البقرة ٢٨: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
(افزودن جزییات آیه)
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
 
خط ۴۱: خط ۴۱:
المیزان=
المیزان=
{{ نمایش فشرده تفسیر|
{{ نمایش فشرده تفسیر|
*[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۱۴#link206 | آيات ۲۸ ۲۹ بقره]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۱۴#link206 | آيات ۲۸ - ۲۹ بقره]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۱۵#link208 | مراد از دو مرگ و دو حيات]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۱۵#link208 | مراد از دو مرگ و دو حيات]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۱۵#link209 | ثبوت برزخ و تغيير و تحول در وجود انسان از تقص بسوى كمال در آيات قرآنى]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۱۵#link209 | ثبوت برزخ و تغيير و تحول در وجود انسان از نقص به سوى كمال در آيات قرآنى]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۱۵#link210 | صراط انسان در مسير وجودش و وسعت شعاع عمل او در عالم]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۱۵#link210 | صراط انسان در مسير وجودش و وسعت شعاع عمل او در عالم]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۱۵#link211 | مبداء حيات دنيوى انسان]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۱۵#link211 | مبدأ حيات دنيوى انسان]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۱۵#link212 | دو طريق سعادت و شقاوت در مسير رجعت بسوى خدا]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۱۵#link212 | دو طريق سعادت و شقاوت در مسير رجعت به سوى خدا]]


}}
}}

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۹ بهمن ۱۴۰۰، ساعت ۱۴:۵۵

کپی متن آیه
کَيْفَ‌ تَکْفُرُونَ‌ بِاللَّهِ‌ وَ کُنْتُمْ‌ أَمْوَاتاً فَأَحْيَاکُمْ‌ ثُمَ‌ يُمِيتُکُمْ‌ ثُمَ‌ يُحْيِيکُمْ‌ ثُمَ‌ إِلَيْهِ‌ تُرْجَعُونَ‌

ترجمه

چگونه به خداوند کافر می‌شوید؟! در حالی که شما مردگان (و اجسام بی‌روحی) بودید، و او شما را زنده کرد؛ سپس شما را می‌میراند؛ و بار دیگر شما را زنده می‌کند؛ سپس به سوی او بازگردانده می‌شوید. (بنابر این، نه حیات و زندگی شما از شماست، و نه مرگتان؛ آنچه دارید از خداست).

چگونه منكر خدا مى‌شويد با آن كه بى‌جان بوديد پس شما را جان بخشيد، و ديگر بار شما را مى‌ميراند و باز جانتان مى‌دهد و آن گاه به سوى او بازگردانده مى‌شويد
چگونه خدا را منكريد؟ با آنكه مردگانى بوديد و شما را زنده كرد؛ باز شما را مى ميراند [و] باز زنده مى‌كند؛ [و] آنگاه به سوى او بازگردانده مى‌شويد.
چگونه کافر می‌شوید به خدا و حال آنکه مرده بودید و خدا شما را زنده کرد و دیگر بار بمیراند و باز زنده کند و عاقبت به سوی او باز گردانده می‌شوید؟!
چگونه به خدا کفر می ورزید در حالی که [پیش از دمیده شدن روح به کالبدتان ترکیبی از عناصر] مرده بودید، پس شما را حیات بخشید، سپس شما را می میراند، آن گاه دوباره زنده می کند، سپس به سوی او بازگردانده می شوید.
چگونه خدا را انكار مى‌كنيد، در حالى كه مُرده بوديد و او شما را زنده ساخت، باز مى‌ميراند و زنده مى‌كند و آنگاه به نزد او بازگردانده مى شويد؟
چگونه به خداوند کفرمی‌ورزید، حال آنکه بی‌جان بودید و او به شما جان بخشید، سپس شما را می‌میراند و دوباره زنده می‌کند، آنگاه به سویش بازگردانده می‌شوید
چسان به خدا كافر مى‌شويد و حال آنكه مردگان- بى‌جان- بوديد پس شما را زنده كرد- جان داد- و ديگر بار شما را بميرانَد و سپس زنده كند و آنگاه به او بازمى‌گرديد؟
(جای تعجّب است) چگونه خدا را انکار و نسبت بدو کفر می‌ورزید؟ در صورتی که (نگاهی به چگونگی هستی خودتان و اوضاعی که دارید، برای پی‌بردن به وجود خدا کافی است) شما (چیزهای بی‌جان و) مردگانی بودید که خدا شما را بیافرید و جانتان بخشید. سپس شما را می‌میراند، و بعد از آن زنده‌تان می‌گرداند. آن گاه به سوی او برگردانده می‌شوید.
چگونه به خدا کفر می‌ورزید؟ حال آنکه مردگانی بودید پس شما را زنده کرد؛ سپس شما را می‌میراند، پس از آن شما را زنده می‌کند؛ پس آن‌گاه به سوی او بازگردانده می‌شوید.
چگونه کافر شوید به خدا با آنکه مردگانی بودید که زنده کرد شما را پس می‌میراند و سپس زنده کند شما را پس بسوی او بازگردانیده شوید

How can you deny Allah, when you were dead and He gave you life, then He will put you to death, then He will bring you to life, then to Him you will be returned?
ترتیل:
ترجمه:
البقرة ٢٧ آیه ٢٨ البقرة ٢٩
سوره : سوره البقرة
نزول : ١ هجرت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ١٤
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«کَیْفَ»: چگونه. «أَمْوَاتاً»: مردگان. مراد خاکی است که در آن حیات نیست. «أَحْیَاکُمْ»: زندگیتان بخشید. جان به پیکرتان دمید. مراد آفرینش انسان از خاک است. «ثُمَّ یُمِیتُکُمْ»: سپس شما را می‌میراند. مراد بعد از پایان عمر است. «ثُمَّ یُحْیِیکُمْ»: سپس شما را زنده می‌گرداند. مراد هنگام رستاخیز است.

آیات مرتبط (تعداد ریشه‌های مشترک)

تفسیر

تفسیر نور (محسن قرائتی)


«28» كَيْفَ تَكْفُرُونَ بِاللَّهِ وَ كُنْتُمْ أَمْواتاً فَأَحْياكُمْ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ يُحْيِيكُمْ ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ‌

چگونه به خداوند كافر مى‌شويد، درحالى كه شما (اجسام بى‌روح و) مردگانى بوديد كه او شما را زنده كرد، سپس شما را مى‌ميراند و بار ديگر شما را زنده مى‌كند، سپس به سوى او باز گردانده مى‌شويد.

نکته ها

بهترين راه خداشناسى، فكر در آفرينش خود و جهان است. حضرت ابراهيم عليه السلام در مقام اثبات خداوند به ديگران فرمود: «رَبِّيَ الَّذِي يُحْيِي وَ يُمِيتُ» «1» پروردگار من كسى است كه زنده مى‌كند ومى‌ميراند. تفكّر در پديده‌ى حيات وانديشيدن در مسئله مرگ، انسان را متوجه مى‌كند كه اگر حيات از خود انسان بود، بايد هميشگى باشد. چرا قبلًا نبود، بعداً پيدا شد وسپس گرفته مى‌شود؟! خداوند مى‌فرمايد: اكنون كه ديديد چگونه موجود بى‌جان، جاندار مى‌شود، پس بدانيد كه زنده شدن مجدّد شما در روز قيامت نيز همينطور است.

مسئله حيات، حقيقتش مجهول، ولى آثارش در وجود انسان مشهود است. خالق اين‌


«1». بقره، 258.

جلد 1 - صفحه 87

حيات نيز حقيقتش قابل درك نيست، ولى آثارش در هر چيز روشن است.

پیام ها

1- بيدار كردن عقل و فطرت، يكى از شيوه‌هاى تبليغ و ارشاد است. «كَيْفَ تَكْفُرُونَ ...»

2- تفكّر در تحولات مرگ و حيات، بهترين دليل بر اثبات وجود خداوند است.

«كُنْتُمْ أَمْواتاً» خودشناسى مقدّمه خداشناسى است.

3- در بينش الهى، هدف از حيات ومرگ، تكامل وبازگشت به منبع كمال است.

«ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ» مولوى در دفتر سوم مثنوى مى‌گويد:

از جمادى مُردم و نامى شدم‌

از نما مُردم ز حيوان سر زدم‌

مُردم از حيوانى و انسان شدم‌

پس چه ترسم كِى زمردن كم شدم‌

بار ديگر از ملك پرّان شوم‌

آنچه در وَهم نايد آن شوم‌

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



كَيْفَ تَكْفُرُونَ بِاللَّهِ وَ كُنْتُمْ أَمْواتاً فَأَحْياكُمْ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ يُحْيِيكُمْ ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ «28»

چون كفار با وجود دلايل ظاهره بر وحدانيت الهى و معجزات باهره بر صدق نبوت حضرت رسالت پناهى صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و حجج قاهره بر وجوب شكر منعم حقيقى، در انكار و عناد ثابت بودند؛ لذا حق تعالى بعد از وصف آنها به كفر و سوء مقال و خبث افعال آنها بر طريق التفات خطاب به ايشان فرمايد كه:

كَيْفَ تَكْفُرُونَ بِاللَّهِ‌: چگونه كافر مى‌شويد به خدا و به چه جهت ايمان نمى‌آوريد به يگانگى الهى. وَ كُنْتُمْ أَمْواتاً: و حال آنكه مرده و معدوم بوديد به مرتبه‌اى كه نه اسمى و نه رسمى و نه نامى و نه نشانى از شما هيچ نبود. فَأَحْياكُمْ‌: پس زنده گردانيد شما را به نفخ ارواح در ابدان بعد از خلق و تسويه نطقه، ثُمَّ يُمِيتُكُمْ‌: پس مى‌ميراند شما را بعد از انقضاى اجلهاى شما، ثُمَّ يُحْيِيكُمْ‌: پس زنده گرداند شما را در قبر به جهت سؤال و جواب، ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ‌: پس از آن به سوى ثواب و عقاب و جزاى اعمال بازگشت مى‌كنيد در قيامت.

تنبيه: آيه شريفه برهان مبدء و معاد را بيان فرمايد: بدين تقرير: اين مطلب مسلم است كه شما معدوم، و هيچيك از اقسام وجود را دارا نبوديد.

ذات قادر متعال به حكمت بالغه اعطاء وجود، و كيفيت خاصه از اعضاء و

تفسير اثنا عشرى، ج‌1، ص: 103

جوارح به شما مرحمت و تسويه خلقت تام و تمام و آنچه لوازم وجوديه است مقرّر فرمود. و البته عقل سليم به تصور اين آثار متقنه، دريابد خالق و صانع را و به قاعده ملازمه هر آينه اقرار نمايد معاد را؛ زيرا همان ذات خالقى كه در اولين مرحله ايجاد نمود او را، البته در قيامت اعاده فرمايد براى جزاى اعمال. پس چگونه منكر شويد خدا را و انكار نمائيد قيامت را! تبصره: آيه شريفه‌ ثُمَّ يُحْيِيكُمْ‌ كه بعد از اماته فرموده، دال است بر زنده شدن در قبر و سؤال نكير و منكر؛ زيرا فرمايش‌ ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ‌ بازگشت قيامت را فرمايد. بنابراين يكى از معتقدات حقه اثنى عشرى زنده شدن در قبر مى‌باشد، بلكه اجماع ملت اسلامى و احاديث بسيار وارد شده. از جمله:

ابن بابويه از حضرت صادق عليه السلام روايت نموده، قال عليه السّلام:

ليس من شيعتنا من انكر ثلثة: المعراج و سؤال القبر و الشّفاعة «1». فرمود: نيست از شيعيان ما هر كه انكار كند سه چيز را: معراج، سؤال قبر، و شفاعت.

و حضرت عبد العظيم عليه السلام در عرض دين خود خدمت حضرت امام على النقى عليه السلام گويد: و اعتقاد دارم اينكه معراج حق و مسائله در قبر حق است.

در كتاب كافى از حضرت صادق عليه السلام مروى است كه فرمود:

مؤمن را مشايعت كنند ملائكه با ازدحام تا قبرش. زمين گويد: مرحبا به تو، آگاه باش، قسم به خدا هر آينه به تحقيق دوست داشتم كه راه رود بر من مثل تو. البته نشان دهم به تو آنچه خواهم نمود، پس وسعت يابد تا چشم او بيند. و داخل شوند بر او دو ملك نكير و منكر و روح را برگردانند به او تا ميان كمر، و نشانند او را و سؤال كنند: كيست پروردگار تو؟ گويد: خداى تعالى. پرسند: دين تو چيست؟ گويد: اسلام. پرسند: پيغمبر تو كيست؟

گويد: حضرت محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم. پرسند: امام تو كيست؟


«1» بحار الانوار، جلد 6، صفحه 223، حديث 23 (با تفاوت مختصر)

تفسير اثنا عشرى، ج‌1، ص: 104

جواب دهد. پس منادى از آسمان ندا كند: راست گويد بنده من، فرش كنيد در قبرش از بهشت و درى از بهشت باز كنيد و بپوشانيد او را لباس بهشتى تا بيايد نزد ما و ثواب ما بهتر باشد. آن وقت به او گويند: بخواب، خوابى كه خواب ديدن در آن نيست. و اگر كافر باشد، ملائكه لعنت كنند او را تا قبرش، و زمين گويد خوش نباشد بر تو، آگاه باش قسم به خدا دشمن مى‌داشتم راه رفتن تو را بر من. هر آينه نشان دهم به تو آنچه نمايم؛ پس چنان تنگ شود بر او كه پهلوهايش به هم آيد. بعد نكير و منكر داخل شوند بر او.

ابو بصير پرسيد: آيا بر مؤمن و كافر به يك صورت آيند؟ فرمود: نه، پس مى‌نشانند او را و سؤال نمايند پروردگار تو كيست؟ زبانش كند شود، گويد: شنيدم از مردم كه خدائى مى‌گفتند. پس ملكين گويند: ندانستى.

پرسند: دين تو چيست؟ زبانش سست شود، گويند: ندانستى. پرسند:

پيغمبر تو كيست؟ گويد: شنيدم مردم مى‌گفتند. گويند: ندانستى. و سؤال نمايند از امام زمانش. پس منادى ندا كند: دروغ گويد بنده من، قبر او را از آتش فرش كنيد و درى از جهنم بر او بگشاييد تا بيايد ما را، و آنچه نزد ما باشد بدتر است. پس با عمودى سه ضربت بر او زنند كه قبرش پر شود از آتش؛ و اگر عمود را بزنند به كوهها تمام خاك پوسيده شوند. و مسلط گرداند خدا بر او خارها تا بگزند او را و شيطان مغموم كند او را و مى‌شنوند عذاب او را مخلوقات خدا غير از جن و انس. و حضرت فرمود:

هر آينه مى‌شنود ميت صداى پاى مردم و حركت دست ايشان را «1».

قضيه تكلم سلمان عليه السلام با ميّت قبل از فوتش، و فاطمه بنت اسد كه حضرت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم به سر قبر با او تكلم نمودند و غير آن نيز اين مطلب را ثابت گرداند.


«1» فروع كافى، جلد 3، كتاب الجنائز صفحه 239، حديث 12.

تفسير اثنا عشرى، ج‌1، ص: 105


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


كَيْفَ تَكْفُرُونَ بِاللَّهِ وَ كُنْتُمْ أَمْواتاً فَأَحْياكُمْ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ يُحْيِيكُمْ ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ «28»

ترجمه‌

چگونه كافر ميشويد بخداوند با آنكه بوديد شما مردگان پس زنده كرد شما را پس مى‌ميراند شما را پس زنده مى‌كند شما را پس بسوى او بازگشت مى‌نمائيد..

تفسير

خطاب بكفار قريش و يهود است و وقتى كه مرده بودند آنوقت است كه در اصلاب اباء و ارحام امهات بودند و زمانى كه زنده شدند زمانى است كه روح بجسد آنها دميده شد و از شكم مادر بيرون آمدند و گاهيكه ميميرند هنگامى است كه روح ايشان قبض ميشود و داخل قبر ميگردند و زنده شدن دوم در قبر است براى سؤال و جواب و تنعم مؤمن و تعذيب كافر و باز در قبر ميميرند و روز قيامت زنده ميشوند و بازگشت بحق مينمايند براى رسيدن بجزاى اعمال خوب و بدشان.

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


كَيف‌َ تَكفُرُون‌َ بِاللّه‌ِ وَ كُنتُم‌ أَمواتاً فَأَحياكُم‌ ثُم‌َّ يُمِيتُكُم‌ ثُم‌َّ يُحيِيكُم‌ ثُم‌َّ إِلَيه‌ِ تُرجَعُون‌َ «28»

(چگونه‌ بخدا كافر ميشويد و حال‌ آنكه‌ ‌شما‌ مردگان‌ بوديد ‌پس‌ ‌شما‌ ‌را‌ زنده‌ نمود سپس‌ ميرانيد و دو مرتبه‌ زنده‌ نمود و باز بسوي‌ ‌او‌ بازگشت‌ ميكنيد) كيف‌ ‌از‌ ادات‌ استفهام‌ ‌است‌ و بآن‌ ‌از‌ كيفيّت‌ و حالت‌ چيزي‌ سؤال‌ ميشود و ‌در‌ ‌آيه‌ ‌با‌ تعجب‌ سؤال‌ ‌از‌ وجه‌ و دليل‌ كفر آنان‌ ميشود ‌که‌ ‌با‌ ‌اينکه‌ آيات‌ و براهين‌ واضحه‌ و ادلّه‌ كامله‌ ‌بر‌ وجود ‌خدا‌ و وجوب‌ عبادت‌ و اطاعت‌ ‌او‌ چگونه‌ كفر ميورزيد و راه‌ عبادت‌ ‌غير‌ حق‌ ‌را‌ انتخاب‌ و اختيار ميكنيد چنانچه‌ ‌در‌ ‌آيه‌ ديگر ميفرمايد أَ فِي‌ اللّه‌ِ شَك‌ٌّ فاطِرِ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ«3» و «كفر» ‌در‌ لغت‌ بمعني‌ ستر و پوشاندن‌ ‌است‌ چنانچه‌ ‌در‌ ذيل‌ ‌آيه‌ شريفه‌


1‌-‌ ص‌ 381

2‌-‌ ص‌ 408

3‌-‌ سوره‌ ابراهيم‌ ‌آيه‌ 11

جلد 1 - صفحه 488

«إِن‌َّ الَّذِين‌َ كَفَرُوا سَواءٌ عَلَيهِم‌ الاية» بيان‌ ‌آن‌ گذشت‌ و ظاهر ‌از‌ كفر ‌در‌ ‌اينکه‌ ‌آيه‌ انكار وجود ‌خدا‌ ‌است‌ ‌که‌ مسلك‌ طبيعيين‌ و دهريان‌ ‌است‌ چنانچه‌ ‌از‌ سياق‌ استدلال‌ ‌آيه‌ معلوم‌ ميشود و لازمه‌ ‌اينکه‌ انكار، انكار جميع‌ معتقدات‌ ديني‌ ‌است‌ زيرا ركن‌ اساسي‌ دين‌ اعتقاد بمبدء و معاد ‌است‌ و ساير امور ديني‌ ‌از‌ رسالت‌ و امامت‌ و عدل‌ و صفات‌ حق‌ لازمه‌ ‌اينکه‌ دو اصل‌ ‌است‌ و كسي‌ ‌که‌ ‌اينکه‌ دو اصل‌ ‌را‌ منكر شود همه‌ ‌را‌ منكر ‌است‌.

«وَ كُنتُم‌ أَمواتاً» موت‌ خلاف‌ حيات‌ ‌است‌ و اختلاف‌ شد ‌که‌ آيا نسبت‌ موت‌ و حيات‌ نسبت‌ تضادّ ‌است‌ ‌که‌ ‌هر‌ دو امر وجودي‌ و ضدّ يكديگر باشند چنانچه‌ ‌از‌ بسياري‌ آيات‌ استفاده‌ ميشود مانند ‌آيه‌ الَّذِي‌ خَلَق‌َ المَوت‌َ وَ الحَياةَ«1» و ‌آيه‌ حَتّي‌ إِذا جاءَ أَحَدَكُم‌ُ المَوت‌ُ«2» و آيات‌ ديگر و ‌ يا ‌ نسبت‌ ‌بين‌ ‌آنها‌ نسبت‌ عدم‌ و ملكه‌ ‌که‌ موت‌ عدم‌ حيات‌ ‌باشد‌ و تحقيق‌ ‌در‌ مقام‌ اينست‌ ‌که‌ موت‌ نسبت‌ بحيوة نباتي‌ و حيواني‌ عدم‌ و ملكه‌ ‌است‌ ‌يعني‌ بمردن‌ حيات‌ نباتي‌ و حيات‌ حيواني‌ زائل‌ ميشود، و نسبت‌ بحيوة انساني‌ نسبت‌ تضادّ ‌است‌ ‌يعني‌ موت‌ عبارت‌ ‌از‌ انتقال‌ ‌از‌ نشئه‌ ‌به‌ نشأه‌يي‌ ديگر ‌است‌ و بعبارت‌ ديگر موت‌ عبارت‌ ‌از‌ انتقال‌ ‌از‌ حيات‌ عالم‌ دنيا بحيوة عالم‌ برزخ‌ ‌است‌ و ‌در‌ ‌آيه‌ شريفه‌ بهر دو معني‌ اشاره‌ ‌شده‌، «كُنتُم‌ أَمواتاً» اشاره‌ بموت‌ بمعني‌ عدم‌ حيات‌ ‌است‌ ‌که‌ عبارت‌ ‌از‌ دوراني‌ ‌است‌ ‌که‌ انسان‌ جماد بوده‌ و حس‌ و حركتي‌ نداشته‌ و «فَأَحياكُم‌» اشاره‌ بحيوة نباتي‌ و حيواني‌ و انساني‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌پس‌ ‌از‌ ‌آن‌ بانسان‌ عنايت‌ ‌شده‌ و «ثُم‌َّ يُمِيتُكُم‌» اشاره‌ بانتقال‌ انسان‌ ‌از‌ عالم‌ دنيا بعالم‌ برزخ‌ ‌است‌، و «ثُم‌َّ يُحيِيكُم‌» اشاره‌ بحيات‌ عالم‌ برزخ‌ ‌است‌ ‌که‌ روح‌ انساني‌ ‌پس‌ ‌از‌ مردن‌ ببدن‌ نحوه‌ تعلّقي‌ پيدا ميكند ‌براي‌ سؤال‌ قبر و ‌با‌ زبان‌ روحي‌ تكلّم‌ ميكند و ‌با‌ چشم‌ روحي‌ مي‌بيند و ‌با‌ گوش‌ روحي‌ ميشنود و ‌پس‌ ‌از‌ سؤال‌ و جواب‌ روح‌ انساني‌ ‌با‌ قالب‌ مثالي‌ ‌در‌ عالم‌ برزخ‌ متنعّم‌ بنعم‌ روحاني‌ و ‌ يا ‌ معذّب‌ بعذاب‌ روحاني‌ خواهد ‌بود‌


1‌-‌ سوره‌ ملك‌ ‌آيه‌ 2

2‌-‌ سوره‌ انعام‌ ‌آيه‌ 61

جلد 1 - صفحه 489

‌تا‌ قيامت‌ برپا شود«1» «ثُم‌َّ إِلَيه‌ِ تُرجَعُون‌َ» اشاره‌ ببازگشت‌ روح‌ انساني‌ و حيواني‌ ببدن‌ جسماني‌ ‌است‌ و معني‌ رجوع‌ همين‌ ‌است‌ نه‌ اينكه‌ بعضي‌ ‌از‌ صوفيه‌ توهم‌ كرده‌اند ‌که‌ وجود موجودات‌ بوجود واجب‌ الوجود متصل‌ ميشوند چنانچه‌ ‌در‌ آغاز ‌از‌ وجود ‌او‌ جدا ‌شده‌ بودند و ‌اينکه‌ مسلك‌ وحدت‌ وجود غلطي‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌ما ‌در‌ ذيل‌ ‌آيه‌ شريفه‌ «وَ لَهُم‌ عَذاب‌ٌ أَلِيم‌ٌ» ‌در‌ ردّ منكرين‌ خلود اشاره‌ بآن‌ نموديم‌ و بعضي‌ ‌از‌ مفسرين‌ جمله‌ «ثُم‌َّ يُحيِيكُم‌» ‌را‌ اشاره‌ بحيوة قيامت‌ دانسته‌اند و ثم‌ّ ‌در‌ «ثُم‌َّ إِلَيه‌ِ تُرجَعُون‌َ» ‌را‌ بمعني‌ و ‌او‌ گرفته‌اند، ولي‌ ‌اينکه‌ معني‌ خلاف‌ سياق‌ ‌آيه‌ ‌است‌ ‌که‌ ثم‌ّ ‌در‌ جملات‌ قبل‌ بمعني‌ تراخي‌ و ترتيب‌ گرفته‌ شود و ‌در‌ اينجا ‌از‌ سياق‌ قبل‌ تغيير داده‌ شود و ‌اينکه‌ ‌آيه‌ شريفه‌ مشتمل‌ ‌بر‌ سه‌ نوع‌ دليل‌ ‌بر‌ وجود صانع‌ عالم‌ ‌است‌: حسي‌ وجداني‌، منطقي‌ برهاني‌، ديني‌ قرآني‌:

اما حسّي‌ وجداني‌ استفاده‌ ميشود ‌از‌ جمله‌ «كُنتُم‌ أَمواتاً فَأَحياكُم‌» ‌که‌ انسان‌ مشاهده‌ ميكند نبوده‌ و ‌بود‌ ‌شده‌ و نبود ‌در‌ ‌بود‌ شدن‌ احتياج‌ بموجد و هستي‌ دهنده‌ دارد امّا دليل‌ منطقي‌ ‌اينکه‌ ‌آيه‌ ‌بر‌ وجود خالق‌ و صانع‌ عالم‌ ‌از‌ طريق‌ تطوّر و تغيّر ‌در‌ موجودات‌ عالم‌ بويژه‌ انسان‌ ‌است‌ ‌که‌ روزي‌ جماد موجود مرده بوده‌ و سپس‌


1‌-‌ صاحب‌ كفاية الموحدين‌ آخذا ‌از‌ مرحوم‌ مجلسي‌ دعواي‌ تواتر نموده‌ ‌که‌ ميت‌ ‌در‌ قبر بهمين‌ حيات‌ حيواني‌ زنده‌ ميشود و ‌با‌ ‌اينکه‌ سخن‌ دچار اشكالاتي‌ ميشود زيرا مسلما ‌اگر‌ كسي‌ پهلوي‌ ميتي‌ ‌باشد‌ نه‌ حس‌ و حركتي‌ ‌در‌ ‌او‌ مشاهده‌ ميكند و نه‌ صداي‌ ‌او‌ ‌را‌ ميشنود و نه‌ چشمش‌ باز ميگردد و ‌اينکه‌ سخن‌ موجب‌ اعتراضات‌ دشمنان‌ ميگردد ولي‌ بنا ‌بر‌ آنچه‌ گفته‌ شد نه‌ اشكالي‌ وارد ميآيد و نه‌ راه‌ اعتراضي‌ بازميگردد و نه‌ لازم‌ آيد ‌که‌ تاويل‌ و تصرفي‌ ‌در‌ اخبار بشود و ‌ما ‌در‌ كلم‌ الطيب‌ مجلد سيم‌ ص‌ 71 و 72 ‌اينکه‌ مطلب‌ ‌را‌ بيان‌ نموده‌ايم‌

جلد 1 - صفحه 490

بقوه‌ جاذبه‌ نباتي‌ تبديل‌ ‌به‌ نباتات‌ ‌از‌ سبزيها و ميوه‌ها و دانه‌ها خوراكي‌ و قابل‌ تغذيه‌ حيوان‌ و انسان‌ ‌شده‌ و سپس‌ مراحل‌ نطفه‌ و علقه‌ و مضغه‌ و عظام‌ ‌را‌ طي‌ نموده‌ ‌تا‌ وقتي‌ ‌که‌ روح‌ انساني‌ ‌در‌ ‌او‌ انشاء ‌شده‌ و وارد مرحله‌ انسانيت‌ گرديده‌ و ‌پس‌ ‌از‌ مدتي‌ نيز ‌از‌ ‌اينکه‌ عالم‌ رخت‌ بربسته‌ و بعالم‌ برزخ‌ منتقل‌ ‌شده‌ ‌است‌ آيا ‌در‌ ‌اينکه‌ تطورات‌ و مراحل‌ وجودي‌ چه‌ دست‌ قدرت‌ و نيروي‌ پنهاني‌ بوده‌ ‌که‌ ‌او‌ ‌را‌ سير ميداده‌!

اينجاست‌ ‌که‌ ‌هر‌ صاحب‌ خردي‌ ناچار بايد بوجود صانع‌ و خالق‌ عالم‌ اذعان‌ نمايد و امّا دليل‌ ديني‌ قرآني‌ ‌اينکه‌ ‌آيه‌ و ساير آيات‌ توحيدي‌ ‌از‌ اينجهت‌ ‌است‌ ‌که‌ اينها منبّه‌ عقل‌ بطريق‌ استدلال‌ ‌بر‌ وجود صانع‌ و توحيد و صفات‌ اوست‌ علاوه‌ ‌بر‌ اينكه‌ ‌اينکه‌ ‌آيه‌ بنحو اجمال‌ دلالت‌ ‌بر‌ ثبوت‌ عالم‌ برزخ‌ و وقايع‌ ‌بعد‌ ‌از‌ موت‌ ‌تا‌ وقوع‌ قيامت‌ و بازگشت‌ خلايق‌ ‌براي‌ حساب‌ و رسيدگي‌ باعمال‌ نيك‌ و بد آنان‌ ‌تا‌ دخول‌ بهشت‌ ‌ يا ‌ دوزخ‌ مينمايد و بالجمله‌ مفاد ‌آيه‌ شريفه‌ اينست‌ ‌که‌ ‌با‌ ‌اينکه‌ ادلّه‌ واضحه‌ و نشانه‌هاي‌ روشن‌ ‌بر‌ وجود صانع‌ عالم‌ جاي‌ شگفت‌ ‌است‌ ‌که‌ انسان‌ بخدا كافر شود

491

برگزیده تفسیر نمونه


اشاره

(آیه 28)

نعمت اسرارآمیز حیات!

قرآن دلائلی را که در گذشته (آیه 21 و 22 همین سوره) در زمینه شناخت خدا ذکر کرده بود تکمیل می‌کند و در اینجا برای اثبات وجود خدا از نقطه‌ای شروع کرده که برای احدی جای انکار باقی نمی‌گذارد و آن مسأله پیچیده حیات و زندگی است. نخست می‌گوید: «چگونه خدا را انکار می‌کنید در حالی که اجسام بی‌روحی بودید و او شما را زنده کرد و لباس

ج1، ص58

حیات بر تنتان پوشانید» (کَیْفَ تَکْفُرُونَ بِاللَّهِ وَ کُنْتُمْ أَمْواتاً فَأَحْیاکُمْ).

قرآن به همه ما یادآوری می‌کند که قبل از این شما مانند سنگها و چوبها و موجودات بی‌جان مرده بودید، و نسیم حیات اصلا در کوی شما نوزیده بود. ولی اکنون دارای نعمت حیات و هستی می‌باشید، اعضاء و دستگاههای مختلف، حواس و ادراک به شما داده شده، و این مسأله آنقدر اسرار آمیز است که افکار میلیونها دانشمند و کوششهایشان تاکنون از درک آن عاجز مانده! آیا هیچ کس می‌تواند چنین امر فوق العاده دقیق و ظریف را که نیازمند به یک علم و قدرت فوق العاده است به طبیعت بی‌شعور که خود فاقد حیات بوده است نسبت دهد! اینجاست که می‌گوئیم پدیده حیات در جهان طبیعت بزرگترین سند اثبات وجود خدا است، پس از یادآوری این نعمت، دلیل آشکار دیگری را یادآور می‌شود و آن مسأله «مرگ» است می‌گوید: «سپس خداوند شما را می‌میراند» (ثُمَّ یُمِیتُکُمْ).

آری آفریننده حیات همان آفریننده مرگ است، چنانکه در آیه 2 سوره ملک می‌خوانیم: «او خدائی است که حیات و مرگ را آفریده که شما را در میدان حسن عمل بیازماید».

قرآن پس از ذکر این دو دلیل روشن بر وجود خدا به ذکر مسأله معاد و زنده شدن پس از مرگ پرداخته، می‌گوید: «سپس بار دیگر شما را زنده می‌کند» (ثُمَّ یُحْیِیکُمْ). البته این زندگی پس از مرگ به هیچ وجه جای تعجب نیست، و با توجه به دلیل اول یعنی اعطای حیات به موجود بی‌جان، پذیرفتن اعطای حیات پس از متلاشی شدن بدن، نه تنها کار مشکلی نیست بلکه از نخستین بار آسانتر است (هر چند آسان و مشکل برای وجودی که قدرتش بی‌انتهاست مفهومی ندارد!). و در پایان آیه می‌گوید: «سپس به سوی او بازگشت می‌کنید» (ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ). مقصود از رجوع به سوی پروردگار بازگشت به سوی نعمتهای خداوند می‌باشد، یعنی در قیامت و روز رستاخیز به نعمتهای خداوند بازگشت می‌کنید.

نکات آیه

۱ - خداوند، به انسانها حیات مى بخشد و آنان را مى میراند. (و کنتم أموتاً فأحیکم ثم یمیتکم ثم یحییکم)

۲ - تبدیل موجود فاقد حیات به موجودى داراى حیات، دلیل بر وجود خداوند است. (کیف تکفرون باللّه و کنتم أموتاً فأحیکم)

۳ - تفکر آدمى در آفرینش حیات و مرگ خویش، وادار کننده وى به ایمان و باور به خداى یکتاست. (کیف تکفرون باللّه و کنتم أموتاً فأحیکم)

۴ - انکار خداى یکتا و کفر به او - با وجود دلیلهاى آشکار - امرى غیر منطقى و شگفت آور است. (کیف تکفرون باللّه و کنتم أموتاً فأحیکم) استفهام در جمله «کیف تکفرون باللّه» استفهامى است که براى ایجاد تعجب ایراد شده است. جمله «و کنتم ...» جمله حالیه و بیانگر علت تعجب مى باشد.

۵ - آدمى پیش از زندگى دنیوى خویش، موجودى مرده و فاقد حیات بود. (کنتم أموتاً فأحیکم)

۶ - انسانها داراى دو حیاتند: حیات دنیوى و حیات اخروى (فأحیکم ثم یمیتکم ثم یحییکم) برخى از مفسّران «ثم یحییکم» (سپس شما را [پس از میراندن] زنده مى کند) را حاکى از حیات برزخى دانسته اند و گروهى آن را به زنده شدن مردگان براى برپایى قیامت کبرى تفسیر کرده اند.

۷ - خداوند فرجام سیر انسانهاست و همگان، تنها به سوى او باز خواهند گشت. (ثم إلیه ترجعون)

۸ - بازگشت انسانها به سوى خدا، پس از زنده شدن به حیات اخروى است. (یحییکم ثم إلیه ترجعون)

روایات و احادیث

۹ - از حضرت على (ع) روایت شده است: «... إنما أراد اللّه جل ذکره بالموت إعزاز نفسه و إذلال خلقه و قرأ «و کنتم أموتاً فأحیاکم ثم یمیتکم ثم یحییکم ...;[۱] ... همانا خداوند با قرار دادن مرگ [براى بشر] اراده فرموده که عزّت خود و زبونى خلقش را نشان دهد. سپس این آیه را تلاوت فرمود: «کنتم أموتاً فأحیاکم ثم یمیتکم ...».

موضوعات مرتبط

  • امور: امور شگفت آور ۴
  • انسان: انسان قبل از خلقت ۵; حیات اخروى انسان ۶; حیات دنیوى انسان ۶; فرجام انسان ۷; منشأ حیات انسان ۱; منشأ مرگ انسان ۱
  • ایمان: ایمان به توحید ۳; عوامل ایمان ۳; متعلق ایمان ۳ بازگشت به خدا: ۷، ۸
  • تفکر: آثار تفکر در حیات ۳; آثار تفکر در مرگ ۳
  • حیات: حیات اخروى ۸; منشأ حیات ۲
  • خدا: افعال خدا ۱; دلایل خدا شناسى ۲; عزّت خدا ۹
  • کفر: بى منطقى کفر ۴; کفر به خدا ۴
  • مرگ: فلسفه مرگ ۹

منابع

  1. یحار الأنوار، ج ۳۲، ص ۳۵۵، ح ۳۳۷.