ریشه وفى
تکرار در قرآن: ۶۶(بار)
قاموس قرآن
وَفاء و ايفاء به معنى تمام كردن است «وَفى بِعَهْدِهِ وَ أَوْفى بِعَهْدِهِ» يعنى پيمانش را به انجام برد و به آن عمل كرد. «اَوْففَيْتُ الْكَيْلَ وَ الْوَزْنَ» پيمانه و توزين را تمام وكامل كردم. وفاء به عهد و ايفاء به عهد آن است كه آن را بدون كم وكاست مطابق وعده انجام دهى. وُفىّ: (به ضم واو و كسر فاء) تمام بودن و زياد شدن. وَفىّ (به فتح واو) به معنى تمام شده و كامل است ايضا وافى. [يوسف:59]. آيا نمىبينيد كه من پيمانه را كامل مىدهم و بهترين پذيرايى كنندگانم. [انعام:152]. و چون سخن گفتيد به عدالت سخن گوييد ولو در باره اقرباى خويش باشد و به پيمان خداوفا كنيد. اَوْفى: اسم تفضيل است به معنى تمامتر. [نجم:40-41]. تلاش انسان حتما بزودى ديده خواهد شد سپس با آن تلاش و كار مجازات شود جزايى كاملتر. *** توفيه: تمام دادن حق است «وَفى فُلاناً حَقَّهُ تَوْفِيَةً» يعنى حق او را تمام و كمال داد [آل عمران:25]. هر نفس آنچه كرده تمام داده شود و آنها در باره رسيدن به تمام حق مظلوم نمىشوند. [آل عمران:185]. جز اين نيست كه پاداشتان را بالتمام در روز قيامت مىيابيد. * [نجم:36-37]. آيا با خبر نشده به آنچه در نامههاى موسى و ابراهيم است؟ ابراهيمى كه آنچه از حق خدا در عهدهاش بود بطور تمام ادا كرد ظاهرا اشاره به آيه [بقره:124]. مىباشد كه در باره آن حضرت «أَتَمَّهُنَّ» آمده است. *** توّفى: از باب تفعل به معنى اخذ بطور تمام و كمال است «اَلتَّوّفى: اَخْذُ الشَّىْء عَلَى التَّمامِ» توفى و استيفاء هر دو به يك معنى اند. از اينجا است كه به مرگ وفات گفته شده كه انسان از طرف خدا بكلى اخذ شده و از بين مىرود [نساء:15]. آنها را درخانهها نگاه داريد تا مرگ آنها را بگيرد و بميرند. [مائده:117]. چون مرا بميراندى خودت مراقب آنها بودى. * [انعام:60]. در اين مانند آيه 42 سوره زمر به خوابيدن توفى اطلاق شده است زيرا انسان در خواب رفتن از طرف خدا گرفته مىشود و فهم و درك او مانند يك مرده از بين مىرود يعنى خدا همان است كه شما را در شب مى ميراند و به خواب مىبرد و در روز آنچه كردهايد مىداند. * [مطفّفين:2]. آنانكه چون از مردم پيمانه مىگيرند تمام مىگيرند.
ریشههای نزدیک مکانی
کلمات مشتق شده در قرآن
کلمه | تعداد تکرار در قرآن |
---|---|
أَوْفُوا | ۹ |
أُوفِ | ۱ |
الْمُوفُونَ | ۱ |
يُتَوَفَّوْنَ | ۲ |
يُوَفَ | ۲ |
تُوَفَّى | ۳ |
وُفِّيَتْ | ۲ |
مُتَوَفِّيکَ | ۱ |
فَيُوَفِّيهِمْ | ۲ |
أَوْفَى | ۳ |
تُوَفَّوْنَ | ۱ |
تَوَفَّنَا | ۲ |
يَتَوَفَّاهُنَ | ۱ |
تَوَفَّاهُمُ | ۱ |
تَوَفَّيْتَنِي | ۱ |
يَتَوَفَّاکُمْ | ۴ |
تَوَفَّتْهُ | ۱ |
يَتَوَفَّوْنَهُمْ | ۱ |
فَأَوْفُوا | ۱ |
يَتَوَفَّى | ۲ |
نَتَوَفَّيَنَّکَ | ۳ |
نُوَفِ | ۱ |
لَمُوَفُّوهُمْ | ۱ |
لَيُوَفِّيَنَّهُمْ | ۱ |
أُوفِي | ۱ |
فَأَوْفِ | ۱ |
تَوَفَّنِي | ۱ |
يُوفُونَ | ۲ |
تَتَوَفَّاهُمُ | ۲ |
يُتَوَفَّى | ۲ |
لْيُوفُوا | ۱ |
يُوَفِّيهِمُ | ۱ |
فَوَفَّاهُ | ۱ |
لِيُوَفِّيَهُمْ | ۲ |
يُوَفَّى | ۱ |
تَوَفَّتْهُمُ | ۱ |
وَفَّى | ۱ |
الْأَوْفَى | ۱ |
يَسْتَوْفُونَ | ۱ |