ریشه طعم
تکرار در قرآن: ۴۸(بار)
قاموس قرآن
(بر وزن فلس) طعام خوردن. «طَعِمَ طَعْماً وَ طَعاماً: اَكَلَهُ». و نيز به معنى مزه آمده مثل شورى و شيرينى. [احزاب:53]. پس چون در خانه رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم طعام خورديد متفرق شويد. [محمّد:15]. طعم در اين آيه به معنى مزه است. به نظر طعم در آشاميدن نيز به كار مىرود آيه [بقره:249]. را شاهد آوردهاند كه طالوت به لشكريان خويش گفت: هر كه از آن نهر بنوشد از من نيست و هر كه ننوشد از من است. مىشود آيه [حاقة:36]. رانيز شاهد آورد بنابرغسلين چرك و مايع است. ولى طبرسى رحمة اللّه «لَمْ يَطْعَمَهُ» را چشيدن معنى كرده و در كتب لغت آمده:«طَعِمَ الشَّىءَ طَعْماً:ذاقَهُ» معنى آيه چنين ميشود: هر كه آن را نچشد از من است. الميزان و المنار نيز چشيدن گفتهاند. على هذا «اِلّا مَنِ اغْتَرَفَ» استثنا است از «فَمَنْ شَرِبَ» يعنى: هر كه از آن بنوشد از من نيست مگر كسيد كه با دست بخورد. و هر كه از آن نچشد از من است. وجود «مَنْ لَمْ يَطْعَمْهُ...» ميان مستثنى و مستثنى منه كلام را عوض كرده، اگر آن نبود معلوم مىشد كه نوشتگان از طالئت نيستند و با ملاحظه جمله فوق لشكريان سه گروه مىشوند: خورندگان. نچشندگان. با دست خورندگان. گروه سوم از گروه اول خارج شدهاند ولى دخولشان به گروه دوم معلوم نيست. و محتمل بود كه در جنگ استقامت نكنند. (از الميزان). و در آيه «... اِلّا مِنْ غِسْلينٍ» ظاهراً نظر بغذائيت آن است نه به مايع بودن بدليلآن كه در آيه بعدى فرموده: «لا يَأْكُلُهُ اِلّا الْخاطِئونَ» و گرنه «لا يَشْرِبُهُ» مىآمد. ولى در آيه [مائده:93]. اگر راجع به عدم در خمر قبل از تحريم باشد، آن وقت طعم در نوشيدن به كار رفته است. طبرسى در تفسير آن فرموده: اين كلمه باكل و شرب هر دو صالح است. ظاهراً «طِعِمُوا» را به معنى چشيدن گرفته چنانكه اختيار الميزان نيز همان است ولى در تفسير اهل بيت عليهم السلام به طعام حلال معنى شده است. در مفردات و نهايه نقل شده كه رسول خدا صلى اللژه عليه و آله و سلم درباره آب زمزم فرمودهاند: «انّها طعام طعم و شفاء سقم» آن طعام خوردنى و شفاى مرض است. ابن اثير گويد: يعنى آبش شخص را سير مىكند.
ریشههای نزدیک مکانی
کلمات مشتق شده در قرآن
کلمه | تعداد تکرار در قرآن |
---|---|
طَعَامٍ | ۲ |
طَعَامُ | ۴ |
يَطْعَمْهُ | ۱ |
طَعَامِکَ | ۱ |
الطَّعَامِ | ۱ |
طَعَامُکُمْ | ۱ |
الطَّعَامَ | ۵ |
إِطْعَامُ | ۱ |
تُطْعِمُونَ | ۱ |
طَعِمُوا | ۱ |
طَعَامُهُ | ۱ |
يُطْعِمُ | ۱ |
يُطْعَمُ | ۱ |
يَطْعَمُهَا | ۱ |
طَاعِمٍ | ۱ |
يَطْعَمُهُ | ۱ |
طَعَامٌ | ۳ |
طَعَاماً | ۲ |
اسْتَطْعَمَا | ۱ |
أَطْعِمُوا | ۲ |
يُطْعِمُنِي | ۱ |
طَعِمْتُمْ | ۱ |
نُطْعِمُ | ۲ |
أَطْعَمَهُ | ۱ |
طَعْمُهُ | ۱ |
يُطْعِمُونِ | ۱ |
فَإِطْعَامُ | ۱ |
طَعَامِ | ۳ |
يُطْعِمُونَ | ۱ |
نُطْعِمُکُمْ | ۱ |
طَعَامِهِ | ۱ |
إِطْعَامٌ | ۱ |
أَطْعَمَهُمْ | ۱ |