البقرة ٧٨
کپی متن آیه |
---|
وَ مِنْهُمْ أُمِّيُّونَ لاَ يَعْلَمُونَ الْکِتَابَ إِلاَّ أَمَانِيَ وَ إِنْ هُمْ إِلاَّ يَظُنُّونَ |
ترجمه
البقرة ٧٧ | آیه ٧٨ | البقرة ٧٩ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«أُمِّیُّونَ»: کسانی که نمیتوانند بخوانند و بنویسند. بیسوادان. «الکِتَابَ»: مراد تورات است. «أمَانِیَّ»: جمع أُمْنِیَّة از ماده (مُنی) آرزوهای ناروا و نادرست. دروغهای به هم بافته (نگا: بقره / نساء / حدید / ). «إِنْ»: حرف نفی است.
آیات مرتبط (تعداد ریشههای مشترک)
وَ مَا کُنْتَ تَتْلُو مِنْ قَبْلِهِ... (۱) هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي... (۳) وَ مَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ... (۳)
تفسیر
تفسیر نور (محسن قرائتی)
«78» وَ مِنْهُمْ أُمِّيُّونَ لا يَعْلَمُونَ الْكِتابَ إِلَّا أَمانِيَّ وَ إِنْ هُمْ إِلَّا يَظُنُّونَ
و بعضى از آنان (يهوديان)، افراد درس ناخواندهاى هستند كه كتاب خدا را جز خيالات و آرزوهاى خود نمىدانند، آنها تنها پايبند گمان خويشند.
نکته ها
برخلاف گروه پيشين، كه دانشمند بوده و به اوصاف و نشانههاى پيامبر اسلام در تورات آشنايى داشتند، ولى كتمان حقيقت مىكردند، مردم عوام كه از محتواى كتاب آسمانى خبرى نداشتند، با آرزو و خيال زندگى مىكردند. آنها فكر مىكردند كه يهود، نژاد برتر و فرزندان و محبوبان خدا هستند و به جهنّم نمىروند و اگر مجازاتى هم براى آنان باشد، چند
جلد 1 - صفحه 145
روزى بيشتر نيست. «1»
پیام ها
1- بايد جامعهى خود را شناخت و با افكار و عقائد حاكم بر مردم زمان خود، آشنا بود. «وَ مِنْهُمْ أُمِّيُّونَ»
2- با وجود كتاب و معلّم، امّى بودن و بىسواد بودن، نقص است و بايد براى دستيابى به كتاب حقّ، همه تلاش كنند تا مورد انتقاد قرار نگيرند. «وَ مِنْهُمْ أُمِّيُّونَ لا يَعْلَمُونَ الْكِتابَ»
3- بىسوادى و ناآگاهى، زمينهى رشد خيالات وآرزوهاى نابجاست. «وَ مِنْهُمْ أُمِّيُّونَ ... أَمانِيَّ»
4- توقّعات و انتظارات، بايد بر مبناى علم باشد نه خيال. «إِلَّا يَظُنُّونَ»
5- در عقايد، پيروى از گمان و خيال ممنوع است. «إِنْ هُمْ إِلَّا يَظُنُّونَ»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
وَ مِنْهُمْ أُمِّيُّونَ لا يَعْلَمُونَ الْكِتابَ إِلاَّ أَمانِيَّ وَ إِنْ هُمْ إِلاَّ يَظُنُّونَ (78)
وَ مِنْهُمْ أُمِّيُّونَ: و بعضى از يهودان جماعتى هستند امّى، يعنى ناخوانده و نانويسنده، لا يَعْلَمُونَ الْكِتابَ: نمىدانند كتاب تورات را و نمىشناسند آنچه در آن مىباشد. مراد عوام هستند كه علم خواندن و نوشتن ندارند، تا مطلع شوند به احكام تورات، و آنچه در آن است بر آنها ظاهر شود. و نمىدانند چيزى را، إِلَّا أَمانِيَ: مگر آرزوهاى خود را، يعنى نيست براى آنها علمى مگر دروغهائى كه مىشنوند از مدلّسين، و اعتقادشان اينست كه آنچه در تورات مىباشد، موافق هوى و مشتهيات نفسانى آنها است. نزد بعضى (استثناء متصل است) يعنى: نمىدانند كتاب تورات را، مگر آنكه قرائت كنند بدون معرفت معانى و تدبر در آن. وَ إِنْ هُمْ إِلَّا يَظُنُّونَ: و نيست ايشان را در آنچه مىگويند، مگر آنچه گمان مىبرند بدون علم و يقين.
تبصره: آيه شريفه دالّ است بر آنكه جايز نيست تقليد در اصول دين و اعتقاديات از معانى كتاب آسمانى و آنچه طريقه آن به علم مىباشد. و نيز جايز نيست اكتفا نمودن به ظنّ در اصول ديانت. و حق تعالى اتمام حجت بر جميع مردم در هر عصرى تا انقراض عالم به كتاب الهى فرموده، اگرچه دانا نباشند؛ زيرا تمكن و قدرت دارند بر دانستن عقايد حقه اسلاميه؛ كوتاهى و تقصير از طرف خود ايشان است.
بعد از آن در تهديد محرّفان كتاب آسمانى و مبدّلان شريعت الهى بيان مىفرمايد:
تفسير اثنا عشرى، ج1، ص: 183
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
وَ مِنْهُمْ أُمِّيُّونَ لا يَعْلَمُونَ الْكِتابَ إِلاَّ أَمانِيَّ وَ إِنْ هُمْ إِلاَّ يَظُنُّونَ (78)
ترجمه
و بعضى از آنها بيسوادانند كه نميدانند كتاب را مگر آنچه خوانده شود و نيستند آنها مگر آنكه گمان ميكنند.
جلد 1 صفحه 116
تفسير
امّى منسوب بام است يعنى بهمان حال است كه از شكم مادرش بيرون آمده نمىنويسد و نميخواند و اميون جمع ام است و مراد آنست كه بعضى از يهود از اين قبيلند كه بيان شد نميدانند كتاب منزل از آسمان را مگر آنچه براى ايشان بخوانند و بگويند اين كتاب خدا و كلام او است چون تميز نميدهند ميان اصلى و جعلى و هيچيك را نميشناسند و نميدانند آنچه خوانده شده است براى آنها مخالف است با آنچه در كتاب است چون امانى جمع امنيّه است كه بمعنى چيزى است كه مقدر و مفروض شود بر وفق دلخواه و آرزو خلاصه آنكه علماء آنها هر چه دلخواه خودشان است جعل ميكنند و بتورية نسبت ميدهند و آنها هم با آنكه يقين ندارند بمجرد گمان تقليد از رؤساى خودشان مينمايند و قبول ميكنند با آنكه حرام است بر آنها تقليد از ايشان شخصى از حضرت صادق (ع) سؤال نمود وقتى كه عوام يهود نشناسند كتاب را مگر بشنيدن از علماء خودشان معذورند و نبايد از آن تخطى كنند پس چگونه خداوند مذمت ميفرمايد آنها را بسبب تقليدشان و قبول قول علماء خودشان آيا مگر عوام آنها با عوام ما فرق دارند كه تقليد ميكنند از علماء خودشان اگر براى آنها جايز نباشد براى ما هم جايز نيست جواب فرمودند ميان عوام و علماء ما با عوام و علماء يهود فرق است از جهتى و تساوى است از جهتى اما از آنجهت كه مساويند آنستكه خداوند مذمت فرموده است عوام ما را بسبب تقليد علماء چنانچه آنها را هم مذمت فرموده اما از جهت افتراق اينطور نيست سائل عرض كرد يابن رسول اللّه بيان فرما فرق را حضرت فرمود همانا عوام يهود علماء خودشان را ميشناختند كه صريحا دروغ ميگويند و حرام ميخورند و رشوه ميگيرند و تغيير ميدهند احكام را از موارد وجوب بشفاعات و عنايات و مصانعات و ميشناختند آنها را كه تعصب شديد دارند بحديكه دينشان را براى تعصب از دست ميدهند و براى تعصب حق را از اهلش ميگيرند و براى تعصب بنا اهل حق ميدهند و ظلم ميكنند و مرتكب محرمات الهى ميشوند و ملزم شده بودند بعقل خودشان كه كسانيكه اين كارها را ميكنند فاسقند نبايد تصديق نمود آنها را در آنچه نسبت بخدا و وسائط ميان حق و خلق ميدهند پس براى اين مذمت فرمود آنها را كه تقليد نمودند كسانيرا كه شناختند و دانستند كه نبايد خبر آنها را قبول نمايند و نبايد تصديق كنند آنها را در آنچه حكايت ميكنند از قول
جلد 1 صفحه 117
خدا و پيغمبر و عمل كنند بر طبق آن و واجب است بر آنها كه تفكر كنند نزد خودشان در امر رسالت رسول خدا چون دلائل نبوت او واضحتر بود از آنكه بر كسى مخفى شود و مشهورتر بود از آنكه بر آنها ظاهر نشود همينطور عوام امت ما وقتى به بينند از فقهاى خودشان فسق ظاهر و تعصب شديد را و تكالب بر حطام دنيا و حرام آنرا و آنكه حمايت ميكنند از كسيكه مستحق توهين و تخفيف است و ضديت مينمايد با كسيكه شايسته كمك و نيكوئى است از روى تعصب پس كسانيكه تقليد كنند از عوام ما مثل اين فقها را مانند يهودانى هستند كه خداوند آنها را مذمت فرموده براى آنكه تقليد فقهاء فاسق خودشان را نمودند و اما اگر از فقها كسى باشد كه نگهدار دين خود و حافظ نفس خود و مخالف با هواى خويش و مطيع امر مولاى خويش باشد پس بر عوام است آنكه تقليد او را نمايند و اين نميباشد مگر در بعضى از فقها شيعه نه همه آنها پس همانا كسانيكه مرتكب شوند از فواحش و قبائح آنچه را فسّاق فقها اهل سنت مرتكب ميشوند پس قبول نكنيد از چنين اشخاصى از ما خبرى را و كرامتى نيست براى آنان، حقير عرض ميكنم علاوه بر اينها تقليد آنها در اصول دين بوده و در اصول تقليد راه ندارد و بايد يقينى باشد و آنها چون علماء خودشان را باوصاف مذكوره ميشناختند از قول آنها يقين پيدا نميكردند چنانچه در ذيل آيه تصريح شده است.
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
وَ مِنهُم أُمِّيُّونَ لا يَعلَمُونَ الكِتابَ إِلاّ أَمانِيَّ وَ إِن هُم إِلاّ يَظُنُّونَ (78)
(و بعضي از اهل كتاب سواد خواندن و نوشتن ندارند و از كتاب نميدانند جز دروغها و بهم بافتههاي مزوران را، و نيستند اينها جز اينکه که گمان ميبرند).
در بيان اينکه آيه شريفه در چند مقام بحث ميشود:
«اول در معني اميّون»: امّي منسوب بامّ است و امّ در قرآن بمعاني چندي اطلاق شده:
1- وَ إِنَّهُ فِي أُمِّ الكِتابِ لَدَينا لَعَلِيٌّ حَكِيمٌ«1» بمعني اصل كتاب و اشاره بلوح محفوظ است چنانچه در آيه ديگر نيز ميفرمايد: يَمحُوا اللّهُ ما يَشاءُ وَ يُثبِتُ وَ عِندَهُ أُمُّ الكِتابِ«2» و ام الكتاب بر سوره فاتحه نيز اطلاق شده
1- سوره الزخرف آيه 3
2- سوره الرعد آيه 39
جلد 2 - صفحه 67
2- اطلاق بر محكمات قرآن که نصوص و ظواهر آن باشد مِنهُ آياتٌ مُحكَماتٌ هُنَّ أُمُّ الكِتابِ«1» 3- بمعني مادر مانند يَا بنَ أُمَّ لا تَأخُذ بِلِحيَتِي وَ لا بِرَأسِي«2» 4- اطلاق بر اصل قري چنانچه در آيه شريفه است وَ ما كانَ رَبُّكَ مُهلِكَ القُري حَتّي يَبعَثَ فِي أُمِّها رَسُولًا«3» و مكّه را بر اينکه اطلاق امّ القري ناميدند چنانچه در آيه شريفه است وَ لِتُنذِرَ أُمَّ القُري وَ مَن حَولَها«4» و اطلاق امّي بر پيغمبر اكرم صلّي اللّه عليه و آله و سلّم بهمين مناسبت است که از مكه معظمه بوده چنانچه در آيه شريفه است الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الأُمِّيَّ«5» و بخطا رفتهاند بعضي از مفسرين عامّه که گمان كردهاند پيغمبر صلّي اللّه عليه و آله و سلّم را امّي گفتند براي اينكه خواندن و نوشتن را نميدانسته زيرا اخبار اهل بيت اينکه را تكذيب نموده و در بصائر الدرجات صفار بابي عنوان نموده که «
انّ رسول اللّه يقرأ و يكتب بكل لسان
» و حديثي از حضرت جواد عليه السّلام نقل ميكند که از آن حضرت پرسيدند براي چه نبي را امّي گويند فرمود مردم چه ميگويند عرض كردند گمان ميكنند که آن حضرت نمينوشته فرمود «
كذبوا عليه لعنهم اللّه
» از كجا اينکه را ميگويند و حال آنكه خداوند در محكم كتابش ميفرمايد هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِنهُم يَتلُوا عَلَيهِم آياتِهِ وَ يُزَكِّيهِم وَ يُعَلِّمُهُمُ الكِتابَ وَ الحِكمَةَ«6» پس چگونه تعليم ميكند كسي که خودش نداند قسم بخدا پيغمبر صلّي اللّه عليه و آله و سلّم ميخواند و مينوشت به هفتاد و دو زبان، و از اينجهت او را امي گفتند که از مكه معظمه بوده و مكه از امّهات قري است و همين است قول خداي تعالي لِتُنذِرَ أُمَّ القُري وَ مَن حَولَها و از حضرت صادق عليه السّلام روايت ميكند که «
انّ النبي کان يقرأ و يكتب و يقرأ ما لم يكتب
»
1- سوره آل عمران آيه 5
2- سوره طه آيه 95
3- سوره قصص آيه 95
4- سوره الانعام آيه 92
5- سوره الاعراف آيه 155
6- سورة الجمعة آيه 2
جلد 2 - صفحه 68
و اطلاق اميين بر اهل مكه يا براي اينست که منسوب بامّ القري ميباشند و يا براي اينكه علم خواندن و نوشتن نداشتهاند و امّا اميّون در آيه شريفه مراد عوام يهودند که سواد خواندن و نوشتن نداشتند.
«مقام دوم در معني امانيّ»: اماني جمع امنيّة است، و در تفسير آن بعضي گفتند مراد قرائت كتاب است بدون توجّه و تدبّر در معاني آن، و بعضي گفتند بمعني آرزوها و خيالبافيهاي باطل است چنانچه گفتند لَن تَمَسَّنَا النّارُ إِلّا أَيّاماً مَعدُودَةً«1» و گفتند نَحنُ أَبناءُ اللّهِ وَ أَحِبّاؤُهُ«2» و گفتند لَن يَدخُلَ الجَنَّةَ إِلّا مَن كانَ هُوداً«3» و امثال اينها، و بعضي گفتند بمعني اكاذيب و افتراءاتي است که از علماء مدلّس بدون مدرك و دليل فرا گرفته و تقليد ميكنند و حديث مبسوطي در اينکه موضوع از تفسير منسوب بحضرت عسكري عليه السّلام نقل نموده و مرحوم شيخ انصاري ره در فرائد ميفرمايد «اللائح منه آثار الصدق» از اينکه حديث آثار صدق ظاهر ميشود و علماء ببعضي فقرات اينکه حديث براي تجويز و لزوم تقليد تمسك نمودهاند و آن اينکه جمله است «
فاما من کان من الفقهاء صائنا لنفسه حافظا لدينه مخالفا لهويه مطيعا لامر مولاه فللعوام ان يقلّدوه
» ولي قطع نظر از مفاد اينکه حديث اينکه تفسير در نظر محققين از علماي شيعه ارزشي ندارد براي اينكه نه سند صحيحي دارد و نه مناسب مقام ائمه است که كتاب تفسير بنويسند و نه اينکه معهود بوده، علاوه بر اينكه مشتمل بر مطالب بسياري است که آثار غلوّ از آنها ظاهر است چنانچه در تدبّر الفاظش بر متأمل واضح خواهد شد.
بنا بر اينکه ما از نقل آن خودداري نموده و تنها در مسئله تقليد چند كلمه متذكر ميشويم:
1- سوره البقره آيه 60
2- سورة المائده آيه 21
3- سوره البقرة آيه 105
[.....]
جلد 2 - صفحه 69
تقليد اصولا بر خلاف اصل و قاعده اوليه است براي اينكه اخذ بقول غير بدون مدرك جايز نيست ولي در احكام اجتهاديّه که براي غير مجتهد استنباط آنها از روي مداركش ممكن نيست (نظر به اينكه مدارك احكام غالبا از روي اخبار است زيرا اجماع تحققش بسيار كم است، و ظواهر آيات هم تا رجوع باخبار مخصصه و مقيّده و ذكر قرائن مجاز نشود حجت نيست، و ادله عقليه نيز فقط در مستقلات عقليه از محسنات و مقبحات است آنهم بعد از تماميت قاعده ملازمه، لذا راه استنباط منحصر باخبار است و اخبار نيز صحيح و سقيم، مجمل و مبين، خاص و عام، مطلق و مقيّد، ظاهر و متشابه، معمول به و معرض عنه، معارض و مخالف دارد و براي عامي استفاده از آنها غير مقدور است و طريق احتياط هم براي او معسور بلكه غير مقدور ميباشد) از باب رجوع جاهل بعالم و غير اهل خبره باهل خبره با شرايط مقرره از عدالت و خبرويت و نحو اينها، بايد از مجتهد جامع الشرائط تقليد نمايد.
و از اينجهت تقليد بر مجتهد حرام است براي اينكه خود متمكن از استنباط احكام ميباشد، و همچنين در اصول دين تقليد جايز نيست زيرا مدارك و ادله آن واضح و تحصيل اعتقاد بآنها از روي دليل براي همه ميسر است بلكه در ضروريات و اجماعيات و عقليّات مستقلّه بلكه مطلق علميات تقليد لازم ندارد.
و تقليد از عادات و رسوم ملل مختلفه و اشخاص متفرقه نيز اشتباه و نابجاست و بسا اينگونه تقليدها از عادات و رسوم ملل مختلفه و اشخاص متفرقه نيز اشتباه و نابجاست و بسا اينگونه تقليدها ملتها را بسقوط و نيستي ميكشاند مانند تقليدي که ملل مسلمان امروزه از اروپائيها و امريكائيها مينمايند آن هم در عادات و رسوم و كارهاي زشت و ناپسند آنها نه در ترقيات و صنايعشان. و اينکه همان تقليدي است که مولوي گويد:
جلد 2 - صفحه 70
خلق را تقليدشان بر باد دادبرگزیده تفسیر نمونه
الی 79]
اشاره
(آیه 78 و 79)
شأن نزول:
جمعی از دانشمندان یهود اوصافی را که برای پیامبر اسلام صلّی اللّه علیه و اله در تورات آمده بود تغییر دادند و این تغییر به خاطر حفظ موقعیّت خود و منافعی بود که همه سال از ناحیه عوام به آنها میرسید.
هنگامی که پیامبر اسلام صلّی اللّه علیه و اله مبعوث شد، و اوصاف او را با آنچه در تورات آمده بود مطابق دیدند ترسیدند که در صورت روشن شدن این واقعیّت منافع آنها در خطر قرار گیرد، لذا بجای اوصاف واقعی مذکور در تورات، صفاتی بر ضدّ آن نوشتند.
عوام یهود که تا آن زمان کم و بیش صفات واقعی او را شنیده بودند، از علمای خود میپرسیدند: آیا این همان پیامبر موعود نیست که بشارت ظهور او را میدادید؟
آنها آیات تحریف شده تورات را بر آنها میخواندند تا به این وسیله قانع شوند.
تفسیر:
نقشههای یهود برای استثمار عوام! در تعقیب آیات گذشته پیرامون خلافکاریهای یهود، در اینجا جمعیّت آنها را به دو گروه مشخص تقسیم میکند، «عوام» و «دانشمندان حیلهگر» میگوید: «گروهی از آنها افرادی هستند که از دانش بهرهای ندارند، و از کتاب خدا جز یک مشت خیالات و آرزوها نمیدانند، و تنها به پندارهایشان دل بستهاند» (وَ مِنْهُمْ أُمِّیُّونَ لا یَعْلَمُونَ الْکِتابَ إِلَّا أَمانِیَّ وَ إِنْ هُمْ إِلَّا یَظُنُّونَ).
نکات آیه
۱ - جامعه یهود در عصر بعثت متشکل از عالمانى معاند و عوامى ناآگاه (و قد کان فریق منهم ... و منهم أمیون لایعلمون الکتب إلا امانى) چنانچه در آیه «۷۵» گذشت، مراد از «فریق منهم» - به قرینه صفات شمرده شده بر آنان - عالمان یهود است.
۲ - عوام یهود، مردمى بى سواد که نه خواندن مى دانستند و نه نوشتن آموخته بودند. (و منهم أمیون) «أمیون» (جمع أمى) است و أمى به کسى گفته مى شود که نوشتن نمى داند. برخى از اهل لغت نخواندن را نیز در معناى «أمى» قید کرده اند.
۳ - عوام یهود، ناآگاه به محتواى کتاب آسمانى خویش (تورات) (لایعلمون الکتب)
۴ - عوام یهود، خیالات واهى و نسبت داده شده به تورات را به عنوان کتاب آسمانى و دستورات الهى پذیرفته بودند. (لایعلمون الکتب إلا امانى) «امانى» (جمع امنیة) به معناى خیالات واهى و دروغهاى بافته شده است. استثنا در جمله فوق، استثناى منقطع است. بنابراین «لا یعلمون ...»; یعنى، عوام یهود به محتواى تورات آگاهى ندارند، بلکه خیالات واهى و مطالب دروغین را به عنوان کتاب مى شناسند.
۵ - حدس و گمان، پایه و اساس تفکرات دینى عوام یهود (إن هم إلایظنون)
۶ - بى سوادى عوام یهود و آگاهى نداشتن آنان از تورات، از دلایل نابجا بودن انتظار ایمان از آنها (أفتطمعون أن یؤمنوا لکم ... و منهم أمیون لایعلمون الکتب إلا امانى) جمله «منهم أمیون» عطف بر «قد کان فریق ...» در آیه «۷۵» است. بنابراین آیه مورد بحث نیز بیانگر علت براى «أفتطمعون ...» مى باشد.
۷ - پذیرش خیالات واهى به جاى محتواى کتاب آسمانى و پایه قرار دادن حدس و گمان در تفکرات و معتقدات دینى، از دلایل نابجا بودن انتظار ایمان از عوام یهود (أفتطمعون أن یؤمنوا لکم ... و منهم أمیون ... إن هم إلا یظنون)
۸ - دستیابى به محتواى کتابهاى آسمانى وظیفه اى بر عهده همگان (منهم أمیون لایعلمون الکتب) لحن آیه، گویاى سرزنش کسانى است که از محتواى کتاب آسمانى خویش اطلاعى ندارند.
۹ - حدس و گمان در شناخت محتواى کتابهاى آسمانى، طریقى است نادرست و بى اعتبار. (لایعلمون الکتب إلا امانى و إن هم إلا یظنون)
۱۰ - محتواى کتابهاى آسمانى و معارف آن، عارى از خیالات خام و واهى است. (لایعلمون الکتب إلا امانى)
۱۱ - ضرورت پرهیز از تفسیر کتابهاى آسمانى با حدس و گمان (لایعلمون الکتب إلا امانى و إن هم إلا یظنون)
۱۲ - زدودن خیالات و توهمات واهى درباره مسائل دینى، شرط اساسى براى ایجاد زمینه هاى ایمان واقعى در مردم (أفتطمعون أن یؤمنوا لکم ... و منهم أمیون لایعلمون الکتب إلا أمانى) جمله هاى فوق (أفتطمعون ...) حاوى این معناست که تا مردم به خیالات واهى، به عنوان مسائل دینى دل خوش کرده اند، انتظار ایمان از آنان نا به جاست. بنابراین آیات یاد شده اشاره به این نکته دارد که: داعیان اسلام و قرآن باید تلاش کنند خیالات واهى را از مردم بزدایند تا زمینه ایمان در آنان فراهم شود.
۱۳ - بازداشتن مردم از حدس و گمان در رسیدن به حقایق دینى، شرطى لازم براى ایجاد زمینه ایمان در آنان (أفتطمعون أن یؤمنوا لکم ... إن هم إلا یظنون) جمله «إن هم إلا یظنون» همانند جمله قبل، در صدد بیان علل و ریشه هاى ایمان نیاوردن یهود است. بنابراین رساى به این نکته است که تا مردم به حدس و گمان براى رسیدن به حقایق دینى اکتفا مى کنند، انتظار ایمان از آنان نابجاست و بر داعیان است که آنان را از این روش باز دارند تا زمینه ایمان واقعى در آنان فراهم شود.
موضوعات مرتبط
- انسان: مسؤولیت انسان ها ۸
- ایمان: ایجاد زمینه ایمان ۱۲، ۱۳
- تفسیر به رأى: اجتناب از تفسیر به رأى ۱۱
- تورات: افترا به تورات ۴; جهل به تعالیم تورات ۳
- توقعات بیجا: ۶، ۷
- دین: اهمیّت شبهه زدایى از دین ۱۲; پاسدارى از دین ۱۲
- شناخت: ظن در شناخت ۹
- عقیده: ظن در عقیده ۷، ۱۳
- علماى یهود: دشمنى علماى یهود ۱
- کتب آسمانى: تعالیم کتب آسمانى ۱۰; تفسیر کتب آسمانى ۱۱; تنزیه کتب آسمانى ۱۰; روش فهم کتب آسمانى ۹; فهم کتب آسمانى ۸
- یهود: بى سوادى عوام یهود ۲، ۶; جهل عوام یهود ۳، ۶; خیال پردازى عوام یهود ۵، ۷; طبقات اجتماعى یهود ۱; عقیده عوام یهود ۴، ۵، ۶، ۷; عوام یهود ۱; عوام یهود و تورات ۳، ۴، ۶; عوام یهود و کتب آسمانى ۴; یهود صدر اسلام ۱
منابع