يوسف ٣: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
(Edited by QRobot)
 
 
(۳ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط یک کاربر دیگر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{قاب | متن = '''[[شامل این کلمه::نَحْن|نَحْنُ‌]] [[کلمه غیر ربط::نَحْن| ]] [[شامل این ریشه::نحن‌| ]][[ریشه غیر ربط::نحن‌| ]][[شامل این کلمه::نَقُص|نَقُصُ‌]] [[کلمه غیر ربط::نَقُص| ]] [[شامل این ریشه::قصص‌| ]][[ریشه غیر ربط::قصص‌| ]][[شامل این کلمه::عَلَيْک|عَلَيْکَ‌]] [[شامل این ریشه::على‌| ]][[شامل این ریشه::ک‌| ]][[شامل این کلمه::أَحْسَن|أَحْسَنَ‌]] [[کلمه غیر ربط::أَحْسَن| ]] [[شامل این ریشه::حسن‌| ]][[ریشه غیر ربط::حسن‌| ]][[شامل این کلمه::الْقَصَص|الْقَصَصِ‌]] [[کلمه غیر ربط::الْقَصَص| ]] [[شامل این ریشه::قصص‌| ]][[ریشه غیر ربط::قصص‌| ]][[شامل این کلمه::بِمَا|بِمَا]] [[شامل این ریشه::ب‌| ]][[شامل این ریشه::ما| ]][[شامل این کلمه::أَوْحَيْنَا|أَوْحَيْنَا]] [[کلمه غیر ربط::أَوْحَيْنَا| ]] [[شامل این ریشه::وحى‌| ]][[ریشه غیر ربط::وحى‌| ]][[شامل این کلمه::إِلَيْک|إِلَيْکَ‌]] [[شامل این ریشه::الى‌| ]][[شامل این ریشه::ک‌| ]][[شامل این کلمه::هٰذَا|هٰذَا]] [[شامل این ریشه::ذا| ]][[شامل این ریشه::ه‌| ]][[شامل این ریشه::هذا| ]][[شامل این کلمه::الْقُرْآن|الْقُرْآنَ‌]] [[کلمه غیر ربط::الْقُرْآن| ]] [[شامل این ریشه::قرآن‌| ]][[ریشه غیر ربط::قرآن‌| ]][[شامل این ریشه::قرء| ]][[ریشه غیر ربط::قرء| ]][[شامل این کلمه::وَ|وَ]] [[شامل این ریشه::و| ]][[شامل این کلمه::إِن|إِنْ‌]] [[شامل این ریشه::ان‌| ]][[شامل این کلمه::کُنْت|کُنْتَ‌]] [[شامل این ریشه::کون‌| ]][[شامل این کلمه::مِن|مِنْ‌]] [[شامل این ریشه::من‌| ]][[شامل این کلمه::قَبْلِه|قَبْلِهِ‌]] [[کلمه غیر ربط::قَبْلِه| ]] [[شامل این ریشه::قبل‌| ]][[ریشه غیر ربط::قبل‌| ]][[شامل این ریشه::ه‌| ]][[ریشه غیر ربط::ه‌| ]][[شامل این کلمه::لَمِن|لَمِنَ‌]] [[کلمه غیر ربط::لَمِن| ]] [[شامل این ریشه::ل‌| ]][[ریشه غیر ربط::ل‌| ]][[شامل این ریشه::من‌| ]][[ریشه غیر ربط::من‌| ]][[شامل این کلمه::الْغَافِلِين|الْغَافِلِينَ‌]] [[کلمه غیر ربط::الْغَافِلِين| ]] [[شامل این ریشه::غفل‌| ]][[ریشه غیر ربط::غفل‌| ]]'''}}
{{قاب | متن = '''[[شامل این کلمه::نَحْن|نَحْنُ‌]] [[کلمه غیر ربط::نَحْن| ]] [[شامل این ریشه::نحن‌| ]][[ریشه غیر ربط::نحن‌| ]][[شامل این کلمه::نَقُص|نَقُصُ‌]] [[کلمه غیر ربط::نَقُص| ]] [[شامل این ریشه::قصص‌| ]][[ریشه غیر ربط::قصص‌| ]][[شامل این کلمه::عَلَيْک|عَلَيْکَ‌]] [[شامل این ریشه::على‌| ]][[شامل این ریشه::ک‌| ]][[شامل این کلمه::أَحْسَن|أَحْسَنَ‌]] [[کلمه غیر ربط::أَحْسَن| ]] [[شامل این ریشه::حسن‌| ]][[ریشه غیر ربط::حسن‌| ]][[شامل این کلمه::الْقَصَص|الْقَصَصِ‌]] [[کلمه غیر ربط::الْقَصَص| ]] [[شامل این ریشه::قصص‌| ]][[ریشه غیر ربط::قصص‌| ]][[شامل این کلمه::بِمَا|بِمَا]] [[شامل این ریشه::ب‌| ]][[شامل این ریشه::ما| ]][[شامل این کلمه::أَوْحَيْنَا|أَوْحَيْنَا]] [[کلمه غیر ربط::أَوْحَيْنَا| ]] [[شامل این ریشه::وحى‌| ]][[ریشه غیر ربط::وحى‌| ]][[شامل این کلمه::إِلَيْک|إِلَيْکَ‌]] [[شامل این ریشه::الى‌| ]][[شامل این ریشه::ک‌| ]][[شامل این کلمه::هٰذَا|هٰذَا]] [[شامل این ریشه::ذا| ]][[شامل این ریشه::ه‌| ]][[شامل این ریشه::هذا| ]][[شامل این کلمه::الْقُرْآن|الْقُرْآنَ‌]] [[کلمه غیر ربط::الْقُرْآن| ]] [[شامل این ریشه::قرآن‌| ]][[ریشه غیر ربط::قرآن‌| ]][[شامل این ریشه::قرء| ]][[ریشه غیر ربط::قرء| ]][[شامل این کلمه::وَ|وَ]] [[شامل این ریشه::و| ]][[شامل این کلمه::إِن|إِنْ‌]] [[شامل این ریشه::ان‌| ]][[شامل این کلمه::کُنْت|کُنْتَ‌]] [[شامل این ریشه::کون‌| ]][[شامل این کلمه::مِن|مِنْ‌]] [[شامل این ریشه::من‌| ]][[شامل این کلمه::قَبْلِه|قَبْلِهِ‌]] [[کلمه غیر ربط::قَبْلِه| ]] [[شامل این ریشه::قبل‌| ]][[ریشه غیر ربط::قبل‌| ]][[شامل این ریشه::ه‌| ]][[ریشه غیر ربط::ه‌| ]][[شامل این کلمه::لَمِن|لَمِنَ‌]] [[کلمه غیر ربط::لَمِن| ]] [[شامل این ریشه::ل‌| ]][[ریشه غیر ربط::ل‌| ]][[شامل این ریشه::من‌| ]][[ریشه غیر ربط::من‌| ]][[شامل این کلمه::الْغَافِلِين|الْغَافِلِينَ‌]] [[کلمه غیر ربط::الْغَافِلِين| ]] [[شامل این ریشه::غفل‌| ]][[ریشه غیر ربط::غفل‌| ]]'''}}
 
{| class="ayeh-table mw-collapsible mw-collapsed"
 
  !کپی متن آیه
|-
|نَحْنُ‌ نَقُصُ‌ عَلَيْکَ‌ أَحْسَنَ‌ الْقَصَصِ‌ بِمَا أَوْحَيْنَا إِلَيْکَ‌ هٰذَا الْقُرْآنَ‌ وَ إِنْ‌ کُنْتَ‌ مِنْ‌ قَبْلِهِ‌ لَمِنَ‌ الْغَافِلِينَ‌
|}
'''ترجمه '''
'''ترجمه '''
<tabber>
<tabber>
خط ۱۵: خط ۱۸:
|-|صادقی تهرانی=ما نیکوترین برش‌های پیگیر تاریخی را به موجب این قرآن -که به تو وحی کردیم- بر تو حکایت می‌کنیم‌؛ و گرچه پیش از آن همانا از غافلان بوده‌ای.
|-|صادقی تهرانی=ما نیکوترین برش‌های پیگیر تاریخی را به موجب این قرآن -که به تو وحی کردیم- بر تو حکایت می‌کنیم‌؛ و گرچه پیش از آن همانا از غافلان بوده‌ای.
|-|معزی=ما می‌خوانیم بر تو بهترین داستانها را بدانچه وحی فرستادیم بسوی تو این قرآن را و هر چند بوده‌ای پیش از آن از غافلان‌
|-|معزی=ما می‌خوانیم بر تو بهترین داستانها را بدانچه وحی فرستادیم بسوی تو این قرآن را و هر چند بوده‌ای پیش از آن از غافلان‌
|-|</tabber><br />
|-|english=<div id="qenag">We narrate to you the most accurate history, by revealing to you this Quran. Although, prior to it, you were of the unaware.</div>
{{آيه | سوره = سوره يوسف | نزول = | نام = [[شماره آیه در سوره::3|٣]] | قبلی = يوسف ٢ | بعدی = يوسف ٤  | کلمه = [[تعداد کلمات::17|١٧]] | حرف =  }}
|-|</tabber>
<div class="audiotable">
<div id="quran_sound">ترتیل: <sound src="http://dl.bitan.ir/quran/parhizgar/012003.mp3"></sound></div>
<div id="trans_sound">ترجمه: <sound src="http://dl.bitan.ir/quran/makarem/012003.mp3"></sound></div>
</div>
{{آيه | سوره = سوره يوسف | نزول = [[نازل شده در سال::11|١١ بعثت]] | نام = [[شماره آیه در سوره::3|٣]] | قبلی = يوسف ٢ | بعدی = يوسف ٤  | کلمه = [[تعداد کلمات::17|١٧]] | حرف =  }}
===معنی کلمات و عبارات===
===معنی کلمات و عبارات===
«أَحْسَنَ الْقَصَصِ»: نیکوترین سرگذشتها. زیباترین بیان و راست‌ترین و درست‌ترین وجه. «الْقَصَصِ»: سرگذشتها. بیان سرگذشت. مصدر یا اسم مصدر است (نگا: آل‌عمران / ، اعراف / . «بِمَآ أَوْحَیْنَا»: به سبب وحی ما.
«أَحْسَنَ الْقَصَصِ»: نیکوترین سرگذشتها. زیباترین بیان و راست‌ترین و درست‌ترین وجه. «الْقَصَصِ»: سرگذشتها. بیان سرگذشت. مصدر یا اسم مصدر است (نگا: آل‌عمران / ، اعراف / . «بِمَآ أَوْحَیْنَا»: به سبب وحی ما.
خط ۲۹: خط ۳۷:
[[الأنعام ١١٢ | وَ کَذٰلِکَ‌ جَعَلْنَا لِکُلِ‌ نَبِيٍ‌...]] (۱)   
[[الأنعام ١١٢ | وَ کَذٰلِکَ‌ جَعَلْنَا لِکُلِ‌ نَبِيٍ‌...]] (۱)   
</div>
</div>
== نزول ==
'''شأن نزول آیات ۱ تا ۳:'''
ابن عباس<ref> تفسیر جامع البیان.</ref> و ابن مسعود<ref> تفسیر ابن مردویه.</ref> گویند: مردم از رسول خدا صلى الله علیه و آله خواستند و گفتند: یا رسول الله چه خوب بود اگر براى ما در قرآن داستانى هم مى آوردى سپس این آیات و سوره نازل گردید.
مقاتل و کلبى گویند: منافقین از سلمان فارسى خواسته بودند که از براى آنها از تورات و عجائبى که در آنست، سخن بگوید. خداوند آیه ۱۶ سوره حدید «أَلَمْ یأْنِ لِلَّذِینَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکرِ اللَّهِ» را براى پیامبر نازل گردانید سپس آیات این سوره را نازل فرمود تا آیه سوم.<ref> تفاسیر مجمع البیان و کشف الاسرار.</ref>
و نیز گویند آیه سوم این سوره نازل گردید و به آن‌ها خبر داد که قرآن داراى بهتر و نیکوترین داستان است بنابراین از لحاظ استماع داستان به غیر قرآن احتیاجى نیست.<ref> تفسیر کشف الاسرار.</ref>


== تفسیر ==
== تفسیر ==
<tabber>
<tabber>
المیزان=
المیزان=
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۸#link64 | آيات ۳ - ۱، سوره يوسف]]
{{ نمایش فشرده تفسیر|
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۸#link65 | آهنگ مفاد و غرض كلى سوره يوسف]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۸#link64 | آيات ۱ - ۳ سوره يوسف]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۸#link66 | قالب الفاظ و زبان عربى و نقش مهم آن دو در حفظ ضبط آيات الهى]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۸#link65 | غرض كلّى سوره يوسف]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۸#link67 | احسن القصص بودن داستان يوسف (عليه السلام )]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۸#link66 | نقش مهم قالب الفاظ و زبان عربى، در حفظ و ضبط آيات الهى]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۸#link67 | احسن القصص بودن داستان يوسف «ع»]]


}}
|-|نمونه=
|-|نمونه=
{{ نمایش فشرده تفسیر|
*[[تفسیر:نمونه جلد۹_بخش۶۳#link166 | تفسیر آیات]]
*[[تفسیر:نمونه جلد۹_بخش۶۳#link166 | تفسیر آیات]]
}}
|-| تفسیر نور=
===تفسیر نور (محسن قرائتی)===
{{ نمایش فشرده تفسیر|
نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِما أَوْحَيْنا إِلَيْكَ هذَا الْقُرْآنَ وَ إِنْ كُنْتَ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الْغافِلِينَ «3»
ما با اين قرآن كه به تو وحى كرديم بهترين داستان را بر تو بازگو مى‌كنيم، در حالى كه تو پيش از آن، از بى‌خبران بودى.
===نکته ها===
«قصص» هم به معناى داستان وهم به معناى نقل داستان است.
قصّه و داستان در تربيت انسان سهم بسزايى دارد. زيرا داستان، تجسّم عينى زندگى يك امت و تجربه عملى يك ملّت است. تاريخ آئينه‌ى ملّت‌هاست و هر چه با تاريخ و سرگذشت پيشينيان آشنا باشيم، گويا به اندازه عمر آن مردم زندگى كرده‌ايم. حضرت على عليه السلام در نامه سى‌ويكم نهج‌البلاغه خطاب به فرزندش امام حسن عليه السلام جمله‌اى دارند كه مى‌فرمايند:
فرزندم! من در سرگذشت گذشتگان چنان مطالعه كرده‌ام و به آنها آگاهم كه گويا با آنان زيسته‌ام و به اندازه‌ى آنها عمر كرده‌ام.
شايد يكى از دلايل اثرگذارى قصّه و داستان بر روى انسان، تمايل قلبى او به داستان باشد.
معمولًا كتاب‌هاى تاريخى و آثار داستانى در طول تاريخ فرهنگ بشرى رونق خاصى داشته‌
جلد 4 - صفحه 148
و قابل فهم و درك براى اكثر مردم بوده است، در حالى كه مباحث استدلالى و عقلانى را گروه اندكى پيگيرى مى‌كرده‌اند.
در روايات، به كلّ قرآن «احسن القصص» اطلاق شده است و اين منافاتى ندارد كه در ميان كتب آسمانى، قرآن «احسن‌القصص» باشد و در ميان سوره‌هاى قرآن، اين سوره «احسن القصص» باشد. «1»
تفاوت داستان‌هاى قرآن با ساير داستان‌ها:
1. قصّه‌گو خداوند است. «نَحْنُ نَقُصُّ»
2. هدفدار است. «نَقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنْباءِ الرُّسُلِ ما نُثَبِّتُ بِهِ فُؤادَكَ» «2»
3. حقّ است، نه خيال. «نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ نَبَأَهُمْ بِالْحَقِّ» «3»
4. بر اساس علم است، نه گمان. «فَلَنَقُصَّنَّ عَلَيْهِمْ بِعِلْمٍ» «4»
5. وسيله‌ى تفكّر است، نه تخدير. «فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ» «5»
6. وسيله‌ى عبرت است، نه تفريح و سرگرمى. «لَقَدْ كانَ فِي قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ» «6»
داستان حضرت يوسف، «أَحْسَنَ الْقَصَصِ» است، زيرا:
1. معتبرترين داستان‌ها است. «بِما أَوْحَيْنا»
2. در اين داستان، جهاد با نفس كه بزرگ‌ترين جهاد است، مطرح مى‌شود.
3. قهرمان داستان، نوجوانى است كه تمام كمالات انسانى را در خود دارد. (صبر، ايمان، تقوا، عفاف، امانت، حكمت، عفو و احسان)
4. تمام چهره‌هاى داستان، خوش عاقبت مى‌شوند. مثلا يوسف به حكومت مى‌رسد، برادران توبه مى‌كنند، پدر بينايى خود را بدست مى‌آورد، كشور قحطى زده نجات مى‌يابد و دلتنگى‌ها و حسادت‌ها به وصال و محبّت تبديل مى‌شود.
5. در اين داستان مجموعه‌اى از اضداد در كنار هم طرح شده‌اند: فراق و وصال، غم و شادى، قحطى و پرمحصولى، وفادارى و جفاكارى، مالك و مملوك، چاه و كاخ، فقر و غنا، بردگى و
----
«1». تفسير كنزالدقائق.
«2». هود، 120.
«3». كهف، 13.
«4». اعراف، 7.
«5». اعراف، 176.
«6». يوسف، 111.
جلد 4 - صفحه 149
سلطنت، كورى و بينايى، پاكدامنى و اتهام ناروا بستن.
نه فقط داستان‌هاى الهى، بلكه تمام كارهاى خداوند، «أَحْسَنَ» است. زيرا:
1. بهترين آفريدگار است. «أَحْسَنُ الْخالِقِينَ» «1»
2. بهترين كتاب را دارد. «نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِيثِ» «2»
3. بهترين دين را دارد. «وَ مَنْ أَحْسَنُ دِيناً مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ» «3»
4. بهترين پاداش را مى‌دهد. «لِيَجْزِيَهُمُ اللَّهُ أَحْسَنَ ما عَمِلُوا» «4»
و در برابر اين بهترين‌ها، خداوند بهترين عمل را از انسان خواسته است. «لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا» «5»
غفلت در قرآن به سه معنى مطرح شده است:
الف: غفلت بد، نظير آيه‌ى‌ «وَ إِنَّ كَثِيراً مِنَ النَّاسِ عَنْ آياتِنا لَغافِلُونَ» «6» همانا بسيارى مردم از آيات ما غافلند.
ب: غفلت خوب، نظير آيه‌ى‌ «إِنَّ الَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَناتِ الْغافِلاتِ الْمُؤْمِناتِ لُعِنُوا فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ» «7» كسانى‌كه بر زنان پاكدامن و غافل از فحشا، تهمت زنا مى‌زنند در دنيا و آخرت لعنت شده‌اند.
ج: غفلتِ طبيعى به معناى بى‌اطلاعى، نظير همين آيه مورد بحث؛ «وَ إِنْ كُنْتَ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الْغافِلِينَ» كه خدا براى حفظ حرمت و احترام پيامبر نمى‌فرمايد: «كنت من قبله لمن الجاهلين»
===پیام ها===
1- در داستان‌هاى قرآن، قصّه‌گو خداوند است. «نَحْنُ نَقُصُّ»
2- قصّه گو (و نويسنده آن)، بايد معتبر و مطمئن باشد. «نَحْنُ نَقُصُّ»*
3- از نظر روانى و تربيتى، براى تأثير بهتر، بايد مقدّمه چينى كرد. (قبل از شروع‌
----
«1». مؤمنون، 14.
«2». زمر، 23.
«3». نساء، 125.
«4». نور، 38.
«5». هود، 7.
«6». يونس، 92.
«7». نور، 23.
جلد 4 - صفحه 150
قصّه، مقدّمه چينى مى‌كند كه مى‌خواهم قصه بگويم، آن هم بهترين قصّه.)
«نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ»*
4- بهترين سخن‌ها، در اختيار بهترين افراد است. نَحْنُ نَقُصُ‌ ... أَحْسَنَ الْقَصَصِ*
5- براى الگو دادن به ديگران، بهترين‌ها را انتخاب ومعرّفى كنيم. أَحْسَنَ‌ ...
6- قرآن بازگوكننده‌ى داستان‌ها، با بهترين وزيباترين بيان است. «أَحْسَنَ الْقَصَصِ»
7- بهترين داستان، آن است كه بر اساس وحى باشد. «أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِما أَوْحَيْنا»
8- پيامبر امّى قبل از نزول وحى، نسبت به تاريخِ گذشته بى‌خبر و ناآشنا بود.
... لَمِنَ الْغافِلِينَ‌
9- قرآن، از ميان برنده غفلت‌ها و بى‌خبرى‌هاست. «مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الْغافِلِينَ»
}}
|-|
اثنی عشری=
===تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)===
{{نمایش فشرده تفسیر|
نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِما أَوْحَيْنا إِلَيْكَ هذَا الْقُرْآنَ وَ إِنْ كُنْتَ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الْغافِلِينَ «3»
چون خداى تعالى سوره هود را ختم فرمود به ذكر قصص و اخبار انبياء، افتتاح اين سوره مباركه فرمود به بيان قصه حضرت يوسف عليه السّلام و برادرانش و آن را احسن تمام قصص قرار داد:
نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ‌: ما مى‌خوانيم بر تو بهترين قصه‌ها را كه خوانده شود.
بيان: نزد بعضى مراد به «احسن القصص» قرآن است به دو وجه:
وجه اول- به سبب آنكه در نهايت فصاحت و بلاغت است به احسن معانى و عذوبت الفاظ و تلاؤم و تشاكل بين مقاطع و فواصل آن.
وجه دوم- به جهت ذكر اخبار امم ماضيه و اخبار كائنات آتيه و جميع آنچه را كه محتاجند بندگان تا روز قيامت، لذا قرآن را احسن القصص نام فرمود.
لكن نزد اكثر مفسرين مراد به احسن القصص سوره يوسف عليه السّلام است به چند وجه:
1- ابو سعيد خدرى نقل نموده كه‌ «1» از صحابه پيغمبر نزد سلمان رفتند و گفتند: براى ما از تورات حديثى بگوى، چه در آنجا قصص نيكو و حكايت‌
----
«1» تفسير منهج الصادقين ج 5 ص 4.
جلد 6 - صفحه 168
غريب است. حق تعالى اين سوره نازل و فرمود اين بهترين قصه‌هاى تورات است.
2- احسن القصص است براى آنكه چندان عبر و عجائب كه در اين قصه يوسف عليه السّلام است در هيچ قصه‌اى نيست، لذا فرمود: «لقد كان فى يوسف و اخوته آيات للسّائلين» و «لقد كان فى قصصهم عبرة لاولى الالباب».
3- آنكه چون در آن ذكر انبيا، صالحان، ملائكه، شياطين، جن، انس، انعام، طيور، سيره ملوك، آداب مماليك، طريقه تجار و ذكر: عقلا، جهال، اختلاف احوال، مكر زنان و حيله آنان. ايضا در آن ذكر: توحيد، فقه، علم سير، تعبير خواب، آداب سياست، حسن معاشرت و تدبير معاش. پس براى آنكه جامع است اين خصال را كه در آن منافع دين و دنيا است آن را احسن القصص فرمود.
خلاصه ما بر تو مى‌خوانيم بهترين كلامى كه بعض آن در پى بعض ديگر است، يا خبر ميدهيم تو را به بهترين خبرى به جهت اشتمال آن بر عجائب و حكم. بِما أَوْحَيْنا إِلَيْكَ هذَا الْقُرْآنَ‌: به وحى نمودن ما بسوى تو اين قرآن را كه از جمله آن، اين سوره است. وَ إِنْ كُنْتَ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الْغافِلِينَ‌: و اگرچه بودى تو پيش از نزول قرآن از بى‌خبران بدين قصه.
تنبيه: به برهان عقلى ثابت شده كه وجود مبارك نبوى صلّى اللّه عليه و آله منزه از سهو و نسيان و خطا و غفلت ميباشد، بنابراين مراد آيه آنست كه بى‌خبر بودى قبل از وحى، يعنى مأمور به اظهار آن نبودى، و الّا آن حضرت معدن علم و آنچه در حيطه امكان درآيد از معلومات، حق تعالى به آن سرور افاضه فرموده بود.
يا آنكه خطاب به پيغمبر و مراد امتند كه پيش از آمدن قرآن عالم نبودند، يا خطاب به شنونده است هركه باشد پس هر شنونده از مكلفين خطاب متوجه به او و به او مصروف است.
}}
|-|
روان جاوید=
===تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)===
{{نمایش فشرده تفسیر|
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‌
الر تِلْكَ آياتُ الْكِتابِ الْمُبِينِ «1» إِنَّا أَنْزَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِيًّا لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ «2» نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِما أَوْحَيْنا إِلَيْكَ هذَا الْقُرْآنَ وَ إِنْ كُنْتَ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الْغافِلِينَ «3»
ترجمه‌
اين آيتهاى كتابى است روشن‌
همانا ما نازل نموديم آنرا قرآن عربى باشد كه شما دريابيد
ما قصّه گوئى ميكنيم براى تو بهترين قصّه گوئى بوحى نمودن خودمان بتو اين قرآن را و همانا بودى تو پيش از آن هر آينه از بى‌خبران.
تفسير
آيات اين سوره يوسف عليه السّلام از آيات كتابى است كه اعجازش ظاهر و دلالتش بر ارباب بصيرت واضح و آشكار است و خداوند نازل فرمود كتاب خود را كه قرآن است بلسان عرب و لغت تازى تا اهل آنزمان كه در بدو امر مخاطب بودند دريابند معانى آنرا و تصديق كنند اعجاز آنرا و ظاهر شود بر آنها حقيقت آن و منكشف گردد بر اهل عالم حقّيّت آن در خصال از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه ياد گيريد عربى را چون آن كلام خدا است كه تكلّم فرموده است بآن با بندگانش و خداوند قصّه گوئى ميفرمايد براى حبيب خود به بهترين نحوى از قصّه گوئى از حيث الفاظ و معانى و فوائد و ثمرات مرتّبه بر آن بطريق وحى به پيغمبر خود كتاب آسمانى خود قرآن را با آنكه آن حضرت قبلا بهيچ وجه از آن قصّه‌ها اطلاعى نداشته چون درس نخوانده و بتواريخ مراجعه نفرموده بود و در بين قصص انبياء عليهم السلام كه در قرآن كريم ذكر شده قصّه حضرت يوسف عليه السّلام ممتاز است بتفصيل و مزيد فوائد و ثمرات و حكم و اعتباراتيكه مقصود از قصّه گوئى در كتاب الهى است و باين مناسبت اين مطلب كلّى‌
----
جلد 3 صفحه 122
در بدو اين سوره ذكر شده و مراد از الر كه فاتحه سوره است در سوره سابقه بيان گرديد و اللّه اعلم ..
}}
|-|
اطیب البیان=
===اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)===
{{نمایش فشرده تفسیر|
نَحن‌ُ نَقُص‌ُّ عَلَيك‌َ أَحسَن‌َ القَصَص‌ِ بِما أَوحَينا إِلَيك‌َ هذَا القُرآن‌َ وَ إِن‌ كُنت‌َ مِن‌ قَبلِه‌ِ لَمِن‌َ الغافِلِين‌َ «3»
‌ما ‌بر‌ تو قصه‌ و قضاياي‌ گذشته‌ ‌را‌ بيان‌ ميكنيم‌ نيكوترين‌ قصه‌ها بآنچه‌ وحي‌ ميفرستيم‌ بسوي‌ تو ‌اينکه‌ قرآن‌ مجيد ‌را‌ و ‌اگر‌ بودي‌ تو ‌از‌ قبل‌ ‌از‌ وحي‌ ‌هر‌ آينه‌ ‌از‌ غافلين‌.
نَحن‌ُ نَقُص‌ُّ عَلَيك‌َ ممكن‌ ‌است‌ اشاره‌ ‌باشد‌ بجميع‌ قصص‌ انبياء و قوم‌ ‌آنها‌ ‌که‌ ‌در‌ اكثر سور بيان‌ فرموده‌ و ممكن‌ ‌است‌ اشاره‌ ‌باشد‌ بقصه‌ حضرت‌ يوسف‌ ‌که‌ ‌در‌ ‌اينکه‌ سوره‌ بيان‌ ميفرمايد و ‌اينکه‌ احتمال‌ اقرب‌ ‌است‌.
أَحسَن‌َ القَصَص‌ِ بنا ‌بر‌ احتمال‌ اول‌ مراد ‌از‌ احسن‌ القصص‌ بهترين‌ بيان‌ و شيرين‌ترين‌ كلام‌ ‌در‌ اعلي‌ درجه‌ فصاحت‌ و بلاغت‌ خالي‌ ‌از‌ نقصان‌ مخل‌ّ و تطويل‌ ممل‌ّ مثل‌ اينكه‌ بگويي‌ صمت‌ احسن‌ الصيام‌ و قمت‌ احسن‌ القيام‌، و بنا ‌بر‌ احتمال‌ دوم‌ ‌که‌ اقرب‌ ‌است‌ بلكه‌ ميتوان‌ ‌گفت‌ ظاهر همين‌ ‌است‌ اينكه‌ قصه‌ حضرت‌ يوسف‌ ‌در‌ ميان‌ قصص‌ ساير انبياء احسن‌ القصص‌ ‌است‌ زيرا مشتمل‌ ‌بر‌ مطالب‌ شيرين‌ ‌است‌ چنانچه‌ شرحش‌ بيايد.
بِما أَوحَينا إِلَيك‌َ هذَا القُرآن‌َ ‌که‌ ‌اينکه‌ احسن‌ القصص‌ بسبب‌ آنچه‌ ‌که‌ ‌ما ‌اينکه‌ قرآن‌ ‌را‌ وحي‌ فرستاديم‌ بسوي‌ تو وَ إِن‌ كُنت‌َ مِن‌ قَبلِه‌ِ لَمِن‌َ الغافِلِين‌َ و ‌اگر‌ تو بودي‌ ‌از‌ قبل‌ ‌آن‌ ‌هر‌ آينه‌ ‌از‌ غافلين‌.
اشكال‌‌-‌ مكرر ‌در‌ ‌اينکه‌ تفسير ‌در‌ باب‌ مقدمات‌ ‌در‌ بيان‌ مراتب‌ نزول‌ قرآن‌ و ‌در‌ خلال‌ آيات‌ بمناسبت‌ گفته‌ايم‌ ‌که‌ اولين‌ مرتبه‌ نزول‌ قرآن‌ ‌در‌ عالم‌ نورانيت‌ بنور مقدس‌ نبوي‌ صلّي‌ اللّه‌ ‌عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ بوده‌ و استشهاد كرده‌ايم‌ بآيه‌ شريفه‌ وَ لا تَعجَل‌ بِالقُرآن‌ِ مِن‌ قَبل‌ِ أَن‌ يُقضي‌ إِلَيك‌َ وَحيُه‌ُ طه‌ ‌آيه‌ 113. و ‌اينکه‌ جمله‌ دلالت‌ دارد ‌بر‌ اينكه‌
جلد 11 - صفحه 152
قبل‌ الوحي‌ حضرتش‌ ‌از‌ غافلين‌ بوده‌ و اطلاعي‌ نداشته‌.
جواب‌‌-‌ اولا ‌اينکه‌ جمله‌ همچه‌ دلالتي‌ ندارد زيرا ‌اگر‌ فرموده‌ ‌بود‌ و كنت‌ ‌من‌ قبله‌ لمن‌ الغافلين‌ دلالتش‌ تمام‌ ‌بود‌ لكن‌ فرموده‌ وَ إِن‌ كُنت‌َ ‌يعني‌ ‌بر‌ فرض‌ ‌اگر‌ تو بودي‌ ‌از‌ غافلين‌ لكن‌ نبود ‌از‌ غافلين‌ قضيه‌ فرضيه‌ دلالت‌ ‌بر‌ ثبوت‌ و تحقق‌ ندارد.
و ثانيا ‌بر‌ فرض‌ اينكه‌ دلالت‌ داشته‌ ‌باشد‌ قبل‌ ‌از‌ وحي‌ غافل‌ بوده‌ ‌يعني‌ قبل‌ ‌از‌ افاضه‌ حق‌ ‌در‌ همان‌ عالم‌ نورانيت‌ زيرا ‌در‌ ‌آن‌ عالم‌ ‌هم‌ افاضه‌ بطريق‌ وحي‌ بوده‌ بدون‌ واسطه‌ ملك‌.
}}
|-|
برگزیده تفسیر نمونه=
===برگزیده تفسیر نمونه===
{{نمایش فشرده تفسیر|
]
اشاره
(آیه 3)- سپس می‌فرماید: «ما نیکوترین قصه‌ها را از طریق وحی و فرستادن این قرآن برای تو بازگو می‌کنیم هر چند پیش از آن، از آن غافل بودی» (نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِما أَوْحَیْنا إِلَیْکَ هذَا الْقُرْآنَ وَ إِنْ کُنْتَ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الْغافِلِینَ).
ج2، ص395
بعضی از مفسران معتقدند که «احسن القصص» اشاره به مجموعه قرآن است. یعنی، خداوند مجموعه این قرآن که زیباترین شرح و بیان و فصیحترین و بلیغ‌ترین الفاظ را با عالیترین و عمیقترین معانی آمیخته که از نظر ظاهر زیبا و فوق العاده شیرین و گوارا و از نظر باطن بسیار پرمحتواست «احسن القصص» نامیده.
ولی پیوند آیات آینده که سرگذشت یوسف را بیان می‌کند با آیه مورد بحث آنچنان است که ذهن انسان بیشتر متوجه این معنی می‌شود که خداوند داستان یوسف را «احسن القصص» نامیده است.
اما بارها گفته‌ایم که مانعی ندارد این گونه آیات برای بیان هر دو معنی باشد، هم قرآن بطور عموم احسن القصص است و هم داستان یوسف بطور خصوص.
نقش داستان در زندگی انسانها-
با توجه به این که قسمت بسیار مهمی از قرآن به صورت سرگذشت اقوام پیشین و داستانهای گذشتگان بیان شده است، این سؤال برای بعضی پیش می‌آید که چرا یک کتاب تربیتی و انسان ساز این همه تاریخ و داستان دارد؟
اما توجه به چند نکته علت حقیقی این موضوع را روشن می‌سازد:
1- تاریخ آزمایشگاه مسائل گوناگون زندگی بشر است، و آنچه را که انسان در ذهن خود با دلائل عقلی ترسیم می‌کند در صفحات تاریخ به صورت عینی باز می‌یابد.
2- از این گذشته تاریخ و داستان جاذبه مخصوصی دارد، و انسان در تمام ادوار عمر خود از سن کودکی تا پیری تحت تأثیر این جاذبه فوق العاده است.
دلیل این موضوع شاید آن باشد که انسان قبل از آن که، عقلی باشد حسی است و بیش از آنچه به مسائل فکری می‌اندیشد در مسائل حسی غوطه‌ور است.
مسائل مختلف زندگی هر اندازه از میدان حس دور می‌شوند و جنبه تجرد عقلانی به خود می‌گیرند سنگین‌تر و دیر هضم‌تر می‌شوند.
ج2، ص396
و از این رو می‌بینیم همیشه برای جا افتادن استدلالات عقلی از مثالهای حسی استمداد می‌شود و گاهی ذکر یک مثال مناسب و به جا تأثیر استدلال را چندین برابر می‌کند و لذا دانشمندان موفق آنها هستند که تسلط بیشتری بر انتخاب بهترین مثالها دارند.
3- داستان و تاریخ برای همه کس قابل فهم و درک است. به همین دلیل کتابی که جنبه عمومی و همگانی دارد و از عرب بیابانی بی‌سواد نیمه وحشی گرفته تا فیلسوف بزرگ و متفکر همه باید از آن استفاده کنند حتما باید روی تاریخ و داستانها و مثالها تکیه نماید.
مجموعه این جهات نشان می‌دهد که قرآن در بیان این همه تاریخ و داستان بهترین راه را از نظر تعلیم و تربیت پیموده است.
}}
|-|تسنیم=
|-|تسنیم=
{{ نمایش فشرده تفسیر|
*[[تفسیر:تسنیم | تفسیر آیات]]
*[[تفسیر:تسنیم | تفسیر آیات]]
|-|نور=
}}
*[[تفسیر:نور  | تفسیر آیات]]
 
|-|</tabber>
|-|</tabber>


خط ۱۰۷: خط ۴۰۲:
[[رده:اهمیت سرنوشت اقوام پیشین]][[رده:منابع تاریخ]][[رده:آثار تعقل حسد: اهمیت اجتناب از حسد]][[رده:تعالیم خدا]][[رده:نقش تعالیم خدا]][[رده:زمینه فهم دین]][[رده:تعالیم سوره یوسف]][[رده:فلسفه نزول سوره یوسف]][[رده:نزول سوره یوسف]][[رده:منابع شناخت]][[رده:روش بیانى قرآن]][[رده:قرآن از کتب آسمانى]][[رده:قصص قرآن]][[رده:نقش قرآن]][[رده:وحیانیت قرآن]][[رده:ویژگیهاى قرآن]][[رده:بهترین قصه]][[رده:کتب آسمانى]][[رده:کتاب آسمانى محمد]][[رده:محدوده علم محمد]][[رده:محمد و غفلت]][[رده:محمد و قصه یوسف]][[رده:معلم محمد]][[رده:منشأ علم غیب محمد]][[رده:منشأ علم محمد]][[رده:وحى به محمد]][[رده:مسلمانان صدراسلام و قصه یوسف]][[رده:نقش وحى]][[رده:زیبایى قصه یوسف]][[رده:مطالعه قصه یوسف]][[رده:ویژگیهاى قصه یوسف]]
[[رده:اهمیت سرنوشت اقوام پیشین]][[رده:منابع تاریخ]][[رده:آثار تعقل حسد: اهمیت اجتناب از حسد]][[رده:تعالیم خدا]][[رده:نقش تعالیم خدا]][[رده:زمینه فهم دین]][[رده:تعالیم سوره یوسف]][[رده:فلسفه نزول سوره یوسف]][[رده:نزول سوره یوسف]][[رده:منابع شناخت]][[رده:روش بیانى قرآن]][[رده:قرآن از کتب آسمانى]][[رده:قصص قرآن]][[رده:نقش قرآن]][[رده:وحیانیت قرآن]][[رده:ویژگیهاى قرآن]][[رده:بهترین قصه]][[رده:کتب آسمانى]][[رده:کتاب آسمانى محمد]][[رده:محدوده علم محمد]][[رده:محمد و غفلت]][[رده:محمد و قصه یوسف]][[رده:معلم محمد]][[رده:منشأ علم غیب محمد]][[رده:منشأ علم محمد]][[رده:وحى به محمد]][[رده:مسلمانان صدراسلام و قصه یوسف]][[رده:نقش وحى]][[رده:زیبایى قصه یوسف]][[رده:مطالعه قصه یوسف]][[رده:ویژگیهاى قصه یوسف]]
[[رده:آیات قرآن]] [[رده:سوره يوسف ]]
[[رده:آیات قرآن]] [[رده:سوره يوسف ]]
{{#seo:
|title=آیه 3 سوره يوسف
|title_mode=replace
|keywords=آیه 3 سوره يوسف,يوسف 3,نَحْنُ‌ نَقُصُ‌ عَلَيْکَ‌ أَحْسَنَ‌ الْقَصَصِ‌ بِمَا أَوْحَيْنَا إِلَيْکَ‌ هٰذَا الْقُرْآنَ‌ وَ إِنْ‌ کُنْتَ‌ مِنْ‌ قَبْلِهِ‌ لَمِنَ‌ الْغَافِلِينَ‌,اهمیت سرنوشت اقوام پیشین,منابع تاریخ,آثار تعقل حسد: اهمیت اجتناب از حسد,تعالیم خدا,نقش تعالیم خدا,زمینه فهم دین,تعالیم سوره یوسف,فلسفه نزول سوره یوسف,نزول سوره یوسف,منابع شناخت,روش بیانى قرآن,قرآن از کتب آسمانى,قصص قرآن,نقش قرآن,وحیانیت قرآن,ویژگیهاى قرآن,بهترین قصه,کتب آسمانى,کتاب آسمانى محمد,محدوده علم محمد,محمد و غفلت,محمد و قصه یوسف,معلم محمد,منشأ علم غیب محمد,منشأ علم محمد,وحى به محمد,مسلمانان صدراسلام و قصه یوسف,نقش وحى,زیبایى قصه یوسف,مطالعه قصه یوسف,ویژگیهاى قصه یوسف,آیات قرآن سوره يوسف
|description=نَحْنُ‌ نَقُصُ‌ عَلَيْکَ‌ أَحْسَنَ‌ الْقَصَصِ‌ بِمَا أَوْحَيْنَا إِلَيْکَ‌ هٰذَا الْقُرْآنَ‌ وَ إِنْ‌ کُنْتَ‌ مِنْ‌ قَبْلِهِ‌ لَمِنَ‌ الْغَافِلِينَ‌
|image=Wiki_Logo.png
|image_alt=الکتاب
|site_name=الکتاب
}}

نسخهٔ کنونی تا ‏۲ شهریور ۱۴۰۳، ساعت ۰۲:۲۹

کپی متن آیه
نَحْنُ‌ نَقُصُ‌ عَلَيْکَ‌ أَحْسَنَ‌ الْقَصَصِ‌ بِمَا أَوْحَيْنَا إِلَيْکَ‌ هٰذَا الْقُرْآنَ‌ وَ إِنْ‌ کُنْتَ‌ مِنْ‌ قَبْلِهِ‌ لَمِنَ‌ الْغَافِلِينَ‌

ترجمه

ما بهترین سرگذشتها را از طریق این قرآن -که به تو وحی کردیم- بر تو بازگو می‌کنیم؛ و مسلّماً پیش از این، از آن خبر نداشتی!

ما بهترين سرگذشت را به موجب اين قرآن كه به تو وحى كرديم بر تو حكايت مى‌كنيم، و تو بى‌ترديد پيش از آن از بى‌خبران بودى
ما نيكوترين سرگذشت را به موجب اين قرآن كه به تو وحى كرديم، بر تو حكايت مى‌كنيم، و تو قطعاً پيش از آن از بى‌خبران بودى.
ما به بهترین روش به وحی این قرآن بر تو حکایت می‌کنیم و تو پیش از این وحی هیچ از آن آگاه نبودی.
ما بهترین داستان را با وحی کردن این قرآن بر تو می خوانیم و تو یقیناً پیش از آن از بی خبران [نسبت به این بهترین داستان] بودی.
با اين قرآن كه به تو وحى كرده‌ايم، بهترين داستان را برايت حكايت مى‌كنيم، كه تو از اين پيش از بى‌خبران بوده‌اى.
ما بهترین داستانسرایی را با وحی فرستادن همین قرآن بر تو می‌خوانیم و بی‌گمان پیش از آن از بی‌خبران بودی‌
ما با اين قرآن كه به تو وحى كرديم نيكوترين داستان را بر تو بر مى‌گوييم و هر آينه تو پيش از آن از بى‌خبران بودى.
ما از طریق وحیِ این قرآن، نیکوترین سرگذشتها را برای تو بازگو می‌کنیم و (تو را بر آنها مطّلع می‌گردانیم) هرچند که پیشتر از زمره‌ی بی‌خبران (از احوال گذشتگان) بوده‌ای.
ما نیکوترین برش‌های پیگیر تاریخی را به موجب این قرآن -که به تو وحی کردیم- بر تو حکایت می‌کنیم‌؛ و گرچه پیش از آن همانا از غافلان بوده‌ای.
ما می‌خوانیم بر تو بهترین داستانها را بدانچه وحی فرستادیم بسوی تو این قرآن را و هر چند بوده‌ای پیش از آن از غافلان‌

We narrate to you the most accurate history, by revealing to you this Quran. Although, prior to it, you were of the unaware.
ترتیل:
ترجمه:
يوسف ٢ آیه ٣ يوسف ٤
سوره : سوره يوسف
نزول : ١١ بعثت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ١٧
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«أَحْسَنَ الْقَصَصِ»: نیکوترین سرگذشتها. زیباترین بیان و راست‌ترین و درست‌ترین وجه. «الْقَصَصِ»: سرگذشتها. بیان سرگذشت. مصدر یا اسم مصدر است (نگا: آل‌عمران / ، اعراف / . «بِمَآ أَوْحَیْنَا»: به سبب وحی ما.

آیات مرتبط (تعداد ریشه‌های مشترک)

نزول

شأن نزول آیات ۱ تا ۳:

ابن عباس[۱] و ابن مسعود[۲] گویند: مردم از رسول خدا صلى الله علیه و آله خواستند و گفتند: یا رسول الله چه خوب بود اگر براى ما در قرآن داستانى هم مى آوردى سپس این آیات و سوره نازل گردید.

مقاتل و کلبى گویند: منافقین از سلمان فارسى خواسته بودند که از براى آنها از تورات و عجائبى که در آنست، سخن بگوید. خداوند آیه ۱۶ سوره حدید «أَلَمْ یأْنِ لِلَّذِینَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکرِ اللَّهِ» را براى پیامبر نازل گردانید سپس آیات این سوره را نازل فرمود تا آیه سوم.[۳]

و نیز گویند آیه سوم این سوره نازل گردید و به آن‌ها خبر داد که قرآن داراى بهتر و نیکوترین داستان است بنابراین از لحاظ استماع داستان به غیر قرآن احتیاجى نیست.[۴]

تفسیر

تفسیر نور (محسن قرائتی)


نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِما أَوْحَيْنا إِلَيْكَ هذَا الْقُرْآنَ وَ إِنْ كُنْتَ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الْغافِلِينَ «3»

ما با اين قرآن كه به تو وحى كرديم بهترين داستان را بر تو بازگو مى‌كنيم، در حالى كه تو پيش از آن، از بى‌خبران بودى.

نکته ها

«قصص» هم به معناى داستان وهم به معناى نقل داستان است.

قصّه و داستان در تربيت انسان سهم بسزايى دارد. زيرا داستان، تجسّم عينى زندگى يك امت و تجربه عملى يك ملّت است. تاريخ آئينه‌ى ملّت‌هاست و هر چه با تاريخ و سرگذشت پيشينيان آشنا باشيم، گويا به اندازه عمر آن مردم زندگى كرده‌ايم. حضرت على عليه السلام در نامه سى‌ويكم نهج‌البلاغه خطاب به فرزندش امام حسن عليه السلام جمله‌اى دارند كه مى‌فرمايند:

فرزندم! من در سرگذشت گذشتگان چنان مطالعه كرده‌ام و به آنها آگاهم كه گويا با آنان زيسته‌ام و به اندازه‌ى آنها عمر كرده‌ام.

شايد يكى از دلايل اثرگذارى قصّه و داستان بر روى انسان، تمايل قلبى او به داستان باشد.

معمولًا كتاب‌هاى تاريخى و آثار داستانى در طول تاريخ فرهنگ بشرى رونق خاصى داشته‌

جلد 4 - صفحه 148

و قابل فهم و درك براى اكثر مردم بوده است، در حالى كه مباحث استدلالى و عقلانى را گروه اندكى پيگيرى مى‌كرده‌اند.

در روايات، به كلّ قرآن «احسن القصص» اطلاق شده است و اين منافاتى ندارد كه در ميان كتب آسمانى، قرآن «احسن‌القصص» باشد و در ميان سوره‌هاى قرآن، اين سوره «احسن القصص» باشد. «1»

تفاوت داستان‌هاى قرآن با ساير داستان‌ها:

1. قصّه‌گو خداوند است. «نَحْنُ نَقُصُّ»

2. هدفدار است. «نَقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنْباءِ الرُّسُلِ ما نُثَبِّتُ بِهِ فُؤادَكَ» «2»

3. حقّ است، نه خيال. «نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ نَبَأَهُمْ بِالْحَقِّ» «3»

4. بر اساس علم است، نه گمان. «فَلَنَقُصَّنَّ عَلَيْهِمْ بِعِلْمٍ» «4»

5. وسيله‌ى تفكّر است، نه تخدير. «فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ» «5»

6. وسيله‌ى عبرت است، نه تفريح و سرگرمى. «لَقَدْ كانَ فِي قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ» «6»

داستان حضرت يوسف، «أَحْسَنَ الْقَصَصِ» است، زيرا:

1. معتبرترين داستان‌ها است. «بِما أَوْحَيْنا»

2. در اين داستان، جهاد با نفس كه بزرگ‌ترين جهاد است، مطرح مى‌شود.

3. قهرمان داستان، نوجوانى است كه تمام كمالات انسانى را در خود دارد. (صبر، ايمان، تقوا، عفاف، امانت، حكمت، عفو و احسان)

4. تمام چهره‌هاى داستان، خوش عاقبت مى‌شوند. مثلا يوسف به حكومت مى‌رسد، برادران توبه مى‌كنند، پدر بينايى خود را بدست مى‌آورد، كشور قحطى زده نجات مى‌يابد و دلتنگى‌ها و حسادت‌ها به وصال و محبّت تبديل مى‌شود.

5. در اين داستان مجموعه‌اى از اضداد در كنار هم طرح شده‌اند: فراق و وصال، غم و شادى، قحطى و پرمحصولى، وفادارى و جفاكارى، مالك و مملوك، چاه و كاخ، فقر و غنا، بردگى و


«1». تفسير كنزالدقائق.

«2». هود، 120.

«3». كهف، 13.

«4». اعراف، 7.

«5». اعراف، 176.

«6». يوسف، 111.

جلد 4 - صفحه 149

سلطنت، كورى و بينايى، پاكدامنى و اتهام ناروا بستن.

نه فقط داستان‌هاى الهى، بلكه تمام كارهاى خداوند، «أَحْسَنَ» است. زيرا:

1. بهترين آفريدگار است. «أَحْسَنُ الْخالِقِينَ» «1»

2. بهترين كتاب را دارد. «نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِيثِ» «2»

3. بهترين دين را دارد. «وَ مَنْ أَحْسَنُ دِيناً مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ» «3»

4. بهترين پاداش را مى‌دهد. «لِيَجْزِيَهُمُ اللَّهُ أَحْسَنَ ما عَمِلُوا» «4»

و در برابر اين بهترين‌ها، خداوند بهترين عمل را از انسان خواسته است. «لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا» «5»

غفلت در قرآن به سه معنى مطرح شده است:

الف: غفلت بد، نظير آيه‌ى‌ «وَ إِنَّ كَثِيراً مِنَ النَّاسِ عَنْ آياتِنا لَغافِلُونَ» «6» همانا بسيارى مردم از آيات ما غافلند.

ب: غفلت خوب، نظير آيه‌ى‌ «إِنَّ الَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَناتِ الْغافِلاتِ الْمُؤْمِناتِ لُعِنُوا فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ» «7» كسانى‌كه بر زنان پاكدامن و غافل از فحشا، تهمت زنا مى‌زنند در دنيا و آخرت لعنت شده‌اند.

ج: غفلتِ طبيعى به معناى بى‌اطلاعى، نظير همين آيه مورد بحث؛ «وَ إِنْ كُنْتَ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الْغافِلِينَ» كه خدا براى حفظ حرمت و احترام پيامبر نمى‌فرمايد: «كنت من قبله لمن الجاهلين»

پیام ها

1- در داستان‌هاى قرآن، قصّه‌گو خداوند است. «نَحْنُ نَقُصُّ»

2- قصّه گو (و نويسنده آن)، بايد معتبر و مطمئن باشد. «نَحْنُ نَقُصُّ»*

3- از نظر روانى و تربيتى، براى تأثير بهتر، بايد مقدّمه چينى كرد. (قبل از شروع‌


«1». مؤمنون، 14.

«2». زمر، 23.

«3». نساء، 125.

«4». نور، 38.

«5». هود، 7.

«6». يونس، 92.

«7». نور، 23.

جلد 4 - صفحه 150

قصّه، مقدّمه چينى مى‌كند كه مى‌خواهم قصه بگويم، آن هم بهترين قصّه.)

«نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ»*

4- بهترين سخن‌ها، در اختيار بهترين افراد است. نَحْنُ نَقُصُ‌ ... أَحْسَنَ الْقَصَصِ*

5- براى الگو دادن به ديگران، بهترين‌ها را انتخاب ومعرّفى كنيم. أَحْسَنَ‌ ...

6- قرآن بازگوكننده‌ى داستان‌ها، با بهترين وزيباترين بيان است. «أَحْسَنَ الْقَصَصِ»

7- بهترين داستان، آن است كه بر اساس وحى باشد. «أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِما أَوْحَيْنا»

8- پيامبر امّى قبل از نزول وحى، نسبت به تاريخِ گذشته بى‌خبر و ناآشنا بود.

... لَمِنَ الْغافِلِينَ‌

9- قرآن، از ميان برنده غفلت‌ها و بى‌خبرى‌هاست. «مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الْغافِلِينَ»

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِما أَوْحَيْنا إِلَيْكَ هذَا الْقُرْآنَ وَ إِنْ كُنْتَ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الْغافِلِينَ «3»

چون خداى تعالى سوره هود را ختم فرمود به ذكر قصص و اخبار انبياء، افتتاح اين سوره مباركه فرمود به بيان قصه حضرت يوسف عليه السّلام و برادرانش و آن را احسن تمام قصص قرار داد:

نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ‌: ما مى‌خوانيم بر تو بهترين قصه‌ها را كه خوانده شود.

بيان: نزد بعضى مراد به «احسن القصص» قرآن است به دو وجه:

وجه اول- به سبب آنكه در نهايت فصاحت و بلاغت است به احسن معانى و عذوبت الفاظ و تلاؤم و تشاكل بين مقاطع و فواصل آن.

وجه دوم- به جهت ذكر اخبار امم ماضيه و اخبار كائنات آتيه و جميع آنچه را كه محتاجند بندگان تا روز قيامت، لذا قرآن را احسن القصص نام فرمود.

لكن نزد اكثر مفسرين مراد به احسن القصص سوره يوسف عليه السّلام است به چند وجه:

1- ابو سعيد خدرى نقل نموده كه‌ «1» از صحابه پيغمبر نزد سلمان رفتند و گفتند: براى ما از تورات حديثى بگوى، چه در آنجا قصص نيكو و حكايت‌


«1» تفسير منهج الصادقين ج 5 ص 4.

جلد 6 - صفحه 168

غريب است. حق تعالى اين سوره نازل و فرمود اين بهترين قصه‌هاى تورات است.

2- احسن القصص است براى آنكه چندان عبر و عجائب كه در اين قصه يوسف عليه السّلام است در هيچ قصه‌اى نيست، لذا فرمود: «لقد كان فى يوسف و اخوته آيات للسّائلين» و «لقد كان فى قصصهم عبرة لاولى الالباب».

3- آنكه چون در آن ذكر انبيا، صالحان، ملائكه، شياطين، جن، انس، انعام، طيور، سيره ملوك، آداب مماليك، طريقه تجار و ذكر: عقلا، جهال، اختلاف احوال، مكر زنان و حيله آنان. ايضا در آن ذكر: توحيد، فقه، علم سير، تعبير خواب، آداب سياست، حسن معاشرت و تدبير معاش. پس براى آنكه جامع است اين خصال را كه در آن منافع دين و دنيا است آن را احسن القصص فرمود.

خلاصه ما بر تو مى‌خوانيم بهترين كلامى كه بعض آن در پى بعض ديگر است، يا خبر ميدهيم تو را به بهترين خبرى به جهت اشتمال آن بر عجائب و حكم. بِما أَوْحَيْنا إِلَيْكَ هذَا الْقُرْآنَ‌: به وحى نمودن ما بسوى تو اين قرآن را كه از جمله آن، اين سوره است. وَ إِنْ كُنْتَ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الْغافِلِينَ‌: و اگرچه بودى تو پيش از نزول قرآن از بى‌خبران بدين قصه.

تنبيه: به برهان عقلى ثابت شده كه وجود مبارك نبوى صلّى اللّه عليه و آله منزه از سهو و نسيان و خطا و غفلت ميباشد، بنابراين مراد آيه آنست كه بى‌خبر بودى قبل از وحى، يعنى مأمور به اظهار آن نبودى، و الّا آن حضرت معدن علم و آنچه در حيطه امكان درآيد از معلومات، حق تعالى به آن سرور افاضه فرموده بود.

يا آنكه خطاب به پيغمبر و مراد امتند كه پيش از آمدن قرآن عالم نبودند، يا خطاب به شنونده است هركه باشد پس هر شنونده از مكلفين خطاب متوجه به او و به او مصروف است.


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‌

الر تِلْكَ آياتُ الْكِتابِ الْمُبِينِ «1» إِنَّا أَنْزَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِيًّا لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ «2» نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِما أَوْحَيْنا إِلَيْكَ هذَا الْقُرْآنَ وَ إِنْ كُنْتَ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الْغافِلِينَ «3»

ترجمه‌

اين آيتهاى كتابى است روشن‌

همانا ما نازل نموديم آنرا قرآن عربى باشد كه شما دريابيد

ما قصّه گوئى ميكنيم براى تو بهترين قصّه گوئى بوحى نمودن خودمان بتو اين قرآن را و همانا بودى تو پيش از آن هر آينه از بى‌خبران.

تفسير

آيات اين سوره يوسف عليه السّلام از آيات كتابى است كه اعجازش ظاهر و دلالتش بر ارباب بصيرت واضح و آشكار است و خداوند نازل فرمود كتاب خود را كه قرآن است بلسان عرب و لغت تازى تا اهل آنزمان كه در بدو امر مخاطب بودند دريابند معانى آنرا و تصديق كنند اعجاز آنرا و ظاهر شود بر آنها حقيقت آن و منكشف گردد بر اهل عالم حقّيّت آن در خصال از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه ياد گيريد عربى را چون آن كلام خدا است كه تكلّم فرموده است بآن با بندگانش و خداوند قصّه گوئى ميفرمايد براى حبيب خود به بهترين نحوى از قصّه گوئى از حيث الفاظ و معانى و فوائد و ثمرات مرتّبه بر آن بطريق وحى به پيغمبر خود كتاب آسمانى خود قرآن را با آنكه آن حضرت قبلا بهيچ وجه از آن قصّه‌ها اطلاعى نداشته چون درس نخوانده و بتواريخ مراجعه نفرموده بود و در بين قصص انبياء عليهم السلام كه در قرآن كريم ذكر شده قصّه حضرت يوسف عليه السّلام ممتاز است بتفصيل و مزيد فوائد و ثمرات و حكم و اعتباراتيكه مقصود از قصّه گوئى در كتاب الهى است و باين مناسبت اين مطلب كلّى‌


جلد 3 صفحه 122

در بدو اين سوره ذكر شده و مراد از الر كه فاتحه سوره است در سوره سابقه بيان گرديد و اللّه اعلم ..

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


نَحن‌ُ نَقُص‌ُّ عَلَيك‌َ أَحسَن‌َ القَصَص‌ِ بِما أَوحَينا إِلَيك‌َ هذَا القُرآن‌َ وَ إِن‌ كُنت‌َ مِن‌ قَبلِه‌ِ لَمِن‌َ الغافِلِين‌َ «3»

‌ما ‌بر‌ تو قصه‌ و قضاياي‌ گذشته‌ ‌را‌ بيان‌ ميكنيم‌ نيكوترين‌ قصه‌ها بآنچه‌ وحي‌ ميفرستيم‌ بسوي‌ تو ‌اينکه‌ قرآن‌ مجيد ‌را‌ و ‌اگر‌ بودي‌ تو ‌از‌ قبل‌ ‌از‌ وحي‌ ‌هر‌ آينه‌ ‌از‌ غافلين‌.

نَحن‌ُ نَقُص‌ُّ عَلَيك‌َ ممكن‌ ‌است‌ اشاره‌ ‌باشد‌ بجميع‌ قصص‌ انبياء و قوم‌ ‌آنها‌ ‌که‌ ‌در‌ اكثر سور بيان‌ فرموده‌ و ممكن‌ ‌است‌ اشاره‌ ‌باشد‌ بقصه‌ حضرت‌ يوسف‌ ‌که‌ ‌در‌ ‌اينکه‌ سوره‌ بيان‌ ميفرمايد و ‌اينکه‌ احتمال‌ اقرب‌ ‌است‌.

أَحسَن‌َ القَصَص‌ِ بنا ‌بر‌ احتمال‌ اول‌ مراد ‌از‌ احسن‌ القصص‌ بهترين‌ بيان‌ و شيرين‌ترين‌ كلام‌ ‌در‌ اعلي‌ درجه‌ فصاحت‌ و بلاغت‌ خالي‌ ‌از‌ نقصان‌ مخل‌ّ و تطويل‌ ممل‌ّ مثل‌ اينكه‌ بگويي‌ صمت‌ احسن‌ الصيام‌ و قمت‌ احسن‌ القيام‌، و بنا ‌بر‌ احتمال‌ دوم‌ ‌که‌ اقرب‌ ‌است‌ بلكه‌ ميتوان‌ ‌گفت‌ ظاهر همين‌ ‌است‌ اينكه‌ قصه‌ حضرت‌ يوسف‌ ‌در‌ ميان‌ قصص‌ ساير انبياء احسن‌ القصص‌ ‌است‌ زيرا مشتمل‌ ‌بر‌ مطالب‌ شيرين‌ ‌است‌ چنانچه‌ شرحش‌ بيايد.

بِما أَوحَينا إِلَيك‌َ هذَا القُرآن‌َ ‌که‌ ‌اينکه‌ احسن‌ القصص‌ بسبب‌ آنچه‌ ‌که‌ ‌ما ‌اينکه‌ قرآن‌ ‌را‌ وحي‌ فرستاديم‌ بسوي‌ تو وَ إِن‌ كُنت‌َ مِن‌ قَبلِه‌ِ لَمِن‌َ الغافِلِين‌َ و ‌اگر‌ تو بودي‌ ‌از‌ قبل‌ ‌آن‌ ‌هر‌ آينه‌ ‌از‌ غافلين‌.

اشكال‌‌-‌ مكرر ‌در‌ ‌اينکه‌ تفسير ‌در‌ باب‌ مقدمات‌ ‌در‌ بيان‌ مراتب‌ نزول‌ قرآن‌ و ‌در‌ خلال‌ آيات‌ بمناسبت‌ گفته‌ايم‌ ‌که‌ اولين‌ مرتبه‌ نزول‌ قرآن‌ ‌در‌ عالم‌ نورانيت‌ بنور مقدس‌ نبوي‌ صلّي‌ اللّه‌ ‌عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ بوده‌ و استشهاد كرده‌ايم‌ بآيه‌ شريفه‌ وَ لا تَعجَل‌ بِالقُرآن‌ِ مِن‌ قَبل‌ِ أَن‌ يُقضي‌ إِلَيك‌َ وَحيُه‌ُ طه‌ ‌آيه‌ 113. و ‌اينکه‌ جمله‌ دلالت‌ دارد ‌بر‌ اينكه‌

جلد 11 - صفحه 152

قبل‌ الوحي‌ حضرتش‌ ‌از‌ غافلين‌ بوده‌ و اطلاعي‌ نداشته‌.

جواب‌‌-‌ اولا ‌اينکه‌ جمله‌ همچه‌ دلالتي‌ ندارد زيرا ‌اگر‌ فرموده‌ ‌بود‌ و كنت‌ ‌من‌ قبله‌ لمن‌ الغافلين‌ دلالتش‌ تمام‌ ‌بود‌ لكن‌ فرموده‌ وَ إِن‌ كُنت‌َ ‌يعني‌ ‌بر‌ فرض‌ ‌اگر‌ تو بودي‌ ‌از‌ غافلين‌ لكن‌ نبود ‌از‌ غافلين‌ قضيه‌ فرضيه‌ دلالت‌ ‌بر‌ ثبوت‌ و تحقق‌ ندارد.

و ثانيا ‌بر‌ فرض‌ اينكه‌ دلالت‌ داشته‌ ‌باشد‌ قبل‌ ‌از‌ وحي‌ غافل‌ بوده‌ ‌يعني‌ قبل‌ ‌از‌ افاضه‌ حق‌ ‌در‌ همان‌ عالم‌ نورانيت‌ زيرا ‌در‌ ‌آن‌ عالم‌ ‌هم‌ افاضه‌ بطريق‌ وحي‌ بوده‌ بدون‌ واسطه‌ ملك‌.

برگزیده تفسیر نمونه


]

اشاره

(آیه 3)- سپس می‌فرماید: «ما نیکوترین قصه‌ها را از طریق وحی و فرستادن این قرآن برای تو بازگو می‌کنیم هر چند پیش از آن، از آن غافل بودی» (نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِما أَوْحَیْنا إِلَیْکَ هذَا الْقُرْآنَ وَ إِنْ کُنْتَ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الْغافِلِینَ).

ج2، ص395

بعضی از مفسران معتقدند که «احسن القصص» اشاره به مجموعه قرآن است. یعنی، خداوند مجموعه این قرآن که زیباترین شرح و بیان و فصیحترین و بلیغ‌ترین الفاظ را با عالیترین و عمیقترین معانی آمیخته که از نظر ظاهر زیبا و فوق العاده شیرین و گوارا و از نظر باطن بسیار پرمحتواست «احسن القصص» نامیده.

ولی پیوند آیات آینده که سرگذشت یوسف را بیان می‌کند با آیه مورد بحث آنچنان است که ذهن انسان بیشتر متوجه این معنی می‌شود که خداوند داستان یوسف را «احسن القصص» نامیده است.

اما بارها گفته‌ایم که مانعی ندارد این گونه آیات برای بیان هر دو معنی باشد، هم قرآن بطور عموم احسن القصص است و هم داستان یوسف بطور خصوص.

نقش داستان در زندگی انسانها-

با توجه به این که قسمت بسیار مهمی از قرآن به صورت سرگذشت اقوام پیشین و داستانهای گذشتگان بیان شده است، این سؤال برای بعضی پیش می‌آید که چرا یک کتاب تربیتی و انسان ساز این همه تاریخ و داستان دارد؟

اما توجه به چند نکته علت حقیقی این موضوع را روشن می‌سازد:

1- تاریخ آزمایشگاه مسائل گوناگون زندگی بشر است، و آنچه را که انسان در ذهن خود با دلائل عقلی ترسیم می‌کند در صفحات تاریخ به صورت عینی باز می‌یابد.

2- از این گذشته تاریخ و داستان جاذبه مخصوصی دارد، و انسان در تمام ادوار عمر خود از سن کودکی تا پیری تحت تأثیر این جاذبه فوق العاده است.

دلیل این موضوع شاید آن باشد که انسان قبل از آن که، عقلی باشد حسی است و بیش از آنچه به مسائل فکری می‌اندیشد در مسائل حسی غوطه‌ور است.

مسائل مختلف زندگی هر اندازه از میدان حس دور می‌شوند و جنبه تجرد عقلانی به خود می‌گیرند سنگین‌تر و دیر هضم‌تر می‌شوند.

ج2، ص396

و از این رو می‌بینیم همیشه برای جا افتادن استدلالات عقلی از مثالهای حسی استمداد می‌شود و گاهی ذکر یک مثال مناسب و به جا تأثیر استدلال را چندین برابر می‌کند و لذا دانشمندان موفق آنها هستند که تسلط بیشتری بر انتخاب بهترین مثالها دارند.

3- داستان و تاریخ برای همه کس قابل فهم و درک است. به همین دلیل کتابی که جنبه عمومی و همگانی دارد و از عرب بیابانی بی‌سواد نیمه وحشی گرفته تا فیلسوف بزرگ و متفکر همه باید از آن استفاده کنند حتما باید روی تاریخ و داستانها و مثالها تکیه نماید.

مجموعه این جهات نشان می‌دهد که قرآن در بیان این همه تاریخ و داستان بهترین راه را از نظر تعلیم و تربیت پیموده است.

نکات آیه

۱- قرآن، حاوى بهترین و زیباترین داستانها (نحن نقصّ علیک أحسن القصص بما أوحینا إلیک هذا القرءان)

۲- خداوند ، بیانگر سرگذشت پیشینیان براى پیامبر(ص) (نحن نقصّ علیک أحسن القصص) «قصّ» (مصدر نقص) به معناى بیان کردن و بازگو کردن است. «قَصَص» به معناى بیان کردن و نیز به معناى داستان و چیزى است که بازگو مى شود.

۳- قرآن ، بازگو کننده داستانها با بهترین و زیباترین بیان (نحن نقصّ علیک أحسن القصص) چنان چه «قصص» مصدر باشد ، «أحسن القصص» مفعول مطلق مى شود و در حقیقت توصیفى براى کیفیت بیان کردن و بازگو کردن خواهد بود.

۴- داستان یوسف(ع) بهترین و زیباترین داستان (نحن نقصّ علیک أحسن القصص)

۵- خداوند، داستان یوسف را با بهترین و زیباترین بیان نقل کرده و گزارش داده است. (نحن نقصّ علیک أحسن القصص)

۶- مطالعه و دقت در داستان یوسف ، مایه دریافت حقایق و معارف الهى است. (إنا أنزلنه قرء نًا عربیًّا لعلکم تعقلون. نحن نقصّ علیک أحسن القصص) برداشت فوق ، مقتضاى ارتباط میان جمله «لعلکم تعقلون» با «نحن نقصّ علیک» است.

۷- قرآن ، نام کتاب آسمانى پیامبر(ص) (بما أوحینا إلیک هذا القرءان)

۸- خداوند، قرآن و داستانهاى آن را از طریق وحى در اختیار پیامبر(ص) قرار مى داد. (نحن نقصّ علیک ... بما أوحینا إلیک هذا القرءان) حرف «باء» در «بما أوحینا» سببیه است و «ما» در آن مصدریه مى باشد.

۹- پیامبر(ص) ، پیش از نزول قرآن و سوره یوسف، از داستان حضرت یوسف اطلاعى نداشت. (نقصّ ... بما أوحینا ... و إن کنت من قبله لمن الغفلین)

۱۰- مردم عصر بعثت ، ناآگاه به سرگذشت یوسف(ع) پیش از نزول قرآن (و إن کنت من قبله لمن الغفلین) «إن» در جمله فوق مخففه است و مراد از «الغافلین» مردم عصر بعثت مى باشد. بنابراین مفاد جمله «إن کنت ...» چنین مى شود: تو نیز اى پیامبر! پیش از نزول قرآن همانند سایر مردم ، از داستان یوسف بى خبر بودى.

۱۱- قرآن ، منبعى براى آگاهى به تاریخ و سرگذشت پیشینیان (و إن کنت من قبله لمن الغفلین)

۱۲- غفلت پیامبر(ص) از برخى حقایق و وقایع (و إن کنت من قبله لمن الغفلین)

۱۳- پیامبر(ص) از پیش خود و بدون تعلیم الهى ، از امور غیبى اطلاعى نداشت. (و إن کنت من قبله لمن الغفلین)

۱۴- علم و آگاهى پیامبر(ص) ، نشأت گرفته از قرآن و وحى الهى است. (بما أوحینا إلیک ... و إن کنت من قبله لمن الغفلین)

روایات و احادیث

۱۵- «عن جعفربن محمد(ع) انه قال: قال والدى ... و ما أنزل الله سورة یوسف إلاّ أمثالاً لکى لایحسد بعضنا بعضاً کما حسد یوسف إخوته و بغوا علیه ;[۵] از امام صادق(ع) روایت شده است که فرمود: پدرم (امام باقر) فرمود: خدا سوره یوسف را نازل نفرمود مگر به عنوان مثلها [ى بیدارکننده] تا بعضى از ما به بعضى دیگر حسد نورزیم، آن گونه که برادران یوسف به او حسد ورزیدند و به او ستم کردند».

موضوعات مرتبط

  • اقوام پیشین: اهمیت سرنوشت اقوام پیشین ۲
  • تاریخ: منابع تاریخ ۱۱
  • تعقل: آثار تعقل ۶ حسد: اهمیت اجتناب از حسد ۱۵
  • خدا: تعالیم خدا ۲; نقش تعالیم خدا ۱۳
  • دین: زمینه فهم دین ۶
  • سوره یوسف: تعالیم سوره یوسف ۱۵; فلسفه نزول سوره یوسف ۱۵; نزول سوره یوسف ۹، ۱۰
  • شناخت: منابع شناخت ۱۱
  • قرآن: روش بیانى قرآن ۳، ۵; قرآن از کتب آسمانى ۷; قصص قرآن ۱، ۳; نقش قرآن ۹، ۱۰، ۱۱، ۱۴; وحیانیت قرآن ۸; ویژگیهاى قرآن ۱، ۳
  • قصه: بهترین قصه ۴
  • کتب آسمانى: ۷
  • محمد(ص): کتاب آسمانى محمد(ص) ۷; محدوده علم محمد(ص) ۹; محمد(ص) و غفلت ۱۲; محمد(ص) و قصه یوسف(ع) ۹; معلم محمد(ص) ۲; منشأ علم غیب محمد(ص) ۱۳; منشأ علم محمد(ص) ۱۴; وحى به محمد(ص) ۸، ۱۴
  • مسلمانان: مسلمانان صدراسلام و قصه یوسف(ع) ۱۰
  • وحى: نقش وحى ۱۴
  • یوسف(ع): زیبایى قصه یوسف(ع) ۴، ۵; مطالعه قصه یوسف(ع) ۶; ویژگیهاى قصه یوسف(ع) ۴، ۵

منابع

  1. تفسیر جامع البیان.
  2. تفسیر ابن مردویه.
  3. تفاسیر مجمع البیان و کشف الاسرار.
  4. تفسیر کشف الاسرار.
  5. تفسیرعیاشى، ج ۲، ص ۱۶۶، ح ۲ ; نورالثقلین، ج ۲، ص ۴۰۸، ح ۵.