل با «وَ ما عَلَّمْناهُ الشِّعرْ...» چگونه مى‏سازد در مجمع فرموده: گروهى گفته‏اند آن شعر نيست گروهى ديگر گويند اين شعر گفتن نداشته است. در الميزان فرموده: اين بيت از آن حضرت منقول است و درباره آن زياد بحث كرده‏اند ولى طرح روايت آسانتر است ازآن كه بگوئيم شعر است يا شعر از روى قصد نيست.
===ریشه‌های [[راهنما:نزدیک مکانی|نزدیک مکانی]]===
<qcloud htmlpre='ریشه_'>
هم:100, لا:70, ما:47, ل:39, قول:39, ف:37, من:35, ب:34, اله:33, ه:31, الله:30, انن:30, کم:29, وله:26, ها:26, ان:25, بل:22, بغت:22, الا:21, امن:21, اتى:21, فى:21, عذب:20, نفس:20, مکر:18, جىء:18, لو:18, الذين:18, على:17, اذا:17, يا:17, نن:17, حيث:17, نا:16, او:16, ا:15, اين:15, هو:15, يوم:15, ک:15, قلب:15, ربب:15, اوى:15, اخذ:15, ايان:15, اذ:15, اهل:15, ائى:14, ايى:14, جنن:14, لکن:14, انتم:14, نظر:14, حيى:14, ى:14, بعث:14, رئى:14, حرم:14, بعض:14, انا:14, ربص:13, علم:13, کون:13, قلل:13, خلق:13, رسل:13, الى:13, خزى:13, قوم:13, موت:13, بسم:13, خلل:13, کهن:13, ذوق:13, عجل:13, صبح:13, کذب:13, ثم:13, عند:13, بلو:13, عظم:12, هذه:12, وحد:12, وبر:12, سوع:12, شىء:12, حلل:12, فئد:12, سبل:12, تبع:12, ابو:12, خير:12, اثث:12, ام:12, غضض:12, کثر:12, هل:12, کتب:12, ضحک:12, کيف:12, لطف:12, هدى:12, قبل:12, مروه:12, بغى:12, امم:12, عن:12, غوى:12, سحق:12, صفا:12, عقل:12, عشو:12, ضلل:12, طرد:12, وقى:12, هذا:12, فسد:12, قرى:12, سمع:12, ذلک:12, موسى:12, رضع:12, وقف:12, نحن:12, غير:12, ولد:12, صدق:12, جنب:12, مرض:12, صوت:12, متع:12, حسر:11, اثم:11, جند:11, فرغ:11, لم:11, عقب:11, لقى:11, درک:11, عمل:11, دعو:11, ريب:11, فرى:11, احد:11, زيد:11, صوف:11, بکى:11, کرم:11, ترک:11, خشى:11, ذا:11, حين:11, ارض:11, نور:11, هلک:11, شهر:11, منن:11, کفر:11, جعل:11, افک:11, خدع:11, سليمان:11, جهنم:11, حقق:11, حبط:11, کود:11, فتح:11, حوط:11, رزق:11, بدن:11, نفق:11, حجج:11, الم:11, روح:11, غيب:11, حلم:11, اول:11, فرط:11, عدو:11, خوف:11, صلح:11, بيت:11, ضغث:11, ذکر:11, سرع:11, شرک:11, رود:11, سرر:11, لن:11, شفق:11, بنو:11, حسب:11, بدو:11, رحم:11, نفع:11, حطم:10, ضرر:10, فوق:10, امر:10, سمو:10, بصر:10, نئى:10, عمر:10, قرآن:10
</qcloud>


== کلمات مشتق شده در قرآن ==
== کلمات مشتق شده در قرآن ==

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۱ دی ۱۳۹۵، ساعت ۱۶:۵۶

تکرار در قرآن: ۳۸(بار)

لیست کلمات مشتق شده


در حال بارگیری...


قاموس قرآن

(به كسر - ش) دانستن. زيركى «شعر شعراً: علم به - شعر لكذا: فطن له» و در نزد اهل عربيّت كلامى اسن كه وزن و قافيه داشته باشد (اقرب الموارد). طبرسى ذيل آيه 154 بقره فرموده: شعور اول علم است از راه مشاعر و حواس... و به قولى شعور ادراك دقيق است و مأخوذ از شعر به معنى موى كه دقيق و نازك است و از آن است شاعر كه به اقامه وزن و نظم متفظن است طورى كه ديگران نيستند. راغب گويد: شاعر به علت فطنت و دقّت معرفت شاعر ناميده شده. شعر در اصل علم‏دقيق است... و در تعارف نام كلام موزون و قافيه دار شده، شاعرآن است كه صنعت شعر داند. خلاصه آنكه: شعر در اصل به معنى دانستن و توجّه خاص است و در اصطلاح به كلام موزون و قافيه دار اطلاق مى‏شود كه در آن دقت و ذوق مخصوص به كار رفته است. بايد اضافه كرد كه شعر بيشتر توأم با تخيّلات است كه در خارج مصداق حقيقى ندارند و شاعر به قدرت خيال خويش آنها را در قالب الفاظ ريخته است على هذا بايد پرداز بگوئيم، كفار مكّه كه رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم را شاعر مى‏گفتند منظورشان آن بود كه اين شخص خيال پرداز است و كلماتش واقعيّت خيال پرداز است و كلماتش واقعيّت ندارد. چنانكه خواهد آمد. [بقره:154]، [بقره:9]. شعر در اينگونه آيات به معنى دانستن و درك است. [كهف:19]. اشعار به معنى اعلام است يعنى ناشناسى كند و كسى را به وضع شما با خبر ننمايد. شعائر: جمع شعيره است به معنى علامت و نشانه [بقره:158]. در مجمع فرموده: شعائر اللّه محلهاى معلوم و نشاندارى است كه خدا آنها را محل عبادت قرار داده و هر محل معين براى عبادت مشعر آن عبادت است. على هذا صفا و مروه دو محل و دو معبد اند كه خدا را ياد مى‏آورند و مكان عبادت اند. در آيه [حج:36]. شتران قربانى شعائر اللّه‏اند كه به واسطه ذبح آنها به خدا عبادت مى‏شوند و خدا را ياد مى‏آورند. [حج:32-33]. بنابر تفسير اهل بيت عليهم السلام مراد از شعائر شتران قربانى اند كه كوهان آنها را از طرف راست مى‏شكافند و با خود از ميقات سوق مى‏دهند و اين عمل را اشعار و سياق گويند. آيه دوم «لَكُمْ فيها مَنافِعُ...» مؤيد اين تفسير است بعضى آن را مطلق محلهاى طاعت گفته‏اند. درباره تعيين منافع كه پيش از نحر از آنها مى‏توان برد در الميزان از كافى و در صافى از كافى و فقيه از حضرت صادق عليه السلام نقل شده: اگر حاجت باشد مى‏تواند به آن سوار شوذ بى‏آن كه رنجش دهد و اگر شيرى داشته باشد مى‏دوشد بى‏آن كه آن را تمام كند. مشعر: بيابان معروفى است ما بين منى و عرفات آن را مشعر گفته‏اند كه محل معين و معلومى است براى قسمتى از اعمال حج كه مبيت، نماز، دعا و غيره باشد [بقره:198]. شعر و شعراء ابتدا بايد دانست به حضرت رسول صلى اللّه عليه و آله و سلم شاعر مى‏گفتند مرادشان از آن خيال‏پردازى بود يعنى آنچه مى‏گويد واقعيّت ندارد ذهن و ذوق و خيال او اين سخنان را مى‏پروراند همان طور كه شعرا به نيروى خيال كاله را كوه و كوه را كاه مى‏بينند. [انبياء:5. در مجمع فرموده: اين سخن شخص متحير است كه آنچه شنيده مبهوش كرده گاهى مى‏گويد سحر است و گاهى شعر و گاهى خواب، و اين مناقضه آشكار است . ولى ظاهراً آن سه مرحله ترقى از تكذيب قرآن و رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم است اول گفتند: خوابهاى پريشان است ولى چون خواب در نوبت خود حقيقت دارد و شخص چيزى مى‏بيند. گفتند: بلكه افترا گفته و از خودش بسته و جعل كرده است. ولى چون دروغ بستن نيز تدبير و فكر لازم دارد از آن هم ترقى كرده گفتند: شاعر است و از روى وهم و خيال سخن مى‏گويد. قرآن كريم با شعر و شاعران مبارزه كرده و هر دو را كوبيده است بايد ديد كدام شعر و كدام شاعر مورد حمله قرآن است ابتدا آيات را نقل سپس مطلب را بررسى مى‏كنيم : [يس:69]. ما به او شعر نياموخته‏ايم و شعر به او سزاوار نيست بلكه كلام او نذكر و قرآن مبين است، شعر آنگاه كه در خورشان انبياء نباشد قهراً موقعيّت خويش را از دست مى‏دهد. [شعراء:224-227]. يعنى گمراهان از شعراء پيروى مى‏كنند، نمى‏دانى كه شاعران در هر ودايى گام بر ميدارند (و در توسن خيال نشسته و به هر سو مى‏تازند) و مى‏گويند آنچه را كه نمى‏كنند، مگر شاعرانى كه ايمان آورده و كار نيكو كرده و خدا را بسيار ياد نموده‏اند. اين آيات با آن كه شعر و شاعران و پيروان آنها را كوبيده ولى در آيه اخير شاعران مؤمن را از اين گروه استثناء كرده و در نتيجه شعر آنها و خودشان ممدوح اند. در الميزان از درّ المنثور نقل شده: ابو سعيد: روزى با رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم مى‏رفتيم بر شاعرى گذشتيم كه شعر مى‏گفت حضرت فرمود: «لان يمتلى جوف اهد كم قيحاً خير من‏آن يمتلى شعراً» بهد گويد: اين روايت از طريق شيعه از امام صادق عليه السلام از رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم نقل شده است. نا گفته نماند در قرآن به شعر جاهليّت و شعر غير مسؤل حمله، شعرى كه در خدمت هوسهاى شخصى است و به خاطر شعر سروده مى‏شود و قابل پياده شدن در عمل نيست، مثل تابلوهاى خيالى كه نفعى به حال جامعه ندارند و فقط اشخاص ميليونر آنها را به قيمت گزاف مى‏خرند، آرى اينگونه اشعار غير مسؤل و مضرّ و محصول خيالبافى موردحمله قرآن است و قرآن نسل آنها را قطع كرد ولى بعدها خلفا آن را زنده كردند و به شاعران مطرب كيسه‏هاى زر دادند. و گرنه شعر مفيد و مبيّن حقيقت مورد نظر قرآن و اولياء دين است چنانكه از استثناء در آيه‏اخير روشن گرديد. اصولاً سخنى كه از روى وهم و خيال باشد خواه به صورت نظم باشد يا نثر در اسلام نذموم است ولى بيان حقائق در هر قالب كه باشد ممدوح و مورد نظر است. در مجمع از كعب بن مالك نقل شده كه گفت يا رسول اللّه درباره شعر چه ميفرمائيد؟ فرمود: مؤمن با شمشير و زبان خويش جهاد مى‏كند به خدائيكه جانم در دست اوست گويا (با شعر گفتن) آنها را تير باران مى‏كند. و آن حضرت به حسّان بن ثابت فرمود: آنها را هجو كن القدس با تو است. نگارنده را هجو كن روح القدس با تو است. نگارنده گويد: علامه امينى در جلد دوم الغدير ص 1 تا 24 در خصوص شعر ممدوح و شعراء حق مطلب را ادا كرده است طالبان تحقيق به آنجا رجوع كنند. آيا رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم شعر گفته است؟ از رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم نقل شده كه گويا در جنگ حنين فرموده: انا النبى لا كذب انا ابن عبدالمطلب در جواب اينكه نقل با «وَ ما عَلَّمْناهُ الشِّعرْ...» چگونه مى‏سازد در مجمع فرموده: گروهى گفته‏اند آن شعر نيست گروهى ديگر گويند اين شعر گفتن نداشته است. در الميزان فرموده: اين بيت از آن حضرت منقول است و درباره آن زياد بحث كرده‏اند ولى طرح روايت آسانتر است ازآن كه بگوئيم شعر است يا شعر از روى قصد نيست.

ریشه‌های نزدیک مکانی

کلمات مشتق شده در قرآن

کلمه تعداد تکرار در قرآن
يَشْعُرُونَ‌ ۲۱
تَشْعُرُونَ‌ ۴
شَعَائِرِ ۲
شَعَائِرَ ۲
يُشْعِرُکُمْ‌ ۱
أَشْعَارِهَا ۱
يُشْعِرَنَ‌ ۱
شَاعِرٌ ۲
الشُّعَرَاءُ ۱
الشِّعْرَ ۱
لِشَاعِرٍ ۱
شَاعِرٍ ۱

ریشه‌های مرتبط