ریشه وفى: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
بدون خلاصۀ ویرایش
جز (Move page script صفحهٔ ریشه وفى‌ را به ریشه وفى منتقل کرد)
 
(۲ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط یک کاربر دیگر نشان داده نشد)
خط ۴: خط ۴:


__TOC__
__TOC__
{{#ask:[[رده:آیات قرآن]] [[نازل شده در سال::+]] [[ریشه غیر ربط::وفى‌]]
|?نازل شده در سال
|mainlabel=-
|headers=show
|limit=2000
|format=jqplotchart
|charttype=line
|charttitle=نمودار تکرار در هر سال نزول
|labelaxislabel=سال نزول
|smoothlines=yes
|numbersaxislabel=دفعات تکرار
|distribution=yes
|min=0
|datalabels=value
|distributionsort=none
|ticklabels=yes
|colorscheme=rdbu
|chartlegend=none
}}


=== قاموس قرآن ===
=== قاموس قرآن ===
وَفاء و ايفاء به معنى تمام كردن است «وَفى بِعَهْدِهِ وَ أَوْفى بِعَهْدِهِ» يعنى پيمانش را به انجام برد و به آن عمل كرد. «اَوْففَيْتُ الْكَيْلَ وَ الْوَزْنَ» پيمانه و توزين را تمام وكامل كردم. وفاء به عهد و ايفاء به عهد آن است كه آن را بدون كم وكاست مطابق وعده انجام دهى. وُفىّ: (به ضم واو و كسر فاء) تمام بودن و زياد شدن. وَفىّ (به فتح واو) به معنى تمام شده و كامل است ايضا وافى. [يوسف:59]. آيا نمى‏بينيد كه من پيمانه را كامل مى‏دهم و بهترين پذيرايى كنندگانم. [انعام:152]. و چون سخن گفتيد به عدالت سخن گوييد ولو در باره اقرباى خويش باشد و به پيمان خداوفا كنيد. اَوْفى: اسم تفضيل است به معنى تمامتر. [نجم:40-41]. تلاش انسان حتما بزودى ديده خواهد شد سپس با آن تلاش و كار مجازات شود جزايى كاملتر. *** توفيه: تمام دادن حق است «وَفى فُلاناً حَقَّهُ تَوْفِيَةً» يعنى حق او را تمام و كمال داد [آل عمران:25]. هر نفس آنچه كرده تمام داده شود و آنها در باره رسيدن به تمام حق مظلوم نمى‏شوند. [آل عمران:185]. جز اين نيست كه پاداشتان را بالتمام در روز قيامت مى‏يابيد. * [نجم:36-37]. آيا با خبر نشده به آنچه در نامه‏هاى موسى و ابراهيم است؟ ابراهيمى كه آنچه از حق خدا در عهده‏اش بود بطور تمام ادا كرد ظاهرا اشاره به آيه [بقره:124]. مى‏باشد كه در باره آن حضرت «أَتَمَّهُنَّ» آمده است. *** توّفى: از باب تفعل به معنى اخذ بطور تمام و كمال است «اَلتَّوّفى: اَخْذُ الشَّىْ‏ء عَلَى التَّمامِ» توفى و استيفاء هر دو به يك معنى اند. از اينجا است كه به مرگ وفات گفته شده كه انسان از طرف خدا بكلى اخذ شده و از بين مى‏رود [نساء:15]. آنها را درخانه‏ها نگاه داريد تا مرگ آنها را بگيرد و بميرند. [مائده:117]. چون مرا بميراندى خودت مراقب آنها بودى. * [انعام:60]. در اين مانند آيه 42 سوره زمر به خوابيدن توفى اطلاق شده است زيرا انسان در خواب رفتن از طرف خدا گرفته مى‏شود و فهم و درك او مانند يك مرده از بين مى‏رود يعنى خدا همان است كه شما را در شب مى ميراند و به خواب مى‏برد و در روز آنچه كرده‏ايد مى‏داند. * [مطفّفين:2]. آنانكه چون از مردم پيمانه مى‏گيرند تمام مى‏گيرند.
وَفاء و ايفاء به معنى تمام كردن است «وَفى بِعَهْدِهِ وَ أَوْفى بِعَهْدِهِ» يعنى پيمانش را به انجام برد و به آن عمل كرد. «اَوْففَيْتُ الْكَيْلَ وَ الْوَزْنَ» پيمانه و توزين را تمام وكامل كردم. وفاء به عهد و ايفاء به عهد آن است كه آن را بدون كم وكاست مطابق وعده انجام دهى. وُفىّ: (به ضم واو و كسر فاء) تمام بودن و زياد شدن. وَفىّ (به فتح واو) به معنى تمام شده و كامل است ايضا وافى. [يوسف:59]. آيا نمى‏بينيد كه من پيمانه را كامل مى‏دهم و بهترين پذيرايى كنندگانم. [انعام:152]. و چون سخن گفتيد به عدالت سخن گوييد ولو در باره اقرباى خويش باشد و به پيمان خداوفا كنيد. اَوْفى: اسم تفضيل است به معنى تمامتر. [نجم:40-41]. تلاش انسان حتما بزودى ديده خواهد شد سپس با آن تلاش و كار مجازات شود جزايى كاملتر. *** توفيه: تمام دادن حق است «وَفى فُلاناً حَقَّهُ تَوْفِيَةً» يعنى حق او را تمام و كمال داد [آل عمران:25]. هر نفس آنچه كرده تمام داده شود و آنها در باره رسيدن به تمام حق مظلوم نمى‏شوند. [آل عمران:185]. جز اين نيست كه پاداشتان را بالتمام در روز قيامت مى‏يابيد. * [نجم:36-37]. آيا با خبر نشده به آنچه در نامه‏هاى موسى و ابراهيم است؟ ابراهيمى كه آنچه از حق خدا در عهده‏اش بود بطور تمام ادا كرد ظاهرا اشاره به آيه [بقره:124]. مى‏باشد كه در باره آن حضرت «أَتَمَّهُنَّ» آمده است. *** توّفى: از باب تفعل به معنى اخذ بطور تمام و كمال است «اَلتَّوّفى: اَخْذُ الشَّىْ‏ء عَلَى التَّمامِ» توفى و استيفاء هر دو به يك معنى اند. از اينجا است كه به مرگ وفات گفته شده كه انسان از طرف خدا بكلى اخذ شده و از بين مى‏رود [نساء:15]. آنها را درخانه‏ها نگاه داريد تا مرگ آنها را بگيرد و بميرند. [مائده:117]. چون مرا بميراندى خودت مراقب آنها بودى. * [انعام:60]. در اين مانند آيه 42 سوره زمر به خوابيدن توفى اطلاق شده است زيرا انسان در خواب رفتن از طرف خدا گرفته مى‏شود و فهم و درك او مانند يك مرده از بين مى‏رود يعنى خدا همان است كه شما را در شب مى ميراند و به خواب مى‏برد و در روز آنچه كرده‏ايد مى‏داند. * [مطفّفين:2]. آنانكه چون از مردم پيمانه مى‏گيرند تمام مى‏گيرند.
===ریشه‌های [[راهنما:نزدیک مکانی|نزدیک مکانی]]===
<qcloud htmlpre='ریشه_'>
هم:100, ب:66, کم:62, من:57, ما:45, وله:44, اله:42, ه:42, الله:41, نا:39, عهد:38, انن:36, ف:36, لا:35, ل:34, ى:33, نفس:31, الذين:31, کيل:30, على:30, الى:29, ک:27, عمل:27, کون:27, فى:25, کلل:24, ثم:22, يوم:22, الک:22, اجر:22, ظلم:22, اذا:22, ربب:22, علم:21, ان:21, ها:21, لئک:21, قول:20, الذى:20, نن:19, موت:19, وزن:19, قوم:19, ملک:19, او:19, کفر:17, سلم:16, بلغ:16, اتى:16, حتى:16, ن:16, امن:15, رسل:15, شدد:15, ذکر:15, صبر:15, رئى:15, وزر:15, وفى:15, جزى:15, يا:15, قسط:14, فجر:14, هن:14, کسب:14, وعد:14, الا:14, سئل:14, صلح:14, جىء:14, نذر:14, انس:14, نعم:14, التى:14, حسب:14, بين:14, انت:14, اذ:14, ردد:14, زوج:14, خير:14, دنو:13, هو:13, لم:13, زيد:13, لما:13, انتم:13, عن:13, حقق:13, قد:13, رجع:13, وقى:13, وذر:13, غير:13, اخر:13, قبل:13, لعل:13, سوء:13, ضرب:13, حسن:13, ايى:13, خسر:13, وصى:13, موسى:12, شىء:12, بيت:12, وکل:12, ريب:12, ا:12, رقب:12, کتب:12, بخس:12, سرر:12, مع:12, نصب:12, ذلکم:12, فقر:12, سبل:12, نفق:12, امر:12, بصر:12, زکو:12, لبب:12, عبد:12, بعض:12, بور:12, رفع:12, لو:12, ابراهيم:12, بلى:12, زين:12, اول:12, حين:12, رذل:12, اين:12, ملء:12, قرء:12, هى:12, زجو:12, برر:12, ليل:12, عقد:12, فضل:12, وجه:12, لن:12, قضى:12, انا:12, غلل:12, اياى:12, لقى:11, تفث:11, کيف:11, حکم:11, بضع:11, صحف:11, تجر:11, رحم:11, خوف:11, صلو:11, قرآن:11, حوط:11, حلل:11, وحد:11, طوف:11, لحق:11, وسع:11, ذلک:11, وعظ:11, جعل:11, حيى:11, بغى:11, نزل:11, نکث:11, نقص:11, عمر:11, کذب:11, انجيل:11, جدل:11, صدق:11, ذوق:11, عند:11, دين:11, رجو:11, شيخ:11, عيسى:11, عزز:11, غفر:11, طيب:11, نهى:11, خلق:11, وعلن:11, سمو:11, درج:11, اجل:11, سوف:11, ارض:11, فرط:11, نور:11, احد:11, دعو:11, أما:11, طهر:11, بئس:11, ربص:11, فرغ:11, جرح:11, رود:11, توراة:11, ابو:11, عذب:11, بهم:11, طفف:11, نقض:11, سرع:11, کلف:11, شهد:11, مسک:11, ولى:11, عرض:11, قرب:11, شرر:11, ضرر:11, دوم:11, دبر:11, جنح:11, نکر:11, کى:11, عمى:11, فرعون:11, خزى:11, زحزح:10, حبب:10, لکن:10, قسطس:10, وسم:10, نبء:10, سعى:10, رهب:10, نصر:10, فکر:10, نهر:10, عتق:10, فحش:10, يبس:10, دون:10, ذا:10, ويل:10, وثق:10, جمع:10, بشر:10, بنو:10, اما:10, اسرائيل:10, وجد:10, ذنب:10, سطر:10, نوم:10, بعث:10, حفظ:10, طفل:10, اهل:10, فعل:10, متع:10, دخل:10, فسد:10, ربع:10
</qcloud>


== کلمات مشتق شده در قرآن ==
== کلمات مشتق شده در قرآن ==

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۶ دی ۱۳۹۵، ساعت ۰۳:۳۱

تکرار در قرآن: ۶۶(بار)

لیست کلمات مشتق شده


در حال بارگیری...


قاموس قرآن

وَفاء و ايفاء به معنى تمام كردن است «وَفى بِعَهْدِهِ وَ أَوْفى بِعَهْدِهِ» يعنى پيمانش را به انجام برد و به آن عمل كرد. «اَوْففَيْتُ الْكَيْلَ وَ الْوَزْنَ» پيمانه و توزين را تمام وكامل كردم. وفاء به عهد و ايفاء به عهد آن است كه آن را بدون كم وكاست مطابق وعده انجام دهى. وُفىّ: (به ضم واو و كسر فاء) تمام بودن و زياد شدن. وَفىّ (به فتح واو) به معنى تمام شده و كامل است ايضا وافى. [يوسف:59]. آيا نمى‏بينيد كه من پيمانه را كامل مى‏دهم و بهترين پذيرايى كنندگانم. [انعام:152]. و چون سخن گفتيد به عدالت سخن گوييد ولو در باره اقرباى خويش باشد و به پيمان خداوفا كنيد. اَوْفى: اسم تفضيل است به معنى تمامتر. [نجم:40-41]. تلاش انسان حتما بزودى ديده خواهد شد سپس با آن تلاش و كار مجازات شود جزايى كاملتر. *** توفيه: تمام دادن حق است «وَفى فُلاناً حَقَّهُ تَوْفِيَةً» يعنى حق او را تمام و كمال داد [آل عمران:25]. هر نفس آنچه كرده تمام داده شود و آنها در باره رسيدن به تمام حق مظلوم نمى‏شوند. [آل عمران:185]. جز اين نيست كه پاداشتان را بالتمام در روز قيامت مى‏يابيد. * [نجم:36-37]. آيا با خبر نشده به آنچه در نامه‏هاى موسى و ابراهيم است؟ ابراهيمى كه آنچه از حق خدا در عهده‏اش بود بطور تمام ادا كرد ظاهرا اشاره به آيه [بقره:124]. مى‏باشد كه در باره آن حضرت «أَتَمَّهُنَّ» آمده است. *** توّفى: از باب تفعل به معنى اخذ بطور تمام و كمال است «اَلتَّوّفى: اَخْذُ الشَّىْ‏ء عَلَى التَّمامِ» توفى و استيفاء هر دو به يك معنى اند. از اينجا است كه به مرگ وفات گفته شده كه انسان از طرف خدا بكلى اخذ شده و از بين مى‏رود [نساء:15]. آنها را درخانه‏ها نگاه داريد تا مرگ آنها را بگيرد و بميرند. [مائده:117]. چون مرا بميراندى خودت مراقب آنها بودى. * [انعام:60]. در اين مانند آيه 42 سوره زمر به خوابيدن توفى اطلاق شده است زيرا انسان در خواب رفتن از طرف خدا گرفته مى‏شود و فهم و درك او مانند يك مرده از بين مى‏رود يعنى خدا همان است كه شما را در شب مى ميراند و به خواب مى‏برد و در روز آنچه كرده‏ايد مى‏داند. * [مطفّفين:2]. آنانكه چون از مردم پيمانه مى‏گيرند تمام مى‏گيرند.

ریشه‌های نزدیک مکانی

کلمات مشتق شده در قرآن

کلمه تعداد تکرار در قرآن
أَوْفُوا ۹
أُوفِ‌ ۱
الْمُوفُونَ‌ ۱
يُتَوَفَّوْنَ‌ ۲
يُوَفَ‌ ۲
تُوَفَّى‌ ۳
وُفِّيَتْ‌ ۲
مُتَوَفِّيکَ‌ ۱
فَيُوَفِّيهِمْ‌ ۲
أَوْفَى‌ ۳
تُوَفَّوْنَ ۱
تَوَفَّنَا ۲
يَتَوَفَّاهُنَ‌ ۱
تَوَفَّاهُمُ‌ ۱
تَوَفَّيْتَنِي‌ ۱
يَتَوَفَّاکُمْ‌ ۴
تَوَفَّتْهُ‌ ۱
يَتَوَفَّوْنَهُمْ‌ ۱
فَأَوْفُوا ۱
يَتَوَفَّى‌ ۲
نَتَوَفَّيَنَّکَ‌ ۳
نُوَفِ‌ ۱
لَمُوَفُّوهُمْ‌ ۱
لَيُوَفِّيَنَّهُمْ‌ ۱
أُوفِي‌ ۱
فَأَوْفِ‌ ۱
تَوَفَّنِي‌ ۱
يُوفُونَ‌ ۲
تَتَوَفَّاهُمُ‌ ۲
يُتَوَفَّى‌ ۲
لْيُوفُوا ۱
يُوَفِّيهِمُ‌ ۱
فَوَفَّاهُ‌ ۱
لِيُوَفِّيَهُمْ‌ ۲
يُوَفَّى‌ ۱
تَوَفَّتْهُمُ‌ ۱
وَفَّى‌ ۱
الْأَوْفَى‌ ۱
يَسْتَوْفُونَ‌ ۱

ریشه‌های مرتبط