ریشه کرم: تفاوت میان نسخهها
(افزودن نمودار دفعات) |
|||
(یک نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط یک کاربر دیگر نشان داده نشد) | |||
خط ۲۹: | خط ۲۹: | ||
=== قاموس قرآن === | === قاموس قرآن === | ||
(بر وزن فرس) و كرامت به معنى سخاوت، شرافت، نفاست و عزت است. در صحاح و قاموس گويد: «اَلْكَرَمُ ضِدُّ الّلُؤْمِ» يعنى كرم ضد لئامت است پس كريم به معنى سخى است چنان كه در دو كتاب فوق و اقرب الموارد آمده [نمل:40]. همانا پروردگار من بى نياز و سخاوتمند است. در مصباح فيومى و اقرب الموارد آمده: «كَرُمَ الشَّىْءُ كَرَماً: نَفَسَ وَ عَزَّ فَهُوَ كَریمٌ» بنابر اين كريم به معنى نفيس و عزيز است [يس:11]. او را به غفران و مزدى شريف و نفيس بشارت ده. راغب مىگويد: کرم اگر وصف خدا واقع شود مراد از آن احسان و نعمت آشكار خداست و اگر وصف انسان باشد نام اخلاق و افعال پسنديده اوست كه از وى ظاهر مىشود به كسى كريم نگويند مگر بعد از آنكه آن اخلاق و افعالى از وى ظاهر شود و هر چيزى كه در نوع خود شريف است با كرم توصيف مىشود. پس در هر جا از قرآن لفظ كريم يا كرامت و يا فعل آن آمد با در نظر گرفتن تناسب محل مىشود آن را به يكى از معانى چهارگانه كه در اول گفته شد گرفت. * [اسراء:70]. اولاد آدم را فضيلت داديم و شرافتمند كرديم و راه خشكى و دريا را بر وى گشوديم. * [اسراء:62]. بگو اين همان است كه بر من فضيلت دادى؟! * [يوسف:21]. آنكه يوسف را از مصر خريد به زنش گفت اقامت و سكونت او را در اين خانه، گرامى دار. *** كريم: از اسماء حسنى است، در غير خدا نيز به كار مىرود [نمل:40]. [انفطار:6-5]. كريم فقط در اين دو آيه وصف حق تعالى آمده است. آن را در خداوند جواد و منعم معنى كردهاند. «رَجُلٌ كَريمٌ اَىْ جَوادٌ. قَوْمٌ كِرامٌ اَىْ اَجْوادٌ». * [انفال:74]. طبرسى در اين آيه رزق كريم را عظيم و واسع و آنچه ناگوارى در آن نيست و در ذيل آيه چهارم از همين سوره، بزرگ و پر قيمت معنى كرده در اقرب الموارد آمده: «رِزْقٌ كَريمٌ اَىْ كَثيرٌ» اينها همه مصداق شرافت و نفاست اند. * [يوسف:31]. اين بشر نيست بلكه فرشتهاى است بزرگوار. ايضاً آيه هفدهم از سوره دخان و چهلم از حاقه و غيره. * [مؤمنون:116]. [واقعة:77]. وصف عرش در تمام آيات و در آيه 74 همين سوره «عظيم» و فقط در آيه فوق كريم آمده است، شايد آن نيز به معنى عظيم و شايد به معنى محترم و شرافتمند باشد: عرش محترميكه مصدر دستورات امور عالم است. طبرسى آن را نيكو معنى كرده و فرمايد: كريم در جمادات به معنى نيكو است. قرآن كريم: يعنى قرآن شريف و محترم و گرانقدر. جمع كريم كرام است به كسر اول [عبس:16-15]. با دست يا در دست نويسندگانى كه بزرگواران و نيكوكارانند [انفطار:11-10]. *** اكرم: اسم تفضيل است [حجرات:13]. محترمترين و شريفترين شما نزد خدا پرهيزكارترين شما است اين آيه همان است كه افتخارات پوچ را زير پا گذاشته و ارزش انسان را در پيشگاه خدا فقط در تقوى به رسميت مىشناساند و اگر پيامبران و امامان و فقهاء و نظير آنها را محترم مىداريم آنهم از «اتقى» بودنست و اگر سيدى را به خاطر اجدادش محترم بداريم باز منتهى به «اتقى» بودن اجدادش مىباشد. * [علق:4-3]. شايد مراد از اكرم آنست كه عطاى خدا مافوق عطاها است لذا در مجمع «اَعْظَمُ كَرَماً» كه كرم هيچ كريم به او نمىرسد گفته است. *** مُكْرِم (به صيغه فاعل) عزيز كننده. [حج:18]. هر كه خدا خوارش كند او را عزيز دارندهاى نيست. مُكْرَم (به صيغه مفعول) عزيز و شريف [انبیاء:26]. بلكه بندگانى شريف اند مكرمة (به صيغه مفعول) از باب تفعيل نيز بدان معنى است [عبس:14-13]. *** * [رحمن:27]. [رحمن:78]. اكرام مانند تكريم در كتب لغت متعدى آمده است «اَكْرَمَ فُلاناً: شَرَّفَهُ» در مفردات گفته: اكرام و تكريم آنست كه به كسى نفع خالصى يا شىء شريفى رسانده شود. خداوند داراى دو گونه صفات است: صفات جلال مثل عظمت، كبرياء، عزت، غلبه، پاكى و غيره و صفات جمال كه مبين مقام نعمت و افاضه رحمتاند مثل علم، قدرت، جود، رحمت و غيره. لفظ «ذُوالْجَلال» راجع به صفات جلال و عظمت و لفظ «الِاکرام» راجع به صفات جمال و نعمت و رحمت است پس اكرام در مقام افاضه رحمت و نعمت به بندگان است. معنى آيه اول چنين مىشود: مىماند پروردگارت كه داراى صفات جلال و جمال است خدائى كه مقام ذات بالاتر از همه و در مقام نعمت، معطى و مفيض همه نعمتهااست. در كشّاف از رسول خدا «صلى اللَّه عليه و آله» نقل شده: «اَلِظُّوا بِياذَاالْجَلالِ وَ الْاِكْرامِ» به خواندن خدا با اين جمله مداومت كنيد و آن حضرت كسى را ديد كه نماز مىخواند و مىگفت يا ذاالجلال و الاكرام فرمود: دعايت مستجاب شد. | (بر وزن فرس) و كرامت به معنى سخاوت، شرافت، نفاست و عزت است. در صحاح و قاموس گويد: «اَلْكَرَمُ ضِدُّ الّلُؤْمِ» يعنى كرم ضد لئامت است پس كريم به معنى سخى است چنان كه در دو كتاب فوق و اقرب الموارد آمده [نمل:40]. همانا پروردگار من بى نياز و سخاوتمند است. در مصباح فيومى و اقرب الموارد آمده: «كَرُمَ الشَّىْءُ كَرَماً: نَفَسَ وَ عَزَّ فَهُوَ كَریمٌ» بنابر اين كريم به معنى نفيس و عزيز است [يس:11]. او را به غفران و مزدى شريف و نفيس بشارت ده. راغب مىگويد: کرم اگر وصف خدا واقع شود مراد از آن احسان و نعمت آشكار خداست و اگر وصف انسان باشد نام اخلاق و افعال پسنديده اوست كه از وى ظاهر مىشود به كسى كريم نگويند مگر بعد از آنكه آن اخلاق و افعالى از وى ظاهر شود و هر چيزى كه در نوع خود شريف است با كرم توصيف مىشود. پس در هر جا از قرآن لفظ كريم يا كرامت و يا فعل آن آمد با در نظر گرفتن تناسب محل مىشود آن را به يكى از معانى چهارگانه كه در اول گفته شد گرفت. * [اسراء:70]. اولاد آدم را فضيلت داديم و شرافتمند كرديم و راه خشكى و دريا را بر وى گشوديم. * [اسراء:62]. بگو اين همان است كه بر من فضيلت دادى؟! * [يوسف:21]. آنكه يوسف را از مصر خريد به زنش گفت اقامت و سكونت او را در اين خانه، گرامى دار. *** كريم: از اسماء حسنى است، در غير خدا نيز به كار مىرود [نمل:40]. [انفطار:6-5]. كريم فقط در اين دو آيه وصف حق تعالى آمده است. آن را در خداوند جواد و منعم معنى كردهاند. «رَجُلٌ كَريمٌ اَىْ جَوادٌ. قَوْمٌ كِرامٌ اَىْ اَجْوادٌ». * [انفال:74]. طبرسى در اين آيه رزق كريم را عظيم و واسع و آنچه ناگوارى در آن نيست و در ذيل آيه چهارم از همين سوره، بزرگ و پر قيمت معنى كرده در اقرب الموارد آمده: «رِزْقٌ كَريمٌ اَىْ كَثيرٌ» اينها همه مصداق شرافت و نفاست اند. * [يوسف:31]. اين بشر نيست بلكه فرشتهاى است بزرگوار. ايضاً آيه هفدهم از سوره دخان و چهلم از حاقه و غيره. * [مؤمنون:116]. [واقعة:77]. وصف عرش در تمام آيات و در آيه 74 همين سوره «عظيم» و فقط در آيه فوق كريم آمده است، شايد آن نيز به معنى عظيم و شايد به معنى محترم و شرافتمند باشد: عرش محترميكه مصدر دستورات امور عالم است. طبرسى آن را نيكو معنى كرده و فرمايد: كريم در جمادات به معنى نيكو است. قرآن كريم: يعنى قرآن شريف و محترم و گرانقدر. جمع كريم كرام است به كسر اول [عبس:16-15]. با دست يا در دست نويسندگانى كه بزرگواران و نيكوكارانند [انفطار:11-10]. *** اكرم: اسم تفضيل است [حجرات:13]. محترمترين و شريفترين شما نزد خدا پرهيزكارترين شما است اين آيه همان است كه افتخارات پوچ را زير پا گذاشته و ارزش انسان را در پيشگاه خدا فقط در تقوى به رسميت مىشناساند و اگر پيامبران و امامان و فقهاء و نظير آنها را محترم مىداريم آنهم از «اتقى» بودنست و اگر سيدى را به خاطر اجدادش محترم بداريم باز منتهى به «اتقى» بودن اجدادش مىباشد. * [علق:4-3]. شايد مراد از اكرم آنست كه عطاى خدا مافوق عطاها است لذا در مجمع «اَعْظَمُ كَرَماً» كه كرم هيچ كريم به او نمىرسد گفته است. *** مُكْرِم (به صيغه فاعل) عزيز كننده. [حج:18]. هر كه خدا خوارش كند او را عزيز دارندهاى نيست. مُكْرَم (به صيغه مفعول) عزيز و شريف [انبیاء:26]. بلكه بندگانى شريف اند مكرمة (به صيغه مفعول) از باب تفعيل نيز بدان معنى است [عبس:14-13]. *** * [رحمن:27]. [رحمن:78]. اكرام مانند تكريم در كتب لغت متعدى آمده است «اَكْرَمَ فُلاناً: شَرَّفَهُ» در مفردات گفته: اكرام و تكريم آنست كه به كسى نفع خالصى يا شىء شريفى رسانده شود. خداوند داراى دو گونه صفات است: صفات جلال مثل عظمت، كبرياء، عزت، غلبه، پاكى و غيره و صفات جمال كه مبين مقام نعمت و افاضه رحمتاند مثل علم، قدرت، جود، رحمت و غيره. لفظ «ذُوالْجَلال» راجع به صفات جلال و عظمت و لفظ «الِاکرام» راجع به صفات جمال و نعمت و رحمت است پس اكرام در مقام افاضه رحمت و نعمت به بندگان است. معنى آيه اول چنين مىشود: مىماند پروردگارت كه داراى صفات جلال و جمال است خدائى كه مقام ذات بالاتر از همه و در مقام نعمت، معطى و مفيض همه نعمتهااست. در كشّاف از رسول خدا «صلى اللَّه عليه و آله» نقل شده: «اَلِظُّوا بِياذَاالْجَلالِ وَ الْاِكْرامِ» به خواندن خدا با اين جمله مداومت كنيد و آن حضرت كسى را ديد كه نماز مىخواند و مىگفت يا ذاالجلال و الاكرام فرمود: دعايت مستجاب شد. | ||
===ریشههای [[راهنما:نزدیک مکانی|نزدیک مکانی]]=== | |||
<qcloud htmlpre='ریشه_'> | |||
ه:100, ل:83, هم:62, من:59, ک:56, ما:55, انن:53, ب:52, ف:49, قول:48, فى:46, ربب:45, ى:44, لا:42, ها:40, الذين:36, رزق:35, کم:32, على:32, اله:30, امن:30, ايى:30, الله:30, غفر:29, ان:26, اجر:25, نا:25, الذى:25, وله:25, علم:24, رسل:24, جنن:22, کتب:22, قوم:22, ن:22, ذلک:22, نعم:22, يا:22, دخل:21, اوى:21, هذا:21, اذا:21, ذا:21, قبل:20, کون:20, ذى:20, سعى:19, ائى:19, الى:19, انس:19, هما:18, عرش:18, عند:18, مرر:18, خلق:18, برر:17, اول:17, کفر:17, زوج:17, کرم:17, جلل:17, يدى:16, الا:16, رفع:16, طهر:16, سفر:16, حمم:16, حفظ:16, کلل:16, ذکر:16, هو:16, بل:16, عين:16, رئى:16, قرء:16, نبو:16, عبد:16, فکه:15, يوم:15, بنو:15, فعل:14, مع:14, ملک:14, بعد:14, خرج:14, بلو:14, خفض:14, اذ:14, ثوى:13, دعو:13, نکر:13, ادى:13, غنى:13, عزز:13, حقق:13, ابراهيم:13, ذلکن:13, لقى:13, نسو:13, صحف:13, نزل:13, منى:13, سلم:13, شىء:13, جعل:13, يتم:13, قتل:13, رحم:13, قوى:13, سبق:13, صلح:13, حضض:13, اخر:13, زرع:13, قد:13, تبع:13, آدم:13, ضيف:13, انت:13, کنز:13, لئک:13, برد:13, نحن:13, کنن:13, ارث:13, نبت:13, مرء:13, ذو:13, أما:13, لغو:13, حيى:12, قرآن:12, سوى:12, کلا:12, علق:12, قلم:12, فضل:12, مسس:12, عرف:12, حدث:12, الو:12, جىء:12, سرر:12, عسى:12, سليمان:12, جنح:12, عمل:12, حمل:12, هون:12, سمو:12, الک:12, ليس:12, ا:12, عدد:12, ذلل:12, دين:12, اتى:12, ورث:12, عجز:12, کذب:12, بيت:12, موت:12, شعر:12, سبح:12, احد:12, لوم:12, ضعف:12, عتد:12, مصر:12, طعم:12, فرعون:12, نفس:12, هجر:12, بصر:12, عظم:12, بشر:12, صلو:12, قلل:12, ترف:12, ظلل:12, وسم:12, غرر:12, شعب:12, سوء:12, سکن:12, ولد:12, ذوق:12, نور:12, اکل:12, وجه:12, جهد:12, اخذ:12, مکن:12, طوع:12, ترک:12, عدل:11, درج:11, نهر:11, امر:11, زور:11, هل:11, وحد:11, اسرائيل:11, کما:11, نفع:11, عذب:11, فنى:11, نطق:11, حسن:11, بقى:11, نظر:11, هذان:11, وقى:11, شرى:11, بحر:11, ملء:11, او:11, صبح:11, لو:11, برک:11, شهد:11, غيب:11, قدم:11, بين:11, عن:11, هطع:11, قرض:10, فتن:10, انث:10, افف:10, برء:10, ارض:10, موه:10, نصر:10 | |||
</qcloud> | |||
== کلمات مشتق شده در قرآن == | == کلمات مشتق شده در قرآن == |
نسخهٔ کنونی تا ۱۶ دی ۱۳۹۵، ساعت ۰۳:۴۱
تکرار در قرآن: ۴۷(بار)
قاموس قرآن
(بر وزن فرس) و كرامت به معنى سخاوت، شرافت، نفاست و عزت است. در صحاح و قاموس گويد: «اَلْكَرَمُ ضِدُّ الّلُؤْمِ» يعنى كرم ضد لئامت است پس كريم به معنى سخى است چنان كه در دو كتاب فوق و اقرب الموارد آمده [نمل:40]. همانا پروردگار من بى نياز و سخاوتمند است. در مصباح فيومى و اقرب الموارد آمده: «كَرُمَ الشَّىْءُ كَرَماً: نَفَسَ وَ عَزَّ فَهُوَ كَریمٌ» بنابر اين كريم به معنى نفيس و عزيز است [يس:11]. او را به غفران و مزدى شريف و نفيس بشارت ده. راغب مىگويد: کرم اگر وصف خدا واقع شود مراد از آن احسان و نعمت آشكار خداست و اگر وصف انسان باشد نام اخلاق و افعال پسنديده اوست كه از وى ظاهر مىشود به كسى كريم نگويند مگر بعد از آنكه آن اخلاق و افعالى از وى ظاهر شود و هر چيزى كه در نوع خود شريف است با كرم توصيف مىشود. پس در هر جا از قرآن لفظ كريم يا كرامت و يا فعل آن آمد با در نظر گرفتن تناسب محل مىشود آن را به يكى از معانى چهارگانه كه در اول گفته شد گرفت. * [اسراء:70]. اولاد آدم را فضيلت داديم و شرافتمند كرديم و راه خشكى و دريا را بر وى گشوديم. * [اسراء:62]. بگو اين همان است كه بر من فضيلت دادى؟! * [يوسف:21]. آنكه يوسف را از مصر خريد به زنش گفت اقامت و سكونت او را در اين خانه، گرامى دار. *** كريم: از اسماء حسنى است، در غير خدا نيز به كار مىرود [نمل:40]. [انفطار:6-5]. كريم فقط در اين دو آيه وصف حق تعالى آمده است. آن را در خداوند جواد و منعم معنى كردهاند. «رَجُلٌ كَريمٌ اَىْ جَوادٌ. قَوْمٌ كِرامٌ اَىْ اَجْوادٌ». * [انفال:74]. طبرسى در اين آيه رزق كريم را عظيم و واسع و آنچه ناگوارى در آن نيست و در ذيل آيه چهارم از همين سوره، بزرگ و پر قيمت معنى كرده در اقرب الموارد آمده: «رِزْقٌ كَريمٌ اَىْ كَثيرٌ» اينها همه مصداق شرافت و نفاست اند. * [يوسف:31]. اين بشر نيست بلكه فرشتهاى است بزرگوار. ايضاً آيه هفدهم از سوره دخان و چهلم از حاقه و غيره. * [مؤمنون:116]. [واقعة:77]. وصف عرش در تمام آيات و در آيه 74 همين سوره «عظيم» و فقط در آيه فوق كريم آمده است، شايد آن نيز به معنى عظيم و شايد به معنى محترم و شرافتمند باشد: عرش محترميكه مصدر دستورات امور عالم است. طبرسى آن را نيكو معنى كرده و فرمايد: كريم در جمادات به معنى نيكو است. قرآن كريم: يعنى قرآن شريف و محترم و گرانقدر. جمع كريم كرام است به كسر اول [عبس:16-15]. با دست يا در دست نويسندگانى كه بزرگواران و نيكوكارانند [انفطار:11-10]. *** اكرم: اسم تفضيل است [حجرات:13]. محترمترين و شريفترين شما نزد خدا پرهيزكارترين شما است اين آيه همان است كه افتخارات پوچ را زير پا گذاشته و ارزش انسان را در پيشگاه خدا فقط در تقوى به رسميت مىشناساند و اگر پيامبران و امامان و فقهاء و نظير آنها را محترم مىداريم آنهم از «اتقى» بودنست و اگر سيدى را به خاطر اجدادش محترم بداريم باز منتهى به «اتقى» بودن اجدادش مىباشد. * [علق:4-3]. شايد مراد از اكرم آنست كه عطاى خدا مافوق عطاها است لذا در مجمع «اَعْظَمُ كَرَماً» كه كرم هيچ كريم به او نمىرسد گفته است. *** مُكْرِم (به صيغه فاعل) عزيز كننده. [حج:18]. هر كه خدا خوارش كند او را عزيز دارندهاى نيست. مُكْرَم (به صيغه مفعول) عزيز و شريف [انبیاء:26]. بلكه بندگانى شريف اند مكرمة (به صيغه مفعول) از باب تفعيل نيز بدان معنى است [عبس:14-13]. *** * [رحمن:27]. [رحمن:78]. اكرام مانند تكريم در كتب لغت متعدى آمده است «اَكْرَمَ فُلاناً: شَرَّفَهُ» در مفردات گفته: اكرام و تكريم آنست كه به كسى نفع خالصى يا شىء شريفى رسانده شود. خداوند داراى دو گونه صفات است: صفات جلال مثل عظمت، كبرياء، عزت، غلبه، پاكى و غيره و صفات جمال كه مبين مقام نعمت و افاضه رحمتاند مثل علم، قدرت، جود، رحمت و غيره. لفظ «ذُوالْجَلال» راجع به صفات جلال و عظمت و لفظ «الِاکرام» راجع به صفات جمال و نعمت و رحمت است پس اكرام در مقام افاضه رحمت و نعمت به بندگان است. معنى آيه اول چنين مىشود: مىماند پروردگارت كه داراى صفات جلال و جمال است خدائى كه مقام ذات بالاتر از همه و در مقام نعمت، معطى و مفيض همه نعمتهااست. در كشّاف از رسول خدا «صلى اللَّه عليه و آله» نقل شده: «اَلِظُّوا بِياذَاالْجَلالِ وَ الْاِكْرامِ» به خواندن خدا با اين جمله مداومت كنيد و آن حضرت كسى را ديد كه نماز مىخواند و مىگفت يا ذاالجلال و الاكرام فرمود: دعايت مستجاب شد.
ریشههای نزدیک مکانی
کلمات مشتق شده در قرآن
کلمه | تعداد تکرار در قرآن |
---|---|
کَرِيماً | ۴ |
کَرِيمٌ | ۱۲ |
أَکْرِمِي | ۱ |
کَرَّمْتَ | ۱ |
کَرَّمْنَا | ۱ |
مُکْرَمُونَ | ۳ |
مُکْرِمٍ | ۱ |
الْکَرِيمِ | ۲ |
کِرَاماً | ۲ |
کَرِيمٍ | ۸ |
الْمُکْرَمِينَ | ۲ |
الْکَرِيمُ | ۱ |
أَکْرَمَکُمْ | ۱ |
الْإِکْرَامِ | ۲ |
مُکَرَّمَةٍ | ۱ |
کِرَامٍ | ۱ |
فَأَکْرَمَهُ | ۱ |
أَکْرَمَنِ | ۱ |
تُکْرِمُونَ | ۱ |
الْأَکْرَمُ | ۱ |