يوسف ٧١: تفاوت میان نسخهها
(افزودن سال نزول) |
(←تفسیر) |
||
(۲ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط یک کاربر دیگر نشان داده نشد) | |||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{قاب | متن = '''[[شامل این کلمه::قَالُوا|قَالُوا]] [[کلمه غیر ربط::قَالُوا| ]] [[شامل این ریشه::قول| ]][[ریشه غیر ربط::قول| ]][[شامل این کلمه::وَ|وَ]] [[شامل این ریشه::و| ]][[شامل این کلمه::أَقْبَلُوا|أَقْبَلُوا]] [[کلمه غیر ربط::أَقْبَلُوا| ]] [[شامل این ریشه::قبل| ]][[ریشه غیر ربط::قبل| ]][[شامل این کلمه::عَلَيْهِم|عَلَيْهِمْ]] [[شامل این ریشه::على| ]][[شامل این ریشه::هم| ]][[شامل این کلمه::مَا|مَا]] [[شامل این ریشه::ما| ]][[شامل این کلمه::ذَا|ذَا]] [[کلمه غیر ربط::ذَا| ]] [[شامل این ریشه::ذا| ]][[ریشه غیر ربط::ذا| ]][[شامل این کلمه::تَفْقِدُون|تَفْقِدُونَ]] [[کلمه غیر ربط::تَفْقِدُون| ]] [[شامل این ریشه::فقد| ]][[ریشه غیر ربط::فقد| ]]'''}} | {{قاب | متن = '''[[شامل این کلمه::قَالُوا|قَالُوا]] [[کلمه غیر ربط::قَالُوا| ]] [[شامل این ریشه::قول| ]][[ریشه غیر ربط::قول| ]][[شامل این کلمه::وَ|وَ]] [[شامل این ریشه::و| ]][[شامل این کلمه::أَقْبَلُوا|أَقْبَلُوا]] [[کلمه غیر ربط::أَقْبَلُوا| ]] [[شامل این ریشه::قبل| ]][[ریشه غیر ربط::قبل| ]][[شامل این کلمه::عَلَيْهِم|عَلَيْهِمْ]] [[شامل این ریشه::على| ]][[شامل این ریشه::هم| ]][[شامل این کلمه::مَا|مَا]] [[شامل این ریشه::ما| ]][[شامل این کلمه::ذَا|ذَا]] [[کلمه غیر ربط::ذَا| ]] [[شامل این ریشه::ذا| ]][[ریشه غیر ربط::ذا| ]][[شامل این کلمه::تَفْقِدُون|تَفْقِدُونَ]] [[کلمه غیر ربط::تَفْقِدُون| ]] [[شامل این ریشه::فقد| ]][[ریشه غیر ربط::فقد| ]]'''}} | ||
{| class="ayeh-table mw-collapsible mw-collapsed" | |||
!کپی متن آیه | |||
|- | |||
|قَالُوا وَ أَقْبَلُوا عَلَيْهِمْ مَا ذَا تَفْقِدُونَ | |||
|} | |||
'''ترجمه ''' | '''ترجمه ''' | ||
<tabber> | <tabber> | ||
خط ۱۵: | خط ۱۸: | ||
|-|صادقی تهرانی=(برادران) در حالی که به آنان روی کردند، گفتند: «در پی چهاید؟» | |-|صادقی تهرانی=(برادران) در حالی که به آنان روی کردند، گفتند: «در پی چهاید؟» | ||
|-|معزی=گفتند و بازگشتند بسوی آنان چه چیز گم کردید | |-|معزی=گفتند و بازگشتند بسوی آنان چه چیز گم کردید | ||
|-|</tabber>< | |-|english=<div id="qenag">They said, as they came towards them, “What are you missing?”</div> | ||
|-|</tabber> | |||
<div class="audiotable"> | |||
<div id="quran_sound">ترتیل: <sound src="http://dl.bitan.ir/quran/parhizgar/012071.mp3"></sound></div> | |||
<div id="trans_sound">ترجمه: <sound src="http://dl.bitan.ir/quran/makarem/012071.mp3"></sound></div> | |||
</div> | |||
{{آيه | سوره = سوره يوسف | نزول = [[نازل شده در سال::11|١١ بعثت]] | نام = [[شماره آیه در سوره::71|٧١]] | قبلی = يوسف ٧٠ | بعدی = يوسف ٧٢ | کلمه = [[تعداد کلمات::7|٧]] | حرف = }} | {{آيه | سوره = سوره يوسف | نزول = [[نازل شده در سال::11|١١ بعثت]] | نام = [[شماره آیه در سوره::71|٧١]] | قبلی = يوسف ٧٠ | بعدی = يوسف ٧٢ | کلمه = [[تعداد کلمات::7|٧]] | حرف = }} | ||
===معنی کلمات و عبارات=== | ===معنی کلمات و عبارات=== | ||
خط ۲۶: | خط ۳۴: | ||
<tabber> | <tabber> | ||
المیزان= | المیزان= | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۲۴#link202 | آيات ۸۲ | {{ نمایش فشرده تفسیر| | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۲۴#link203 | | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۲۴#link202 | آيات ۶۳ - ۸۲ سوره يوسف]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۲۴#link204 | مراد يعقوب | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۲۴#link203 | تقاضای برادران يوسف از پدر، برای بردن بنیامین، به مصر]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۲۴#link204 | مراد يعقوب «ع» از جملۀ: «فَاللهُ خَيرٌ حَافِظاً وَ هُوَ أرحَمُ الرَّاحِمِين»]] | |||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۲۵#link205 | معناى توسل به خدا، لغو و بى اثر دانستن اسباب و وسائط نيست]] | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۲۵#link205 | معناى توسل به خدا، لغو و بى اثر دانستن اسباب و وسائط نيست]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۲۵#link206 | | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۲۵#link206 | چرا يعقوب «ع»، به پسرانش سفارش كرد: از يك دروازه، وارد نشوند؟]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۲۵#link208 | نظر مفسران، در معناى جملۀ: «مَا كَانَ يُغنِى عَنهُم مِنَ الله مِن شَئ...»]] | |||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۲۵#link208 | معناى | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۲۵#link210 | توجيه مفسران، در معناى آيه: «ثُمّ أذَّنَ مُؤذِّنٌ أیَّتُهَا العِیزُ إنّکُم لَسَارِقُون»]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۲۵#link213 | پيمانۀ مَلِك، گُم شده است!]] | |||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۲۵#link210 | توجيه | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۲۶#link214 | كيفر سارق، معين مى شود]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۲۶#link215 | پيمانه، از بار و بنۀ بنيامين، برادر يوسف «ع» يافت مى شود!]] | |||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۲۶#link218 | گفتگوى يوسف «ع»، با برادران]] | |||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۲۵#link213 | | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۲۶#link219 | گفتگوى برادران: چگونه بدون بنيامين نزد پدر باز گرديم؟]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۲۶#link214 | كيفر | |||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۲۶#link215 | | |||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۲۶#link218 | گفتگوى يوسف | |||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۲۶#link219 | گفتگوى برادران : چگونه بدون بنيامين نزد پدر | |||
}} | |||
|-|نمونه= | |-|نمونه= | ||
{{ نمایش فشرده تفسیر| | |||
*[[تفسیر:نمونه جلد۱۰_بخش۴۹#link24 | تفسیر آیات]] | *[[تفسیر:نمونه جلد۱۰_بخش۴۹#link24 | تفسیر آیات]] | ||
}} | |||
|-| تفسیر نور= | |||
===تفسیر نور (محسن قرائتی)=== | |||
{{ نمایش فشرده تفسیر| | |||
قالُوا وَ أَقْبَلُوا عَلَيْهِمْ ما ذا تَفْقِدُونَ «71» | |||
(برادران يوسف) رو به ماموران كردند و گفتند: شما چه چيزى را گم كردهايد. | |||
}} | |||
|-| | |||
اثنی عشری= | |||
===تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)=== | |||
{{نمایش فشرده تفسیر| | |||
قالُوا وَ أَقْبَلُوا عَلَيْهِمْ ما ذا تَفْقِدُونَ (71) | |||
خلاصه چون منادى ندا نمود: | |||
قالُوا وَ أَقْبَلُوا عَلَيْهِمْ: گفتند برادران در حالتى كه روى به ملازمان يوسف آوردند. ما ذا تَفْقِدُونَ: چرا چنين گوئيد، چه چيز گم كردهايد از متاع خود. | |||
}} | |||
|-| | |||
روان جاوید= | |||
===تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)=== | |||
{{نمایش فشرده تفسیر| | |||
وَ لَمَّا دَخَلُوا عَلى يُوسُفَ آوى إِلَيْهِ أَخاهُ قالَ إِنِّي أَنَا أَخُوكَ فَلا تَبْتَئِسْ بِما كانُوا يَعْمَلُونَ (69) فَلَمَّا جَهَّزَهُمْ بِجَهازِهِمْ جَعَلَ السِّقايَةَ فِي رَحْلِ أَخِيهِ ثُمَّ أَذَّنَ مُؤَذِّنٌ أَيَّتُهَا الْعِيرُ إِنَّكُمْ لَسارِقُونَ (70) قالُوا وَ أَقْبَلُوا عَلَيْهِمْ ما ذا تَفْقِدُونَ (71) قالُوا نَفْقِدُ صُواعَ الْمَلِكِ وَ لِمَنْ جاءَ بِهِ حِمْلُ بَعِيرٍ وَ أَنَا بِهِ زَعِيمٌ (72) قالُوا تَاللَّهِ لَقَدْ عَلِمْتُمْ ما جِئْنا لِنُفْسِدَ فِي الْأَرْضِ وَ ما كُنَّا سارِقِينَ (73) | |||
قالُوا فَما جَزاؤُهُ إِنْ كُنْتُمْ كاذِبِينَ (74) قالُوا جَزاؤُهُ مَنْ وُجِدَ فِي رَحْلِهِ فَهُوَ جَزاؤُهُ كَذلِكَ نَجْزِي الظَّالِمِينَ (75) فَبَدَأَ بِأَوْعِيَتِهِمْ قَبْلَ وِعاءِ أَخِيهِ ثُمَّ اسْتَخْرَجَها مِنْ وِعاءِ أَخِيهِ كَذلِكَ كِدْنا لِيُوسُفَ ما كانَ لِيَأْخُذَ أَخاهُ فِي دِينِ الْمَلِكِ إِلاَّ أَنْ يَشاءَ اللَّهُ نَرْفَعُ دَرَجاتٍ مَنْ نَشاءُ وَ فَوْقَ كُلِّ ذِي عِلْمٍ عَلِيمٌ (76) | |||
ترجمه | |||
و چون وارد شدند بر يوسف جاى داد در كنار خود برادرش را گفت همانا منم برادرت پس در محنت و اندوه مباش براى آنچه بودند كه بجا مىآوردند | |||
پس چون آماده نمود وسائل سفر آنها را گذارد آبخورى خود را در بار برادرش پس ندا كرد ندا كنندهاى كه اى قافله همانا شما هر آينه دزدانيد | |||
گفتند و روى كردند بر ايشان كه چه چيز گم كردهايد | |||
گفتند گم كرديم مشربه پادشاه را و براى كسيكه بياورد آنرا بار شترى است و من آنرا ضامنم | |||
گفتند بخدا هر آينه دانستيد كه نيامديم ما تا فساد كنيم در زمين و نيستيم دزدان | |||
گفتند پس چيست پاداش آن اگر باشيد دروغگويان | |||
گفتند پاداش آن كسى است كه يافت شود در بارش پس او پاداش | |||
---- | |||
جلد 3 صفحه 164 | |||
آن است اين چنين پاداش ميدهيم ستمكاران را | |||
پس ابتدا كرد ببار بندهاى آنها پيش از باربند برادرش پس بيرون آورد آنرا از باربند برادرش اين چنين تدبير نموديم براى يوسف حق نداشت كه بگيرد برادرش را در آئين پادشاه جز آنكه ميخواست خدا بلند گردانيم بمراتبى كسى را كه بخواهيم و برتر از هر صاحب دانشى دانائى است. | |||
تفسير | |||
چون برادران حضرت يوسف وارد بر او شدند اشاره بابن يامين نمودند و عرضه داشتند اين برادر ما است كه فرمودى او را بياوريم حضرت آنها را تحسين و اكرام فرمود و مقرر داشت براى آنها طعام حاضر نمودند و فرمود برادران ابوينى با يكديگر كنار سفره بنشينند و غذا بخورند و آنها بر حسب دستور نشستند ولى ابن يامين ايستاد تنها پس حضرت يوسف باو فرمود چرا نمىنشينى عرض كرد شما فرموديد برادران ابوينى با يكديگر بنشينند من برادر ابوينى ندارم حضرت فرمود تو برادر ابوينى نداشتى عرض كرد بلى داشتم فرمود پس چه شد عرض كرد اينها ميگويند گرگ او را خورد فرمود چه قدر محزون شدى براى او عرض كرد يازده پسر خدا بمن كرامت فرمود نام تمامى را از نام او مشتق نمودم فرمود چگونه بعد از او ميل بعشرت با زن و فرزند نمودى عرض كرد من پدر صالحى دارم كه مرا امر بازدواج فرمود براى آنكه از من ذريّهاى بوجود آيد كه تسبيح نمايند خدا را و بركت پيدا كند زمين از آن پس حضرت يوسف باو فرمود بيا با من غذا بخور پس برادران گفتند همانا فضيلت داد خدا يوسف و برادر ابوينى او را تا حدّيكه پادشاه او را با خود هم غذا نمود آنچه تاكنون ذكر شد در مجمع و عيّاشى ره از امام صادق عليه السّلام نقل نموده ولى قمّى ره فرموده كه برادران و بن يامين با يكديگر از خدمت پدر مرخص شدند ولى او با آنها نمىنشست و هم غذا نميشد و صحبت نميكرد تا وارد مصر شدند و خدمت حضرت يوسف رسيدند و سلام كردند و او برادر ابوينى خود را ديد و شناخت و چون نشستند او از آنها دورتر نشست پس حضرت پرسيد تو برادر اينهائى عرض كرد بلى فرمود چرا پس با آنها ننشستى عرض كرد چون من برادر ابوينى داشتم اينها با خودشان بردند و بر نگرداندند و گفتند گرگ او را خورد پس من قسم ياد نمودم كه با آنها متفق در امرى نشوم تا زندهام فرمود آيا زن گرفتى عرض كرد بلى فرمود | |||
---- | |||
جلد 3 صفحه 165 | |||
اولاددار شدى عرض كرد بلى فرمود چند اولاد دارى عرض كرد سه پسر فرمود نام آنها را چه گذاردى عرض كرد يكى را گرگ و ديگرى را پيراهن و سوّمى را خون فرمود اين نامها را چرا گذاردى عرض كرد براى آنكه برادرم را فراموش نكنم پس حضرت برادران را مرخص فرمود و بنيامين را نزد خود نگهداشت و چون مجلس خلوت شد باو فرمود من برادر توام پس غمگين مباش بر آنچه بجا آوردند در باره من و دوست دارم كه تو نزد من بمانى عرض كرد برادرانم نميگذارند چون پدرم از آنها عهد و ميثاق گرفته كه مرا باو بر گردانند فرمود من تدبيرى در اين باب مىنمايم و تو چون مطلع شدى بآنها چيزى نگو و منكر نشو و او قبول نمود و چون حضرت يوسف عليه السّلام ساز و برگ مسافرت آنها را تهيّه فرمود آبخورى طلاى خود را كه در شريعت او استعمالش جائز بود گذارد دربار بن يامين و اين آبخورى قدح طلائى بود كه اخيرا پيمانه گندم شده بود چنانچه عيّاشى ره از امام باقر و امام صادق عليهما السلام در دو روايت نقل نموده و معلوم است كه مسئول حفظ آن انباردار است لذا بعد از آنكه متوجّه شد كه پيمانه گندم نيست با آنكه آنها حركت كرده بودند تعقيب نمود از ايشان و ندا داد كه اى قافله شما دزدانيد يعنى در ميان شما دزد است و عير در اصل بمعناى شتر يا خر باركش است و در صاحبان آنها كه اهل قافلهاند استعمال ميشود و بنابراين لازم نمىآيد كه حضرت يوسف عليه السّلام آنها را متهم نموده باشد بسرقت و محتمل است اين نداء هم بدستور آنحضرت شده باشد ولى مقصود سرقت آنها باشد يوسف عليه السّلام را از پدرش لذا بعد از آنكه ايشان متوجّه شدند و گفتند چه چيز گم كرديد و ميجوئيد متصدّيان امور انبار گفتند گم كرديم و ميجوئيم مشربه پادشاه را و نگفتند شما دزديديد و بنابراين توريه شده بامر حضرت يوسف عليه السّلام براى مقصود مهمّى كه صلاح در آن بوده و دروغ گفته نشده با آنكه دروغ براى اصلاح بين مردم جائز است و باين معنى در روايات متعدده از صادقين عليهما السّلام بنقل قمّى ره و عيّاشى ره و كافى و علل تصريح شده در هر حال انباردار ضامن شد كه هر كس مشربه را پيدا كند و بياورد يكبار شتر گندم باو بدهد و برادران متمسك بشواهد و امارات قطعيّهاى شدند كه در مدّت اين دو سفر براى مستخدمين حضرت از حال و مقال و مقام و سيره و معامله آنها كشف شده بود كه اهل سرقت نيستند لذا قسم ياد نمودند كه شما دانستيد در | |||
---- | |||
جلد 3 صفحه 166 | |||
اين مدت كه ما براى فساد و دزدى نيامديم و اهل اين كار نبوده و نيستيم و آنها در جواب گفتند مجازات اين كار يا كسيكه اين كار را كرده باشد چيست اگر شما دروغگو باشيد برادران بر طبق شيعت حضرت يعقوب عليه السّلام جواب دادن كه جزاء دزدى يا دزد كه آنكسى است كه يافت شود مشربه در بارش خود او است كه بايد حبس و توقيف شود چنانچه قمّى ره فرموده و عيّاشى از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه مرادشان حبس او بود و در خاتمه خودشان تصريح نمودند كه آئين ما اين است و ما اين طور مجازات ميكنيم ستمكاران را كه مراد دزدانند و پس از ختم كلام حضرت يوسف شروع فرمود بگردش دربارها و ابتدا بجستجو از بار برادران شد غير از بن يامين براى آنكه كشف از تبانى نكند تا نوبه ببرادر كهتر رسيد و مشربه را از بار او بيرون آورد و حكم بحبس و توفيقش بر طبق شريعت حضرت يعقوب عليه السلّام و تصديق برادران صادر گرديد باين كيفيّت خدا تهيّه وسائل كيد نمود براى يوسف عليه السّلام در مقابل كيد آنها براى او يا تدبير نمود و تعليم فرمود او را بوحى و الهام خود كه توانست برادر خود را از آنها بگيرد چون نمىتوانست و حق نداشت برادر خود را از آنها بگيرد بر حسب آئين پادشاه مصر زيرا قانون جزاى مصريان آن بود كه دزد را ميزدند و جريمه مينمودند جز آنكه خدا ميخواست يوسف عليه السّلام موفق بمقصود خود شود لذا بزبان برادران جارى فرمود مجازات دزد را بر وفق شريعت حقه و اين موجب شد كه كسى نتوانست بحضرت اشكال كند در بازداشت برادر خود از اهل مصر و غير هم و خدا هر كس را بخواهد بمراتب و درجات رفيعه از علم و حكمت و سلطنت و امامت و نبوت ميرساند در صورت قابليّت و هر مرتبهاى از علم فوق مرتبه ديگر است تا منتهى شود بعلم نامتناهى كه مخصوص بذات احديّت است .. | |||
}} | |||
|-| | |||
اطیب البیان= | |||
===اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)=== | |||
{{نمایش فشرده تفسیر| | |||
قالُوا وَ أَقبَلُوا عَلَيهِم ما ذا تَفقِدُونَ (71) | |||
گفتند غير و متوجه شدند بكارمندان طعام که ندا داده بودند چه چيز را | |||
جلد 11 - صفحه 238 | |||
گم كردهايد و پيدا نيست. | |||
قالُوا ممكن است قائل فرزندان يعقوب باشند و ممكن است اهل قافله باشند وَ أَقبَلُوا عَلَيهِم اشكال- انسب اينکه بود که اقبال مقدم بر قول باشد به اينكه بفرمايد اقبلوا عليهم و قالوا جواب- اولا عطف بواو براي جمع است ميگويي جاء زيد و عمرو و بكر دليل نيست که اول زيد آمده باشد سپس عمر و سپس بكر ممكن است بالاتفاق آمده باشند و فرق است بين عطف بواو با عطف بفاء و ثم، در همان موقع که گفتند اقبال كردند. | |||
و ثانيا اگر اقبلوا عليهم مقدم بود توهّم ميشد که كارمندان و اجزاء ملك اقبال بآنها كرده باشند و حال آنكه قضيه بر عكس است فاعل اقبلوا همان فاعل قالوا است و ضمير عليهم اجزاء ملك هستند. | |||
ما ذا استفهام است بمعني ايّ شيئي است ذا اشاره بشيئي مفقود است و ما استفهاميه يعني بفهمانيد بما آن شيئي مفقود را. | |||
تفقدون تعبير بفقدان براي اينست که اعتراف بسرقت نشده باشد به اينكه شايد در همان موقع كيل را جايي گذارده باشيد و فراموش كرده باشيد فحص كنيد اميد است پيدا شود و ما را متّهم بسرقت نكنيد و افتراء بما نزنيد | |||
}} | |||
|-| | |||
برگزیده تفسیر نمونه= | |||
===برگزیده تفسیر نمونه=== | |||
{{نمایش فشرده تفسیر| | |||
] | |||
(آیه 71)- لذا «رو به آنها کردند و گفتند: مگر چه چیز گم کردهاید»؟ (قالُوا وَ أَقْبَلُوا عَلَیْهِمْ ما ذا تَفْقِدُونَ). | |||
}} | |||
|-|تسنیم= | |-|تسنیم= | ||
{{ نمایش فشرده تفسیر| | |||
*[[تفسیر:تسنیم | تفسیر آیات]] | *[[تفسیر:تسنیم | تفسیر آیات]] | ||
}} | |||
|-|</tabber> | |-|</tabber> | ||
خط ۷۴: | خط ۱۸۴: | ||
[[رده:اتهام دزدى به برادران یوسف]][[رده:بازگشت برادران یوسف]][[رده:برادران یوسف و یوسف]][[رده:پرسش برادران یوسف]][[رده:تعجب برادران یوسف]][[رده:پرسش از کارگزاران یوسف]][[رده:قصه یوسف]] | [[رده:اتهام دزدى به برادران یوسف]][[رده:بازگشت برادران یوسف]][[رده:برادران یوسف و یوسف]][[رده:پرسش برادران یوسف]][[رده:تعجب برادران یوسف]][[رده:پرسش از کارگزاران یوسف]][[رده:قصه یوسف]] | ||
[[رده:آیات قرآن]] [[رده:سوره يوسف ]] | [[رده:آیات قرآن]] [[رده:سوره يوسف ]] | ||
{{#seo: | |||
|title=آیه 71 سوره يوسف | |||
|title_mode=replace | |||
|keywords=آیه 71 سوره يوسف,يوسف 71,قَالُوا وَ أَقْبَلُوا عَلَيْهِمْ مَا ذَا تَفْقِدُونَ,اتهام دزدى به برادران یوسف,بازگشت برادران یوسف,برادران یوسف و یوسف,پرسش برادران یوسف,تعجب برادران یوسف,پرسش از کارگزاران یوسف,قصه یوسف,آیات قرآن سوره يوسف | |||
|description=قَالُوا وَ أَقْبَلُوا عَلَيْهِمْ مَا ذَا تَفْقِدُونَ | |||
|image=Wiki_Logo.png | |||
|image_alt=الکتاب | |||
|site_name=الکتاب | |||
}} |
نسخهٔ کنونی تا ۳ شهریور ۱۴۰۳، ساعت ۰۹:۴۲
کپی متن آیه |
---|
قَالُوا وَ أَقْبَلُوا عَلَيْهِمْ مَا ذَا تَفْقِدُونَ |
ترجمه
يوسف ٧٠ | آیه ٧١ | يوسف ٧٢ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«وَ أَقْبَلُوا عَلَیْهِمْ»: بدیشان رو کردند. به سویشان رفتند. جمله حالیّه است، و مرجع ضمیر (هم) جویندگان یا منادیان میباشد. «تَفْقِدُونَ»: گم کردهاید. به کار بردن فعل مضارع برای استحضار صورت ذهنی است.
تفسیر
- آيات ۶۳ - ۸۲ سوره يوسف
- تقاضای برادران يوسف از پدر، برای بردن بنیامین، به مصر
- مراد يعقوب «ع» از جملۀ: «فَاللهُ خَيرٌ حَافِظاً وَ هُوَ أرحَمُ الرَّاحِمِين»
- معناى توسل به خدا، لغو و بى اثر دانستن اسباب و وسائط نيست
- چرا يعقوب «ع»، به پسرانش سفارش كرد: از يك دروازه، وارد نشوند؟
- نظر مفسران، در معناى جملۀ: «مَا كَانَ يُغنِى عَنهُم مِنَ الله مِن شَئ...»
- توجيه مفسران، در معناى آيه: «ثُمّ أذَّنَ مُؤذِّنٌ أیَّتُهَا العِیزُ إنّکُم لَسَارِقُون»
- پيمانۀ مَلِك، گُم شده است!
- كيفر سارق، معين مى شود
- پيمانه، از بار و بنۀ بنيامين، برادر يوسف «ع» يافت مى شود!
- گفتگوى يوسف «ع»، با برادران
- گفتگوى برادران: چگونه بدون بنيامين نزد پدر باز گرديم؟
تفسیر نور (محسن قرائتی)
قالُوا وَ أَقْبَلُوا عَلَيْهِمْ ما ذا تَفْقِدُونَ «71»
(برادران يوسف) رو به ماموران كردند و گفتند: شما چه چيزى را گم كردهايد.
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
قالُوا وَ أَقْبَلُوا عَلَيْهِمْ ما ذا تَفْقِدُونَ (71)
خلاصه چون منادى ندا نمود:
قالُوا وَ أَقْبَلُوا عَلَيْهِمْ: گفتند برادران در حالتى كه روى به ملازمان يوسف آوردند. ما ذا تَفْقِدُونَ: چرا چنين گوئيد، چه چيز گم كردهايد از متاع خود.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
وَ لَمَّا دَخَلُوا عَلى يُوسُفَ آوى إِلَيْهِ أَخاهُ قالَ إِنِّي أَنَا أَخُوكَ فَلا تَبْتَئِسْ بِما كانُوا يَعْمَلُونَ (69) فَلَمَّا جَهَّزَهُمْ بِجَهازِهِمْ جَعَلَ السِّقايَةَ فِي رَحْلِ أَخِيهِ ثُمَّ أَذَّنَ مُؤَذِّنٌ أَيَّتُهَا الْعِيرُ إِنَّكُمْ لَسارِقُونَ (70) قالُوا وَ أَقْبَلُوا عَلَيْهِمْ ما ذا تَفْقِدُونَ (71) قالُوا نَفْقِدُ صُواعَ الْمَلِكِ وَ لِمَنْ جاءَ بِهِ حِمْلُ بَعِيرٍ وَ أَنَا بِهِ زَعِيمٌ (72) قالُوا تَاللَّهِ لَقَدْ عَلِمْتُمْ ما جِئْنا لِنُفْسِدَ فِي الْأَرْضِ وَ ما كُنَّا سارِقِينَ (73)
قالُوا فَما جَزاؤُهُ إِنْ كُنْتُمْ كاذِبِينَ (74) قالُوا جَزاؤُهُ مَنْ وُجِدَ فِي رَحْلِهِ فَهُوَ جَزاؤُهُ كَذلِكَ نَجْزِي الظَّالِمِينَ (75) فَبَدَأَ بِأَوْعِيَتِهِمْ قَبْلَ وِعاءِ أَخِيهِ ثُمَّ اسْتَخْرَجَها مِنْ وِعاءِ أَخِيهِ كَذلِكَ كِدْنا لِيُوسُفَ ما كانَ لِيَأْخُذَ أَخاهُ فِي دِينِ الْمَلِكِ إِلاَّ أَنْ يَشاءَ اللَّهُ نَرْفَعُ دَرَجاتٍ مَنْ نَشاءُ وَ فَوْقَ كُلِّ ذِي عِلْمٍ عَلِيمٌ (76)
ترجمه
و چون وارد شدند بر يوسف جاى داد در كنار خود برادرش را گفت همانا منم برادرت پس در محنت و اندوه مباش براى آنچه بودند كه بجا مىآوردند
پس چون آماده نمود وسائل سفر آنها را گذارد آبخورى خود را در بار برادرش پس ندا كرد ندا كنندهاى كه اى قافله همانا شما هر آينه دزدانيد
گفتند و روى كردند بر ايشان كه چه چيز گم كردهايد
گفتند گم كرديم مشربه پادشاه را و براى كسيكه بياورد آنرا بار شترى است و من آنرا ضامنم
گفتند بخدا هر آينه دانستيد كه نيامديم ما تا فساد كنيم در زمين و نيستيم دزدان
گفتند پس چيست پاداش آن اگر باشيد دروغگويان
گفتند پاداش آن كسى است كه يافت شود در بارش پس او پاداش
جلد 3 صفحه 164
آن است اين چنين پاداش ميدهيم ستمكاران را
پس ابتدا كرد ببار بندهاى آنها پيش از باربند برادرش پس بيرون آورد آنرا از باربند برادرش اين چنين تدبير نموديم براى يوسف حق نداشت كه بگيرد برادرش را در آئين پادشاه جز آنكه ميخواست خدا بلند گردانيم بمراتبى كسى را كه بخواهيم و برتر از هر صاحب دانشى دانائى است.
تفسير
چون برادران حضرت يوسف وارد بر او شدند اشاره بابن يامين نمودند و عرضه داشتند اين برادر ما است كه فرمودى او را بياوريم حضرت آنها را تحسين و اكرام فرمود و مقرر داشت براى آنها طعام حاضر نمودند و فرمود برادران ابوينى با يكديگر كنار سفره بنشينند و غذا بخورند و آنها بر حسب دستور نشستند ولى ابن يامين ايستاد تنها پس حضرت يوسف باو فرمود چرا نمىنشينى عرض كرد شما فرموديد برادران ابوينى با يكديگر بنشينند من برادر ابوينى ندارم حضرت فرمود تو برادر ابوينى نداشتى عرض كرد بلى داشتم فرمود پس چه شد عرض كرد اينها ميگويند گرگ او را خورد فرمود چه قدر محزون شدى براى او عرض كرد يازده پسر خدا بمن كرامت فرمود نام تمامى را از نام او مشتق نمودم فرمود چگونه بعد از او ميل بعشرت با زن و فرزند نمودى عرض كرد من پدر صالحى دارم كه مرا امر بازدواج فرمود براى آنكه از من ذريّهاى بوجود آيد كه تسبيح نمايند خدا را و بركت پيدا كند زمين از آن پس حضرت يوسف باو فرمود بيا با من غذا بخور پس برادران گفتند همانا فضيلت داد خدا يوسف و برادر ابوينى او را تا حدّيكه پادشاه او را با خود هم غذا نمود آنچه تاكنون ذكر شد در مجمع و عيّاشى ره از امام صادق عليه السّلام نقل نموده ولى قمّى ره فرموده كه برادران و بن يامين با يكديگر از خدمت پدر مرخص شدند ولى او با آنها نمىنشست و هم غذا نميشد و صحبت نميكرد تا وارد مصر شدند و خدمت حضرت يوسف رسيدند و سلام كردند و او برادر ابوينى خود را ديد و شناخت و چون نشستند او از آنها دورتر نشست پس حضرت پرسيد تو برادر اينهائى عرض كرد بلى فرمود چرا پس با آنها ننشستى عرض كرد چون من برادر ابوينى داشتم اينها با خودشان بردند و بر نگرداندند و گفتند گرگ او را خورد پس من قسم ياد نمودم كه با آنها متفق در امرى نشوم تا زندهام فرمود آيا زن گرفتى عرض كرد بلى فرمود
جلد 3 صفحه 165
اولاددار شدى عرض كرد بلى فرمود چند اولاد دارى عرض كرد سه پسر فرمود نام آنها را چه گذاردى عرض كرد يكى را گرگ و ديگرى را پيراهن و سوّمى را خون فرمود اين نامها را چرا گذاردى عرض كرد براى آنكه برادرم را فراموش نكنم پس حضرت برادران را مرخص فرمود و بنيامين را نزد خود نگهداشت و چون مجلس خلوت شد باو فرمود من برادر توام پس غمگين مباش بر آنچه بجا آوردند در باره من و دوست دارم كه تو نزد من بمانى عرض كرد برادرانم نميگذارند چون پدرم از آنها عهد و ميثاق گرفته كه مرا باو بر گردانند فرمود من تدبيرى در اين باب مىنمايم و تو چون مطلع شدى بآنها چيزى نگو و منكر نشو و او قبول نمود و چون حضرت يوسف عليه السّلام ساز و برگ مسافرت آنها را تهيّه فرمود آبخورى طلاى خود را كه در شريعت او استعمالش جائز بود گذارد دربار بن يامين و اين آبخورى قدح طلائى بود كه اخيرا پيمانه گندم شده بود چنانچه عيّاشى ره از امام باقر و امام صادق عليهما السلام در دو روايت نقل نموده و معلوم است كه مسئول حفظ آن انباردار است لذا بعد از آنكه متوجّه شد كه پيمانه گندم نيست با آنكه آنها حركت كرده بودند تعقيب نمود از ايشان و ندا داد كه اى قافله شما دزدانيد يعنى در ميان شما دزد است و عير در اصل بمعناى شتر يا خر باركش است و در صاحبان آنها كه اهل قافلهاند استعمال ميشود و بنابراين لازم نمىآيد كه حضرت يوسف عليه السّلام آنها را متهم نموده باشد بسرقت و محتمل است اين نداء هم بدستور آنحضرت شده باشد ولى مقصود سرقت آنها باشد يوسف عليه السّلام را از پدرش لذا بعد از آنكه ايشان متوجّه شدند و گفتند چه چيز گم كرديد و ميجوئيد متصدّيان امور انبار گفتند گم كرديم و ميجوئيم مشربه پادشاه را و نگفتند شما دزديديد و بنابراين توريه شده بامر حضرت يوسف عليه السّلام براى مقصود مهمّى كه صلاح در آن بوده و دروغ گفته نشده با آنكه دروغ براى اصلاح بين مردم جائز است و باين معنى در روايات متعدده از صادقين عليهما السّلام بنقل قمّى ره و عيّاشى ره و كافى و علل تصريح شده در هر حال انباردار ضامن شد كه هر كس مشربه را پيدا كند و بياورد يكبار شتر گندم باو بدهد و برادران متمسك بشواهد و امارات قطعيّهاى شدند كه در مدّت اين دو سفر براى مستخدمين حضرت از حال و مقال و مقام و سيره و معامله آنها كشف شده بود كه اهل سرقت نيستند لذا قسم ياد نمودند كه شما دانستيد در
جلد 3 صفحه 166
اين مدت كه ما براى فساد و دزدى نيامديم و اهل اين كار نبوده و نيستيم و آنها در جواب گفتند مجازات اين كار يا كسيكه اين كار را كرده باشد چيست اگر شما دروغگو باشيد برادران بر طبق شيعت حضرت يعقوب عليه السّلام جواب دادن كه جزاء دزدى يا دزد كه آنكسى است كه يافت شود مشربه در بارش خود او است كه بايد حبس و توقيف شود چنانچه قمّى ره فرموده و عيّاشى از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه مرادشان حبس او بود و در خاتمه خودشان تصريح نمودند كه آئين ما اين است و ما اين طور مجازات ميكنيم ستمكاران را كه مراد دزدانند و پس از ختم كلام حضرت يوسف شروع فرمود بگردش دربارها و ابتدا بجستجو از بار برادران شد غير از بن يامين براى آنكه كشف از تبانى نكند تا نوبه ببرادر كهتر رسيد و مشربه را از بار او بيرون آورد و حكم بحبس و توفيقش بر طبق شريعت حضرت يعقوب عليه السلّام و تصديق برادران صادر گرديد باين كيفيّت خدا تهيّه وسائل كيد نمود براى يوسف عليه السّلام در مقابل كيد آنها براى او يا تدبير نمود و تعليم فرمود او را بوحى و الهام خود كه توانست برادر خود را از آنها بگيرد چون نمىتوانست و حق نداشت برادر خود را از آنها بگيرد بر حسب آئين پادشاه مصر زيرا قانون جزاى مصريان آن بود كه دزد را ميزدند و جريمه مينمودند جز آنكه خدا ميخواست يوسف عليه السّلام موفق بمقصود خود شود لذا بزبان برادران جارى فرمود مجازات دزد را بر وفق شريعت حقه و اين موجب شد كه كسى نتوانست بحضرت اشكال كند در بازداشت برادر خود از اهل مصر و غير هم و خدا هر كس را بخواهد بمراتب و درجات رفيعه از علم و حكمت و سلطنت و امامت و نبوت ميرساند در صورت قابليّت و هر مرتبهاى از علم فوق مرتبه ديگر است تا منتهى شود بعلم نامتناهى كه مخصوص بذات احديّت است ..
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
قالُوا وَ أَقبَلُوا عَلَيهِم ما ذا تَفقِدُونَ (71)
گفتند غير و متوجه شدند بكارمندان طعام که ندا داده بودند چه چيز را
جلد 11 - صفحه 238
گم كردهايد و پيدا نيست.
قالُوا ممكن است قائل فرزندان يعقوب باشند و ممكن است اهل قافله باشند وَ أَقبَلُوا عَلَيهِم اشكال- انسب اينکه بود که اقبال مقدم بر قول باشد به اينكه بفرمايد اقبلوا عليهم و قالوا جواب- اولا عطف بواو براي جمع است ميگويي جاء زيد و عمرو و بكر دليل نيست که اول زيد آمده باشد سپس عمر و سپس بكر ممكن است بالاتفاق آمده باشند و فرق است بين عطف بواو با عطف بفاء و ثم، در همان موقع که گفتند اقبال كردند.
و ثانيا اگر اقبلوا عليهم مقدم بود توهّم ميشد که كارمندان و اجزاء ملك اقبال بآنها كرده باشند و حال آنكه قضيه بر عكس است فاعل اقبلوا همان فاعل قالوا است و ضمير عليهم اجزاء ملك هستند.
ما ذا استفهام است بمعني ايّ شيئي است ذا اشاره بشيئي مفقود است و ما استفهاميه يعني بفهمانيد بما آن شيئي مفقود را.
تفقدون تعبير بفقدان براي اينست که اعتراف بسرقت نشده باشد به اينكه شايد در همان موقع كيل را جايي گذارده باشيد و فراموش كرده باشيد فحص كنيد اميد است پيدا شود و ما را متّهم بسرقت نكنيد و افتراء بما نزنيد
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 71)- لذا «رو به آنها کردند و گفتند: مگر چه چیز گم کردهاید»؟ (قالُوا وَ أَقْبَلُوا عَلَیْهِمْ ما ذا تَفْقِدُونَ).
نکات آیه
۱- فرزندان یعقوب با شنیدن اتهام سرقت به سوى یوسف(ع) و کارگزاران وى بازگشتند. (قالوا و أقبلوا علیهم) ضمیر در «قالوا» و «أقبلوا» به کلمه «العیر» در آیه قبل باز مى گردد و جمله «و أقبلوا علیهم» حال براى ضمیر در «قالوا» است.
۲- فرزندان یعقوب از کارگزاران یوسف پرسیدند: کالاى مفقود شده تان چیست؟ (قالوا ... ماذا تفقدون)
۳- تعجّب فرزندان یعقوب از متهم شدن به سرقت (قالوا ... ماذا تفقدون) لحن آیه و اینکه فرزندان یعقوب نپرسیدند: «ماذا سرقنا». گویاى شگفت زدگى و ناباورى آنان است.
موضوعات مرتبط
- برادران یوسف: اتهام دزدى به برادران یوسف ۱، ۳; بازگشت برادران یوسف ۱; برادران یوسف و یوسف(ع) ۱; پرسش برادران یوسف ۲; تعجب برادران یوسف ۳
- یوسف(ع): پرسش از کارگزاران یوسف(ع) ۲; قصه یوسف(ع) ۱، ۲، ۳
منابع