ریشه ورث: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
(افزودن نمودار دفعات)
جز (Move page script صفحهٔ ریشه ورث‌ را به ریشه ورث منتقل کرد)
 
(یک نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط یک کاربر دیگر نشان داده نشد)
خط ۲۹: خط ۲۹:
=== قاموس قرآن ===
=== قاموس قرآن ===
وراتث و ارث منتقل شدن مالى است به تو از ديگرى بدون خريدن و نظير آن. بدين جهت مال ميت را ميراث، ارث و تُراث گفته‏اند(راغب) طبرسى فرموده: «اَلْميراثُ ماصارَ لِلْباقى مِنْ جَهَةِ الْبادى» ميراث آن است كه پس از گذشتن كسى به ديگرى ماند تعبير طبرسى رحمه الله از راغب جامعتر و رساتر است. در اينجا راجع به ارث از چند جهت لازم است بررسى شود: 1 اول از جهت ارث معمولى كه از ارقاب به انسان مى‏رسد. ارث اسلامى روى قرابت پايه گذارى شده و آنكه از لحاظ نسب به مرده نزديك‏تر است ارث را از او مى‏برد و تا او هست ديگران چيزى نمى‏برند و اگر دقت شودخواسته طبيعت انسان نيز چنين است واز اين جهت مراتب ارث را به سه مرتبه تقسيم كرده‏اند: 1- پدران، مادران، فرزندان 2- برادران، خواهران، اجداد 3- عموها، عمه‏ها، دايى‏ها، خاله‏ها. بلى زن و شوهر از يكديگر در هر مرتبه ارث مى‏برند [نساء:11]. به موجب اين آيه شريفه : 1- اگر ميت پسران ودختران داشته باشد هر پسر مقابل دو دختر ارث مى برد. 2- و اگر ميت فقط يك دختر داشته باشد نصف مال به او ميرسد و اگر دو دختر يا بيشتر باشند دوسوم مال را مى‏برند. 3- پدرو مادر ميت در صورت بودن اولاد هريك، يك ششم مى‏برند و در صورت نبودن اولاد، مادر يك سوم و پدر بقيه را مى‏برد و اگر ميت دوبرادر يا بيشتر داشته باشد مادر يك ششم و بقيه مال پدر است. * [نساء:12]. 4- اگر ميت يك خواهر يا يك برادر مادرى داشته باشد هر كدام يك ششم مى‏برند و اگر بيش از يك نفر باشند يك سوم مال را مى‏برند. * [نساء:176]. 5- اگر ميت فقط يك خواهر پدرى و ياپدرى و مادرى داشته باشد نصف مال را مى‏برد و در صورت عكس همه مال خواهر را برادر مى‏برد. 6- و اگر ميت دو خواهر داشته باشد دوسوم مال را مى‏برند و اگر خواهران و برادران باشند هر برادر مقابل دو خواهر ارث مى‏برد. ناگفته نماند آيه اخير در باره برادران و خواهران پدر ومادرى ويا پدرى است چنانكه آيه دوم در باره برادران وخواهران مادرى است . * [نساء:12]. 7- آيه در بيان ارث زن وشوهر است و آن اينكه اگر زن بميرد و فرزند نداشته باشد نصف مال او به شوهر مى‏رسد و اگر فرزند داشته باشد يك چهارم مال را شوهر مى‏برد و اگر شوهر بميرد و فرزند نداشته باشد زنش يك چهارم مى‏برد و اگر فرزندداشته باشد فقط يك هشتم مى‏برد. سهاميكه خداوند در قران عظيم بيان داشته همين هاست كه گفته شد بقيه مراتب به حكم [انفال:75]. احزاب:6]. ارث مى‏برند و تفصيل آن در فقه است. عصبه ناگفته نماند در ارث گاهى سهام تمام مال رااحاطه نمى‏كند و مقدارى زياد مى‏ماند مثلا اگر ميت يك پدر و يك دختر داشته باشد مال او را شش قسمت مى‏كنند سه قسمت مال دختر و يك قسمت مال پدر است و بقيه را كه دو قسمت است ارباعاً به دختر و پدر مى‏دهند. نصيب اولى پدر و دختر را فرض و نصيب دوم را رد نامند و چون پدرو دختر از هر كس به ميت نزديكتراند لذا بقيه را نيز به آن دو رد مى‏كنند. ولى اهل سنت بقيه را كه زايد بر سهام است به اقوام پدرى از قبيل برادر و عمو و غيره مى‏دهند و به آن «ارث عصبه» گويند اماشيعه به پيروى از اهل بيت عليهم السلام و به مضمون آيه «أُلوُوا الْاَرْحامِ» اين نظر را مردود مى‏داند در استبصار باب ميراث ذوى الارحام از حسين بزاز نقل مى‏كند كه به كسى گفتم: از امام صادق «عليه السلام» سوال كند كه: آيا تركه ميت مال كسى است كه به او نزديكتر است يا مال عصبه است؟ فرمود:«اَلْمالُ لِلْاَقْرَبِ وَالْعُصْبَةُ فى فيهِ التُّرابُ» مال از آن اقرب است، خاك بدهان عصبه باد. 2 دوم آيات ارث در باره پيامبران عليهم السلام مانند ساير انسانهاست. مثل [نمل:16]. [مريم:5-6]. آيه دوم در باره زكريا«عليه السلام» است كه از خدا براى خويش فرزندى خواست. و در آيه ديگر دعاى وى چنين نقل شده: [انبياء:89]. دراين دعا زگريا «عليه السلام» مى‏گويد: خدايا تنهايم نگذار و فرزندى به من عنايت فرما گرچه تو بهترين وارثان هستى. بهرحال مراد از «ورث - يرثنى» نمى‏شودنبوت باشد زيرا نبوت مقام و منصبى است خدايى و نمى‏شود پدر بميرد و نبوت او را پسرش صاحب شود [انعام:124]. پس مراد از آن در هر دو آيه وراثت مال است اینکه گفته‏اند وراثت نبوت است صحيح نيست زيرا كه گفته شد نبوت موروثى نيست گفته‏اند: روانيست منظور مال باشد كه مال دنيا پسندان ارزش ندارد كه در آيه مطرح شود. ميگويم چرا؟ چه اشكالى دارد كه خدا آن را درباره پيامبران مطرح كند آنهاهم بشر بودند و اولاد داشتند. وانگهى زكريا فرموده: «وَاِنّى خِفْتُ الْمَوالِىَ مِنْ وَراثى... فَهَبْ لى مِنْ لَدُنْكَ وَ لِيّاً يَرِثُنى...» ظاهر آيه آن است كه از اقوام ديگرش مى‏ترسد لذا فرزند مى‏خواهد كه وارث مال او باشد كه درصورت نبودن به موالى منتقل خواهدشد. نگارنده احتمال قوى ميدهم:كه مطرح شدن ارث در اين دوآيه براى آن است كه مردم در ارث گذاشتن انبياء شكى نداشته باشند و آن‏چه از ابوبكر نقل شده كه درعلت مصادره اموال فاطمه زهرا سلام الله عليها گفت: از رسول خدا شنيدم كه فرمود: «نَحْنُ مَعاشِرَ الْاَنْبياء لانُوَّرِثُ ما تَرَكْناهُ صَدَقَةٌ» از درجه اعتبار ساقط و مخالف دو آيه فوق و عمومات قرآن مجيد است و اگر چنين چيزى مى‏بود على بن ابيطالب «عليه السلام» و اهل بيت عليهم السلام از آن بى خبر نبودند. 3 سوم آياتى است راجع به گذشتن و يا هلاك مردمان سابق و جانشين و وارث بودن آيندگان مثل [احزاب:27]. زمين و ديار آنها را براى شما ارث گذاشت و شما مالك آنها شديد [شعراء:59]. [انبياء:105]. 4 چهارم آياتى است راجع به ارث بردن بهشت مثل [مريم:63]. [مؤمنون:11]. [شعراء:85]. [زمر:74]. در مجمع فرموده: از رسول خدا «صلى الله عليه واله» روايت شده: براى هر كس منزلى در بهشت و منزلی در آتش است كافر منزل مؤمن را در آتش وارث مى‏شود و مؤمن منزل كافر را در بهشت آيه [اعراف:43]. همان است. الميزان در توجيه ايه فرموده: موروث بودن جنت آن است كه هر كس از مومن و كافر مى‏تواند آن را باعمل بدست آورد، ولى آن در اثر شرك و عصيان از چنگ كافر بيرون شده و به مومن مانده است و مومن در اثر عملش وارث آن شده است. در المنار چند روايت مانند روايت گذشته نقل كرده وگويد: ارث بودن به بهشت بيكى از دو وجه است اول اينكه گويند: ارث مُلكى است بلامنازع (و از اين جهت به بهشت ارث اطلاق شده) دوم مضمون حديث كه مومنان نسبت به بهشت وارث كافرانند. نگارنده گويد: اين وجوه در صورتى صحيح اند كه بگوييم مؤمن مقدارى از بهشت را از كفار ارث برده. زيرا مقدارى نيز اثر اعمال خودش مى‏باشد حال آنكه آيات همه بهشت را ارث گفته‏اند. وانگهى «بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ» و «مَنْ كانَ تَقِيّاً» در آيات گذشته روشن مى‏كند كه بايد حل مطلب را در عمل صالح و تقوى جستجو كرد. كسى كه از دنيا مى‏رود اموال او به ورثه‏اش منتقل مى‏شود ورثه كسانى اند كه با ميت ارتباط نسبى دارند لذا اشكال ندارد كه بگوييم: بهشت باقى مانده اعمال دنيوى است و وارث آن مومنى است كه در دنيا با عمل رابطه داشته است پس اعمال دنيا موروث و بهشت ارث و مومن وارث است. واعتبار لفظ ارث در بهشت در اثر ارتباط مومن با عمل دنيوى است. والله العالم. دقت شود در تعبير طبرسى كه فرموده:«الميراث ماصار للباقى من جهةالبادى».
وراتث و ارث منتقل شدن مالى است به تو از ديگرى بدون خريدن و نظير آن. بدين جهت مال ميت را ميراث، ارث و تُراث گفته‏اند(راغب) طبرسى فرموده: «اَلْميراثُ ماصارَ لِلْباقى مِنْ جَهَةِ الْبادى» ميراث آن است كه پس از گذشتن كسى به ديگرى ماند تعبير طبرسى رحمه الله از راغب جامعتر و رساتر است. در اينجا راجع به ارث از چند جهت لازم است بررسى شود: 1 اول از جهت ارث معمولى كه از ارقاب به انسان مى‏رسد. ارث اسلامى روى قرابت پايه گذارى شده و آنكه از لحاظ نسب به مرده نزديك‏تر است ارث را از او مى‏برد و تا او هست ديگران چيزى نمى‏برند و اگر دقت شودخواسته طبيعت انسان نيز چنين است واز اين جهت مراتب ارث را به سه مرتبه تقسيم كرده‏اند: 1- پدران، مادران، فرزندان 2- برادران، خواهران، اجداد 3- عموها، عمه‏ها، دايى‏ها، خاله‏ها. بلى زن و شوهر از يكديگر در هر مرتبه ارث مى‏برند [نساء:11]. به موجب اين آيه شريفه : 1- اگر ميت پسران ودختران داشته باشد هر پسر مقابل دو دختر ارث مى برد. 2- و اگر ميت فقط يك دختر داشته باشد نصف مال به او ميرسد و اگر دو دختر يا بيشتر باشند دوسوم مال را مى‏برند. 3- پدرو مادر ميت در صورت بودن اولاد هريك، يك ششم مى‏برند و در صورت نبودن اولاد، مادر يك سوم و پدر بقيه را مى‏برد و اگر ميت دوبرادر يا بيشتر داشته باشد مادر يك ششم و بقيه مال پدر است. * [نساء:12]. 4- اگر ميت يك خواهر يا يك برادر مادرى داشته باشد هر كدام يك ششم مى‏برند و اگر بيش از يك نفر باشند يك سوم مال را مى‏برند. * [نساء:176]. 5- اگر ميت فقط يك خواهر پدرى و ياپدرى و مادرى داشته باشد نصف مال را مى‏برد و در صورت عكس همه مال خواهر را برادر مى‏برد. 6- و اگر ميت دو خواهر داشته باشد دوسوم مال را مى‏برند و اگر خواهران و برادران باشند هر برادر مقابل دو خواهر ارث مى‏برد. ناگفته نماند آيه اخير در باره برادران و خواهران پدر ومادرى ويا پدرى است چنانكه آيه دوم در باره برادران وخواهران مادرى است . * [نساء:12]. 7- آيه در بيان ارث زن وشوهر است و آن اينكه اگر زن بميرد و فرزند نداشته باشد نصف مال او به شوهر مى‏رسد و اگر فرزند داشته باشد يك چهارم مال را شوهر مى‏برد و اگر شوهر بميرد و فرزند نداشته باشد زنش يك چهارم مى‏برد و اگر فرزندداشته باشد فقط يك هشتم مى‏برد. سهاميكه خداوند در قران عظيم بيان داشته همين هاست كه گفته شد بقيه مراتب به حكم [انفال:75]. احزاب:6]. ارث مى‏برند و تفصيل آن در فقه است. عصبه ناگفته نماند در ارث گاهى سهام تمام مال رااحاطه نمى‏كند و مقدارى زياد مى‏ماند مثلا اگر ميت يك پدر و يك دختر داشته باشد مال او را شش قسمت مى‏كنند سه قسمت مال دختر و يك قسمت مال پدر است و بقيه را كه دو قسمت است ارباعاً به دختر و پدر مى‏دهند. نصيب اولى پدر و دختر را فرض و نصيب دوم را رد نامند و چون پدرو دختر از هر كس به ميت نزديكتراند لذا بقيه را نيز به آن دو رد مى‏كنند. ولى اهل سنت بقيه را كه زايد بر سهام است به اقوام پدرى از قبيل برادر و عمو و غيره مى‏دهند و به آن «ارث عصبه» گويند اماشيعه به پيروى از اهل بيت عليهم السلام و به مضمون آيه «أُلوُوا الْاَرْحامِ» اين نظر را مردود مى‏داند در استبصار باب ميراث ذوى الارحام از حسين بزاز نقل مى‏كند كه به كسى گفتم: از امام صادق «عليه السلام» سوال كند كه: آيا تركه ميت مال كسى است كه به او نزديكتر است يا مال عصبه است؟ فرمود:«اَلْمالُ لِلْاَقْرَبِ وَالْعُصْبَةُ فى فيهِ التُّرابُ» مال از آن اقرب است، خاك بدهان عصبه باد. 2 دوم آيات ارث در باره پيامبران عليهم السلام مانند ساير انسانهاست. مثل [نمل:16]. [مريم:5-6]. آيه دوم در باره زكريا«عليه السلام» است كه از خدا براى خويش فرزندى خواست. و در آيه ديگر دعاى وى چنين نقل شده: [انبياء:89]. دراين دعا زگريا «عليه السلام» مى‏گويد: خدايا تنهايم نگذار و فرزندى به من عنايت فرما گرچه تو بهترين وارثان هستى. بهرحال مراد از «ورث - يرثنى» نمى‏شودنبوت باشد زيرا نبوت مقام و منصبى است خدايى و نمى‏شود پدر بميرد و نبوت او را پسرش صاحب شود [انعام:124]. پس مراد از آن در هر دو آيه وراثت مال است اینکه گفته‏اند وراثت نبوت است صحيح نيست زيرا كه گفته شد نبوت موروثى نيست گفته‏اند: روانيست منظور مال باشد كه مال دنيا پسندان ارزش ندارد كه در آيه مطرح شود. ميگويم چرا؟ چه اشكالى دارد كه خدا آن را درباره پيامبران مطرح كند آنهاهم بشر بودند و اولاد داشتند. وانگهى زكريا فرموده: «وَاِنّى خِفْتُ الْمَوالِىَ مِنْ وَراثى... فَهَبْ لى مِنْ لَدُنْكَ وَ لِيّاً يَرِثُنى...» ظاهر آيه آن است كه از اقوام ديگرش مى‏ترسد لذا فرزند مى‏خواهد كه وارث مال او باشد كه درصورت نبودن به موالى منتقل خواهدشد. نگارنده احتمال قوى ميدهم:كه مطرح شدن ارث در اين دوآيه براى آن است كه مردم در ارث گذاشتن انبياء شكى نداشته باشند و آن‏چه از ابوبكر نقل شده كه درعلت مصادره اموال فاطمه زهرا سلام الله عليها گفت: از رسول خدا شنيدم كه فرمود: «نَحْنُ مَعاشِرَ الْاَنْبياء لانُوَّرِثُ ما تَرَكْناهُ صَدَقَةٌ» از درجه اعتبار ساقط و مخالف دو آيه فوق و عمومات قرآن مجيد است و اگر چنين چيزى مى‏بود على بن ابيطالب «عليه السلام» و اهل بيت عليهم السلام از آن بى خبر نبودند. 3 سوم آياتى است راجع به گذشتن و يا هلاك مردمان سابق و جانشين و وارث بودن آيندگان مثل [احزاب:27]. زمين و ديار آنها را براى شما ارث گذاشت و شما مالك آنها شديد [شعراء:59]. [انبياء:105]. 4 چهارم آياتى است راجع به ارث بردن بهشت مثل [مريم:63]. [مؤمنون:11]. [شعراء:85]. [زمر:74]. در مجمع فرموده: از رسول خدا «صلى الله عليه واله» روايت شده: براى هر كس منزلى در بهشت و منزلی در آتش است كافر منزل مؤمن را در آتش وارث مى‏شود و مؤمن منزل كافر را در بهشت آيه [اعراف:43]. همان است. الميزان در توجيه ايه فرموده: موروث بودن جنت آن است كه هر كس از مومن و كافر مى‏تواند آن را باعمل بدست آورد، ولى آن در اثر شرك و عصيان از چنگ كافر بيرون شده و به مومن مانده است و مومن در اثر عملش وارث آن شده است. در المنار چند روايت مانند روايت گذشته نقل كرده وگويد: ارث بودن به بهشت بيكى از دو وجه است اول اينكه گويند: ارث مُلكى است بلامنازع (و از اين جهت به بهشت ارث اطلاق شده) دوم مضمون حديث كه مومنان نسبت به بهشت وارث كافرانند. نگارنده گويد: اين وجوه در صورتى صحيح اند كه بگوييم مؤمن مقدارى از بهشت را از كفار ارث برده. زيرا مقدارى نيز اثر اعمال خودش مى‏باشد حال آنكه آيات همه بهشت را ارث گفته‏اند. وانگهى «بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ» و «مَنْ كانَ تَقِيّاً» در آيات گذشته روشن مى‏كند كه بايد حل مطلب را در عمل صالح و تقوى جستجو كرد. كسى كه از دنيا مى‏رود اموال او به ورثه‏اش منتقل مى‏شود ورثه كسانى اند كه با ميت ارتباط نسبى دارند لذا اشكال ندارد كه بگوييم: بهشت باقى مانده اعمال دنيوى است و وارث آن مومنى است كه در دنيا با عمل رابطه داشته است پس اعمال دنيا موروث و بهشت ارث و مومن وارث است. واعتبار لفظ ارث در بهشت در اثر ارتباط مومن با عمل دنيوى است. والله العالم. دقت شود در تعبير طبرسى كه فرموده:«الميراث ماصار للباقى من جهةالبادى».
===ریشه‌های [[راهنما:نزدیک مکانی|نزدیک مکانی]]===
<qcloud htmlpre='ریشه_'>
ارث:100, ل:51, من:48, ها:44, هم:42, ه:39, ارض:31, کون:29, نا:28, ف:25, ما:24, ان:24, فى:24, الذين:24, ى:22, ب:21, عبد:20, جنن:20, على:19, وله:19, کتب:19, کم:18, لا:18, ک:18, ورث:18, قوم:18, نحن:18, بعد:17, اله:17, انن:17, ن:16, قد:16, الله:16, جعل:16, اول:16, سمو:16, هدى:15, ولد:15, ذلک:15, اهل:15, بنو:15, امن:15, لم:15, قول:14, اکل:14, اسرائيل:14, فردوس:14, ابو:14, التى:14, او:14, شىء:14, عمل:14, ذکر:14, حبب:14, اتى:13, امم:13, ولى:13, اخر:13, اخذ:13, خلد:13, فرق:13, غفل:13, ربب:13, مول:13, حفظ:13, لدن:13, دور:13, تلک:13, خلف:13, ذا:13, مدد:13, فرد:13, جوب:12, شرق:12, عن:12, مکن:12, نعم:12, علم:12, نسو:12, يعقوب:12, کلل:12, مثل:12, سکن:12, سليمان:12, ندى:12, ندو:12, لمم:12, ثم:12, بصر:12, بوء:12, غفر:12, داود:12, رجل:12, خير:12, تبع:12, ايى:12, کره:12, وعد:12, صفو:12, اسر:12, صلح:12, صدق:12, انت:12, طعم:12, عذب:12, موسى:12, قدم:12, مرء:12, عرض:12, خبر:12, ضعف:12, موت:12, هذا:12, هو:12, هلک:11, قتل:11, قلل:11, کرم:11, بکى:11, ترک:11, وقى:11, فکه:11, يا:11, تلکم:11, سوى:11, اخو:11, حيى:11, عشو:11, رجع:11, عضل:11, بين:11, دين:11, الا:11, بکر:11, رئى:11, قرى:11, کلا:11, الى:11, جمم:11, هن:11, حلل:11, حضض:11, اولى:11, رود:11, کثر:11, صلو:11, حيث:11, رعب:11, ذهب:11, حتى:11, ا:11, رضو:11, وهب:11, وذر:11, فصل:11, عقب:11, کنز:11, فرعون:11, نصف:11, صحب:11, خسر:11, سوء:11, شکک:11, يوم:11, قضى:11, لبب:11, هامان:11, خلق:11, ثلث:11, غرب:11, دون:11, نزل:11, دنو:11, انس:11, لو:11, بعث:11, الذى:11, زبور:10, وسم:10, نفق:10, حقق:10, س:10, اجر:10, وصى:10, نطق:10, سبل:10, صبر:10, صوب:10, بعض:10
</qcloud>


== کلمات مشتق شده در قرآن ==
== کلمات مشتق شده در قرآن ==

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۶ دی ۱۳۹۵، ساعت ۰۳:۳۷

تکرار در قرآن: ۳۵(بار)

لیست کلمات مشتق شده


در حال بارگیری...


قاموس قرآن

وراتث و ارث منتقل شدن مالى است به تو از ديگرى بدون خريدن و نظير آن. بدين جهت مال ميت را ميراث، ارث و تُراث گفته‏اند(راغب) طبرسى فرموده: «اَلْميراثُ ماصارَ لِلْباقى مِنْ جَهَةِ الْبادى» ميراث آن است كه پس از گذشتن كسى به ديگرى ماند تعبير طبرسى رحمه الله از راغب جامعتر و رساتر است. در اينجا راجع به ارث از چند جهت لازم است بررسى شود: 1 اول از جهت ارث معمولى كه از ارقاب به انسان مى‏رسد. ارث اسلامى روى قرابت پايه گذارى شده و آنكه از لحاظ نسب به مرده نزديك‏تر است ارث را از او مى‏برد و تا او هست ديگران چيزى نمى‏برند و اگر دقت شودخواسته طبيعت انسان نيز چنين است واز اين جهت مراتب ارث را به سه مرتبه تقسيم كرده‏اند: 1- پدران، مادران، فرزندان 2- برادران، خواهران، اجداد 3- عموها، عمه‏ها، دايى‏ها، خاله‏ها. بلى زن و شوهر از يكديگر در هر مرتبه ارث مى‏برند [نساء:11]. به موجب اين آيه شريفه : 1- اگر ميت پسران ودختران داشته باشد هر پسر مقابل دو دختر ارث مى برد. 2- و اگر ميت فقط يك دختر داشته باشد نصف مال به او ميرسد و اگر دو دختر يا بيشتر باشند دوسوم مال را مى‏برند. 3- پدرو مادر ميت در صورت بودن اولاد هريك، يك ششم مى‏برند و در صورت نبودن اولاد، مادر يك سوم و پدر بقيه را مى‏برد و اگر ميت دوبرادر يا بيشتر داشته باشد مادر يك ششم و بقيه مال پدر است. * [نساء:12]. 4- اگر ميت يك خواهر يا يك برادر مادرى داشته باشد هر كدام يك ششم مى‏برند و اگر بيش از يك نفر باشند يك سوم مال را مى‏برند. * [نساء:176]. 5- اگر ميت فقط يك خواهر پدرى و ياپدرى و مادرى داشته باشد نصف مال را مى‏برد و در صورت عكس همه مال خواهر را برادر مى‏برد. 6- و اگر ميت دو خواهر داشته باشد دوسوم مال را مى‏برند و اگر خواهران و برادران باشند هر برادر مقابل دو خواهر ارث مى‏برد. ناگفته نماند آيه اخير در باره برادران و خواهران پدر ومادرى ويا پدرى است چنانكه آيه دوم در باره برادران وخواهران مادرى است . * [نساء:12]. 7- آيه در بيان ارث زن وشوهر است و آن اينكه اگر زن بميرد و فرزند نداشته باشد نصف مال او به شوهر مى‏رسد و اگر فرزند داشته باشد يك چهارم مال را شوهر مى‏برد و اگر شوهر بميرد و فرزند نداشته باشد زنش يك چهارم مى‏برد و اگر فرزندداشته باشد فقط يك هشتم مى‏برد. سهاميكه خداوند در قران عظيم بيان داشته همين هاست كه گفته شد بقيه مراتب به حكم [انفال:75]. احزاب:6]. ارث مى‏برند و تفصيل آن در فقه است. عصبه ناگفته نماند در ارث گاهى سهام تمام مال رااحاطه نمى‏كند و مقدارى زياد مى‏ماند مثلا اگر ميت يك پدر و يك دختر داشته باشد مال او را شش قسمت مى‏كنند سه قسمت مال دختر و يك قسمت مال پدر است و بقيه را كه دو قسمت است ارباعاً به دختر و پدر مى‏دهند. نصيب اولى پدر و دختر را فرض و نصيب دوم را رد نامند و چون پدرو دختر از هر كس به ميت نزديكتراند لذا بقيه را نيز به آن دو رد مى‏كنند. ولى اهل سنت بقيه را كه زايد بر سهام است به اقوام پدرى از قبيل برادر و عمو و غيره مى‏دهند و به آن «ارث عصبه» گويند اماشيعه به پيروى از اهل بيت عليهم السلام و به مضمون آيه «أُلوُوا الْاَرْحامِ» اين نظر را مردود مى‏داند در استبصار باب ميراث ذوى الارحام از حسين بزاز نقل مى‏كند كه به كسى گفتم: از امام صادق «عليه السلام» سوال كند كه: آيا تركه ميت مال كسى است كه به او نزديكتر است يا مال عصبه است؟ فرمود:«اَلْمالُ لِلْاَقْرَبِ وَالْعُصْبَةُ فى فيهِ التُّرابُ» مال از آن اقرب است، خاك بدهان عصبه باد. 2 دوم آيات ارث در باره پيامبران عليهم السلام مانند ساير انسانهاست. مثل [نمل:16]. [مريم:5-6]. آيه دوم در باره زكريا«عليه السلام» است كه از خدا براى خويش فرزندى خواست. و در آيه ديگر دعاى وى چنين نقل شده: [انبياء:89]. دراين دعا زگريا «عليه السلام» مى‏گويد: خدايا تنهايم نگذار و فرزندى به من عنايت فرما گرچه تو بهترين وارثان هستى. بهرحال مراد از «ورث - يرثنى» نمى‏شودنبوت باشد زيرا نبوت مقام و منصبى است خدايى و نمى‏شود پدر بميرد و نبوت او را پسرش صاحب شود [انعام:124]. پس مراد از آن در هر دو آيه وراثت مال است اینکه گفته‏اند وراثت نبوت است صحيح نيست زيرا كه گفته شد نبوت موروثى نيست گفته‏اند: روانيست منظور مال باشد كه مال دنيا پسندان ارزش ندارد كه در آيه مطرح شود. ميگويم چرا؟ چه اشكالى دارد كه خدا آن را درباره پيامبران مطرح كند آنهاهم بشر بودند و اولاد داشتند. وانگهى زكريا فرموده: «وَاِنّى خِفْتُ الْمَوالِىَ مِنْ وَراثى... فَهَبْ لى مِنْ لَدُنْكَ وَ لِيّاً يَرِثُنى...» ظاهر آيه آن است كه از اقوام ديگرش مى‏ترسد لذا فرزند مى‏خواهد كه وارث مال او باشد كه درصورت نبودن به موالى منتقل خواهدشد. نگارنده احتمال قوى ميدهم:كه مطرح شدن ارث در اين دوآيه براى آن است كه مردم در ارث گذاشتن انبياء شكى نداشته باشند و آن‏چه از ابوبكر نقل شده كه درعلت مصادره اموال فاطمه زهرا سلام الله عليها گفت: از رسول خدا شنيدم كه فرمود: «نَحْنُ مَعاشِرَ الْاَنْبياء لانُوَّرِثُ ما تَرَكْناهُ صَدَقَةٌ» از درجه اعتبار ساقط و مخالف دو آيه فوق و عمومات قرآن مجيد است و اگر چنين چيزى مى‏بود على بن ابيطالب «عليه السلام» و اهل بيت عليهم السلام از آن بى خبر نبودند. 3 سوم آياتى است راجع به گذشتن و يا هلاك مردمان سابق و جانشين و وارث بودن آيندگان مثل [احزاب:27]. زمين و ديار آنها را براى شما ارث گذاشت و شما مالك آنها شديد [شعراء:59]. [انبياء:105]. 4 چهارم آياتى است راجع به ارث بردن بهشت مثل [مريم:63]. [مؤمنون:11]. [شعراء:85]. [زمر:74]. در مجمع فرموده: از رسول خدا «صلى الله عليه واله» روايت شده: براى هر كس منزلى در بهشت و منزلی در آتش است كافر منزل مؤمن را در آتش وارث مى‏شود و مؤمن منزل كافر را در بهشت آيه [اعراف:43]. همان است. الميزان در توجيه ايه فرموده: موروث بودن جنت آن است كه هر كس از مومن و كافر مى‏تواند آن را باعمل بدست آورد، ولى آن در اثر شرك و عصيان از چنگ كافر بيرون شده و به مومن مانده است و مومن در اثر عملش وارث آن شده است. در المنار چند روايت مانند روايت گذشته نقل كرده وگويد: ارث بودن به بهشت بيكى از دو وجه است اول اينكه گويند: ارث مُلكى است بلامنازع (و از اين جهت به بهشت ارث اطلاق شده) دوم مضمون حديث كه مومنان نسبت به بهشت وارث كافرانند. نگارنده گويد: اين وجوه در صورتى صحيح اند كه بگوييم مؤمن مقدارى از بهشت را از كفار ارث برده. زيرا مقدارى نيز اثر اعمال خودش مى‏باشد حال آنكه آيات همه بهشت را ارث گفته‏اند. وانگهى «بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ» و «مَنْ كانَ تَقِيّاً» در آيات گذشته روشن مى‏كند كه بايد حل مطلب را در عمل صالح و تقوى جستجو كرد. كسى كه از دنيا مى‏رود اموال او به ورثه‏اش منتقل مى‏شود ورثه كسانى اند كه با ميت ارتباط نسبى دارند لذا اشكال ندارد كه بگوييم: بهشت باقى مانده اعمال دنيوى است و وارث آن مومنى است كه در دنيا با عمل رابطه داشته است پس اعمال دنيا موروث و بهشت ارث و مومن وارث است. واعتبار لفظ ارث در بهشت در اثر ارتباط مومن با عمل دنيوى است. والله العالم. دقت شود در تعبير طبرسى كه فرموده:«الميراث ماصار للباقى من جهةالبادى».

ریشه‌های نزدیک مکانی

کلمات مشتق شده در قرآن

کلمه تعداد تکرار در قرآن
الْوَارِثِ‌ ۱
مِيرَاثُ‌ ۲
وَرِثَهُ‌ ۱
يُورَثُ‌ ۱
تَرِثُوا ۱
يَرِثُهَا ۲
أُورِثْتُمُوهَا ۲
يَرِثُونَ‌ ۲
يُورِثُهَا ۱
أَوْرَثْنَا ۳
وَرِثُوا ۱
الْوَارِثُونَ‌ ۲
يَرِثُنِي‌ ۱
يَرِثُ‌ ۱
نَرِثُ‌ ۱
نُورِثُ‌ ۱
نَرِثُهُ‌ ۱
الْوَارِثِينَ‌ ۳
أَوْرَثْنَاهَا ۲
وَرَثَةِ ۱
وَرِثَ‌ ۱
أَوْرَثَکُمْ‌ ۱
أَوْرَثَنَا ۱
أُورِثُوا ۱
التُّرَاثَ‌ ۱

ریشه‌های مرتبط