ریشه ذنب: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
(افزودن نمودار دفعات)
جز (Move page script صفحهٔ ریشه ذنب‌ را به ریشه ذنب منتقل کرد)
 
(یک نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط یک کاربر دیگر نشان داده نشد)
خط ۲۹: خط ۲۹:
=== قاموس قرآن ===
=== قاموس قرآن ===
(بروزن فلس) گناه. ناگفته نماند: ذنب (بروزن فرس) به معنى دم حيوان و غيره است. و ذنب (بروزن عقل) در اصل به معنى گرفتن دم حيوان و غيره است. هر فعلى كه عاقبتش وخيم است آن را ذنب گويند زيرا كه جزاى آن مانند دم حيوان در آخر است و لذا است كه به گناه تبغه گويند كه جزايش در آخر و تابع آن است (مفردات) [شعراء:14]، براى آنها در عهده من گناهى است مى‏ترسم مرا بكشند. جمع ذنب ذنوب بروزن عقول است نحو [زمر:53]، [فرقان:58]. * [فتح:1-3]، غرض از «ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنبِكَ وَما تَأَخَّرَ» يعنى چه؟! آيا رسول خدا گناهى داشت تا آمرزيده شود؟! و آن گهى كه فتح مكه چه تناسبى با غفران ذنب دارد تا خدا بفرمايد براى تو مكه را فتح كرديم تا گناهان تو را بيآمرزيم؟! بخشودن شدن گناهان گذشته طبيعى و عادى است ولى گناهان آينده كه هنوز واقع نشده‏اند چطور بخشوده مى‏شوند؟! اولا بايد دانست: به احتمال نزديك به يقين مراد از «ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنبِكَ وَما تَأَخَّرَ» گناهان دور و نزديك است نه گناهانى كه در گذشته واقع شده و در آينده واقع خواهد شد. و به عبارت اخرى: گناهانى كه از مدت‏ها قبل واقع شده و گناهانى كه تازه انجام گرفته است. اين سخن كاملاً طبيعى است و احتياج به آن تأمل ركيك ندارد كه بگوئيم: يعنى گناهان گذشته را مى‏بخشد و توفيق مى‏دهد كه در آينده گناه نكنى. در روايت نيز كه اين تعبير آمده باشد بنابر احتمال فوق گناهان دور و نزديك مرا داند. اين احتمال را خداوند به بركت قرآن بر من الهام فرموده و در جاى ديگر نديده‏ايم. ثانياً در آيات ديگر نيز بحضرت رسول «صلى اللّه عليه و آله» نسبت ذنب داده شده كه لازم است دقت شود مثل [غافر:55]، بنظر مى‏آيد مراد از اين ذنب خيالاتى است كه درباره توفيق و پيشرفت اسلام به قلب مبارك آن حضرت راه مى‏يافت كه آيا اين دين پيش مى‏رود؟ لذا خدا فرموده: صبر كن وعده خدا حق است و براى گناهت كه در دل تو رفت و آمد مى‏كند استغفار كن. نظير اين سخن است كه مى‏گويد [بقره:214]، مى‏فرمايد به هنگام بأساء و ضراء متزلزل شدند تا جائى كه رسول و مؤمنان گفتند: يارى خدا كى خواهد آمد. اين گر چه حكايت از حال آنها نيز دارد و آن گهى رسول من حيث هو به تصريح آيه چنين حال را دارد و آن شامل حضرت رسول «صلى اللّه عليه و آله» هم مى‏شود. در آيه ديگر آمده [محمّد:19]، شايد مراد از اين ذنب نيز همان تنگى سينه آن حضرت باشد كه فرموده [هود:12]، و نيز فرموده [اعراف:2]، در سوره يوسف آيه 109 فرموده: پيش از تو مردانى فرستاديم و به آنها وحى مى‏كرديم... آيا در زمين سير نكردند تا عاقبت پيشينيان را بنگرند... آنگاه فرموده «حَتّى اِذا اسْتَيْئِسَ الرُّسُلُ وَ ظَنُّوا انَّهُم قَدْ كُذِبوا جاءَ هُمْ نَصَرُنا فَنُجِىَّ مَنْ نَشاءَ وَ لا يُرَدُّ بأْسُنا عَنِ الْقَوْمِ الْمُجْرمينَ». ظاهر آنست كه ضمير «ظنّو، اَنَّهُم، كُذِبوا» همه راجع به «الرُّسُل» است و به معنى چنين مى‏شود: تا آنگاه كه پيامبران مأيوس شدند و خيال كردند كه وعده عذاب درست نبوده يارى ما به آنها رسيد. آيا چنين خيالى در ذهن پيامبران خطور مى‏كند؟! و آيا اين عبارت اخراى آنست كه فرموده «وَ زُلْزِلُوا حَتّى يَقولَ الرَّسولُ وَالَّذينَ آمَنُوا مَعَهُ مَتى نَصْرُ اللّهِ»؟! واللّه العالم. در الميزان سه ضمير گذشته را به مردم برگردانده و فرموده: يعنى چون رسل از ايمان مردم مأيوس شدند و مردم پنداشتند كه پيامبران به دروغ وعده عذاب داده‏اند آنگاه يارى ما آمد. راجع به مرجع سه ضمير و اينكه راجع به مردم است با آيه هود كه درباره قصّه نوح آمده كه مردم به نوح گفتند«بَلْ نَظُنَّكُم كاذِبينَ» و فرعون به موسى گفت [اسراء:101] استدلال كرده است واللّه العالم. اينك مى‏رسيم به آيه «اِنّا فَتَحْنا» به نظر نگارنده حضرت رسول «صلى اللّه عليه و آله و سلم» درباره توفيق و پيشرفت اسلام ناراحتى‏ها و تنگى‏هاى خاطر داشت چنانكه خداوند بارها فرموده [غافر:55]، [نحل:127]، [روم:60]. اين آيات همه براى رفع دلتنگى آن حضرت و براى تسليت اوست. و چون مكه فتح شد و بت پرستى متلاشى گرديد اين وعده‏ها جاى خود را گرفت و آن حضرت خاطرش آرام و مطمئن گرديد كه ديگر دستى بالاى ناپديد شدند و كلمه عالم‏گير و دلنواز «لااِلهَ اِلّااللّه» مانند كوه استوارى سينه به زمين زد لذا خداوند فرمود: براى تو فتحى آشكار پيش آورديم تا گناهان دور و نزديكت را(كه همان خيالات بوده باشد) بيامرزيم و ديگر آن خيالات به ذهن تو نيايد آخرين سوره‏ايكه به آن حضرت نازل شده سوره نصر است كه فرموده «اِذا جاءَ نَصْرُاللّهِ وَ الْفَتْحُ وَ رَأَيْتَ النّاسَ يَدْخُلونَ فى دينِ اللّهِ اَفْواجاً فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ وَ اسْتَغْفِرْهُ اِنَّهُ كانَ تَوّاباً». يعنى چون يارى خدا و فتح آمد و ديدى كه مردم فوج فوج به دين خدا داخل مى‏شوند را تسبيح و حمد بگوى و آمرزش بطلب. طلب آمرزش ديگر براى چيست؟! يعنى حالا كه با چشم خود ديدى دين جاى خود را گرفت و بعوض يك يك، گروه گروه داخل دين مى‏شوند و وعده خدا عملى شد ديگر از آن خيالات كه داشتى آمرزش بخواه؟ مفسران در تقريب آيه شريفه اقوالى دارند كه از نظر نگارنده قانع كننده و دلچسب نيست و به آنچه گفته‏ام اعتماد دارم. بعضى از بزرگان فتح را صلح حديبيه گرفته و از آيات سوره كه صلح مزبور را يادآورى مى‏كند استمداد كرده است. ناگفته نماند گرچه در آيات اين سوره راجع به صلح حديبيه مطلبى هست ولى بعيد به نظر مى‏رسد مراد صلح باشد در روايات امام رضا «عليه السلام» آمده كه فتح مكه فرموده‏اند. و اگر مراد از فتح، جريان حديبيه باشد باز سخن ما به قوت خود باقى است و صلح حديبيه سبب آرامش خاطر آن حضرت گرديد و ديد كه وعده‏هاى خدا به تدريج جاى خود را مى‏گيرد واللّه العالم. * [رحمن:39]، به نظر مى‏آيد مراد از اين سؤال، سؤال استفهام است يعنى از كسى پرسيده نمى‏شود تو چه كاره بوده‏اى زيرا خداوند به همه چيز داناست و آن گهى فرمود [حاقة:18]. و فرمود [طارق:9]، و ما بعد آيه ما نحن فيه اين آيه است كه «يَعْرَفُ الْمُجْرِمُون بِسيماهُمْ...» يعنى: گناهكاران با علامت خود شناخته مى‏شوند مشروح اين سخن در «سئل» خواهد آمد انشاءاللّه.
(بروزن فلس) گناه. ناگفته نماند: ذنب (بروزن فرس) به معنى دم حيوان و غيره است. و ذنب (بروزن عقل) در اصل به معنى گرفتن دم حيوان و غيره است. هر فعلى كه عاقبتش وخيم است آن را ذنب گويند زيرا كه جزاى آن مانند دم حيوان در آخر است و لذا است كه به گناه تبغه گويند كه جزايش در آخر و تابع آن است (مفردات) [شعراء:14]، براى آنها در عهده من گناهى است مى‏ترسم مرا بكشند. جمع ذنب ذنوب بروزن عقول است نحو [زمر:53]، [فرقان:58]. * [فتح:1-3]، غرض از «ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنبِكَ وَما تَأَخَّرَ» يعنى چه؟! آيا رسول خدا گناهى داشت تا آمرزيده شود؟! و آن گهى كه فتح مكه چه تناسبى با غفران ذنب دارد تا خدا بفرمايد براى تو مكه را فتح كرديم تا گناهان تو را بيآمرزيم؟! بخشودن شدن گناهان گذشته طبيعى و عادى است ولى گناهان آينده كه هنوز واقع نشده‏اند چطور بخشوده مى‏شوند؟! اولا بايد دانست: به احتمال نزديك به يقين مراد از «ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنبِكَ وَما تَأَخَّرَ» گناهان دور و نزديك است نه گناهانى كه در گذشته واقع شده و در آينده واقع خواهد شد. و به عبارت اخرى: گناهانى كه از مدت‏ها قبل واقع شده و گناهانى كه تازه انجام گرفته است. اين سخن كاملاً طبيعى است و احتياج به آن تأمل ركيك ندارد كه بگوئيم: يعنى گناهان گذشته را مى‏بخشد و توفيق مى‏دهد كه در آينده گناه نكنى. در روايت نيز كه اين تعبير آمده باشد بنابر احتمال فوق گناهان دور و نزديك مرا داند. اين احتمال را خداوند به بركت قرآن بر من الهام فرموده و در جاى ديگر نديده‏ايم. ثانياً در آيات ديگر نيز بحضرت رسول «صلى اللّه عليه و آله» نسبت ذنب داده شده كه لازم است دقت شود مثل [غافر:55]، بنظر مى‏آيد مراد از اين ذنب خيالاتى است كه درباره توفيق و پيشرفت اسلام به قلب مبارك آن حضرت راه مى‏يافت كه آيا اين دين پيش مى‏رود؟ لذا خدا فرموده: صبر كن وعده خدا حق است و براى گناهت كه در دل تو رفت و آمد مى‏كند استغفار كن. نظير اين سخن است كه مى‏گويد [بقره:214]، مى‏فرمايد به هنگام بأساء و ضراء متزلزل شدند تا جائى كه رسول و مؤمنان گفتند: يارى خدا كى خواهد آمد. اين گر چه حكايت از حال آنها نيز دارد و آن گهى رسول من حيث هو به تصريح آيه چنين حال را دارد و آن شامل حضرت رسول «صلى اللّه عليه و آله» هم مى‏شود. در آيه ديگر آمده [محمّد:19]، شايد مراد از اين ذنب نيز همان تنگى سينه آن حضرت باشد كه فرموده [هود:12]، و نيز فرموده [اعراف:2]، در سوره يوسف آيه 109 فرموده: پيش از تو مردانى فرستاديم و به آنها وحى مى‏كرديم... آيا در زمين سير نكردند تا عاقبت پيشينيان را بنگرند... آنگاه فرموده «حَتّى اِذا اسْتَيْئِسَ الرُّسُلُ وَ ظَنُّوا انَّهُم قَدْ كُذِبوا جاءَ هُمْ نَصَرُنا فَنُجِىَّ مَنْ نَشاءَ وَ لا يُرَدُّ بأْسُنا عَنِ الْقَوْمِ الْمُجْرمينَ». ظاهر آنست كه ضمير «ظنّو، اَنَّهُم، كُذِبوا» همه راجع به «الرُّسُل» است و به معنى چنين مى‏شود: تا آنگاه كه پيامبران مأيوس شدند و خيال كردند كه وعده عذاب درست نبوده يارى ما به آنها رسيد. آيا چنين خيالى در ذهن پيامبران خطور مى‏كند؟! و آيا اين عبارت اخراى آنست كه فرموده «وَ زُلْزِلُوا حَتّى يَقولَ الرَّسولُ وَالَّذينَ آمَنُوا مَعَهُ مَتى نَصْرُ اللّهِ»؟! واللّه العالم. در الميزان سه ضمير گذشته را به مردم برگردانده و فرموده: يعنى چون رسل از ايمان مردم مأيوس شدند و مردم پنداشتند كه پيامبران به دروغ وعده عذاب داده‏اند آنگاه يارى ما آمد. راجع به مرجع سه ضمير و اينكه راجع به مردم است با آيه هود كه درباره قصّه نوح آمده كه مردم به نوح گفتند«بَلْ نَظُنَّكُم كاذِبينَ» و فرعون به موسى گفت [اسراء:101] استدلال كرده است واللّه العالم. اينك مى‏رسيم به آيه «اِنّا فَتَحْنا» به نظر نگارنده حضرت رسول «صلى اللّه عليه و آله و سلم» درباره توفيق و پيشرفت اسلام ناراحتى‏ها و تنگى‏هاى خاطر داشت چنانكه خداوند بارها فرموده [غافر:55]، [نحل:127]، [روم:60]. اين آيات همه براى رفع دلتنگى آن حضرت و براى تسليت اوست. و چون مكه فتح شد و بت پرستى متلاشى گرديد اين وعده‏ها جاى خود را گرفت و آن حضرت خاطرش آرام و مطمئن گرديد كه ديگر دستى بالاى ناپديد شدند و كلمه عالم‏گير و دلنواز «لااِلهَ اِلّااللّه» مانند كوه استوارى سينه به زمين زد لذا خداوند فرمود: براى تو فتحى آشكار پيش آورديم تا گناهان دور و نزديكت را(كه همان خيالات بوده باشد) بيامرزيم و ديگر آن خيالات به ذهن تو نيايد آخرين سوره‏ايكه به آن حضرت نازل شده سوره نصر است كه فرموده «اِذا جاءَ نَصْرُاللّهِ وَ الْفَتْحُ وَ رَأَيْتَ النّاسَ يَدْخُلونَ فى دينِ اللّهِ اَفْواجاً فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ وَ اسْتَغْفِرْهُ اِنَّهُ كانَ تَوّاباً». يعنى چون يارى خدا و فتح آمد و ديدى كه مردم فوج فوج به دين خدا داخل مى‏شوند را تسبيح و حمد بگوى و آمرزش بطلب. طلب آمرزش ديگر براى چيست؟! يعنى حالا كه با چشم خود ديدى دين جاى خود را گرفت و بعوض يك يك، گروه گروه داخل دين مى‏شوند و وعده خدا عملى شد ديگر از آن خيالات كه داشتى آمرزش بخواه؟ مفسران در تقريب آيه شريفه اقوالى دارند كه از نظر نگارنده قانع كننده و دلچسب نيست و به آنچه گفته‏ام اعتماد دارم. بعضى از بزرگان فتح را صلح حديبيه گرفته و از آيات سوره كه صلح مزبور را يادآورى مى‏كند استمداد كرده است. ناگفته نماند گرچه در آيات اين سوره راجع به صلح حديبيه مطلبى هست ولى بعيد به نظر مى‏رسد مراد صلح باشد در روايات امام رضا «عليه السلام» آمده كه فتح مكه فرموده‏اند. و اگر مراد از فتح، جريان حديبيه باشد باز سخن ما به قوت خود باقى است و صلح حديبيه سبب آرامش خاطر آن حضرت گرديد و ديد كه وعده‏هاى خدا به تدريج جاى خود را مى‏گيرد واللّه العالم. * [رحمن:39]، به نظر مى‏آيد مراد از اين سؤال، سؤال استفهام است يعنى از كسى پرسيده نمى‏شود تو چه كاره بوده‏اى زيرا خداوند به همه چيز داناست و آن گهى فرمود [حاقة:18]. و فرمود [طارق:9]، و ما بعد آيه ما نحن فيه اين آيه است كه «يَعْرَفُ الْمُجْرِمُون بِسيماهُمْ...» يعنى: گناهكاران با علامت خود شناخته مى‏شوند مشروح اين سخن در «سئل» خواهد آمد انشاءاللّه.
===ریشه‌های [[راهنما:نزدیک مکانی|نزدیک مکانی]]===
<qcloud htmlpre='ریشه_'>
هم:100, ل:82, ب:80, ف:78, کم:74, نا:72, غفر:68, من:62, وله:56, اله:56, الله:51, ه:43, ک:32, انن:32, لا:28, ما:26, کون:26, اخر:24, على:23, قول:22, ان:22, ربب:22, الى:22, عن:21, صحب:21, ى:20, ذنب:20, عذب:19, سئل:19, اذا:18, امن:18, عرف:18, الا:18, علم:17, سمو:17, ظلم:17, عبد:17, الذين:17, مثل:17, اخذ:16, عقب:16, ايى:16, ها:16, شدد:16, قتل:15, جمع:15, فى:15, خوف:15, هلک:15, طوع:15, خبر:15, انس:15, صوب:15, خرج:15, عمل:14, جنن:14, قوى:14, کثر:14, عجل:14, ارض:14, کلل:14, کفى:14, سعر:14, اجل:14, رسل:14, عظم:14, قدم:14, وقى:14, رحم:13, خلق:13, قبل:13, بعض:13, ثنى:13, اهل:13, بعد:13, سوء:13, حمد:13, سبح:13, صلح:13, بل:13, خلط:13, جرم:13, سرف:13, کفر:13, خطء:13, عزز:13, توب:13, هذا:13, حقق:13, صحف:13, دخل:13, سحق:13, طبع:13, غرق:13, سوى:13, جور:13, متن:13, نفس:12, نشء:12, جرى:12, نشر:12, الذى:12, وئد:12, تحت:12, هل:12, انتم:12, تمم:12, بصر:12, يوم:12, زوج:12, سبق:12, هو:12, صبر:12, هارون:12, شىء:12, ذا:12, بشر:12, قلب:12, وسم:12, اول:12, قوم:12, ن:12, ابو:12, نور:12, امر:12, کشط:12, فرعون:12, نعم:12, ذى:12, لو:12, رود:12, لم:12, کذب:11, طول:11, حيى:11, وعد:11, الم:11, ردد:11, اذ:11, نوب:11, سوف:11, کلا:11, صرر:11, نوح:11, قرن:11, عرض:11, ذکر:11, يا:11, صدق:11, فسق:11, ويل:11, کما:11, الو:11, دمدم:11, ا:11, سبل:11, يوسف:11, دعو:11, قنت:11, حبب:11, ذهب:11, ثبت:11, کتب:11, ذو:11, عسى:11, ذلکم:11, ثم:11, وفى:10, موت:10, نهر:10, فعل:10, مع:10, عشو:10, ائى:10, حصب:10, سمع:10
</qcloud>


== کلمات مشتق شده در قرآن ==
== کلمات مشتق شده در قرآن ==

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۶ دی ۱۳۹۵، ساعت ۰۳:۳۹

تکرار در قرآن: ۳۹(بار)

لیست کلمات مشتق شده


در حال بارگیری...


قاموس قرآن

(بروزن فلس) گناه. ناگفته نماند: ذنب (بروزن فرس) به معنى دم حيوان و غيره است. و ذنب (بروزن عقل) در اصل به معنى گرفتن دم حيوان و غيره است. هر فعلى كه عاقبتش وخيم است آن را ذنب گويند زيرا كه جزاى آن مانند دم حيوان در آخر است و لذا است كه به گناه تبغه گويند كه جزايش در آخر و تابع آن است (مفردات) [شعراء:14]، براى آنها در عهده من گناهى است مى‏ترسم مرا بكشند. جمع ذنب ذنوب بروزن عقول است نحو [زمر:53]، [فرقان:58]. * [فتح:1-3]، غرض از «ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنبِكَ وَما تَأَخَّرَ» يعنى چه؟! آيا رسول خدا گناهى داشت تا آمرزيده شود؟! و آن گهى كه فتح مكه چه تناسبى با غفران ذنب دارد تا خدا بفرمايد براى تو مكه را فتح كرديم تا گناهان تو را بيآمرزيم؟! بخشودن شدن گناهان گذشته طبيعى و عادى است ولى گناهان آينده كه هنوز واقع نشده‏اند چطور بخشوده مى‏شوند؟! اولا بايد دانست: به احتمال نزديك به يقين مراد از «ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنبِكَ وَما تَأَخَّرَ» گناهان دور و نزديك است نه گناهانى كه در گذشته واقع شده و در آينده واقع خواهد شد. و به عبارت اخرى: گناهانى كه از مدت‏ها قبل واقع شده و گناهانى كه تازه انجام گرفته است. اين سخن كاملاً طبيعى است و احتياج به آن تأمل ركيك ندارد كه بگوئيم: يعنى گناهان گذشته را مى‏بخشد و توفيق مى‏دهد كه در آينده گناه نكنى. در روايت نيز كه اين تعبير آمده باشد بنابر احتمال فوق گناهان دور و نزديك مرا داند. اين احتمال را خداوند به بركت قرآن بر من الهام فرموده و در جاى ديگر نديده‏ايم. ثانياً در آيات ديگر نيز بحضرت رسول «صلى اللّه عليه و آله» نسبت ذنب داده شده كه لازم است دقت شود مثل [غافر:55]، بنظر مى‏آيد مراد از اين ذنب خيالاتى است كه درباره توفيق و پيشرفت اسلام به قلب مبارك آن حضرت راه مى‏يافت كه آيا اين دين پيش مى‏رود؟ لذا خدا فرموده: صبر كن وعده خدا حق است و براى گناهت كه در دل تو رفت و آمد مى‏كند استغفار كن. نظير اين سخن است كه مى‏گويد [بقره:214]، مى‏فرمايد به هنگام بأساء و ضراء متزلزل شدند تا جائى كه رسول و مؤمنان گفتند: يارى خدا كى خواهد آمد. اين گر چه حكايت از حال آنها نيز دارد و آن گهى رسول من حيث هو به تصريح آيه چنين حال را دارد و آن شامل حضرت رسول «صلى اللّه عليه و آله» هم مى‏شود. در آيه ديگر آمده [محمّد:19]، شايد مراد از اين ذنب نيز همان تنگى سينه آن حضرت باشد كه فرموده [هود:12]، و نيز فرموده [اعراف:2]، در سوره يوسف آيه 109 فرموده: پيش از تو مردانى فرستاديم و به آنها وحى مى‏كرديم... آيا در زمين سير نكردند تا عاقبت پيشينيان را بنگرند... آنگاه فرموده «حَتّى اِذا اسْتَيْئِسَ الرُّسُلُ وَ ظَنُّوا انَّهُم قَدْ كُذِبوا جاءَ هُمْ نَصَرُنا فَنُجِىَّ مَنْ نَشاءَ وَ لا يُرَدُّ بأْسُنا عَنِ الْقَوْمِ الْمُجْرمينَ». ظاهر آنست كه ضمير «ظنّو، اَنَّهُم، كُذِبوا» همه راجع به «الرُّسُل» است و به معنى چنين مى‏شود: تا آنگاه كه پيامبران مأيوس شدند و خيال كردند كه وعده عذاب درست نبوده يارى ما به آنها رسيد. آيا چنين خيالى در ذهن پيامبران خطور مى‏كند؟! و آيا اين عبارت اخراى آنست كه فرموده «وَ زُلْزِلُوا حَتّى يَقولَ الرَّسولُ وَالَّذينَ آمَنُوا مَعَهُ مَتى نَصْرُ اللّهِ»؟! واللّه العالم. در الميزان سه ضمير گذشته را به مردم برگردانده و فرموده: يعنى چون رسل از ايمان مردم مأيوس شدند و مردم پنداشتند كه پيامبران به دروغ وعده عذاب داده‏اند آنگاه يارى ما آمد. راجع به مرجع سه ضمير و اينكه راجع به مردم است با آيه هود كه درباره قصّه نوح آمده كه مردم به نوح گفتند«بَلْ نَظُنَّكُم كاذِبينَ» و فرعون به موسى گفت [اسراء:101] استدلال كرده است واللّه العالم. اينك مى‏رسيم به آيه «اِنّا فَتَحْنا» به نظر نگارنده حضرت رسول «صلى اللّه عليه و آله و سلم» درباره توفيق و پيشرفت اسلام ناراحتى‏ها و تنگى‏هاى خاطر داشت چنانكه خداوند بارها فرموده [غافر:55]، [نحل:127]، [روم:60]. اين آيات همه براى رفع دلتنگى آن حضرت و براى تسليت اوست. و چون مكه فتح شد و بت پرستى متلاشى گرديد اين وعده‏ها جاى خود را گرفت و آن حضرت خاطرش آرام و مطمئن گرديد كه ديگر دستى بالاى ناپديد شدند و كلمه عالم‏گير و دلنواز «لااِلهَ اِلّااللّه» مانند كوه استوارى سينه به زمين زد لذا خداوند فرمود: براى تو فتحى آشكار پيش آورديم تا گناهان دور و نزديكت را(كه همان خيالات بوده باشد) بيامرزيم و ديگر آن خيالات به ذهن تو نيايد آخرين سوره‏ايكه به آن حضرت نازل شده سوره نصر است كه فرموده «اِذا جاءَ نَصْرُاللّهِ وَ الْفَتْحُ وَ رَأَيْتَ النّاسَ يَدْخُلونَ فى دينِ اللّهِ اَفْواجاً فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ وَ اسْتَغْفِرْهُ اِنَّهُ كانَ تَوّاباً». يعنى چون يارى خدا و فتح آمد و ديدى كه مردم فوج فوج به دين خدا داخل مى‏شوند را تسبيح و حمد بگوى و آمرزش بطلب. طلب آمرزش ديگر براى چيست؟! يعنى حالا كه با چشم خود ديدى دين جاى خود را گرفت و بعوض يك يك، گروه گروه داخل دين مى‏شوند و وعده خدا عملى شد ديگر از آن خيالات كه داشتى آمرزش بخواه؟ مفسران در تقريب آيه شريفه اقوالى دارند كه از نظر نگارنده قانع كننده و دلچسب نيست و به آنچه گفته‏ام اعتماد دارم. بعضى از بزرگان فتح را صلح حديبيه گرفته و از آيات سوره كه صلح مزبور را يادآورى مى‏كند استمداد كرده است. ناگفته نماند گرچه در آيات اين سوره راجع به صلح حديبيه مطلبى هست ولى بعيد به نظر مى‏رسد مراد صلح باشد در روايات امام رضا «عليه السلام» آمده كه فتح مكه فرموده‏اند. و اگر مراد از فتح، جريان حديبيه باشد باز سخن ما به قوت خود باقى است و صلح حديبيه سبب آرامش خاطر آن حضرت گرديد و ديد كه وعده‏هاى خدا به تدريج جاى خود را مى‏گيرد واللّه العالم. * [رحمن:39]، به نظر مى‏آيد مراد از اين سؤال، سؤال استفهام است يعنى از كسى پرسيده نمى‏شود تو چه كاره بوده‏اى زيرا خداوند به همه چيز داناست و آن گهى فرمود [حاقة:18]. و فرمود [طارق:9]، و ما بعد آيه ما نحن فيه اين آيه است كه «يَعْرَفُ الْمُجْرِمُون بِسيماهُمْ...» يعنى: گناهكاران با علامت خود شناخته مى‏شوند مشروح اين سخن در «سئل» خواهد آمد انشاءاللّه.

ریشه‌های نزدیک مکانی

کلمات مشتق شده در قرآن

کلمه تعداد تکرار در قرآن
بِذُنُوبِهِمْ‌ ۷
ذُنُوبَنَا ۴
ذُنُوبَکُمْ‌ ۳
لِذُنُوبِهِمْ‌ ۱
الذُّنُوبَ‌ ۲
بِذُنُوبِکُمْ‌ ۱
ذُنُوبِهِمْ‌ ۱
لِذَنْبِکِ‌ ۱
ذُنُوبِکُمْ‌ ۳
بِذُنُوبِ‌ ۲
ذَنْبٌ‌ ۱
ذُنُوبِهِمُ‌ ۱
بِذَنْبِهِ‌ ۱
الذَّنْبِ‌ ۱
بِذُنُوبِنَا ۱
لِذَنْبِکَ‌ ۲
ذَنْبِکَ‌ ۱
ذَنُوباً ۱
ذَنُوبِ‌ ۱
ذَنْبِهِ‌ ۱
بِذَنْبِهِمْ‌ ۲
ذَنْبٍ‌ ۱

ریشه‌های مرتبط