الكهف ٩٠: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
(Edited by QRobot)
 
 
(۳ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط یک کاربر دیگر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{قاب | متن = '''[[شامل این کلمه::حَتّى|حَتَّى‌]] [[شامل این ریشه::حتى‌| ]][[شامل این کلمه::إِذَا|إِذَا]] [[شامل این ریشه::اذا| ]][[شامل این کلمه::بَلَغ|بَلَغَ‌]] [[کلمه غیر ربط::بَلَغ| ]] [[شامل این ریشه::بلغ‌| ]][[ریشه غیر ربط::بلغ‌| ]][[شامل این کلمه::مَطْلِع|مَطْلِعَ‌]] [[کلمه غیر ربط::مَطْلِع| ]] [[شامل این ریشه::طلع‌| ]][[ریشه غیر ربط::طلع‌| ]][[شامل این کلمه::الشّمْس|الشَّمْسِ‌]] [[کلمه غیر ربط::الشّمْس| ]] [[شامل این ریشه::شمس‌| ]][[ریشه غیر ربط::شمس‌| ]][[شامل این کلمه::وَجَدَهَا|وَجَدَهَا]] [[کلمه غیر ربط::وَجَدَهَا| ]] [[شامل این ریشه::ها| ]][[ریشه غیر ربط::ها| ]][[شامل این ریشه::وجد| ]][[ریشه غیر ربط::وجد| ]][[شامل این کلمه::تَطْلُع|تَطْلُعُ‌]] [[کلمه غیر ربط::تَطْلُع| ]] [[شامل این ریشه::طلع‌| ]][[ریشه غیر ربط::طلع‌| ]][[شامل این کلمه::عَلَى|عَلَى‌]] [[شامل این ریشه::على‌| ]][[شامل این کلمه::قَوْم|قَوْمٍ‌]] [[کلمه غیر ربط::قَوْم| ]] [[شامل این ریشه::قوم‌| ]][[ریشه غیر ربط::قوم‌| ]][[شامل این کلمه::لَم|لَمْ‌]] [[شامل این ریشه::لم‌| ]][[شامل این کلمه::نَجْعَل|نَجْعَلْ‌]] [[کلمه غیر ربط::نَجْعَل| ]] [[شامل این ریشه::جعل‌| ]][[ریشه غیر ربط::جعل‌| ]][[شامل این کلمه::لَهُم|لَهُمْ‌]] [[شامل این ریشه::ل‌| ]][[شامل این ریشه::هم‌| ]][[شامل این کلمه::مِن|مِنْ‌]] [[شامل این ریشه::من‌| ]][[شامل این کلمه::دُونِهَا|دُونِهَا]] [[کلمه غیر ربط::دُونِهَا| ]] [[شامل این ریشه::دون‌| ]][[ریشه غیر ربط::دون‌| ]][[شامل این ریشه::ها| ]][[ریشه غیر ربط::ها| ]][[شامل این کلمه::سِتْرا|سِتْراً]] [[کلمه غیر ربط::سِتْرا| ]] [[شامل این ریشه::ستر| ]][[ریشه غیر ربط::ستر| ]]'''}}
{{قاب | متن = '''[[شامل این کلمه::حَتّى|حَتَّى‌]] [[شامل این ریشه::حتى‌| ]][[شامل این کلمه::إِذَا|إِذَا]] [[شامل این ریشه::اذا| ]][[شامل این کلمه::بَلَغ|بَلَغَ‌]] [[کلمه غیر ربط::بَلَغ| ]] [[شامل این ریشه::بلغ‌| ]][[ریشه غیر ربط::بلغ‌| ]][[شامل این کلمه::مَطْلِع|مَطْلِعَ‌]] [[کلمه غیر ربط::مَطْلِع| ]] [[شامل این ریشه::طلع‌| ]][[ریشه غیر ربط::طلع‌| ]][[شامل این کلمه::الشّمْس|الشَّمْسِ‌]] [[کلمه غیر ربط::الشّمْس| ]] [[شامل این ریشه::شمس‌| ]][[ریشه غیر ربط::شمس‌| ]][[شامل این کلمه::وَجَدَهَا|وَجَدَهَا]] [[کلمه غیر ربط::وَجَدَهَا| ]] [[شامل این ریشه::ها| ]][[ریشه غیر ربط::ها| ]][[شامل این ریشه::وجد| ]][[ریشه غیر ربط::وجد| ]][[شامل این کلمه::تَطْلُع|تَطْلُعُ‌]] [[کلمه غیر ربط::تَطْلُع| ]] [[شامل این ریشه::طلع‌| ]][[ریشه غیر ربط::طلع‌| ]][[شامل این کلمه::عَلَى|عَلَى‌]] [[شامل این ریشه::على‌| ]][[شامل این کلمه::قَوْم|قَوْمٍ‌]] [[کلمه غیر ربط::قَوْم| ]] [[شامل این ریشه::قوم‌| ]][[ریشه غیر ربط::قوم‌| ]][[شامل این کلمه::لَم|لَمْ‌]] [[شامل این ریشه::لم‌| ]][[شامل این کلمه::نَجْعَل|نَجْعَلْ‌]] [[کلمه غیر ربط::نَجْعَل| ]] [[شامل این ریشه::جعل‌| ]][[ریشه غیر ربط::جعل‌| ]][[شامل این کلمه::لَهُم|لَهُمْ‌]] [[شامل این ریشه::ل‌| ]][[شامل این ریشه::هم‌| ]][[شامل این کلمه::مِن|مِنْ‌]] [[شامل این ریشه::من‌| ]][[شامل این کلمه::دُونِهَا|دُونِهَا]] [[کلمه غیر ربط::دُونِهَا| ]] [[شامل این ریشه::دون‌| ]][[ریشه غیر ربط::دون‌| ]][[شامل این ریشه::ها| ]][[ریشه غیر ربط::ها| ]][[شامل این کلمه::سِتْرا|سِتْراً]] [[کلمه غیر ربط::سِتْرا| ]] [[شامل این ریشه::ستر| ]][[ریشه غیر ربط::ستر| ]]'''}}
 
{| class="ayeh-table mw-collapsible mw-collapsed"
 
  !کپی متن آیه
|-
|حَتَّى‌ إِذَا بَلَغَ‌ مَطْلِعَ‌ الشَّمْسِ‌ وَجَدَهَا تَطْلُعُ‌ عَلَى‌ قَوْمٍ‌ لَمْ‌ نَجْعَلْ‌ لَهُمْ‌ مِنْ‌ دُونِهَا سِتْراً
|}
'''ترجمه '''
'''ترجمه '''
<tabber>
<tabber>
خط ۱۵: خط ۱۸:
|-|صادقی تهرانی=تا آنگاه که به جایگاه بر آمدن خورشید رسید (و) آن را (چنان) یافت که بر قومی طلوع می‌کرد، که برایشان در برابر آن پوششی قرار ندادیم.
|-|صادقی تهرانی=تا آنگاه که به جایگاه بر آمدن خورشید رسید (و) آن را (چنان) یافت که بر قومی طلوع می‌کرد، که برایشان در برابر آن پوششی قرار ندادیم.
|-|معزی=تا گاهی که رسید برآمدنگاه خورشید را یافتش برمی‌آید بر گروهی نگذارده‌ایم برای ایشان جز آن پوششی را
|-|معزی=تا گاهی که رسید برآمدنگاه خورشید را یافتش برمی‌آید بر گروهی نگذارده‌ایم برای ایشان جز آن پوششی را
|-|</tabber><br />
|-|english=<div id="qenag">Until, when he reached the rising of the sun, he found it rising on a people for whom We had provided no shelter from it.</div>
{{آيه | سوره = سوره الكهف | نزول = | نام = [[شماره آیه در سوره::90|٩٠]] | قبلی = الكهف ٨٩ | بعدی = الكهف ٩١  | کلمه = [[تعداد کلمات::15|١٥]] | حرف =  }}
|-|</tabber>
<div class="audiotable">
<div id="quran_sound">ترتیل: <sound src="http://dl.bitan.ir/quran/parhizgar/018090.mp3"></sound></div>
<div id="trans_sound">ترجمه: <sound src="http://dl.bitan.ir/quran/makarem/018090.mp3"></sound></div>
</div>
{{آيه | سوره = سوره الكهف | نزول = [[نازل شده در سال::7|٧ بعثت]] | نام = [[شماره آیه در سوره::90|٩٠]] | قبلی = الكهف ٨٩ | بعدی = الكهف ٩١  | کلمه = [[تعداد کلمات::15|١٥]] | حرف =  }}
===معنی کلمات و عبارات===
===معنی کلمات و عبارات===
«مَطْلِعَ الشَّمْسِ»: مراد قسمت شرق جهان معمور آن روزی است. «سِتْراً»: پرده و پوشش. مراد جامه یا خانه است. «لَمْ نَجْعَل لَّهُم مِّن دُونِهَا سِتْراً»: مراد این است که آنان مردمان عریانی یا کم جامه‌ای بودند همچون ساکنان برخی از نواحی کشور سودان و اواسط آفریقای امروزی. یا این که خانه و کاشانه‌ای به صورت ساختمان نداشتند و بلکه بیابان‌نشین بوده و در مغاکها و گودالها بسر می‌بردند.
«مَطْلِعَ الشَّمْسِ»: مراد قسمت شرق جهان معمور آن روزی است. «سِتْراً»: پرده و پوشش. مراد جامه یا خانه است. «لَمْ نَجْعَل لَّهُم مِّن دُونِهَا سِتْراً»: مراد این است که آنان مردمان عریانی یا کم جامه‌ای بودند همچون ساکنان برخی از نواحی کشور سودان و اواسط آفریقای امروزی. یا این که خانه و کاشانه‌ای به صورت ساختمان نداشتند و بلکه بیابان‌نشین بوده و در مغاکها و گودالها بسر می‌بردند.
خط ۲۶: خط ۳۴:
<tabber>
<tabber>
المیزان=
المیزان=
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۹#link333 | آيات ۸۳ -۱۰۲، سوره كهف]]
{{ نمایش فشرده تفسیر|
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۹#link334 | معناى ((عين حمئة (( وبيان موقعيت جغرافيائى آن]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۹#link333 | آيات ۸۳ -۱۰۲ سوره كهف]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۴۰#link335 | ظالمان را عذاب مى كنيم ومؤ منان صالح العمل را جزاى حسنى است]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۹#link334 | معناى «عين حَمِئَة» و بيان موقعيت جغرافيایى آن]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۴۰#link336 | ساختن سد به وسيله ذوالقرنين]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۴۰#link335 | ظالمان را عذاب مى كنيم و برای مؤمنان نیکوکار، جزاى حُسنى است]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۴۰#link337 | بكار بردن قطعه هاى آهن در ساختن سدى محكم توسط ذوالقرنين]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۴۰#link336 | ساختن سدّ، به وسيله ذوالقرنين]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۴۰#link338 | وجوهى كه در بيان مراد آيه شريفه : ((افحسب الذين كفروا ان يتخذوا عبادى من دونىاولياء...(( گفته شده است]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۴۰#link338 | وجوهى كه در بيان مراد آيه شريفه: «أفَحَسِبَ الَّذِينَ كَفَرُوا...» گفته شده]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۴۰#link339 | بحث روايتى]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۴۰#link339 | بحث روايتى]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۴۰#link340 | اختلافاتى كه جهاد متعدد در روايات مربوط به ذوالقرنين وجود دارد]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۴۰#link340 | اختلافات متعدد، در روايات مربوط به ذوالقرنين]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۴۱#link341 | دوروايت اميرالمؤ منين على (ع ) درباره ذوالقرنين]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۴۱#link341 | دو روايت از اميرمؤمنان «ع»، درباره ذوالقرنين]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۴۱#link342 | حديثى از امام صادق (ع ) درباره آفتاب وطلوع وغروب آن]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۴۱#link342 | حديثى از امام صادق «ع»، درباره آفتاب و طلوع و غروب آن]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۴۱#link343 | رواياتى در ذيلبرخى جملات آيات راجع به ذوالقرنين]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۴۱#link343 | رواياتى در ذيل برخى آيات راجع به ذوالقرنين]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۴۱#link344 | بحثى قرآنى وتاريخى پيرامون داستان ذوالقرنين در چندفصل]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۴۱#link344 | بحثى قرآنى و تاريخى، پيرامون داستان ذوالقرنين، در چند فصل]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۴۱#link345 | ۱ - داستان ذوالقرنين در قرآن]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۴۱#link345 | ۱ - داستان ذوالقرنين در قرآن]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۴۱#link346 | ۲ - داستان ذوالقرنين وسد وياجوج وماجوج از نظر تاريخ]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۴۱#link346 | ۲ - داستان ذوالقرنين و سدّ و يأجوج و مأجوج، از نظر تاريخ]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۴۱#link347 | ۳- ذوالقرنين كيست وسدش كجا است ؟ اقوال مختلف در اين باره]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۴۱#link347 | ۳- ذوالقرنين كيست و سدّش كجاست؟ ]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۴۲#link348 | نظر بعضى كه ذوالقرنين را همان اسكندر مقدونى دانسته اند وردّ آن]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۴۲#link348 | ردّ نظر بعضى كه ذوالقرنين را، همان اسكندر مقدونى دانسته اند]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۴۲#link349 | نظر جمعى از مورخين كه ذوالقرنين را مردى عرب از ملوك يمن دانسته اند]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۴۲#link349 | نظر جمعى از مورخان، كه ذوالقرنين را مردى از ملوك يمن دانسته اند]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۴۲#link350 | سخن بعضى در اثبات اينكه ذوالقرنين ، كورش ، پادشاه هخامنشى ايران ، وياءجوجوماءجوج ، اقدام مغول بوده اند]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۴۲#link350 | سخن بعضى که ذوالقرنین را، كورش، پادشاه هخامنشى، و يأجوج و مأجوج را ، اقوام مغول دانسته اند]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۴۳#link351 | بحث مفسرين ومورخين پيرامون قوم ياءجوج وماءجوج وحوادث مربوط به آنها]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۴۳#link351 | نظر مفسران و مورخان، پيرامون قوم يأجوج و مأجوج]]


}}
|-|نمونه=
|-|نمونه=
{{ نمایش فشرده تفسیر|
*[[تفسیر:نمونه جلد۱۲_بخش۶۹#link159 | تفسیر آیات]]
*[[تفسیر:نمونه جلد۱۲_بخش۶۹#link159 | تفسیر آیات]]
}}
|-| تفسیر نور=
===تفسیر نور (محسن قرائتی)===
{{ نمایش فشرده تفسیر|
حَتَّى إِذا بَلَغَ مَطْلِعَ الشَّمْسِ وَجَدَها تَطْلُعُ عَلى‌ قَوْمٍ لَمْ نَجْعَلْ لَهُمْ مِنْ دُونِها سِتْراً «90»
تا آنكه به محلّ طلوع خورشيد رسيد، آن را چنان يافت كه بر قومى طلوع مى‌كند كه جز خورشيد براى آنان پوشش وسايه‌بانى قرار نداده بوديم.
}}
|-|
اثنی عشری=
===تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)===
{{نمایش فشرده تفسیر|
حَتَّى إِذا بَلَغَ مَطْلِعَ الشَّمْسِ وَجَدَها تَطْلُعُ عَلى‌ قَوْمٍ لَمْ نَجْعَلْ لَهُمْ مِنْ دُونِها سِتْراً (90)
حَتَّى إِذا بَلَغَ‌: تا چون رسيد. مَطْلِعَ الشَّمْسِ‌: به محل برآمدن آفتاب، يعنى منتهاى مساكن شرق كه مبدء عمارت طرف مشترى مى‌باشد. وَجَدَها تَطْلُعُ عَلى‌ قَوْمٍ‌: و يافت آفتاب را كه هر صبح برمى‌آمد و شعاعش مى‌تابد بر قومى كه: لَمْ نَجْعَلْ لَهُمْ مِنْ دُونِها سِتْراً: قرار نداده بوديم براى ايشان به غير از طلوع آفتاب پوششى از لباس دنيا، كه ميان آنها و آفتاب مانع باشد، و زمين هم در غايت سستى و نرمى كه هيچ بنائى بر آن مستقر نبود. مفسرين در اين‌
----
«1» بحار الانوار ج 13 ص 299 حديث 17 و ج 52 ص 152 حديث بنقل از كمال الدين سند حديث، در مصدر، به امام رضا عليه السلام منتهى مى‌شود.
جلد 8 - صفحه 115
اختلاف نموده‌اند: بعضى گفته‌اند در آنجا هيچ بنا و درختى نبود كه مانع تابش آفتاب باشد، و لذا وقت طلوع به سردابهاى زير زمين يا غواصى در دريا مشغول، و وقت غروب تحصيل روزى مى‌نمودند، و حال آنها بر خلاف تمامى خلق بود.
نزد جمعى آنها را لباس، و مثل حيوان بسر مى‌بردند. و اهل هيئت گفته‌اند:
اكثر حال مردم آفريقا چنين است كه مجاور خط استوا هستند. عياشى از حضرت امير المؤمنين عليه السلام كه: ذو القرنين وارد شد بر قومى كه سوزانيده بود آنها را آفتاب و رنگ جسد آنها را تغيير داده به حدى كه سياه شده‌ «1».
حكايت: عمر بن مالك بن اميه گويد: مردى را ديدم حديث مى‌كرد براى قومى: كه به شهر چين رسيدم به اقصاى زمين. مرا گفتند: ميان تو و مطلع آفتاب يك روز راه باشد. شخصى از آنها اجرت دادم، آنجا رسيديم، گروهى را ديدم گوش‌هاى خود را وقت خواب يكى را به زير و يكى را به روى خود انداختى.
آن شخص زبان آنها را مى‌دانست، گفت: ما آمده‌ايم ببينيم آفتاب چگونه برآيد. وقت طلوع صدائى شنيدم، چون سلسله آواز آهن، از هيبت آن من بيهوش افتادم. چون به هوش آمدم، مرا روغن مى‌ماليدند. آفتاب را ديدم بر آب افتاده به رنگ روغن زيت، و كناره آسمان را ديدم مانند دامن خيمه، همينكه آفتاب بالا آمد، مر در سردابى بردند. چون آفتاب از آنها بگرديد، به كناره دريا آمد؛ ماهى صيد و به آفتاب مى‌انداختند، چون بريان شد مى‌خوردند.
}}
|-|
روان جاوید=
===تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)===
{{نمایش فشرده تفسیر|
ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَباً (89) حَتَّى إِذا بَلَغَ مَطْلِعَ الشَّمْسِ وَجَدَها تَطْلُعُ عَلى‌ قَوْمٍ لَمْ نَجْعَلْ لَهُمْ مِنْ دُونِها سِتْراً (90) كَذلِكَ وَ قَدْ أَحَطْنا بِما لَدَيْهِ خُبْراً (91)
ترجمه‌
پس توسل جست بوسيله‌اى‌
تا وقتى كه رسيد بجاى بيرون آمدن آفتاب يافت آنرا كه ميتابيد بر گروهى كه قرار نداده بوديم براى آنها از زير آن پوششى‌
اينچنين بود و بتحقيق احاطه داشتيم بآنچه نزد او بود بآگاهى.
تفسير
جناب ذو القرنين پس از فراغت از امر بلاد مغرب اراده مسافرت بمشرق نمود پس پيروى و متابعت و اتّخاذ نمود براى نيل بمقصود سبب و وسيله‌اى را از ميان آن وسائل و اسباب كه بخواست خدا براى او آماده شده بود تا رسيد بمنتهاى آبادى مشرق و يافت آفتابرا كه از بدو طلوع تا غروب ميتابد بر گروهى كه حاجب و ساترى ميان آنها و آفتاب خداوند قرار نداده نه كوهى است نه دره‌اى نه درختى است نه بنائى در مجمع و عيّاشى ره از امام باقر عليه السّلام نقل نموده كه آنها نياموخته بودند صنعت بنّائى را و قمّى ره نقل نموده كه فرمود نياموخته بودند صنعت لباس را و عياشى ره از امير المؤمنين عليه السّلام نقل نموده كه ذو القرنين وارد شد بر قوميكه سوزانده بود آنها را آفتاب و تغيير داده بود اجساد و الوان آنها را تا حدّيكه شده بودند مانند شب تار چنين بود حكايت ذو القرنين و كيفيت احاطه او بمغرب و مشرق كه بيان شد يا سلوك او با اهل مشرق مانند سلوك او با اهل مغرب بود و خداوند احاطه داشت بر او و لشكر و حشم و خدم و مهمّات جنگى و اسباب و
----
جلد 3 صفحه 451
آلات و ادوات و وسايل حركت و سكون و پيشرفت او بعلم و اراده و تدبير و تقدير بطوريكه هيچ يك از آنها در هيچ آنى بيرون از علم و بصر و خارج از اطلاع و خبر خداوند نبود و بنابر آنچه تاكنون بتبع آقايان مفسّرين ذكر شد كلمه كذالك در كلام خداوند متمّم آيه سابقه، و جمله و قد احطنا ابتداء كلام است ولى بنظر حقير محتمل است كذالك ابتداء كلام لا حق باشد باين تقريب كه خدا ميفرمايد اين چنين با عظمت و مفصّل بود دستگاه و وسائل و اسباب پيشرفت كار او در مغرب و مشرق با اينحال از محيط علم و اطلاع ما خارج نبود و ما از تمام جزئيات آن دستگاه باخبر بوديم ..
}}
|-|
اطیب البیان=
===اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)===
{{نمایش فشرده تفسیر|
حَتّي‌ إِذا بَلَغ‌َ مَطلِع‌َ الشَّمس‌ِ وَجَدَها تَطلُع‌ُ عَلي‌ قَوم‌ٍ لَم‌ نَجعَل‌ لَهُم‌ مِن‌ دُونِها سِتراً (90)
‌تا‌ زماني‌ ‌که‌ رسيد بمحل‌ طلوع‌ شمس‌ طرف‌ مشرق‌ زمين‌ يافت‌ ‌که‌ آفتاب‌ طلوع‌ مي‌كند ‌بر‌ قومي‌ ‌که‌ قرار نداديم‌ ‌از‌ ‌براي‌ ‌آنها‌ ‌از‌ طرف‌ شمس‌ ساتري‌ حَتّي‌ إِذا بَلَغ‌َ مَطلِع‌َ الشَّمس‌ِ البته‌ نزديك‌ درياي‌ طرف‌ مشرق‌ ممكن‌ نيست‌ سكونت‌ ‌در‌ ‌آن‌ و مراد محليست‌ ‌که‌ قابل‌ سكونت‌ ‌باشد‌ وجدها مشاهده‌ كرد ‌که‌ خورشيد تَطلُع‌ُ عَلي‌ قَوم‌ٍ يك‌ جماعت‌ وحشي‌ بياباني‌ ‌که‌ لَم‌ نَجعَل‌ لَهُم‌ نداشتند سايه‌ باني‌ مثل‌ عمارتي‌ ‌ يا ‌ كوهي‌ ‌ يا ‌ اشجاري‌ ‌که‌ ‌خود‌ ‌را‌ بتوانند ‌از‌ تابش‌ آفتاب‌ حفظ كنند علم‌ ساختمان‌ و غرس‌ اشجار و كشت‌ و زراعت‌ نداشتند و البته‌ ‌در‌ اثر تابش‌ آفتاب‌ سياه‌ پوست‌ بودند مِن‌ دُونِها سِتراً كوهي‌ ‌هم‌ نبود ‌که‌ ‌در‌ سايه‌ كوه‌ زيست‌ كنند و ‌در‌ حديث‌ ‌از‌ حضرت‌ باقر ‌عليه‌ السّلام‌ دارد اول‌ پيغمبري‌ ‌که‌ داراي‌ مقام‌ سلطنت‌ شد ذي‌ القرنين‌ ‌بود‌ ‌که‌ ‌بعد‌ ‌از‌ نوح‌ بوجود آمد و نامش‌ عيّاش‌ ‌بود‌ و مالك‌ ‌شده‌ ‌ما ‌بين‌ مشرق‌ و مغرب‌ ‌که‌ تمام‌ كره‌ زمين‌ ‌در‌ تحت‌ تصرف‌ ‌او‌ ‌در‌ آمد.
}}
|-|
برگزیده تفسیر نمونه=
===برگزیده تفسیر نمونه===
{{نمایش فشرده تفسیر|
(آیه 90)- «و همچنان به راه خود ادامه داد تا به خاستگاه خورشید رسید» (حَتَّی إِذا بَلَغَ مَطْلِعَ الشَّمْسِ).
«در آنجا مشاهده کرد که خورشید بر جمعیتی طلوع می‌کند که جز آفتاب برای آنها پوششی قرار نداده بودیم» (وَجَدَها تَطْلُعُ عَلی قَوْمٍ لَمْ نَجْعَلْ لَهُمْ مِنْ دُونِها سِتْراً).
این جمعیت در مرحله‌ای بسیار پایین از زندگی انسانی بودند، تا آنجا که برهنه زندگی می‌کردند، و یا پوشش بسیار کمی که بدن آنها را از آفتاب نمی‌پوشانید، داشتند.
}}
|-|تسنیم=
|-|تسنیم=
{{ نمایش فشرده تفسیر|
*[[تفسیر:تسنیم | تفسیر آیات]]
*[[تفسیر:تسنیم | تفسیر آیات]]
|-|نور=
}}
*[[تفسیر:نور  | تفسیر آیات]]
 
|-|</tabber>
|-|</tabber>


خط ۹۰: خط ۱۸۶:
[[رده:تاریخ برهنگى]][[رده:تاریخ تمدن]][[رده:منشأ تمدن]][[رده:آثار اراده خدا]][[رده:تمدن در دوران ذوالقرنین]][[رده:دومین مسافرت ذوالقرنین]][[رده:ذوالقرنین در مشرق]][[رده:ساختمان سازى در دوران ذوالقرنین]][[رده:سیاه پوستان دوران ذوالقرنین]][[رده:قصه ذوالقرنین]][[رده:لباس در دوران ذوالقرنین]][[رده:بادیه نشینى مردم مشرق سرزمین ذوالقرنین]][[رده:برهنگى مردم مشرق سرزمین ذوالقرنین]][[رده:بى خانمانى مردم مشرق سرزمین ذوالقرنین]][[رده:تمدن مردم مشرق سرزمین ذوالقرنین]][[رده:تمدن مردم مغرب سرزمین ذوالقرنین]][[رده:تاریخ لباس]]
[[رده:تاریخ برهنگى]][[رده:تاریخ تمدن]][[رده:منشأ تمدن]][[رده:آثار اراده خدا]][[رده:تمدن در دوران ذوالقرنین]][[رده:دومین مسافرت ذوالقرنین]][[رده:ذوالقرنین در مشرق]][[رده:ساختمان سازى در دوران ذوالقرنین]][[رده:سیاه پوستان دوران ذوالقرنین]][[رده:قصه ذوالقرنین]][[رده:لباس در دوران ذوالقرنین]][[رده:بادیه نشینى مردم مشرق سرزمین ذوالقرنین]][[رده:برهنگى مردم مشرق سرزمین ذوالقرنین]][[رده:بى خانمانى مردم مشرق سرزمین ذوالقرنین]][[رده:تمدن مردم مشرق سرزمین ذوالقرنین]][[رده:تمدن مردم مغرب سرزمین ذوالقرنین]][[رده:تاریخ لباس]]
[[رده:آیات قرآن]] [[رده:سوره الكهف ]]
[[رده:آیات قرآن]] [[رده:سوره الكهف ]]
{{#seo:
|title=آیه 90 سوره كهف
|title_mode=replace
|keywords=آیه 90 سوره كهف,كهف 90,حَتَّى‌ إِذَا بَلَغَ‌ مَطْلِعَ‌ الشَّمْسِ‌ وَجَدَهَا تَطْلُعُ‌ عَلَى‌ قَوْمٍ‌ لَمْ‌ نَجْعَلْ‌ لَهُمْ‌ مِنْ‌ دُونِهَا سِتْراً,تاریخ برهنگى,تاریخ تمدن,منشأ تمدن,آثار اراده خدا,تمدن در دوران ذوالقرنین,دومین مسافرت ذوالقرنین,ذوالقرنین در مشرق,ساختمان سازى در دوران ذوالقرنین,سیاه پوستان دوران ذوالقرنین,قصه ذوالقرنین,لباس در دوران ذوالقرنین,بادیه نشینى مردم مشرق سرزمین ذوالقرنین,برهنگى مردم مشرق سرزمین ذوالقرنین,بى خانمانى مردم مشرق سرزمین ذوالقرنین,تمدن مردم مشرق سرزمین ذوالقرنین,تمدن مردم مغرب سرزمین ذوالقرنین,تاریخ لباس,آیات قرآن سوره الكهف
|description=حَتَّى‌ إِذَا بَلَغَ‌ مَطْلِعَ‌ الشَّمْسِ‌ وَجَدَهَا تَطْلُعُ‌ عَلَى‌ قَوْمٍ‌ لَمْ‌ نَجْعَلْ‌ لَهُمْ‌ مِنْ‌ دُونِهَا سِتْراً
|image=Wiki_Logo.png
|image_alt=الکتاب
|site_name=الکتاب
}}

نسخهٔ کنونی تا ‏۹ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۰:۰۷

کپی متن آیه
حَتَّى‌ إِذَا بَلَغَ‌ مَطْلِعَ‌ الشَّمْسِ‌ وَجَدَهَا تَطْلُعُ‌ عَلَى‌ قَوْمٍ‌ لَمْ‌ نَجْعَلْ‌ لَهُمْ‌ مِنْ‌ دُونِهَا سِتْراً

ترجمه

تا به خاستگاه خورشید رسید؛ (در آن جا) دید خورشید بر جمعیّتی طلوع می‌کند که در برابر (تابش) آفتاب، پوششی برای آنها قرار نداده بودیم (و هیچ گونه سایبانی نداشتند).

|تا آن‌گاه كه به طلوعگاه خورشيد رسيد، آن را ديد بر قومى طلوع مى‌كند كه براى آنها در برابر آن پوششى قرار نداده بوديم [و هيچ گونه سايبانى نداشتند]
تا آنگاه كه به جايگاه برآمدن خورشيد رسيد. [خورشيد] را [چنين‌] يافت كه بر قومى طلوع مى‌كرد كه براى ايشان در برابر آن پوششى قرار نداده بوديم.
تا چون به مشرق زمین رسید آنجا دید که خورشید بر قومی می‌تابد که ما میان آنها و آفتاب ساتری قرار نداده‌ایم (یعنی لباس و خیمه و مسکنی که از حرارت خورشید سایبان کنند نداشتند).
تا زمانی که به محل طلوع خورشید رسید، آن را یافت که بر قومی طلوع می کند که در برابر آن پوششی [از مسکن و لباس] برای آنان قرار نداده ایم.
تا به مكان برآمدن آفتاب رسيد. ديد بر قومى طلوع مى‌كند كه غير از پرتو آن برايشان هيچ پوششى قرار نداده‌ايم.
تا آنکه به سرزمین مشرق [خورشید] رسید و آن را چنین یافت که بر مردمانی که در برابر [تابش‌] آن پوششی برایشان نگذاشته بودیم، می‌تافت‌
تا چون به جاى برآمدن آفتاب رسيد، آن را ديد كه بر قومى مى‌تابد كه براى آنان در برابر آن پوششى قرار نداده بوديم.
تا وقتی که به محلّ طلوع خورشید رسید. دید که آفتاب بر مردمانی می‌تابد که برای حفظ خود از آن، ما پوششی (به نام جامه، یا سرپناهی به نام خانه) بهره‌ی ایشان نکرده بودیم (و آنان همچون انسانهای اوّلیّه، لخت و عریان در بیابان گرم و سوزان زندگی می‌کردند).
تا آنگاه که به جایگاه بر آمدن خورشید رسید (و) آن را (چنان) یافت که بر قومی طلوع می‌کرد، که برایشان در برابر آن پوششی قرار ندادیم.
تا گاهی که رسید برآمدنگاه خورشید را یافتش برمی‌آید بر گروهی نگذارده‌ایم برای ایشان جز آن پوششی را

Until, when he reached the rising of the sun, he found it rising on a people for whom We had provided no shelter from it.
ترتیل:
ترجمه:
الكهف ٨٩ آیه ٩٠ الكهف ٩١
سوره : سوره الكهف
نزول : ٧ بعثت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ١٥
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«مَطْلِعَ الشَّمْسِ»: مراد قسمت شرق جهان معمور آن روزی است. «سِتْراً»: پرده و پوشش. مراد جامه یا خانه است. «لَمْ نَجْعَل لَّهُم مِّن دُونِهَا سِتْراً»: مراد این است که آنان مردمان عریانی یا کم جامه‌ای بودند همچون ساکنان برخی از نواحی کشور سودان و اواسط آفریقای امروزی. یا این که خانه و کاشانه‌ای به صورت ساختمان نداشتند و بلکه بیابان‌نشین بوده و در مغاکها و گودالها بسر می‌بردند.


تفسیر


تفسیر نور (محسن قرائتی)


حَتَّى إِذا بَلَغَ مَطْلِعَ الشَّمْسِ وَجَدَها تَطْلُعُ عَلى‌ قَوْمٍ لَمْ نَجْعَلْ لَهُمْ مِنْ دُونِها سِتْراً «90»

تا آنكه به محلّ طلوع خورشيد رسيد، آن را چنان يافت كه بر قومى طلوع مى‌كند كه جز خورشيد براى آنان پوشش وسايه‌بانى قرار نداده بوديم.

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



حَتَّى إِذا بَلَغَ مَطْلِعَ الشَّمْسِ وَجَدَها تَطْلُعُ عَلى‌ قَوْمٍ لَمْ نَجْعَلْ لَهُمْ مِنْ دُونِها سِتْراً (90)

حَتَّى إِذا بَلَغَ‌: تا چون رسيد. مَطْلِعَ الشَّمْسِ‌: به محل برآمدن آفتاب، يعنى منتهاى مساكن شرق كه مبدء عمارت طرف مشترى مى‌باشد. وَجَدَها تَطْلُعُ عَلى‌ قَوْمٍ‌: و يافت آفتاب را كه هر صبح برمى‌آمد و شعاعش مى‌تابد بر قومى كه: لَمْ نَجْعَلْ لَهُمْ مِنْ دُونِها سِتْراً: قرار نداده بوديم براى ايشان به غير از طلوع آفتاب پوششى از لباس دنيا، كه ميان آنها و آفتاب مانع باشد، و زمين هم در غايت سستى و نرمى كه هيچ بنائى بر آن مستقر نبود. مفسرين در اين‌


«1» بحار الانوار ج 13 ص 299 حديث 17 و ج 52 ص 152 حديث بنقل از كمال الدين سند حديث، در مصدر، به امام رضا عليه السلام منتهى مى‌شود.

جلد 8 - صفحه 115

اختلاف نموده‌اند: بعضى گفته‌اند در آنجا هيچ بنا و درختى نبود كه مانع تابش آفتاب باشد، و لذا وقت طلوع به سردابهاى زير زمين يا غواصى در دريا مشغول، و وقت غروب تحصيل روزى مى‌نمودند، و حال آنها بر خلاف تمامى خلق بود.

نزد جمعى آنها را لباس، و مثل حيوان بسر مى‌بردند. و اهل هيئت گفته‌اند:

اكثر حال مردم آفريقا چنين است كه مجاور خط استوا هستند. عياشى از حضرت امير المؤمنين عليه السلام كه: ذو القرنين وارد شد بر قومى كه سوزانيده بود آنها را آفتاب و رنگ جسد آنها را تغيير داده به حدى كه سياه شده‌ «1».

حكايت: عمر بن مالك بن اميه گويد: مردى را ديدم حديث مى‌كرد براى قومى: كه به شهر چين رسيدم به اقصاى زمين. مرا گفتند: ميان تو و مطلع آفتاب يك روز راه باشد. شخصى از آنها اجرت دادم، آنجا رسيديم، گروهى را ديدم گوش‌هاى خود را وقت خواب يكى را به زير و يكى را به روى خود انداختى.

آن شخص زبان آنها را مى‌دانست، گفت: ما آمده‌ايم ببينيم آفتاب چگونه برآيد. وقت طلوع صدائى شنيدم، چون سلسله آواز آهن، از هيبت آن من بيهوش افتادم. چون به هوش آمدم، مرا روغن مى‌ماليدند. آفتاب را ديدم بر آب افتاده به رنگ روغن زيت، و كناره آسمان را ديدم مانند دامن خيمه، همينكه آفتاب بالا آمد، مر در سردابى بردند. چون آفتاب از آنها بگرديد، به كناره دريا آمد؛ ماهى صيد و به آفتاب مى‌انداختند، چون بريان شد مى‌خوردند.


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَباً (89) حَتَّى إِذا بَلَغَ مَطْلِعَ الشَّمْسِ وَجَدَها تَطْلُعُ عَلى‌ قَوْمٍ لَمْ نَجْعَلْ لَهُمْ مِنْ دُونِها سِتْراً (90) كَذلِكَ وَ قَدْ أَحَطْنا بِما لَدَيْهِ خُبْراً (91)

ترجمه‌

پس توسل جست بوسيله‌اى‌

تا وقتى كه رسيد بجاى بيرون آمدن آفتاب يافت آنرا كه ميتابيد بر گروهى كه قرار نداده بوديم براى آنها از زير آن پوششى‌

اينچنين بود و بتحقيق احاطه داشتيم بآنچه نزد او بود بآگاهى.

تفسير

جناب ذو القرنين پس از فراغت از امر بلاد مغرب اراده مسافرت بمشرق نمود پس پيروى و متابعت و اتّخاذ نمود براى نيل بمقصود سبب و وسيله‌اى را از ميان آن وسائل و اسباب كه بخواست خدا براى او آماده شده بود تا رسيد بمنتهاى آبادى مشرق و يافت آفتابرا كه از بدو طلوع تا غروب ميتابد بر گروهى كه حاجب و ساترى ميان آنها و آفتاب خداوند قرار نداده نه كوهى است نه دره‌اى نه درختى است نه بنائى در مجمع و عيّاشى ره از امام باقر عليه السّلام نقل نموده كه آنها نياموخته بودند صنعت بنّائى را و قمّى ره نقل نموده كه فرمود نياموخته بودند صنعت لباس را و عياشى ره از امير المؤمنين عليه السّلام نقل نموده كه ذو القرنين وارد شد بر قوميكه سوزانده بود آنها را آفتاب و تغيير داده بود اجساد و الوان آنها را تا حدّيكه شده بودند مانند شب تار چنين بود حكايت ذو القرنين و كيفيت احاطه او بمغرب و مشرق كه بيان شد يا سلوك او با اهل مشرق مانند سلوك او با اهل مغرب بود و خداوند احاطه داشت بر او و لشكر و حشم و خدم و مهمّات جنگى و اسباب و


جلد 3 صفحه 451

آلات و ادوات و وسايل حركت و سكون و پيشرفت او بعلم و اراده و تدبير و تقدير بطوريكه هيچ يك از آنها در هيچ آنى بيرون از علم و بصر و خارج از اطلاع و خبر خداوند نبود و بنابر آنچه تاكنون بتبع آقايان مفسّرين ذكر شد كلمه كذالك در كلام خداوند متمّم آيه سابقه، و جمله و قد احطنا ابتداء كلام است ولى بنظر حقير محتمل است كذالك ابتداء كلام لا حق باشد باين تقريب كه خدا ميفرمايد اين چنين با عظمت و مفصّل بود دستگاه و وسائل و اسباب پيشرفت كار او در مغرب و مشرق با اينحال از محيط علم و اطلاع ما خارج نبود و ما از تمام جزئيات آن دستگاه باخبر بوديم ..

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


حَتّي‌ إِذا بَلَغ‌َ مَطلِع‌َ الشَّمس‌ِ وَجَدَها تَطلُع‌ُ عَلي‌ قَوم‌ٍ لَم‌ نَجعَل‌ لَهُم‌ مِن‌ دُونِها سِتراً (90)

‌تا‌ زماني‌ ‌که‌ رسيد بمحل‌ طلوع‌ شمس‌ طرف‌ مشرق‌ زمين‌ يافت‌ ‌که‌ آفتاب‌ طلوع‌ مي‌كند ‌بر‌ قومي‌ ‌که‌ قرار نداديم‌ ‌از‌ ‌براي‌ ‌آنها‌ ‌از‌ طرف‌ شمس‌ ساتري‌ حَتّي‌ إِذا بَلَغ‌َ مَطلِع‌َ الشَّمس‌ِ البته‌ نزديك‌ درياي‌ طرف‌ مشرق‌ ممكن‌ نيست‌ سكونت‌ ‌در‌ ‌آن‌ و مراد محليست‌ ‌که‌ قابل‌ سكونت‌ ‌باشد‌ وجدها مشاهده‌ كرد ‌که‌ خورشيد تَطلُع‌ُ عَلي‌ قَوم‌ٍ يك‌ جماعت‌ وحشي‌ بياباني‌ ‌که‌ لَم‌ نَجعَل‌ لَهُم‌ نداشتند سايه‌ باني‌ مثل‌ عمارتي‌ ‌ يا ‌ كوهي‌ ‌ يا ‌ اشجاري‌ ‌که‌ ‌خود‌ ‌را‌ بتوانند ‌از‌ تابش‌ آفتاب‌ حفظ كنند علم‌ ساختمان‌ و غرس‌ اشجار و كشت‌ و زراعت‌ نداشتند و البته‌ ‌در‌ اثر تابش‌ آفتاب‌ سياه‌ پوست‌ بودند مِن‌ دُونِها سِتراً كوهي‌ ‌هم‌ نبود ‌که‌ ‌در‌ سايه‌ كوه‌ زيست‌ كنند و ‌در‌ حديث‌ ‌از‌ حضرت‌ باقر ‌عليه‌ السّلام‌ دارد اول‌ پيغمبري‌ ‌که‌ داراي‌ مقام‌ سلطنت‌ شد ذي‌ القرنين‌ ‌بود‌ ‌که‌ ‌بعد‌ ‌از‌ نوح‌ بوجود آمد و نامش‌ عيّاش‌ ‌بود‌ و مالك‌ ‌شده‌ ‌ما ‌بين‌ مشرق‌ و مغرب‌ ‌که‌ تمام‌ كره‌ زمين‌ ‌در‌ تحت‌ تصرف‌ ‌او‌ ‌در‌ آمد.

برگزیده تفسیر نمونه


(آیه 90)- «و همچنان به راه خود ادامه داد تا به خاستگاه خورشید رسید» (حَتَّی إِذا بَلَغَ مَطْلِعَ الشَّمْسِ).

«در آنجا مشاهده کرد که خورشید بر جمعیتی طلوع می‌کند که جز آفتاب برای آنها پوششی قرار نداده بودیم» (وَجَدَها تَطْلُعُ عَلی قَوْمٍ لَمْ نَجْعَلْ لَهُمْ مِنْ دُونِها سِتْراً).

این جمعیت در مرحله‌ای بسیار پایین از زندگی انسانی بودند، تا آنجا که برهنه زندگی می‌کردند، و یا پوشش بسیار کمی که بدن آنها را از آفتاب نمی‌پوشانید، داشتند.

نکات آیه

۱- ذوالقرنین، در سفر دوم خویش، به آخرین نقطه خشکى در سمت مشرق رسید و با مردمى بدوى و عارى از تمدن روبه رو شد. (بلغ مطلع الشمس ... لم نجعل لهم من دونها سترًا) ضمیر «دونها» به «الشمس» بازمى گردد و مفاد جمله «لم نجعل...» این است که مردم آن سرزمین، جز خورشید، پوششى نداشتند; یعنى، هیچ بنا و ساختمانى که سایبان آنان باشد و هیچ پوشاکى که بدنشان را به پوشاند، در بین آنان مشاهده نمى شد، لذا از آنان، تعبیر به اقوامى بدوى شده است.

۲- ساکنان شرق سرزمین ذى القرنین، مردمى فاقد تن پوش و سرپناه بودند. (وجدها تطلع على قوم لم نجعل لهم من دونها سترًا)

۳- ذوالقرنین، در شرق سرزمین خویش، با مردمى ساکن بیابانى کویرى و بدون گیاه مواجه شد. * (لم نجعل لهم من دونها سترًا) از واژه «لم نجعل» این احتمال جان مى گیرد که بى پناهى در برابر تابش آفتاب، معلول امورى بود که به «جعل» الهى مربوط مى شود، مانند کویرى بودن سرزمین که از امور طبیعى است.

۴- زمان ذوالقرنین، در دورترین نقطه شرق سرزمین او، از صنعت لباس و ساختمان، خبرى نبوده است. (بلغ مطلع الشمس ... لم نجعل لهم من دونها سترًا)

۵- در عصر ذوالقرنین، مردم ساکن غرب سرزمین او، متمدن تر و پیشرفته تر از مردم ساکن در شرق سرزمین وى بودند. (بلغ مغرب الشمس ... وجد عندها قومًا ... تطلع على قوم لم نجعل لهم من دونها سترًا)

۶- اراده الهى، در دستیابى جوامع و اقوام به تمدن، نقش دارد. (لم نجعل لهم من دونها سترًا)

روایات و احادیث

۷- «عن أمیرالمؤمنین(ع): ... انّ ذاالقرنین ورد على قوم قد أحرقتهم الشمس و غیّرت أجسادهم و ألوانهم حتّى صیّرتهم کالظلمة ; از امیرالمؤمنین(ع): روایت شده: همانا، ذوالقرنین، به قومى رسید که تابش خورشید، آنان را سوزانده و موجب تغییر بدن و تغییر رنگ شان شده بود، به گونه اى که آنان را (در سیاهى) به مانند پاره اى از تاریکى درآورده بود».[۱]

۸- «عن أبى جعفر(ع) فى قول اللّه «لم نجعل لهم من دونها ستراً. کذلک» قال: لم یعلموا صنعة البیوت ; از امام باقر(ع) درباره این سخن خدا: «لم نجعل لهم من دونها ستراً. کذلک» روایت شده: آن قوم صنعت خانه سازى را نمى دانستند».[۲]

موضوعات مرتبط

  • برهنگى: تاریخ برهنگى ۲
  • تمدن: تاریخ تمدن ۵; منشأ تمدن ۶
  • خدا: آثار اراده خدا ۶
  • ذوالقرنین: تمدن در دوران ذوالقرنین ۱، ۵; دومین مسافرت ذوالقرنین ۱; ذوالقرنین در مشرق ۱، ۷; ساختمان سازى در دوران ذوالقرنین ۴، ۸; سیاه پوستان دوران ذوالقرنین ۷; قصه ذوالقرنین ۱، ۲، ۳، ۷; لباس در دوران ذوالقرنین ۴
  • سرزمینها: بادیه نشینى مردم مشرق سرزمین ذوالقرنین ۱، ۳; برهنگى مردم مشرق سرزمین ذوالقرنین ۲; بى خانمانى مردم مشرق سرزمین ذوالقرنین ۲; تمدن مردم مشرق سرزمین ذوالقرنین ۵; تمدن مردم مغرب سرزمین ذوالقرنین ۵
  • لباس: تاریخ لباس ۴

منابع

  1. تفسیر عیاشى، ج ۲، ص ۳۴۲، ح ۷۹; نورالثقلین، ج ۳، ص ۲۹۸، ح ۲۱۵.
  2. تفسیر عیاشى، ج ۲، ص ۳۵۰، ح ۸۴; نورالثقلین، ج ۳، ص ۳۰۶، ح ۲۲۲.