روایت:الکافی جلد ۲ ش ۱۱۳۷
آدرس: الكافي، جلد ۲، كتاب الإيمان و الكفر
عده من اصحابنا عن احمد بن محمد بن خالد عن منصور بن العباس عن سعيد بن جناح عن عثمان بن سعيد عن عبد الحميد بن علي الكوفي عن مهاجر الاسدي عن ابي عبد الله ع قال :
الکافی جلد ۲ ش ۱۱۳۶ | حدیث | الکافی جلد ۲ ش ۱۱۳۸ | |||||||||||||
|
ترجمه
کمره ای, اصول کافی ترجمه کمره ای جلد ۵, ۲۳۷
از مهاجر اسدى، از امام صادق (ع)، فرمود: عيسى بن مريم به يك آبادى گذر كرد كه اهل آن با هر چه پرنده و جاندار داشته يك جا مرده بودند، پس فرمود: هلا به راستى اينها نمردهاند جز به خشم و عذاب، و اگر به تدريج مرده بودند، يك ديگر را به خاك سپرده بودند، حواريون گفتند: اى روح اللَّه و كلمة اللَّه! به درگاه خدا دعا كن آنها را براى ما زنده كند و به ما گزارش دهند كه كردار آنان چه بوده است (كه بدين كيفر رسيدهاند) تا ما از آن دورى كنيم، عيسى آن را از پروردگار خود درخواست كرد و از فضا بدو فرياد شد كه: آنان را فرياد كن، عيسى در شب بر يك تپهاى از زمين برآمد و فرمود: اى مردم! اين آبادى و يك تن از ميان آنها به او پاسخ گفت: پرستش طاغوت و دوستى دنيا به همراه ترس اندك (از خدا) و آرزوى دور و دراز و غفلت در سرگرمى و بازى، پس عيسى (ع) فرمود: دوستى شما با دنيا چگونه بود و چه اندازه دنيا طلب بوديد؟ در پاسخ گفت: به اندازه دوستى كودك در باره مادرش، هر گاه به ما رو مىآورد شاد و خرسند مىشديم و چون به ما رو مىكرد مىگريستيم و غمناك مىشديم. فرمود: پرستش شما از طاغوت چگونه بود؟ در پاسخ گفت: از گنهكاران فرمانبرى داشتيم. فرمود: سرانجام كارِ شما چه شد و به كجا كشيد؟ در پاسخ گفت: شب را در عافيت و خوشى به سر برديم و بامدادان در هاويه افتاديم. فرمود: هاويه چيست؟ در پاسخ گفت: سجّين است، فرمود: سجّين چيست؟ در پاسخ گفت: كوههائى از آتش تافته و شعلهور كه تا روز رستاخيز بر ما فروزان است، فرمود: چه گفتيد و چه با شما گفتند؟ در پاسخ گفت: گفتيم ما را برگردانيد به دنيا تا در آن زهد در پيش گيريم و به ما گفته شد: دروغ مىگوئيد. فرمود: واى بر تو، چگونه جز تو ديگرى از ميان آنها با من سخن نگفت؟ در پاسخ گفت: يا روح اللَّه! همه را مهار و لگام آتشين بر دهان است و به دست فرشتههاى سخت و تند گرفتارند و راستش من در ميان آنها به سر مىبردم و از آنها نبودم و چون عذاب فرود آمد، مرا هم در گرفت به همراه آنها، من هم با يك مو بر لبه دوزخ آويزانم و نمىدانم كه در آن معلّق زنم يا از آن رهائى يابم. عيسى رو به حواريون كرد و فرمود: اى دوستان خدا! نان خشك با نمكِ زبر و خوابيدن بر زباله دانها خير بسيارى است با اينكه عافيت دنيا و آخرت را تأمين كند.
مصطفوى, اصول کافی ترجمه مصطفوی جلد ۴, ۶
حضرت صادق عليه السّلام فرمود: عيسى بن مريم بقريه گذشت كه اهل آن و پرندهها و جاندارانش يك جا مرده بوند، فرمود: همان اينها بخشم و عذاب (خدا) هلاك شدهاند، و اگر بمرگ خود بتدريج مرده بودند هر آينه يك ديگر را بخاك سپرده بودند، حواريون عرضكردند: يا روح اللَّه از خدا بخواه اينان را براى ما زنده كند تا بما بگويند كردارشان چه بوده (كه باين عذاب گرفتار شدهاند) تا ما از آن دورى كنيم، عيسى عليه السّلام از پروردگار خود خواست، پس از جانب فضا بدو ندا شد: كه آنان را صدا بزن، پس عيسى عليه السّلام شب هنگام بر تپه از زمين برآمد، و فرمود: اى مردم اين ده، يك تن از ميان آنها پاسخ داد، بلى اى روح خدا و كلمهاش، فرمود: واى بر شما كردار شما چه بود؟ در پاسخ عرضكردم: پرستش طاغوت، و دوستى دنيا بهمراه ترس اندك (از خدا) و آرزوى دور و دراز، و غفلت در سرگرمى و بازى، عيسى عليه السّلام فرمود: دوستى شما بدنيا چگونه بود؟ عرضكرد: مانند دوستى كودك بمادرش، هر گاه بما رو مىآورد شاد و خرسند ميشديم، و چون از ما رو مىگرداند گريان و غمناك ميشديم فرمود: پرستش شما از طاغوت چگونه بود؟ عرضكرد، گنهكاران را فرمانبرى داشتيم، فرمود: سر انجام كار شما بكجا كشيد؟ عرضكرد: شبى را بخوشى بسر برديم و بامدادان در هاويه افتاديم، فرمود هاويه چيست؟ عرضكرد: سجين است، فرمود: سجين چيست؟ عرضكرد: كوههائى از آتش گداخته است كه تا در روز قيامت بر ما فروزان است، فرمود: پس چه گفتيد و بشما چه گفتند:؟ عرضكرد: گفتيم ما را بدنيا برگردانيد تا در آن زهد ورزيم، بما گفته شد: دروغ ميگوئيد، فرمود: واى بر تو چه شد كه جز تو ديگرى از اين جماعت با من سخن نگفت؟ عرضكرد: يا روح اللَّه همه آنها بدهنه و لگام آتشين مهار شدهاند، و بدست فرشتگان سخت و تند گرفتارند، و من در ميان آنها بسر ميبردم ولى از آنها نبودم، تا آن هنگام كه عذاب خدا آمد مرا هم با ايشان در برگرفت، پس من بتار موئى بر لبه دوزخ آويزانم و نميدانم كه آيا در آن برو در افتم و يا از آن رهائى يابم، پس عيسى عليه السّلام بسوى حواريين رو كرده فرمود: اى دوستان خدا خوردن نانى خشك با نمكى زبر و خوابيدن بر مزبلهها خير بسياريست در صورتى كه دنيا و آخرت در عافيت باشد.
محمدعلى اردكانى, تحفة الأولياء( ترجمه أصول كافى) - جلد ۳, ۷۴۹
چند نفر از اصحاب ما روايت كردهاند، از احمد بن محمد بن خالد، از منصور بن عبّاس، از سعيد بن جناح، از عثمان بن سعيد، از عبد الحميد بن على كوفى، از مهاجر اسدى، از امام جعفر صادق عليه السلام كه فرمود:
«عيسى بن مريم عليهما السلام به دهى گذشت كه اهل آن و مرغان و حيوانات آن، همه مرده بودند.
حضرت عيسى عليه السلام فرمود كه: ايشان نمردهاند، مگر به غضبى كه ايشان را به يكبار هلاك كرده است، و اگر جدا جدا مىمردند، يكديگر را در خاك پنهان مىكردند. حواريّان عرض كردند كه: يا روح اللَّه! [و كلمه خدا، يعنى كسى كه به يك سخن آن جناب موجود شده]، خدا را بخوان و دعا كن كه ايشان را براى ما زنده گرداند، تا ما را خبر دهند كه اعمال ايشان چه بوده است، تا از آن اجتناب كنيم. پس عيسى عليه السلام پروردگار خويش را خواند». حضرت صادق عليه السلام فرمود كه: «از هوا ندايى به او رسيد كه ايشان را آواز ده؛ پس عيسى عليه السلام در شب برخاست و بر بلندى و تلى از آن زمين ايستاد، و فرمود كه: اى اهل اين ده! پس جوابدهندهاى از ايشان آن حضرت را جواب داد كه: لبيّك، يا روح اللَّه و كلمهى آن جناب! حضرت فرمود: واى بر شما! اعمال شما چه بود؟ عرض كرد كه: پرستش طاغوت، و دوستى دنيا با ترس كم، و آرزوى دور و دراز، و غفلت و بىخبرى در لهو و لعب. عيسى فرمود كه: دوستى شما با دنيا چگونه بود؟ عرض كرد كه: مانند دوستى كودك با مادرش. چون به ما رو مىآورد، شاد و خوشحال مىشديم و چون رو از ما مىگردانيد و پشت مىكرد، مىگريستيم و اندوهناك مىگشتيم. فرمود كه: پرستش شما از براى طاغوت چگونه بود؟ عرض كرد كه: فرمانبردارى از براى صاحبان معاصى. فرمود كه: عاقبت كار شما چگونه بود؟ عرض كرد كه: شب، با عافيت غنوديم و صبح كرديم و در هاويه بوديم. فرمود كه: هاويه چيست؟ عرض كرد كه: سجّين. فرمود كه: سجّين چيست؟ عرض كرد كه: كوهها است از آتش كه بر ما افروخته مىشود، تا روز قيامت. فرمود كه: شما چه گفتيد و به شما چه گفته شد؟ عرض كرد كه: گفتيم: ما را به سوى دنيا برگردان تا در آن زهد ورزيم. به ما گفته شد كه: دروغ گفتيد. فرمود: واى بر تو! چگونه است كه غير از تو از ميان ايشان كسى با من سخن نمىگويد؟ عرض كرد كه: يا روح اللَّه! به درستى كه ايشان را لجام كردهاند به لجامهايى از آتش، كه در دست فرشتگان غلاظ و شداد است، كه در نهايت درشتى و سختىاند. و به درستى كه من در ميانه ايشان بودم و از ايشان نبودم؛ پس چون عذاب خدا فرود آمد، مرا با ايشان فرا گرفت، و من بر كنار دوزخ به مويى آويختهام. نمىدانم كه آيا در آن نگونسار مىشوم، يا از آن نجات مىيابم. پس حضرت عيسى به سوى حواريّان التفات نمود و فرمود كه: اى دوستان خدا! خوردن نان خشك با نمك بلغور «۱»، و خوابيدن بر روى خاك يا مزبلهها- بنابر اختلاف نسخ كافى-، خيرى است فراوان، با عافيت دنيا و آخرت». __________________________________________________
(۱). به هر چيز درهم شكسته و كم ارزش بلغور مىگويند.