ریشه جهل: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
بدون خلاصۀ ویرایش
جز (Move page script صفحهٔ ریشه جهل‌ را به ریشه جهل منتقل کرد)
 
(۲ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط یک کاربر دیگر نشان داده نشد)
خط ۴: خط ۴:


__TOC__
__TOC__
{{#ask:[[رده:آیات قرآن]] [[نازل شده در سال::+]] [[ریشه غیر ربط::جهل‌]]
|?نازل شده در سال
|mainlabel=-
|headers=show
|limit=2000
|format=jqplotchart
|charttype=line
|charttitle=نمودار تکرار در هر سال نزول
|labelaxislabel=سال نزول
|smoothlines=yes
|numbersaxislabel=دفعات تکرار
|distribution=yes
|min=0
|datalabels=value
|distributionsort=none
|ticklabels=yes
|colorscheme=rdbu
|chartlegend=none
}}


=== قاموس قرآن ===
=== قاموس قرآن ===
نادانى. جاهل: نادان. سفينه. بى اعتنا. در كتب لغت آن را نادانى معنى كرده‏اند. طبرسى ذيل آيه 67 بقره فرموده: به فولى ان ضدّ حلم است (يعنى سفاهت). نگاررنده اين معنى را مى‏پسندم و در بيشتر آيات قرآن، آن به معنى سفاهت و بى اعتنائى استعمال شده است. مثلا آنجا كه آمده: [يوسف:33] مقصود آنست كه: به زنان ميل كرده و از كسانى مى‏شوم كه سفينه‏اند و به حقائق بى اعتنا. در اين گونه آيات و نظائر آنها كه خواهد آمد آن را به عدم علم حمل كردن غلط است وانگهى عدم علم در بيشتر موارد عذر است حال آنكه اين كلمه بيشتر در مقام عدم عذر و عقوبت آمده است . بلى در آيه [بقره:273] منظور عدم علم است . * [يوسف:89] برادران يوسف از كار و عمل خود بى خبر نبودند بلكه جهالت آنها همان بى اعتنائى بود زيرا كه آنها يوسف را مى‏شناختند و ميدانستند كار خلاف مى‏كنند، اين جهالت باعث مسئوليّت در پيشگاه خدا و سبب عذاب دنيا و آخرت است و گرنه جهالت به معناى عدم علم حسابش چندان سخن نيست مخصوصاً كه به اعناد توأم نباشد. [بقره:67] مراد آنست كه مسخره كار مردان سفيه و بى اعتنا به حقائق است و كار كسانى است كه بر خلاف آنچه درك مى‏كنند كار انجام مى‏دهند، نظير اين آيه است آيه [نمل:55] يعنى خود را به بى اعتنائى مى‏زنيد. اينگونه جهالت‏ها همه توأم با علم اند يعنى عامل در وقت عمل نسبت به فهم و عقيده‏اش عالم و نسبت به عملش بى اعتنا است و علت مسئول بودن همان است. در اينجا دو آيه را بررسى مى‏كنيم: الف: [احزاب:72-73]. يعنى: ما اين امانت را بر آسمانها و زمين و كوهها عرضه كرديم ولى از برداشتن آن امتناع كردند و از آن بترسيد پس انسان آن را برداشت زيرا كه وى ستم پيشه و نادان بود، تا خدا مردان و زنان منافق و مردان و زنان مشرك را عذاب كند و بر مردان و زنان مؤمن توبه نمايد و خدا چاره ساز مهربان است . به نظر نگارنده مراد از امانت عقل و تفكّر و استعداد تكليف است و آن همان عهداللّه است كه انسان آن را درك مى‏كند و تعليم انبیاء آن را محكم كرده است و آنانكه همان عهد را بعد از محكم شدن نقص مى‏كنند مورد لعنت خدايند [رعد:25] مهمّترين فرقيكه ما بين انسان و ساير موجودات هست تفكّر و تكامل است، موجودات ديگر در هزاران سال قدمى براى ترقّى بر نمى‏دارند مثلاً گوسفندان و ساير حيوانات و حشرات در قالب‏گيرى مخصوص خود زندگى مى‏كنند و قدرت بر تعويض آن ندارد بر خلاف بشر كه به سرعت برق مى‏جهد و كاينات را زير پا مى‏گذارد و اقطار جوّ را سوراخ كرده به سوى كرات ديگر پرواز مى‏كند. بشر اسلحه عجيبى دارد كه به آن آرزو و خواستن مى‏گوئيم چيزهائيكه به خيال شياطين در نمى‏آيد بشر آرزو مى‏كند و مى‏خواهد بالاخره موّفق مى‏شود هزاران سال آرزو كرد و خواست كه ايكاش به كره ماه قدم بگذارد و در آخر گذاشت و همچنين . على هذا مراد از اينكه آسمانها و زمين و كوهها آن را نپذيرفتند و ترسيد، آنست كه اين استعداد در آنها گذاشته نشده است خداوند همه چيز و همه كمال آنها را در يك دفعه داده است بر خلاف انسان كه به تدريج به سوى كمال مى‏رود. نگارنده احتمال نزديك به يقين دارد جمله «اَنَّهُ كانَ ظُلُوماً جَهولاً» علت حمل است ولى نه آن طور كه گفته‏اند بلكه به اين معنى كه سموات و ارض احتياج به حمل امانت نداشتند زيرا كمال آنها از اوّل داده شده بود به عبارت ديگر آن طور كه مى‏بايست بشوند از اوّل شده‏اند ولى انسان چون ذاتاً ظلوم و جهول بود احتياج داشت امانت خدا را حمل كند تا خود را از ظلوم و جهول بودن نجات دهد، ترقّى نمايد و با عقل و توحيد زندگى كند. على هذا بعدى «لِيُعَذَّبَ اللّهُ الْمُنافِقينَ...» مبيّن آنست مه مردم در اثر حمل اين امانت و عمل به مقتضاى آن به سه گروه مؤمن و مشرك و منافق تقسيم مى‏شوند و هر يك جاى خود را از رحمت و عذاب خداوند مى‏گيرند.روايات آيه را در كتب تفسير مطالعه كنيد. ب: [مائده:50] مراد از جاهليّت كه در چهار محل از قرآن مجيد آمده چيست؟ ناگفته نماند جاهليّت به معناى حالت جهل است چنانكه در اقرب الموارد گفته است . ابن اثير در نهايه گويد: مراد از آن صفت و حالى است كه عرب قيل از اسلام داشتند از قبيل جهل به خدا و رسول و افتخار بانساب و خود پسندى و ظلم و غيره. در نهج البلاغه (نامه‏18) به ابن عباس درباره بنى تميم مى‏نويسد: «وَ اِنَّهُم لَمْ يَسبَقُوا بِوَغمٍ فى جاهِلِيَّةٍ وَ لا اِسلامٍ»: آنها نه در جاهليّت و نه در اسلام در جنگى مغلوب نشده‏اند. اين نيز به همان معنى است كه ابن اثير گفته است. به هر حال مراد از جاهليّت حالتى است كه جهالى در آن حكم فرماست در هر قوم و هر ملّت و در هر زمان كه باشد ولى مراد از موارد آن در قرآن حالت مردم قبل از اسلام است. از آيه [احزاب:33] به نظر مى‏آيد كه دو جاهليّت هست يكى اوّلى و ديگرى آخرى. الميزان آن را جاهليّت قبل از بعثت و به معنى جاهليّت گذشته گرفته است بعضى‏ها آن را زمان بين آدم و نوح و بعضى ما بين ادريس و نوح و بعضى زمان داود و سليمان، بعضى زمان ولادت ابراهيم و بعضى زمان فترت ما بين حضرت عيسى و حضرت رسول «صلى اللّه عليه و آله» گرفته‏اند كه به قوا الميزان همه بى‏دليل است. قول الميزان از همه قوى است جاهليّة الاولى يعنى جاهليّتى كه در اوّل و گذشته بود و آن جاهليّت قبل از بعثت است. در كمال الدين (ص 27 ط) جديد در روايت ابن مسعود هست كه حضرت رسول «صلى اللّه عليه و آله» جاهليّت اوّلى را قيام زن موسى در مقابل يوشع وصى موسى فرموده است يعنى زنان آن حضرت چنان نكنند و اللّه العالم.
نادانى. جاهل: نادان. سفينه. بى اعتنا. در كتب لغت آن را نادانى معنى كرده‏اند. طبرسى ذيل آيه 67 بقره فرموده: به فولى ان ضدّ حلم است (يعنى سفاهت). نگاررنده اين معنى را مى‏پسندم و در بيشتر آيات قرآن، آن به معنى سفاهت و بى اعتنائى استعمال شده است. مثلا آنجا كه آمده: [يوسف:33] مقصود آنست كه: به زنان ميل كرده و از كسانى مى‏شوم كه سفينه‏اند و به حقائق بى اعتنا. در اين گونه آيات و نظائر آنها كه خواهد آمد آن را به عدم علم حمل كردن غلط است وانگهى عدم علم در بيشتر موارد عذر است حال آنكه اين كلمه بيشتر در مقام عدم عذر و عقوبت آمده است . بلى در آيه [بقره:273] منظور عدم علم است . * [يوسف:89] برادران يوسف از كار و عمل خود بى خبر نبودند بلكه جهالت آنها همان بى اعتنائى بود زيرا كه آنها يوسف را مى‏شناختند و ميدانستند كار خلاف مى‏كنند، اين جهالت باعث مسئوليّت در پيشگاه خدا و سبب عذاب دنيا و آخرت است و گرنه جهالت به معناى عدم علم حسابش چندان سخن نيست مخصوصاً كه به اعناد توأم نباشد. [بقره:67] مراد آنست كه مسخره كار مردان سفيه و بى اعتنا به حقائق است و كار كسانى است كه بر خلاف آنچه درك مى‏كنند كار انجام مى‏دهند، نظير اين آيه است آيه [نمل:55] يعنى خود را به بى اعتنائى مى‏زنيد. اينگونه جهالت‏ها همه توأم با علم اند يعنى عامل در وقت عمل نسبت به فهم و عقيده‏اش عالم و نسبت به عملش بى اعتنا است و علت مسئول بودن همان است. در اينجا دو آيه را بررسى مى‏كنيم: الف: [احزاب:72-73]. يعنى: ما اين امانت را بر آسمانها و زمين و كوهها عرضه كرديم ولى از برداشتن آن امتناع كردند و از آن بترسيد پس انسان آن را برداشت زيرا كه وى ستم پيشه و نادان بود، تا خدا مردان و زنان منافق و مردان و زنان مشرك را عذاب كند و بر مردان و زنان مؤمن توبه نمايد و خدا چاره ساز مهربان است . به نظر نگارنده مراد از امانت عقل و تفكّر و استعداد تكليف است و آن همان عهداللّه است كه انسان آن را درك مى‏كند و تعليم انبیاء آن را محكم كرده است و آنانكه همان عهد را بعد از محكم شدن نقص مى‏كنند مورد لعنت خدايند [رعد:25] مهمّترين فرقيكه ما بين انسان و ساير موجودات هست تفكّر و تكامل است، موجودات ديگر در هزاران سال قدمى براى ترقّى بر نمى‏دارند مثلاً گوسفندان و ساير حيوانات و حشرات در قالب‏گيرى مخصوص خود زندگى مى‏كنند و قدرت بر تعويض آن ندارد بر خلاف بشر كه به سرعت برق مى‏جهد و كاينات را زير پا مى‏گذارد و اقطار جوّ را سوراخ كرده به سوى كرات ديگر پرواز مى‏كند. بشر اسلحه عجيبى دارد كه به آن آرزو و خواستن مى‏گوئيم چيزهائيكه به خيال شياطين در نمى‏آيد بشر آرزو مى‏كند و مى‏خواهد بالاخره موّفق مى‏شود هزاران سال آرزو كرد و خواست كه ايكاش به كره ماه قدم بگذارد و در آخر گذاشت و همچنين . على هذا مراد از اينكه آسمانها و زمين و كوهها آن را نپذيرفتند و ترسيد، آنست كه اين استعداد در آنها گذاشته نشده است خداوند همه چيز و همه كمال آنها را در يك دفعه داده است بر خلاف انسان كه به تدريج به سوى كمال مى‏رود. نگارنده احتمال نزديك به يقين دارد جمله «اَنَّهُ كانَ ظُلُوماً جَهولاً» علت حمل است ولى نه آن طور كه گفته‏اند بلكه به اين معنى كه سموات و ارض احتياج به حمل امانت نداشتند زيرا كمال آنها از اوّل داده شده بود به عبارت ديگر آن طور كه مى‏بايست بشوند از اوّل شده‏اند ولى انسان چون ذاتاً ظلوم و جهول بود احتياج داشت امانت خدا را حمل كند تا خود را از ظلوم و جهول بودن نجات دهد، ترقّى نمايد و با عقل و توحيد زندگى كند. على هذا بعدى «لِيُعَذَّبَ اللّهُ الْمُنافِقينَ...» مبيّن آنست مه مردم در اثر حمل اين امانت و عمل به مقتضاى آن به سه گروه مؤمن و مشرك و منافق تقسيم مى‏شوند و هر يك جاى خود را از رحمت و عذاب خداوند مى‏گيرند.روايات آيه را در كتب تفسير مطالعه كنيد. ب: [مائده:50] مراد از جاهليّت كه در چهار محل از قرآن مجيد آمده چيست؟ ناگفته نماند جاهليّت به معناى حالت جهل است چنانكه در اقرب الموارد گفته است . ابن اثير در نهايه گويد: مراد از آن صفت و حالى است كه عرب قيل از اسلام داشتند از قبيل جهل به خدا و رسول و افتخار بانساب و خود پسندى و ظلم و غيره. در نهج البلاغه (نامه‏18) به ابن عباس درباره بنى تميم مى‏نويسد: «وَ اِنَّهُم لَمْ يَسبَقُوا بِوَغمٍ فى جاهِلِيَّةٍ وَ لا اِسلامٍ»: آنها نه در جاهليّت و نه در اسلام در جنگى مغلوب نشده‏اند. اين نيز به همان معنى است كه ابن اثير گفته است. به هر حال مراد از جاهليّت حالتى است كه جهالى در آن حكم فرماست در هر قوم و هر ملّت و در هر زمان كه باشد ولى مراد از موارد آن در قرآن حالت مردم قبل از اسلام است. از آيه [احزاب:33] به نظر مى‏آيد كه دو جاهليّت هست يكى اوّلى و ديگرى آخرى. الميزان آن را جاهليّت قبل از بعثت و به معنى جاهليّت گذشته گرفته است بعضى‏ها آن را زمان بين آدم و نوح و بعضى ما بين ادريس و نوح و بعضى زمان داود و سليمان، بعضى زمان ولادت ابراهيم و بعضى زمان فترت ما بين حضرت عيسى و حضرت رسول «صلى اللّه عليه و آله» گرفته‏اند كه به قوا الميزان همه بى‏دليل است. قول الميزان از همه قوى است جاهليّة الاولى يعنى جاهليّتى كه در اوّل و گذشته بود و آن جاهليّت قبل از بعثت است. در كمال الدين (ص 27 ط) جديد در روايت ابن مسعود هست كه حضرت رسول «صلى اللّه عليه و آله» جاهليّت اوّلى را قيام زن موسى در مقابل يوشع وصى موسى فرموده است يعنى زنان آن حضرت چنان نكنند و اللّه العالم.
===ریشه‌های [[راهنما:نزدیک مکانی|نزدیک مکانی]]===
<qcloud htmlpre='ریشه_'>
من:100, ل:69, انن:61, ف:61, ب:58, قوم:56, هم:54, ک:50, قول:50, ه:47, کون:42, اله:40, ما:39, ى:39, کم:38, وله:38, الله:38, ان:36, ربب:34, الذين:33, لا:33, ثم:29, توب:28, جوب:27, سوء:26, ها:25, على:25, رئى:25, عمل:25, لکن:24, فى:22, بغى:22, الى:22, انتم:21, برج:21, حمى:21, ا:20, عرف:20, ذلک:20, نن:19, اول:19, عرض:19, نا:18, سلم:18, امر:18, ن:18, بيت:18, بعد:18, ارض:18, ظنن:17, هدى:17, کثر:17, هن:17, عذب:16, جعل:16, يا:16, قد:16, حکم:16, انس:16, نزغ:16, اولاء:16, عن:16, صبح:16, نفق:16, يوسف:16, ظلم:16, دعو:16, غنى:16, اذ:16, لما:16, عوذ:15, بين:15, فعل:15, خطب:15, صلح:15, نزل:15, حقق:15, ايى:15, وحى:15, طوع:15, حسب:15, هل:15, عبد:14, علم:14, صوب:14, بل:14, صلو:14, اذا:14, شطن:14, کلل:14, هؤلاء:14, فسق:14, حسن:14, غير:14, عفف:14, نسو:13, قلب:13, وعظ:13, اتى:13, هون:13, سمع:13, قرب:13, کن:13, اخو:13, انت:13, تبر:13, ضرب:13, زکو:13, شىء:13, قبل:13, الا:13, نصر:13, صبو:13, موت:13, نبو:13, دون:13, حبب:13, کفر:12, صرف:12, عفو:12, سوم:12, سکن:12, عدو:12, ندم:12, بعث:12, نبء:11, ودى:11, سجد:11, کيد:11, شهو:11, رسل:11, مشى:11, حمل:11, شرک:11, بصر:11, اخذ:11, قرر:11, رحم:11, رجل:11, لقى:11, سئل:10
</qcloud>


== کلمات مشتق شده در قرآن ==
== کلمات مشتق شده در قرآن ==

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۶ دی ۱۳۹۵، ساعت ۰۳:۳۳

تکرار در قرآن: ۲۴(بار)

لیست کلمات مشتق شده


در حال بارگیری...


قاموس قرآن

نادانى. جاهل: نادان. سفينه. بى اعتنا. در كتب لغت آن را نادانى معنى كرده‏اند. طبرسى ذيل آيه 67 بقره فرموده: به فولى ان ضدّ حلم است (يعنى سفاهت). نگاررنده اين معنى را مى‏پسندم و در بيشتر آيات قرآن، آن به معنى سفاهت و بى اعتنائى استعمال شده است. مثلا آنجا كه آمده: [يوسف:33] مقصود آنست كه: به زنان ميل كرده و از كسانى مى‏شوم كه سفينه‏اند و به حقائق بى اعتنا. در اين گونه آيات و نظائر آنها كه خواهد آمد آن را به عدم علم حمل كردن غلط است وانگهى عدم علم در بيشتر موارد عذر است حال آنكه اين كلمه بيشتر در مقام عدم عذر و عقوبت آمده است . بلى در آيه [بقره:273] منظور عدم علم است . * [يوسف:89] برادران يوسف از كار و عمل خود بى خبر نبودند بلكه جهالت آنها همان بى اعتنائى بود زيرا كه آنها يوسف را مى‏شناختند و ميدانستند كار خلاف مى‏كنند، اين جهالت باعث مسئوليّت در پيشگاه خدا و سبب عذاب دنيا و آخرت است و گرنه جهالت به معناى عدم علم حسابش چندان سخن نيست مخصوصاً كه به اعناد توأم نباشد. [بقره:67] مراد آنست كه مسخره كار مردان سفيه و بى اعتنا به حقائق است و كار كسانى است كه بر خلاف آنچه درك مى‏كنند كار انجام مى‏دهند، نظير اين آيه است آيه [نمل:55] يعنى خود را به بى اعتنائى مى‏زنيد. اينگونه جهالت‏ها همه توأم با علم اند يعنى عامل در وقت عمل نسبت به فهم و عقيده‏اش عالم و نسبت به عملش بى اعتنا است و علت مسئول بودن همان است. در اينجا دو آيه را بررسى مى‏كنيم: الف: [احزاب:72-73]. يعنى: ما اين امانت را بر آسمانها و زمين و كوهها عرضه كرديم ولى از برداشتن آن امتناع كردند و از آن بترسيد پس انسان آن را برداشت زيرا كه وى ستم پيشه و نادان بود، تا خدا مردان و زنان منافق و مردان و زنان مشرك را عذاب كند و بر مردان و زنان مؤمن توبه نمايد و خدا چاره ساز مهربان است . به نظر نگارنده مراد از امانت عقل و تفكّر و استعداد تكليف است و آن همان عهداللّه است كه انسان آن را درك مى‏كند و تعليم انبیاء آن را محكم كرده است و آنانكه همان عهد را بعد از محكم شدن نقص مى‏كنند مورد لعنت خدايند [رعد:25] مهمّترين فرقيكه ما بين انسان و ساير موجودات هست تفكّر و تكامل است، موجودات ديگر در هزاران سال قدمى براى ترقّى بر نمى‏دارند مثلاً گوسفندان و ساير حيوانات و حشرات در قالب‏گيرى مخصوص خود زندگى مى‏كنند و قدرت بر تعويض آن ندارد بر خلاف بشر كه به سرعت برق مى‏جهد و كاينات را زير پا مى‏گذارد و اقطار جوّ را سوراخ كرده به سوى كرات ديگر پرواز مى‏كند. بشر اسلحه عجيبى دارد كه به آن آرزو و خواستن مى‏گوئيم چيزهائيكه به خيال شياطين در نمى‏آيد بشر آرزو مى‏كند و مى‏خواهد بالاخره موّفق مى‏شود هزاران سال آرزو كرد و خواست كه ايكاش به كره ماه قدم بگذارد و در آخر گذاشت و همچنين . على هذا مراد از اينكه آسمانها و زمين و كوهها آن را نپذيرفتند و ترسيد، آنست كه اين استعداد در آنها گذاشته نشده است خداوند همه چيز و همه كمال آنها را در يك دفعه داده است بر خلاف انسان كه به تدريج به سوى كمال مى‏رود. نگارنده احتمال نزديك به يقين دارد جمله «اَنَّهُ كانَ ظُلُوماً جَهولاً» علت حمل است ولى نه آن طور كه گفته‏اند بلكه به اين معنى كه سموات و ارض احتياج به حمل امانت نداشتند زيرا كمال آنها از اوّل داده شده بود به عبارت ديگر آن طور كه مى‏بايست بشوند از اوّل شده‏اند ولى انسان چون ذاتاً ظلوم و جهول بود احتياج داشت امانت خدا را حمل كند تا خود را از ظلوم و جهول بودن نجات دهد، ترقّى نمايد و با عقل و توحيد زندگى كند. على هذا بعدى «لِيُعَذَّبَ اللّهُ الْمُنافِقينَ...» مبيّن آنست مه مردم در اثر حمل اين امانت و عمل به مقتضاى آن به سه گروه مؤمن و مشرك و منافق تقسيم مى‏شوند و هر يك جاى خود را از رحمت و عذاب خداوند مى‏گيرند.روايات آيه را در كتب تفسير مطالعه كنيد. ب: [مائده:50] مراد از جاهليّت كه در چهار محل از قرآن مجيد آمده چيست؟ ناگفته نماند جاهليّت به معناى حالت جهل است چنانكه در اقرب الموارد گفته است . ابن اثير در نهايه گويد: مراد از آن صفت و حالى است كه عرب قيل از اسلام داشتند از قبيل جهل به خدا و رسول و افتخار بانساب و خود پسندى و ظلم و غيره. در نهج البلاغه (نامه‏18) به ابن عباس درباره بنى تميم مى‏نويسد: «وَ اِنَّهُم لَمْ يَسبَقُوا بِوَغمٍ فى جاهِلِيَّةٍ وَ لا اِسلامٍ»: آنها نه در جاهليّت و نه در اسلام در جنگى مغلوب نشده‏اند. اين نيز به همان معنى است كه ابن اثير گفته است. به هر حال مراد از جاهليّت حالتى است كه جهالى در آن حكم فرماست در هر قوم و هر ملّت و در هر زمان كه باشد ولى مراد از موارد آن در قرآن حالت مردم قبل از اسلام است. از آيه [احزاب:33] به نظر مى‏آيد كه دو جاهليّت هست يكى اوّلى و ديگرى آخرى. الميزان آن را جاهليّت قبل از بعثت و به معنى جاهليّت گذشته گرفته است بعضى‏ها آن را زمان بين آدم و نوح و بعضى ما بين ادريس و نوح و بعضى زمان داود و سليمان، بعضى زمان ولادت ابراهيم و بعضى زمان فترت ما بين حضرت عيسى و حضرت رسول «صلى اللّه عليه و آله» گرفته‏اند كه به قوا الميزان همه بى‏دليل است. قول الميزان از همه قوى است جاهليّة الاولى يعنى جاهليّتى كه در اوّل و گذشته بود و آن جاهليّت قبل از بعثت است. در كمال الدين (ص 27 ط) جديد در روايت ابن مسعود هست كه حضرت رسول «صلى اللّه عليه و آله» جاهليّت اوّلى را قيام زن موسى در مقابل يوشع وصى موسى فرموده است يعنى زنان آن حضرت چنان نكنند و اللّه العالم.

ریشه‌های نزدیک مکانی

کلمات مشتق شده در قرآن

کلمه تعداد تکرار در قرآن
الْجَاهِلِينَ‌ ۶
الْجَاهِلُ‌ ۱
الْجَاهِلِيَّةِ ۴
بِجَهَالَةٍ ۴
يَجْهَلُونَ‌ ۱
تَجْهَلُونَ‌ ۴
جَاهِلُونَ‌ ۱
الْجَاهِلُونَ‌ ۲
جَهُولاً ۱

ریشه‌های مرتبط