ریشه بصر: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
بدون خلاصۀ ویرایش
(Added root proximity by QBot)
 
(یک نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد)
خط ۴: خط ۴:


__TOC__
__TOC__
{{#ask:[[رده:آیات قرآن]] [[نازل شده در سال::+]] [[ریشه غیر ربط::بصر]]
|?نازل شده در سال
|mainlabel=-
|headers=show
|limit=2000
|format=jqplotchart
|charttype=line
|charttitle=نمودار تکرار در هر سال نزول
|labelaxislabel=سال نزول
|smoothlines=yes
|numbersaxislabel=دفعات تکرار
|distribution=yes
|min=0
|datalabels=value
|distributionsort=none
|ticklabels=yes
|colorscheme=rdbu
|chartlegend=none
}}




خط ۱۰: خط ۳۲:
=== قاموس قرآن ===
=== قاموس قرآن ===
(بر وزن فرس) قوه بينائى. چشم. علم (اقرب الموارد) در صحاح گويد: بصر حسّ بينائى... و علم است. راغب گفته: بصر هم به چشم گفته مى‏شود و هم بقوّه بينائى در اينجا توضيح است. 1- همانطور كه گفته شد: بصر هم به چشم گفته مى‏شود و هم بحسّ بينائى مثل [نحل:77]، امر قيامت نيست مگر مانند اشاره چشم و مثل [اسراء:36]، گوش و چشم و قلب همه مسئولند. در قرآن مجيد ظاهراً بصر تنها در قوه بينايى به طوريكه چشم منظور نباشد بكار نرفته است گرچه اطلاق بصر به چشم به لحاظ بينائى آن است، ولى افعال آن اكثراً در معنى بينائى و ديدن به كار رفته است مثل [اعراف:179]، و مثل [واقعة:85]، جمع بصر ابصار است مثل [نحل:78] ابصار به معنى بصيرت‏ها و معرفت‏ها نيز آمده كه در بند دوّم خواهيم گفت. 2- بصيرت به معنى بينائى دل است، راغب (بر وزن فرس )گويند اين معنى، مرادف معرفت و درك است و همان است كه از صحاح و اقرب الموارد نقل شد كه يكى از معانى بصر، علم است. طبرسى در آيه [يوسف:108]، آن را معرفت و بينائى دل فرموده است. و از اينجاست كه بصيرت را عقل و زيركى معنى كرده‏اند. در صحاح و قاموس و غيره حجّت و دليل را يكى از معانى بصيرت شمرده‏اند، اين ظاهراً بدان جهت است كه حجت و دليل سبب بصيرت و بينائى دل است، مى‏شود گفت كه نام مسبّب را به سبب گذاشته‏اند. جمع بصيرت، بَصائِر و ابصار هر دو آمده است مثل [انعام:104]، و آن پنج بار در قرآن تكرار شده و به معنى بصيرت‏ها و دليل‏هاست و مثل [آل عمران:13]، طبرسى و بيضاوى آن را: «ذوى البصائر و ذوقى العقول» گفته‏اند و مثل [حشر:2]، [ص:45] صاحبان نيروها در اطاعت حق و صاحبان بصيرت‏ها بودند. در اوّل اين بند از راغب نقل شد كه به درك دل بصيرت و بَصَر گويند. بنابراين، ابصار بايد جمع بَصَر به معنى بصيرت هر دو باشد. 3- بصر از باب كَرُمَ يكرم و از باب عَلِمَ يعلم به معنى علم آمده كه يكى از معانى بصر است و از باب افعال به معنى ديدن به كار رفته است. در اقرب الموارد گويد، «بصر به (از دو باب فوق): عَلِمَ به» جوهرى گويند: «بَصُرْتُ بالشيئى: عَلِمَه». راغب گويد: در بصر به معنى بصيرت و علم گفته مى‏شود اَبصرت و بصرت و در معنى ديدن بصرت كم گفته مى‏شود بلكه ابصرت گويند. على هذا معنى آيه [طه:96]، اين است كه: دانستم آنچه زمخشرى و بيضاوى آن را (دانستم) گفته‏اند طبرسى در ذيل اين آيه در بحث لغت گفته: «بَصُرَ بالشيئى» در مقام علم گفته مى‏شود و «اَبْصَرَ» در مقام ديدن. در آيه [قصص:11] «بصرت» را ديدنى معنى كرده‏اند يعنى: خواهر موسى او را از گوشه ديد، من گمان مى‏كنم اينجا هم به معنى علم باشد يعنى خواهر موسى چون به كاخ فرعون نزديك و يا وارد شد از جنب و جوش و رفت و آمد فهميد كه صندوق موسى را گرفته‏اند، بعد وارد منزل شد و ديد درباره مرضعه در مانده‏اند گفت «هَلْ اَدُلُّكُمْ عَلى اَهلِبَيتٍ يَكْفُلُنَهُ لَكُمْ» و اما اينكه گفتيم فعل بصر از باب افعال به معنى ديدن آمده شواهد آن از قرآن بسيار است، بلكه به استثناى دو آيه فوق و آيه [معارج:11]، كه از باب تفعيل است، تمام افعال بصر در قرآن مجيد از باب افعال به كار رفته‏اند [طور:15]، [مريم:42]، [بقره:17]. 4- [قيامة:14-15] بعضى‏ها گفته‏اند: تاء «بصيره» براى مبالغه است و بعضى آن را به معنى دليل گرفته و گفته است: بلكه انسان شاهد و حجّت نفس خودش است هر چند عذرهايش را هم القاء كند، به نظر مى‏آيد كه با ملاحظه آيه قبل «يُنَبَّاءُ الْاِنْسانُ يَومَئِذٍ بِما قَدَّمَ وَ آخَرَ» معناى اوّل بهتر باشد، زيرا انسان به آنچه عمل كرده خبر داده مى‏شود، بعد در مقام اعراض مى‏فرمايد: بلكه انسان بر نفس خود يكپارچه بصيرت و بينانى است هر چند در مقام دفاع عذرهائى هم بياورد. 5- [كهف:26] كلمه «اَبْصِر بَهَ وَ اَسْمِعْ» صيغه تعجّب به معنى (چه بينا چه شنوا) است چنانكه اهل تفسير تصريح كرده‏اند داناتر است، غيب آسمانها و زمين براى اوست، چه بينا و چه شنواست جز او دوستى برايشان نيست. همچنين كلمه «اَسْمِع بِهِمْ وَ اَبْصِرْ) در آيه [مريم:38]، چه شنوا و بينايند روزى كه پيش ما مى‏آيند. 6- بصير: بينا [بقره:96]، [يونس:67]، [اسراء:59]، كلمه «مبصر و مبصرة» را در دو آيه فوق و نحو آن، روشن و آشكار معنى كرده‏اند جوهرى درباره آيه [نمل:13]، از اخفش نقل مى‏كند كه مبصرة را بينائى دهنده گفته است. به نظر نگارنده: اين معنى از همه بهتر است و راغب آن را از بعضى نقل كرده. على هذا «مبصر» اسم فاعل از باب افعال و متعدى است و ماده بصر از اين باب لازم و متعدى هر دو آمده است (رجوع باقرب الموارد) «نهار» را از آن جهت مبصر گوئيم كه بينائى مى‏دهد زيرا نور وسيله بينائى است «ناقة و آيات» را مبصرة گوئيم زيرا كه بينائى مى‏دهد و با بصيرت مى‏كنند. تبصرة يعنى بينائى دادن، واضح نمودن [ق:8]. [عنكبوت:38]، مجمع البيان آن را عقلاء معنى كرده‏اند يعنى با آنكه عاقل و متمكن از دقّت و اعمال نظر بودند شيطان از راه خدا بازشان داشت. صاحب الميزان فرموده: مراد آن است كه پيش از فريب شيطان اهل آن است كه پيش از فريب شيطان اهل توحيد بودند.
(بر وزن فرس) قوه بينائى. چشم. علم (اقرب الموارد) در صحاح گويد: بصر حسّ بينائى... و علم است. راغب گفته: بصر هم به چشم گفته مى‏شود و هم بقوّه بينائى در اينجا توضيح است. 1- همانطور كه گفته شد: بصر هم به چشم گفته مى‏شود و هم بحسّ بينائى مثل [نحل:77]، امر قيامت نيست مگر مانند اشاره چشم و مثل [اسراء:36]، گوش و چشم و قلب همه مسئولند. در قرآن مجيد ظاهراً بصر تنها در قوه بينايى به طوريكه چشم منظور نباشد بكار نرفته است گرچه اطلاق بصر به چشم به لحاظ بينائى آن است، ولى افعال آن اكثراً در معنى بينائى و ديدن به كار رفته است مثل [اعراف:179]، و مثل [واقعة:85]، جمع بصر ابصار است مثل [نحل:78] ابصار به معنى بصيرت‏ها و معرفت‏ها نيز آمده كه در بند دوّم خواهيم گفت. 2- بصيرت به معنى بينائى دل است، راغب (بر وزن فرس )گويند اين معنى، مرادف معرفت و درك است و همان است كه از صحاح و اقرب الموارد نقل شد كه يكى از معانى بصر، علم است. طبرسى در آيه [يوسف:108]، آن را معرفت و بينائى دل فرموده است. و از اينجاست كه بصيرت را عقل و زيركى معنى كرده‏اند. در صحاح و قاموس و غيره حجّت و دليل را يكى از معانى بصيرت شمرده‏اند، اين ظاهراً بدان جهت است كه حجت و دليل سبب بصيرت و بينائى دل است، مى‏شود گفت كه نام مسبّب را به سبب گذاشته‏اند. جمع بصيرت، بَصائِر و ابصار هر دو آمده است مثل [انعام:104]، و آن پنج بار در قرآن تكرار شده و به معنى بصيرت‏ها و دليل‏هاست و مثل [آل عمران:13]، طبرسى و بيضاوى آن را: «ذوى البصائر و ذوقى العقول» گفته‏اند و مثل [حشر:2]، [ص:45] صاحبان نيروها در اطاعت حق و صاحبان بصيرت‏ها بودند. در اوّل اين بند از راغب نقل شد كه به درك دل بصيرت و بَصَر گويند. بنابراين، ابصار بايد جمع بَصَر به معنى بصيرت هر دو باشد. 3- بصر از باب كَرُمَ يكرم و از باب عَلِمَ يعلم به معنى علم آمده كه يكى از معانى بصر است و از باب افعال به معنى ديدن به كار رفته است. در اقرب الموارد گويد، «بصر به (از دو باب فوق): عَلِمَ به» جوهرى گويند: «بَصُرْتُ بالشيئى: عَلِمَه». راغب گويد: در بصر به معنى بصيرت و علم گفته مى‏شود اَبصرت و بصرت و در معنى ديدن بصرت كم گفته مى‏شود بلكه ابصرت گويند. على هذا معنى آيه [طه:96]، اين است كه: دانستم آنچه زمخشرى و بيضاوى آن را (دانستم) گفته‏اند طبرسى در ذيل اين آيه در بحث لغت گفته: «بَصُرَ بالشيئى» در مقام علم گفته مى‏شود و «اَبْصَرَ» در مقام ديدن. در آيه [قصص:11] «بصرت» را ديدنى معنى كرده‏اند يعنى: خواهر موسى او را از گوشه ديد، من گمان مى‏كنم اينجا هم به معنى علم باشد يعنى خواهر موسى چون به كاخ فرعون نزديك و يا وارد شد از جنب و جوش و رفت و آمد فهميد كه صندوق موسى را گرفته‏اند، بعد وارد منزل شد و ديد درباره مرضعه در مانده‏اند گفت «هَلْ اَدُلُّكُمْ عَلى اَهلِبَيتٍ يَكْفُلُنَهُ لَكُمْ» و اما اينكه گفتيم فعل بصر از باب افعال به معنى ديدن آمده شواهد آن از قرآن بسيار است، بلكه به استثناى دو آيه فوق و آيه [معارج:11]، كه از باب تفعيل است، تمام افعال بصر در قرآن مجيد از باب افعال به كار رفته‏اند [طور:15]، [مريم:42]، [بقره:17]. 4- [قيامة:14-15] بعضى‏ها گفته‏اند: تاء «بصيره» براى مبالغه است و بعضى آن را به معنى دليل گرفته و گفته است: بلكه انسان شاهد و حجّت نفس خودش است هر چند عذرهايش را هم القاء كند، به نظر مى‏آيد كه با ملاحظه آيه قبل «يُنَبَّاءُ الْاِنْسانُ يَومَئِذٍ بِما قَدَّمَ وَ آخَرَ» معناى اوّل بهتر باشد، زيرا انسان به آنچه عمل كرده خبر داده مى‏شود، بعد در مقام اعراض مى‏فرمايد: بلكه انسان بر نفس خود يكپارچه بصيرت و بينانى است هر چند در مقام دفاع عذرهائى هم بياورد. 5- [كهف:26] كلمه «اَبْصِر بَهَ وَ اَسْمِعْ» صيغه تعجّب به معنى (چه بينا چه شنوا) است چنانكه اهل تفسير تصريح كرده‏اند داناتر است، غيب آسمانها و زمين براى اوست، چه بينا و چه شنواست جز او دوستى برايشان نيست. همچنين كلمه «اَسْمِع بِهِمْ وَ اَبْصِرْ) در آيه [مريم:38]، چه شنوا و بينايند روزى كه پيش ما مى‏آيند. 6- بصير: بينا [بقره:96]، [يونس:67]، [اسراء:59]، كلمه «مبصر و مبصرة» را در دو آيه فوق و نحو آن، روشن و آشكار معنى كرده‏اند جوهرى درباره آيه [نمل:13]، از اخفش نقل مى‏كند كه مبصرة را بينائى دهنده گفته است. به نظر نگارنده: اين معنى از همه بهتر است و راغب آن را از بعضى نقل كرده. على هذا «مبصر» اسم فاعل از باب افعال و متعدى است و ماده بصر از اين باب لازم و متعدى هر دو آمده است (رجوع باقرب الموارد) «نهار» را از آن جهت مبصر گوئيم كه بينائى مى‏دهد زيرا نور وسيله بينائى است «ناقة و آيات» را مبصرة گوئيم زيرا كه بينائى مى‏دهد و با بصيرت مى‏كنند. تبصرة يعنى بينائى دادن، واضح نمودن [ق:8]. [عنكبوت:38]، مجمع البيان آن را عقلاء معنى كرده‏اند يعنى با آنكه عاقل و متمكن از دقّت و اعمال نظر بودند شيطان از راه خدا بازشان داشت. صاحب الميزان فرموده: مراد آن است كه پيش از فريب شيطان اهل آن است كه پيش از فريب شيطان اهل توحيد بودند.
===ریشه‌های [[راهنما:نزدیک مکانی|نزدیک مکانی]]===
<qcloud htmlpre='ریشه_'>
هم:100, ب:83, ه:79, ل:77, ف:73, ما:72, لا:67, من:61, وله:59, اله:57, انن:53, الله:53, کم:52, سمع:51, قول:41, ک:40, عمل:36, کون:34, ا:33, فى:32, على:29, الذين:29, هو:28, ها:28, ربب:27, نا:27, بصر:26, قد:25, ان:24, عمى:24, قلب:23, عن:23, عبد:22, الى:22, اتى:21, ى:21, سمو:21, شىء:21, ام:21, ايى:20, فئد:20, جعل:20, ارض:20, خبر:19, ذلک:19, يا:19, يوم:19, کفر:18, لم:18, اول:18, سوى:18, امن:18, لو:18, کلل:18, علم:18, ذا:17, هدى:17, هذا:17, نهر:17, انس:17, جىء:17, خلق:17, ظلم:17, هل:17, اوى:16, ذکر:16, اذا:16, ليل:16, الا:16, رئى:15, قوم:15, ائى:15, رجع:15, نفس:15, الذى:15, ولى:15, خشع:15, رحم:15, حين:15, درک:15, سوف:15, ثم:14, اذ:14, لکن:14, غشى:14, لقى:14, غشو:14, حتى:14, صمم:14, عظم:14, قلل:14, شکر:14, حفظ:14, انتم:14, عذب:14, کتب:13, نور:13, زيغ:13, يدى:13, برق:13, حقق:13, دعو:13, عجل:13, سبل:13, سبح:13, سحر:13, قسم:13, طوع:13, مثل:13, خرج:13, عين:13, حمم:13, هن:13, لما:13, سکن:13, ن:13, لطف:13, انا:12, ظنن:12, غنى:12, صبر:12, کرر:12, نذر:12, بين:12, موسى:12, زين:12, عبر:12, س:12, ملک:12, ردد:12, فطر:12, لمح:12, اخذ:12, ودد:12, قتل:12, قمر:12, اولى:12, روح:12, رزق:12, شخص:12, وحد:12, رهق:12, امر:12, غضض:12, صلو:12, او:12, اخو:12, جلد:12, نزل:12, فتن:12, بلغ:12, هلک:12, بعض:12, زوج:12, شهد:12, رسل:12, سامرى:12, سئل:12, قبض:12, صلح:12, فرج:12, کود:12, خسء:12, قرن:12, وجه:12, وقى:12, قرب:12, خلص:12, بل:12, جرم:12, ذهب:12, کثر:12, دخل:12, نحن:12, جمع:12, ذلل:12, ابو:12, فرعون:12, اخر:12, تبع:12, لعل:12, غيب:12, رئس:11, نشء:11, سجد:11, حسن:11, اهل:11, موت:11, صدد:11, وکل:11, طغى:11, طغو:11, اذن:11, قارون:11, وعد:11, بعد:11, صلى:11, ختم:11, وجف:11, فضل:11, بهج:11, منن:11, خسف:11, سليمان:11, جزى:11, ضلل:11, شهو:11, حيى:11, هطع:11, ظهر:11, نظر:11, بغى:11, جنن:11, رکن:11, نوق:11, خطف:11, عزز:11, عفو:11, نسو:11, صرف:11, لن:11, قنع:11, وفى:11, سکر:11, حسر:11, وفض:11, متى:11, نکر:11, ارث:11, بکم:11, ورث:11, طمع:11, قصص:11, سير:11, فحش:11, قلد:11, هامان:11, يقن:11, غطو:11, سفل:11, خير:11, فوق:11, هى:11, رود:11, مدد:11, عذر:11, نصب:11, عند:11, احد:11, خسر:11, ثمود:11, شمس:11, کان:11, صحب:11, غوث:11, فوت:11, زکو:11, ذرء:11, بدو:11, حبب:11, صرط:11, غدو:11, حنجر:11, غفل:11, صير:11, يعقوب:11, ردف:11, رجو:11, بنو:11, سال:11, ولد:11, مسخ:11, لولا:11, شيع:11, اسو:11, خطب:11, عرف:11, عهن:11, خصم:11, دنو:11, غير:11, حرک:11, اسحاق:11, شطن:11, اين:11, فکر:11, عمر:11, خشى:11, حدد:11, کبر:11, غيث:11, فرق:11, سوع:11, دبر:11, جدث:11, ذنب:11, شفق:11, حور:11, زلق:11, ضوء:11, ظلل:11, التى:11, وذر:11, وسط:11, صبح:11, کشف:11, غلب:11, ترک:11, حوط:11, بسط:11, قرآن:11, صور:11, اسى:11, تحت:11, سدر:11, ذو:11, جبل:11, فدى:11, کرم:11, سخر:11, نوب:11, خطء:11, ابراهيم:11, صنع:11, دبب:11, کتم:11, غوى:11, جحد:11, رجل:11, خلد:11, ويل:11, ملق:11, ليس:11, هؤلاء:11, عرج:11, ضرر:11, جنب:11, سنو:11, عرض:11, فتح:11, صفو:11, شهر:11, سبق:11, نبت:10, صدر:10, بشر:10, قرء:10, حشر:10, قدر:10, لبث:10, ولج:10, کما:10, ربص:10, خلف:10, عدو:10, مسس:10, وحى:10, خوف:10, بلو:10, قدم:10, ايان:10, بلس:10, سوء:10, فقه:10, بلى:10, طوف:10, نفع:10, جند:10, فعل:10, جهل:10, مشج:10, سوق:10, بطش:10, وثق:10, دين:10, انت:10, اولاء:10, جرى:10, جبريل:10, کذب:10, حرم:10, نسل:10, موه:10, کيف:10, مشى:10, وصف:10, نعم:10, دور:10, هود:10, مکن:10, اثر:10, شعر:10, طلل:10, نکس:10, ستر:10, سرد:10, سدد:10, نطف:10, درج:10, ثوب:10, ثبر:10, رضو:10, هذه:10, دون:10, طهر:10, عدد:10, کفى:10, مرر:10, جرد:10, فصل:10, قضى:10, نهى:10, وبل:10, امم:10, مسک:10, طبع:10, وعظ:10, لعن:10, زحزح:10, مع:10
</qcloud>


== کلمات مشتق شده در قرآن ==
== کلمات مشتق شده در قرآن ==

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۱ دی ۱۳۹۵، ساعت ۱۶:۵۶

تکرار در قرآن: ۱۴۸(بار)

لیست کلمات مشتق شده


در حال بارگیری...


«بصر» به معناى بینایى و چشم است.

قاموس قرآن

(بر وزن فرس) قوه بينائى. چشم. علم (اقرب الموارد) در صحاح گويد: بصر حسّ بينائى... و علم است. راغب گفته: بصر هم به چشم گفته مى‏شود و هم بقوّه بينائى در اينجا توضيح است. 1- همانطور كه گفته شد: بصر هم به چشم گفته مى‏شود و هم بحسّ بينائى مثل [نحل:77]، امر قيامت نيست مگر مانند اشاره چشم و مثل [اسراء:36]، گوش و چشم و قلب همه مسئولند. در قرآن مجيد ظاهراً بصر تنها در قوه بينايى به طوريكه چشم منظور نباشد بكار نرفته است گرچه اطلاق بصر به چشم به لحاظ بينائى آن است، ولى افعال آن اكثراً در معنى بينائى و ديدن به كار رفته است مثل [اعراف:179]، و مثل [واقعة:85]، جمع بصر ابصار است مثل [نحل:78] ابصار به معنى بصيرت‏ها و معرفت‏ها نيز آمده كه در بند دوّم خواهيم گفت. 2- بصيرت به معنى بينائى دل است، راغب (بر وزن فرس )گويند اين معنى، مرادف معرفت و درك است و همان است كه از صحاح و اقرب الموارد نقل شد كه يكى از معانى بصر، علم است. طبرسى در آيه [يوسف:108]، آن را معرفت و بينائى دل فرموده است. و از اينجاست كه بصيرت را عقل و زيركى معنى كرده‏اند. در صحاح و قاموس و غيره حجّت و دليل را يكى از معانى بصيرت شمرده‏اند، اين ظاهراً بدان جهت است كه حجت و دليل سبب بصيرت و بينائى دل است، مى‏شود گفت كه نام مسبّب را به سبب گذاشته‏اند. جمع بصيرت، بَصائِر و ابصار هر دو آمده است مثل [انعام:104]، و آن پنج بار در قرآن تكرار شده و به معنى بصيرت‏ها و دليل‏هاست و مثل [آل عمران:13]، طبرسى و بيضاوى آن را: «ذوى البصائر و ذوقى العقول» گفته‏اند و مثل [حشر:2]، [ص:45] صاحبان نيروها در اطاعت حق و صاحبان بصيرت‏ها بودند. در اوّل اين بند از راغب نقل شد كه به درك دل بصيرت و بَصَر گويند. بنابراين، ابصار بايد جمع بَصَر به معنى بصيرت هر دو باشد. 3- بصر از باب كَرُمَ يكرم و از باب عَلِمَ يعلم به معنى علم آمده كه يكى از معانى بصر است و از باب افعال به معنى ديدن به كار رفته است. در اقرب الموارد گويد، «بصر به (از دو باب فوق): عَلِمَ به» جوهرى گويند: «بَصُرْتُ بالشيئى: عَلِمَه». راغب گويد: در بصر به معنى بصيرت و علم گفته مى‏شود اَبصرت و بصرت و در معنى ديدن بصرت كم گفته مى‏شود بلكه ابصرت گويند. على هذا معنى آيه [طه:96]، اين است كه: دانستم آنچه زمخشرى و بيضاوى آن را (دانستم) گفته‏اند طبرسى در ذيل اين آيه در بحث لغت گفته: «بَصُرَ بالشيئى» در مقام علم گفته مى‏شود و «اَبْصَرَ» در مقام ديدن. در آيه [قصص:11] «بصرت» را ديدنى معنى كرده‏اند يعنى: خواهر موسى او را از گوشه ديد، من گمان مى‏كنم اينجا هم به معنى علم باشد يعنى خواهر موسى چون به كاخ فرعون نزديك و يا وارد شد از جنب و جوش و رفت و آمد فهميد كه صندوق موسى را گرفته‏اند، بعد وارد منزل شد و ديد درباره مرضعه در مانده‏اند گفت «هَلْ اَدُلُّكُمْ عَلى اَهلِبَيتٍ يَكْفُلُنَهُ لَكُمْ» و اما اينكه گفتيم فعل بصر از باب افعال به معنى ديدن آمده شواهد آن از قرآن بسيار است، بلكه به استثناى دو آيه فوق و آيه [معارج:11]، كه از باب تفعيل است، تمام افعال بصر در قرآن مجيد از باب افعال به كار رفته‏اند [طور:15]، [مريم:42]، [بقره:17]. 4- [قيامة:14-15] بعضى‏ها گفته‏اند: تاء «بصيره» براى مبالغه است و بعضى آن را به معنى دليل گرفته و گفته است: بلكه انسان شاهد و حجّت نفس خودش است هر چند عذرهايش را هم القاء كند، به نظر مى‏آيد كه با ملاحظه آيه قبل «يُنَبَّاءُ الْاِنْسانُ يَومَئِذٍ بِما قَدَّمَ وَ آخَرَ» معناى اوّل بهتر باشد، زيرا انسان به آنچه عمل كرده خبر داده مى‏شود، بعد در مقام اعراض مى‏فرمايد: بلكه انسان بر نفس خود يكپارچه بصيرت و بينانى است هر چند در مقام دفاع عذرهائى هم بياورد. 5- [كهف:26] كلمه «اَبْصِر بَهَ وَ اَسْمِعْ» صيغه تعجّب به معنى (چه بينا چه شنوا) است چنانكه اهل تفسير تصريح كرده‏اند داناتر است، غيب آسمانها و زمين براى اوست، چه بينا و چه شنواست جز او دوستى برايشان نيست. همچنين كلمه «اَسْمِع بِهِمْ وَ اَبْصِرْ) در آيه [مريم:38]، چه شنوا و بينايند روزى كه پيش ما مى‏آيند. 6- بصير: بينا [بقره:96]، [يونس:67]، [اسراء:59]، كلمه «مبصر و مبصرة» را در دو آيه فوق و نحو آن، روشن و آشكار معنى كرده‏اند جوهرى درباره آيه [نمل:13]، از اخفش نقل مى‏كند كه مبصرة را بينائى دهنده گفته است. به نظر نگارنده: اين معنى از همه بهتر است و راغب آن را از بعضى نقل كرده. على هذا «مبصر» اسم فاعل از باب افعال و متعدى است و ماده بصر از اين باب لازم و متعدى هر دو آمده است (رجوع باقرب الموارد) «نهار» را از آن جهت مبصر گوئيم كه بينائى مى‏دهد زيرا نور وسيله بينائى است «ناقة و آيات» را مبصرة گوئيم زيرا كه بينائى مى‏دهد و با بصيرت مى‏كنند. تبصرة يعنى بينائى دادن، واضح نمودن [ق:8]. [عنكبوت:38]، مجمع البيان آن را عقلاء معنى كرده‏اند يعنى با آنكه عاقل و متمكن از دقّت و اعمال نظر بودند شيطان از راه خدا بازشان داشت. صاحب الميزان فرموده: مراد آن است كه پيش از فريب شيطان اهل آن است كه پيش از فريب شيطان اهل توحيد بودند.

ریشه‌های نزدیک مکانی

کلمات مشتق شده در قرآن

کلمه تعداد تکرار در قرآن
أَبْصَارِهِمْ‌ ۴
يُبْصِرُونَ‌ ۱۲
أَبْصَارَهُمْ‌ ۳
بَصِيرٌ ۲۷
الْأَبْصَارِ ۴
بَصِيراً ۱۵
أَبْصَارَکُمْ‌ ۱
الْبَصِيرُ ۸
الْأَبْصَارُ ۶
الْأَبْصَارَ ۶
بَصَائِرُ ۳
أَبْصَرَ ۱
أَبْصَارُهُمْ‌ ۶
مُبْصِرُونَ‌ ۱
مُبْصِراً ۳
الْبَصِيرِ ۱
بَصِيرَةٍ ۱
أَبْصَارُنَا ۱
الْبَصَرِ ۱
مُبْصِرَةً ۳
الْبَصَرَ ۳
بَصَائِرَ ۲
أَبْصِرْ ۳
يُبْصِرُ ۱
بَصُرْتُ ۱
يَبْصُرُوا ۱
تُبْصِرُونَ‌ ۹
أَبْصَارُ ۱
أَبْصَارِهِنَ‌ ۱
بِالْأَبْصَارِ ۱
فَبَصُرَتْ‌ ۱
مُسْتَبْصِرِينَ‌ ۱
أَبْصَرْنَا ۱
أَبْصِرْهُمْ‌ ۱
أَبْصَارُکُمْ‌ ۱
بَصَرِهِ‌ ۱
أَبْصَاراً ۱
تَبْصِرَةً ۱
فَبَصَرُکَ‌ ۱
الْبَصَرُ ۳
بِالْبَصَرِ ۱
فَسَتُبْصِرُ ۱
بِأَبْصَارِهِمْ‌ ۱
يُبَصَّرُونَهُمْ‌ ۱
بَصِيرَةٌ ۱
أَبْصَارُهَا ۱

ریشه‌های مرتبط