روایت:الکافی جلد ۱ ش ۹۹۸

از الکتاب


آدرس: الكافي، جلد ۱، كِتَابُ الْحُجَّة

علي بن محمد عن عبد الله بن اسحاق العلوي عن محمد بن زيد الرزامي عن محمد بن سليمان الديلمي عن علي بن ابي حمزه عن ابي بصير قال :

حَجَجْنَا مَعَ‏ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ ع‏ فِي اَلسَّنَةِ اَلَّتِي وُلِدَ فِيهَا اِبْنُهُ‏ مُوسَى ع‏ فَلَمَّا نَزَلْنَا اَلْأَبْوَاءَ وَضَعَ لَنَا اَلْغَدَاءَ وَ كَانَ إِذَا وَضَعَ اَلطَّعَامَ لِأَصْحَابِهِ أَكْثَرَ وَ أَطَابَ قَالَ فَبَيْنَا نَحْنُ نَأْكُلُ إِذْ أَتَاهُ رَسُولُ‏ حَمِيدَةَ فَقَالَ لَهُ إِنَ‏ حَمِيدَةَ تَقُولُ قَدْ أَنْكَرْتُ نَفْسِي‏ وَ قَدْ وَجَدْتُ مَا كُنْتُ أَجِدُ إِذَا حَضَرَتْ وِلاَدَتِي وَ قَدْ أَمَرْتَنِي أَنْ لاَ أَسْتَبِقَكَ بِابْنِكَ هَذَا فَقَامَ‏ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ ع‏ فَانْطَلَقَ مَعَ اَلرَّسُولِ فَلَمَّا اِنْصَرَفَ قَالَ لَهُ أَصْحَابُهُ سَرَّكَ اَللَّهُ وَ جَعَلَنَا فِدَاكَ فَمَا أَنْتَ صَنَعْتَ مِنْ‏ حَمِيدَةَ قَالَ سَلَّمَهَا اَللَّهُ وَ قَدْ وَهَبَ لِي غُلاَماً وَ هُوَ خَيْرُ مَنْ بَرَأَ اَللَّهُ فِي خَلْقِهِ وَ لَقَدْ أَخْبَرَتْنِي‏ حَمِيدَةُ عَنْهُ بِأَمْرٍ ظَنَّتْ أَنِّي لاَ أَعْرِفُهُ وَ لَقَدْ كُنْتُ أَعْلَمَ بِهِ مِنْهَا فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ وَ مَا اَلَّذِي أَخْبَرَتْكَ بِهِ‏ حَمِيدَةُ عَنْهُ قَالَ ذَكَرَتْ أَنَّهُ سَقَطَ مِنْ بَطْنِهَا حِينَ سَقَطَ وَاضِعاً يَدَيْهِ عَلَى اَلْأَرْضِ رَافِعاً رَأْسَهُ إِلَى اَلسَّمَاءِ فَأَخْبَرْتُهَا أَنَّ ذَلِكَ أَمَارَةُ رَسُولِ اَللَّهِ ص‏ وَ أَمَارَةُ اَلْوَصِيِّ مِنْ بَعْدِهِ فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ وَ مَا هَذَا مِنْ أَمَارَةِ رَسُولِ اَللَّهِ ص‏ وَ أَمَارَةِ اَلْوَصِيِّ مِنْ بَعْدِهِ فَقَالَ لِي إِنَّهُ لَمَّا كَانَتِ اَللَّيْلَةُ اَلَّتِي عُلِقَ فِيهَا بِجَدِّي‏ أَتَى آتٍ‏ جَدَّ أَبِي‏ بِكَأْسٍ فِيهِ شَرْبَةٌ أَرَقُّ مِنَ اَلْمَاءِ وَ أَلْيَنُ مِنَ اَلزُّبْدِ وَ أَحْلَى مِنَ اَلشَّهْدِ وَ أَبْرَدُ مِنَ اَلثَّلْجِ وَ أَبْيَضُ مِنَ اَللَّبَنِ فَسَقَاهُ إِيَّاهُ وَ أَمَرَهُ بِالْجِمَاعِ فَقَامَ فَجَامَعَ فَعُلِقَ‏ بِجَدِّي‏ وَ لَمَّا أَنْ كَانَتِ اَللَّيْلَةُ اَلَّتِي عُلِقَ فِيهَا بِأَبِي‏ أَتَى آتٍ‏ جَدِّي‏ فَسَقَاهُ كَمَا سَقَى جَدَّ أَبِي‏ وَ أَمَرَهُ بِمِثْلِ اَلَّذِي أَمَرَهُ فَقَامَ فَجَامَعَ فَعُلِقَ‏ بِأَبِي‏ وَ لَمَّا أَنْ كَانَتِ اَللَّيْلَةُ اَلَّتِي عُلِقَ فِيهَا بِي أَتَى آتٍ‏ أَبِي‏ فَسَقَاهُ بِمَا سَقَاهُمْ وَ أَمَرَهُ بِالَّذِي أَمَرَهُمْ بِهِ فَقَامَ فَجَامَعَ فَعُلِقَ بِي وَ لَمَّا أَنْ كَانَتِ اَللَّيْلَةُ اَلَّتِي عُلِقَ فِيهَا بِابْنِي أَتَانِي آتٍ كَمَا أَتَاهُمْ فَفَعَلَ بِي كَمَا فَعَلَ بِهِمْ فَقُمْتُ بِعِلْمِ اَللَّهِ وَ إِنِّي مَسْرُورٌ بِمَا يَهَبُ اَللَّهُ لِي فَجَامَعْتُ فَعُلِقَ‏ بِابْنِي‏ هَذَا اَلْمَوْلُودِ فَدُونَكُمْ‏ فَهُوَ وَ اَللَّهِ صَاحِبُكُمْ مِنْ بَعْدِي إِنَّ نُطْفَةَ اَلْإِمَامِ مِمَّا أَخْبَرْتُكَ وَ إِذَا سَكَنَتِ اَلنُّطْفَةُ فِي اَلرَّحِمِ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَ أُنْشِئَ فِيهَا اَلرُّوحُ بَعَثَ اَللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى مَلَكاً يُقَالُ لَهُ حَيَوَانُ‏ فَكَتَبَ‏ عَلَى عَضُدِهِ اَلْأَيْمَنِ وَ تَمَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ‏ صِدْقاً وَ عَدْلاً لاََ مُبَدِّلَ لِكَلِمََاتِهِ وَ هُوَ اَلسَّمِيعُ اَلْعَلِيمُ‏ وَ إِذَا وَقَعَ مِنْ بَطْنِ أُمِّهِ وَقَعَ وَاضِعاً يَدَيْهِ عَلَى اَلْأَرْضِ رَافِعاً رَأْسَهُ إِلَى اَلسَّمَاءِ فَأَمَّا وَضْعُهُ‏ يَدَيْهِ عَلَى اَلْأَرْضِ فَإِنَّهُ يَقْبِضُ كُلَّ عِلْمٍ لِلَّهِ أَنْزَلَهُ مِنَ اَلسَّمَاءِ إِلَى اَلْأَرْضِ وَ أَمَّا رَفْعُهُ رَأْسَهُ إِلَى اَلسَّمَاءِ فَإِنَّ مُنَادِياً يُنَادِي بِهِ مِنْ بُطْنَانِ اَلْعَرْشِ مِنْ قِبَلِ رَبِّ اَلْعِزَّةِ مِنَ اَلْأُفُقِ اَلْأَعْلَى‏ بِاسْمِهِ وَ اِسْمِ أَبِيهِ يَقُولُ يَا فُلاَنَ بْنَ فُلاَنٍ اُثْبُتْ‏ تُثْبَتْ فَلِعَظِيمٍ‏ مَا خَلَقْتُكَ‏ أَنْتَ صَفْوَتِي‏ مِنْ خَلْقِي وَ مَوْضِعُ سِرِّي وَ عَيْبَةُ عِلْمِي‏ وَ أَمِينِي عَلَى وَحْيِي وَ خَلِيفَتِي فِي أَرْضِي لَكَ وَ لِمَنْ تَوَلاَّكَ أَوْجَبْتُ رَحْمَتِي وَ مَنَحْتُ‏ جِنَانِي وَ أَحْلَلْتُ جِوَارِي ثُمَّ وَ عِزَّتِي وَ جَلاَلِي‏ لَأَصْلِيَنَ‏ مَنْ عَادَاكَ أَشَدَّ عَذَابِي وَ إِنْ وَسَّعْتُ عَلَيْهِ فِي دُنْيَايَ مِنْ سَعَةِ رِزْقِي فَإِذَا اِنْقَضَى اَلصَّوْتُ صَوْتُ اَلْمُنَادِي أَجَابَهُ هُوَ وَاضِعاً يَدَيْهِ رَافِعاً رَأْسَهُ إِلَى اَلسَّمَاءِ يَقُولُ شَهِدَ اَللََّهُ أَنَّهُ لاََ إِلََهَ إِلاََّ هُوَ وَ اَلْمَلاََئِكَةُ وَ أُولُوا اَلْعِلْمِ‏ قََائِماً بِالْقِسْطِ لاََ إِلََهَ إِلاََّ هُوَ اَلْعَزِيزُ اَلْحَكِيمُ‏ قَالَ فَإِذَا قَالَ ذَلِكَ أَعْطَاهُ اَللَّهُ اَلْعِلْمَ اَلْأَوَّلَ وَ اَلْعِلْمَ اَلْآخِرَ وَ اِسْتَحَقَّ زِيَارَةَ اَلرُّوحِ‏ فِي‏ لَيْلَةِ اَلْقَدْرِ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ‏ اَلرُّوحُ‏ لَيْسَ هُوَ جَبْرَئِيلَ‏ قَالَ‏ اَلرُّوحُ‏ هُوَ أَعْظَمُ مِنْ‏ جَبْرَئِيلَ‏ إِنَ‏ جَبْرَئِيلَ‏ مِنَ اَلْمَلاَئِكَةِ وَ إِنَ‏ اَلرُّوحَ‏ هُوَ خَلْقٌ أَعْظَمُ مِنَ‏ اَلْمَلاَئِكَةِ أَ لَيْسَ يَقُولُ اَللَّهُ‏ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى تَنَزَّلُ اَلْمَلاََئِكَةُ وَ اَلرُّوحُ‏


الکافی جلد ۱ ش ۹۹۷ حدیث الکافی جلد ۱ ش ۹۹۹
روایت شده از : امام حسين عليه السلام
کتاب : الکافی (ط - الاسلامیه) - جلد ۱
بخش : كتاب الحجة
عنوان : حدیث در کتاب الكافي جلد ۱ كِتَابُ الْحُجَّة‏ بَابُ مَوَالِيدِ الْأَئِمَّةِ ع‏
موضوعات :

ترجمه

کمره ای, اصول کافی ترجمه کمره ای جلد ۳, ۷۳

ابو بصير گويد: ما حج را خدمت امام صادق (ع) انجام داديم در همان سالى كه پسرش موسى (ع) متولد شد و چون در ابواء (منزلى ميان مكه و مدينه) نزول كرديم، براى ما سفره چاشت انداخت و شيوه او بود كه چون به اصحابش مهمانى مى‏داد، فراوان و خوب آماده مى‏كرد، گويد: در اين ميان كه ما چاشت مى‏خورديم، فرستاده حميده آمد و به آن حضرت گفت: حميده عرض مى‏كند من خود را از دست داده‏ام و مثل حال زائيدن در خود احساس مى‏كنم و تو به من دستور دادى كه اين پسرت را پيش از خودت ضبط نكنم، امام (ع) برخاست و با آن فرستاده رفت و چون برگشت اصحابش به او عرض كردند: خدا چشمت را روشن كند و ما را قربانت كند، با حميده چه كردى؟ فرمود: خدا او را حفظ كرد و به من پسرى داد كه بهترين كسى است كه خدا در خلق خود آفريده و حميده در باره او به من گفت: گزارشى داد كه گمان مى‏كرد من آن را نمى‏دانم و حال آنكه محققاً آن را مى‏دانستم. گفتم: قربانت، چه گزارشى حميده از او به شما داد؟ فرمود: به من خبر داد كه چون از شكم او به زمين آمد، دو دست به زمين نهاد و سر به آسمان برداشت، من به او گفتم: اين نشانه ولادت رسول خدا (ص) است و نشانه ولادت هر وصىّ پس از او. من گفتم: قربانت، حقيقت اين نشانه در باره رسول خدا (ص) و در باره وصى بعد از آن حضرت چيست؟ به من فرمود: آن شبى كه نطفه جدّم (على بن الحسين (ع) در آن بسته شد يك آورنده غيبى جامى براى پدر او آورد كه در آن نوشابه‏اى بود روان‏تر از آب و نرمتر از كَره و شيرين‏تر از عسل و خنك‏تر از برف و سفيدتر از شير و به او نوشانيد و به او دستور داد جماع كند، او برخاست و جماع كرد و نطفه جدّم بسته شد و چون شبى آمد كه بايد نطفه پدرم بسته شود، يك آورنده غيبى نزد جدم آمد به او همان جام را نوشانيد و دستورى به مانند دستور او به وى داد، او هم برخاست و جماع كرد و نطفه پدرم بسته شد و چون شبى رسيد كه بايد نطفه من بسته شود باز يك آورنده نزد پدرم آمد و به او مانند همان جام نوشابه را نوشانيد و دستورى كه به آنها داده بود به او داد و او برخاست و جماع كرد و نطفه من بسته شد و چون شبى رسيد كه بايد نطفه پسرم بسته شود آورنده براى من آورد چنانچه براى آنها آورد و به من همان رفتار كرد كه با آنها كرد. من به علم خدا برخاستم و شادمان بودم از آنچه خدا به من موهبت كرد و جماع كردم و نطفه اين پسرم بسته شد همين نوزاد، او را باشيد، او به خدا بعد از من صاحب الأمر شما است. به راستى نطفه امام از همانى است كه به تو خبر دادم و چون در رحم چهار ماه بماند و روح در آن پديدار گردد، خداى تبارك و تعالى فرشته‏اى فرستد. كه او را حيوان نامند و بر بازوى راست او بنويسد: «تمام شد كلمه پروردگار تو به راستى و عدالت، ديگرگون‏كننده‏اى براى كلمات او نيست و او است شنوا و دانا». و چون از شكم مادر بيفتد با دو دست بر زمين آيد و سَر به آسمان بلند دارد و سرّ اين كه دو دست بر زمين دارد اين است كه هر دانشى را كه خدا از آسمان به زمين نازل كرده قبضه كند و اين كه سَر به آسمان دارد براى اين است كه يك منادى از درون عرش از طرف ربّ العزة و از افق اعلى به نام او و نام پدرش فرياد كند، گويد: اى فلان پسر فلان، ثابت باش تا بر جا بمانى، براى عظمت آفرينشى كه از تو كردم، تو برگزيده خلق منى و راز دار و گنجينه دانش من هستى، تو امين بر وحى و خليفه من هستى در زمين من، به تو و كسانى كه رشته ولايت تو دارند رحمت خود را بايست كردم و بهشت خود را بخشيدم و همه را در جوار خود پذيرفتم و پس از آن به عزت و جلال خود سوگند كه بر هر كه با تو دشمنى ورزد سخت‏ترين عذاب خود را برافروزم و اگر چه در دنيا به او وسعت رزق دهم، و چون آواز منادى حق به پايان رسد آن امام نوزاد در حالى كه دو دست بر زمين نهاده و سر به آسمان برداشته مى‏گويد:

«خدا خود گواهست كه جز او شايسته پرستشى نيست و ملائكه و دانشمندان هم گواهند، بر پا است به داد و عدالت، نيست شايسته پرستش جز او كه عزيز و حكيم است». فرمود: چون چنين گويد: خدا به او علم اول و علم آخر دهد و مستحق آن شود كه روح در شب قدر از او ديدن كند.

من گفتم: قربانت، روح همان جبرئيل نيست؟ در جواب فرمود: روح از جبرئيل بزرگتر است، همانا جبرئيل از فرشته‏ها است‏ و روح خلق بزرگوارترى است از فرشته‏ها عَلَيهِمُ السَّلامُ آيا نيست كه خدا تبارك و تعالى مى‏فرمايد (۵ سوره قدر): «همه فرشته‏ها نازل شوند و روح هم نازل شود»

مصطفوى‏, اصول کافی ترجمه مصطفوی جلد ۲, ۲۲۵

ابو بصير گويد: همراه امام صادق عليه السلام حج گزارديم در سالى كه پسرش موسى متولد شد. چون در أبواء (منزلى در ميان مكه و مدينه) فرود آمديم، براى ما صبحانه آوردند، و چون آن حضرت باصحابش‏ غذا ميداد، زياد و خوب تهيه ميكرد، ما مشغول خوردن بوديم كه فرستاده حميده (همسر امام صادق عليه السلام) آمد و گفت: حميده ميگويد من خود را از دست داده‏ام و درد زائيدن در خود احساس ميكنم و شما بمن دستور داده‏ايد كه نسبت باين پسرت پيش از شما اقدامى نكنم. حضرت صادق عليه السلام برخاست و با فرستاده برفت. چون برگشت، اصحابش عرضكردند: خدايت مسرور كند و ما را قربانت نمايد، با حميده چه كردى؟ فرمود: خدا سلامتش داشت و بمن پسرى عطا فرمود كه در ميان مخلوقش از همه بهتر است و حميده از آن مولود بمن مطلبى گفت كه گمان كرد من آن را نميدانم، در صورتى كه من بآن داناترم. عرضكردم: قربانت، حميده نسبت بآن مولود بشما چه خبرى داد؟ فرمود: گفت چون از شكمش فرود آمد، دستها بزمين نهاده، سر بآسمان بلند كرد، من باو خبر دادم كه اين عمل نشانه رسول خدا صلّى اللَّه- عليه و آله و نشانه وصى بعد از اوست، عرضكردم: قربانت: اين چگونه نشانه‏ايست براى رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله و وصى بعد از او؟ فرمود: در آن شبى كه نطفه جدم (زين العابدين عليه السلام) بسته شد شخصى (فرشته‏ئى) جامى نزد پدرش آورد كه در آن شربتى بود، رقيق‏تر از آب و نرمتر از كره و شيرين‏تر از عسل و خنك‏تر از برف و سفيدتر از شير، و باو آشامانيد و دستور نزديكى داد، او برخاست و نزديكى كرد و نطفه جدم بسته شد، و چون شبى كه نطفه پدرم بسته شد، فرا رسيد شخصى نزد جدم آمد و آن را بجدم آشامانيد، چنان كه بپدر جدم آشامانيد و بوى دستور داد چنان كه باو دستور داد، جدم برخاست و نزديكى كرد و نطفه پدرم بسته شد. و چون شبى كه نطفه من بسته شد فرا رسيد، شخصى نزد پدرم‏ آمد و باو آشامانيد آنچه را بآنها آشامانيد و دستورش داد آنچه بآنها دستور داد، پدرم برخاست و نزديكى كرد و نطفه من بسته شد، و چون شبى كه نطفه پسرم بسته شد فرا رسيد، شخصى نزد من آمد چنان كه نزد آنها آمد و با من همان رفتار كرد كه با آنها كرد، پس من بسم خدا برخاستم و از آنچه خدايم ميبخشد شادمان بودم، و نزديكى كردم و نطفه پسرم همين مولود بسته شد، متوجهش باشيد كه او بخدا پس از من صاحب شماست. همانا نطفه امام از نوشابه‏ايست كه بتو خبر دادم و چون آن نطفه چهار ماه در زهدان جايگزين باشد و روح در آن ايجاد شود، خداى تبارك و تعالى فرشته‏ئى كه نامش حيوانست برانگيزد تا بر بازوى راستش نويسد «كلمه پروردگارت با راستى و عدالت پايان يافت، كلمات خدا را دگرگون‏كننده‏ئى نيست و او شنوا و داناست» (مقصود از كلمه همان امام است). و چون از شكم مادرش فرود آيد، دستهايش را بر زمين گذارد و سرش را بآسمان بلند كند، اما دست بزمين گذاردنش، رمز اينست كه: هر علمى را كه خدا از آسمان بزمين فرستد، او دريافت كند و اما سر بآسمان برداشتنش براى اينست كه: ندا دهنده‏ئى از درون عرش، از جانب پروردگار عزت و از افق اعلى او را بنام خود و نام پدرش صدا زند و بگويد: اى فلان بن فلان ثابت باش تا برجا بمانى (در تمام گفتار و كردارت از روى علم و بصيرت بر حق ثابت باش تا امامتت ثابت شود). براى عظمت خلقتت تو برگزيده از ميان خلق منى و محل راز و صندوق علم و امين وحى و خليفه روى زمين من هستى، براى تو و هر كه از تو پيروى كند، رحمتم را واجب كردم و بهشتم را بخشيدم و در جوار خود در آوردم، بعزت و جلالم هر كه با تو دشمنى كند با عذاب سختم او را بسوزانم، اگر چه در دنيا از رحمت واسعه‏ام باو هم توسعه دهم. و چون آواز منادى پايان يابد، امام با دست بزمين و سر بسوى آسمان جوابش دهد و بگويد «خدا و فرشتگان و دانشمندان گواهى دهند كه شايسته پرستشى جز او نيست، بعدالت قيام كرده، معبودى جز خداى تواناى حكيم نيست- ۱۸ سوره ۳-» و چون چنين گويد، خدايش علم اول و علم آخر باو عطا كند و مستحق ملاقات روح در شب قدر گردد. عرضكردم: قربانت، روح همان جبرئيل نيست؟ فرمود روح از جبرئيل بزرگتر است، جبرئيل از جنس فرشتگان است و روح مخلوقى است بزرگتر از فرشتگان عليهم السلام. مگر نه اينست كه خداى تبارك و تعالى فرمايد: «فرشتگان و روح فرود آيند- ۵ سوره قدر-» (پس روح غير از فرشته است).

محمدعلى اردكانى, تحفة الأولياء( ترجمه أصول كافى) - جلد ۲, ۳۲۷

على بن محمد، از عبداللَّه بن اسحاق علوى، از محمد بن زيد رزامى، از محمد بن سليمان ديلمى، از على بن ابى حمزه، از ابو بصير روايت كرده است كه گفت: با امام جعفر صادق عليه السلام حج كرديم در سالى كه پسرش امام موسى عليه السلام متولد شد، و چون به منزل ابْواء فرود آمديم، چاشت را براى ما ترتيب داد «۲» و عادت آن حضرت اين بود كه چون طعام از براى اصحاب خود مى‏ساخت، پر و پاكيزه مى‏ساخت. ابو بصير مى‏گويد: در بين آن‏كه ما چيزى مى‏خورديم، ناگاه فرستاده حميده- مادر امام موسى عليه السلام- به خدمت حضرت صادق عليه السلام‏ __________________________________________________ (۲). و ابْواء به فتح همزه و سكون باى ابجد و همزه ممدوده در آخر، كوهى است در ميانه مكّه و مدينه. (مترجم)

آمد و به آن حضرت عرض كرد كه: حميده مى‏گويد كه: در خود حال غير متعارفى را مشاهده مى‏كنم (كه هرگز چنين حالى را در خود مشاهده نكرده‏ام؛ نه در وقت زاييدن و نه در وقت ديگر) و مى‏يابم آنچه را كه پيش از اين مى‏يافتم چون هنگام زاييدنم مى‏رسيد. (حاصل آن‏كه آثار وضع حمل در خود مى‏بينم) و تو مرا امر فرموده‏اى كه من تو را در باب اين پسرت، پيشى نگيرم (و در امر او دخل و تصرّفى نكنم). پس امام جعفر صادق عليه السلام برخاست و با فرستاده حميده تشريف برد، و چون برگشت، اصحاب به آن حضرت عرض كردند كه: خدا تو را شاد گرداند و ما را فداى تو گرداند، از امر حميده چه كردى و چه اتفاق افتاد؟ فرمود كه: «خدا او را به سلامت داشت و مرا پسرى بخشيد، و آن پسر بهترين كسانى است كه خدا ايشان را آفريده در ميان خلائق. و حميده مرا خبر داد در باب آن پسر به امرى كه گمان داشت كه من آن را نمى‏دانم، و حال آن‏كه من به آن امر از حميده داناتر بودم». عرض كردم كه: فداى تو گردم، آن امرى كه حميده تو را در باب پسرت به آن خبر داد، چه بود؟ فرمود كه: «مذكور ساخت كه آن فرزند، در هنگامى كه متولّد شد، فرود آمد و دست خويش را بر زمين گذاشت و سرش را به جانب آسمان بلند كرد. پس، من حميده را خبر دادم كه اين نشانه، نشانه رسول خداست صلى الله عليه و آله در وقت تولد، و نشانه آن‏كه وصى باشد بعد از او». عرض كردم كه: فداى تو گردم اين نشانه رسول خدا صلى الله عليه و آله و نشانه وصىّ بعد از او چيست؟ و اشاره به چه امر است؟ فرمود كه: «چون شبى شد كه نطفه جدّم امام زين العابدين عليه السلام در آن بسته شد، فرشته به نزد جدّ پدرم حضرت باقر (يعنى: حضرت امام حسين عليه السلام) آمد و جامى را آورده كه يك خوراك آبى در آن بود، از هر آب صافى‏تر و رقيق‏تر و از مسكه نرم‏تر و از عسل شيرين‏تر و از برف سردتر و از شير سفيدتر، پس آن آب را به جدّ پدرم، حضرت امام حسين عليه السلام، نوشانيد و او را امر كرد كه مجامعت كند. پس مجامعت نمود و نطفه جدم (على بن الحسين عليه السلام) منعقد شد. و چون شبى آمد كه نطفه پدرم در آن منعقد گرديد، فرشته به نزد جدّم (على بن الحسين) آمد و به او نوشانيد، چنانچه به جدّ و پدرم نوشانيده بود، و او را امر كرد به مثل آنچه جدّ پدرم رابه آن امر كرده بود. پس برخاست و مجامعت نمود و نطفه پدرم منعقد شد. و چون شبى بود كه نطفه من در آن بسته شد، فرشته به نزد پدرم آمد و او را نوشانيد آنچه را كه به پدر و جدّ و جدّم نوشانيده بود، و او را امر كرد به آنچه ايشان را به آن امر كرده بود، پس برخاست و مجامعت كرد و نطفه من منعقد شد. و چون شبى رسيد كه نطفه پسرم در آن منعقد شد، فرشته‏اى به نزد من آمد، چنانچه به نزد پد و جدّ و پدر جدّم آمده بود و با من چنان كرد كه با ايشان كرده بود. پس من خاستم به علم خدا و شاد بودم به آنچه خدا به من خواهد بخشيد، و مجامعت كردم و نطفه همين پسرم كه متولّد شده، منعقد شد. پس، از او دست بر مداريد. به خدا سوگند، كه او صاحب و امام شماست بعد از من. و به درستى كه نطفه امام، از آن چيزى است كه تو را خبر دادم، و چون نطفه امام، چهار ماه در رحم قرار گيرد و روح در آن ايجاد شود، خداى تبارك و تعالى فرشته را بفرستد كه او را حَيَوان مى‏گويند، پس بازوى راست او بنويسد كه: «وَ تَمَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ صِدْقاً وَ عَدْلًا لا مُبَدِّلَ لِكَلِماتِهِ وَ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ» «۱»، يعنى:

«و تمام شد سخن پروردگار تو (يعنى: به نهايت كمال رسيد و به غايت انجاميد) از روى راستى در اخبار و بر وجه عدالت در احكام. هيچ كس نيست كه سخنان او را تبديل دهنده باشد، و اوست شنواى همه گفتار و دانا به تمام اسرار». و چون از شكم مادر فرود آيد، فرود مى‏آيد در حالتى كه دست‏هاى خويش را بر زمين گذاشته، و سرش را به جانب آسمان بلند كرده باشد. اما دست‏هاى خود را كه بر زمين مى‏گذارد، هر علمى كه از آنِ خداست كه آن را از آسمان به سوى زمين فرو فرستاده، مى‏گيرد و اما سر خود را كه به سوى آسمان بلند مى‏كند، ندا كننده‏اى او را ندا مى‏كند كه از ميان عرش از جانب جناب ربّ العزة از افق اعلى، به نام خودش و نام پدرش و مى‏گويد كه: اى فلان پسر فلان، ثابت باش (يا ثابت كن امورى را كه بر تو واجب است در باب امامت) تا خدا او را ثابت بدارد؛ زيرا كه تو را براى امر عظيمى آفريده‏ام. تويى برگزيده من از خلق من و موضع و سِرّ و محل راز من و صندوق علم و امين من بر وحى من، خليفه من در زمين. من براى تو و براى هر كه تو را دوست دارد، رحمت خود را واجب گردانم، و بهشت‏هاى خود را ببخشم و در همسايگى خويش فرود آورم. و به عزّت و جلال خود سوگند ياد مى‏كنم كه در سخت‏ترين عذاب خويش در آورم هر كه را با تو دشمنى كرده است؛ هر چند كه در دنيا

__________________________________________________

(۱). انعام، ۱۱۵.

از روزى گشاده خويش بر او وسعت دهم. و چون آواز منادى تمام شود، امام او را جواب دهد، در حالى كه دست‏هاى خود را بر زمين گذاشته و سرش را به جانب آسمان بلند ساخته، مى‏گويد: «شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ وَ الْمَلائِكَةُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ قائِماً بِالْقِسْطِ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ» «۱»». و حضرت صادق عليه السلام فرمود كه: «چون امام مولود، اين را بگويد، خدا علم اوّل و علم آخر را به او عطا فرمايد. و سزاوار آن شود كه روح او را در شب قدر زيارت كند». عرض كردم كه: فداى تو گردم، آيا روح، جبرئيل نيست؟ فرمود كه: «روح از جبرئيل بزرگ‏تر است. به درستى كه جبرئيل، از فرشتگان است و روح، آفريده‏اى است بزرگ‏تر از همه فرشتگان عليهم السلام. آيا خداى تبارك و تعالى نمى‏فرمايد: «تَنَزَّلُ الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوحُ» «۲»» (و ترجمه آيه و وجه دلالت آن بر مقصود مذكور شد). محمد بن يحيى و احمد بن محمد، از محمد بن حسين، از احمد بن حسن، از مختار بن زياد، از محمد بن سليمان، از پدرش، از ابو بصير مثل اين را روايت كرده‏اند. __________________________________________________ (۱). آل عمران، ۱۸. يعنى: گواهى داد خدا به نصب دلايل واضحه به اين‏كه هيچ معبودى سزاوار پرستش نيست، مگر آن جناب و همه فرشتگان و صاحب علم نيز شهادت دادند در حالتى كه او سبحانه، بر پا است به عدل در همه گفتار و كردار. نيست خدايى مگر او كه خدايى است غالب بر جميع ممكنات و محكم كار در هر چه كند و فرمايد (مترجم) (۲). قدر، ۴.


شرح

آیات مرتبط (بر اساس موضوع)

احادیث مرتبط (بر اساس موضوع)